فهرست مطالب

  • سال هفدهم شماره 1 (فروردین و اردیبهشت 1399)
  • تاریخ انتشار: 1399/02/12
  • تعداد عناوین: 91
|
  • رستم گلمحمدی*، زهرا پیرمرادی، مجید معتمدزاده طرقبه، جواد فردمال صفحات 1-10
    زمینه و هدف

    روشنایی به طور مستقیم و غیرمستقیم بر سلامت ذهنی کارکنان و عملکرد آن ها تاثیرگذار است، روشنایی مناسب برای محیط کار و دید خوب ضروری است و باید برای کارهای بصری که در محیط کار انجام می شود مناسب باشد.روشنایی مطلوب یکی از مهم ترین مباحث تامین شرایط فیزیکی اماکن مختلف به ویژه محیط کار است و می تواند شرایط راحتی کار بخصوص آسایش بصری را فراهم نماید. نمی توان زندگی بر روی زمین را بدون وجود روشنایی تصور نمود. نقص در ویژگی های کمی و کیفی روشنایی در محیط کار می تواند سبب اختلال در آسایش بینایی و کاهش بهره وری و عملکرد فرد شود. بنابراین، بررسی شدت روشنایی و دمای رنگ نور برای حفظ و ارتقاء سلامت کارکنان ضروری است. کمیت و کیفیت روشنایی می تواند بر سلامت روحی روانی افراد نیز تاثیر بگذارد. به طور مثال یکی از عوامل مرتبط با افسردگی، نقص در کمیت و کیفیت روشنایی محیط می باشد. از مهمترین خصوصیات روشنایی و دمای رنگ می باشد. دمای رنگ روشنایی نقش مهمی در تامین نیازهای روحی و روانی انسان در محیط کار ایفا می کند. طبق استاندارد اروپاییEN 12665 آسایش بصری به شرایطی که فرد از لحاظ ذهنی در محیط کار آسایش داشته باشد، تعریف می شود. دمای رنگ بر خصوصیات فیزیکی و فیزیولوژیکی انسان ها تاثیر گذارند. دمای رنگ بر خستگی بینایی و خستگی ذهنی کارکنان اثر گذار است. انتخاب مناسب دمای رنگ محیط کار برای کارکنان محیط کار ضروری است.  انتخاب دای رنگ مناسب برای محیط کار به آسایش بصری و کاهش خواب آلودگی کمک کننده خواهد بود. مطالعات نشان داده اند که روشنایی نامطلوب و ناکافی موجب افزایش ریسک آسیب های بینایی و ارگونومیک در دراز مدت می شود. مطالعات مربوط به روشنایی در محیط های صنعتی بیشتر انجام شده و محیط های اداری و عمومی کمتر مورد توجه قرار گرفته اند. این مطالعه با هدف ارزیابی شدت روشنایی و دمای رنگ و ارتباط احتمالی آن با خستگی بینایی در کارکنان اداری شهر همدان انجام گرفت.

    روش بررسی

    این مطالعه مقطعی در 50 اتاق اداری و بین70 نفر از کارمندان ستادی وابسته به دانشگاه علوم پزشکی همدان و بصورت نمونه گیری تصادفی انجام شد. در این مطالعه مقطعی شدت روشنایی موضعی در سطح کار و در ارتفاع سطح چشم فرد، در محل دید کاربر انجام شد و زاویه ها و فاصله ها دقیقا مراعات گردید و اندازه گیری با حضور کاربر انجام شد تا در صورت وجود نیم سایه یا عوامل دیگر شرایط عینا لحاظ گردد، شدت روشنایی عمومی بر اساس الگوی انجمن مهندسین روشنایی بر حسب لوکس و دمای رنگ منابع روشنایی برحسب درجه کلوین در سطح کار با استفاده از دستگاه جدید کلوین متر و طیف سنج Sekonic, C-7000  که دستگاه دارای قابلیت اندازه گیری هم زمان شدت روشنایی (فوت کندل/لوکس)، دمای رنگ، شاخص تجلی رنگ و طول موج را دارا است  اندازه گیری شد. دستگاه دارای دقت یک نانو متر می باشد. از پرسشنامه خستگی بینایی که دارای 15 سوال و چهار مولفه استرس چشمی، اختلال دید، اختلال سطح چشم و مشکلات خارج چشمی برای این منظور استفاده گردید. نمره گذاری این پرسشنامه بر اساس طیف لیکرت و از0 تا 10 و از وجود ندارد تا بسیار شدید درجه بندی شده است.

    یافته ها

    در این مطالعه میانگین سنی افراد مورد مطالعه 46/7±18/42 سال بود که حداقل 25 و حداکثر آن ها 62 سال به دست آمد. در این مطالعه متوسط شدت روشنایی عمومی اتاق های مورد بررسی 116±57/437 لوکس و متوسط شدت روشنایی موضعی در سطح کار 109±16/341 و در سطح عمود 195±13/ 307 لوکس اندازه گیری شد. همچنین شدت روشنایی، عمومی، موضعی در سطح کار و سطح عمود به ترتیب 6/30%، 9/33% و 4/38% کمتر از حد الزام کشوری (وزارت بهداشت) بود. میانگین دمای رنگ در طول مدت کاری در 56% از اتاق ها بیشتر از4000درجه کلوین بود. فراوانی خستگی بینایی کم وزیاد به ترتیب 4/61%و 6/38% بود. نتایج مطالعه نشان داد که افرادی که در اتاق های با دمای رنگ کمتر از 4000 درجه کلوین بودند فراوانی خستگی بینایی زیاد در این افراد بیشتر مشاهده گردید. بین شدت روشنایی و خستگی بینایی کارکنان در طول مطالعه از لحاظ آماری ارتباط معناداری وجود داشت. آزمون کای دو ارتباط بین شدت روشنایی موضعی و خستگی بینایی افراد مورد مطالعه را تایید نمود(p<0.05). توزیع شدت روشنایی در اغلب سطوح محیط های کاری بررسی شده به طور عمده از نسبت یکنواختی مطلوب برخوردار نبود (کمتر از 6/0). در نهایت بروز خستگی بینایی ابراز شده از طرف کارکنان قابل توجه بوده است.

    نتیجه گیری

    شدت روشنایی عمومی و موضعی از حد مجاز (الزام) کشوری کمتر، و دارای وضعیت نامناسبی از لحاظ کمی و کیفی بود. میزان توزیع شدت روشنایی در اتاق های اداری نامطلوب بود. همچنین دمای رنگ و شدت روشنایی با خستگی بینایی ارتباط معناداری دارد؛ در اتاق های اداری که در طول روز بیشتر از نور مصنوعی استفاده می کردند خستگی بینایی افراد قابل توجه بوده است. در اتاق هایی که دمای رنگ نزدیک به دمای رنگ نور خورشید بود افراد از خستگی بینایی کمتری برخوردار بودند. از عوامل ایجاد کیفیت نامطلوب نور کافی نبودن تعداد منابع روشنایی و همچنین استفاده لامپ های فلورسنت نور سرد و نامناسب بودن دمای رنگ برخی از چراغ ها و حتی رنگ سطوح داخلی و زاویه قرارگیری میز کار فرد نسبت به پنجره و استفاده از پرده بارنگ تیره که نور طبیعی را عبور نمی دهد، بود که بیانگر آن است که در طراحی روشنایی و عوامل محیطی مربوط به محیط اداری به کمیت و کیفیت منابع نور و عوامل محیطی تاثیرگذار بر روشنایی مناسب و راحتی دید افراد کمتر مورد توجه بوده است.  نقص در شدت روشنایی مصنوعی و دمای رنگ منابع برآسایش بینایی کارمندان اداری تاثیر گذاشته و باعث افزایش خستگی بینایی کارمندان گردیده است. با توجه به مطالعه صورت گرفته لازم است ضمن توجه به اصلاح سیستم روشنایی مصنوعی این اماکن، آموزش های کافی جهت پیشگیری از اختلالات بینایی مرتبط با آن در کارکنان اداری مد نظر قرار گیرد.

    کلیدواژگان: روشنایی، شدت روشنایی، دمای رنگ، خستگی بینایی
  • شهناز ریماز، ایرج علیمحمدی، جمیله ابوالقاسمی*، علی غلامی، مهدی مختاری، فاطمه ورسی، فرشته طاهری، یوسف مرادی صفحات 11-24
    زمینه و هدف

    دلزدگی از محیط کار منجر به کاهش رضایت و عملکرد شغلی و در نهایت منجر به کاهش تولید و تحمیل هزینه بر سازمان می شود. دلزدگی با نشانه هایی هم چون احساس ملالت و خستگی، بی معنایی، پوچی، کسل بودن و عدم علاقه، عدم ارتباط و یا عدم تعامل با یک رویداد یا وضعیت یا محیط فعلی است. اغلب کارکنانی که مستعد خستگی و دل زدگی می باشند بیشتر الگوهای یکنواختی را در زندگی کاری خود تجربه می کنند و این افراد احتمالا از خودکفایی پایین تر و شور و شوق و علاقه کمتری جهت انجام فعالیت نسبت به همکاران خود برخوردار می باشند. تقریبا تمامی افراد تجربه ای از دلزدگی از محل کار در زمان های گوناگون، بدون در نظرگرفتن ماهیت کار دارند. اگر چه شواهد تجربی نشان می دهد که بروز دلزدگی از محل کار گسترده است اما امروزه مطالعه در این زمینه مورد غفلت قرار گرفته است. در ایران ابزار مناسب و معتبری جهت اندازه گیری دلزدگی در کارکنان وجود ندارد، لذا مطالعه حاضر با هدف بررسی ویژگی های روان سنجی نسخه فارسی مقیاس دل زدگی هلندی در کارکنان دانشگاه علوم پزشکی ایران انجام شده است.

    روش بررسی

    این مطالعه به صورت مقطعی، طی سال های 93-1392 و بر روی 588 نفر از کارکنان دانشگاه علوم پزشکی ایران انجام شد. با توجه به تعداد کارکنان واحدهای تابعه دانشگاه با روش تخصیص به نسبت، ابتدا تعداد پرسنل لازم جهت مطالعه، در هر واحد تعیین و سپس به شیوه نمونه گیری در دسترس، افراد انتخاب و وارد مطالعه شدند. در این مطالعه جهت جمع آوری داده ها از پرسشنامه دو بخشی که بخش نخست آن مربوط به اطلاعات فردی و بخش دوم پرسشنامه مرجع شامل 8 سوال که رایجزگر و همکاران در سال 2012 ارایه نمودند، مورد استفاده قرار گرفت. پاسخ سوالات در این پرسشنامه از طیف لیکرت 5 تایی با گزینه های خیلی مخالف تا خیلی موافق (نمره یک تا پنج) برخوردار است که در نتیجه، نمره دلزدگی از 8 تا 40 امتیاز متغیر می باشد. جهت ترجمه و روانسنجی پرسشنامه، از روش ترجمه-واترجمه و بررسی روایی صوری و محتوایی و پایایی استفاده شد. به منظور بررسی پایایی از روش آزمون-بازآزمون با بررسی شاخص همبستگی درون ‎رده ای و همچنین همسانی درونی سازه ها پس از تحلیل عاملی اکتشافی استفاده گردید.

    یافته ها

    روایی صوری پرسشنامه مورد بررسی با توجه به نظر متخصصان مورد تایید واقع گردید. میانگین شاخص CVI  برای کلیه گویه ها  0.91 و شاخص CVR برای گویه ها بین 0.69تا 1.00 متغیر بود که نتایج حاصل، نشان دهنده روایی مطلوب پرسشنامه بود. با استفاده از تحلیل عاملی اکتشافی دو عامل استخراج گردید که با تحلیل عاملی تاییدی برازش داده ها به این دو عامل مورد تایید قرار گرفت. شاخص همبستگی درون رده ای برای کل ابزار 0.89 و آلفای کرونباخ برای کل ابزار 0.823 بود. در تحلیل عاملی اکتشافی، 2 عامل فردی با 5 گویه و عامل محیطی با 3 گویه حاصل گردید.

    نتیجه گیری

    نتایج بدست آمده نشان داد، پرسشنامه دل زدگی در محل کار DUBS)) از روایی و پایایی مناسبی جهت بررسی دل زدگی در کارکنان دانشگاه های علوم پزشکی ایران برخوردار می باشد که امکان بومی سازی و اعتبارسنجی این نسخه پرسشنامه در جامعه تحت مطالعه ما وجود دارد و می تواند مورد استفاده پژوهشگران و متخصصان در زمینه های مرتبط قرار گیرد.

    کلیدواژگان: پرسشنامه، دل زدگی شغلی، روایی، اعتباریابی
  • فرامرز قره گوزلو، بهزاد کرمی متین، هاجر کاشفی، دنیا نیک روش بابایی، فریبا بختیاری زاده، شعیب رحیمی* صفحات 25-36
    زمینه و هدف

    کیفیت زندگی کاری به عنوان برنامه ای جامع و فراگیر، به ارتقای رضایت مندی و بهبود کیفیت زندگی کارکنان در محیط کار اختصاص می یابد، پرستاران یکی از مهم ترین ارکان بخش درمان هستند که با توجه به وضعیت شغلی، مسیول وظایف مهمی از قبیل مراقبت های روحی و روانی و نیز فیزیکی بیمار می باشند که فعالیت های فوق در صورت عدم رعایت اصول ایمنی و نیز آرامش و رفاه کاری، در بروز اختلالات جسمانی و روحی این قشر نقش بسزایی دارد. یکی دیگر از مهم ترین مشکلات کاری پرستاران، بارکاری می باشد، بارکاری زیاد یکی از مهم ترین علل ایجاد استرس در پرستاران می باشد. هدف از مطالعه حاضر تعیین ارتباط کیفیت زندگی کاری پرستاران شاغل در بیمارستان های آموزشی - درمانی شهر کرمانشاه با میزان درک و ارزیابی آنان از بار کاری بود.

    روش بررسی

     این مطالعه به صورت توصیفی-تحلیلی و به صورت مقطعی در سال 1396 بر روی 873 نفر از پرستاران بیمارستان های آموزشی-درمانی شهر کرمانشاه انجام شد. نمونه گیری به صورت تصادفی طبقه ای متناسب با حجم نمونه و با توجه به تعداد پرستاران شاغل در هر بیمارستان انجام شد. پرستاران شاغل در هر بیمارستان به صورت نمونه گیری تصادفی انتخاب شدند. برای جمع آوری داده ها از اطلاعات دموگرافیک محقق ساخته، پرسشنامه کیفیت زندگی کاری درن ون لار (Darren Van Laar) و پرسشنامه بارکاری ناسا استفاده شد. برای تجزیه و تحلیل داده ها از نرم افزار SPSS-18 و آزمون ضریب همبستگی اسپیرمن، آزمون کروسکال-والیس و آزمون دقیق فیشر استفاده شد.

    یافته ها

    سن افراد شرکت داده شده در مطالعه 88/5± 44/32 سال بود. در بین نمونه مورد مطالعه 5/40% را مردان و 5/59% را زنان تشکیل دادند. رابطه معنا داری بین کلیه ابعاد بارکاری با یکدیگر مشاهده شد (05/0>p). بین بعد وضعیت عمومی با کلیه ابعاد بارکاری (05/0>p) غیر از عملکرد و بازدهی (05/0<p) ارتباط وجود داشت. بین کیفیت کلی زندگی با بعد بار زمانی (0.027p=)، میزان تلاش و کوشش (046/0p=) و احساس ناکامی و دلسردی (015/0 p=) رابطه معنا داری وجود داشت، اما بین کیفیت کلی زندگی کاری با خرده مقیاس های بار فکری و ذهنی (17/0=p)، بار فیزیکی (181/0=p) و عملکرد و بازدهی (852/0=p) ارتباط معناداری مشاهده نشد.رابطه معنا داری بین کیفیت کلی زندگی پرستاران با تعداد شیفت (107/0=p) و تعداد بیماران در هر شیفت (618/0=p) مشاهده نشد. ارتباط معنا داری بین کیفیت کلی زندگی پرستاران با ساعات اضافه کاری (001/0=p) در بین پرستاران مورد مطالعه مشاهده شد. رابطه معنا داری بین کیفیت زندگی و بخش بیمارستانی مورد مطالعه وجود داشت؛ به طوری که کمترین کیفیت زندگی کاری در بخش داخلی جراحی و بالاترین کیفیت زندگی کاری مربوط به بخش اطفال بود.

    نتیجه گیری

    با توجه به نتایج به دست آمده از این پژوهش مبنی بر  تاثیر بارکاری بر کاهش کیفیت زندگی کاری، اتخاذ تدابیری در راستای ارتقای کیفیت زندگی کاری، رفع عوامل زمینه ساز، پیشگیری، درمان و آموزش روش ها و مهارت های صحیح تطابقی و ارتباطی از ضروریات کنونی سیاست گذاری در امر بهداشت و درمان در چنین محیط هایی می باشد. همچنین نقش و تاثیر مدیریت و سرپرستان جهت انجام مداخلات موثر در جهت بهبود کیفیت زندگی کاری و بارکاری را مشخص کرده و انجام مطالعات بیشتر در آینده در جهت شناسایی دیگر فاکتورهای تاثیرگذار بر کیفیت زندگی و بارکاری پیشنهاد می گردد.

    کلیدواژگان: کیفیت زندگی کاری، بارکاری، پرستار، بیمارستان، کرمانشاه
  • رسول خرم* صفحات 37-49
    زمینه و هدف

    تاریخ نشان داده است که تلاش های فراوانی در جهت منع به کارگیری ترکیبات شیمیایی به عنوان جنگ افزار صورت گرفته است که خیلی موفقیت آمیز نبوده است، به طوری که از سال 1945 تاکنون به کرات از سلاح های شیمیایی در جنگ ها استفاده شده است که ازجمله مهم ترین آن ها می توان به حملات شیمیایی دولت عراق به شهر کردنشین حلبچه در جریان جنگ علیه ایران اشاره کرد. گازهای سمی که در این کشتارها استفاده شدند، طبق گزارش های عملی تهیه شده، از سه نوع زیر بودند: گاز خردل، گاز اعصاب و گاز سیانید. گاز نوع سوم، ازجمله گازهایی بود که استنشاق (دو یا سه تنفس) آن، علت مرگ تعداد زیادی از ساکنان شهر حلبچه گزارش شده بود. عدم انجام اقدامات پدافندی مناسب پس از انتشار این گازها می تواند منجر به آسیبی جبران ناپذیر بر روی سلامت ساکنینی که در معرض آن قرارگرفته اند، شود. مطالعه ی حاضر سناریوی انتشار عوامل سیانوژن را بر جمعیت حومه ی نیروگاه اتمی بوشهر در حملات شیمیایی به منظور به کارگیری نتایج آن در برنامه ی واکنش اضطراری بررسی نموده است.

    روش بررسی

    از میان طیف وسیعی از ترکیبات شیمیایی معروف به گازهای جنگی، گروه سیانوژن ها شامل هیدروژن سیانید (AC)، سیانوژن کلرید (CK) و سیانوژن برومید (CB) انتخاب شد و سپس اثرات سمیت به کمک راهنماهای طرح ریزی شرایط اضطراری (ERPGs) و معیارهای جایگزین (STEL، IDLH) و خطرات انفجار ناشی از مواجهه با آن ها از طریق روش Baker Strehlow با نرم افزارهای PHAST، ALOHA و WISER مد سازی و تعیین گردید.

    یافته ها

    مطالعه اثر انتشار بخارهای گاز AC نشان داد این بخارها در فواصل بین 15 تا 133 متری از نقطه انتشار (محدوده اشتعال پذیری) ابری را ایجاد می کنند که اگر براثر شلیک اسلحه یا جرقه الکتریکی در محیط های با دانسیته پایین منفجر شوند، فشاری از نوع گرگرفتن ایجاد کرده که ضربه ناشی از موج آن تا شعاع 7/249 متری باعث آسیب های ساختمانی شدید، ازجمله کج شدن اسکلت فلزی ساختمان ها می شود. در این وضعیت، مرگ براثر آسیب های مستقیم و غیرمستقیم ناشی از مواجهه با فشار به ترتیب زیر 1% و 25% تا مسافت 40 متری است؛ و اگر در محیط های با دانسیته بالا منفجر شوند، انفجاری از نوع دتوناسیون ایجاد کرده که ضربه ناشی از موج فشار آن تا شعاع 2028 متری باعث کج شدن اسکلت فلزی ساختمان ها می شود. در این وضعیت، مرگ براثر آسیب های مستقیم و غیرمستقیم ناشی از مواجهه با فشار تا مسافت 84 متری 100% بوده و پس ازآن با افزایش مسافت، فشار کاهش یافته تا جایی که در فاصله 334 متری، فشار (8/0-1/0 بار) باعث پارگی پرده گوش 1 تا 90 درصد افرادی خواهد شد که در معرض آن هستند. همچنین نتایج بر اساس معیار ERPG-3 نشان دادند که از بین گازهای AC، CK و CB، کمترین غلظت مجاز مواجهه با مقدار ppm4 و بیشترین حریم خطر بافاصله 8/7 کیلومتر به گاز CK تعلق دارد.

    نتیجه گیری

    بر اساس نتایج به دست آمده از مدل سازی که نشان داد نرم افزار ALOHA قادر به ارایه ی نتایج در غلظت های پایین نبوده، پیشنهاد گردید که دورترین مسافت خطری که از نرم افزار PHAST و بر اساس معیار ERPG-2 (عدم ایجاد آسیب جدی یا غیرقابل برگشت) به دست آمده است، ملاک تصمیم گیری در مواجهه و محدود نمودن اثرات زیان بار این نوع سلاح ها در تهیه طرح های واکنش در شرایط اضطراری قرار گیرد.

    کلیدواژگان: PHAST، ERPGs، WISER، ALOHA، VCE، عوامل سیانوژن
  • اکبر احداثی، رضا یگانه، آغا فاطمه حسینی، ایرج علی محمدی* صفحات 50-62
    زمینه و هدف

    پرت شدن حواس رانندگان از علل مهم بروز سوانح ترافیکی است. امروزه استفاده از تلفن های همراه در حین رانندگی به شکل روز افزونی افزایش پیدا کرده و می تواند موجب حواس پرتی راننده شده و بر عملکردهای رانندگی اثرگذار باشد. این مطالعه با هدف تعیین اثر خواندن و نوشتن پیام بر عملکرد های رانندگی و بارکاری ذهنی رانندگان جوان انجام شد.

    روش بررسی

    40 راننده جوان (20 مرد و 20 زن) با میانگین سنی 25/25 سال و با استفاده از شبیه ساز رانندگی مورد مطالعه قرار گرفتند. سناریو رانندگی شامل رانندگی در لاین وسط یک بزرگراه سه لاینی و پاسخ دادن به محرک های تصویری وظیفه شناسایی محیطی (Peripheral Detection Task) بود. رانندگان باید یک بار در حالت رانندگی عادی و یک بار نیز در حالتی این مسیر را طی می کردند که مشغول دریافت، خواندن و نوشتن پیام کوتاه با گوشی لمسی خود بودند. برای ثبت عملکرد های رانندگی از متغیرهای انحراف عرضی خودرو، زمان واکنش وظیفه PDT و برای اندازه گیری بارکاری ذهنی پس از هرمرحله از مقیاس بارکاری یکپارچه (Integrated Workload Scale) استفاده شد.

    یافته ها

    میانگین مقادیر متغیر های انحراف عرضی خودرو، زمان واکنش و مقیاس IWS در مرحله رانندگی عادی به ترتیب برابر 68/26 سانتیمتر، 13/502 میلی ثانیه و 02/2 و در مرحله رانندگی با وظیفه خواندن و نوشتن پیام به ترتیب برابر 04/53 سانتیمتر، 12/652 میلی ثانیه و 6 بود. بین مقادیر متغیر های انحراف عرضی خودرو، زمان واکنش، مقیاس IWS در مراحل رانندگی عادی و رانندگی با خواندن و نوشتن پیام بر اساس آزمون های تی زوجی و ویلکاکسون اختلاف آماری معنادار وجود داشت (P-value= 0/000). همچنین بر اساس آزمون های تی مستقل و من-ویتنی تفاوت معناداری در مقادیر متغیرهای انحراف عرضی، زمان واکنش و مقیاس IWS بین گروه زنان و مردان مشاهده نشد.

    نتیجه گیری

    این مطالعه نشان داد که خواندن و نوشتن پیام در حین رانندگی موجب کاهش معنادار عملکرد های رانندگی و افزایش سطح بارکاری ذهنی رانندگان می گردد. درنتیجه توجه بیشتر به پیامدهای استفاده از تلفن همراه در حین رانندگی ضروری میباشد.

    کلیدواژگان: خواندن و نوشتن پیام کوتاه، عملکرد های رانندگی، بارکاری ذهنی، زمان واکنش، انحراف عرضی خودرو
  • علی مریدی، رسول یاراحمدی*، زهرا عابدی صفحات 63-73
    زمینه و هدف

    توسعه پایدار نیازمند ثبات اقتصادی، اجتماعی و زیست محیطی می باشد. توجه به حوزه ی اقتصاد در راهکارهای مقابله با آلودگی هوا از مزیتهایی است که نباید در مقابل قوانین دست و پاگیر و هزینه بر ، به آن کم توجهی کرد.در میان اجزاء سامانه های کنترل آلودگی هوا سیستم پالایش آلودگی از اهمیت بالایی برخوردار است. برای کنترل آلودگی نیاز به سرمایه گذاری در زمینه های متعدد وجود دارد. هزینه های سنگین اولیه،  عملیاتی ، نگهداری و نصب سیستم های کنترل آلودگی، عدم بازگشت سرمایه ، محدود بودن منابع  فرایند انتخاب را برای مدیران  و تصمیم گیران پیچیده می کند. راهبردهای مبتنی بر تصمیم گیری موثر کلید مواجهه با  چالش های زیست محیطی برای مدیریت و کنترل آلودگی هوا است. هدف از این تحقیق مدیریت آلودگی هوا بر اساس انتخاب تجهیزات کنترلی مناسب مبتنی بر معیارهای اقتصادی ، اجتماعی و محیط زیستی می باشد.

    روش بررسی

      این تحقیق با هدف ارزیابی اقتصادی فناوریهای نوین با استفاده از روش  تحلیل هزینه - سود انجام شده است. در این مطالعه از سود و زیان ، شاخص ها و فاکتورهای فنی و مهندسی قابل اهمیت در جهت طراحی ، ساخت و عملکرد شامل سود و هزینه مواد اولیه ، طراحی ، مشاوره ، پرسنلی، نگهداری و... استفاده شده است. این روش در انتخاب گزینه های برتر و مطلوب با نگاه ملاحظات اقتصادی - اجرایی به تصمیم گیری مدیریت کمک می کند. ابتدا  لیست اولیه ای از تجهیزات کنترلی نوین در تصفیه آلودگی هوا (گازها و بخارات) تهیه  و توسط گروه خبرگان کلیدی سازی و ارزیابی شد. معیارهای سود هزینه و عناصر تشکیل دهنده هر کدام در ارتباط با هر گزینه در خصوص تکنولوژیهای کلیدی شناسایی و تعیین شد. سپس تخصیص امتیاز 3-1 به عناصر مربوط به معیارهای سود هزینه تکنولوژی های منتخب مورد نظر تحقیق  با کمک متغیر های زبان شناختی انجام گردید. ارزش اقتصادی تجهیزات کنترلی نوین و متداول در زمینه پالایش هوا با کمک چک لیستهای مربوط و مبتنی بر متغیرهای زبان شناختی تعیین شد. سپس نسبت امتیاز سود به هزینه و تعیین رتبه تکنولوژی های کلیدی ناشی از برایند معیارهای سود - هزینه محاسبه گردید. اولویت های مبتنی بر امتیازهای بزرگ تر ، اولویت های برتر خواهند بود.

    یافته ها

    نتایج رتبه بندی تکنولوژیهای نوین با استفاده از تکنیک آنالیز سود هزینه برای گازها و بخارات نشان می دهد که احیاء کاتالیستی انتخابی با نسبت سود هزینه 1.39به عنوان مناسب ترین تکنولوژی تصفیه گازها و بخارات بر اساس ملاحظات اقتصادی است.

    نتیجه گیری

    روش تحلیل هزینه- سود  ابزاری سودمند برای ارزیابی فرایند تصمیم گیری سیاست های زیست محیطی است. ارزیابی اقتصادی سامانه های های تصفیه کننده آلودگی با هدف کاهش پیامدهای اقتصادی، اجتماعی و بهداشتی یک ضرورت محسوب می گردد. نتایج رتبه بندی تکنولوژیهای نوین با استفاده از تکنیک آنالیز سود هزینه برای گازها و بخارات به ترتیب شامل :  احیاء کاتالیستی انتخابی (راکتور شیمیایی) ، پلاسما شیمی ، پلاسمای سرد و نانو فیلتر کربن می باشند.

    کلیدواژگان: کنترل آلودگی هوا، فناوری های نوین، هزینه، سود، اولویت بندی
  • فاطمه رستمی، محمدجواد عصاری، محسن علی آبادی*، مریم فرهادیان صفحات 74-83
    زمینه و هدف

    در محیط های کاری گرم، اثر شرایط دمایی محیط و گرمای متابولیسم ایجاد شده ناشی از فعالیت فیزیکی فرد موجب ذخیره گرما و افزایش دمای عمقی بدن کارگران می شود. در شرایط دمایی گرم  افزایش جریان خون سطحی، تعریق و تهویه ریوی بیشتر و افزایش دمای بدن می تواند جذب مواد شیمیایی را از طریق تنفس و پوست افزایش داده و روند سمیت آلاینده شیمیایی در بدن و متابولیت های آن را تحت تاثیر قرار دهد. با توجه به اهمیت بررسی چگونگی تاثیر استرس های حرارتی بر میزان پاسخ سمی مواد شیمیایی، مطالعه حاضر با هدف بررسی ارتباط بین سطح استرین حرارتی بدن و سطح تتراکلرواتیلن در هوای بازدم شاغلین خشکشویی انجام شد.

    روش بررسی

    مطالعه توصیفی تحلیلی حاضر در دو مرحله در زمستان و تابستان در شهر همدان انجام شد. همراه با نمونه های هوای بازدم 24 نفر از شاغلین خشکشویی، نمونه های هوای محیطی نیز مورد بررسی قرار گرفت. نمونه برداری غلظت تتراکلرواتیلن در نمونه های هوا (محیطی و فردی) بر اساس روش 1003 NIOSH توسط لوله جاذب کربن فعال (ساخت شرکت (SKC متصل به پمپ نمونه برداری فردی کالیبره شده مدل 222 ساخت شرکت SKC با دبی 100 میلی لیتر بر دقیقه انجام پذیرفت. نمونه های هوای بازدمی نیز مطابق با توصیه روش 3704 NIOSH  توسط کیسه‎های نمونه بردار سه لیتری از جنس تدلار ساخت شرکت SKC جمع آوری گردید. جهت علاوه بر این، استرین های حرارتی نیز با استفاده از شاخص دمای عمقی و ضربان قلب و تهویه ریوی مطابق با استاندارد 2004 :9886 ISO اندازه گیری شد. نتایج با استفاده از نسخه 21 نرم افزار spss  مورد تحلیل قرار گرفت و سطح معنی داری 05/0 درنظر گرفته شد.

    یافته ها

    مطالعه حاضر نشان داد بین غلظت تتراکلرواتیلن در هوای محیط خشکشویی در فصول زمستان و تابستان اختلاف معنی داری وجود ندارد(05/0<p). با این حال میزان غلظت تتراکلرواتیلن در هوای بازدمی در تابستان ppm 18/3  و در زمستان ppm 23/2 به دست آمد که  به ترتیب بالاتر و پایین تر از حدود مجاز مواجهه شغلی کشور (ppm 3) بود. بین غلظت تتراکلرواتیلن در هوای بازدمی در فصول زمستان و تابستان تفاوت معنی داری مشاهده شد(05/0>p). نتایج همچنین نشان داد که علی رغم کاهش غلظت آلاینده در هوای محیطی در فصل تابستان، به دلیل افزایش دمای عمقی و ضربان قلب افراد، غلظت تتراکلرواتیلن در هوای بازدمی افزایش یافته است. علاوه بر این، اختلاف بین میزان دمای بدن ، ضربان قلب  نرخ تنفس در فصول زمستان و تابستان معنی دار بود(05/0>p).

    نتیجه گیری

    مطالعه حاضر تایید نمود علی رغم یکسان بودن غلظت تتراکلرواتیلن در هوای محیط خشکشویی در فصول زمستان و تابستان، به طور کلی سطح تتراکلرواتیلن در هوای بازدم به علت افزایش سطح استرین حرارتی و تهویه ریوی شاغلین خشکشویی افزایش یافته است. بنابراین می توان گفت مواجهه کارگران با شرایط دمایی گرم منجر به  افزایش جذب تنفسی آلاینده ها در شاغلین می گردد. با توجه به امکان جذب پوستی آلاینده های شیمیایی در اثر افزایش جریان خون سطحی و همچنین تعریق ناشی از مواجهه با گرما، توجه به این موضوع در مطالعات آینده ضروری است. درنهایت پایش سلامت دوره ای و مراقبت های بهداشتی در مشاغل  همراه با مواجهه همزمان با گرما و الایندهای شیمیایی توصیه می گردد.

