فهرست مطالب

پژوهش در نشخوار کنندگان - سال هشتم شماره 1 (بهار 1399)

مجله پژوهش در نشخوار کنندگان
سال هشتم شماره 1 (بهار 1399)

  • تاریخ انتشار: 1399/04/31
  • تعداد عناوین: 8
|
  • مریم سادات شاه امیری*، مجتبی طهمورث پور، مرجان ازغندی صفحات 1-16
    سابقه و هدف

    اسهال یک بیماری رایج میان گوساله ها بوده که سبب زیان اقتصادی چشمگیر در صنعت گاوهای شیری و گوشتی به علت افزایش میزان مرگ و میر، هزینه های درمان و کاهش نرخ رشد و افزایش سن اولین زایمان می گردد. روتاویروس گاوی یکی از عوامل اصلی ابتلا به اسهال در گوساله ها در سن یک تا دوهفتگی است. دو پروتئین vp4 و vp7 کپسید خارجی ویروس را ساخته و سبب تولید آنتی بادی و تحریک سیستم ایمنی می شوند. لاکتوفرامپین-لاکتوفریسین شتری یک ضد ویروس قوی است که با اتصال به هپارین سولفات پروتیوگلایسین مانع ورود ویروس به سلول میزبان شده و می تواند جایگزین داروهای ضد ویروسی شود. هدف از این پژوهش بررسی امکان جایگزینی پپتید لاکتوفرین شتری با داروهای ضد ویروسی می باشد.

    مواد و روش ها

    در این مطالعه امکان جایگزینی شش پپتید نوترکیب لاکتوفرین شتری به نام های clf36-1، clf36-2، 12A-36F+BC، A_Scaning، AF، Arm با داروهای ضدویروسی و اتصال کارآمد این پپتیدها با پروتئین های سطحی روتاویروس گاوی(vp4 و vp7) با استفاده از روش شبیه سازی دینامیک مولکولی و با استفاده از نرم افزار گرومکس بررسی و با توجه به انرژی آزاد پیوند شدن لیگاند-پروتئین در مرحله داکینگ و میزان بار الکتریکی سیستم پیش از خنثی سازی بار در دینامیک مولکولی مورد مقایسه قرار گرفته و در نهایت بهترین پپتید جایگزین با توجه به نمودارهای شعاع چرخشی که مهم ترین عامل تعیین کننده در کارآمدی سیستم ها در شرایط درون تنی و همچنین نشان دهنده ی امکان اتصال پایدار پپتید نوترکیب لاکتوفرین با پروتئین سطحی ویروس است؛ از میان شش پپتید مورد مطالعه، انتخاب گردید.

    یافته ها

    نتایج حاصل از این پژوهش نشان می دهد پپتید لاکتوفرین به خوبی با پروتئین های سطحی روتاویروس اتصال برقرار کرده و به این وسیله می تواند مانع ورود ویروس به درون سلول ها گردد. با این حال از میان شش پپتید مورد بررسی، پپتید 12A-36F+BC در دو سیستم vp4 و vp7 علی رغم داشتن بیشترین انرژی آزاد پیوند شدن لیگاند-پروتئین در بین مدل های مورد بررسی در مرحله داکینگ و مثبت ترین بار الکتریکی پیش از خنثی سازی بار در دینامیک مولکولی، به دلیل unfold بودن و تغییرات زیاد Rg آنها در طول زمان شبیه سازی به نظر می رسد در شرایط بدن اتصال کارآمدی نداشته باشند؛ از این رو با توجه به نمودارهای شعاع چرخشی از مطالعه حاضر انتظار می رود سیستم پروتئین سطحی vp4 و پپتید نوترکیب clf36-1 دارای بهترین اتصال باشد.

    نتیجه گیری

    نتایج حاصل از این تحقیق نشان می دهد پپتید clf36-1 از میان شش پپتید مورد بررسی طی زمان شبیه سازی پایدار و دارای اتصال کارآمد و مناسب با پروتئین سطحی vp4 بوده، ضمن اینکه طی زمان شبیه سازی ساختار خود را حفظ کرده و از این طریق میتواند مانع ورود ویروس به درون سلول ها شده و جایگزین مناسبی برای داروهای ضد ویروسی باشد. با این حال انجام آزمایشات در شرایط in vivo به منظور اثبات اثربخشی این پپتید ضروری می نماید.

    کلیدواژگان: اسهال گوساله ها، روتاویروس گاوی، لاکتوفرامپین-لاکتوفریسین شتری، شبیه سازی دینامیک مولکولی
  • علیرضا کرمپور*، فرخ کفیل زاده صفحات 17-34
    سابقه وهدف

    بهبود کیفیت فرآورده های دامی با اعمال روش های نوین علمی و عملی در رابطه با تغذیه دام بیش از هر زمانی مورد توجه محققین قرار گرفته است. پرورش دام در سیستم بسته و با دسترسی کم به علوفه مرتع، سبب کاهش اسیدهای چرب مفید در فراورده های دامی می شود. مطالعات متعدد نشان داده است که الگوی اسیدهای چرب بافت های عضله و چربی نشخوارکنندگان تا حدی از طریق عوامل پرورشی از جمله جیره، قابل تغییر است. بنابراین، در این مطالعه روغن هسته انار به دلیل نسبت بالاتر اسیدهای چرب غیراشباع و سرشار بودن از ترکیبات استروییدی و پلی فنلی با هدف تاثیر آن بر فراسنجه های خونی و الگوی اسیدهای چرب عضله دو سر ران بره های پرواری، در جیره مورد استفاده قرار گرفت.

    مواد و روش ها

    این آزمایش با 21 راس بره نر نژاد سنجابی 3 تا 4 ماهه با میانگین وزنی 6/2±5/27 کیلوگرم به منظور بررسی تاثیر روغن هسته انار بر پارامتر های خون و الگوی اسیدهای چرب عضله دو سر ران انجام شد. بره ها به طور تصادفی به سه گروه تقسیم و با جیره های پلت شده (شاهد، حاوی دو درصد و چهار درصد روغن هسته انار) به مدت 90 روز تغذیه شدند جیره های آزمایشی بر اساس جداول انجمن ملی تحقیقات(2001) به صورت ایزونیتروژنوس و ایزوکالریک تنظیم شدند. در پایان ماه های اول، دوم و سوم دوره پروار از هر دام 10 میلی لیتر خون گیری به عمل آمد و غلظت متابولیت های آن اندازه گیری شد.نمونه های هموژنیزه شده عضله دوسر ران برای تعیین ترکیب اسیدهای چرب طبق روش اصلاح شده فولچ و همکاران (1975) مورد بررسی قرار گرفت. مشتق سازی نمونه های چربی به روش متکالف و اشمیتز(1961) انجام شد. شناسایی و تعیین الگوی اسیدهای چرب با دستگاه گاز کروماتوگرافی انجام شد. آزمایش بر پایه طرح کاملا تصادفی اجرا شد. تجزیه آماری داده های با استفاده از رویه GLMو مقایسه میانگین ها با استفاده از آزمون چند دامنه ای دانکن با کمک نرم افزارSAS نسخه 1/9 انجام شد (17 و 36).

    یافته ها

    نتایج حاصل از این آزمایش نشان داد که غلظت آنزیم های کبدی آسپارتات آمینوترانسفراز، آلانین آمینوترانسفراز و آلکالین فسفاتاز و همچنین انسولین، اسید اوریک و کراتینین تحت تاثیر استفاده از سطوح مختلف روغن هسته انار در جیره قرار نگرفت. تفاوت معنی داری در میزان اسیدهای چرب پالمیتیک، استیاریک، میریستیک و ایزومرهای اسید لینولییک و اسید لینولنیک در عضله ران بره های پرواری مشاهده نشد. با افزودن روغن هسته انار در سطح 4 درصد میزان اسیدهای چرب غیراشباع دارای یک پیوند دوگانه به طور معنی داری در مقایسه با کنترل (69/47 در مقابل 08/39) کاهش یافت (05/0P<). با اینکه تفاوت معنی داری در میزان اسیدهای چرب غیراشباع دارای چند پیوند دوگانه و نسبت اسیدهای چرب غیراشباع به اسیدهای چرب اشباع بین تیمارهای مختلف آزمایشی از لحاظ آماری مشاهده نشد، اما مقدار این اسیدهای چرب به ترتیب 3/2 و 2/2 برابر افزایش یافت. از طرفی میزان کل اسیدهای چرب غیر اشباع امگا-3 به طور معنی داری افزایش یافت.

    نتیجه گیری

    با توجه به تغییرات مثبت مشاهده شده در اسیدهای چرب دارای یک پیوند دوگانه و اسیدهای چرب امگا-3 و نسبت اسیدهای چرب غیر اشباع به اسیدهای چرب اشباع با افزایش سطح روغن هسته انار در جیره، استفاده از این روغن را می توان به میزان 4 درصد در جیره بره های پرواری توصیه نمود.

    کلیدواژگان: روغن هسته انار، بره پرواری، متابولیت های خون، اسید چرب، بافت عضله
  • شبنم دلیر، حمید محمدزاده*، اکبر تقی زاده، حمید پایا صفحات 35-48
    سابقه و هدف

    گوساله های شیرخواردر چند هفته اول زندگی به دلیل عدم توسعه کامل شکمبه قادر به مصرف کافی خوراک جامد نبوده و لذا در این دوره شیر یا جایگزین شیر، مهم ترین منابع تامین انرژی و پروتئین و دیگر مواد مغذی برای رشد و سلامتی و عملکرد مناسب گوساله می باشند. اما کمبود برخی ویتامین ها و مواد معدنی در شیر، باعث بروز مشکلاتی در رشد و سلامتی گوساله-های شیرخوار می شود. از طرفی میزان تولید ویتامین گروه B در گوساله های تازه متولد شده به دلیل توسعه نیافتن کامل دستگاه گوارش کافی نیست. لذا این مطالعه به منظور بررسی تاثیر مکمل ویتامینی و معدنی شیر (روماک اکسترا) بر عملکرد گوساله های شیرخوار هلشتاین انجام گرفت.

    مواد و روش ها

    مکمل شیر روماک اکسترا از شرکت سها آگرین تک تهیه شد که متشکل از ویتامین های محلول در آب و محلول در چربی، مواد معدنی (میکروالمنت ها) و پروبیوتیک می باشد. در این طرح از 30 راس گوساله شیرخوار هلشتاین استفاده شد که طی 60 روز (4 دوره 15 روزه) در باکس های انفرادی مورد بررسی قرار گرفتند. این پژوهش به صورت طرح کاملا تصادفی با 3 تیمار به این شرح انجام شد: 1- تیمار شاهد (CON) بدون اضافه کردن مکمل ویتامینی و مواد معدنی روماک اکسترا 2- تیمار LRE: اضافه کردن 15 گرم مکمل ویتامینی و مواد معدنی روماک اکسترا در هر لیتر شیر 3- تیمار HRE: اضافه کردن 25 گرم مکمل ویتامینی و مواد معدنی روماک اکسترا در هر لیتر شیر. شیر کامل برای تغذیه گوساله ها در دو وعده 9 صبح و 5 عصر به گوساله ها ارایه شد. خوراک آغازین از لحاظ پروتئین (20 درصد) و انرژی (3/3 مگاکالری بر کیلوگرم) و ترکیبات غذایی در بین تیمارها یکسان بود و گوساله ها از روز سوم طرح دسترسی آزاد به خوراک آغازین و آب داشتند. تجزیه و تحلیل داده های مصرف استارتر، وزن، ضریب تبدیل، رفتارهای تغذیه ای، صفات رشد و پارامترهای خونی توسط نرم افزار آماری SAS و رویه Mixed انجام شد.

    یافته ها

    تغییرات وزن بدن و افزایش وزن روزانه در بین گوساله های دریافت کننده مکمل و گروه شاهد معنی دار نشد (0/05˃P). میزان مصرف استارتر در تیمار شاهد نسبت به دو تیمار دیگر بیشتر بود (0/05>P). همچنین طول مدت زمان خوردن استارتر در گروه شاهد هم نسبت به دو تیمار دیگر بیشتر شد (0/05˂P). مکمل روماک اکسترا تاثیر معنی داری بر طول مدت زمان خوردن آب و کاه نداشت (0/05˃P). همچنین تفاوت معنی دار بین مدت زمان استراحت و ایستادن در بین تیمارها مشاهده نشد (0/05˃P) غلظت آلبومین، گلوکز و بتاهیدروکسی بوتیرات خون تحت تاثیر مکمل قرار نگرفت (0/05˃P). اما غلظت پروتئین تام و نیتروژن اوره ای خون در تیمار شاهد نسبت به تیمارهای دریافت کننده مکمل بیشتر شد (05/0>P). قابلیت هضم ماده خشک و ضریب تبدیل در تیمارهای دریافت کننده مکمل بیشتر از گروه شاهد گردید (0/05>P).

    نتیجه گیری

    به طور کلی، علی رغم کاهش در مقدار مصرف خوراک و زمان صرف شده برای مصرف استارتر، بدلیل بهبود ضریب تبدیل و قابلیت هضم مواد مغذی، مقادیر وزن نهایی و افزایش وزن روزانه گوساله های دریافت کننده افزودنی مشابه با تیمار شاهد بود که نشان دهنده بهبود عملکرد در گوساله های دریافت کننده مکمل روماک استرا است.