    کلیدواژگان: استرین حرارتی، تتراکلرواتیلن، خشکشویی، هوای بازدمی
  • شیرازه ارقامی، غلامرضا صادقی*، محسن عباسی چناری، کوروش کمالی صفحات 84-102
    زمینه و هدف

    تصادفات جاده ای، تهدیدی بزرگ برای سلامت عمومی در همه دنیا به حساب آمده و از آن به عنوان «اپیدمی پنهان» یاد می شود. این نگرانی در کشورهای در حال توسعه و با درآمد متوسط بیشتر و در نتیجه نیاز به توجه فزون تری دارد. آمارها و مطالعات نشان می دهند که عامل انسانی نقش تعیین کننده ای در بروز حوادث دارد. به دلیل مشکلاتی که در گردآوری اطلاعات آرشیوی و مشاهده ای برای بررسی رفتار راننده وجود دارد، استفاده از پرسشنامه های معتبر در این زمینه با اقبال فراوان روبه رو شده است. یکی از ابزارهای خودگزارشی جهان شمول که در پژوهش های متمرکز بر رفتار راننده مرتبا به کار گرفته می شود، پرسشنامه رفتار رانندگی منچستر (MDBQ: Manchester Driving Behavior Questionnaire) است. تنها نسخه کامل فارسی MDBQ، توسط عریضی و حقایق (1388) منتشر شده است. اما به نظر می رسد از کفایت روانسنجی مناسبی برخوردار نباشد. هدف این مطالعه بازارزیابی ویژگی های روانسنجی MDBQ است.

    روش اجرا

    نسخه اصلی MDBQ 50 گویه دارد که پاسخ دهی به هر یک از گویه ها در یک طیف لیکرت پنج تایی (هرگز=1 تا همیشه=5) صورت می گیرد. گویه ها از نظر نوع رفتار در چهار دسته تقسیم بندی می شوند: لغزش، تخلف عمد، اشتباه، و تخلف غیرعمد. برای بازارزیابی ویژگی های روان سنجی نسخه فارسی MDBQ، به ترتیب مراحل روایی زبانی، صوری، محتوا و سازه و نیز ثبات آن مطابق دستورالعمل های علمی بررسی شد. سپس، تک تک گویه ها با نسخه فارسی عریضی و حقایق (1388) مقایسه شد و همه نقایص آن استخراج و دسته بندی گردید. با این روند، نویسندگان کاملا متقاعد شدند که بازارزیابی نسخه فارسی MDBQ ضرورت دارد. سپس دیگر مراحل مربوط به ارزیابی ویژگی های روانسجی نسخه فارسی جدید MDBQ انجام شد. برای این منظور، روایی صوری کمی و کیفی به اجرا درآمد. پس از ایجاد تغییرات لازم، روایی محتوا انجام شد. معیار پذیرش CVR براساس شمار گروه خبرگان (10=n) مقدار 62/0 و کمینه پذیرش CVI برابر با 79/0 در نظر گرفته شد.. برای بررسی روایی سازه 500 نفر (راننده) در این مطالعه شرکت کردند، که پیش از ارایه پرسشنامه به مشارکت کنندگان از همه آنها رضایت نامه آگاهانه دریافت شد. آزمون های آماری با استفاده از SPSS 16 و در سطح معناداری 05/0 انجام شد.

    یافته ها

    دست کم سه نقد درباره روایی زبانی گویه های نسخه پیشین یافت شد. که عبارت اند از: 1) تفاوت قواعد یا علایم رانندگی ایران و انگلستان (مانند رانندگی در سمت چپ مسیر، یا نبود شکل خاصی از خط کشی در ایران)، 2) برگردان گویه به فارسی، دربردارنده ترجمه نادرست یا حذف برخی واژه ها، 3) ویرایش گویه ها (مواردی همچون نامناسب بودن زمان افعال، حروف اضافه، ضمایر و...). در روایی صوری، دو گویه طبق نظر مشارکت کنندگان اصلاح شد. مقادیر CVI برای همه گویه ها بالاتر از 79/0، و مقادیر CVR برای همه گویه های ابزار بالاتر از مقدار ارایه شده در جدول لاوشه بود. همچنین، تحلیل عاملی اکتشافی نشان داد که چهار عامل استخراج شده نخست توانستند 6/51 درصد از واریانس کل آیتم ها را تحت پوشش قرار دهند. همه 50 گویه پرسشنامه، بار عاملی بیش از 4/0 را به دست آوردند. بنابراین هیچک از گویه های پرسشنامه حذف نشد. درنتیجه پرسشنامه رفتار رانندگی منچستر با همان چهار عامل و 50 گویه در پرسشنامه اصلی حفظ شد.

    نتیجه گیری

    نسخه جدید فارسی MDBQ توانست نقایص و ضعف های نسخه پیش را اصلاح کند. انسجام میان گویه های نسخه جدید پرسشنامه مطلوب بوده و گویه ها در هر یک از چهار حیطه به خوبی مشخصه مورد نظر را اندازه گیری می کنند.

    کلیدواژگان: پرسشنامه رفتار رانندگی منچستر، DBQ، روانسنجی، خطا، راننده، لغزش، تخلف عمد، اشتباه، و تخلف غیرعمد
  • میلاد پورانصاری، محمود محمدیان*، رضاعلی محمدپورتهمتن صفحات 103-115
    زمینه و هدف

    مواجهه با فلزات سنگین موجود در ذرات قابل استنشاق سیمان منجر به عوارضی در کارگران مواجهه یافته می شود. گسترش روز افزون صنایع و پراکندگی  ذرات قابل استنشاق حاوی فلزات سنگین در هوای محیط کار باعث شده است که نیروی کار مواجهه ی بیشتری با این فلزات در صنایع مختلف داشته باشد و این قضیه تبدیل به یک مشکل اساسی در صنایع مختلف از جمله صنعت سیمان شده است. این مطالعه با هدف ارزیابی ریسک مواجهه ی شغلی کارگران با فلزات سنگین (سرب، کروم و کادمیوم) موجود در ذرات قابل استنشاق سیمان در یک کارخانه  تولید سیمان  انجام شد.

    روش بررسی

    در این مطالعه غلظت ذرات قابل استنشاق در هوای  منطقه تنفسی 70 نفر از کارگران  کارخانه سیمان که در مراحل مختلف تولید کار می کردند مورد ارزیابی قرار گرفت.  نمونه برداری از ذرات قابل استنشاق براساس روش استاندارد شماره 0600 ارایه شده توسط سازمان NIOSH با استفاده از پمپ نمونه بردار فردی با دبی 2.5 لیتر بر دقیقه و یک  فیلتر از جنس PVC با قطر 37 میلی متر قرار گرفته  در داخل یک سیکلون آلومینیومی  انجام شد. برای تعیین میزان مواجهه کارگران با فلزات سنگین (سرب، کروم وکادمیوم) موجود در ذرات قابل استنشاق سیمان برساس روش استاندارد شماره 121 ارایه شده توسط سازمان OSHA عمل شد. به منظور ارزیابی ریسک بهداشتی فلزات سنگین موجود در ذرات قابل استنشاق سیمان از روش ارایه شده توسط انستیتو ایمنی و بهداشت شغلی سنگاپور استفاده گردید. در نهایت سطح ریسک برای مواجهه فلزات سنگین موجود در ذرات قابل استنشاق سیمان به دست آمد.

    یافته ها

     نتایج حاصل از این مطالعه نشان داد  که میانگین غلظت عناصر فلزی در ذرات قابل استنشاق سیمان به ترتیب برای کادمیوم، سرب و کروم  (µg/m3 41/2، 39/10 و 36/1) می باشد. بیشترین میانگین مواجهه با عنصر فلزی سرب در ذرات قابل استنشاق سیمان در بخش سیلوی کلینکر برگشتی µg/m3 45/4±09/15و کمترین میانگین مربوط به بخش آسیاب سیمان µg/m3 11/3 ±48/8 بود. بیشترین میانگین غلظت فلز کروم در ذرات قابل استنشاق سیمان در بخش آسیاب سیمان µg/m3 15/1±27/2 و کمترین میانگین مربوط به بخش کوره و گریت کولر µg/m3  48/0± 11/1 بود. بیشترین میانگین غلظت فلز کادمیوم موجود در ذرات قابل استنشاق سیمان در بخش سیلوی کلینکر برگشتی µg/m3 62/0±78/2 و کمترین میانگین مربوط به بخش بارگیرخانه µg/m3   37/0±  17/2بود. اغلب کارگران شاغل در بخش های مختلف تولید سیمان با فلزات سنگین موجود در گرد و غبار کمتر از OEL تعیین شده توسط کمیته فنی بهداشت حرفه ای  ایران و TLV توصیه شده توسط ACGIH مواجهه دارند. ارزیابی ریسک مواجهه کارگران قسمت های مختلف تولید سیمان نشان داد که سطح ریسک در همه بخش ها در حد کم تا متوسط می باشد.

    نتیجه گیری

    مواجهه با فلزات سرب، کروم و کادمیوم موجود در ذرات قابل استنشاق سیمان برای تمامی بخش های کارخانه در رتبه ریسک کم طبقه بندی می شود. ولی در برخی از کارگران مشغول به کار در بخش سیلوی کلینکر برگشتی و آسیاب مواد که با غلظت های بالاتری از فلزات کادمیوم و سرب مواجهه داشتند رتبه ریسک متوسط برآورد شد  به همین دلیل راهکارهای کنترل مهندسی و مدیریتی مواجهه با فلزات سنگین در این بخش ها پیشنهاد می گردد.

    کلیدواژگان: ارزیابی ریسک شیمیایی، فلزات سنگین، مواجهه ی شغلی، ذرات قابل استنشاق سیمان
  • سید مهدی موسوی، سعید یزدانی راد، زهره شبگرد، روح الدین مرادی راد، فرزاد بهزادی نژاد* صفحات 104-125
    زمینه و هدف

    : با توجه به پیچیدگی و غیرقابل پیش بینی بودن انسان، کنترل رفتار آنها مشکل است. به هر حال می توان با برنامه ریزی دقیق و مدون آموزش، بسیاری از این گونه رفتارها را کاهش داد. هدف از مطالعه حاضر تعیین تاثیر مداخلات آموزشی و اجرای سیستم تشویق و تنبیه در کاهش رفتارهای ناایمن در کارگران شرکت مپنا - نیروگاه کاشان بود.

    روش بررسی

    مطالعه مداخله ای حاضر روی 115 نفر از کارگران شرکت مپنای کاشان در سال 1396 انجام شد. در ابتدا به منظور ارزیابی رفتارهای نا ایمن کارگران از تکنیک نمونه برداری از رفتارهای ایمن برای سه ماه استفاده شد. بدین منظور کلیه مشاهدات در شیفت صبح از ساعت 8 صبح تا 6 عصر توسط پژوهشگران انجام گرفت. تعداد مشاهدات برای هر نفر 80 مورد بود که به صورت تصادفی در طول شیفت کاری فرد انجام شد. در کل مشاهدات برای ارزیابی رفتار های ناایمن افراد در دو مرحله شامل قبل از اجرای مداخله و بعد از اجرای مداخله انجام گردید. سپس مداخله آموزشی و سیستم تشویق و تنبیه به طور همزمان به مدت شش ماه اجرا گردید. در نهایت یک ارزیابی ثانویه از رفتار نا ایمن به مدت سه ماه صورت گرفت. اطلاعات مربوط به ارزیابی رفتار ناایمن کارگران قبل و بعد از اجرای مطالعه وارد نرم افزار SPSS  نسخه 20 شد برای بررسی ارتباط بین متغیرها از آزمون آماری  Wilcoxon استفاده شد. سطح معنی داری کمتر از 05/0 در نظر گرفته شد.

    یافته ها

    نتایج نشان داد که بیشترین و کمترین مشاهده به ترتیب در گروه های شغلی برشکاری و مونتاژکاری با  1040 و 480 مورد بود. از مجموع تعداد کل مشاهدات انجام شده 2405  مورد مشاهده ناایمن برآورد شد. به هر صورت، نتایج نشان می دهد که میزان رفتار ناایمن بعد از انجام مداخلات در همه مشاغل کاهش یافته است. آزمون ویلکاکسون نشان داد که رابطه معنادار بین استفاده از سیستم آموزش ایمنی و سیستم تشویق و  تنبیه با کاهش رفتارهای نا ایمن در کارکنان مشاغل مختلف کاری وجود دارد (041/0p=). همچنین نتایج نشان داد که بین سوابق کاری افراد با رفتارهای ناایمن قبل و بعد از مداخلات، یک رابطه معنی دار معکوس وجود دارد (001/0p<).

    نتیجه گیری

    نتایج این تحقیق نشان داد که رابطه معناداری بین استفاده از مداخله آموزشی و سیستم تشویق و تنبیه با کاهش رفتارهای نا ایمن در مشاغل مختلف کاری وجود دارد. بنابراین توصیه می شود برنامه های جامعی در جهت اجرا و تکرار دوره های آموزشی تخصصی با شناخت از نیازهای ایمنی هر شغل اجرا شود و با استفاده از سیستم تنبیه و تشویق، انگیزه لازم در کارگران برای اجرای رفتارهای ایمن ایجاد گردد.

    کلیدواژگان: مداخله آموزشی، سیستم تشویق و تنبیه، رفتار ناایمن
  • رسول یاراحمدی، حامد مریدی*، علی اصغر فرشاد، فرشته طاهری صفحات 126-135
    زمینه و هدف

    امروزه با رشد ابعاد مختلف توسعه پایدار، توجه مدیران در سطح سازمانی و دولتی به مولفه های توسعه پایدار بیش از پیش شده است. محور توسعه پایدار انسان سالم و مولد است. عوامل متعددی در دستیابی به توسعه پایدار نقش دارند که از آن جمله می توان عوامل انسانی، اقتصادی، اجتماعی، صنعتی، فرهنگی و همچنین بهداشت، ایمنی، محیط زیست و انرژی (HSEE) را نام برد. در این راستا، وجود تعدادی از شاخص های فرایندی در پیشبرد برنامه و اهداف سازمانی در سطح خرد و کلان از نقش حایز اهمیتی برخوردار است. با توجه به این که ارزیابی و پایش مستمر تمامی شاخص ها کار عملی و امکانپذیر نمی باشد، تدوین یکسری اصول عملکرد به منظور تسهیل فرایندهای تصمیم سازی مدیریتی و پایش بهبود مستمر سیستم ها از اهم موضوعات در مدیریت کارآیی سیستم می باشد. نظر به این که انتخاب صحیح اصول نقش مهمی در پایداری سیستم مدیریتی یکپارچه ایفا می کند، توجه به مولفه های کلیدی مطرح در این انتخاب حایز اهمیت است. تحقیق حاضر با هدف اولویت بندی شاخص های فرایندی در سیستم مدیریت یکپارچه HSEE وزارت صنعت، معدن و تجارت انجام شده است.

    روش بررسی

    جامعه آماری این پژوهش افراد متخصص و صاحب نظر با گرایش بهداشت حرفه ای، ایمنی، محیط زیست، انرژی و کارشناسان HSEE با سابقه کار در زمینه بهداشت، ایمنی، محیط زیست و انرژی می باشند. دراین مطالعه برای دست یابی به شاخص های فرایندی ایمنی، بهداشت، محیط زیست و انرژی ابتدا با بهره گیری از مجموعه شاخص های ارایه شده در تحقیقات و مقالات علمی و معتبر ، سازمان محیط زیست ایران،HSE وزارت نفت،HSEE  وزارت صنعت، معدن و تجارت، سازمان های معدنی و صنعتی در کشور از جمله ایدرو، ایمیدرو و منابع دیگر فهرستی از شاخص های محیط زیستی، ایمنی، بهداشت و انرژی تهیه و مورد ارزیابی قرار گرفت. در تحقیق حاضر معیار انتخاب شاخص ها SMART بودن آن ها می باشد که به عنوان پنج معیار اصلی اثر گذار به روش AHP وزن  دهی شده اند. معیارها وزن دهی شده جهت اولویت بندی اصول هشت گانه مدیریت  HSEE شامل خط مشی، بهبود مستمر، اجراء، بازنگری، پایش واندازه گیری سیستم، تعهد و رهبری، طرح ریزی و اقدام اصلاحی با استفاده از تکنیک تاپسیس فازی مورد استفاده قرار گرفت.

    یافته ها

    نتایج مطالعه نشان می دهد که شاخص راهبردی اجرا با ضریب نزدیکی 937/0 به عنوان اولویت اول انتخاب شد. بهبود مستمر با ضریب نزدیکی 133/0و اقدامات اصلاحی با ضریب نزدیکی108/ از اولویت های ضعیف تر شاخص های هشت گانه HSEE انتخاب شدند.

    نتیجه گیری

    انتخاب صحیح شاخص ها به منظور تسهیل فرایندهای تصمیم سازی مدیریتی، قابلیت پایش بهینه این شاخص ها با حداکثر کارآیی و حداقل هزینه با استفاده از مدل های تصمیم گیری چند معیاره امکان پذیر است. بر اساس نتایج به دست آمده، رتبه بندی و اولویت بندی شاخص های فرایندی HSEEبه منظور تسهیل فرایندهای تصمیم سازی مدیریتی و پایش بهبود مستمر سیستم ها در جهت حفاظت از افراد، اموال و کاهش حوادث و آلودگی ها جهت رسیدن به توسعه پایدار قابل استفاده است.

    کلیدواژگان: اولویت بندی، HSEE، توسعه پایدار، تاپسیس فازی، شاخص، وزن دهی، AHP
  • سید سعید کیخسروی، فرهاد نژاد کورکی*، محمود امین طوسی صفحات 136-147
    زمینه و هدف

    امروزه صنعت سیمان به عنوان یکی از مهمترین صنایع آلوده کننده هوا در دنیا به شمار می رود. فرآیند تولید سیمان هر ساله باعث تولید میلیون ها تن، آلاینده از جمله گردوغبار، گاز های سمی و فلزات سنگین شده که خطرات بهداشتی- تنفسی و آلودگی زیست محیطی را به دنبال خواهد داشت لذا آگاهی از غلظت آلاینده ها می تواند به عنوان اطلاعات کلیدی در برنامه های کنترل آلودگی مورد استفاده قرار گیرد. کارخانه سیمان سبزوار به عنوان یکی از منابع انتشار ذرات معلق در جنوب غربی سبزوار قرار دارد. روش های متعددی برای پیش بینی غلظت آلاینده ها هوا وجود دارد در این میان، در سال های اخیر پیشرفت قابل توجهی در توسعه مدل شبکه های عصبی برای پیش بینی غلظت آلاینده های هوا صورت گرفته است، که می تواند به عنوان یک ابزار مناسب برای پیش بینی کیفیت هوا در آینده و تعیین استراتژی های کنترل انتشار آلاینده ها تلقی شود. هدف از انجام این مطالعه، پیش بینی میزان غلظت گردوغبار خروجی از دودکش اصلی کارخانه سیمان سبزوار با استفاده از مدل شبکه عصبی پرسپترون است.

    روش بررسی

    در این مطالعه، ابتدا میزان غلظت گردوغبار خروجی از دودکش اصلی کارخانه سیمان سبزوار به وسیله اندازگیری میدانی در سه فصل سال 97-1396 به دست آمد. تعداد 180 نمونه گردوغبار جمع آوری شد. از پارامتر های جریان گاز خروجی، درجه حرارت، ولتاژ، سوخت و خوراک کوره به عنوان داده های ورودی شبکه عصبی پرسپترون، استفاده شد. برای آموزش شبکه، از الگوریتم لونبرگ-مارکوارت استفاده شد. برای ارزیابی شبکه از روش اعتبارسنجی متقابل k-fold با k=5 استفاده شد در این شیوه داده ها را به 5 قسمت تقسیم و در هر بار اجرا، 4 گروه به عنوان آموزش و 1 گروه به عنوان آزمون درنظر گرفته شد شبکه ای که در این میان، کمترین خطا را بر روی داده های آزمون داشته باشد انتخاب شد. با اطلاعات مربوط به اندازه گیری های تجربی از میزان غلظت گردوغبار کارخانه سیمان سبزوار، تست عملکرد شبکه انجام شد. جهت بررسی میزان دقت مدل در پیش بینی میزان غلظت گردوغبار، از شاخص های ضریب همبستگی و میانگین مربعات خطا استفاده شد.

    یافته ها

    نتایج نشان داد که مدل پرسپترون، در پیش بینی میزان غلظت گردوغبار کارخانه سیمان سبزوار از دقت خوبی برخوردار است. به طوری که مدل شبکه عصبی پرسپترون در دو حالت، استفاده از همه پارامتر ها و پارامتر تاثیر گذار (درجه حرارت) قادر بود، میزان ضریب همبستگی به ترتیب، 98168/0 و 98249/0 و میزان میانگین مربعات خطا به ترتیب، 709/0 و 280/0 نشان دهد. که نشانگر همبستگی بیشتر و خطای کمتر مدل شبکه عصبی پرسپترون در حالت استفاده فقط از پارامتر درجه حرارت، نسبت به حالت همه پارامتر ها در پیش بینی میزان غلظت گردوغبار دارد.

    نتیجه گیری

    به دلیل قابلیت بالای شبکه عصبی پرسپترون در پیش بینی میزان غلظت گردوغبار، این مدل می تواند، راهکار مناسب و سریع در مدیریت برتر میزان غلظت گردوغبار صنایع و اطمینان از نتایج پایش کیفی و کاهش هزینه های آن مطرح شود.

    کلیدواژگان: کارخانه سیمان، شبکه های عصبی مصنوعی، آلودگی هوا، گرد و غبار
  • منوچهر امیدواری*، محمد کرمی، یوسف فقیه نیا ترشیزی صفحات 148-159
    زمینه و هدف

    مدیریت تغییر یکی از نیازهای استانداردهای کیفیتی و صنایع پویا است. ایجاد تغییرات بدون ارزیابی درست می تواند یک صنعت را با چالش های مختلفی مواجه نماید. در صورت عدم مدیریت صحیح آن می تواند خسارت های جبران ناپذیری را ایجاد نماید. عدم مدیریت تغییر می تواند سبب شود که یک سازمان در حوزه  HSE با مشکلات زیادی از جمله حوادث و بیماری های ناشی از کار و یا آلودگی های محیط زیستی نا خواسته، مواجه شود. تعیین معیارهایی برای ارزیابی پیامدهای یک تغییر می تواند به مدیریت این کمک را کند که آیا این تغییر در سازمان اجرا شود یا خیر. از طرفی انجام تغییرات در یک سازمان در بسیاری از موارد الزامی است. ارزیابی و تعیین علل اثر گذار، بر پیامد یک تغییر، می تواند به سازمان در بالابردن سطح آمادگی خود در شرایط اضطراری ممکن در اثر اجراء یک تغییر کمک کند. این مطالعه با هدف ارایه الگوی مفهومی مدیریت تغییر با رویکرد  HSE به اجرا در آمده است.

    روش کار

    در این مطالعه در قدم اول معیارهای موثر بر فرآیند مدیریت تغییر بر اساس رویکرد HSE مطابق با منابع در دسترس، تعریف گردید. در مرحله اول 15معیار و 40 زیر معیار تعیین شد. سپس با استفاده از نظر خبرگان مهمترین آنها انتخاب شد که در این مرحله 5 معیار و 12 زیر معیار تعریف گردید. در این تحقیق خبره به کسی گفته شد که حداقل دارای مدرک تحصیلی لیسانس در رشته  HSE، مهندسی صنایع یا مدیریت بود. همچنین حداقل 10 سال سابقه در صنعت مس را دارا باشد. در این مرحله 10 خبره انتخاب شد. برای جمع آوری نظر خبرگان از پرسشنامه ذوجی که توسط محققین تدوین شد استفاده گردید. برای تعیین روایی پرسشنامه ها از نظر خبرگان استفاده شد و برای تغیین پایایی آن از ضریب ناسازگاری ماتریس و همچنین ضریب آلفای کرونباخ استفاده شد. در این مرحله با استفاده از روش  FAHP اقدام به تعیین وزن اثر بخشی و اولویت بندی معیارها شد. برای ارایه مدل مفهومی، لازم بود که روابط بین معیارها تعیین شود تا مشخص گردد که کدامیک از معیارهای تعریف شده بعنوان معیارهای اثر گذار در فرآیند مدیریت تغییر بوده و کدامیک از معیارهای تعریف شده بعنوان معیارهای اثر پذیر از فرآیند مدیریت تغییر است. در این بخش تحقیق جهت تعیین روایط معیارها با فرایند اصلی مدیریت تغییر از  DEMATEL استفاده شد. نتایج DEMATEL معیارها را در دو گروه اثر گذار و اثر پذیر تقسیم کرد. بر اساس نتایج بدست آمده اقدام به ارایه مدل تصمیم برای ارزیابی و رتبه بندی تغییرات و همچنین ارایه مدل تصمیم برای ارزیابی اجرای تغییرشد.  

    یافته ها

    در مرحله اول نتایج حاصل از  FAHPدر معیارهای اصلی نشان داد که از بین معیارهای اصلی مهمترین معیار پیامدهای ناشی از تغییر و سپس قابلیت اجرایی تغییر است. کمترین اولویت مربوط به نوع تغییر است که از امتیاز پایینی برخوردار است. در خصوص زیر معیارها  نتایج نشان داد که از بین زیر معیار  موثر بر فرآیند مدیریت تغییر، زیر معیار میزان کارایی و نوع و احتمال پیامد و بودجه و امکانات مورد نیاز از بالاترین اولویت برخوردار است. تغییر در تجهیزات و سازمانی و نیروی انسانی از پایین ترین اولویت برخوردار است.نتایج بخشDEMATEL برای تعیین روابط درونی معیارها با فرآیند مدیریت تغییر برای ارایه مدل مفهومی تحقیق نشان داد که بالاترین معیار اثر گذار در بین زیر معیارهای موثر بر فرآیند مدیریت تغییر نوع تغییر با زیر معیار تغییرات سازمانی و قابلیت اجرایی با زیر معیار امکانات مورد نیاز و مدیریت  HSEبا زیر معیار درجه ایمنی تغییر، می باشد. همچنین اثر پذیر ترین معیار در مدیریت تغییر پیامد تغییر با زیر معیار نوع پیامد و معیار مدیریت  HSEبا زیر معیار آلودگی محیط زیست است. مطابق با نتایج بدست آمده مدل رتبه بندی و انتخاب نوع تغییرات به شرح زیر می باشد:جایی که در آن؛ S، درجه ایمنی؛ H،درجه بهداشت؛ B، بودجه لازم؛ F، امکانات لازم؛ O، سازمان دهی لازم؛ Hu، نیروی انسانی لازم؛ Ma، تغییر در مدیریت لازم و Eq هست تجهیزات مورد نیاز می باشد. قابل ذکر است که تمام پارامترهای تعریف شده دارای دو وجه (0 و 1( می باشد.  بعد از نرمال کردن داده ها و با توجه به شاخص های اثر گذار جهت رتبه بندی تغییرات تعریف شده از رابطه زیر استفاده گردید.که در آن I عبارت است از، نتیجه تغییرات؛ Ipعبارت است از، احتمال نتیجه تعریف شده از اعمال تغییر؛ P عبارت است از، عملکرد تغییر؛ E عبارت است از، الودگی محیط زیستی در اثر تغییرات. 

    نتیجه گیری

    نتایج بدست آمده نشان داد که که مهمترین مسئله در فرایند مدیریت تغییر ارزیابی قابلیت اجرایی و ارزیابی پیامدها ناشی از تغییر است. همچنین در ارزیابی امکان سنجی ایجاد تغییرات لازم است که بررسی های کاملی صورت بگیرد تا بتوان برنامه ریزی درست و کاملی را در خصوص ایجاد منابع لازم برای اجرای تغییر داشته باشیم. استفاده از مدل های تصمیم گیری بخصوص استفاده از مدل هایی که روابط درونی بین معیارهای تصمیم گیری را نشان می دهد می تواند در تشکیل مدل های مفهومی با رویکری جدید عمل نماید.

    کلیدواژگان: مدیریت تغییرات، مدل مفهومی، HSE-ms، تحلیل سلسله مراتبی، DEMATEL
  • فاطمه شقاقی، زهرا عابدیان*، نگار اصغری پور، سید رضا مظلوم، غلامرضا نیکراهان صفحات 160-170
    زمینه و هدف

    در سال های اخیر بیشتر روی توانایی انجام کار در ارتباط با سلامت فرد تاکید شده است. در این مدل توانایی شغلی تعادلی است بین توانایی کار در فرد و نیازهای کاری وی در شغل مورد نظر. در این مدل سلامت یکی از اجزای مهم توانایی شغلی است نه از فاکتورهای تعیین کننده آن .در این حالت توانایی شغلی می تواند تحت تاثیر عوامل مختلفی از جمله فاکتورهای فیزیکی و روانی -اجتماعی، شغلی، توانایی فیزیکی و ذهنی افراد و شیوه زندگی قرار بگیرد .عدم تعادل بین این فاکتورها و سلامت افراد می تواند با پیامدهای منفی همراه باشد. شغل مامایی از جمله مشاغلی است که در آن ماماها روزانه با استرس بالایی مواجه می شوند که این موضوع توانایی شغلی آنها را تحت تاثیر قرار میدهد. با توجه به یافته های پژوهشی توانایی شغلی ماماها در سطح متوسط است. براین اساس لازم است به منظور بهبود سلامت روان ماماها و در نتیجه افزایش توانایی شغلی آنها اقدام موثری صورت گیرد. در سالهای اخیر، رویکرد مثبت گرایی در سازمانها به عنوان یک رویکرد بهینه به منظور تحت تاثیر قرار دادن نتایج مختلف شغلی مورد توجه قرار گرفته و برخی اندیشمندان تلاش کرده اند مفاهیم آن را به اقدامات و مداخلات عملی تبدیل کنند که طی آن بتوانند نتایج مثبتی را بدست آورند. بر این اساس هدف از پژوهش حاضر بررسی تاثیر آموزش گروهی مبتنی بر رواندرمانی مثبت گرا  بر توانایی شغلی ماماها در شهر مشهد بود.

    روش بررسی

    پژوهش حاضر یک کارآزمایی بالینی تصادفی با طرح پیش آزمون- پس آزمون همراه با گروه کنترل بود. جامعه آماری پژوهش شامل کلیه ماماهای شاغل در مراکز سلامت جامعه- شهر مشهد بود که ابتدا به روش خوشه ای از بین پنج مرکز سلامت جامعه سطح شهر، مراکز 1 و 3 انتخاب شدند. سپس کلیه مراکز و پایگاه های تابعه این دو مرکز لیست شدند و تقسیم مراکز و پایگاه ها به دو گروه مداخله و کنترل به روش تخصیص تصادفی ساده انجام شد. از بین آنها 60 نفر به صورت تصادفی در دو گروه مداخله و کنترل به نسبت یکسان گمارده و به پرسشنامه های " بهزیستی روانشناختی ریف " و " شاخص توانایی شغلی WAI)) "در دو مرحله پیش آزمون و پس آزمون پاسخ دادند. مداخلات رواندمانی مثبتگرا مبتنی بر نظریه بهزیستی سلیگمن درهشت جلسه 2 ساعته(هر هفته 2 جلسه) برای گروه مداخله اجرا شد. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از آزمون های تی مستقل، تی زوجی، من ویت نی و ویلکاکسون و تحلیل کواریانس انجام شد.

    یافته ها

    میانگین نمره توانایی شغلی ماماها بین دو گروه کنترل و مداخله، قبل از مداخلات تفاوت آماری معنی داری نداشت (722/0=p) اما پس از مداخلات تفاوت آماری معنی داری داشت (001/0>p). همچنین براساس آزمون ویلکاکسیون، میانگین نمره توانایی شغلی ماماها در گروه مداخله، انتهای مطالعه نسبت به ابتدای مطالعه،  تفاوت آماری معنی داری داشت (004/0= p).

    نتیجه گیری

    یافته های پژوهش نشان داد که آموزشی مبتنی بر رواندرمانی مثبت گرا، باعث افزایش توانایی شغلی ماماها شده است. از اینرو پیشنهاد می شود به منظور ارتقای بهزیستی روان شناختی و در نتیجه توانایی شغلی ماماها می توان مداخلات رواندمانی مثبتگرا را در دوره های آموزشی ضمن خدمت کارکنان گنجاند. 

    کلیدواژگان: رواندرمانی مثبتگرا، بهزیستی، توانایی شغلی
  • محمود روح بخش بیدیی، رسول یاراحمدی، محمد آزادفلاح* صفحات 171-181
    زمینه و هدف

    بسیاری از رنگ های مورد استفاده در صنایع مختلف سمی و مضر هستند و هنگامی که در پساب رها می شوند باعث بروز مشکلات زیست محیطی و سلامتی می شوند. رودامین B یکی از رنگ های پر کاربرد در صنعت نساجی، چاپ و چرم است که برای انسان و سایر جانوران مضر می باشد. از بین روش های مرسوم فیزیکی، شیمیایی و بیولوژیکی حذف رنگ، جذب یکی از روش های ساده و موثر برای حذف رنگ از پساب می باشد. کربن فعال جاذب مناسبی برای حذف  این نوع آلاینده ها از فاز مایع بوده و از صدمات زیست محیطی حاصل جلوگیری می کند. بسته به نوع آلاینده می توان میل ترکیبی کربن فعال را با روش های اصلاح بهبود بخشید. یکی از روش های بهبود ظرفیت جذب کربن فعال، اصلاح آن با پلاسما می باشد. بنابراین در این تحقیق سطح کربن فعال به منظور افزایش ظرفیت جذب نسبت به رنگ رودامین B توسط پلاسمای سرد اصلاح شد.

    روش بررسی

    کربن فعال از چوب سالم و پوسیده راش با روش فعال سازی شیمیایی توسط ZnCl2 در دمای کربونیزاسیون oC 400 و نسبت آغشته سازی 70 درصد تهیه شد. با استفاده از روش BET و جذب N2 در دمای k 77  سطح ویژه، حجم و میانگین قطر حفرات اندازه گیری شد.  اصلاح سطح کربن فعال ها توسط پلاسمای تخلیه سد دی الکتریک(DBD) در یک راکتور صفحه به صفحه  در سه سطح زمان و در سه سطح ولتاژ انجام گرفت. به منظور ارزیابی تغییرات ایجاد شده در ساختار کربن فعال از طیف بینی FT-IR و میکروسکوپ روبشی الکترونی(SEM) استفاده شد. سپس قابلیت حذف رنگ رودامین B از محلول آبی توسط کربن فعال اصلاح شده بررسی و نتایج با کربن فعال اصلاح نشده مقایسه شد.

    یافته ها

    فعال سازی شیمیایی پیش ترکیب ها منجر به ساخت کربن های فعال با منافذ میکرو شد. سطح ویژه و حجم حفرات کل کربن فعال حاصل از چوب سالم بیشتر از چوب پوسیده به دست آمد. بالعکس ظرفیت جذب رنگ رودامین کربن فعال تهیه شده از چوب پوسیده بیشتر بود. تغییر ولتاژ تاثیر شگرفی بر ظرفیت جذب رنگ کربن های اصلاح شده با پلاسما نداشت، با این وجود بهبود 20 درصدی در شرایط اعمال ولتاژ kv 2 برای مدت زمان اصلاح دو دقیقه حاصل شد. با افزایش زمان اصلاح از ظرفیت جذب نمونه ها کاسته شد. نتایج طیف بینی FTIR نشان داد که در اثر  اصلاح کربن فعال با استفاده از روش پلاسمای سرد، گروه های عاملی حاوی اکسیژن در سطح افزایش یافته و سطوح کربن فعال اندکی اسیدی شد. بهبود ظرفیت جذب کربن های فعال اصلاح شده با پلاسما را به می توان به غنی شدن سطح با همین گروه ها و در نتیجه افزایش جاذبه های الکترو استاتیکی و برهم کنش های واندروالسی با رنگ کاتیونی رودامین B نسبت داد. با توجه به تصاویر میکروسکوپ روبشی تهیه شده مشاهده شد که مرفولوژی سطوح کربن فعال در اثر تیمار با پلاسمای سرد تغییر نکرده است.

    نتیجه گیری

    کربن فعال های تهیه شده از پیش ترکیب های لیگنوسلولزی با منبع یکسان در صورتی که در معرض تخریب های بیولوژیکی مثل پوسیدگی قارچی قرار گرفته باشند رفتار جذب متفاوتی در برابر رنگ ها خواهند داشت. علاوه بر این، عمل آوری با پلاسمای سرد در شرایط بهینه ولتاژ و زمان تیمار می تواند روش اصلاح مناسبی به منظور افزایش ظرفیت جذب کربن فعال برای حذف آلاینده های رنگی مانند رودامین B در فاز مایع بدون ایجاد تغییرات قابل توجه در ساختار مورفولوژیکی آن باشد.

    کلیدواژگان: کربن فعال، پلاسمای تخلیه سد دی الکتریک(DBD)، اصلاح سطح، ظرفیت جذب، رودامین B
  • نصرالله قشقایی زاده* صفحات 196-207
    زمینه و هدف

    کیفیت زندگی کاری شامل فرصت ها برای حل مشکلاتی است که منافعی را به طور دو طرفه برای کارمند و سازمان به همراه دارد و مبتنی بر همکاری در مدیریت می باشد، هدف پژوهش حاضر طراحی و تدوین مدل ارتقاء کیفیت زندگی کاری اعضای هیات علمی دانشگاه بود. 

    روش بررسی

    پژوهش حاضر از نظر هدف، کاربردی و از نظر روش، پیمایشی می باشد. جامعه آماری تحقیق شامل کلیه اعضای هیات علمی تمام وقت دانشگاه آزاد اسلامی و دانشگاه خاتم النبیاء بهبهان 195)=N)بود. در این مطالعه 129  نفر عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی و دانشگاه خاتم النبیاء بهبهان به عنوان نمونه از طریق فرمول کوکران و بر اساس روش نمونه گیری تصادفی ساده انتخاب شدند. جهت گردآوری داده ها از پرسشنامه محقق ساخته استفاده شد، در این راستا با مطالعه جامع پژوهش های مرتبط با کیفیت زندگی کاری و همچنین نظرخواهی از خبرگان، در گام اول، 143 مولفه شناسایی شد که پس از دسته بندی براساس تشابه موضوعی، مولفه های جامع تر انتخاب و مولفه های جزیی حذف شدند. در نهایت 57 مولفه تاثیر گذار تعیین و در قالب چهار دسته عوامل فردی، سازمانی، مدیریتی و شغلی دسته بندی شدند. در بخش کیفی جهت بررسی روایی صوری پرسشنامه، با 5 نفر از متخصصان مصاحبه انجام گرفت و سطح دشواری، وجود تناسب و ارتباط مطلوب گویه ها با هدف اصلی و وجود شفافیت در معانی مولفه ها بررسی شد. برای تعیین ضریب تاثیر روایی صوری پرسشنامه، ضریب تاثیر آیتم محاسبه شد. نتایج حاکی از آن بود که به تمامی سوالات نمره بالای 5/1 داشتند. در بخش کمی تعیین روایی محتوایی، همه سوالات دارای نمره بالاتر از 80/0 بودند. پایایی پرسشنامه از طریق آزمون آلفای کرونباخ محاسبه گردید. ضریب پایایی کل پرسشنامه 72/0 بدست آمد. داده ها  از طریق آزمون فریدمن و خی دو به کمک نرم افزار spss-22 تجزیه و تحلیل شد.

    یافته ها

    تحلیل داده ها نشان داد که از بین عوامل فردی، انگیزه شغلی(001/0 p=<)؛ از بین عوامل سازمانی، عدالت سازمانی(001/0 p=<)؛ از بین عوامل مدیریتی، تعامل سازنده و منصفانه(001/0 p=<)؛ و از بین عوامل شغلی، بهداشت روانی محیط کار(001/0 p=<) در رتبه اول عوامل موثر بر کیفیت زندگی کاری اعضای هیات علمی قرار داشتند.

    نتیجه گیری

      طراحی مدل ارتقاء کیفیت زندگی کاری اعضای هیات علمی، بررسی و اولویت بندی عوامل موثر فردی، سازمانی، مدیریتی و شغلی بر آن می تواند راهنمای راه مسیولان جهت بهبود کیفیت زندگی کاری باشد. با توجه به نتایج حاصله می توان گفت که کیفیت زندگی کاری اعضای هیات علمی از مفاهیم مهم و موثر در سازمان های آموزش عالی است و دارای ماهیت تعاملی در سازمان می باشد، به طوریکه خط مشی های سازمانی می توانند کیفیت زندگی کاری را به گونه ای مثبت یا منفی تحت تاثیر قرار دارند. بدیهی است ارتقاء کیفیت زندگی کاری اساتید مستلزم درک مفهوم، کارکردها و مزایای آن توسط مدیریت ارشد دانشگاه، توجه به تمام عوامل موثر بر آن و تمایل به بهبود کیفیت زندگی کاری می باشد. واژه های کلیدی: کیفیت زندگی کاری، عومل فردی، عوامل سازمانی، عوامل مدیریتی، عوامل شغلی.

    کلیدواژگان: کیفیت زندگی کاری، عومل فردی، عوامل سازمانی، عوامل مدیریتی، عوامل شغلی
  • جهانگیر مقصودی، نیلوفر پورخاقان، قاسم یادگارفر، سیما قزلباش* صفحات 208-218
    زمینه و هدف

    نیروی انسانی ماهر و کارآمد از عوامل مهم در بهره وری سازمان ها است، لذا حفظ و ارتقاء سلامت جسمی و روانی کارکنان از مهم ترین اولویت ها در بهبود رفتارهای حرفه ای می باشد. تکنسین های اورژانس پیش بیمارستانی به دلیل الزام برای حضور فوری در موقعیت های اضطراری همواره با تنش های فیزیکی و روانی بالایی مواجه هستند که از جمله عوامل بوجود آورنده استرس شغلی در این قشر محسوب می شود.. با توجه به بدیهی بودن تجربه سطوح بالای استرس شغلی در تکنسین های فوریت های پزشکی و پیامدهای سوء ناشی از آن همچون فرسودگی شغلی که ناشی از ماهیت پر استرس این حرفه می باشد، پرداختن به موضوع سلامت روان این قشر از اهمیت بالایی برخوردار است. لذا مطالعه حاضر با هدف تعیین تاثیر برنامه شکرگزاری بر استرس و فرسودگی شغلی تکنسین های اورژانس پیش بیمارستانی انجام گرفت.

    روش بررسی

    برای انجام این مطالعه کار آزمایی در عرصه تصادفی دو گروهی و سه مرحله ای با طرح پیش آزمون- پس آزمون (بلافاصله بعد از مداخله) و پیگیری (یک ماه پس از مداخله) ، 80 نفر از تکنسین های اورژانس پیش بیمارستانی قطب جنوب استان اصفهان به طور تصادفی انتخاب شدند.  پس از توضیح مطالعه و اخذ رضایت کتبی آگاهانه از آنها برای شرکت در مطالعه، با تخصیص تصادفی و رعایت معیارهای ورود در گروه های مداخله و کنترل قرار داده شدند. مداخله به صورت 6 جلسه برنامه شکرگزاری حضوری و در ادامه بصورت چهار هفته ارتباط تلگرامی اجرا شد. شرکت کنندگان در مطالعه فرم اطلاعات فردی را پاسخ دادند و پرسشنامه های استاندارد استرس شغلی و فرسودگی شغلی ماسلاچ را در سه مرحله قبل، بلافاصله بعد و یکماه بعد از ارایه برنامه شکرگزاری تکمیل کردند. داده ها با استفاده از نرم افزار SPSS  نسخه 18 و با کاربرد آزمون های تی و تحلیل واریانس تحلیل شد.

    یافته ها

    نتایج آزمون تحلیل واریانس یک طرفه نشان داد میانگین نمره ابعاد استرس و فرسودگی شغلی قبل، بلافاصله و یکماه بعد از مداخله در گروه مداخله در همه ابعاد استرس شغلی بجز بعد گروهی آن معنا دار بوده است (05/0<p). همچنین یافته ها نشان داد تاثیر مداخله بر ابعاد فرسودگی شغلی صرفا در بعد خستگی عاطفی آن معنادار بوده است است (05/0<p).  

    نتیجه گیری

    نتایج این مطالعه نشان داد، اجرای برنامه شکرگزاری استرس شغلی را کاهش می دهد. همچنین بر خستگی عاطفی که از ابعاد فرسودگی شغلی است نیز، موثر است. از آنجا که همانند بسیاری از بیماری ها، تاثیر به کارگیری مداخلات در مراحل اولیه مشکل بیشتر از تاثیر آن در مراحل نهایی و پیشرفته است لذا توجه به این مهم در جلوگیری از ابتلا افراد به فرسودگی شغلی با توجه به اثرات زیانبار آن در بهره وری سازمانی، روابط فردی و غیره، قابل تامل است. لذا پیشنهاد می شود از چنین برنامه هایی جهت حفظ و ارتقاء سلامت روان تکنسین های اورژانس پیش بیمارستانی استفاده شود.

    کلیدواژگان: برنامه شکرگزاری، استرس شغلی، فرسودگی شغلی، تکنسین های اورژانس پیش بیمارستانی
  • مژگان جاویدی، طاهره کمالی خواه، زهرا قباخلو، آنا عبدالشاهی، یوسف فقیه نیا ترشیزی، صفیه قباخلو* صفحات 219-232
    زمینه و هدف

    درحرفه آرایشگری نادیده گرفتن بهداشت واستفاده از ابزارهای آلوده منجر به انتقال طیف وسیعی از بیماری ها شامل عفونت های ویروسی،بیماری های قارچی،باکتریایی،اگزما،زگیل وغیره میگردد. هدف از این مطالعه ارزیابی آگاهی،نگرش و عملکرد آرایشگران به منظور اطمینان از ایمنی و بهداشت عمومی است.

    روش بررسی

    دراین مطالعه توصیفی-تحلیلی، تمامی سالنهای آرایش و زیبایی زنانه شهر گرمسار دارای مجوز رسمی فعالیت انتخاب گردید.  ابزار گردآوری اطلاعات شامل پرسشنامه و چک لیستی شامل جمعا 50 سوال در چهار حیطه بیوگرافی،  14سوال آگاهی،14سوال نگرش و 17سوال عملکرد بود که با مراجعه مستقیم به واحد شغلی مورد پژوهش و انجام مصاحبه و مشاهده تکمیل گردید. جهت کسب اعتبار علمی پرسشنامه از روش اعتبار محتوی استفاده شد. داده های پژوهش حاضر، با استفاده از نرم افزار SPSS نسخه 18 و همچنین با استفاده از آزمون های همبستگی ،مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.

    یافته ها

    میانگین سنی آرایشگران4/37سال با انحراف معیار 10 تعیین گردید. از مجموع شرکت کنندگان، آگاهی 130نفر (1/83%)از افراد مورد مطالعه درباره احتمال انتقال ایدز، هپاتیتBو C از افراد به ظاهرسالم ولی آلوده به افراد سالم و 155 نفر (9/96%)از افراد مورد مطالعه درباره انتقال بیماری های عفونی از طریق وسایل نوک تیز، خوب بود. بین نگرش و سابقه کاری نیمی از آرایشگران یک ارتباط خطی معنادار ضعیف و منفی، و بین نگرش و میزان تحصیلات آرایشگران یک ارتباط خطی معنادار ضعیف و مثبت وجود داشت (p<0.05)نگرش 62%افراد در مورد اینکه تعویض تیغ بعد از هر مشتری هزینه ها را افزایش داده و به صرفه نیست و نگرش 86% افراد در مورد این که  قیمت وسایل و مواد ضدعفونی کننده گران بوده و توان مالی جهت تهیه آن وجود ندارد مثبت بود.همچنین نگرش78%افراد در مورد این که استفاده از مواد ضدعفونی کننده نیازمند آموزش های لازم است و نگرش 88%افراد در مورد این که آیا به نظر شما استفاده از هر ماده ضدعفونی کننده ای جهت استریل نمودن وسایل نوک تیز می تواند موثر باشد، مثبت بود . 95%از آرایشگران که درگندزدایی وسایل فلزی نوک تیز و برنده از چراغ الکلی، فور یا اتوکلاو استفاده می کردند، دارای عملکرد صحیح و5% افراد که مواد یا وسایل دیگری به کار میبردند، دارای عملکرد بد بودند .99%افراد که از محلول های ضدعفونی کننده و گندزدای متناسب با هر ابزار و یا محیط استفاده میکردند،دارای عملکردخوب وسایر افراد که ازمواد یا گندزداهای غیرمرتبط با آن محیط استفاده میکردند،دارای عملکرد بد بودند. بیشترین ماده گندزدا مورد مصرف جهت گندزدایی محیط سالنهای آرایش و زیبایی وایتکس(100%) و بیشترین ماده ضدعفونی کننده پوست و دست الکل(25/56%) بود. از مجموع 160سالن آرایش و زیبایی مورد مطالعه تنها 3/91و 5/2درصد به ترتیب دستگاه فور و  اتوکلاو داشتند. 

    نتیجه گیری

    نتایج مطالعه حاضر نشان داد که، علیرغم اینکه سطح آگاهی، نگرش و عملکرد آرایشگران زن در شهرستان گرمسار خوب بود، اما به منظور بهبود وضعیت شغل آرایشگری و به منظور حفظ ایمنی و سلامت جامعه، اقداماتی از قبیل بازرسی و نظارت مستمر بهداشتی بر عملکرد آرایشگران و گسترش برنامه های آموزش بهداشت ضروری است.

    کلیدواژگان: آگاهی، نگرش، عملکرد، گندزدایی و کنترل عفونت، آرایشگرهای زن
  • مهرداد نادری، ایرج محمدفام، امید کلات پور* صفحات 233-243
    زمینه و هدف

    مدیریت صحیح شرایط اضطراری یکی از چالش های مهم در صنایع فرایندی محسوب می شود. نقش آموزش در کیفیت آمادگی و موفقیت پاسخ به شرایط اضطراری نقشی اساسی است. اگر برنامه های آموزش واکنش اضطراری به خوبی ارایه شده باشند، پرسنل پاسخ دهنده قادر خواهند بود با یکدیگر به طور موثر همکاری کرده و از سلامت تیم پاسخ اطمینان بیشتری حاصل شود. نقش و مسئولیت های سطوح مختلف کارکنان در شرایط اضطراری از یکدیگر متفاوت بوده و بعضا دارای ماهیت متمایز می باشند. بنابراین، افراد در سطوح مختلف یک سازمان نیاز به آموزش های متفاوتی در زمینه مدیریت شرایط اضطراری دارند. لذا هدف مطالعه حاضر تعیین نیازهای آموزشی تیم پاسخ به شرایط اضطراری بااستفاده از آنالیز بحرانیت وظایف و مقایسه الزامات تعیین شده با استاندارد HAZWOPER تعریف شده است.

    روش بررسی

    مطالعه حاضر یک مطالعه توصیفی-تحلیلی و از نوع مقطعی است که در سال 1397 در پتروشیمی بوعلی سینا انجام شد. ابتدا تیمی متشکل از هشت نفر از کارشناسان خبره ایمنی و مدیریت بحران این شرکت تشکیل شد و با بررسی لیست سناریوهای اضطراری از قبل شناسایی شده، چهار سناریوی نهایی انتخاب گردید. معیار انتخاب این سناریوها، احتمال بروز، پیامدهای احتمالی و سطح آمادگی شرکت جهت مقابله با این سناریوها در نظر گرفته شد. سپس آنالیز سلسله مراتبی وظایف برای پاسخ به هر سناریو انجام گرفت و بااستفاده از روش Swezey آنالیز بحرانیت برای همه وظایف انجام شد. بر اساس این روش، وظایف در سه سطح بحرانیت کم، متوسط و زیاد تقسیم بندی شدند. آنالیز بحرانیت با نظرسنجی از 77 نفر از پرسنل تیم پاسخ اضطراری شرکت و میانگین گیری از نظرات آنها انجام شد. سپس وظایف بحرانی لیست شدند و از یک تیم متخصص خواسته شد آموزش های لازم برای هر وظیفه بحرانی را تعیین کنند. با جمع آوری و جمع بندی نظرات، لیستی از نیازهای آموزشی پاسخ دهنده های دارای وظایف بحرانی تدوین شد. جهت جمع آوری و ثبت نظرات متخصصان از روش مصاحبه نیمه ساختاریافته استفاده شد. درنهایت نیازهای آموزشی پیشنهادی با استاندارد HAZWOPER مقایسه گردید.

    یافته ها

    چهل و چهار وظیفه به عنوان وظایف بحرانی شناسایی شدند. حدود 24 درصد از نیازهای آموزشی پیشنهادی گروه کارشناسی مربوط به فاز طرح ریزی و حدود 76 درصد مربوط به فاز عملیاتی بوده و برای فاز بازیابی، نیاز آموزشی در نظر گرفته نشده بود. این مقادیر برای HAZWOPER به ترتیب 25، 25/56 و 75/18 درصد بود. نتایج نشان داد که تقریبا حدود 72 درصد الزامات HAZWOPER در عناوین دوره های پیشنهادی پوشش داده شده بود. همچنین 52 درصد از آموزش های پیشنهادی، مکمل الزامات HAZWOPER بود. همچنین حدود 28 درصد الزامات HAZWOPER در نیازهای آموزشی پیشنهادی این مطالعه توصیه نشده بود. بیشترین نیازمندی های آموزشی در مطالعه حاضر به گروه اضطراری تکنسین مواد خطرناک و در استاندارد HAZWOPER به گروه متخصص مواد خطرناک تعلق داشت. همچنین کمترین نیازمندی های آموزشی در هر دو گروه الزامات آموزشی به پاسخ دهنده سطح اولیه در سطح آگاهی مربوط شد.

    نتیجه گیری

    نتایج مطالعه حاضر نشان می دهد که تعیین نیازهای آموزشی تیم های پاسخ به شرایط اضطراری بر اساس سطح بحرانیت وظایف آنها و باتوجه به سطوح پاسخ دهنده ها و زمینه های تخصصی آنها، جهت اثر بخشی عملکرد و افزایش توانمندی های تیم های پاسخ به شرایط اضطراری، می تواند بسیار مفید باشد.

    کلیدواژگان: نیازهای آموزشی، شرایط اضطراری، بحرانیت وظایف، HAZWOPER
  • سید هاشم ابوترابی، مصطفی امینی رارانی، مهدی نصرت آبادی*، مریم میرلوحی صفحات 244-255
    زمینه و هدف

     خصوصیات هر شغل و پیامدهای اقتصادی-اجتماعی آن در ارتباط با سلامت اجتماعی شاغلین است. سلامت اجتماعی در پی شناسایی تاثیر متقابل نحوه ی کنش اجتماعی بر بهزیستی افراد می باشد. مطالعه حاضر با هدف بررسی وضعیت سلامت اجتماعی نانوایان و متغیرهای مرتبط با آن صورت گرفته است. سلامت اجتماعی نانوا علاوه بر اینکه از جنبه سلامت فردی و شغلی و نوع تعامل با همکاران و سایر اقشار جامعه حایز اهمیت است، از نقطه نظر بهداشت عمومی نیز شایان توجه می باشد به گونه ای که اگر فرد نانوا از بهزیستی اجتماعی مناسبی برخوردار نبوده و برای اجتماعش اهمیت قایل نشود ممکن است سلامت نان بخش اعظمی از مردم دستخوش تغییر شده و نان تولیدی از کیفیت لازم برخوردار نباشد.

    روش بررسی

    این مطالعه یک بررسی مقطعی-تحلیلی بود که در سال 1396 انجام پذیرفت. نمونه مورد مطالعه شامل 469 نفر نانوای شاغل در نانوایی های سنتی شهر اصفهان بود که با روش نمونه گیری طبقه ای از مناطق پانزده گانه شهرداری اصفهان انتخاب گردیدند. داده های پژوهش به وسیله ی پرسشنامه سلامت اجتماعی بزرگسالان با مولفه های تعامل اجتماعی، مسئولیت پذیری اجتماعی، وظیفه شناسی، نگرش به جامعه، همدلی، روابط خانوادگی  و مشارکت اجتماعی؛ و پرسشنامه اطلاعات دموگرافیک گردآوری شد، و با نرم افزار SPSS نسخه20 طی آزمون های همبستگی اسپیرمن و آنالیز کوواریانس ناپارامتری، تجزیه و تحلیل  شد.

    یافته ها

    میانگین سنی نانوایان مورد بررسی 9/39 سال (82/11±) و دامنه سابقه کار آنان بین یک تا 65 سال با میانگین 3/18 (31/12±) بود. بازه ی نمره ی سلامت اجتماعی آن ها بین 18 تا 140 بود. حدود 3درصد از آنان وضعیت سلامت اجتماعی خیلی ضعیف، 36% ضعیف، 27درصد متوسط، 26% خوب و 7درصد خیلی خوب داشتند. سلامت اجتماعی این نانوایان با سن و سابقه کار آنان رابطه ای مثبت و مستقیم داشت (p-value≤ 0.05). میانگین نمره سلامت اجتماعی افراد متاهل بطور متوسط در حدود 7/9 واحد بیشتر از افراد مجرد بود. همچنین سلامت اجتماعی افراد با وضعیت درآمد متوسط نیز در مقایسه با درآمد پایین به اندازه 22/6 واحد بالاتر بود (p-value= 0.034).

    بحث و نتیجه گیری

    وضعیت سلامت اجتماعی نانوایان سنتی شهر اصفهان ضعیف رو به متوسط بود. به نظر می رسد این به دلیل معدود بودن تعداد کارکنان نانوایی ها و نیز زمان کاری متناوب و منتشر بین ساعات اولیه صبح تا پاسی از شب، و کاهش تعاملات سازنده اجتماعی آنان است. احتمالا نانوایان در قبال نقشی که در جامعه بر عهده دارند مسئولیت پذیری درخوری نداشته و توان درک سایرین و همدلی با دیگران در آن ها دچار ضعف است. ممکن است این افراد با خانواده و خویشاوندان خویش ارتباط صحیحی برقرار نکنند و در برنامه ها و فعالیت های بهبود دهنده اجتماع مشارکت نداشته باشند و خود را سهیم در جامعه ندانسته و دچار گسست از جامعه شوند. این افراد ارزیابی ذهنی نسبتا پایینی از وضعیت  اجتماعی اقتصادی خود دارند. نانوایان یاد شده باید در مولفه های تعامل اجتماعی، همدلی، وظیفه شناسی و نحوه ی نگرش به جامعه تقویت شوند. لازم است مداخلاتی چون باز طراحی محیط کاری به نحوی که سطح تعامل نانوایان و مردم را همزمان با رعایت بهداشت مواد غذایی افزایش دهد و اجرای برنامه های افزایش دهنده ی فعالیت های اجتماعی نانوایان انجام شود. به علاوه بهبود فضای کسب و کار آنان از طریق پیگیری های سیاسی-اجتماعی جهت افزایش درآمد ایشان و کاهش اقدامات تعزیری-تنبیهی ارگان های دولتی، احتمالا باعث ارتقا سطح بهزیستی اجتماعی نانواها خواهد شد.

    کلیدواژگان: سلامت اجتماعی، سلامت محیط کار، پایگاه اقتصادی اجتماعی
  • مژگان غفوری، فیروزه مصطفوی، اکبر حسن زاده، آسیه پیرزاذه* صفحات 256-266
    زمینه و هدف

    اگر چه تجهیزات حفاظت تنفسی به میزان گسترده ای جهت حفاظت کارکنان در برابر آلاینده های محیط کار مورد استفاده قرار می گیرند،  ولی عدم استفاده مداوم از تجهیزات حفاظت فردی سبب بروز مشکلات تنفسی متعددی می گردد. مطالعات نشان می دهند که بیشتر کارکنان از این تجهیزات به طور مناسب و مداوم استفاده  نمی کنند. بنابراین آموزش های ایمنی با استفاده از الگوهایی که عوامل موثر در رفتار را شناسایی و تقویت می نمایند ضروری می باشد. لذا این مطالعه با هدف تعیین تاثیر مداخله آموزشی بر اساس نظریه رفتار برنامه ریزی شده بر استفاده از ماسک در کارگران کارخانه آرد اطلس اصفهان طراحی گردید.

    روش بررسی

    این مطالعه از نوع نیمه تجربی شاهد دار است که در سال 1396 بر روی 50 نفر از کارگران شرکت آرد اطلس اصفهان که در دو شیفت 25 نفره مشغول کار بودند، انجام گرفت. به صورت تصادفی یکی از شیفت ها به عنوان گروه مداخله و شیفت دیگر در گروه کنترل وارد مطالعه شدند. داده ها با استفاده از پرسشنامه محقق ساخته که روایی و پایایی آن قبل از شروع مطالعه محاسبه گردید جمع آوری گشت. این پرسشنامه بر اساس اطلاعات دموگرافیک و سازه های تیوری رفتار برنامه ریزی شده تدوین شده بود، که در 3 زمان قبل، بلافاصله و سه ماه پس از اتمام مداخله آموزشی تکمیل گردید. مداخله آموزشی برای گروه مداخله در 4 جلسه آموزشی 45 دقیقه ای انجام گرفت. در جلسات آموزشی از روش های متنوع آموزشی از جمله سخنرانی، نمایش فیلم، بحث گروهی و پرسش و پاسخ استفاده شد. تحلیل داده ها با نرم افزار آماریSPSS20  و با استفاده از آمار توصیفی و آمار تحلیلی انجام شد.

    یافته ها

    بررسی ها نشان داد میانگین سنی در گروه آزمون6/33 سال و در گروه کنترل9/35 سال می باشد . بررسی نتایج آماری و ثبت رفتارهای مشاهده ای در بین شرکت کنندگان نشان داد: در ابتدای مطالعه میانگین نمرات سازه های تیوری رفتار برنامه ریزی شده شامل: باورهای رفتاری، ارزیابی نتایج، عقاید هنجاری، انگیزه پیروی، نمره عقاید کنترلی، تاثیر عقاید کنترلی و رفتار استفاده از ماسک (73/0 P =) بین دو گروه اختلاف آماری معنی داری نداشت. بررسی نتایج نشان داد بلافاصله پس از مداخله کلیه سازه های تیوری رفتار برنامه ریزی شده و همچنین رفتار استفاده از ماسک (02/0 P =) در گروه مداخله افزایش معناداری پیدا کرد، همچنین 3ماه بعد از مداخله نیز کلیه سازه های تیوری رفتار برنامه ریزی شده و رفتار استفاده از ماسک (049/0 P =) همچنان اختلاف معناداری نسبت به گروه کنترل داشت. به طور کلی علاوه بر رفتار استفاده از ماسک کلیه سازه های نظریه رفتار برنامه ریزی در دو زمان در گروه مداخله افزایش یافته بود (05/0 >P) .

    نتیجه گیری

    نتایج این مطالعه نشان داد که مداخله ی آموزشی مبتنی بر نظریه رفتار برنامه ریزی و با تاکید بر سازه های باورهای رفتاری، هنجارهای انتزاعی و کنترل رفتار درک شده با بهره گیری از روش های آموزشی در بهبود رفتار استفاده از ماسک موثر واقع گردید  . لذا استفاده از این مدل در ایجاد رفتارهای ایمن توصیه می گردد.کلمات کلیدی:کارگران،ماسک،مداخله آموزشی،نظریه  رفتار برنامه ریزی

    کلیدواژگان: کارگران، ماسک، مداخله آموزشی، نظریه رفتار برنامه ریزی
  • احمد مهری، جواد ساجدی فر، میلاد عباسی، مهدی جلالی، جمشید غلامپور، تهمینه صالحیان، سید ابوالفضل ذاکریان*، یوسف فقیه نیا ترشیزی صفحات 267-279
    سابقه و هدف

    ایمنی ترافیکی یک نگرانی عمده در سراسر جهان است. سالانه حدود 5/1 میلیون نفر در اثر تصادفات جاده ای جان خود را از دست می دهند و 50 میلیون نفر مجروح می شوند. این ارقام بالغ بر 1/2 درصد از مرگ ومیرها در جهان را به خود اختصاص می دهد و تصادفات جاده ای را در رتبه نهم شایع ترین علل مرگ ومیر قرار می دهد. در کشور ایران، آمار تصادفات جاده ای و تلفات ناشی از آن به مقدار قابل ملاحظه ای بیشتر از استاندارد جهانی است. آن چنان که با میزان بروز سالیانه 32 مورد در صد هزار نفر، دومین علت مرگ ومیر و شایع ترین علت مصدومیت ها می باشد. یکی از علل اصلی در ایجاد حوادث جاده ای در تونل ها عدم طراحی سیستم روشنایی مطلوب می باشد. بنابراین هدف از مطالعه حاضر ارزیابی درخشندگی در یک تونل جاده ای براساس استاندارد CIE88-2004 در جهت کاهش تصادفات احتمالی ناشی از مشکلات بصری می باشد.

    روش بررسی

    در این مطالعه برای ارزیابی درخشندگی در تونل های جاده ای از استاندارد CIE88-2004 استفاده شد. مراحل اولیه در ارزیابی درخشندگی در تونل های جاده ای شامل تعیین فاصله توقف ایمن، درخشندگی دید معادل، درخشندگی اتمسفری و درخشندگی شیشه خودرو می باشد. برای تعیین درخشندگی دید معادل از دوربین عکاسی YASHICA108  با لنز 35 میلی متری و نمودار قطبی هالیدی استفاده شد. برای تعیین درخشندگی اتمسفری و درخشندگی شیشه خودرو از درخشندگی سنج HAGNER مدل S3 استفاده شد. به منظور طراحی روشنایی، استاندارد CIE-88-2004 در جهت جلوگیری از تصادفات جاده ای ناشی از عدم روشنایی مناسب، تونل های جاده ای را به 5 ناحیه دسترسی (access zone)، آستانه (threshold zone)، گذار (transition zone)، داخلی (interior zone) و خروجی (exterior zone) تقسیم بندی می کند.

    یافته ها

    در تعیین فاصله توقف ایمن، در ابتدا میانگین زمان واکنش با توجه به توصیه استاندارد CIE در رانندگان 1 ثانیه تعیین شد. با توجه به موقعیت تونل و اطلاعات 10 ساله ی ایستگاه شماره 40780 هواشناسی شهر ایلام، میانگین بارش سالیانه باران 8/73 روز مشخص گردید. با توجه به توصیه پاریس، ضریب اصطکاک بین جاده و تایر در مکان هایی که میانگین بارش سالانه بیش از 75 ساعت باشد، وضعیت جاده در ناحیه دسترسی تونل خیس در نظر گرفته می شود. بنابراین با در نظر گرفتن سطح خیس جاده و حداکثر سرعت مجاز وسایل نقلیه عبوری از این تونل، ضریب اصطکاک بین جاده و تایر 35/0 مشخص گردید. سپس فاصله توقف ایمن در تونل مربوطه 6/69 متر تعیین شد. در این مطالعه سطح درخشندگی دید معادل cd/m2 5/127 تعیین شد. همچنین سطح درخشندگی شیشه خودرو و درخشندگی اتمسفری  به ترتیب cd/m2 4/238 و cd/m2 308 تعیین شد. به توجه به این داده ها سطح درخشندگی موردنیاز در ابتدا و انتهای ناحیه گذار به ترتیب cd/m2 248 و cd/m2 4/12 تعیین شد. همچنین درخشندگی در ناحیه داخلی  cd/m22/6 و در ابتدا و انتها ناحیه خروجی به ترتیب cd/m2 5 و cd/m2 12 تعیین شد.

    نتیجه گیری

    در تونل های جاده ای، رانندگان باید موانع جاده ای را حداقل به فاصله توقف ایمن شناسایی کنند تا از وقوع حوادث جلوگیری نمایند. راهکارهایی در جهت بهبود روشنایی و کاهش عوارض ناشی از روشنایی نامناسب در تونل های جاده ای ارایه می شود که ازجمله می توان به استفاده از چراغ های نامتقارن در ورودی تونل ها و استفاده از سطوح با ضریب انعکاس پایین و کاشت علفزار و درختان در محیط اطراف تونل در جهت کاهش درخشندگی دید معادل و نصب ساختارهای نیمه شفاف در ورودی تونل ها اشاره نمود.