    کلیدواژگان: ویتامین، مواد معدنی، پروبیوتیک، استارتر، گوساله های شیرخوار
  • کاوه علی زاده، فرید مسلمی پور*، فاطمه بحری بیناباج، علی مجتهدین صفحات 49-62
    سابقه و هدف

    با توجه به تمایل فزاینده پرورش دهنده گان گوسفند به استفاده از تلقیح مصنوعی، یافتن راهکارهایی برای حفط باردری منی منجمد قوچ می تواند دارای اهمیت و کاربردی باشد. یکی از اثرات منفی انجماد منی دام ها، افزایش رادیکال های آزاد و در نتیجه افزایش پراکسیداسیون غشای سلولی اسپرم است که در نهایت باعث کاهش باروری منی پس از یخ گشایی می گردد. برخی گیاهان با داشتن سطوح بالای آنتی اکسیدان طبیعی می توانند به کاهش پراکسیداسیون منی کمک نمایند. از سوی دیگر، اسید آمینه سیستیین به عنوان پیش ساز گلوتاتیون، یکی از ظرفیت های آنتی اکسیدانتی منی به شمار می رود. بنابراین، هدف از این پژوهش بررسی اثر افزودن عصاره اتانولی گیاه پونه به عنوان منبع آنتی اکسیدانت های طبیعی و اسید آمینه سیستیین به منی قوچ بر ویژگی های باروری منی پس از فرآیند انجماد و یخ گشایی بود.

    مواد و روش ها

    در این تحقیق نمونه های منی از چهار راس قوچ بلوچی بالغ و بارور (میانگین سن بیش از دو سال) با استفاده از مهبل مصنوعی جمع آوری گردید و پس از ارزیابی اولیه با یکدیگر مخلوط شدند. سپس نمونه ها با استفاده از رقیق کننده منی بر پایه تریس- زرده تخم مرغ رقیق سازی گردیدند. تیمارهای آزمایش بصورت (3×3) در قالب فاکتوریل طرح کاملا تصادفی با 9 تیمار و 6 تکرار انجام شده که به هر گروه تیماری شش نی (پایوت) اختصاص یافت. پس از افزودن سطوح مختلف عصاره اتانولی پونه (صفر، 100 و 200 میکرولیتر بر میلی لیتر) و اسید آمینه سیستیین (صفر، 5 و 10 میلی مول)، نی های با منی پر شده و به مدت دو ساعت در دمای یخچال (چهار درجه سانتی گراد) خنک شدند و سپس در نیتروژون مایع، منجمد و به مخزن نیتروژن منتقل شدند. پس از گذشت 10 روز، یخ گشایی نی ها در آب ولرم انجام شد و فراسنجه های حرکتی اسپرم توسط دستگاه ارزیابی کامپیوتری ارزیابی شد. درصد زنده مانی، یکپارچگی غشای پلاسمایی و ریخت شناسی طبیعی اسپرم ها به کمک میکروسکوپ ارزیابی شد. داده های این پژوهش با استفاده از نرم افزار آماری SAS با رویه GLM مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. تفاوت آماری بین میانگین ها نیز با استفاده از آزمون توکی-کرامر (درسطح احتمال 5 درصد) انجام شد.

    یافته ها

    نتایج نشان داد که اثر افزودن عصاره گیاه پونه و سیستیین و همچنین برهم کنش آن ها بر همه فراسنجه های جنبایی و زنده مانی اسپرم منجمد قوچ پس از یخ گشایی معنی دار بود (05/0P<) بجز درصد اسپرم ها با ریخت شناسی غیرطبیعی که صرفا اثر افزودن سیستیین معنی دار بود. نتایج مقایسه میانگین ها نشان داد که بیشترین جنبایی کل، یکپارچگی غشای پلاسمایی، خطی بودن جنبایی و سرعت در مسیر منحنی اسپرم در تیمار سیستیین 10 (بدون عصاره پونه) و بیشترین زنده مانی، سرعت اسپرم در مسیر مستقیم و سرعت اسپرم در مسیر میانگین در تیمار سیستیین 5 مشاهده شد. بیشترین درصد جنبایی پیش رونده اسپرم در تیمار عصاره پونه 200 (بدون سیستیین) بود.

    نتیجه گیری

    به طور کلی با توجه به تاثیر مثبت افزودن اسیدآمینه سیستیین در رقیق کننده بر پایه تریس–زرده تخم مرغ بر بیشتر فراسنجه های باروری اسپرم منجمد پس از یخ گشایی، استفاده از سطوح 5 و 10 میلی مول سیستیین در هر میلی لیتر رقیق کننده برای حفظ باروری منی منجمد قوچ پیشنهاد می گردد.

    کلیدواژگان: اسپرم، باروری، سیستئین، عصاره پونه، قوچ
  • حسن علمی*، عباسعلی ناصریان، عبدالمنصور طهماسبی صفحات 63-76
    سابقه و هدف

    مشخص شده که استفاده از چربی در جیره باعث بهبود عملکرد تولید مثلی و شیردهی می گردد. بنابراین این آزمایش به منظور بررسی اثرات افزودن دانه کتان و کلزا به جیره میش های کردی، بر پاسخ قابلیت هضم مواد مغذی، برخی متابولیت ها و هورمون های خونی پس از زایش انجام شد. مواد و

    روش

    این طرح در قالب طرح کاملا تصادفی انجام شد. تیمارها شامل 1) جیره بدون دانه روغنی 2) جیره حاوی 6% ماده خشک دانه کلزا 3) جیره حاوی 6% ماده خشک دانه کتان 4) جیره حاوی 3% ماده خشک دانه کتان و 3% ماده خشک دانه کلزا بود. قابلیت هضم خوراک طبق روش ونکولن و یانگ (1977) محاسبه شد. نمونه گیری خون در هفته های 5، 3 و 1 بعد از زایش برای بررسی متابولیت ها و هورمون های خون انجام شد. مایع شکمبه از راه دهان به وسیله یک لوله که انتهای آن دارای سوراخ های متعددی بود، توسط دستگاه مکنده اخذگردید. تجزیه و تحلیل آماری داده ها، با استفاده از رویه GLM نرم افزار آماری SAS انجام گردید. میانگین داده های آزمایش با آزمون توکی-کرامر و در سطح معنی داری پنج و یک درصد مقایسه شد.

    نتایج

    نتایج نشان داد تاثیر تیمارها بر pH شکمبه در دوره بعد از زایش در سطح 5 درصد معنی دار بود، به طوری که بیشترین pH مربوط به تیمار دارای دانه کلزا (60/6) بوده است. میزان گلوکز خون در همه دوره های پس از زایش (1، 3 و 5 هفته) به طور معنی داری در تیمارهای دانه های روغنی افزایش یافت (01/0P<). بیشترین میزان گلوکز مربوط به تیمار دانه کلزا در هفته پنجم زایشmg/dl) 90/90) بوده است. میزان کلسترول خون در هر سه دوره در تیمارهای دانه های روغنی به طور معنی داری افزایش یافت و بیشترین میزان کلسترول مربوط به تیمار یک هفته بعد از زایش در ترکیب کلزا و کتان mg/dl) 85) بوده است (01/0P<). میزان انسولین در تیمار کلزا در هفته سوم و پنجم به طور معنی داری افزایش یافت (01/0P<). در بین فاکتورهای قابلیت هضم، ماده خشک در تیمارهای دانه های روغنی افزایش یافت و بیشترین میزان ماده خشک در تیمار مخلوط کتان و کلزا (42/54) بوده است (05/0P<). میزان NDF در تیمارهای دانه های روغنی به طور معنی داری کاهش یافت و کمترین میزان NDF در تیمار دانه کلزا (52/45) بوده است (05/0P<). نتیجه گیری: نتیجه گیری کلی حاصل از این تحقیق نشان داد که استفاده از دانه های روغنی کتان، کلزا و ترکیب این دو باعث بهبود قابلیت هضم شده و تاثیر مثبت درفرانسجه های خونی در دوره پس از زایش داشته است. بنابراین توصیه می شود از جیره حاوی 3 درصد ماده خشک دانه کتان و 3 درصد ماده خشک دانه کلزا در دروه پس از زایش استفاده گردد.