    کلیدواژگان: تونل، طراحی روشنایی، درخشندگی، روشنایی، CIE88-2004، تصادفات ترافیکی
  • حمیده صبوری، سید شمس الدین علیزاده، محمد مسافری، عبدالرسول صفائیان* صفحات 280-293
    زمینه و هدف

    سنجش عملکرد ایمنی پیمانکاران فرصتی برای مدیران و تصمیم گیرندگان در زمینه انتخاب پیمانکار فراهم می کند تا بتوانند از اصول ایمنی به عنوان عاملی موثر در انتخاب پیمانکاران استفاده کنند. پروژه های عمرانی در بسیاری از کشورها به دست پیمانکاران انجام می شوند و میزان بروز حادثه در این صنعت بسیار بالاست. صنعت ساخت و ساز به علت استفاده از دستگاه ها و تجهیزات پیچیده، روش های مدرن ساخت و ساز، ساختار سازمانی موقت و استفاده چند رشته ای و چند منظوره (چند وظیفه) از نیروی کاری خود یک محیط کاری پیچیده را ایجاد می کند. بنابراین ایمنی محیط کار در صنعت ساخت و ساز نیاز به توجه بالایی دارد. بهبود استانداردهای ایمنی سازمان های قراردادی با نظارت مستمر و بازنگری عملکرد ایمنی آنها ممکن می باشد. سازمان ها جهت رسیدن به اهداف ایمنی و اهداف سیستم مدیریت ایمنی، نیازمند یک چارچوب منطقی برای سنجش عملکرد ایمنی می باشد تا میزان اثربخشی سازمان را در پیشگیری از حوادث در طول زمان بسنجد. این مطالعه با هدف بررسی شاخص های سنجش عملکرد ایمنی پیمانکاران انجام شده است.

    روش بررسی

    در این مطالعه مقالات چاپ شده در پایگاه داده Science Direct از ابتدای سال 2005 تا پایان سال 2017 در ارتباط با موضوع سنجش عملکرد ایمنی پیمانکاران پروژه های عمرانی بررسی شدند و مقالاتی که در عنوان، خلاصه و یا در کلید واژه ها دارای کلمات "عملکرد ایمنی" و "ساخت و ساز" بودند انتخاب گردیدند. در مجموع 145 مقاله در جست و جوی اولیه یافت شدند و پس از بررسی دقیق تر در عنوان و خلاصه مقالات 54 مقاله مرتبط با هدف مطالعه، مورد بررسی قرار گرفتند. مقالات انتخاب شده بر اساس معیار های مختلف مانند: عنوان مقاله، سال انتشار، نام مجله، کشور نویسنده اصلی مقاله و روش استفاده شده برای ارزیابی عملکرد ایمنی پیمانکاران ساخت و ساز طبقه بندی شدند.

    یافته ها

    روش های سنجش عملکرد ایمنی به دو دسته روش ها یا شاخص های گذشته نگر یا متاخر و شاخص های پیشرو تقسیم بندی می شوند. روش های گذشته نگر شامل نرخ حوادث و نرخ رویداد ها، هزینه حوادث و نرخ شبه حوادث می باشد. روش های پیشرو شامل ارزیابی ریسک، رفتار ایمنی و فرهنگ ایمنی می باشند. از بررسی 54 مقاله نهایی انتخاب شده ، مشخص شد که در بیشتر مقالات به دو شاخص نرخ حوادث (29 مقاله) و نرخ رویداد (19 مقاله) پرداخته شده است و پس از این دو شاخص به ترتیب بیشترین مقالات به شاخص های رفتار ایمنی، نرخ شبه حوادث، فرهنگ ایمنی، ارزیابی ریسک، شرایط ناایمن، نرخ تعدیل تجربی و هزینه های ایمنی جهت سنجش عملکرد ایمنی پرداخته اند. با گذر زمان استفاده از شاخص های پیشرو در کنار شاخص های گذشته نگر در مطالعات این حوزه افزایش پیدا کرده است. بیشترین تعداد مقالات در حوزه عملکرد ایمنی پیمانکاران در مجله Safety Science چاپ شده و مربوط به کشورهای آمریکا و چین است.

    نتیجه گیری

    نمی توان گفت یکی از شاخص های سنجش عملکرد ایمنی نسبت به دیگری برتر است بلکه انتخاب یکی از این شاخص ها بستگی به هدف سنجش عملکرد ایمنی و منابع اطلاعاتی در دسترس دارد. این مقاله می تواند به عنوان یک منبع اطلاعاتی مفید برای کارفرمایان و مدیران پروژه های عمرانی جهت ارزیابی عملکرد ایمنی پیمانکاران این حوزه سودمند باشد.

    کلیدواژگان: عملکرد ایمنی، پروژه های عمرانی، پیمانکاران، شاخص های عملکرد ایمنی
  • مصطفی پویا کیان، محمد رنجبریان، خسرو خادمی کلانتری، سهیلا خداکریم، مهناز احمدلو* صفحات 294-304
    زمینه و هدف

    با وجود پیشرفت اتوماسیون و مکانیزاسیون، هنوز هم ابزارهای دستی در طیف گسترده ای از کارهای صنعتی و خدماتی مانند تعمیرگاه ، خطوط تولید و مونتاژ، و مشاغل نصب و تاسیسات استفاده می شود. کیفیت طراحی ابزارهای دستی روی پارامترهای فیزیولوژیک کاربران مانند فعالیت الکتریکی عضلات و همچنین پارامترهای بیومکانیکی مثل نیروهای اعمال شده، فشار تماسی، میزان قدرت چنگش اعمال شده و درک ذهنی کاربران مانند راحتی تاثیرگذار است. استفاده طولانی مدت و تکراری از این ابزار آلات باعث احساس خستگی، ترومای تجمعی، درد و ناراحتی و افزایش احتمال بروز اختلالات اسکلتی- عضلانی اندام فوقانی در صاحبان این مشاغل می شود. ارزیابی ابزارهای دستی نقش مهمی را در تولید طرح های بهتر  با تاکید بر تناسب کاربر با محصول، افزایش راحتی و کاهش خطر آسیب به اندام های فوقانی دارد. هدف پژوهش حاضر بررسی ارتباط پارامترهای فیزیکی (طول، قطر و وزن) شش مدل آچاربکس مرسوم در بازار با سطح فعالیت الکتریکی عضلات ساعد در یک وظیفه شبیه سازی شده بود.

    روش بررسی

    این مطالعه توصیفی- تحلیلی به روش همبستگی روی 58 نفر از کارکنان تاسیسات شاغل در یک مرکز دانشگاهی انجام پذیرفت. در ابتدا شش مدل از رایج ترین آچاربکس های عرضه شده در بازار انتخاب شد. سپس از طریق طراحی یک وظیفه شبیه سازی شده ارتباط پارامترهای فیزیکی (طول، قطر و وزن) شش مدل آچاربکس با سطح فعالیت الکتریکی عضلات خم کننده ی انگشتان دست و باز کننده مچ دست از طریق باز کردن 12 پیچ و مهره با گشتاور  NM  8 مورد بررسی قرار گرفت. از شروع باز کردن اولین پیچ و مهره تا مهره دوازدهم فعالیت الکتریکی دو عضله یاد شده با استفاده از دستگاه الکترومیوگرافی سطحی ثبت گردید. 

    یافته ها

    یافته ها نشان داد که ارتباط بین پارامترهای فیزیکی طول و قطر آچاربکس ها با سطح فعالیت الکتریکی عضله خم کننده انگشتان دست از نظر آماری معنی دار می باشد. اما بین سطح فعالیت الکتریکی عضلات باز کننده مچ دست با پارامترهای فیزیکی (طول، قطر و وزن) ارتباط آماری معنی داری مشاهده نشد. بر اساس نتایج الکترومیوگرافی کمترین سطح فعالیت الکتریکی عضلات خم کننده انگشتان مربوط به آچاربکس نوع C و پس از آن به ترتیب مربوط به آچاربکس های نوع A، E، F و D بود. بیشترین سطح فعالیت الکتریکی عضلات خم کننده انگشتان مربوط به آچاربکس نوع B بود. آچاربکس مدل B بعنوان نامناسب ترین مدل از نظر سطح فعالیت الکتریکی عضلات دست انتخاب گردید. همچنین تفاوت معنی داری از نظر آماری بین نوع آچاربکس  با سطح فعالیت الکتریکی عضله باز کننده مچ دست یافت نشد.

    نتیجه گیری

    در وظایف چنگش قدرتی (مانند کار با انواع آچارها) طول و قطر دسته ابزار از پارامترهای مهم محسوب می شود. استفاده از آچاربکس های با طول دسته بلند تر و قطر بیشتر (نزدیک به قطر بهینه) سطح کمتری از فعالیت الکتریکی عضلات خم کننده انگشتان دست را برای کاربران در پی خواهد داشت و این امر منجر به کاهش خستگی عضلات کاربران در حین کار می شود. تعمیم یافته های حاصل از این مطالعه باید با در نظر گرفتن محدودیت های آن باشد. در این مطالعه نتایج عملکرد ماهیچه های ساعد برای یک تکلیف شبیه سازی شده و برای کوتاه مدت بود. بنابراین برای استفاده از یافته های این مطالعه برای کاربردهای بلند مدت باید با احتیاط همراه باشد.

    کلیدواژگان: ابزار دستی، الکترومیوگرافی سطحی، ارگونومی، آچاربکس، عضله بازکننده ی مچ دست، عضله خم کننده ی انگشتان دست
  • محمد امین رشیدی، شهرام وثوقی، عبدالحسین پورنجف، مهدی فرجی، مسعود پورنجف، مهرداد کاظمی، مقداد کاظمی* صفحات 305-320
    زمینه و هدف

    استرس یکی از مولفه های مهم و تاثیرگذار در ایجاد اختلال در سلامت افراد است، به طوریکه باعث می شود شخص نتواند وظایف و تعهدات فردی، خانوادگی و اجتماعی خود را به طور مطلوب انجام دهد. سلامت عمومی به معنای رفاه و آسایش کامل جسمی، روانی و اجتماعی (نه فقط نداشتن بیماری و معلولیت) است. یکی از مقیاس های اصلی اثر بخشی در سازمان ها، سلامت کارکنان است. امروزه کارکنان دانشگاه در اثر مواجهه با استرس های محیط کاری، سلامتی آن ها در معرض آسیب و صدمه قرار گرفته است. این مطالعه با هدف تعیین تعیین رابطه بین سلامت عمومی با عوامل استرس زای شغلی و فاکتورهای تاثیرگذار بر آن در میان کارکنان دانشگاه علوم پزشکی ایلام انجام گرفت. 

    روش بررسی

    این مطالعه به صورت توصیفی- تحلیلی و از نوع همبستگی، بر روی 153 نفر از کارمندان و اعضای هییت علمی شاغل در دو بخش ستاد و پردیس دانشگاه علوم پزشکی ایلام انجام گرفت. تعداد نمونه های مورد مطالعه با استفاده از فرمول آماری کوکران و به روش نمونه گیری تصادفی ساده (SRS) انتخاب گردید. ابزار جمع آوری داده ها شامل پرسشنامه سلامت عمومی گلدبرگ و هیلر (GHQ-28)، پرسشنامه استرس شغلی فیلیپ ال رایس و پرسشنامه مشخصات دموگرافیک بود. پرسشنامه ی GHQ از 28 سوال و 4 خرده مقیاس هفت سوالی، شامل علایم جسمانی، اضطراب و بی خوابی، اختلال در کارکرد اجتماعی و افسردگی حاد تشکیل شده است؛ همچنین پرسشنامه استرس شغلی فیلیپ ال رایس شامل 57 سوال و سه خرده مقیاس روابط بین فردی (26 سوال)، شرایط فیزیکی محیط کار (22 سوال) و علایق شغلی (9 سوال) است. در نهایت تجزیه و تحلیل داده های جمع آوری شده با استفاده از نرم افزار آماری SPSS نسخه 22 و آزمون های آماری تی تست، کای دو، آنالیز واریانس، همبستگی پیرسون و رگرسیون صورت گرفت.  

    یافته ها

    میانگین نمره کلی استرس شغلی و سلامت عمومی در جامعه مورد مطالعه به ترتیب 29/31 ± 25/152 و 81/14 ± 09/25 به دست آمد؛ همچنین 3/50 % از افراد مورد مطالعه از لحاظ سلامت عمومی در حیطه اختلال هیچ یا کمترین حد و 6/68 % افراد شرکت کننده در مطالعه در سطح متوسطی از استرس شغلی قرار داشتند. آزمو ن های همبستگی پیرسون و رگرسیون نشان دادند که بین استرس شغلی و سلامت عمومی همبستگی معنی داری وجود داشته و استرس شغلی قادر به پیش بینی تغییرات سلامت عمومی است (05/0>p). آزمون تی تست بین میانگین نمره مولفه های علایم جسمانی، روابط بین فردی و استرس شغلی با وضعیت تاهل تفاوت معنی داری نشان داد (05/0p<)؛ همچنین براساس نتایج این آزمون، بین خرده مقیاس علایم جسمانی با متغیر جنسیت تفاوت معنی داری وجود داشت (05/0p<). آزمون آنالیز واریانس، بین خرده مقیاس روابط بین فردی با گروه های سنی تفاوت معنی داری نشان داد (05/0>p). آزمون کای دو، بین تمامی ابعاد و خرده مقیاس های استرس شغلی و سلامت عمومی با سطح تحصیلات و نوع استخدامی، هیچ گونه ارتباط معنی دار نشان نداد (05/0p>).

    نتیجه گیری

    متغیرهای وضعیت تاهل و سن افراد به عنوان مهم ترین عوامل تاثیر گذار بر روی استرس شغلی و سلامت عمومی معرفی شدند و همچنین ابعاد روابط بین فردی و علایم جسمانی به عنوان مهم ترین خرده مقیاس در میان خرده مقیاس های استرس شغلی و سلامت عمومی مشخص شدند. به منظور بهبود وضعیت سلامت عمومی و کاهش میزان استرس شغلی، انجام اقداماتی از قبیل ایجاد برنامه جامع مدیریت استرس توصیه می گردد.کلید واژه ها: استرس، شغل، سلامت عمومی، پرسشنامه گلدبرگ.

    کلیدواژگان: وازه های کلیدی:استرس، شغل، سلامت عمومی، پرسشنامه گلدبرگ
  • سیده نگار اسعدی* صفحات 321-330
    زمینه و هدف

    سلامت جسمانی و روانی شاغلان در بهداشت حرفه ای بسیار اهمیت دارد،  یکی از ارگان های مهم بدن دستگاه قلب و عروق یا گردش خون می باشد. عوامل شغلی مختلفی بر آن اثر می گذارند. ارزیابی سلامت قلبی عروقی شاغلان از اهمیت بالایی برخوردار است. هدف مطالعه تعیین تست های مورد استفاده در محاسبه حداکثر توان فیزیکی هوازی در افراد شاغل است.

    روش بررسی

    با استفاده از منابع علمی روز ، سایت های معتبر و علمی مرتبط با علوم پزشکی در مورد تست های مورد استفاده در تعیین حداکثر توان فیزیکی هوازی تحقیق مروری انجام شد. در این مطالعه تست ها به چهار دسته عمده تقسیم گردید. نتایج روش های مختلف در افراد با شغل و گروه سنی مختلف با یکدیگر مقایسه گردید.

    یافته ها

    دسته اول تست هایی که  بوسیله پله استاندارد انجام می شوند، دسته دوم تست هایی که بوسیله دوچرخه ارگومتر انجام می شوند، دسته سوم تست هایی که بوسیله نوار متحرک یا ترید میل انجام می شوند و دسته چهارم تست هایی که به وسیله اختصاصی جهت انجام آن نیاز ندارند. تست های انجام شده با روش های مختلف نتایج متفاوتی را نشان داد. یافته های مطالعات حاکی از آن بود که ،دسته اول تست هایی که  بوسیله پله استاندارد انجام می شوند، مانند تست پله کالج کویین یا مک آردل ، این تست در مدت سه دقیقه با 104 گام بر پله و سپس اندازه گیری میزان ضربان قلب در دقیقه و قرار دادن آن در فرمول مربوطه منجر به محاسبه حداکثر اکسیژن مصرفی می گردد. در کارهای بدنی متوسط تا سنگین  و افراد جوان توصیه می شود.دسته دوم تست هایی که بوسیله دوچرخه ارگومتر انجام می شوند، یکی از این تست ها تست دوچرخه آستراند می باشد این تست در شش دقیقه و با رکاب زدن انجام می شود تنها می بایست شدت کار را به دوچرخه بدهیم و نهایتا با استفاده از ضربان قلب میزان حداکثر توان هوازی را محاسبه نماییم.  در کارهای بدنی سنگین و افراد جوان توصیه می شود.دسته سوم تست هایی که بوسیله نوار متحرک یا ترید میل انجام می شوند  این تست ها گوناگون هستند از تست های معمول مانند بروس و بروس تعدیل شده تا بالک و ناختون توسط نوار متحرک قابل انجام است. معمولا مدت زمانی که فرد بر روی نوار متحرک بوده است در فرمول مربوطه قرار داده می شود و توان هوازی فرد بدست می آید انجام این تست ها نیاز به توانایی جسمانی نسبتا بالایی می باشد البته شرایط هر کدام با یکدیگر متفاوت است و تست های بروس تعدیل شده و ناختون جهت افرادی که آمادگی جسمانی کمتری دارند استفاده می شود. در خلبانی و غواصی حرفه ای و افراد میانسال توصیه می شوند. دسته چهارم تست هایی که به وسیله اختصاصی جهت انجام آن نیاز ندارند ، تست کوپر، تست دویدن آرام جورج ، تست راه رفتن راکپورت از آن جمله اند و با داشتن یک سری خصوصیات مانند مسافت دویدن(کوپر)، سن، جنس، وزن، مدت زمان دویدن یا راه رفتن (راکپورت و جورج) می توان حداکثر توان هوازی را بدست آورد و محاسبه نمود. در کارهای بدنی متوسط و در افراد نوجوان توصیه می شود. 

    نتیجه گیری

    استفاده از تست های مناسب در موقعیت و شرایط متناسب می تواند در تصمیم گیری بهتر برای اشتغال افراد کمک کننده باشد.

    کلیدواژگان: فیزیولوژی کار، توان هوازی، شاغلان
  • ابوالفضل مقدسی کوچکسرائی، مهدی جهانگیری*، مجتبی کمالی نیا، نادر شرفی صفحات 331-343
    زمینه و هدف

    ایمنی ذاتی به مجموعه اقداماتی گفته می شود که سطح ایمنی را بدون اضافه کردن تجهیزات ایمنی افزایش می دهد. در ایمنی ذاتی به جای کنترل یا پذیرش خطر هدف حذف خطر است. هدف از این مطالعه ارزیابی وضعیت ایمنی ذاتی در یک واحد فرآیندی و مقایسه هزینه های آن در مقایسه با  هزینه های ایمنی سنتی بود.

    روش بررسی

    برای ارزیابی وضعیت ایمنی ذاتی فرایند از روش ایمنی ذاتی یکپارچه ([1]I2SI) استفاده شد.  این روش از دو زیر شاخص اصلی شامل، شاخص خطر (HI[2]) و شاخص پتانسیل ایمنی ذاتی(ISPI[3]) تشکیل شده است. که با استفاده از این دو شاخص، ایمنی ذاتی برای هر فرآیند یا تجهیز محاسبه خواهد شد. هریک از این شاخص ها از زیرشاخص های مجزایی تشکیل شده اند. در ابتدا با برآورد دو شاخص آسیب (DI[4]) و شاخص کنترل خطر و فرآیند (PHCI[5])، شاخص خطر محاسبه شد. شاخص آسیب نیز براساس میزان آسیب و با مدلسازی وخیم ترین سناریو ممکن با نرم افزار PHAST محاسبه شد.

    یافته ها

    شاخص آسیب برای برج متانزدا بیشتر از باقی تجهیزات محاسبه شد که دلیل آن علاوه بر فشار بالای فرآیندی، حجم بالای موجودی آن است. همچنین شاخص آسیب برای LP REFR. Circulation Drum که کمترین حجم در نتیجه کمترین مقدار موجودی را در بین باقی تجهیزات دارد، کمتر از بقیه است (45).  به همین صورت شاخص کنترل خطر فرآیند برای برج متانزدا بیشتر از باقی تجهیزات برآورد شد که نشان دهنده ایمنی ذاتی پایین این تجهیز و نیازمند بودن آن به اقدامات کنترلی است.

    نتیجه گیری

    شاخص  برای فرآیند مورد مطالعه 0.41 محاسبه شد که نشان دهنده پایین بوده وضعیت ایمنی ذاتی این فرآیند است. دلیل این موضوع می تواند عدم آگاهی یا بی توجهی طراحان و مهندسان فرآیند به اصول ایمنی ذاتی در طراحی و راه اندازی فرآیند باشد. از طرف دیگر اگرچه بهترین زمان جهت اجرای اصول ایمنی ذاتی فاز طراحی از چرخه عمر سیستم است اما در فاز بهره برداری نیز می توان با توجیه اقتصادی برخی از اصول ایمنی ذاتی را اجرا کرد. بر اساس نظر طراحان و مهندسین فرآیند اصل تعدیل را می توان بدون هیچ هزینه اضافه ای در فاز بهره برداری اجرا کرد که علاوه بر افزایش ایمنی ذاتی فرآیند هزینه نگهداری تجهیزات را نیز کاهش می دهد. ارزیابی  وضعیت ایمنی ذاتی با استفاده از شاخص ایمنی ذاتی یکپارچه ()  می تواند در تمام مراحل چرخه عمر سیستم، از جمله فاز بهره برداری و طراحی انجام شود. نتایج نشان داد توجه به اصول ایمنی ذاتی به ویژه  در فاز طراحی می تواند علاوه بر کاهش هزینه های راهبردی فرآیند و تجهیزات، سطح ایمنی آن ها را بدون کاهش در میزان تولید، افزایش دهد.

    کلیدواژگان: ایمنی ذاتی، ایمنی ذاتی یکپارچه، I2SI، شاخص هزینه، واحد فرآیندی
  • رسول یاراحمدی، فرشته طاهری، علی اصغر فرشاد، بیتا هدایتی، مسعود مطلبی، رکسانا میرکاظمی* صفحات 339-414
    زمینه و هدف

    گستردگی موضوعات سلامت، ایمنی و محیط زیست ((HSE) و محدودیت منابع، مانع می شود که به کلیه نیازهای پژوهشی پاسخ داده شود. بنابراین تعیین الویت های پژوهشی ضرورت می یابد.  این مطالعه با هدف رتبه بندی اولویتهای پژوهشی در حوزه سلامت، ایمنی و محیط زیست انجام گرفت.

    روش بررسی

    یک مطالعه کیفی بوده و با استفاده از مدل پیشنهادی Council on Health Research for development (COHRED)  در 5 مرحله مشارکت ذی نفعان، تحلیل وضعیت موجود، مشخص کردن عناوین پژوهشی، امتیازدهی بر اساس معیارها و تعیین الویت بر اساس بیشترین توافق انجام گرفت. مشارکت کنندگان در این مطالعه 10 نفر از افراد صاحبنظر و کلیه ذی نفعان بودند.

    یافته ها

    تحلیل وضعیت مطالعات انجام شده در حوزه HSE از سال 2014 تا 2019 در ایران نشان داد بیشتر مطالعات در بخش صنعت انجام گرفته است. بر اساس نظر صاحبنظران، در حوزه سلامت و محیط زیست، بیشترین الویت پژوهشی به مشاغل کشاورزی، شیلات، پرورش دام و در حوزه ایمنی به مشاغل کارگری در حوزه صنایع و معادن، مشاغل کارگری در حوزه ساختمان و رانندگی اختصاص داده شد. مشاغل کارگری در حوزه ساختمان صنایع متوسط و کوچک و در حوزه صنایع و معادن متوسط و کوچک بالاترین الویت را در حوزه های ده گانه پژوهشی سلامت و ایمنی داشتند.  مشاغل کشاورزی، شیلات، پرورش دام و طیور صنایع بزرگ، متوسط و کوچک بالاترین الویت را در بیشتر حوزه های پژوهشی ده گانه در زمینه اثرات زیست محیطی دارا بود.

    نتیجه گیری

    بیشتر مطالعات انجام شده در حوزه HSE در بخش صنعت انجام گرفته و ضروری است بر اساس الویت های تعیین شده در این مطالعه ، پژوهش ها گسترش یابد.

    کلیدواژگان: سلامت، ایمنی و محیط زیست(HSE)، مشاغل، ایران، الویت پژوهش
  • ایرج محمدفام، محسن صدقی، هستی برقعی پور* صفحات 344-357
    زمینه و هدف

    سیر صعودی شهرها در سده اخیر، شکل گیری کلان شهرها و تجمع جمعیت انسانی در نواحی متمرکز شهری را در پی داشته است. مراکز تجاری در کلان شهرها، از نقاط بحرانی کلانشهرها محسوب می شوند. وقوع حوادث در این مراکز می تواند به وجود آورنده فجایع انسانی، اجتماعی و اقتصادی شوند. وجود بافت های قدیمی، اهمیت تاریخی، ویژگی های فرهنگی، تعداد زیاد بازدیدکننده در روز، ناسازگاری مسیرهای ترافیکی نسبت به برخی از این مراکز، ضعف زیرساخت ها و امکانات و...ضرورت اهمیت مدیریت بحران در مراکز تجاری بسیاری از کلان شهرها را آشکار می سازد.در سالیان اخیر وجود برخی ضعف های اساسی در مدیریت بحران حاکم در کلانشهرها ضرورت استفاده از رویکردهای مکمل نظیر مهندسی تاب آوری را بیش از پیش آشکار ساخته است. مهندسی تاب آوری یک رویکرد  جدید جهت سنجش و حفظ ایمنی در سیستم های پیچیده است و هدف آن حفظ ظرفیت سازمان در یک حد قابل قبول برای مواجهه با بحران و توانایی برگرداندن کارها به حالت اولیه می باشد.

    روش بررسی

    این پژوهش باهدف طراحی پرسش نامه ارزیابی مدیریت بحران در مراکز تجاری با رویکرد مهندسی رزیلینس، صورت گرفته است و قلمرو مکانی این تحقیق مراکز تجاری شهر تهران است. در تحقیق حاضر معیارهای اصلی مهندسی تاب آوری (RE)  شامل تعهد مدیریت، فرهنگ گزارش دهی ، فرهنگ یادگیری، شفافیت، آمادگی، آگاهی و انعطاف پذیری مورداستفاده قرار گرفت. بعد از مشخص شدن معیارهای اصلی و بر اساس بررسی متون، مطالعات میدانی، نظر خبرگان و با استفاده از تحلیل محتوای متنی، سوالات پرسشنامه از منابع مختلف استخراج گردید. سپس با نظر خبرگان پرسشنامه ای با 97 سوال طراحی گردید و طبق روش دلفی توسط 17 نفر از خبرگان ایمنی و مدیریت بحران مورد بررسی قرار گرفت. برای غربال اولیه زیر معیارهای شناسایی شده امتیازات تخصیص داده شده بین 1 تا 5 در نظر گرفته شد و بدین ترتیب زیر معیارهای با امتیاز زیر 3 حذف گردید. تکنیک دلفی در 2 راند ادامه یافت و در راند دوم پرسشنامه ای با 68 سوال تایید شد. شایان ذکر است که برای محاسبه هماهنگی دیدگاه کارشناسان از ضریب توافقی کندال استفاده شده است.  سپس از مدل ANP برای وزن دهی و اولویت بندی زیرمعیارها استفاده شد و زیر معیارهای مطالعه به صورت زوجی و بر اساس تحلیل شبکه و از نوع مقیاس 9 درجه ساعتی مورد مقایسه قرار گرفتند. جهت بررسی پایایی پرسشنامه خبره، از محاسبه نرخ ناسازگاری استفاده گردید. بر اساس شاخص ناسازگاری، اگر میزان ناسازگاری مقایسات زوجی بیشتر از 1/0 باشد بهتر است در مقایسات تجدیدنظر گردد.با پیش فرض روابط درونی میان معیارهای اصلی تحقیق و برای انعکاس ارتباطات متقابل میان معیارها از تکنیک دیمتل استفاده شد. ماتریس حاصله از تکنیک دیمتل (ماتریس ارتباطات داخلی)، قادر به نشان دادن رابطه علی و معلولی بین اثرپذیری و اثرگذاری متغیرها می باشد. گام های این تکنیک شامل موارد زیر بود:1- تشکیل ماتریس ارتباط مستقیم (M): زمانی که از دیدگاه چند نفر استفاده می شود میانگین ساده نظرات بکار برده می شود و M تشکیل می گردد.2- نرمال کردن ماتریس ارتباط مستقیم:3- محاسبه ماتریس ارتباط کامل:4- ایجاد  نمودار علی:5- نمایش نقشه روابط شبکه (NRM)در این تحقیق جهت انجام ارزیابی ها و تکمیل جداول، مجددا از نظر خبرگان (به صورت طیف 5 درجه ای) استفاده گردید.مراحل تحلیل ANP شامل چهار گام است که عبارت اند از گام اول: شناسایی معیارهای اصلی، گام دوم: شناسایی روابط درونی، گام سوم: تعیین اولویت های کلی و گام چهارم: آزمون سازگاریبرای تعیین اولویت نهایی معیارهای مدل با تکنیک ANP باید سوپر ماتریس اولیه (ناموزون)، سوپر ماتریس موزون و درنهایت سوپر ماتریس حد محاسبه شود. هر یک از ارکان این نمودار در مراحل مختلف تکنیک مقایسه زوجی و DEMATEL محاسبه شده است. بنابراین ساختار سوپر ماتریس ناموزون با واردکردن این داده ها در ساختار نهایی مدل که با نرم افزار سوپردسیژن طراحی شده است قابل مشاهده می باشد. با استفاده از مفهوم نرمال کردن، سوپر ماتریس ناموزون به سوپر ماتریس موزون (نرمال) تبدیل می شود. در سوپر ماتریس موزون جمع عناصر تمامی ستون ها برابر با یک می شود. درنهایت سوپر ماتریس حد محاسبه می شود. سوپر ماتریس حد با توان رساندن تمامی عناصر سوپر ماتریس موزون به دست می آید. بر اساس متد نرم افزار سوپر دسیژن، این عمل آن قدر تکرار می شود تا تمامی عناصر سوپر ماتریس شبیه هم شود. در این حالت تمامی درایه های سوپر ماتریس برابر صفر خواهد بود و تنها درایه های مربوط به زیر معیارها، عددی می شود که در تمامی سطر مربوط به آن درایه تکرار می شود. بر اساس محاسبات صورت گرفته و سوپر ماتریس حد، تعیین اولویت نهایی زیر معیارها با اقتباس از نرم افزار سوپردسیژن به دست آمد. در این مطالعه برای انتخاب بهترین مرکز خرید در میان سایر مجتمع های موردمطالعه در سطح شهر تهران از تکنیک تاپسیس استفاده شد. زیر معیار های مرتبط با معیارهای اصلی در مراکز خرید، شناسایی و مورد ارزیابی قرار گرفتند. بنابراین ماتریس امتیازدهی مراکز خرید بر اساس زیر معیارها تشکیل شد. برای امتیازدهی انتخاب بهترین مرکز خرید بر اساس هر زیر معیار از طیف لیکرت 5 درجه استفاده شده است. نمره متناسب به هر یک از مراکز خرید بر اساس زیر معیار ها با توجه به میانگین ساده نظرات کارشناسان اخذ شد. در گام بعد ماتریس بی مقیاس شده و سپس ماتریس بی مقیاس موزون تهیه گردید. سپس مثبت ترین و منفی ترین گزینه ها و فاصله هر گزینه از آنها محاسبه شد.در این روش اولویت با گزینه ای است که بیشترین فاصله را از عوامل منفی و کمترین فاصله را از عوامل مثبت داشته باشد. در نهایت، داده های پژوهش به صورت مطالعه موردی چند گانه (Multiple Case Study) در 7 مجتمع تجاری با استفاده از پرسشنامه محقق ساخته، جهت تعیین سطح رزیلینس مورد پژوهش قرار گرفت. جهت تجزیه و تحلیل داده‏های به دست آمده از محیط نرم افزار اکسل،18 SPSS  استفاده شد.

    یافته ها

    هماهنگی دیدگاه کارشناسان بر اساس ضریب توافقی کندال در راند اول و دوم بترتیب برابر 317/0 و 637/0 بود. نتایج نشان داد که پارامترهای تعهد مدیریت، آمادگی، آگاهی، فرهنگ گزارش دهی ، انعطاف پذیری، یادگیری، شفافیت به ترتیب با وزن نرمال شده 182/0، 180/0، 178/0، 155/0، 128/0، 100/0، 077/0 در اولویت 1 تا 7 قرار قرار دارند.نتایج اولویت های زیر معیارهای تعهد مدیریت نشان داد، تنظیم و ابلاغ خط مشی، اهداف مدیریت بحران در شرایط اضطراری در مجتمع تجاری توسط مدیریت با وزن نرمال شده 168/0 در اولویت اول قرار گرفت. در موارد بعدی موضوعاتی هم چون ایجاد ساختار و انتخاب افراد ذیصلاح، اهمیت مدیریت به ایمن بودن ساختمان ، تدوین برنامه ها و فراهم نمودن منابع مالی و تجهیزات لازم در مجتمع در رتبه های بعدی، مهم ترین عوامل تعهد مدیریت قرار گرفتند. نرخ ناسازگاری مقایسه های انجام شده 038/0 به دست آمد که کوچک تر از 1/0 می باشد و بنابراین می توان به مقایسه های انجام شده اعتماد کرد.در زیر معیارهای فرهنگ گزارش دهی، میزان تمایل افراد به گزارش دهی موارد خطا و نا ایمن در سطح مرکز تجاری با وزن نرمال شده 132/0 در اولویت اول قرار گرفت. بنابراین سازمان ها همواره می بایست توجه خاصی به اخذ نظرات و گزارش کارکنان و مشتریان داشته باشند. نرخ ناسازگاری مقایسه های انجام شده 052/0 به دست آمد که کوچک تر از 1/0 می باشد.در بخش زیرمعیارهای فرهنگ یادگیری، زیر معیار استفاده مراکز تجاری از وقایع اتفاق افتاده و بحران های گذشته برای پاسخ دهی بهتر در آینده با وزن نرمال شده 238/0 در اولویت اول قرار گرفت. در مراحل بعدی یادگیری از شبیه سازی بحران و تمرینات عملی برای ایجاد تجربه کار گروهی درجهت افزایش سرعت واکنش ها در جهت پیشگیری از موارد مشابه در مراحل بعدی قرار داشتند. نتایج این اولویت بندی در زیر معیارهای فرهنگ یادگیری بیانگر اهمیت درس پذیری از حوادث در جهت استفاده از تجارب گذشته و جلوگیری از بروز حادثه های مشابه می باشد. نرخ ناسازگاری مقایسه های انجام شده 053/0 به دست آمد که کوچک تر از 1/0 می باشد.در زیر معیارهای شفافیت، زیر معیار شناسایی عدم انطباق ها و فاصله مجتمع تجاری از مرزهای ایمن با وزن نرمال شده 313/0 در اولویت اول قرار گرفت. نرخ ناسازگاری مقایسه های انجام شده 084/0 به دست آمده که کوچک تر از 1/0 می باشد.در زیر معیارهای آمادگی، زیر معیار وجود تیم مدیریت بحران در مجتمع تجاری با وزن نرمال شده 161/0 در اولویت اول قرار گرفت و در مراحل بعدی تدوین و ابلاغ سند عملیات واکنش در شرایط اضطراری، استقرار سیستم مدیریت های ایمنی و شناسایی ریسک در مجتمع ها، تنظیم و اجرای برنامه و طرح های پیشگیرانه، اجرای قوانین و مقررات ایمنی مصوب در راستای بازرسی و مقاوم سازی اجزاء سازه ای و غیر سازه ای ساختمان های مجتمع تجاری و افزایش مقاومت آن ها در برابر بحران ها و پیش بینی قراردادهای تفاهم و همکاری با سازمان های امدادی خارجی، آمادگی سیستم های هشداردهنده، اعلام و اطفاء حریق هوشمند و انجام مانور، آموزش کارکنان و کسبه در اولویت های بعدی قرار گرفتند. نرخ ناسازگاری مقایسه های انجام شده 056/0 به دست آمد که کوچک تر از 1/0 می باشد.نتایج اولویت های معیارهای آگاهی نشان داد، ارزیابی سازوکار گزارش دهی مشکلات ایمنی مجتمع با وزن نرمال شده 142/0 در اولویت اول قرار گرفت. در مراحل بعدی نیز تعریف مکانیسم ارتباطات شفاف، جهت گزارش مشکلات ایمنی و افزایش آگاهی ها نسبت به هماهنگی و همکاری بین گروهی افراد در زمان بحران و چگونگی عملکرد ایشان برابر شرح وظایف در مراحل بعدی قرار گرفتند. نرخ ناسازگاری مقایسه های انجام شده 041/0 به دست آمد که کوچک تر از 1/0 می باشد.در میان اولویت های معیارهای انعطاف پذیری، زیر معیار توانایی کنترل شرایط پیش بینی نشده محیط توسط مدیریت با وزن نرمال شده 205/0 در اولویت اول قرار گرفت. در مراحل بعدی اقدام به تصمیم گیری کارکنان بدون انتظار غیرضروری برای دستورات مدیریت در اولویت بعدی قرار گرفت . نرخ ناسازگاری مقایسه های انجام شده 0089/0 به دست آمد که کوچک تر از 1/0 می باشد.بر اساس یافته های حاصل از تکنیک دیمتل معیار تعهد مدیریت از بیشترین تاثیرگذاری برخوردار است. همچنین بر این اساس معیار آمادگی از میزان تاثیرپذیری بسیار زیادی برخوردار است. معیار تعهد مدیریت نیز کمترین تاثیرپذیری را نسبت به سایر معیارها داردعلاوه بر این معیار شفافیت بیشترین تعامل را با سایر معیارهای موردمطالعه دارند.محاسبه اولویت های نهایی زیر معیارهای انجام شده توسط تکنیک ANP نشان داد که زیر معیار شناسایی عدم انطباق ها و فاصله خود از مرزهای ایمن با وزن نرمال شده 0448/0 در اولویت اول، زیر معیار استفاده مراکز تجاری از وقایع اتفاق افتاده و بحران های گذشته برای پاسخ دهی بهتر در آینده با وزن نرمال شده 034/0 در اولویت دوم، زیر معیار توانایی کنترل شرایط پیش بینی نشده محیط توسط مدیریت با وزن نرمال شده 0293/0 در اولویت سوم و زیر معیار شبیه سازی بحران و تمرینات عملی برای ایجاد تجربه کار گروهی و افزایش سرعت واکنش ها با وزن نرمال شده 0278/0 در اولویت چهارم قرار دارد. 

     نتیجه گیری

    بر اساس نتایج حاصل از تحقیق، در مدیریت بحران مجتمع های تجاری با رویکرد مهندسی تاب آوری، معیارهای تعهد مدیریت و آمادگی دارای بیشترین و معیار شفافیت دارای کمترین نقش در ایجاد تاب آوری در برابر بحران ها هستند. الگوی روابط بین معیارهای اصلی با تکنیک DEMATEL نشان داد معیار تعهد مدیریت از بیشترین تاثیرگذاری برخوردار است. در میزان تاثیرپذیری یک عامل بر سایر عامل ها، معیار آمادگی از میزان تاثیرپذیری بسیار زیادی برخوردار بود. بیشترین تعامل با سایر معیارهای مطالعه نیز به معیار شفافیت اختصاص یافت. ارزیابی مدیریت بحران با رویکرد رزیلینس با تکنیک تاپسیس در بین مجتمع های تجاری شهر تهران، حاکی از آن است که مجتمع شماره 4 در میان سایر مجتمع ها دارای تاب آوری بیشتر در برابر بحران ها می باشد. این موضوع نشان دهنده این مطلب می باشد که پرسشنامه حاضر با رویکرد رزیلینس تمامی جوانب مدیریت بحران را در مجتمع های تجاری در نظر گرفته است. از تفاوت های این پژوهش بامطالعه پیش رو، استفاده از منطق های فازی جهت رتبه بندی و تعیین میزان اهمیت هر یک از زیر معیارها در پرسشنامه ارزیابی مدیریت بحران با رویکرد رزیلینس در مراکز تجاری است. با توجه به نتایج حاصل از تحقیق و اولویت نهایی زیرمعیارهای مدل در تکنیک ANP با اقتباس از سوپرماتریس حد و با استفاده از نرم افزار سوپردسیژن، انجام اقداماتی در جهت بهبود وضعیت مدیریت بحران در مجتمع های تجاری ضروری به نظر می رسد که از آن جمله می توان به تشکیل تیم مدیریت بحران بین کسبه و اصناف، فراهم نمودن منابع مالی و تجهیزات جهت ایجاد و تقویت ایمنی و مدیریت بهینه بحران ها، نیازسنجی آموزشی و برگزاری دوره های آموزشی مقابله با بحران، شبیه سازی بحران و تمرینات عملی برای ایجاد تجربه کار گروهی و افزایش سرعت واکنش ها، تشویق افراد به گزارش دهی موارد خطا و غیر ایمن در سطح مرکز تجاری حتی برای مشتریان، شبیه سازی آتش سوزی در مجتمع تجاری با نرم افزار و در نهایت ایجاد یک الگو برای هماهنگی و همکاری بین گروهی افراد در زمان بحران اشاره نمود. بطور کلی نتایج نشان داد که پرسشنامه طراحی شده ارزیابی مدیریت بحران مبتنی بر اصول هفتگانه مهندسی رزیلینس، برای ارزیابی مدیریت بحران در مجتمع های تجاری کارآمد و مناسب بوده و با استفاده از این پرسشنامه می توان به وضعیت موجود مدیریت بحران در مجتمع های تجاری دست یافت.

    کلیدواژگان: مجتمع تجاری، مدیریت بحران، مهندسی رزیلینس
  • سعید یونسی، مهدی جلالی، مهناز صارمی* صفحات 358-369
    زمینه و هدف

    اختلالات اسکلتی- عضلانی یکی از مهم ترین موضوعات سلامت شغلی در دنیای امروز است و تقریبا در تمام مشاغل بویژه در کشاورزان شیوع بالایی دارد. مطالعه حاضر با هدف بررسی وضعیت های بدنی و شیوع ناراحتی های اسکلتی عضلانی در میوه چینان انجام پذیرفت.

    روش بررسی

    این پژوهش بصورت توصیفی تحلیلی در سال 1396 در بین 135 نفر از شاغلین میوه چینی باغات آبسرد دماوند انجام پذیرفت. ریسک فاکتورهای ایجادکننده ناراحتی های اسکلتی- عضلانی با استفاده از روش ارزیابی تمام بدن کشاورزان (AWBA) تعیین شد. شیوع ناراحتی های اسکلتی عضلانی در طول مدت مطالعه نیز توسط پرسشنامه نقشه بدن ثبت گردید. به منظور تجزیه و تحلیل داده ها نیز از نرم افزار SPSS-v16 و آزمون های t وابسته و من ویتنی استفاده گردید. 

    یافته ها

    نتایج مطالعه حاضر نشان داد که بیش ترین شیوع ناراحتی ها در میوه چینان مربوط به نواحی کمر (9/31 %)،   زانوها (2/22 %)، پا و قوزک پا (7/20 %) و شانه ها (8/14 %) می باشد. نتایج حاصل از بررسی شیوع ناراحتی های اسکلتی- عضلانی شاغلین مورد بررسی (دارای ناراحتی حداقل در یک بخش بدن) نشان داد که 88 نفر (2/65 %) از شاغلین حداقل در یک ناحیه از بدن دارای ناراحتی بوده و 47 نفر (8/34 %) دارای ناراحتی در هیچ یک از نواحی بدن نمی باشند. میانگین متغیرهای سن، قد، وزن، سابقه کار و شاخص توده بدنی در هر دو گروه دارای ناراحتی های اسکلتی- عضلانی بدون در نظر گرفتن محل ناراحتی و گروه فاقد ناراحتی یکسان تعیین شد (05/0<p). نتایج بررسی وضعیت های بدنی شاغلین با استفاده از روش AWBA نشان داد که نمره ارزیابی اندام فوقانی کشاورزان (AULA) عدد 3، ارزیابی اندام تحتانی کشاورزان (ALLA) عدد 3 و نمره ارزیابی کل بدن کشاورزان (AWBA) نیز عدد 3 می باشد که نشانگر سطح ریسک بالا است.

    نتیجه گیری

    نتایج مطالعه حاضر شیوع بالای ناراحتی های اسکلتی عضلانی را در برخی از نواحی بدن میوه چینان به اثبات رساند. بالابودن ساعت کاری شاغلین میوه چین، وجود ایستگاه های کاری ایستاده و حمل سبدهای میوه چیده شده به مسافت های دورتر از محل چینش محصول، نگهداری این میوه ها در داخل سبدهای غیرارگونومیک در هنگام چیدن میوه تا زمان پرشدن آن ها، انجام وظیفه میوه چینی در وضعیت های بدنی نامطلوب، انجام حرکات تکراری زیاد و ایجاد خمش یا چرخش هنگام میوه چینی را می توان از جمله علل فشار وارده به ناحیه کمر، پاها و زانوهای شاغلین دانست که در نهایت منجر به افزایش شیوع ناراحتی های اسکلتی عضلانی در کشاورزان می شود.

    کلیدواژگان: ریسک فاکتورهای ارگونومی، ناراحتی های اسکلتی عضلانی، میوه چینان، ارزیابی تمام بدن کشاورزان
  • بهزاد دماری*، فرشته طاهری، حسین المدنی، رویا نوری، هومان نارنجی ها صفحات 370-381
    مقدمه

    اعتیاد به مواد مخدر امروزه بصورت یک بلای اجتماعی است و بدون تردید مصرف مواد در محیط کار یکی از اصلی ترین معضلات محیط های کاری است زیرا کارفرمایان را با هزینه های زیادی مانند کاهش بهره وری و افزایش نیاز به مراقبت های سلامتی روبرو می کند. مصرف مواد مخدر به کاهش بهره وری، غیبت از کار، جراحت در محیط کار، افزایش هزینه های درمان سلامتی، فساد در محیط کار و نیز مشکلات فردی و مضرات اجتماعی منجر می شود. محیط کار موقعیت منحصر به فردی در درمان افراد مصرف کننده مواد اعتیادآور می باشد بنابراین کارفرما به عنوان یکی از گروه های متضرر می تواند نقش منحصربه فردی در درمان کارگران مصرف کننده داشته باشد. راه اندازی خانه بهداشت کارگری در محیط های کاری فرصتی برای ایفای چنین نقشی فراهم می آورد . هدف این مطالعه تعیین الگوی عملی مواجهه کارفرمایان با کارگران مصرف کننده مواد اعتیادآور است.

    روش

    این مطالعه از نوع کیفی است. برای جمع آوری داده ها از سه روش مرور منابع ، برگزاری جلسات بحث گروهی متمرکز و نظرخواهی با پرسشنامه کتبی استفاده شده است. ابتدا کلید واژه های اصلی این پژوهش در پایگاه های  Magiran و SID، Scopus، Google Scholar، Elsevier، PubMed مورد بررسی قرار گرفتندو پس از بررسی مطالعات بدست آمده، مدل مفهومی اولیه ای طراحی شد. سپس این مدل مفهومی طی سه جلسه بحث گروهی متمرکز با خبرگان در قالب مراحل، روال ها و استانداردها تدوین شد. حاصل این جلسات شکل گیری شیوه نامه رویارویی کارفرمایان با کارگران مصرف کننده مواد بوده است. حاصل این جلسات شکل گیری شیوه نامه رویارویی کارفرمایان با کارگران مصرف کننده مواد بوده است. در مرحله نهایی شیوه نامه با استفاده از پرسشنامه به تمامی ذینفعان جهت نظرخواهی ارسال و پس کسب و اعمال نظرات آنها، نهایی شد.

    یافته ها

    الگوی عملی رویارویی کارفرمایان با کارگران مصرف کننده مواد اعتیادآور به ترتیب شامل دو مرحله خوداظهاری و سپس تست تصادفی است که به شکل دوره ای تکرار می شود . در صورت خوداظهاری و یا مثبت بودن تست تصادفی اعتیاد، فرایند درمان اجرا می شود. شرایط تشویقی برای درمان کارگر مصرف کننده مواد در مرحله خوداظهاری بیشتر از مرحله تست تصادفی مثبت است. اجرای این الگو نیازمند فراهم شدن زیرساخت های قانونی ، فیزیکی و  رعایت ملاحظات اخلاقی است .

    نتیجه گیری

    از ویژگی های مهم این مدل این است که با درخواست سیاست گذاران امر تدوین شده است، نظر همه ذینفعان در آن اعمال شده است و همچنین این مدل شیوه ای از برخورد تشویقی و نه تنبیهی را ارایه می دهد که به دنبال درمان کارکنان معتاد است. لذا پیشنهاد می شود این الگو به شکل شیوه نامه در شورای هماهنگی ارایه خدمات بهداشتی به بیمه شدگان، شورای عالی سلامت و امنیت غذایی و  شورای فرهنگی و پیشگیری ستاد مبارزه با مواد مخدر تصویب شده و کارفرمایان برتر در اجرای آن تشویق شوند.

    کلیدواژگان: محیط کار، کارگران، مصرف مواد اعتیادآور
  • ناصر حبیبی فر، حامد سلمان زاده*، احد ملک زاده، یوسف فقیه نیا ترشیزی صفحات 382-398
    زمینه و هدف

    مرگ و میر ناشی از سوانح رانندگی به یک مشکل جدی مدیریت عمومی و اجتماعی تبدیل شده است. اگرچه به نظر می رسد که محدودیت های محیط شهری باعث می شود که سوانح کمتری در محیط های شهری رخ دهد، اما باز هم سهم این سوانح در شهرها قابل توجه است. در پدید آمدن سوانح رانندگی چهار عامل جاده، وسیله نقلیه، محیط و عامل انسانی موثر هستند که نقش عامل انسانی بسیار برجسته تر می باشد. در این میان بررسی رفتار رانندگان تاکسی درون شهری که بخش قابل توجهی از کاربران جاده های شهری را تشکیل می دهند، حایز اهمیت می باشد. نتایج پژوهش ها نشان می دهد که شخصیت افراد یکی از موثرترین فاکتورهای تاثیرگذار بر رفتار رانندگی آنان است، لذا هدف این پژوهش بررسی رابطه سبک رانندگی رانندگان تاکسی شهر تهران با شخصیت آنان می باشد.

    روش بررسی

    جامعه مورد بررسی در این تحقیق، کلیه رانندگان تاکسی فعال در پایانه های تاکسی رانی سطح شهر تهران بود که در مجموع 89 راننده تاکسی به صورت تصادفی انتخاب شدند و در تکمیل پرسشنامه ها همکاری نمودند. به منظور بررسی سبک رانندگی افراد از پرسشنامه چندبعدی سبک رانندگی استفاده شد که این شامل 44 سوال است و سبک رانندگی افراد را در چهار سبک بی احتیاط، مضطرب، عصبی و بااحتیاط قرار می دهد. جهت بررسی ابعاد شخصیتی افرا نیز از پرسشنامه نیو فرم کوتاه استفاده شد که این پرسشنامه شامل 60 سوال است و شخصیت افراد را از نظر برون گرایی، وظیفه شناسی، روان رنجوری، باز بودن و توافق پذیری بررسی می کند. به منظور تحلیل نتایج از روش های تحلیل همبستگی و رگرسیون گام به گام استفاده شد.

    یافته ها

    نتایج تحلیل همبستگی نشان داد که سبک رانندگی بی پروا با وظیفه شناسی و توافق پذیری همبستگی منفی دارد. سبک رانندگی مضطرب با وظیفه شناسی، توافق پذیری و برون گرایی همبستگی منفی و با روان رنجوری همبستگی مثبت دارد. سبک رانندگی عصبی نیز همانند سبک رانندگی مضطرب می باشد. اما نتایج سبک رانندگی بااحتیاط تاحدودی برعکس سبک های رانندگی مضطرب و عصبی می باشد؛ به عبارتی این سبک با وظیفه شناسی، توافق پذیری و برون گرایی همبستگی مثبت دارد. به عبارتی ابعاد شخصیتی وظیفه شناسی و توافق پذیری با سبک های رانندگی ناایمن (بی پروا، مضطرب و عصبی) رابطه معکوس و با سبک رانندگی بااحتیاط رابطه مستقیم دارند. نتایج معادلات رگرسیونی نیز نشان داد که بعد شخصیتی وظیفه شناسی مهم ترین و تاثیرگذارترین فاکتور در تعیین سبک رانندگی رانندگان تاکسی می باشد.

    نتیجه گیری

    با استفاده از نتایج این پژوهش، سیاست گذاران حمل ونقل درون شهری شهر تهران می توانند تصمیمات مناسب تری را جهت بهبود رفتار رانندگان تاکسی اتخاذ کنند. غالب بودن ابعاد وظیفه شناسی و توافق پذیری پایین در میان رانندگان تاکسی به عنوان افرادی که زمان زیادی را به طور روزانه مشغول جابجایی مسافران شهری هستند، بسیار جای نگرانی دارد و لازم است به این مقوله توجه جدی شود. در این زمینه پیشنهاد می شود، تشکل جهت بررسی دقیق تر علت این مسئله و برگزاری دوره های مناسب و یا در نظر گرفتن برنامه های تشویقی، تشکیل شود. پیشنهاد دیگر اینست که رانندگان تاکسی به طور دوره ای (مثلا سالانه) از نظر شخصیتی مورد پایش قرار گیرند. از آنجاییکه با استفاده از روابط رگرسیونی بدست آمده و تنها با 36 سوال می توان سبک رانندگی رانندگان تاکسی شهر تهران را پیش بینی نمود، می توان بدین وسیله رانندگانی که دارای سبک های رانندگی ناایمن هستند را ملزم به شرکت در دوره های تشکل مذکور نمود.

    کلیدواژگان: رانندگان تاکسی شهر تهران، تحلیل رگرسیونی، پرسشنامه شخصیت NEO، پرسشنامه سبک رانندگی MDSI
  • رسول یاراحمدی، فرشته طاهری، علی اصغر فرشاد، بیتا هدایتی، مسعود مطلبی، رکسانا میرکاظمی* صفحات 399-414
    زمینه و هدف

    گستردگی موضوعات سلامت، ایمنی و محیط زیست ((HSE) و محدودیت منابع، مانع می شود که به کلیه نیازهای پژوهشی پاسخ داده شود. بنابراین تعیین الویت های پژوهشی ضرورت می یابد.  این مطالعه با هدف رتبه بندی اولویتهای پژوهشی در حوزه سلامت، ایمنی و محیط زیست انجام گرفت.

    روش بررسی

    یک مطالعه کیفی بوده و با استفاده از مدل پیشنهادی Council on Health Research for development (COHRED)  در 5 مرحله مشارکت ذی نفعان، تحلیل وضعیت موجود، مشخص کردن عناوین پژوهشی، امتیازدهی بر اساس معیارها و تعیین الویت بر اساس بیشترین توافق انجام گرفت. مشارکت کنندگان در این مطالعه 10 نفر از افراد صاحبنظر و کلیه ذی نفعان بودند.

    یافته ها:

     تحلیل وضعیت مطالعات انجام شده در حوزه HSE از سال 2014 تا 2019 در ایران نشان داد بیشتر مطالعات در بخش صنعت انجام گرفته است. بر اساس نظر صاحبنظران، در حوزه سلامت و محیط زیست، بیشترین الویت پژوهشی به مشاغل کشاورزی، شیلات، پرورش دام و در حوزه ایمنی به مشاغل کارگری در حوزه صنایع و معادن، مشاغل کارگری در حوزه ساختمان و رانندگی اختصاص داده شد. مشاغل کارگری در حوزه ساختمان صنایع متوسط و کوچک و در حوزه صنایع و معادن متوسط و کوچک بالاترین الویت را در حوزه های ده گانه پژوهشی سلامت و ایمنی داشتند.  مشاغل کشاورزی، شیلات، پرورش دام و طیور صنایع بزرگ، متوسط و کوچک بالاترین الویت را در بیشتر حوزه های پژوهشی ده گانه در زمینه اثرات زیست محیطی دارا بود.

    نتیجه گیری:

     بیشتر مطالعات انجام شده در حوزه HSE در بخش صنعت انجام گرفته و ضروری است بر اساس الویت های تعیین شده در این مطالعه ، پژوهش ها گسترش یابد.

    کلیدواژگان: سلامت، ایمنی و محیط زیست(HSE)، مشاغل، ایران، الویت پژوهش
  • غلامرضا توشمالی، خلیل علی محمدزاده*، علی ماهر، سید مجتبی حسینی، محمدکریم بهادری صفحات 415-436
    زمینه و هدف

    دانشگاه کارآفرین رویکردی مبتنی بر رابطه صنعت و دانشگاه دارد و در کشور ایران که آمار افراد تحصیل کرده و بیکار بالایی دارد از اهمیت بالایی برخوردار است. روند رو به رشد افزایش جمعیت کشور، ترکیب جمعیتی جوانان، ناتوانی بخش های تولیدی در جذب نیروی کار، ضرورت ایجاد فرصت های شغلی و عواملی نظیر این، دلایلی هستند که منجر می شود سیاست گذاران کلان کشور جهت رفع این معضل در جستجوی راه حل هایی باشند و این راه کار چیزی جز مقوله کارآفرینی نیست، زیرا مقوله کارآفرینی سهم به سزایی در توسعه اقتصادی کشورها دارد. دانشگاه کارآفرین، دانشگاهی است که کارآفرینی علمی در آن بتواند نیرویی برای رشد اقتصادی ایجاد کند و باعث رقابت در بازارهای جهانی شود. اهمیت حرکت به سمت دانشگاه های هزاره سوم از نظر وزارت بهداشت تا به حدی است که به عنوان یک بسته زمینه ای در مجموع بسته های تحول و نوآوری در آموزش علوم پزشکی مبتنی بر برنامه آموزش عالی حوزه سلامت کشور مدنظر قرار گرفته است. فعالیت هایی که دانشگاه ها در این جهت می توانند داشته باشند، می تواند انواع مختلفی از قبیل مشاوره، آموزش، پژوهش و توسعه، انتقال فناوری، مالکیت یا شرکت در مراکز رشد و پارک های علمی را شامل گردد و این بدان معنی است که یک مسئولیت پذیرفته شده ای برای توسعه ناحیه ای در این دانشگاه ها وجود دارد. در واقع دانشگاه های کارآفرین از جنبه سازمانی به نحوی مدیریت می شوند که دارای توانمندی انعطاف پذیری در پاسخگویی به نیازهای اجتماعی- اقتصادی و راهبرد توجه به فرصت های محیطی باشند. در این دانشگاه ها کارآفرینی تبدیل به بخشی از راهبرد اصلی دانشگاه شده و پی آمد آن توسعه فرهنگ کارآفرینی در دانشگاه است. هدف این مطالعه بیان اهمیت دانشگاه کارآفرین و طراحی الگوی دانشگاه نسل سوم در دانشگاه های علوم پزشکی ازاد اسلامی کشور ایران است.

    روش بررسی

    این مطالعه با روش پژوهش آمیخته (کیفی-کمی) انجام شده است. این پژوهش از نظر هدف یک پژوهش بنیادی است که با مبتنی بر روش پژوهش آمیخته انجام شده است. از منظر زمانی این پژوهش در دسته پژوهشهای پیمایشی-مقطعی قرار دارد. قلمرو مکانی این مطالعه دانشگاه های ازاد اسلامی ایران می باشد. جامعه آماری این پژوهش شامل خبرگان دانشگاهی حوزه کارآفرینی است که در دانشگاه های ازاد ایران فعالیت دارند. ملاک انتخاب خبرگان در مطالعه حاصل دو ویژگی تحصیلات و سابقه کاری است. در این مطالعه خبرگان باید مدرک دکتری تخصصی در حوزه کارآفرینی داشته باشند. همچنین حداقل ده سال سابقه کاری در زمینه های مرتبط با کارآفرینی را نیز دارا باشند. بر این اساس 10 نفر از افراد واجد شرایط در این مطالعه شرکت کرده اند. برای نمونه گیری از روش نمونه گیری هدفمند استفاده شده است. به این معنا که خبرگان باید حداقل ده سال در زمینه آموزش، مشاوره و سیاست گذاری در حوزه کارآفرینی سابقه اجرایی داشته و در این زمینه دارای تالیفات علمی در قالب کتاب و مقاله باشند. ابتدا برای تحلیل مصاحبه های تخصصی از روش تحلیل مضمون استفاده شده است. سپس با استفاده از روش دلفی فازی عوامل شناسایی شده اعتبارسنجی شده است. برای انجام تحلیل مضمون از نرم افزار MaxQDA استفاده شده است. محاسبات روش دلفی فازی در نرم افزار Matlab انجام شده است و مدلسازی ساختاری-تفسیری در نرم افزار MicMac انجام گرفته است. ابزار گردآوری داده ها مصاحبه مربوط به بخش کیفی پژوهش و پرسشنامه استاندارد دلفی و مدلسازی ساختاری-تفسیری می باشد. در بخش کیفی پس از انجام مصاحبه با خبرگان امر، متون مصاحبه در نرم افزار maxqda کدگذاری شده و تعدادی شاخص استخراج شدند. در ادامه با تدوین پرسشنامه دلفی فازی و قرار دادن آن در اختیار خبرگان، شاخص های به دست آمده اعتبارسنجی و غربالگری شدند. در نهایت با استفاده از پرسشنامه ISM ، مقوله های اصلی پژوهش سطح بندی شده و شاخص های تاثیرگذار و تاثیرپذیر شناسایی شده و مدل نهایی پژوهش ارایه گردید.

    یافته ها

    بر اساس تحلیل مصاحبه های انجام شده، جذب منابع مالی، ابداع نوآوری، مدیریت کارآفرینی فناورانه و رویکرد کارآفرینانه اساتید به عنوان مقوله های اصلی دانشگاه نسل سوم شناسایی شد. بر اساس نتایج روش دلفی فازی 33 شاخص برای سنجش مقوله ها انتخاب شد و این عوامل با استفاده از تکنیک مدل سازی تفسیری-ساختاری، تجزیه و تحلیل و در نهایت ارتباط و توالی شاخص ها به دست آمده است. با توجه به سطح بندی انجام شده الگوی نهایی دانشگاه نسل سوم در دانشگاه های علوم پزشکی آزاد اسلامی طراحی شد. بر اساس این الگو فرهنگ سازمانی کارآفرینانه در کانون مدل قرار دارد. این عنصر در تعامل پویا با جذب منابع مالی، ابداع نوآوری، مدیریت کارآفرینی فناورانه و رویکرد کارآفرینانه اساتید دانشگاه است. لازم به توضیح است که کیفیت دانش افراد و متن و محتوای دروس تاثیر مستقیمی بر رویکرد کارآفرینانه اساتید دانشگاه دارد. از سوی دیگر خط مشی و سیاست گذاری ها بر جذب منابع مالی دانشگاه موثر است. ایجاد پارک علم و فناوری گامی موثر در توسعه و شکوفایی ابداع نوآوری است و در نهایت ساختاری سازمانی منعطفی برای مدیریت کارآفرینی فناورانه الزامی است. برای نیل به این اهداف غایی این مدل باید بر سطح عمومی مهارت و فعالیت های کارآفرینانه دانشجویان، مهار ت های نظری دانشجویان، دانش کارآفرینی اساتید، فرهنگ پذیرش ایده و طرح های جدید، تحقق توسعه مبتنی بر دانایی و تجاری سازی علم و تاسیس شرکت های دانش بنیان تاکید شود. شاخص های سطح عمومی مهارت و فعالیت های کارآفرینانه دانشجویان، دانش کارآفرینی اساتید، فرهنگ پذیرش ایده و طرح های جدید و تحقق توسعه مبتنی بر دانایی قدرت نفوذ بالا و میزان وابستگی اندکی دارند. این متغیرها به عنوان متغیرهای مستقل شناسایی می شوند. دو شاخص مهار ت های نظری دانشجویان و عدم مقاومت در برابر تغییر و بروکراسی قدرت نفوذ و میزان وابستگی بالایی دارند و متغیرهای پیوندی محسوب می شوند. شاخص های فرهنگ سازمانی انعطاف پذیر، مهندسی مجدد ساختارها، وجود سیستم پاداش محرک کارآفرینی و برگزاری دوره های آموزشی، قدرت نفوذ و وابستگی اندکی دارند. این متغیرهای خودمختار تاثیر چندانی در این سیستم ندارند. سایر متغیرها نیز وابستگی بالایی داشته و قدرت نفوذ اندکی دارند بنابراین متغیرهای وابسته هستند. همچنین متغیرهای حرکت ساختار به سمت انکوباتور و پارک علم و فناوری، رضایت و رشد کسب وکارهای پارک علم و فناوری، سطح تعاملات شرکت های مستقر در پارک علم و فناوری، پیگیری طرح های نوین و ثبت آنها، نوآوری و خلاقیت و فرهنگ در ارایه خدمات و استقلال مالی دانشگاه و خودگردان بودن آن متغیرهای سطح اول و به عنوان تاثیرپذیرترین متغیرهای پژوهش هستند. متغیرهای عدم مقاومت در برابر تغییر و بروکراسی، تجربه کارآفرینی اساتید، فرهنگ حمایت از ابداع و نوآوری و رویکرد کارآفرینی روسای دانشگاه متغیرهای سطح دوم هستند. متغیرهای جذب کمک های نهادهای مالی مستقل، فرهنگ سازمانی انعطاف پذیر، مهندسی مجدد ساختارها، فرهنگ عمل گرایانه و به کارگیری تیوری های اقیانوس آبی متغیر سطح سوم هستند. متغیرهای جذب کمک های دولتی، متناسب بودن توانمندی افراد با وظایف محوله، تسهیل قوانین و مقررات در راستای حمایت از کارآفرینی، گزینش مدیران عملیاتی، خلاق و نوآور، ماهیت مشارکتی و تیمی دروس، برگزاری دوره های آموزشی و سرفصل دروس مبتنی بر نیاز روز و جامعه به عنوان متغیر سطح چهار شناسایی شده است. متغیرهای حمایت از ابداعات دانشجویان، انطباق توانایی دانشجویان با نیازهای جامعه، توسعه کارآفرینی و اشتغال زایی توسط اساتید، وجود سیستم پاداش محرک کارآفرینی و استراتژی های کارآفرینانه مدیریت در سطح پنجم هستند. در نهایت متغیرهای سطح عمومی مهارت و فعالیت های کارآفرینانه دانشجویان، مهار ت های نظری دانشجویان، دانش کارآفرینی اساتید، فرهنگ پذیرش ایده و طرح های جدید، تحقق توسعه مبتنی بر دانایی و تجاری سازی علم و تاسیس شرکت های دانش بنیان به عنوان زیربنایی ترین عناصر مدل می باشند.

    نتیجه گیری

    بر اساس دستاوردهای این پژوهش برای پیاده سازی الگوی دانشگاه نسل سوم به ساختار سازمانی منعطفی نیاز است. همچنین خط مشی گذاری و سیاست های دانشگاهی جهت جذب منابع مالی باید صورت گیرد. در نهایت ضمن برنامه ریزی جهت بهبود کیفیت دانش افراد، متن و محتوی دروس، ایجاد پارک علم و فناوری می تواند در دستور کار قرار گیرد.