    کلیدواژگان: دانه کتان، دانه کلزا، عملکرد، میش کردی
  • فاطمه عزیزی نسب، جواد بیات*، فرزاد قنبری، رضا راه چمنی، غلامعلی هلاکو صفحات 77-94
    سابقه و هدف

    آنتی بیوتیک ها از گذشته به طور گسترده ای برای تحریک رشد و جلوگیری از بیماری در حیوان استفاده شده اند. اما نگرانی از مقاومت باکتریایی و بروز ناهنجاری های گوارشی، متخصصین تغذیه را به یافتن جایگزین هایی برای آن ها ترغیب کرده است. پروبیوتیک ها و محرک های رشد شکمبه ای از جمله آن ها می باشند. پروبیوتیک ها میکروارگانیسم های زنده ای هستند که مصرف آن ها توسط نشخوارکننده اثرات مفیدی بر رشد و تعادل جمعیت میکروبی شکمبه داشته و با بهبود ضریب تبدیل خوراک، افزایش عملکرد دام را به همراه خواهند داشت. گوساله ها در بدو تولد به دلیل نقص در سیستم ایمنی و عدم توسعه دستگاه گوارش با انواع مختلفی از وقایع تنش زا مواجه هستند. لذا تحریک توسعه شکمبه، تعادل جمعیت میکروبی و انتقال گوساله از حالت تک معده ای به نشخوارکنندگی ضرورت دارد. هدف از انجام این پژوهش بررسی تاثیر افزودن مکمل پروبیوتیکی و یک محرک رشد شکمبه ای بر مصرف خوراک، وزن بدن، شاخصهای رشد اسکلتی و متابولیت های خونی گوساله های شیرخوار بود.

    مواد و روش ها

    در این پژوهش از 24 راس گوساله ماده هلشتاین در قالب طرح کاملا تصادفی با 4 تیمار و 6 تکرار استفاده شد. گوساله ها پس از تولد به یکی از 4 تیمار آزمایشی شامل: 1) شاهد (بدون افزودنی)، 2) گوساله های دریافت کننده پروبیوتیک به شکل مایع و 3) گوساله های دریافت کننده محرک رشد شکمبه و 4) گوساله های دریافت کننده پروبیوتیک و محرک رشد شکمبه ای، اختصاص داده شدند. اندازه گیری ماده خشک مصرفی و ثبت نمره مدفوع به صورت روزانه و وزن کشی گوساله ها هر 15 روز یک بار انجام شد. نمونه گیری خون در سنین 21 و 45 روز گی، 3 ساعت پس از تغذیه صبح، انجام شد. مایع شکمبه 4 ساعت پس از تغذیه صبح در روزهای 21 و 45 آزمایش برای اندازه گیری pH و نیتروژن آمونیاکی جمع آوری شد. شاخص های رشد اسکلتی تا 90 روزگی و هر15 روز یک بار اندازه گیری شدند. داده های حاصل از این پژوهش مطابق طرح های کاملا تصادفی و اندازه گیری های مکرر تجزیه شدند.

    یافته ها

    نتایج نشان داد افزودن پروبیوتیک و محرک رشد شکمبه ای تاثیر معنی داری بر وزن بدن، تغیرات افزایش وزن بدن و نیز میانگین وزن بدن اختلاف نداشت (05/0P>). بین گوساله های شاهد و گوساله های تغذیه شده با مکمل پروبیوتیکی و محرک رشد شکمبه ای از نظر شاخص های رشد اسکلتی اختلاف معنی داری وجود نداشت (05/0P>). نمره وضعیت مدفوع گوساله ها در گروه شاهد بالاتر از سایر تیمارها بود (05/0< P). غلظت نیتروژن آمونیاکی در روزهای 21 و 45 آزمایش در تیمارهای پروبیوتیک و محرک رشد شکمبه ای کمتر از شاهد بود (05/0< P). تیمارها تاثیر معنی داری بر غلظت گلوکز، کلسترول، اوره و بتاهیدروکسی بوتیرات خون نداشتند (05/0P>). اما غلظت تری گلیسرید، پروتئین کل و آلبومین میان تیمارها متفاوت بود (05/0P<).

    نتیجه گیری

    به طور کلی، نتایج حاصل از این مطالعه نشان داد که استفاده از افزودنی پروبیوتیکی و محرک رشد شکمبه ای با توجه به شرایط موجود، بر صفات مورد مطالعه تاثیر قابل ملاحظه ای نداشت.

    کلیدواژگان: پروبیوتیک، شاخص های رشد اسکلتی، عملکرد، فراسنجه های خونی، گوساله های شیری
  • آمنه جمشیدی رودباری، تقی قورچی*، عبدالحکیم توغدری، مختار مهاجر صفحات 95-108
    سابقه و هدف

    بیشترین هزینه در صنعت دامپروری مربوط به هزینه‫های خوراک می‫باشد که حدود 70-60 درصد از کل هزینه‫های جاری را شامل می‫شود استفاده از منابع جدید به عنوان منبع انرژی و پروتئین می‫تواند در کاهش این هزینه‫ها کمک شایانی نماید. بقولات(نخود) از نظر موادمغذی انرژی و پروتئین بالا می باشد برای همین خوراک دو منظوره می دانند. و درخصوص مقایسه دالاق و نژاد دالاق و آمیخته رومانف مطالعات کمی صورت گرفته است. لذا هدف از این پژوهش بررسی عملکرد و قابلیت هضم بره‫ها با جایگزینی دانه نخود با جو و کنجاله سویا در جیره‫های گوسفند نژاد دالاق و آمیخته رومانف بود. ‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

    مواد و روش‫ ها

    این آزمایش در قالب طرح کاملا تصادفی با آرایش فاکتوریل 3×2 با سه نوع جیره غذایی شامل سطوح صفر، 10 و 20درصد دانه نخود و دو نژاد دالاق و آمیخته دالاق- رومانف انجام گرفت. جهت اجرای طرح از 15راس بره نژاد دالاق و 15 راس بره آمیخته دالاق-رومانف با میانگین وزن به ترتیب/2 ± 66/30 و 5/1 ± 2/24 کیلوگرم استفاده شد که به صورت انفرادی به مدت 84 روز(به علاوه 15 روز عادت پذیری) نگهداری شدند. جیره ها از نطر محتوی پروتئین و انرژی برابر بودند. وزن‫کشی و مصرف خوراک روزانه انجام شده و در پایان درصد و وزن لاشه و میزان قابلیت هضم خوراک در تیمارها مورد بررسی قرار گرفت. تمامی واکاوی‫های آماری در نرم افزار SAS نسخه 1/9 و رویه رگرسیون مختلط(Proc Mixed) انجام شد. ‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

    یافته ها

    بین تیمارهای مختلف از نظر افزایش وزن تفاوت معنی‫داری مشاهده نشد(P > 0.05). در نژاد دالاق خالص تیمارهای شاهد و 20 درصد نخود به ترتیب با 294 و 265 گرم در روز بیشترین و کمترین افزایش وزنه روزانه را داشتند. کمترین و بیشترین وزن نهایی در نژاد دالاق با متوسط 5/49 و 6/52 کیلوگرم در تیمارهای 10 درصد نخود و شاهد مشاهده شد(P > 0.05). همچنین بیشترین و کمترین میزان افزایش وزن روزانه در آمیخته دالاق- رومانف با متوسط 294 و 288 گرم در روز به ترتیب در گروه 20 درصد نخود و کنترل مشاهده شد(P > 0.05). به طور متوسط میانگین افزایش وزن روزانه در دو نژاد در سه تیمار کنترل، 10 و 20 درصد نخود به ترتیب 5/291، 3/275 و 8/279 گرم بود. قابلیت هضم خوراک در سه تیمار تفاوت معنی‫داری با یکدیگر نداشتند. درصد و وزن لاشه در نژاد دالاق با افزایش سطح نخود در خوراک کاهش یافت در صورتی که در آمیخته دالاق-رومانف عکس آن بود.‬‬‬‬‬‬‬‬‬

    نتیجه‫ گیری

    استفاده از دانه نخود به جای سویا روی عملکرد پرواری را دچار افت نکرد ضمن اینکه به لحاظ هضم‫پذیری نیز تقریبا مشابه کنجاله سویا بود. عملکرد پرواری و قابلیت هضم‫پذیری خوراک در آمیخته دالاق-رومانف نسبت به دالاق خالص بهتر بود. به طور کلی می‫توان گفت جایگزینی دانه نخود به وجود محدودیت‫های موجود در خصوص واردات می‫تواند تاحد زیادی به صنعت پرواربندی گوسفند کمک نماید.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

    کلیدواژگان: دانه نخود، قابلیت هضم، مصرف خوراک، بره دالاق، آمیخته دالاق- رومانف‬‬‬‬‬
  • مهدی کاظمی بن چناری*، علی ولی زاده، مهدی خدایی، محمدحسین مرادی صفحات 109-124
    سابقه و هدف

    کاه گندم علیرغم ارزش غذایی پایین اما به دلیل دسترسی بالا و همچنین قیمت کمتر از منابع علوفه ای دیگر مصرف زیادی در پرواربندی بره دارد. روش های متفاوتی نظیر فرآوری شیمیایی کاه گندم صورت گرفته است که می تواند برای دامدار و دام همراه با عوارض باشد. از طرف دیگر یکی از روش های بهبود قابلیت هضم علوفه های کم کیفیت و افزایش عملکرد دام ها، توازن مناسب منابع نیتروژنی موجود در جیره است. به گونه ای که افزایش سطح پروتئین عبوری در جیره نشخوارکنندگان سبب بهبود کارایی مورد استفاده قرار گرفتن منابع علوفه ای کم کیفیت شده است. بنابراین در مطالعه حاضر تاثیر سه سطح متفاوت پروتئین غیر قابل تجزیه به پروتئین قابل تجزیه در شکمبه در جیره های حاوی سطح بالایی از کاه گندم (400 گرم در کیلوگرم) بر روی فراسنجه های تخمیر، قابلیت هضم مواد غذایی، متابولیت های خونی و مشتقات پورینی ادرار مورد بررسی قرار گرفته است.

    مواد و روش ها

    تعداد سه راس بره نژاد فراهانی با فیستولای دایم شکمبه ای در قالب سه تیمار و طرح مربع لاتین 3 در 3 و با دوره های 21 روزه (14 روز برای سازش پذیری به جیره ها و 7 روز برای نمونه گیری) تحت آزمایش قرار گرفتند. تیمارهای آزمایشی شامل سه تیمار بود که شامل؛ (1) نسبت پروتئین غیر قابل تجزیه به پروتئین قابل تجزیه با نسبت (30:70) معادل نسبت کم، (2) نسبت (35:65) معادل نسبت متوسط، و (3) نسبت (40:60) برابر نسبت بالا بود. با جایگزینی کنجاله سویای فرآوری شده به جای کنجاله سویای معمولی نسبت پروتئین غیر قابل تجزیه به پروتئین قابل تجزیه در شکمبه در جیره های آزمایشی متوازن شد. جیره پایه در آزمایش حاضر حاوی 400 گرم در هر کیلوگرم کاه گندم بود. در آزمایش حاضر الگوی تخمیر شکمبه-ای، قابلیت هضم مواد مغذی، سنتز پروتئین میکروبی از طریق مشتقات پورینی ادرار، متابولیت های خونی و فعالیت آنزیم های کبدی مورد بررسی قرار گرفت.

    یافته ها

    مقدار خوراک مصرفی در بین سه تیمار تفاوت معنی داری نداشت (05/0 > P). تفاوت غلظت کل اسیدهای چرب فرار تولید شده در مایع شکمبه در بین تیمارها معنی دار نبود، اما سطح استات تولید شده و همچنین سطح اسیدهای چرب فرار شاخه دار نیز در تیمار با نسبت پایین افزایش داشت (01/0 = P). سطح نیتروژن آمونیاکی مایع شکمبه نیز در بالاترین سطح برای تیمار با نسبت پایین قرار داشت. فراسنجه های مربوط به قابلیت هضم بجز دیواره سلولی تفاوتی در بین تیمارها نداشتند و تیمار با نسبت پایین پروتئین غیر قابل تجزیه دارای بیشترین قابلیت هضم دیواره سلولی بود (04/0 = P). در بین متابولیت های خونی، تیمار با نسبت بالای پروتئین غیر قابل تجزیه سبب کاهش نیتروژن اوره ای خون گردید (04/0 = P) ولی فراسنجه دیگری تحت تاثیر قرار نگرفت. غلظت آنزیم های کبدی نیز تحت تاثیر تیمارهای آزمایشی قرار نگرفت. سطح آلانتویین دفع شده از طریق ادرار (03/0 = P) و به دنبال آن مجموع آلانتویین و اسید اوریک دفعی در تیمار با نسبت بالای پروتئین غیر قابل تجزیه افزایش یافت (04/0 = P) و از طرف دیگر دفع اوره ادراری در این تیمار کاهش نشان داد (05/0 = P) که نشان دهنده بازدهی بالاتر نیتروژن مصرفی در این تیمار بود.