    کلیدواژگان: دانشگاه نسل سوم، کارآفرینی، اشتغال دانشجویان، دانشگاه علوم پزشکی
  • جواد وطنی*، میترا قلی پور، زهرا پورحاجی، فاطمه خلیق دوست، یوسف فقیه نیا ترشیزی صفحات 437-448
    زمینه و هدف

    سرمایه گذاری یکی از مهمترین مباحث برای تبدیل وجه به دارایی است. دانستن اینکه یک سرمایه گذاری در نهایت سود آور است یا نه ، با اهمیت ترین بخش یک سرمایه گذاری است. کاهش شدید بهره ی هزینه های اقتصادی در اثر یک محیط کاری ضعیف می تواند سیستم های اقتصادی جامعه را دچار تزلزل کند و متعاقبا موقعیت آن سیستم را در جهان رقابتی به مخاطره اندازد. امروزه با توسعه صنایع و پیشرفت روز افزون تکنولوژی، با عوارضی نظیر آلودگی هوا، حوادث ناشی از کار و بیماری های شغلی مواجه هستیم که نیاز به پیاده سازی سیستم مدیریت  HSE-MS در پروژه های مختلف را تبدیل به امری ضروری کرده است. به منظور اطمینان از توجیه پذیر بودن روش های ارزیابی اقتصادی از چهار روش IRR  ، MIRR , EAIRR , NPV استفاده نمودیم تا با مقایسه و بررسی به بهترین روش در جهت ارزیابی اقتصادی دست پیدا کنیم.

    روش بررسی

    بدین منظور این مقاله با تعریف مقادیر جریان فرآیند مالی بر حسب اعداد فازی و با استفاده از روش نرخ بازگشت سرمایه داخلی از جمله روش های IRR کلاسیک،  MIRR،   EAIRR و  NPVمیزان سودآوری پروژه پیاده سازی سیستم  HSE-MS را محاسبه نمودیم. در نهایت با استفاده از نرم افزار @RISK   و روش  vertex اعتبار نتایج به دست آمده مورد تحلیل و آزمون قرار گرفت.

    یافته ها

     میانگین نرخ بازگشت سرمایه داخلی فرآیند مالی حاصل از پیاده سازی سیستم مدیریتHSE-MS   مطابق روش های IRR کلاسیک  و EAIRR و MIRR به ترتیب 23/22 ، 11/18 و 12/11 درصد می باشد که  از متوسط نرخ بازار 5 درصد بزرگتر بوده و به شدت بر اقتصادی بودن این فرآیند مالی تاکید دارد. اختلاف مشهودی بین روش سنتی محاسبه IRR کلاسیک  و EAIRR و MIRR با روش های نرم افزار @RISK مشاهده نشده است اما اختلاف میزان اقتصادی بودن در روش های IRR کلاسیک به EAIRR  و MIRR به فرآیند نوین محاسباتی و تاثیر متغیرهای مالی و ارزش زمانی پول بر می گردد. به عبارتی درصد سودآوری بدست امده در روش نوین تر قابل قبول تر می باشند.

    نتیجه گیری

    نتیجه حاصله نشان می دهد که هر چهار روش به شدت اقتصادی بود و علاوه بر حفظ بودجه ی اصلی، به رشد اقتصادی سیستم کمک شایانی می کند. از طرفی روش IRR کلاسیک با توجه به داده ها، قاطعانه حرف اول را در بین روش های پیشنهادی می زند و مهر تاییدی بر صحت سیستم HSE_MS است. همچنین چهار روش پیشنهادی بعنوان مکمل و آزمون همدیگر توانایی عملیاتی شدن در ارزیابی اقتصادی استقرار سیستم بهداشت و ایمنی و محیط زیست را دارند و قابلیت آزمون گستره ای را ایجاد می نمایند.

    کلیدواژگان: سیستم مدیریت HSE، نرخ بازگشت سرمایه داخلی، نرم افزار @RISK
  • مسعود مطلبی کاشانی، حکیمه زمانی بادی* صفحات 449-459
    زمینه و هدف

    ارگونومی علم اصلاح و بهسازی محیط کار، تجهیزات و شغل و تطابق آن با قابلیت ها و محدودیت های انسان است. منبع انسانی، بزرگترین دارایی های یک کشور محسوب می شود. از آنجاییکه کشور ما دارای جمعیتی جوان می باشد، سرمایه گذاری و آموزش این گروه از ضروریات می باشد. در روان شناسی رشد، بهترین و مناسب ترین دوره برای شکل گیری شخصیت واقعی انسان، دوره کودکی و نوجوانی است. کودکان و نوجوانان نقش بسزایی در تجدید حیات هر نسل دارند و بدون توجه به رشد کودک و آموزش او، پیشرفت جامعه بشری ممکن نیست. در بیشتر کشورهای جهان، دوران تحصیل به عنوان بهترین و موثرترین زمان برای آموزش در نظر گرفته می شود .با توجه به اهمیت دوران طلایی کودکی و نوجوانی، هدف از مطالعه بررسی کتب این دوران براساس اشاره به موضوعات ارگونومی انجام گردید.

    روش بررسی

    پژوهش حاضر یک مطالعه توصیفی-مقطعی می باشد. در ابتدا چک لیستی مرتبط با عناوین ارگونومی طراحی شد. چک لیست اولیه به ده نفر از متخصصین مهندسی بهداشت حرفه ای و ارگونومی ارسال گردید. بعد از بررسی متخصصان، اصلاحات اعمال شد. در نهایت مطابق با چک لیست اصلاح شده، تمامی کتب دوره آموزشی  در تمامی رشته ها مورد بررسی قرار گرفت . داده ها در نهایت وارد SPSS شد و آنالیز گردید.

    یافته ها

    در مجموع سیصد کتاب در سه دوره ابتدایی، اول متوسطه و دوم متوسطه مورد بررسی قرار گرفتند. تمامی داده ها در پنج عنوان مورد طبقه بندی قرار گرفتند به این ترتیب: الف) برحسب موضوع  ب) برحسب دوره تحصیلی (ابتدایی، اول متوسطه، دوم متوسطه)، ج) برحسب نوع ارایه مطلب (شامل: ارایه به صورت جمله، ارایه به صورت تصویر و یا هر دو مورد)، د) برحسب کیفیت (شامل: ضعیف، متوسط، خوب و عالی) و ه) برحسب رشته (این بخش فقط شامل دوره دوم متوسطه می شد: رشته تجربی، ریاضی، فنی حرفه ای، هنر، ادبیات). 449 مورد ارگونومی و موضوعات مربوط به آن در کتب یافت شد. 73 مورد (3/16%) برای دوره ابتدایی، 38 مورد (5/8%) دوره اول متوسطه و 338 مورد (3/75%) مربوط به دوره دوم متوسطه بود. از بین ده موضوع به ترتیب وضعیت بدنی نامناسب و طولانی با 183 مورد (8/40%)، جابجایی دستی بار با 82 مورد (3/18%) و ارگونومی محصول با 57 مورد (7/12%) بیشترین اشاره را در کتب سه مقطع داشتند. از بین پنج رشته مورد بررسی در دوره دوم متوسطه، 332 مورد (9/73%) برای رشته فنی حرفه ای و تنها 6 مورد برای رشته تجربی و ریاضی (3/1%) را شامل می شد. در رشته هنر و ادبیات هیچ موردی یافت نشد.

    نتیجه گیری

    با توجه به اینکه تا مقطع دوم متوسطه، اشاره به موضوعات ارگونومی بسیار کم است و در مقطع دوم متوسطه نیز بیشتر موضوعات ارگونومی در رشته فنی حرفه ای وجود دارد، بازبینی کتب و توجه بیشتر بر موضوع ارگونومی و تاثیر آن بر کودک و نوجوان توصیه می شود.

    کلیدواژگان: ارگونومی، مدارس، کودک و نوجوان
  • روح الله فلاح مدواری، سمیه فرهنگ دهقان، میلاد عباسی، فریدون لعل، علیرضا فلاح مدواری، فاطمه حاجی مرادی، فائزه عباسی بلوچخانه*، یوسف فقیه نیا ترشیزی صفحات 460-474
    زمینه و هدف

    مواجهه با صدا در محیط کار علاوه بر کاهش سطح شنوایی می تواند موجب فشار خون بالا، بیماری های قلبی عروقی، اختلالات گوارشی، رفتاری، روانی و اختلالات خواب شود . مطالعه حاضر به بررسی آزردگی صوتی به عنوان شایع ترین پاسخ ذهنی قابل اندازه گیری میان افراد در معرض مواجهه با صدا و نارسایی شناختی به عنوان شاخصی از بیان ناتوانی فرد در تکمیل وظایفی که به طور طبیعی قادر به انجام آن است در یک صنعت سرامیک سازی پرداخته است و در عین حال قصد دارد به بررسی ارتباط بین مقادیر تراز فشار صوت با نمرات آزردگی صوتی و نارسایی شناختی بپردازد.

    روش بررسی

    این مطالعه توصیفی-تحلیلی در سال 1398 روی 100 نفر از کارگران صنعت سرامیک سازی انجام شد. ابتدا جهت تعیین مواجهه فردی با صدا، به بررسی مقدماتی بخش های تولیدی و نتایج سالانه اندازه گیری صدا پرداختیم، سپس بخش های پرسروصداشناسایی شدند. درانتها جامعه مورد مطالعه به دو گروه مواجهه (50 نفر) و شاهد (50 نفر) تقسیم و پس از یکسان سازی از میان کارکنان بخش تولید و اداری به شرط داشتن معیارهای ورود به مطالعه و رضایت برای شرکت انتخاب شدند.جهت سنجش مقادیر تراز فشار صوت از دوزیمتری مدل 1354 TES و دستگاه تراز سنج صوت استفاده گردید. در عین حال افراد پرسشنامه اطلاعات دموگرافیکی، آزردگی صوتی و نارسایی شناختی(CFQ) را تکمیل نمودند.داده ها با استفاده از نرم افزار 19SPSS و آزمون های آنالیز واریانس یک طرفه، t تک نمونه ای کروسکال - والیس، اسپیرمن و Mann - Whitney مورد آنالیز قرار گرفتند.

    یافته ها

    نتایج این مطالعه نشان داد 50 % از جامعه مورد مطالعه دارای گستره سنی 33-27 سال و 45% آن ها دارای سابقه کاری 5-3 سال بودند.همچنین نتایج آزمون متغیرهای کیفی در دو گروه مواجهه و شاهد نشان داد که بین سابقه کار، وضعیت تاهل و تحصیلات تفاوت معناداری وجود ندارد ، ولی در مورد متغیر سن تفاوت معنی داری از لحظ آماری وجود داشت (05/0>p). میانگین مقادیر تراز فشار صوت در گروه مواجهه و شاهد به ترتیب 49/4 ± 44/86دسی بل A و 02/3 ± 29/59 دسی بل A بود. همچنین نمره آزردگی صوتی و نارسایی شناختی در گروه مواجهه به ترتیب 54/10 ± 79/70 و 97/8 ± 46/63 و در گروه شاهد به ترتیب90/20 ± 09/20 و 00/8 ± 14/45 به دست آمد. بیشترین میزان آزردگی صوتی در گروه مواجهه در محدوده آزردگی زیاد (44 %) و در گروه شاهد در محدوده عدم آزردگی (68 %) بود. نتایج بررسی نارسایی شناختی نشان داد، میانگین نمرات حواس پرتی، مشکلات مربوط به حافظه، اشتباهات سهوی، عدم یادآوری اسامی در گروه مواجهه به ترتیب 42/8، 46/6، 46/7، 73/2 بیشتر از گروه شاهد بود. ارزیابی همبستگی بین مقادیر تراز فشار صوت با شاخص های آزردگی صوتی(694/0r=0، 05/0>p)و نارسایی شناختی(768/0r= ، 05/0>p) رابطه مثبت و معنادار را نشان داد.

    نتیجه گیری

    بر اساس نتایج این مطالعه میزان آزردگی صوتی و نارسایی شناختی در کارگران این صنعت در سطح بالایی بوده و با توجه به ارتباط مثبت و معنادار بین نمرات این شاخص ها با مقادیر تراز فشار صوت می توان بیان نمود که  لازم است به منظور حفظ سلامت روان کارکنان و همچنین بهره وری آن ها اقدامات کنترلی مناسب جهت کاهش مواجهه کارگران با صدا در این صنعت صورت پذیرد.

    کلیدواژگان: تراز فشار صوت، آزردگی صوتی، نارسایی شناختی(CFQ)، سرامیک سازی
  • بهزاد دماری*، ابراهیم صادقی فر، علی اصغر فرشاد، حسن محمدصادقیان، حسین المدنی، عباس وثوق مقدم، فرشته طاهری صفحات 475-488
    چکیده زمینه و هدف

    کارگران نیروی مولد جامعه بوده و تامین سلامت آن ها ضروری است. هدف این مطالعه بررسی وضعیت سلامت نیروی کار در جامعه کار و تولید ایران و ارایه مدلی برای بهبود آن است. 

    روش بررسی

    این مطالعه توصیفی و از نوع سیاست پژوهی است. گردآوری داده ها از طریق مرور اسناد و منابع و بحث گروهی متمرکز انجام شده است. پس از تحلیل مستندات و ترکیب یافته ها توسط تیم پژوهش، نتایج در دو بخش اصلی شناخت وضعیت موجود و جهت گیری های آینده جمع بندی شده است. 

    یافته ها

    به دلیل عدم وجود داده های نقطه ای در سال های گذشته نمی توان روند صعودی یا نزولی شاخص های سلامت کارگران را قضاوت کرد اما در کل جامعه وضعیت عوامل خطر بیماری های غیرواگیر، اختلالات روانی و آسیب های اجتماعی روند افزایشی داشته است که این موضوع احتمالا در مورد جمعیت کارگری نیز صادق است. مداخلات قبلی در حوزه سلامت کارگران متعدد بوده ولی در قالب برنامه ملی نظام مند نیست. گزارش پایش دوره ای برنامه ها  و ارزشیابی از مداخلات موجود به طور رسمی در دسترس نیست. اسناد بالادستی ارتقای سلامت کارگران را حمایت می کند. نیاز به ارتقاء و تمرکز در هر چهار حوزه تدوین، پایش و ارزشیابی برنامه ملی سلامت کارگران، ساختار و استانداردهای تدارک خدمات سلامت، بهبود رفتاری کارگران و کارفرمایان و تامین پایدار منابع (مالی، اطلاعات و نیروی انسانی) وجود دارد.   

    نتیجه گیری

    برنامه تدوین شده با نظرخواهی نهایی از کانون عالی کارفرمایان، کانون عالی کارگران و واحدهای تابعه وزارت تعاون کار و رفاه اجتماعی، وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشکی و وزارت صنعت معدن تجارت در شورای هماهنگی خدمات بهداشتی بیمه شدگان تصویب شده و برای پایداری بیشتر برنامه به تصویب شورای عالی سلامت و امنیت  غذایی کشور برسد.

    کلیدواژگان: سلامت کارگران، برنامه ملی، محیط کار، ارتقای سلامت
  • بهزاد دماری، احمد حاجبی، حبیب امامی، علی اکبر زینالو، عباس وثوق مقدم*، محمدحسین سالاریان زاده صفحات 489-498
    زمینه و هدف

    منطقه ویژه اقتصادی انرژی پارس دومین منبع گاز در جهان و پایتخت انرژی کشور ایران است. صنعت نفت و گاز از طرق مختلف بر سلامت ساکنان منطقه تاثیرگذار است.  در جوامع پیرامون این مناطق تولید و توسعه این صنعت، سبب بروز موارد استرس زای عمده شامل آلودگی هوا و آبهای سطحی و زیرزمینی، ترافیک وسایل نقلیه سنگین، آلودگی صوتی، تصادفات و اختلالات عملکردی و نیز تنش های روانی-اجتماعی که همراه با تغییرات اجتماعی هستند، می شود(4و5و6). درمنطقه ویژه نیز مطالعات نشان داده است که وضعیت سلامت جسمی، روانی و اجتماعی کارگران و کارمندان و نیز بومیان و خانواده های آنها از وضعیت مطلوبی برخوردار نیست. با توجه به اهمیت ویژه این منطقه در تامین مالی برنامه های توسعه کشور، تامین و حفظ و ارتقاء پایدار سلامت آن از اهمیت راهبردی برخوردار است هدف از این مطالعه بررسی چالشها و راهکارهای ارتقای سلامت مردم از دیدگاه میانجیان مردم منطقه است.

    روش بررسی

     این مطالعه با رویکرد کیفی انجام شد. روش نمونه گیری هدفمند بوده و به جهت تکمیل فهرست شرکت کنندگان روش گلوله برفی به کار رفت. در مجموع از 20 نفر میانجی مردم نظرخواهی شد. روش جمع آوری اطلاعات، انجام جلسات بحث گروهی متمرکز بوده و سپس تحلیل محتوا و دسته بندی درون مایه ها انجام شد. پس از شناسایی شبکه ها، طی مکاتبه رسمی از آنها خواسته شد تا نماینده آگاه و علاقمند به شناسایی و رفع چالش های سلامت منطقه را معرفی نمایند. در جلسه ای دو ساعته که در سالن سازمان منطقه پارس جنوبی باحضور اعضای تیم تحقیق برگزار شد به روش بحث گروهی متمرکز نظرخواهی از آنان انجام شد. در این جلسه پس از خوش آمد گویی و معرفی افراد، بیان اهداف و توجیه حاضران و اطمینان از رعایت محرمانگی اطلاعات گردآوری شده و ثبت و ارایه آنها بدون نام افراد  توسط مجری طرح انجام گرفت. سپس پرسشنامه کتبی بین آنها توزیع شد و پس از پاسخدهی طی مدت 15 دقیقه، به صورت چرخشی نظرات افراد نسبت به مشکلات منطقه و راهکارها به صورت شفاهی نیز اخذ و توسط یکی از اعضای تیم تحقیق به دقت یادداشت شد.

    یافته ها

    اشتغال زایی، توسعه عمرانی، فرهنگی و آموزشی از جمله منافع صنعت است. آلودگی هوا و آب و خاک و دریا، تنشهای فرهنگی، فاصله عمیق بین شرکتها و مردم و ورود خرده فرهنگها در فرهنگ اصیل مردم و افزایش جرایم از مضرات صنعت بوده است. نقص امکانات و زیرساختهای درمانی با توزیع عادلانه، شیوع بیماریها به علت آلودگی محیط و بیکاری جوانان سه مشکل اصلی عنوان شدند. توجه به مراکز بهداشتی درمانی و خانه های بهداشت، بهداشت آب شرب و مشارکت دادن مردم در تصمیمات منطقه از جمله راهکارهای بهبود سلامت مردم پیشنهاد شد.

    نتیجه گیری

    بهبود وضعیت سلامت منطقه در گرو تعامل سه گروه مردم، حاکمیت دولت محلی -مانند فرمانداری ها-  و صنعت نفت است. پیشنهاد می شود پس از مرحله به کارگیری نظرات مردم و تدوین برنامه جامع سلامت، شورای سلامت منطقه با مشارکت نمایندگان مردم تشکیل شود.

    کلیدواژگان: منطقه ویژه اقتصادی انرژی پارس، ارتقای سلامت، صنعت نفت و گاز، میانجیان مردم
  • طالب عسکری پور، مجید معتمد زاده*، رستم گلمحمدی، محمد بابامیری، مریم فرهادیان، محمدابراهیم غفاری، مهدی سماواتی، الهه کاظمی، حامد آقایی صفحات 499-519
    زمینه و هدف

    خستگی و خواب آلودگی (کاهش سطح هوشیاری) علاوه بر تاثیر منفی بر عملکرد و کیفیت کار، به عنوان یکی از علل اصلی خطاهای انسانی و حوادث در محیط های کاری شناخته می شوند. شواهد تجربی اخیر نشان داده است که روشنایی علاوه بر تسهیل فرایند دید، می تواند بر عملکردهای فیزیولوژیکی، روانی و عصبی رفتاری انسان تاثیر بگذارد که به عنوان اثرات غیر بینایی روشنایی شناخته می شوند. برخی از مطالعات نشان داده است که نور آبی تک رنگ یا روشنایی سفید غنی شده از نور آبی (روشنایی با دمای رنگ بالا) می تواند باعث افزایش سطح هوشیاری، بهبود خلق و خوی و عملکرد شود. گرچه شواهد اخیر نشان داده که نور تک رنگ قرمز یا روشنایی سفید اشباع شده از نور قرمز (روشنایی با دمای رنگ پایین)، نیز توانایی القاء چنین اثرات مثبتی را داشته است. سوالی که مطرح است کدامیک از این وضعیت های روشنایی (روشنایی با دمای رنگ بالا یا روشنایی با دمای رنگ پایین) تاثیر قوی تری بر سطح هوشیاری و عملکرد عصبی رفتاری دارند. این مطالعه با هدف بررسی تاثیر مواجهه با روشنایی سفید با دمای رنگ پایین (LWL، 2700کلوین)، روشنایی سفید با دمای رنگ بالا (HWL،12000کلوین)، روشنایی سفید با دمای رنگ استاندارد (4000 کلوین،SWL) و روشنایی خیلی کم (کنترل-DL) بر قدرت سیگنال های مغزی (شاخص عینی سطح هوشیاری) خواب آلودگی، خلق وخوی و عملکرد عصبی رفتاری (عملکرد شناختی) در زمان صبح انجام شده است.

    روش بررسی

    در این مطالعه، بیست داوطلب سالم در مواجهه با وضعیت های روشنایی به مدت 140 دقیقه قرار گرفتند. داده هایی شامل الکتروانسفالوگرافی (سیگنال های مغزی الفا، الفا-تتا، بتا و تتا)، شاخص هوشیاری ذهنی(خواب آلودگی)، شاخص خلق و خوی، آزمون های عملکرد شناختی (برای سنجش توجه پیوسته، حافظه کاری، ظرفیت مهاری و توجه انتخابی) و ارزیابی ذهنی افراد شرکت کننده نسبت به وضعیت های روشنایی، جمع آوری گردید.

    یافته ها

    نتایج مطالعه نشان داد که در مقایسه با وضعیت DL، وضعیت های روشناییLWL و HWL، قدرت سیگنال های آلفا، آلفا تتا، خواب آلودگی و میانگین زمان عکس العمل در آزمون های عملکرد شناختی توجه پیوسته، حافظه کاری، توجه انتخابی و ظرفیت مهاری را به صورت معنی داری کاهش داده اند. با وجود تاثیر مثبت هر دو وضعیت روشناییHWL (12000 کلوین) و LWL (2700 کلوین) بر سطح هوشیاری و عملکرد شناختی در مقایسه با وضعیت SWL (4000 کلوین)، اما این تاثیر به حد معنی داری از نظر آماری نرسید. همچنین نتایج مطالعه نشان داد که تفاوت معنی داری میان وضعیت های روشنایی مورد مطالعه در مورد قدرت سیگنال های مغزی بتا و تتا وجود نداشته است. همچنین شرکت کنندگان در وضعیت روشناییLWL، در مقایسه با سایر وضعیت های روشنایی به صورت معنی داری (009/0>p) ، وضعیت خلق و خوی بهتری گزارش کرده اند.

    نتیجه گیری

    با جمع بندی یافته های مطالعه، می توان نتیجه گرفت که علاوه بر ترجیح نسبی وضعیت LWL توسط شرکت کنندگان، این وضعیت روشنایی، اثر قابل توجهی در بهبود وضعیت خلق و خوی افراد شرکت کننده داشته است. لذا طراحی و استفاده از مداخلات روشنایی با استفاده از منابع روشنایی دمای رنگ پایین می تواند به عنوان یک رویکرد کمکی در کنار سایر راهکارها برای کاهش خستگی، خواب آلودگی و بهبود عملکرد و وضعیت خلق و خوی کارکنان در ساعت های کاری صبح سودمند باشد. گرچه مطالعات بیشتری برای تعیین پارامترهای بهینه مداخلات روشنایی مورد نیاز می باشد.

    کلیدواژگان: دمای رنگ، الکتروانسفالوگرام، روشنایی، هوشیاری، عملکرد
  • عباس عظیمی خراسانی، آسیه احصایی، محمود گرامی، سمیرا حسن زاده*، نگاره یزدانی صفحات 520-528
    زمینه و هدف

    کارگاه های پتروشیمی منبع آلااینده ها و ریزگرد ها هستند و می توانند برای افرادی که در این محیطها فعالیت می کنند موجب بیماریهای سطح چشم مانند خشکی چشم شوند.  از طرف دیگر، شناسایی فاکتورهای موثر بر خشکی چشم و تلاش برای کاهش علایم آن می تواند عملکرد افراد را در محیطهای کاری بهبود بخشد. . این مطالعه، با هدف بررسی ارتباط احتمالی بین ساعتهای غیرمعمول کاری مانند شیفت شب و وجود علایم خشکی چشم در کارگران پتروشیمی انجام شده است. 

    روش بررسی

    این مطالعه مقطعی بر روی 195 مرد که شرایط لازم برای شرکت در مطالعه را داشتند انجام شد. این افراد به سه گروه (غیر کارگر، کارگر روزکار و شب کار: 65 نفر در هر گروه) تقسیم بندی شدند. تمام شرکت کنندگان، مرد بودند و در سه گروه غیرکارگر، کارگر روزکار و کارگران شب کار قرار گرفتند. همچنین سه گروه از نظر سنی با هم جور شده و متغیرهای دموگرافیک مانند سطح تحصیلات و تجربه کاری در هنگام ورود افراد به مطالعه در نظر گرفته شد. تستهای خشکی چشم شامل تست شیرمر یک، تست زمان گسست لایه اشکی (TBUT) و پرسشنامه خشکی چشم DEQ V  برای آنها انجام شد و بین دو گروه مقایسه صورت گرفت. تمام تستهای خشکی چشم در یک روز غیرکاری و در نوبت صبح برای روزکاران و در نوبت بعداز ظهر برای شب کاران انجام شد (حداقل 2 ساعت بعد از خواب شبانه یا روزانه برای هر گروه). ساعت کاری برای گروه روزکار و غیرکارگر از 8 صبح تا 8 شب و برای گروه شب کار 8 شب تا 8 صبح بود (12 ساعت کاری برای هر گروه).

    یافته ها

    195 مرد با میانگین سنی 87/3±44/37 سال (محدوده سنی 30 تا 45 سال) در این مطالعه شرکت کردند. سه گروه مورد مطالعه از نظر سن، سطح تحصیلات و تجربه کاری تفاوت معنی داری نداشتند (به ترتیب: 218/0=p، 884/0=p و 378/0=p). میانگین TBUT ، نمره پرسشنامه DEQ V   و نتیجه تست شیرمر بین دو گروه کارگر و غیرکارگر اختلاف معنی داری داشتند (بترتیب: 004/0= p، 001/0> p و 001/0> p). اما میانگین TBUT ، نمره پرسشنامه DEQ V   و نتیجه تست شیرمر بین دو گروه کارگر روزکار و شب کار تفاوت معنی داری را نشان ندادند (05/0<p برای تمام موارد). گروه روزکار و گروه کنترل غیرکارگر در تستهای TBUT و نمره پرسشنامه DEQ V  تفاوت معنی داری نداشتند اما میانگین نمره تست شیرمر بین دو گروه تفاوت معنی داری داشت (به ترتیب: 181/0= p،053/0= p و 002/0= p). همچنین میانگین مقدار تست شیرمر، زمان TBUT و نمره پرسشنامه DEQ V  در گروه کنترل و گروه کارگر شب کار تفاوت معنی داری داشتند (001/0>p،  005/0=p و 001/0>p). درصد موارد نمره غیرطبیعی پرسشنامه DEQ در بین سه گروه تفوت معنی داری داشت (026/0=p).

    نتیجه گیری

    کار در کارگاه های پتروشیمی با علایم خشکی چشم بر کارگران شاعل در این کارگاه ها تاثیرگذار است. از طرف دیگر بنظر نمی رسد کار طولانی مدت در شیفت شب عامل کلیدی برای خشکی چشم در این کارگران باشد. با این حال این فاکتورها باید از نقطه نظر شغلی برای بهبود عملکرد افراد در محیطهای کاری مشابه مد نظر قرار گیرد.

    کلیدواژگان: خشکی چشم، پرسشنامه خشکی چشم، تست شیرمر، تست گسست لایه اشکی، ساعات کاری غیر معمول، محیط کار
  • عظیم کریمی، بهزاد مهکی، محمد حسین ابراهیمی، محمد تقی بسطامی، امین بابائی پویا، فرزانه کسرائی، عبدالله برخورداری* صفحات 529-543
    زمینه و هدف

    اختلالات اسکلتی عضلانی مرتبط با کار یکی از متداولترین و پرهزینه ترین مشکلات مرتبط با کار در سراسر دنیا می باشند. ضرر و زیان های ناشی از این اختلالات فرد، سازمان و جامعه ای که فرد در آن زندگی می کند را تحت تاثیر قرار می دهد. همچنین این اختلالات مهم ترین علت ناتوانی و غیبت از کار کارگران شناخته شده اند. مطالعات اندکی در مورد اختلالات اسکلتی عضلانی کارگران دامداری ها در ایران انجام شده است. این مطالعه، با هدف بررسی تاثیر اجرای همزمان مداخلات مهندسی ارگونومیکی و تصمیمات مدیریتی در کاهش فراوانی اختلالات اسکلتی عضلانی مرتبط با کار و بهبود پوسچرهای کاری در بین کارگران شیردوشی یک گاوداری صنعتی انجام گرفت.

    روش بررسی:

     این مطالعه به صورت مداخله ای در یک گاوداری صنعتی با 240 نفر نیروی کار در شهر اصفهان انجام شد که تعداد 48 نفر از کارگران شیردوشی این واحد صنعتی مورد مطالعه قرار گرفتند. به منظور ارزیابی پوسچر کارگران از نرم افزار QEC استفاده گردید و فراوانی اختلالات اسکلتی عضلانی آنها نیز با استفاده از تکمیل پرسشنامه ناراحتی های اسکلتی عضلانی کرنل تعیین گردید. در مرحله بعد اقدامات مداخله ای از قبیل انجام حرکات اصلاحی ورزشی به مدت 20 دقیقه، بصورت روزانه و به مدت 3 ماه تحت نظر مربی متخصص، آموزش عملی پوسچر صحیح کار با استفاده از  فیلم های آموزشی و اقدامات اصلاحی مهندسی ارگونومی به همراه تصمیمات مدیریتی شامل برنامه ریزی زمان کار و شیوه کار صورت پذیرفت. پس از برگزاری کلاس های آموزشی برای افراد، مورد مطالعه و اجرای اقدامات فنی مهندسی ارگونومی، پوسچرهای کاری کارگران با استفاده از نرم افزار QEC  مجددا" مورد بررسی قرار گرفت و بعد از اجرای کامل مداخلات ارگونومی، از جمله اجرای برنامه انجام حرکات اصلاحی به مدت 3 ماه مجددا" پرسشنامه ناراحتی های اسکلتی عضلانی کرنل تکمیل گردید. با استفاده از آزمون t زوجی نتایج قبل و بعد از مداخله با هم مقایسه گردید.

    یافته ها:

     افراد مورد مطالعه همگی مرد بودند. 25/56 درصد از جمعیت پژوهش سن زیر 30 سال و 66/66 درصد نیز سابقه کاری زیر 4 سال داشتند. بیشترین امتیاز پرسشنامه کرنل در قسمت فراوانی ناراحتی به ترتیب مربوط به کمر (5/364 قبل از مداخلات و 5/187 بعد از مداخلات)، شانه ها (25/190 قبل از مداخلات و 114 بعد از مداخلات) و گردن (5/ 164 قبل از مداخلات و 5/85 بعد از مداخلات) بود. آزمون تی زوجی نشان داد که نمرات پرسشنامه ناراحتی های اسکلتی عضلانی کرنل در هر سه قسمت فراوانی ناراحتی، شدت ناراحتی و تاثیر در کار، بعد از اجرای مداخلات بطور معناداری کاهش پیدا کرده است (p-value< 0.05). بین نمره ارزیابی QEC، قبل و بعد از اجرای کامل مداخلات غیر از نمره مربوط به قسمت گردن و ارتعاش محیط کار، اختلاف معناداری وجود داشت (p-value< 0.05).

    نتیجه گیری

    نتایج مطالعه نشان داد که شیوع اختلالات اسکلتی عضلانی در بین کارگران شیردوشی واحدهای صنعتی گاوداری بالا بوده و نیازمند اجرای برنامه های مداخله ای مناسب می باشد. شیفت های کاری غیرارگونومیک و طولانی، استرس کاری بالا به دلیل سرعت کار، پوسچر نامناسب به دلیل عدم آموزش کافی، نداشتن مرخصی و تعطیلات منظم، کار در محیط مرطوب از جمله ریسک فاکتورهای شغلی این اختلالات در شغل شیردوشی گاوداری ها می باشد. همچنین یافته های مطالعه نشان داد که اجرای همزمان مداخلات مهندسی ارگونومی و مدیریتی تاثیر بسزایی در کاهش اختلالات اسکلتی عضلانی مرتبط با کار و بهبود پوسچرهای کار داشته است.