    نتیجه گیری

    نتایج آزمایش حاضر نشان داد که سطح پایین پروتئین غیر قابل تجزیه در شکمبه (70: 30) سبب بهبود قابلیت هضم فیبر شد از طرفی سبب کاهش سنتز پروتئین میکروبی و افزایش دفع اوره از طریق ادرار شد و این فراسنجه ها در سطح بالاتر یعنی سطح 40:60 بهبود نشان دادند. لذا سطح بالاتر پروتئین غیر قابل تجزیه به پروتئین قابل تجزیه در شکمبه (40:60) در جیره هایی که سطح بالایی از کاه گندم به عنوان علوفه کم کیفیت دارد قابل توصیه می باشد.

    کلیدواژگان: پروتئین قابل تجزیه، پروتئین غیر قابل تجزیه، علوفه کم کیفیت، گوسفند
|
  • Maryam-Sadat Shahamiri *, Mojtaba Tahmoorespur, Marjan Azghandi Pages 1-16
    Background and objectives

    Bovine diarrhea is a common disease among calves that causes significant economic losses in the dairy and meat industry because of increased mortality, treatment costs and reduced growth rates and increasing age at first calving. Bovine rotavirus is one of the main causes of diarrhea in calves at the age of one to two weeks. Both vp4 and vp7 proteins form the outer capsid of the virus, producing antibodies and stimulating the immune system. Camel lactoferrampine-Lactoferrin is a potent antiviral that binds to heparin proteoglycine sulfate, prevents virus entry into the host cell and can replace antiviral drugs. The aim of this study was to investigate the possibility of replacement of camel lactoferrin peptide with antiviral drugs.

    Materials and methods

    In this study, the possibility of replacing six recombinant camel lactoferrin peptides named clf36-1, clf36-2, 12A-36F + BC, A_Scaning, AF, Arm with antiviral drugs and efficient binding of these peptides to Surface proteins of bovine rotavirus (vp4 and vp7) was investigated by molecular dynamics simulation using GROMACS software and they were compared due to their bond-dissociation energy in docking step and amount of electric charge before Neutralizing the electric charge of systems in molecular dynamics and finally the best substituted peptide was selected according to Radius of gyration diagram which is the main determinative factor in system efficiency in vivo and also indicates the possibility of stable binding of recombinant lactoferrin peptide to the virus’ surface protein.

    Results

    The results of this study indicate that the lactoferrin peptide binds well with the rotavirus’ surface proteins and can thus prevent the virus from entering the cells. However, among the six peptides examined, the 12A-36F + BC peptide in both vp4 and vp7 systems seems to be inefficient in vivo in spite of the highest bond-dissociation energy and the most positive electric charge before Neutralizing the electric charge of systems in molecular dynamics. As being unfold and Rg fluctuation during the simulation. Hence this study expects that recombinant peptide clf36-1 and vp4 system will bind well according to the Radius of gyration diagram.

    Conclusions

    The results of this study show that the clf36-1 peptide was stable and efficiently bound to vp4 surface protein among the six peptides investigated while retaining its structure during the simulation and in this way it can prevent the virus from entering the cells. So it can be an appropriate alternative to antiviral drugs. However, in vivo experiments are needed to prove the efficacy of this peptide.

    Keywords: Bovine diarrhea, Bovine rotavirus, Camel lactoferrampine-Lactoferrin, molecular dynamics simulation
  • Alireza Karampour *, Farokh Kafilzadeh Pages 17-34
    Background and Objectives

    Improvement of the quality of animal products by new scientific and practical methods is one of the important goals of animal nutritionists. Rearing systems based on low access to pasture decrease the useful fatty acids in animal products. Several studies have been shown that feeding strategies are known as the most effective factor on alteration of fatty acid composition of muscle and fatty tissues in ruminants. Therefore, this study aimed to assess the influence of Pomegranate seed oil (PSO) with higher ratio of unsaturated fatty acids, steroidal and polyphenolic compounds on blood metabolites and fatty acid profiles in bicepsfemoris muscles in the fattening lambs.

    Materials and Methods

    Twenty one male Sanjabi lambs (BW=27.5±2.6 kg, 3-4 months old) were used to evaluate the effects of PSO supplementation on blood parameters and fatty acid pattern of bicepsfemoris muscle. Lambs were randomly distributed between three treatments (control, and diets containing 2 and 4% of PSO) and were fed adlibitum for 90 days. The experimental diets were formulated (DM basis) to be isonitrogenous (CP=14.7%) and isocaloric (ME=2.6 Mcal/kgDM) and to meet NRC (2001) .Blood samples were taken from each lamb (10 ml) at the end of first, second, and third months and metabolite parameters concentration in blood were measured. Samples of Bicepsfemoris muscle were dissected and homogenized for determination of fatty acid composition to the procedure described by Folch et al. (1957). Fatty acid derivatives were prepared by methylation of the fatty acids (Metcalfe and Schmitz, 1961). The pattern of Fatty acids were determined by using gas chromatography apparatus (17, 37). This study was based on completely randomized design. Data were analyzed statistically by general linear model (GLM) procedure and means comparing were done by Duncan's multi-domain test with SAS (2004) software version 9.1 (51).

    Results

    Results show that concentration of AST, ALT and ALP, insulin, uric acid and creatinine, were not affected by different levels of PSO in diet. No significant difference was observed in the amount of palmitic, stearic, myristic, linoleic acid (C18: 2) and linolenic acid (C18: 3) in bicepsfemoris muscle. Addition of PSO at level of 4% decreased (P <0.05) the MUFA level compared to control (47.69 vs. 39.08). Mean PUFA and PUFA to SFA ratio in bicepsfemoris muscle of lambs received PSO were higher than those in the control group (2.3 and 2.2 times, respectively). However, these differences were not significantly different. Total amount of omega-3 fatty acids (PUFA n-3) significantly increased due to feeding PSO.

    Conclusion

    Due to positive trend observed in MUFA, n-3 fatty acids and PUFA: SFA ratio, with increasing the levels of PSO, addition 4% of this oil in the diet of fattening lambs is recommended.

    Keywords: Pomegranate seed oil, Fattening Lamb, Blood Metabolites, Fatty Acid, Muscle Tissue
  • Shabnam Delir, Akbar Taghizadeh, Hamid Paya Pages 35-48

    This study was conducted to evaluate the effect of milk supplementation (Roumak Extra) on performance of infant Holstein calves. Roumak Extra supplement was prepared from Soha Aghrin Tech Co. which consists of vitamins (water soluble and fat soluble), Micro minerals and probiotics. The average birth weight of calves was 36.76 ± 5.80 kg. Each treatment consisted of 10 calves which were examined in individual boxes for 60 days (4 periods of 15-day). This research was carried out in a completely randomized design with three treatments as follows: 1-control treatment without supplementation of Roumak Extra 2- Treatment A by adding15 grams Roumak Extra supplement per liter of milk 3- Treatment B with the addition of 25 grams Roumak Extra supplement per liter of milk. Whole milk was fed to calves at two meal at 900 and 1700. Starter were identical in terms of crude protein (%20) and Metabolizable energy (3.3 Mcal/kg). Calves had free access to starter and water from the beginning of the plan. All data were analyzed by Mixed procedures of SAS software. Body weight changes and daily gain were not significant between the supplemental calves and the control group (P˃0.05). Consumption of starter was significantly higher in control group when compared with supplement recieved treatments (P<0.05). Dry matter digestibility increased in supplemented treatments when compared to control group (P<0.05). However, feed conversion ratio were improved in supplemented treatments (P<0.05). Roumak Extra supplementation has no significant effect on water and straw consumption time (P˃0.05). However, here is no significant difference between treatments in terms of lying, standing and ruminating time (P˃0.05). However, the time of starter consumption was higher in control group when compared with supplemented treatments (P<0.05). Blood concentration of albumin, glucose and betahydroxybutyrate were not affected by supplementation (P˃0.05). But, blood total protein and urea concentration was higher in control group when compared with supplement received calves. The effect of vitamin and mineral supplementation of Roumak Extra on the growth of the skeletal system (round the chest, widther height and loin height) was also were not significant between treatments (P˃0.05). In general, despite the decrease in feed intake and the time spent on it in supplement received calves in this experiment, due to higher dry matter digestibility and improvement in feed conversion ratio, the final weight and daily weight gain of the receiving calves on supplemented were same as control group representing an improvement in calves' performance.