    کلیدواژگان: اختلالات اسکلتی عضلانی، مداخله ارگونومی، پرسشنامه کرنل
  • محسن فلاحتی، مجتبی عباس زاده، فرشته طاهری، محمد نجفی مجره، مجتبی ذکائی* صفحات 544-556

    الکتروکاردیوگرافی یکی از ابزار مفید و رایج در بررسی عملکرد قلب می باشد. در مطالعات انجام شده در سالهای1960 ،تغییرپذیری ضربان قلب[1] (HRV)، به عنوان ابزاری غیرتهاجمی برای بررسی عملکردهای سیستم خودمختار قلبی و سایر اختلالات عملکردی قلب در شرایط مختلف معرفی و استفاده شد.علاوه بر کاربردهای بالینی تغییرپذیری ضربان قلب، این پارامتر فیزیولوژیک در حوزه ارگونومی و بهداشت حرفه ای نیز کاربردهای فراوانی دارد. در مطالعه بارکارذهنی، مواجهه با صدای محیط کار، نوبت کاری، استرس و دیگر پارامترهای مرتبط با محیط کار از تغییرپذیری ضربان قلب بهره می گیرند. تغییرپذیری ضربان قلب تحت تاثیر سیستم عصبی خودمختار و بوسیله گره سینوسی تنظیم می شود. سیستم عصبی خودمختار به شاخه های سمپاتیک و پاراسمپاتیک تقسیم می شود و تاثیرات آنها بر ضربان قلب و تغییرپذیری ضربان قلب کاملا درک شده است. فعالیت سمپاتیک تمایل به افزایش ضربان قلب و کاهش تغییرپذیری ضربان قلب دارد، در حالی که پاراسمپاتیک تمایل به کاهش ضربان قلب و افزایش تغییرپذیری ضربان قلب دارد. بارزترین مولفه دوره ای تغییرپذیری ضربان قلب، آریتمی سینوس تنفسی[2] (RSA) است که از 15/0 تا 4/0 هرتز در نظر گرفته می شود. مولفه ی فرکانس بالا تنها تحت تاثیر فعالیت عصبی پاراسمپاتیک است. یکی دیگر از مولفه های تغییرپذیری ضربان قلب، مولفه فرکانس پایین (LF) در رنج فرکانسی،  04/0تا 15/0هرتز است.این مولفه تحت تاثیر فعالیت عصبی سمپاتیک و پاراسمپاتیک می باشد. روش های محاسباتی بسیاری برای تجزیه و تحلیل HRV توسعه داده شده اند، هر یک از این روش ها با نقاط قوت و ضعف همراه هستند. اگرچه، ممکن است در تفسیر این شاخص همچنان دشواری های وجود داشته باشد، این ابزار، با یک رویکرد غیرتهاجمی اطلاعات فیزیولوژیکی قابل اطمینان را در اختیار محققین، پزشکان و کارشناسان بهداشت و درمان قرار می دهد. پارامترهای HRV را می توان در حوزه های زمان، فرکانس و روش های غیر خطی طبقه بندی کرد. تجهیزات تجاری در دسترس ECG ، معمولا به دلیل عدم وجود پروتکل های تشخیصی استاندارد شامل ویژگی هایHRV نیستند. به عنوان جایگزین این نرم افزارهای تجاری، بسیاری از نرم افزارهای ساده، آنلاین و رایگان، مستقل از دستگاه و قابل حمل برای تجزیه و تحلیل HRV و تحقیقات قلبی عروقی تهیه شده اند. از مهمترین ابزارهای تجزیه و تحلیل ضربان قلب می توان به کوبیوس، gHRV ، KARDIA، VARVI، ARTiiFACT و RHRV اشاره کرد. در این مقاله خلاصه ای از روش های تجزیه و تحلیل HRV بررسی شده است، که برای محققین و متخصصین علاقمند به مطالعه عملکردهای قلب و عروق از جمله متخصصین قلب عروق، ارگونومی، طب ورزش، فیزیولوژی و دیگر رشته های مرتبط مفید می باشد. 

    کلیدواژگان: تغییرپذیری ضربان قلب، سیستم عصبی خودمختار، ضربان قلب، روش های تجزیه وتحلیل ضربان قلب
  • بهزاد دماری*، حسین المدنی، حسین میرزایی، مریم رهبری بناب صفحات 557-566
    زمینه و هدف

    امروز تمام سازمان ها در دنیا به دنبال بهبود عملکرد و افزایش رضایت مشتریان و ارباب رجوع هستند، به عبارت دیگر هر سازمانی بخواهد دوام داشته و جایگاه خود را ارتقاء دهد باید بتواند به تعهدات خود نسبت به مشتریان و ارباب رجوع عمل کرده و رضایت آنها را جلب کند. در این راه سازمان ها باید از تمام نیرو و توان و سرمایه خود شامل (سرمایه انسانی، سرمایه اقتصادی) بهره ببرند. در کنار سرمایه های انسانی و اقتصادی، سرمایه دیگری به نام سرمایه اجتماعی نیز مورد توجه قرار گرفته است. تا کنون تعاریف گوناگونی برای سرمایه اجتماعی بیان شده اما جدیدا، سرمایه اجتماعی به این صورت تعریف می شود: «شبکه ای از روابط میان افرادی که در یک جامعه ویژه زندگی یا کار می کنند که باعث می شود تا این جامعه عملکرد موثری داشته باشد». از آنجایی که تاکنون مطالعه جامعی جهت تعیین وضعیت سرمایه اجتماعی در جامعه کار و تولید در کشور انجام نشده است، هدف از پیمایش حال حاضر به دست آوردن برآوردی از سرمایه اجتماعی در جامعه کار و تولید می باشد.

    روش بررسی

    پژوهش حاضر یک پیمایش مقطعی است که جامعه هدف آن تمام کارگران کارگاه های صنعتی در ایران است.  برای جمع آوری اطلاعات از پرسشنامه دو قسمتی شامل اطلاعات زمینه ای، پرسشنامه استاندارد سرمایه اجتماعی (ناهاپیت و گوشال) شامل 22 گویه استفاده شده است. برای بررسی پایایی پرسشنامه از روش همسانی درونی استفاده شد و  ضریب آلفای کرونباخ 85/0 محاسبه شد. برای نمونه گیری از روش نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای استفاده شد. 13842 پرسشنامه در 380 محل کاری در 31 استان کشور تکمیل گردید، داده ها پس از جمع آوری در نرم افزار STATA نسخه 12 وارد و تجزیه تحلیل شد. برای بررسی عوامل موثر بر سرمایه اجتماعی از رگرسیون خطی چند متغیره استفاده شد.

    یافته ها

    میانگین سنی شرکت کنندگان در مطالعه 4/35 سال بود. اکثریت شرکت کنندگان مرد بودند (5/85%) و 8/81 درصد از شرکت کنندگان متاهل بوده و 6/51 درصد نیز دارای تحصیلات راهنمایی بودند. بر اساس نتایج این مطالعه میانگین کشوری سرمایه اجتماعی در جامعه کار و تولید 74/2 (با توجه به دامنه 1 تا 5) به دست آمد. میانگین سرمایه اجتماعی در استان هرمزگان بیشترین مقدار (16/3) و در استان ایلام کم ترین مقدار(30/2) را دارد. انالیز رگرسیون خطی چند متغیره نشان داد تفاوت معنی داری از نظر نمره سرمایه  اجتماعی بین مردان و زنان وجود ندارد (7/0=p).،  میانگین نمره سرمایه اجتماعی در افراد با تحصیلات دانشگاهی و افراد با تحصیلات متوسطه به طور معنی داری بالاتر از افراد  با تحصیلات ابتدایی و پایین تر است (0001/0=p).، اختلاف معنی داری ودر وضعیت سرمایه اجتماعی افراد مجرد و متاهل وجود ندارد (4/0=p) ولی در افراد  مطلقه میانگین نمره سرمایه اجتماعی بیشتر است (01/0=p). از نظر طبقه کاری نیز نمره سرمایه اجتماعی در کارگران ماهر بیشتر از کارگران ساده است (02/0=p).

    نتیجه گیری

    بر اساس نتایج پژوهش حاضر و مقایسه نتایج آن با دیگر کشور ها به نظر می رسد سرمایه اجتماعی در جامعه کار و تولید در ایران پایین است، لذا پیشنهاد می شود پژوهشگران عوامل مهم تاثیر گزار بر روی سرمایه اجتماعی در جامعه کار و تولید را بررسی کرده و نتایج را در اختیار مسیولین و کار فرمایان قرار دهند تا با انجام اقدامات لازم باعث ارتقاء سرمایه اجتماعی کارکنان شوند و از این طریق وضعیت سلامت کارکنان و نیز بازده کاری در جامعه را بهبود بخشند.

    کلیدواژگان: سرمایه اجتماعی، محیط کاری، ایران
  • مجید نیلی احمدآبادی*، امید دهقانی صفحات 567-580
    زمینه و هدف

    رعایت دستورالعمل های مرتبط با HSE در محیطی مانند بیمارستان باعث افزایش ایمنی و بهبود راندمان بیمارستان می شود. توجه به فاکتور ارگونومی باعث تکامل HSE و پیدایش HSEE گردیده است. تحقیقات زیادی درباره مدیریت HSE انجام شده است ولی بندرت به وزن متفاوت فاکتورها توجه شده و عامل ارگونومی نیز مورد دیده نشده است. هدف از اجرای این تحقیق ارایه یک مدل کمی برای اندازه گیری عملکرد واحدهای سازمان بر اساس رعایت موازین معمول HSE و در نظر گرفتن عامل ارگونومی (HSEE) است. تحقیقات نشان داده عامل ارگونومی نقش زیادی در افزایش عملکرد نیروی انسانی در تمام زمینه ها دارد. تدوین چنین مدلی می تواند به تصمیم گیری بهتر مدیران در راستای کاهش آسیب ها در سازمان منجر شود. همچنین موجب ارایه بازخوردهای دقیق تر به واحدهای سازمان جهت خودارزیابی و محاسبه هرگونه امتیاز برای آن ها در نهایت رتبه بندی واحدها خواهد گردید.

    روش بررسی

    این مطالعه با توجه به هدف تحقیق کاربردی و بر اساس روش انجام کار توصیفی، پیمایشی می باشد. با استفاده از تحقیقات پیشین و مرور ادبیات تحقیق 4 حوزه اصلی ایمنی، بهداشت، محیط و ارگونومی و 12 متغیر برای طراحی مدل HSEE شناسایی شد. برای کشف پایایی پرسشنامه تحقیق از روش آلفای کرونباخ و نمونه 11 تایی استفاده شد. مقدار آلفا بیش از 8/0 براورد گردید و پایایی پرسشنامه تایید شد. بمنظور کشف ارتباط بین عوامل از روش دیمتل با نمونه 8 تایی استفاده شد. با استفاده از عوامل و همچنین ارتباط بین آنها، درخت تصمیم مبتنی بر روش ANP معماری گردید و همچنین وزن شاخص ها بدست آمد. برای ترکیب دیمتل با ANP از روش یونگ لن استفاده شد. مدل طراحی شده در بیمارستان عرب نیای قم اجرا گردید. از آنجا که اطلاعات لازم مربوط به میزان رعایت هر یک از مولفه های HSEE در بیمارستان وجود نداشت، برای جمع آوری این اطلاعات پرسشنامه ساده ای با استفاده از طیف لیکرت طراحی شد. این پرسشنامه در کل 8 واحد منتشر گردید و 11 پرسشنامه تکمیل گردید. در نهایت، واحدهای بیمارستانی بر اساس میزان رعایت ضوابط ایمنی، بهداشت، محیط و ارگونومی رتبه بندی شدند.

    یافته ها

    مهم ترین دستاورد این تحقیق یک مدل کمی شامل 4 حوزه ایمنی، بهداشت، محیط و ارگونومی و 12 متغیر می باشد. نتایج نشان داد بین حوزه های اصلی و همچنین متغیرهای تحقیق ارتباط وجود دارد. شناسایی این ارتباطها مشخص کرد سلسله مراتب تصمیم از نوع شبکه ای است و مدل حاکم بر مساله از نوع ANP می باشد. همچنین عامل ارگونومی بیشترین تاثیرگذاری را بر سایر عوامل کلان دارد و عامل کارکنان بیشترین تاثیر را بر سایر متغیرهای 11 گانه تحقیق دارد.

    نتیجه گیری

    بر اساس نتایج بدست آمده میزان تاثیرگذاری و تاثیرپذیری هر یک از مولفه های تشکیل دهنده مدل HSEE، با یکدیگر متفاوت است. بکارگیری مدل در بیمارستان عرب نیای قم نشان داد واحدهای تجهیزات پزشکی، مالی و اداری به ترتیب رتبه های اول تا سوم را در زمینه رعایت HSEE کسب می کنند. با تدوین مدل اندازه گیری HSEE شامل تعیین شاخصها، زیر شاخصها، ارتباط آنها و وزن یکایک آنها، مشخص شد که وزن فاکتور کارکنان از سایر فاکتورها بیشتر است. این مطالعه چارچوبی برای سنجش عملکرد بیمارستان در زمینه رعایت HSEE ارایه می کند.

    کلیدواژگان: ایمنی، بهداشت، محیط زیست، ارگونومی، دیمتل، تحلیل شبکه ای، بیمارستان
  • بهزاد دماری*، حسین میرزایی، حسین المدنی صفحات 581-593
    زمینه و هدف

    افراد بیش از یک سوم عمر خود را در محیط های کاری سپری می کنند لذا تامین ایمنی و سلامت محیط های کاری از اهمیت بالایی در توسعه اقتصادی و کاهش هزینه های ناشی از آن برخوردار است. افزایش کیفیت نیروی انسانی، یکی از مهمترین عوامل موثر در بهبود بهره وری نیروی کار است افزایش مداوم تولید و پایداری آن، در گرو ارتقای بهره وری نیروی کار است و یکی از راه های رسیدن به این هدف، بالابردن کیفیت نیروی کار می باشد. در حقیقت، سلامت انسان به طور عام و نیروی کار به طور خاص، نوعی سرمایه محسوب می شود، زیرا سلامت می تواند موجب بهره وری و تولید بیشتر و ایجاد در آمد و رفاه بیشتر گردد، ارتقای کیفیت نیروی کار می تواند از طریق بالابردن سطح سلامت و بهداشت نیروی کار حاصل گردد، بهداشت مناسب موجب تندرستی مردم و افزایش توان بالقوه و بالفعل نیروی کار می شود و نیروی کار سالم تر نیز سهم بیشتری در افزایش تولید و رشد اقتصادی خواهد داشت. لذا هدف این مطالعه ارزشیابی الگوی ارتقاء سلامت در محیط کار در راستای ارتقای سبک زندگی و ارتقاء سلامت کارگران و افزایش بهره وری می باشد. 

    روش بررسی

    این مطالعه به روش مداخله ای مبتنی بر جامعه در سال 1395 و 1396 در استان قزوین انجام شده است . اثربخشی الگوی ارتقای سلامت کارگران برای سه بسته مداخله ای قبل و بعد از اجرای آن در محیط های کاری شهرستان های آبیک (مداخله) و البرز (کنترل) بررسی شد.  اطلاعات مربوط به سواد سلامت کارگران، دسترسی و استفاده از خدمات، رضایت از خدمات و همچنین حمایت اجتماعی با استفاده از پرسشنامه طراحی شده توسط پژوهشگران قبل و بعد از اجرای مداخله جمع آوری گردید. برای مقایسه شاخص ها در هر یک از گروه ها قبل و بعد از مداخله از ازمون آماری تی زوجی استفاده گردید برای مقایسه هر یک از شاخص ها بین دو گروه نیز از ازمون تی مستقل و یا ازمون کای دو در سطح معنی داری 05/0 استفاده شد.

    یافته ها

    میزان دسترسی به خانه بهداشت بعد از مداخله به طور معنی داری نسبت به قبل از مداخله افزایش یافت (6/63 در مقابل 7/50 ،001/0 P=)، در حالی که  این شاخص  در گروه کنترل قبل و بعد از مداخله  تفاوت معنی داری نشان نداد (1/55 در مقابل62،     7/0 p=).  میزان رضایت از خدامات آموزش سلامت خانه بهداشت کارگری در گروه مداخله بعد از مداخله به طور معنی داری نسبت به قبل از مداخله افزایش یافت (8/86 در مقابل 3/63، 001/0 P=)، در حالی که در اندازه این شاخص در گروه کنترل تغییر معنی داری مشاهده نشد (6/65 در مقابل 70،  5/0 P=)، میزان رضایت از خدمت ارجاع به پزشک و پیگیری آن توسط خانه بهداشت در گروه مداخله بعد از مداخله نسبت به قبل به طور معنی داری افزایش یافت (2/78 در مقابل 4/66 ، 01/0p=)، در حالی که در اندازه این شاخص در گروه کنترل در این فاصله زمانی تغییر معنی داری مشاهده نشد(6/84 در مقابل 79 ، 2/0p=). میانگین نمره حمایت اجتماعی در گروه مداخله بعد از مداخله نسبت به قبل از آن به طور معنی داری افزایش یافت (4/13 در مقابل 2/12، 03/0p=) در حالی که در اندازه این شاخص در گروه کنترل تغییر معنی داری مشاهده نشد(9/11 در مقابل 6/12 ، 08/0p=).

    نتیجه گیری

    این مطالعه نشان داده است که مداخلات تعریف شده قابلیت اثرگذاری بر سواد سلامت کارگران، بهبود شرایط محیطی و رضایت کارگران از خدمات محیط کار را دارد  لذا پیشنهاد می گردد نتایج این طرح در یک گفتمان سیاستی با مشارکت ذینفعان مورد نقد قرار گرفته و با تشکیل کمیته فنی در دبیرخانه شورای عالی سلامت و امنیت غذایی و با مشارکت وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی ، وزارت بهداشت و وزارت صنعت ، معدن و تجارت چالش های آن رفع گردد ، پس از نهایی شدن بسته خدمات ارتقای سلامت در محیط کار و توافق کانون عالی کارفرمایان و کانون عالی کارگران به شکل ملی ابلاغ و اجرایی گردد.

    کلیدواژگان: محیط کار، ارتقای سلامت، سلامت محیط کار
  • زهرا شجاعی، فرامرز هلالی*، سید فرهاد طباطبایی قمشه، نصرت عبدالله پور، عنایت الله بخشی، شقایق رحیمی صفحات 594-609
    زمینه و هدف

    با توجه به شیوع و پیامدهای نامطلوب استرس در کار، اجرای برنامه های عملی با رویکرد سیستمیک برای شناسایی فاکتورهای مختلف استرس و پیشگیری از آن ضروری می باشد. این مطالعه، با هدف بررسی و تحلیل پیشگیری از استرس در کار با استفاده از فرآیند ارگونومی مشارکتی برای بهبود شایستگی (اعم از مهارت های فنی- اجتماعی) کارکنان در یکی از پالایشگاه های گاز ایران در سال 1396 انجام شده است.

    روش بررسی

    این تحقیق یک مطالعه توصیفی-تحلیلی از نوع مقطعی است. ابتدا پس از ارزیابی متخصص محور با استفاده از چک لیست پیشگیری از استرس در کار سازمان بین المللی کار و شاخص ELMERI، 59 نفر از سطوح مختلف سازمانی کارکنان پالایشگاه به روش تمام شماری و تصادفی انتخاب و در 10 کارگروه مختلف قرارگرفتند. سپس کارگروه ها چک لیست و چک پوینت های پیشگیری از استرس در کار را در دو مرحله در نشست های فنی ارایه و تکمیل نمودند. کارگروه ها طی این نشست های فنی با رویکرد یادگیری مبتنی بر عمل، در فرآیند ارگونومی مشارکتی بمنظور مشارکت و همکاری درگیر شدند و راه حل های عملی و کم هزینه در رابطه با مشکلات کاری ارایه نمودند. جهت اخذ بازخورد شرکت کنندگان و ارزیابی مطالعه، از پرسشنامه محقق ساخته در دو مرحله قبل و بعد از بکارگیری چک پوینت ها استفاده شد و در پایان، کارگاه ارزشیابی با حضور شرکت کنندگان، مدیران ستاد شرکت ملی گاز و اعضای تیم تحقیق برگزار گردید. تجزیه و تحلیل داده ها نیز با استفاده از نرم افزار SPSS25 انجام شد.

    یافته ها

    نتایج ارزیابی متخصص محور نمره 16/4 را نشان داد که بیانگر نیاز به بررسی و مداخله بود. نتایج آماری چک لیست های مورد استفاده توسط کارگروه ها نیز اختلاف معنا داری را در دو مرحله قبل و بعد از بکارگیری چک پوینت های پیشگیری از استرس در کار نشان داد  .همچنین نتایج پرسشنامه ها و کارگاه ارزشیابی بیانگر اثربخشی فرایند ارگونومی مشارکتی، یادگیری مبتنی بر عمل، بهبود ارتباطات و تعامل مناسب کار گروهی در جهت تشخیص بهتر مشکلات و راهکارهای کم هزینه بود.

    نتیجه گیری

    با توجه به شواهد نظری و تجربی مطالعه حاضر، افراد با مشارکت در فرآیند یادگیری مشترک بوسیله فرآیند ارگونومی مشارکتی با رویکرد یادگیری مبتنی بر عمل در راستای بیداری نیاز به تغییر برای پیشگیری از استرس در کار قرار گرفتند که خروجی آن یک پیش مداخله سیستمیک در راستای ارتقای شایستگی (اعم از مهارت های فنی و اجتماعی) و همچنین مهارت سازمانی شرکت کنندگان و تسهیل گر داخلی بود.

    کلیدواژگان: ارگونومی مشارکتی، پیشگیری از استرس در کار، یادگیری مبتنی بر عمل، شایستگی، پالایشگاه گاز، کشورهای در حال توسعه صنعتی
  • سمیه زائری، عبدالکاظم نیسی، نجمه خواجه* صفحات 610-621
    زمینه و هدف

    در جهان امروزی انسانها بخش عمده ای از حیات اجتماعی خود را در محیط های شغلی و کاری سپری می کنند و از آنجا که کار یک جنبه مهم و پر معنی از زندگی هر انسانی هست، به نظر می رسد که توجه به مسئله استرس شغلی ضروری باشد بنابراین امروزه پدیده استرس به عنوان یک چالش مهم که اثرات بسیاری بر عملکرد کاری و توانمندی های کارکنان دارد مورد توجه بسیار قرار گرفته است. پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی آموزش مدیریت استرس به شیوه ی شناختی-رفتاری بر افزایش توانمند سازی روانشناختی و کاهش ابعاد فرسودگی شغلی در کارکنان انجام شد.

    روش بررسی

    پژوهش حاضر از نوع نیمه تجربی با طرح پیش آزمون - پس آزمون همراه با گروه کنترل بود. جامعه ی آماری این پژوهش را تمامی کارکنان یکی از واحدهای صنعت نفت به تعداد 4000 نفر تشکیل دادند که در سال 93 مشغول به کار بودند و بر مبنای جدول مورگان و کرجسی، 351 نفر از آن ها، به صورت تصادفی ساده به عنوان نمونه ی آماری اولیه انتخاب شدند. . در همین راستا، نمره ی استرس شغلی، توانمندسازی روان شناختی و فرسودگی شغلی افراد حاضر در نمونه آماری اولیه (351 نفر)، مبنای نمونه گیری بعدی قرار گرفت. بر این اساس، نمره ی 215 نفر از آنان خارج از حد نرمال این متغیرها بود که از این تعداد، 36 نفر به صورت تصادفی به عنوان نمونه ی فرض آزمایی انتخاب و به دو گروه مداخله و گروه کنترل تقسیم شدند. . گروه مداخله تحت آموزش مدیریت استرس قرار گرفت، ولی گروه کنترل، هیچ آموزشی دریافت نکردند. آموزش مدیریت استرس در پی مداخله ای مشتمل بر 11 جلسه آموزشی (هر جلسه 120 دقیقه)  یک بار در هفته توسط محقق و در گروه مداخله اعمال شد بدین ترتیب که شرکت کنندگان پس از 60 دقیقه آموزش  15 دقیقه استراحت داشتند و سپس طی  60 دقیقه ادامه ی آموزش را دریافت می کردند. این آموزش مبتنی بر روش آموزش مدیریت استرس به شیوه شناختی-رفتاری آنتونی، ایرنسون و اشنایدرمن بود. جهت سنجش متغیرها از پرسشنامه ی استرس شغلی پارکر و دکوییتس،  فرسودگی شغلی مسلش و جکسون و توانمند سازی روانشناختی اسپریتزر استفاده شده است. برای توصیف داده ها از میانگین و انحراف معیار و برای تجزیه و تحلیل داده ها از تحلیل کواریانس با استفاده از  نرم افزار spss نسخه 20 استفاده گردید.

    یافته ها

     نتایج تحلیل کوواریانس  نشان داد بین گروه مداخله و کنترل از نظر ابعاد خستگی هیجانی (151/68=F) و کفایت شخصی (107/30=F)  همچنین بین گروه مداخله و کنترل از نظر توانمند سازی روانشناختی (38/77=F)  تفاوت معنی داری وجود دارد  (0/001>P).

    نتیجه گیری

    بر اساس این نتایج، اجرای برنامه آموزش مدیریت استرس با رویکرد شناختی _رفتاری، در کاهش ابعاد فرسودگی شغلی (خستگی هیجانی و کفایت شخصی) و افزایش توانمند سازی روانشناختی کارمندان گروه مداخله موثر بوده است. بر اساس نتایج این مطالعه اجرای مداخلات آموزشی با استفاده از روش های آموزشی فعال و مبتنی بر تیوری های رفتاری منجر به ارتقای عملکرد شغلی و رفتارهای پر بازده مانند توانمند سازی روانشناختی و حذف یا کاهش برخی مولفه های نامناسب سازمانی مانند فرسودگی شغلی می گردد.

    کلیدواژگان: آموزش مدیریت استرس، شیوه شناختی-رفتاری، فرسودگی شغلی، توانمند سازی روانشناختی
  • حدیثه ابدالی، مسعود سامی*، نیماه بحرینی، زهرا اسفندیاری صفحات 622-633
    زمینه و هدف

    افزایش روزافزون بیماری های غذازاد در جهان نشان دهنده تاکید بر ضرورت بکارگیری سیستم های مدیریت ایمنی موادغذایی (Food Safety Management System: FSMS) به منظور تامین فرآورده های غذای ایمن و با کیفیت می باشد. اجرای این سیستم از طریق چک لیست برنامه های پیش نیازی(Pre-Requisite Programs: PRPs) در سازمان غذا و داروی وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی پیگیری می شود. PRPs شامل مجموعه سیستم تجزیه و تحلیل خطر نقاط کنترل بحرانی ((Hazard Analysis Critical Control Point: HACCP، اصول تولید خوب (Good Manufacturing Practices: GMP) ، اصول بهداشت خوب (Good Hygiene Practices: GHP) و اصول آزمایشگاهی خوب (Good Laboratory Practices: GLP) ، است. HACCP بعنوان یکی از ارکان مهم در PRPs و یک سیستم پیشگیری کننده با استفاده از شناسایی نقاط بحرانی سبب تسریع در دستیابی به ایمنی مواد غذایی طراحی شده است. مسیولین فنی شاغل در کارخانجات فرآورده های غذایی به عنوان نمایندگان وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی نقش اصلی و مهم در استقرار HACCP را عهده دار هستند. لذا آگاهی و آموزش در نحوه استقرار این سیستم ضرورت دارد. از این رو مطالعه حاضر با هدف، بررسی تاثیر آموزش بر وضعیت آگاهی، نگرش و عملکرد مسیولین فنی نسبت به HACCP صورت پذیرفت.

    روش بررسی

    در مطالعه مداخله ای حاضر، کلیه کارخانجات فرآورده های لبنی و آشامیدنی با درجه بندی متفاوت کیفی در استان اصفهان، 56 کارخانه به روش سرشماری انتخاب شدند. پرسشنامه محقق ساخته در این مطالعه بر اساس تعاریف اصول HACCP طبق ضابطه چک لیست برنامه های پیش نیازی سازمان غذا و دارو وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی صورت گرفت. پرسشنامه شامل چهار بخش به ترتیب مشخصات دموگرافیک، آگاهش، نگرش و عملکرد طراحی گردید. آگاهی، نگرش و عملکرد مسیولین فنی در خصوص شاخص ایمنی جهت اجرای سیستم HACCP براساس تکمیل پرسشنامه محقق-ساخته (با امتیاز 100) از اردیبهشت تا تیر ماه 1398 اندازه گیری شد. آموزش به صورت یک جلسه کارگاهی با استفاده از پاورپوینت و پمفلت صورت پذیرفت. سپس در فاصله زمانی دو تا چهار ماه مجددا آگاهی، نگرش و عملکرد مسیولین فنی با تکمیل پرسشنامه تعیین گردید. آزمون t جفتی جهت ارزیابی تاثیر آموزش بر میزان آگاهی، نگرش و عملکرد در نرم افزار SPSS استفاده شد. همچنین از آزمون همبستگی پیرسون و آزمون آنالیز واریانس یک طرفه جهت بررسی متغیرهای کیفی و کمی و تاثیرات آموزش استفاده شد.

    یافته ها

    میانگین امتیاز آگاهی، نگرش و عملکرد پیش از آموزش بترتیب 6/16 ± 9/72، 6/11 ± 23/68 ، 14 ± 65/79و پس از آموزش به 1/15 ± 16/81، 5/10 ± 33/76، 2/12 ± 02/87 ارتقا یافت. تفاوت معناداری در امتیازات آگاهی، نگرش و عملکرد پس از مداخله آموزشی مشاهده شد (05/.p<). همچنین تفاوت معنادارای میان آگاهی، نگرش و عملکرد مسیولین فنی با سن، سطح رضایتمندی از فعالیت و درجه کیفی کارخانجات یافت شد (05/.<p).

    نتیجه گیری

    در پژوهش حاضر، مداخله آموزشی در افزایش آگاهی، ایجاد نگرش مثبت و بهبود عملکرد مسیولین فنی در خصوص شاخص ایمنی موادغذایی موثر بوده است. از این رو آموزش های موثر و مداوم با هدف پیاده سازی سیستم های ایمنی در کارخانجات فرآورده های غذایی به منظور تامین غذای ایمن پیشنهاد می شود. نتایج این مطالعه می تواند در طراحی برنامه های آموزشی با هدف ارتقای مهارت و عملکرد مسیولین فنی در استقرار FSMS مفید باشد.

    کلیدواژگان: آموزش، آگاهی، نگرش، عملکرد، مسئولین فنی، ایمنی مواد غذایی، کارخانجات فرآورده های لبنی و آشامیدنی، HACCP
  • نسرین موسوی*، سعید رحمنی، علیرضا اکبرزاده باغبان، مسعود خرمی نژاد، هاله کنگری، بهرام خسروی صفحات 634-644
    زمینه و هدف

    سندروم کار با رایانه مجموعه ای از مشکلات چشمی و غیر چشمی است که در اثر استفاده طولانی مدت از پایانه های تصویری ایجاد می شود و باعث بروز شکایاتی چون؛ تاری دید، مشکل در تغییر دید دور و نزدیک، سوزش چشم، سر درد، کمر درد و گردن درد می شود. با توجه به افزایش روز افزون استفاده از رایانه در محیط های اداری و مشاغل مختلف و در پی آن افزایش مراجعات کلینیکی کاربران رایانه به دلیل شکایات چشمی ناشی از کار با آن، سندروم کار با رایانه به یکی از مسایل مهم در حوزه سلامت افراد جامعه تبدیل شده است. این تحقیق با هدف بررسی مشکلات و عملکرد های بینایی در کاربران حرفه ای رایانه انجام شد.

    روش بررسی

    این مطالعه مقطعی در سال 1397 روی 40 کاربر حرفه ای رایانه با محدوده سنی 20 تا 30 سال انجام شد که روزانه حداقل 4 ساعت از رایانه استفاده می کردند. از پرسشنامه جهت بررسی عوارض چشمی استفاده شد و مشکلات بینایی کاربران در 4 حیطه اصلی درد چشمی، اختلال دید، اختلالات سطح چشم و مشکلات خارج چشمی مورد بررسی قرار گرفت. سپس معاینات چشمی شامل؛ حدت بینایی در دور و نزدیک، میزان انحراف مخفی، دید عمق، دامنه تطابقی، سهولت تطابقی دو چشمی، پاسخ تطابقی، نقطه نزدیک تقارب، ورژنس فیوژنی، حساسیت کنتراست در چهار فرکانس فضایی 3، 6، 12 و 18 سیکل بر درجه و  زمان شکست فیلم اشکی انجام گرفت. جهت آنالیز آماری از شاخص های آماری توصیفی شامل معیار های تمرکز و پراکندگی نرم افزار  SPSS 20 استفاده شد.

    یافته ها

    براساس نتایج به دست آمده، میانگین حدت بینایی تمام افراد با بهترین اصلاح اپتیکی 0/0 لگاریتم بود. در فاصله 40 سانتی متری 70 درصد افراد بدون انحراف مخفی و 30 درصد افراد دارای اگزوفوریا با مقدار کمتر از 10 پریزم دیوپتر بودند. میانگین و انحراف معیار دید بعد، دامنه تطابقی، سهولت و پاسخ تطابقی، نقطه نزدیک تقارب و زمان شکست فیلم اشکی به ترتیب 36/11±00/52 ثانیه کمان، 48/2±65/9 دیوپتر، 0/3±50/10 سیکل بر دقیقه، 23/0±35/0 دیوپتر،  37/3±85/2 سانتی متر و 17/3±45/7 ثانیه به دست آمد. میانگین و انحراف معیار حساسیت کنتراست در فرکانس های فضایی 3، 6، 12 و 18 سیکل بر درجه به ترتیب 11/0±75/1، 14/0±11/2، 13/0±86/1 و 13/0±44/1 واحد لگاریتم بود. بیشترین شکایات بر اساس پرسشنامه در بخش مشکلات سطح چشم (32٪) و درد چشمی (27٪) بود.

    نتیجه گیری

    در این مطالعه تغییراتی در عملکرد های بینایی از جمله کاهش نسبی در حساسیت کنتراست و دامنه تطابقی در افراد مورد مطالعه دیده شد و در درصد کمی از افراد نیز سهولت تطابقی کاهش یافت. استفاده از رایانه بر الگوی پلک زدن، هموستاز سطح چشم و عملکرد فیلم اشکی موثر است و کاهش میزان پلک زدن باعث بهم خوردن تعادل میان تبخیر فیلم اشکی و جانشینی آن می گردد در نتیجه زمان شکست فیلم اشکی در کاربران رایانه به طور قابل توجهی کاهش یافت. خستگی چشم، سوزش چشم و سردرد از جمله شایع ترین علایم گزارش شده توسط افراد بود. می توان به کاربران توصیه نمود که جهت کاهش مشکلات و علایم چشمی به رعایت بهداشت بینایی از جمله استراحت دادن چشم ها در فواصل زمانی توجه نمایند.