    Keywords: Vitamins, Minerals, probiotics, Starter, Suckling calves
  • Kaveh Alizadeh, Fateme Bahri Binabaj, Ali Mojtahedin Pages 49-62
    Background and goal

    According to an increasing interest for using artificial insemination by sheep producers, finding methods to maintain frozen semen fertility would be important and applicable. One of the freezing semen disadvantages is increasing of free radicals led to enhanced sperm membrane peroxidation then consequently causes lowered semen fertility after thawing. Some plants bearing high levels of plant antioxidants can help to decrease semen peroxidation. Cysteine, in addition, is a precursor of glutathione peroxidase being the most important antioxidant property in semen. Therefore, the aim of the study was to investigate the effect of adding different levels of ethanol extract of Mentha Longifolia (0, 100 and 200 microL/ml) and cysteine (0, 5 and 10 mmol/l) into ram semen on fertility features after freezing and thawing processes.

    Materials and methods

    In the study, semen samples were collected from four mature, fertile Baluchi rams (> 2y-old) by artificial vagina and after initial evaluation were pooled together. Then, samples were extended in an extender based on Tris-egg yolk. Treatments were arranged as a 3×3 factorial experiment including nine treatments and six straws were assigned to each as replicate. After treating, the straws were filled by the equal amount of semen and after chilling in refrigerator (4 °C) for two hours were frozen in liquid nitrogen container. After thawing the straws at day 10, sperm motility parameters were assayed by CASA. Furthermore, the percentages of viability, plasma membrane integrity and normal morphology of sperms were evaluated by microscope. Data were analyzed by SAS software using GLM procedure and the means comparison was performed by Tukey-Kramer test at 5% error.

    Results

    Results of the study showed that the effects of adding horsemint extract and cysteine into the extender and the interaction between them on the all motility and viability parameters of frozen ram sperm after thawing were significant (p<0.05), exempt for sperm morphology where only the effect of adding cysteine was significant. Means comparison showed that the greatest sperm total motility, plasma membrane integrity, linearity and curvilinear velocity were observed in cysteine10 treatment (without horsemint extract), while the greatest sperm viability, straight line velocity and average path velocity were seen in cysteine5 treatment (without horsemint extract). The greatest sperm progressive motility percentage was observed in horsemint200 group (without cysteine).

    Conclusion

    In general, considering to the beneficial effect of adding cysteine into the extender based on tris- egg yolk on the most of fertility parameters of ram frozen semen after thawing, using levels of 5 and 10 mmol cysteine per ml extender in order to maintain fertility of frozen ram semen is recommended.

    Keywords: Horsemint extract, Cysteine, Fertility, Ram, Sperm
  • Hasan Elmi *, Abasali Naserain, Abolmansour Tahmasebi Pages 63-76
    Background and objectives

    Dietary fat has been shown to improve reproductive performance and lactation. Therefore, this experiment was conducted to investigate the effects of adding cotton and canola to Kurdish ewes' diet on the ability to digest the nutrients, some metabolites and blood hormones were carried out after birth.

    Materials and methods

    The design was carried out in a completely random design. Treatments included 1) diet without oilseed 2) diet containing 6% cotton dry matter 3) diet containing 6% cotton dry matter 4) diet containing 3% f cotton and 3% cotton dry matter. Feed digestibility was calculated according to the method of Wankulen and Young (1977). Blood samples were taken at 5, 3 and 1 weeks after calving to assess blood metabolites and hormones. rumen fluid was obtained by oral sucker.

    Results

    The results showed that the effect of treatments on ruminal pH was significant at 5% level, with the highest pH related to canola seed treatment (6.60). Blood glucose levels were significantly increased in all treatments (1, 3 and 5 weeks) in treatments containing oilseed (P <0.01). The highest amount of glucose was related to canola seed treatment in the 5 week of calving (90.90 mg / dl). Blood cholesterol levels in all three treatments were significantly increased in treatments containing oilseed, and the highest cholesterol level was observed in the cotton and canola (85 mg/dl) treatment one week after calving (P <0.01). Insulin levels were significantly increased in canola treatment at week 3 and 5 (P <0.01). Among the digestibility factors, dry matter increased in treatments containing oilseed, and the highest dry matter was in cotton and canola (54.42) (P <0.05). NDF was significantly decreased in treatments containing oilseed and the lowest NDF was in canola seed treatment (45.52) (P <0.05).

    Conclusion

    The overall results of this study showed that the use of oilseeds improved digestibility and it has had a positive effect on blood cells. Therefore, it is recommended to use a diet containing 3% dry matter cotton and 3% canola dry matter in postpartum period.

    Conclusion

    The overall results of this study showed that the use of oilseeds improved digestibility and it has had a positive effect on blood cells. Therefore, it is recommended to use a diet containing 3% dry matter cotton and 3% canola dry matter in postpartum period.

    Conclusion

    The overall results of this study showed that the use of oilseeds improved digestibility and it has had a positive effect on blood cells. Therefore, it is recommended to use a diet containing 3% dry matter cotton and 3% canola dry matter in postpartum period

    Keywords: Canola, Cotton, Yield, Kurdish ewes
  • Fatemeh Azizi Nasab, Javad Bayat Kouhsar *, Farzad Ghanbari, Reza Rahchamani, Gholamali Halakoo Pages 77-94
    Background and objectives

    Antibiotics have long been widely used to stimulate growth and prevent disease in animals. But, concerns about bacterial resistance and gastrointestinal malformations have prompted nutritionists to look for alternatives. Probiotics and ruminal growth promoter are among them. Probiotics are viable microorganisms that their use by ruminants has beneficial effects on the growth and microbial population balance of the rumen and will improve animal performance by improving feed conversion ratio. Calves are exposed to a variety of stressful events at birth due to defects in the immune system and underdevelopment of the digestive tract. Because of this, stimulation of rumen development, microbial population balance, and transfer of calves from the single gastric to the ruminant state are necessary. This study was conducted in order to investigate the effect of probiotic additive and ruminal growth promoter on feed intake, weight gain, skeletal growth indices, health, and blood metabolites of young dairy calves.

    Materials and methods

    in this study, twenty four Holstein female calves immediately after birth, were used in a completely randomized design (4 treatments and 6 replicates). Calves after birth were randomly assigned into one of four treatments as follow: 1) control (milk without any probiotic or ruminal growth promoter), 2) calves receiving probiotic additive, 3) calves receiving or ruminal growth promoter and 4) calves receiving probiotic additive + ruminal growth promoter. Measurement of dry matter intake and fecal scoring were done daily. Calves were weighed once every15 days. Blood smples were taken at 21 and 45 days of age, 3 hours after morning feeding. Ruminal fluid was collected 4 hours after morning feeding on days 21 and 45 to measure pH and ammoniacal nitrogen. Skeletal growth indices were measured every 15 days up to 90 days. The data obtained from this study were analyzed according to completely randomized design and repeated measurements.

    Results

    Results showed that probiotic and ruminal growth promoter supplementation had no significant effect on body weight, body weight gain changes and average body weight gain (P>0.05). There was no significant difference between control calves and those fed with probiotic and ruminal growth promoter in terms of skeletal growth indices (P>0.05). Fecal consistency score was higher in control than other treatments (P<0.05). Probiotic and ruminal growth promoter supplementation decreased ammoniacal nitrogen concentration on days of 21 and 45 (P<0.05). Treatments had no significant effect on blood concentration of glucose, cholesterol, urea and BHBA (P>0.05). However, concentration of triglyceride, total protein and albumin was different among the treatments (P<0.05).

    Conclusions

    Totally, The results of this study showed that Probiotic and ruminal growth promoter supplementation had no noticeable effect on the studied traits.

    Keywords: blood metabolites, Dairy calves, Performance, Probiotic, Skeletal growth indices
  • Ameneh Jamshidy Rodbari, Taghi Ghoorchi *, Abdolhakim Toghdory, Mokhtar Mohajer Pages 95-108
    Background and objectives

    The largest expense in the livestock industry is related to feed costs, which accounts for about 70-60% of all current costs. Utilizing new sources of energy and protein can help reduce these costs. Therefore, the aim of this study was to investigate the performance and digestibility of lambs Dalagh and crossbred of Romanov- Dalagh lambs by replacing pea seed with barley and soybean meal in ratio.

    Material and methods

    This experiment was conducted in a completely randomized design with 3 × 2 factorial arrangement with three types of diets including 0, 10 and 20% pea seed and two breeds of Dalagh and crossbred of Romanov-Dalagh. In order to implement the design were used from 15 Dalagh and crossbred of Dalagh-Romanov lambs with an average weight of 5: 30.66 ± 2.30 and 24.2 ± 1.5 kg that were kept individually for 84 days (plus 15 days of habitually). Weighning and feed intake was carried out and the finally were evaluated the carcass and the digestibility of feed for each treatments. All statistical analyzes were performed in mixed regression (Proc Mixed) in SAS software version 9/1.

    Results

    There was no significant difference between treatments for weight gain (P> 0.05). In pure Dalagh, control and 20% pea treatments, with 294 and 265 grams per day had the highest and lowest daily weight gain respectively. In Dalagh breed, the lowest and the highest final weights were in pea and control treatments with a mean of 49.5 and 52.6 kg (P> 0.05). Also, in crossbred Romanov-Dalagh, the highest and lowest daily gain was observed in pea and control group with a mean of 294 and 288 g /day, respectively (P> 0.05). The average daily gain in two breeds in the control, 10 and 20 % of the pea treatments, were 299.5, 27.3 and 798.8 grams, respectively. The digestibility of feed in three treatments did not differ significantly. Percentage and carcass weight in Dalagh breed decreased with increase in pea in feed, unlike in crossbred Romanov-Dalagh.

    Conclusion

    The use of chickpea seed instead of soybeans and barley did not decrease fattening performance; In addition, the digestibility was almost the same as the control group. Fattening performance and digestibility of feed in crossbred Romanov-Dalagh was better than that of pure Dalagh. In general, it can be said that the replacement of chickpea seeds with existing import restrictions can help to significantly contribute to the sheep's fattening industry.

    Keywords: Pea seeds, digestibility, feed intake, lambs of Dalagh, Crossbred of Romanov-Dalagh
  • Mehdi Kazemi-Bonchenari *, Ali Valizadeh, Mahdi Khodaeii-Motlagh, Mohammad Hossein Moradi Pages 109-124
    Background and objectives

    Wheat straw (WS) has low nutritional value; however, because of simple availability as well as its low price rather than other forage sources has high consumption in lamb production. Different methods such as chemical processing for WS has been suggested that could be have some health concerns for both producer and animal. The other strategy is to improve fiber digestion of low quality forages with balanced nitrogen sources in diet. Greater rumen undegradable protein (RUP) level in diet of ruminansts those fed low quality forages caused greater efficiency. Therefore, in the present study we evaluated the effects of different ratios of RUP: RDP in sheep fed with high level of WS (400 g/d) on fermentation parameters, nutrients digestibility, blood metabolites, and purine derivatives excreted through urine.

    Materials and methods

    The study was carried out on three ruminal fistulated sheep in 3 × 3 Latin square design with 21-d periods (the first 14-d for adaptation period and the last 7-d for sample collection). The treatments were; (1) LR; low RUP: RDP ratio (30:70); (2) MR; medium RUP: RDP ratio (35:65) (3) HR: high RUP: RDP ratio (40: 60). For RUP modification in diet and having different RUP: RDP ratios, processed soybean meal was replaced with soybean meal. The basal diet contained high amount of WS (400 g/kg, DM basis) as low quality forage. Ruminal fermentation pattern, microbial protein synthesis, nutrients digestibility, blood metabolites and urinary purine derivatives were evaluated in the current study.

    Results

    The results show that the intake did not differed among treatments (P > 0.05). The concentration of short chain fatty acids (SCFA) was constant among treatments; however, acetate concentration (P = 0.05) as well as branched chain volatile fatty acid (BCVFA) concentrations (P = 0.04) were greater in LR diet. The greatest ruminal ammonia nitrogen was obtained for LR diet as well. Neutral detergent fiber digestibility was the greatest value for LR diet among treatments (P = 0.04). There was no significantly different for another nutrients digestibility. Considering blood metabolites, HR diet reduced blood urea nitrogen. But there was no other effect of treatments. The liver enzymes (AST and ALT) did not differed among treatments. The urinary excretion of allantoin (P = 0.03) was increased in HR diet and subsequently purine derivatives excretion (P = 0.04) was improved in this diet. Urinary urea nitrogen (UUN) (P = 0.05) concentration was reduced in HR diet that was a greater nitrogen efficiency.

    Conclusion

    The present study results show that the high level of RUP: RDP (40:60) caused increased MPY and reduced UUN. In conclusion lower level of RUP: RDP improved digestibility, but from the nitrogen efficiency perspective, the greater RUP: RDP could be recommendable in diets high in wheat straw as low quality forage.

    Keywords: degradable protein, un-degradable protein, low quality forage, sheep