    کلیدواژگان: سندروم کار با رایانه، تطابق، حساسیت کنتراست، خشکی چشم
  • بهزاد دماری*، حمید یعقوبی، بهروز دولتشاهی، مهین احمدی پیشکوهی، ایرج اسماعیلی، مسعود ظفر، حسین المدنی صفحات 645-656
    زمینه و هدف

    سلامت روان به عنوان یکی از حوزه های اصلی سلامت ارکان اصلی کیفیت زندگی فردی، اجتماعی و شغلی افراد جامعه به شمار می رود. توجه به وضعیت سلامت روان جامعه شاغلین کشور به عنوان قشر موثر بر اعتلای سازمان ها و بهره وری اقتصادی از اهمیت بسزایی برخوردار است. لذا این بررسی با هدف تعیین شیوع اختلالات روانشناختی در کارکنان مراکز صنعتی و تولیدی کشور و عوامل موثر بر آن اجرا گردید.

    روش کار

    پیمایش ملی حاضر، به روش مقطعی بر روی 13661 نفر از شاغلین 680 محیط های صنعتی و تولیدی کشور اجرا گردید. افراد تحت مطالعه با استفاده از روش نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای باز 31 استان انتخاب گردیدند. ابزار جمع آوری اطلاعات پرسشنامه SCL-25 بود که توسط پرسشگرهای آموزش دیده تکمیل گردید. داده ها با دو رویکرد خوشبینانه و بدبینانه با استفاده از نرم افزار SPSS نسخه 21، تجزیه و تحلیل گردید و شیوع اختلالات روانشناختی به تفکیک گروه های مختلف شاغلین گزارش گردید.

    یافته ها

    شیوع مشکلات روانشناختی در جامعه شاغلین کشور بین 35.4% تا 61.5% برآورد گردید و بیشترین شیوع در گروه سنی 36 تا 45 سال و در استان های خراسان شمالی(54.4%)، سیستان و بلوچستان(48.2%) و زنجان(47.3%) مشاهده شد. کمترین شیوع مربوط به استان هرمزگان(23.1%) بود. شیوع اختلالات روانی در بین شاغلین مطلقه (4/40%) یا با فوت همسر (39%) به طور معنی داری بالاتر از شاغلین متاهل بود(P-value=0.049). با افزایش سطح تحصیلات درصد فراوانی اختلالات روانشناختی در بین افراد تحت مطالعه کاهش می یافت (p-value<0.001).  کارکنان روزمزد بالاترین شیوع اختلالات روانشناختی (44%) را تجربه می کردند و شاغلین رسمی بهترین وضعیت سلامت روانی را تجربه می کردند (p-value<0.001). شیفت کاری شبانه، سابقه کاری کمتر از یکسال و مشاغل کارگری و نقلیه از دیگر عوامل موثر بر شیوع اختلالات روانشناختی بودند (p-value<001/0).

    نتیجه گیری

    با توجه به شیوع بالای اختلالات روانی در شاغلین مراکز صنعتی، اجرای برنامه های مداخلاتی روانشناختی در محیط های شغلی سطح کشور و به ویژه در استانهای با فراوانی بالاتر و در  اقشار آسیب پذیرتر ضرورت دارد.

    کلیدواژگان: اختلالات روانشناختی، سلامت روان، محیط کاری، کیفیت زندگی کاری
  • میلاد شفیعی، خاطره خانجانخانی، سید مسعود موسوی، فاطمه سادات هاشمی، سجاد بهاری نیا* صفحات 657-671
    زمینه و هدف

    موفقیت شغلی عبارت است از رابطه ای که بین پیشرفت کنونی فرد و ایده آل های آینده اش وجود دارد. تحقیقات مختلف نشان می دهد عوامل گوناگون فردی بر میزان موفقیت شغلی افراد، تاثیر می گذارد. به طورکلی دو عامل تیپ شخصیتی و محیط درون سازمانی (ساختار سازمانی) می توانند بر موفقیت شغلی تاثیرگذار باشند. این پژوهش با هدف تعیین رابطه تیپ شخصیتی و ساختار سازمانی با موفقیت شغلی در کارکنان ستادی دانشگاه علوم پزشکی یزد در سال 1396 انجام شد.

    روش بررسی

    این مطالعه از نوع مقطعی - تحلیلی است. در این مطالعه کارکنان ستادی دانشگاه علوم پزشکی یزد به عنوان جامعه آماری لحاظ شدند. نمونه گیری به صورت تصادفی ساده بود و تعداد 240 نفر به عنوان نمونه در نظر گرفته شدند. جهت جمع آوری داده ها، از پرسشنامه های تیپ شخصیتی مایرز - بریگز (MBTI)، شناخت سازمان (QDQ) و موفقیت شغلی رادسیپ استفاده شد. داده ها با استفاده از نرم افزار SPSS نسخه 25 و شبکه های عصبی مصنوعی (جهت استخراج ضرایب اهمیت) تجزیه وتحلیل شدند.

    یافته ها

    میانگین سنی کارکنان شرکت کننده در پژوهش 34 سال بود. 55 درصد از پاسخگویان را مردان و 45 درصد آن ها را زنان تشکیل دادند. مقایسه عوامل موثر بر نمره وضعیت برد - برد نشان می دهد دو متغیر هدف گذاری و تیپ شخصیتی (درون گرا، حسی، احساسی، ملاحظه گرا) به ترتیب بیشترین و کمترین اثر را بر این وضعیت دارند. مقایسه عوامل موثر بر نمره وضعیت منفعل نشان می دهد دو متغیر ارتباطات و سابقه شغلی به ترتیب بیشترین و کمترین اثر را بر این وضعیت دارند. مقایسه عوامل موثر بر نمره کل موفقیت شغلی نشان می دهد دو متغیر مکانیسم های مفید و نوع استخدام به ترتیب بیشترین و کمترین اثر را بر این وضعیت دارند.

    نتیجه گیری

    مقایسه کلیه متغیرهای مورد مطالعه نشان داد از بین سه متغیر محیط درون سازمان، انواع تیپ شخصیتی و مشخصات دموگرافیک، متغیر محیط درون سازمانی اهمیت بیشتری در موفقیت شغلی کارکنان دارد. لذا از آنجا که ابعاد این متغیر می تواند در برنامه ریزی های مربوطه مورد تحلیل قرار گیرد، انتظار می رود مسیولان تصمیمات لازم را در خصوص ارتقای محیط درون سازمانی اتخاذ کنند.

    کلیدواژگان: تیپ شخصیتی، سازمان، موفقیت، کارکنان
  • داود اسکندری، حسین چرخند، محمدجواد جعفری*، یدالله محرابی صفحات 672-684
    زمینه و هدف

    بهبود مداوم ایمنی یکی از اهداف مهم سازمان های موفق می باشد. روش سنتی برای ارزیابی عملکرد ایمنی اندازه گیری و تجزیه و تحلیل آماری داده های مربوط به حادثه است که تحت عنوان شاخص های گذشته نگر شناخته می شوند. ازآنجاکه هدف از استقرار سیستم های مدیریتی ازجمله سیستم مدیریت ایمنی بهبود مستمر است، صرفا به کارگیری شاخص های گذشته نگر نمی تواند سودمند باشد. هدف مطالعه حاضر ارایه شاخصی آینده نگر برای بررسی عملکرد ایمنی سازمان است.

    روش بررسی

    پژوهش حاضر شامل دو بخش است: بخش اول آن یک مطالعه تلفیقی کمی-کیفی است که با بهره گیری از نظریه فاکتورهای انسانی که سه عامل سازمان، محیط و فرد را در عملکرد ایمنی سازمان دخیل می داند، ابزاری برای بررسی عوامل تاثیرگذار بر عملکرد ایمنی سازمان طراحی و روان سنجی گردید. همچنین جهت اطمینان از روایی سازه تحلیل عاملی تاییدی و از نرم افزار  بهره گرفته شد. در ادامه برای نشان دادن تاثیر سازه های مختلف ابزار پیشنهادی بر نمره شاخص عملکرد ایمنی از روش تحلیل سلسله مراتبی فازی (FAHP) جهت وزن دهی سازه ها استفاده گردید.

    یافته ها

    نتایج بررسی متون و مصاحبه نیمه ساختاریافته با افراد متخصص در زمینه ایمنی و مدیریت صنعتی منجر به شناسایی 204 کد اولیه در قالب 48 طبقه فرعی و 15 طبقه اصلی شد. پس از تکمیل فرآیند تحلیل مصاحبه ها، پیش نویس ابزاری با 83 گویه جهت بررسی عوامل موثر بر عملکرد ایمنی تهیه شد. بر اساس نتایج روایی صوری کمی6 گویه امتیاز کمتر از 5/1 را کسب نمودند و از ابزار نهایی حذف شدند. تجزیه و تحلیل روایی محتوا نشان داد که 75 گویه ی باقی مانده ابزار شاخص روایی محتوایی (79/0≤) و نسبت روایی محتوایی (56/0˃) قابل قبول دارند. تحلیل عاملی تاییدی، برازش مناسب داده ها را نشان داد. در بررسی پایایی، ضریب آلفای کرونباخ (91/0=α) بر همسانی درونی مناسب ابزار دلالت داشته و باز آزمایی ابزار ثبات قابل قبول ابزار را نشان داد (85/0 ICC=). با توجه به نتایج به دست آمده از تحلیل سلسله مراتبی فازی عامل سازمانی با کسب بار وزنی 503/0 بیشترین و عامل محیطی با بار وزنی 173/0 کمترین تاثیر را بر نمره شاخص عملکرد ایمنی سازمان داشتند.

    نتیجه گیری

    تحلیل داده های مطالعه نشان داد که ابزار طراحی شده، وسیله ای عینی و ساده برای ارزیابی عوامل تاثیرگذار بر عملکرد ایمنی است و می تواند به عنوان یک شاخص عملکردی آینده نگر جهت ارزیابی عملکرد ایمنی سازمان ها مفید واقع شود.

    کلیدواژگان: عملکرد ایمنی، شاخص فعال، مدل سازی معادلات ساختاری، روش آنالیز سلسله مراتبی فازی
  • مریم نوراللهی، داود افشاری*، غلامعباس شیرالی صفحات 685-696
    زمینه وهدف

    کمردرد در میان کارگران ساختمان سازی شیوع بسیار بالایی نسبت به مشاغل دیگر دارد و بر اساس مطالعات کیفی ریسک فاکتورهای متعددی در ایجاد کمردرد نقش دارند . این مطالعه با هدف بررسی میزان شیوع مشکلات اسکلتی- عضلانی و ارزیابی بار فشاری وارد بر کمر بر مبنای تکینک الکترومیوگرافی سطحی نرمالیزه شده انجام شد.

    روش بررسی

    این مطالعه بر روی 30 نفر از کارگران مشاغل مختلف ساختمان سازی(آرماتوربند-بنا-سنگ کار-حمل و نقل مصالح) در شهر اهواز و در سال 1397انجام شد.در این مطالعه شیوع اختلالات اسکلتی عضلانی با استفاده از پرسشنامه نوردیک تعیین گردید.به منظور تخمین بارهای فشاری وارد بر کمر از تکنیک الکترومیوگرافی سطحی استفاده گردید و پردازش سیگنالها با استفاده از نرم افزار متلب و آنالیز و تفسیر داده ها بر اساس دامنه توزیع احتمالی تعیین گردید.به منظور مقایسه بارهای فشاری وارد بر کمر و همچنین زمان مواجهه با حدود توصیه شده نایوش(3400 نیوتن) در بین گروهای مختلف شغلی از آزمون تحلیل کوواریانس استفاده گردید.

    یافته ها

    بیشترین و کمترین میانگین بار فشاری(صدک 50) به ترتیب در میان کارگران حمل و نقل مصالح و کارگران بنا تخمین زده شد. نتایج آزمون آماری نشان داد که تفاوت معناداری در بارهای فشاری وارد بر کمر و همچنین زمان مواجهه کارگران با حدود مجاز  در بین گروهای مختلف شغلی وجود دارد (p<0.05). کارگران سنگبری و حمل و نقل مصالح بین 25 تا 30 درصد از زمان مواجهه بیش از 3400 نیوتن بار فشاری را در ناحیه کمر خود تحمل می کنند. کارگران سنگبری و حمل و نقل مصالح بطور معناداری زمان بیشتری در مواجهه با بارهای فشاری بیش از 3400 نیوتن در مقایسه با کارگران آرماتور بند و سنگبری بودند(p<0.05).

    نتیجه گیری

    نتایج ارزیابی بیومکانیکی این مطالعه نشان داد که بارهای فشاری وارد بر کمر کارگران در مشاغل و وظایف مختلف ساختمان سازی به ویژه در میان کارگران حمل و نقل مصالح ساختمانی بالا بوده و در مقایسه با حدود مجاز نایوش برخی از مشاغل به دلیل ماهیت کاری در مواجهه با ریسک فاکتورهای اصلی و متعدد اختلالات اسکلتی- عضلانی می باشند لذا به منظور پیشگیری از کمردرد های مزمن و حاد نیاز به کنترلهای مدیریتی (کاهش مدت زمان و چرخشی کردن وظایف حمل و نقل دستی) و فنی مهندسی(استفاده از ابزارهای مکانیکی مناسب و تعمییر و نگهداری تجهیزات حمل و نقل) می باشد.

    کلیدواژگان: الکترومیوگرافی سطحی، کمردرد، اختلالات اسکلتی عضلانی، بارهای بیومکانیکی
  • عمران احمدی، کاظم سروستانی، سید باقر مرتضوی*، حسن اصیلیان مهابادی صفحات 697-711
    زمینه و هدف

    Boilover یکی از خطرناک ترین پدیده های مرتبط با آتش سوزی مخازن ذخیره نفت خام (مخازن اتمسفریک) می باشد. بسیاری از آتش سوزی های مخازن هیدروکربنی مایع با توجه به فاکتورهای مختلف از جمله نوع مواد ذخیره شده در آن، می توانند به Boilover منجر شوند. هنگام مواجهه با حریق مخازن، چالش اساسی فرماندهان حاضر در صحنه حادثه پیش بینی احتمال وقوع یا عدم وقوع Boilover به عنوان یکی از خطرناکترین سناریوهای آتش سوزی مخازن است. پدیده Boilover می تواند باعث تشدید حادثه شده و واکنش دهندگان به حادثه به ویژه آتش نشان ها را در معرض خطر جدی قرار دهد. بنابراین پیش بینی زمان وقوع Boilover در حریق مخازن حاوی سوخت های با پتانسیل وقوع Boilover، برای تخلیه به موقع افراد در معرض خطر از صحنه حادثه و اتخاذ تاکتیک های مناسب فرماندهی حادثه، ضروری می باشد. هدف از این مطالعه پیش بینی زمان وقوع Boilover در آتش سوزی مخازن ذخیره نفت خام با استفاده از مدل های تجربی می باشد.

    روش بررسی

    مطالعه حاضر از نوع توصیفی تحلیلی می باشد. ابتدا روش های مختلف ارایه شده برای پیش بینی زمان وقوع Boilover از مطالعات قبلی شناسایی شدند. برای این منظور در موتورهای جستجو مانند گوگل اسکولار، اسکپوس، پابمد، ساینس دایرکت با استفاده از کلید واژه های مناسب جستجو انجام شد. ابتدا مدل های تجربی ارایه شده برای پیش بینی زمان وقوع Boilover شناسایی شدند. سپس مدل ها برای پیش بینی زمان وقوع Boilover یک مطالعه آزمایشگاهی و سه حادثه واقعی استفاده شدند. نتایج پیش بینی مدل ها با داده های مطالعه آزمایشگاهی و حوادث واقعی مقایسه شدند. با توجه به اینکه زمان شروع Boilover وابستگی زیادی به نرخ شار گرمایی بازتابی از شعله به سوخت دارد و روشی برای محاسبه کسری بازتابی به سطح سوخت ارایه نشده است، زمان شروع Boilover برای حوادث واقعی برای دامنه ای از کسر حرارتی بازتابی به سطح سوخت با استفاده از 3 مدلی که این متغیر را در نظر می گیرند، محاسبه شد.

    یافته ها

    در نهایت شش مدل مختلف برای پیش بینی زمان Boilover شناسایی و انتخاب شدند. بر اساس نتایج، مدل های ارایه شده بوسیله بوانگ و میکاییل به ترتیب با درصد خطای %6 و %10 برای حوادث واقعی %26 و %17 برای مطالعات آزمایشگاهی نسبت به بقیه مدل ها زمان وقوع Boilover را دقیق تر پیش بینی کردند. با توجه به وابستگی سه رابطه بوانگ و میکاییل و کازال به کسر گرمای بازتابی به سطح سوخت، به کار بردن یک محدوده ای از مقادیر گرمای بازتابی به سطح سوخت باعث دستیابی به نتایج دقیق تر گردید.

    نتیجه گیری

    بر اساس نتایج، مدل های ارایه شده بوسیله بوانگ و میکاییل با درصد خطای کمتر نسبت به بقیه مدل ها زمان وقوع Boilover را پیش بینی نمایند. با توجه به وابستگی سه رابطه بوانگ و میکاییل و کازال به کسر گرمای بازتابی به سطح سوخت، توسعه روشی برای محاسبه کسر گرمای بازتابی به سطح سوخت که در شکل گیری ناحیه داغ شرکت دارد باعث دستیابی به نتایج قابل اعتماد تر می شود. نتایج این مطالعه می تواند برای توسعه استراتژی اطفا حریق موثرتر و ایمن تر مخازن با پتانسیل وقوع Boilover مورد استفاده قرار گیرد. همچنین به کار بردن مدل ها برای یک محدوده ای از مقادیر گرمای بازتابی نتایج دقیق تری از زمان Boilover ارایه داد که می تواند به منظور توسعه رابطه ای برای پیش بینی زمان وقوع Boilover دقیق تر در مطالعات آینده مورد استفاده قرار گیرد.

    کلیدواژگان: نفت خام، مخازن ذخیره اتمسفریک، Boilover، مدل تجربی
  • علی تاج پور، فرشاد ندری، علی خوانین*، سجاد زارع، شهرام وثوقی، حامد ندری صفحات 712-722
    زمینه و هدف

    آلودگی صوتی شایعترین عامل زیست محیطی و بدیهی ترین عامل زیان آور فیزیکی محیط های کاری بوده که تعداد عظیمی از کارگران در بخش های مختلف صنعتی، کشاورزی و غیره با آن مواجهه دارند. بدلایل مختلفی چون داشتن مرز مشترک طولانی با کشور افغانستان (به عنوان تولید کننده 90 درصد تریاک جهان) سوء مصرف ماده مخدر تریاک در بین کارگران واحدهای صنعتی ایران از شیوع نسبتا بالایی برخوردار است. نتایج مطالعات قبلی موید این مطلب است که مواجهه با صدا و مصرف تریاک به تنهایی بر سطح هورمون های جنسی نمونه های مورد بررسی(انسانی-حیوانی) اثرات کاهشی داشته است لذا این مطالعه با هدف بررسی اثر ترکیبی مواجهه با صدا و اعتیاد به تریاک بر سطح هورمون های جنسی در یک مدل حیوانی(موش صحرایی نر) انجام پذیرفت.

    روش بررسی

    در این مطالعه تجربی و از نوع مقطعی تعداد 36 سر موش صحرایی نر بالغ نژاد ویستار از انستیتو پاستور تهران خریداری و بصورت تصادفی در قالب شش گروه کنترل، در معرض صدا، مصرف دوز 50 میلی گرم محلول تریاک به ازای هر رت، مصرف دوز 100 میلی گرم محلول تریاک به ازای هر رت، مواجهه با صدا و مصرف دوز 50 میلی گرم محلول تریاک و مواجهه با صدا و مصرف دوز 100 میلی گرم محلول تریاک تقسیم بندی شدند. تراز صدای 100 دسی بل در گستره فرکانسی 5700-700 هرتز(ترکیبی از فرکانس های مرکزی 1000، 2000 و 4000 هرتز در طیف اکتاوباند) با استفاده از نرم افزار کول ادیت اجرا و در بازه زمانی 15:00-7:00 با ساخت یک اتاقک مواجهه بازآوا پخش گردید. محلول تریاک روزانه در گستره زمانی 6:30-7:00 از طریق گاواژ به حیوان داده شد. پس از 50 روز(معادل سیکل اسپرماتوژنز رت) بعد از بیهوش نمودن حیوان، نمونه های خون جمع آوری و سطح هورمون های جنسی تستسترون، محرک فولیکولی و لوتیینیزان با کیت های مخصوص رت و بهره گیری از تکنیک الایزا تعیین مقدار گردید. تجزیه و تحلیل داده ها با نرم افزار SPSS نسخه 22 و آزمون آماری آنالیز واریانس یکطرفه(تعقیبی توکی) صورت پذیرفت.

    یافته ها

    ترکیب دو عامل صدا و تریاک(دوزهای 50 و 100 میلی گرم به ازای هر رت) توانست اثرات تقویت کنندگی معناداری در سرکوب سطح هورمون های تستسترون و لوتیینیزان ایجاد نماید(P≤0.05)، در حالیکه این اثر تقویتی برای هورمون محرک فولیکولی افزایشی ارزیابی گردید(P≤0.05)(مقایسه گروه های 5 و 6 نسبت به گروه کنترل). افزایش دوز محلول تریاک از 50 به 100 میلی گرم به ازای هر رت نتوانست اختلاف معنی داری در سطح هورمون های جنسی(تستسترون، محرک فولیکولی و لوتیینیزان) حاصل نماید(مقایسه نتایج گروه های 3 با 4 و نیز 5 با 6).

    نتیجه گیری

    نظر به اثر تقویت کننده کاهشی دو عامل صدا و اعتیاد به تریاک بر سطح هورمون های تستسترون و لوتیینیزان پیشنهاد می شود کاهش سطح هورمون های مذکور در معاینات دوره ای کارگران مورد تاکید متخصصین بهداشت حرفه ای و طب کار قرار گرفته و به عنوان یک پیش آگهی برای ناباروری تلقی گردد. انجام مطالعات بیشتر در خصوص تعیین مکانیسم اثر صدا و تریاک بر محور هیپوفیز-گناد توصیه می گردد. در این مطالعه صرفا از تریاک به عنوان یکی از مواد مخدر رایج در جامعه مورد استفاده قرار گرفت لذا پیشنهاد می گردد در مطالعات آینده مواد مخدری چون هرویین، حشیش و... نیز در دستور کار محققین قرار گیرد.

    کلیدواژگان: تریاک، صدا، تستسترون، هورمون لوتئینیزان، هورمون محرک فولیکولی
  • غلامعباس شیرالی*، یاسر طهماسبی، داود افشاری، لیلا محمدصلاحی صفحات 723-733
    زمینه و هدف

    امروزه مشکل عمده در حوزه ی ایمنی صنعتی این است که اکثر روش های سنتی ارزیابی ریسک و مدیریت ایمنی به تنهایی جوابگوی نیاز تکنولوژی و صنایع پیچیده ی امروزی نیستند؛ به عبارت دیگر، روش های سنتی، نظیر آنالیز ریسک و ارزیابی احتمال ایمنی، در عمل قادر به ارایه ی بسیاری از راه حل های مورد نیاز برای صنایع امروزی نمی باشند. برای این ادعا دلایل مختلفی وجود دارد، مهم ترین این دلایل، ریشه داشتن آنها در مدل های بسیار ساده ی حادثه به عنوان زنجیره دلیل-اثر می باشد. با این توصیف، هدف این پژوهش ارایه الگویی برای ارزیابی تاب آوری سیستم های فنی-اجتماعی مبتنی بر مدل های تصمیم گیری چند معیاره می باشد.

    روش بررسی

    در این تحقیق پس از شناسایی شاخص های تاب آوری از طریق بررسی متون و مصاحبه با کارشناسان مجرب این صنعت، اطلاعات مربوط به این شاخص ها در واحدهای عملیاتی صنعت مذکور از طریق مصاحبه ی نیمه ساختار یافته با 16 نفر از اپراتورهای با تجربه که میانگین سابقه ی کاری آنها بیش از 10 سال بود، جمع آوری گردید. موضوعات مصاحبه در حیطه های ظرفیت ضربه گیری سیستم، حاشیه های ایمنی، تحمل سیستم، تعاملات متقابل چندسویه، درس گرفتن از رویدادهای ناگوار و همچنین رویدادها و فعالیت های عادی، انعطاف پذیری سیستم، پیش بینی رویدادهای مترقبه و غیرمترقبه، توجه به مسئله ی پیش آمده در سیستم و پاسخ به موقع و مناسب تعیین گردید. سپس برای تعیین وزن شاخص ها از روش آنالیز مولفه ی اصلی و برای تعیین رتبه ی واحدهای مختلف از  روش تاپسیس استفاده شد.

    یافته ها

    نتایج حاصل از آنالیز شاخص ها نشان دادند که سه شاخص ظرفیت ضربه گیری (43/0)، توجه (39/0) و فرهنگ آموختن (36/0) دارای بیشترین وزن و رتبه بوده و شاخص های تحمل (26/0) و تعاملات متقابل چند سویه (21/0) دارای کمترین وزن و رتبه می باشند. بر این اساس واحدهای 11، 3 و 2 نیز بهترین رتبه را از نظر شاخص های تاب آوری به خود اختصاص دادند. همچنین با بررسی رتبه های بدست آمده که مبتنی بر نزدیکی مقدار شاخص مورد نظر به راه حل ایده آل می باشد مشخص شد که  کمترین فاصله از راه حل ایده آل مثبت مربوط به واحد  11 و بیشترین فاصله از راه حل ایده آل منفی مربوط به واحد 6  است. بنابراین واحد 11 نسبت به سایر واحدها در اولویت کمتری برای اصلاح قرار می گیرد و واحد 6 که کمترین شاخص نزدیکی را دارد در اولویت بیشتری برای اصلاح نسبت به سایر واحدها قرار دارد. بر این اساس، واحدهای 2، 3 و 11 بهترین رتبه را از نظر شاخص های تاب آوری دارند و واحدهای 6، 7 و 8  ضعیف ترین رتبه را از نظر این شاخص ها به خود اختصاص داده اند.   

    نتیجه گیری

     نتایج حاصل از آنالیز شاخص ها و رتبه بندی واحدها نشان داد که روش آنالیز مولفه ی اصلی (PCA) و روش ترجیح براساس مشابهت به راه حل ایده آل (TOPSIS) برای ارزیابی تاب آوری سیستم های پیچیده گزینه های قابل قبولی محسوب می شوند. زیرا به خوبی نقاط ضعف و قوت سیستم را از نظر تاب آوری و بر اساس اطلاعات ورودی در اختیار محقق قرار می دهند. بنابراین مدیران و تصمیم گیران صنعت مذکور می توانند با استناد به نتایج این مطالعه، نه تنها نقاط ضعف خود، بلکه نقاط قوت صنعت خود را از دیدگاه مهندسی تاب آوری شناسایی و  در جهت بهبود و ارتقا آنها با تدوین برنامه های فنی و کاربردی جامع اقدام نمایند.

    کلیدواژگان: تاب آوری، ایمنی، ریسک، ارزیابی، فنی اجتماعی
  • علیرضا متقی فرد، منوچهر امیدواری*، ابوالفضل کاظمی صفحات 734-751
    زمینه و هدف

    در دنیای امروز استاندارد های مختلفی در خصوص ارزیابی عملکرد ساختمان وجود دارد که بیشتر رویکرد محیط زیستی به ساختمان دارد. استاندارد زبان مشترک جهان و کشور هاست، استاندارد با خلق زبان مشترک می تواند سلامت و ایمنی را برای همه مصرف کنندگان، تولیدات و خدمات تضمین نماید. دهکده جهانی دامنه وسیعی از حقوق و وظایف را برای شهروندان تعیین می کند که شامل مسایل مختلف ایمنی، بهداشت، محیط زیست، صرفه جویی در مصرف انرژی می باشد در صنعت ساختمان ارزیابی های عملکرد مختلفی در کشورهای جهان  جهت اشاعه فرهنگ سالم زیستی در حال  انجام می باشد که از ان جمله می توان به سیستم رتبه بندی LEED, BREEAM ،BEAM  را نام برد.امروزه اندازه گیری معیارهای ارزیابی عملکرد HSE ساختمان به علت رویه ها و مقررات قانونی و افزایش آگاهی افراد از منظر های ایمنی، بهداشت، محیط زیست، مصرف انرژی، رفاه و زیبایی در ساختمان در حال تبدیل شدن به یک فعالیت مهم است. معیار های ارزیابی عملکرد ساختمان می تواند برای ارزیابی اثر فعالیت های مختلف مدیریت در این حوزه استفاده شود. در نتیجه یک ساز و کار مناسب برای نظارت بر عملکرد ساختمان به منظور حرکت به سمت  HSEرا فراهم کند. هدف از این پژوهش شناسایی و رتبه بندی عوامل موثر بر عملکرد HSE ساختمان با رویکرد دیمتل فازی و مدل سازی ساختاری تفسیری می باشد

    روش بررسی

    این مطالعه با توجه به هدف تحقیق کاربردی و بر اساس روش انجام کار توصیفی- علی می باشد. با استفاده از منابع در دسترس و همچنین نظرات خبرگان (8 خبره)، 24 عامل در 4 حوزه سازه، معماری، مکانیکال و الکتریکال شناسایی شد. در این تحقیق در قدم اول با استفاده از منابع معیارهای عملکردی  HSE در حوزه ساختمان شناسایی شد. سپس توسط خبره ها به با استفاده از طیف لیکرت 9 به آنها امتیاز داده شد. سپس آنهایی که دارای امتیاز متوسط بیش از 5 بوده انتخاب شد. معیارهای انتخابی توسط خبره  ها در 4 حوزه طبقه بندی شد. سپس با استفاده از روش  DEMATELو ISM اقدام به تعیین روابط بین آنها و رتبه بندی آنها گردید.، با استفاده از رویکرد ساختاری تفسیری ISM اقدام به سطح بندی معیارها شد. همچنین به کمک تکنیک دیمتل فازی شدت روابط، اثر گذاری و اثر پذیری معیارها بررسی شد. نتایج روش ISM و FDEMATEL برای دو هدف استفاده می شوند: اول اینکه نتایج بدست آمده از هردو روش تایید و تصدیق شود و دوم اینکه نتایج بدست امده را بهبود دهد. در این پژوهش اولویت بندی بدست آمده با روش FDEMATEL اولویت بندی حاصل از روشISM  را تصدیق و بهبود می دهد. از تلقین این دو روش می توان به تعریف مدل نفهومی ارزیابی عملکرد  HSEساختمان ها پرداخت.

    یافته ها

    یافته های تحقیق با رویکرد FDEMATEL نشان داد ایمنی سازه، ایمنی الکتریکال و صرفه جویی در مصرف انرژی در مکانیکال به ترتیب اثر گذار ترین عوامل و حفاظت از محیط زیست معماری، صرفه جویی در مصرف انرژی معماری و زیبایی معماری از کم اهمیت ترین عامل اثر گذار می باشند  از طرفی یافته های تحقیق با رویکردISM  نشان می دهد عوامل زیبایی مکانیکال و رفاه الکتریکال در گروه وابسته، عواملی که دارای قدرت نفوذ کم ولی وابستگی شدید می باشند. و عوامل حفاظت از محیط زیست مکانیکال، صرفه جویی در انرژی الکتریکال و بهداشت مکانیکال در گروه مستقل، عواملی که دارای قدرت نفوذ قوی ولی وابستگی ضعیف می باشند.

    نتیجه گیری

    در صنعت ساختمان استانداردهای ارزیابی های عملکرد مختلفی در کشورهای جهان  جهت ارتقاء سلامت  وجود دارد که می توان به سیستم رتبه بندیLEED، BREEAM ،BEAM  اشاره نمود. این استانداردها بیشتر مسایل محیط زیستی و مصرف انرژی پرداخته اند. به طوری در هیچ کدام از آنها سیستم های ارزیابی عملکرد ساختمان با در نظر گرفتن مسایل ایمنی، بهداشت، حفاظت از محیط زیست و صرفه جویی در مصرف انرژی و زیبایی مد نظر قرار نگرفته است. رتبه بندی معیارهای عملکردی با توجه به شرایط حاک بر منطقه مورد بررسی این فرصت را ایجاد می کند که سازندگان و تامین کنندگان مواد در صنعت ساختمان بتوانند با توجه به نظرات حاکم بر منطقه اقدام به ساخت نمایند تا احساس راحتی در آنها افزایش یابد. همچنین توجه به معیارهای ایمنی و بهداشت در فرایند تهیه مواد و ساخت و بهره برداری از ساختمان ها می تواند سبب  افزایش سطح سلامتی و ایمنی فریاند صنعت ساخت و ساز شود که یکی از پر مخاطره ترین صنایع قلمداد می شود. تلفیق معیارهای  HSEبا انرژی، راحتی  و زیبایی از مهمترین مسایلی است که در ارزیابی عملکرد در صنعت ساختمان در این تحقیق مد نظر قرار گرفته است. تعیین روابط بین آنها و مشخص نمودن اثر گذار و اثرپذیر بودن هر معیار و زیر معیارهای آنها می تواند در کنترل و مدیریت عملکرد ساختمان بسیار اهمیت داشته باشد که در این تحقیق مدنظر قرار گرفته است.

    کلیدواژگان: عملکرد HSE، تحلیل ساختاری تفسیری، دیمتل فازی، صنعت ساختمان، HSE
  • فرهاد فروهرمجد، اعظم صالحی، کریم ابراهیم پور* صفحات 752-762
    زمینه و هدف 

    گرچه پرتو یونیزان در علوم پزشکی برای تشخیص و درمان بیماری ها بسیار موثر است، اما می تواند عامل سرطان نیز باشد. تابش اشعه یونیزان می تواند رادیکال های آزاد را تولید کند که موجب آسیب اکسیداتیو سلولی DNA می شود. سطح 8-هیدروکسی-2-دیوکسی گوانوزین (8-OHdG)، فرآورده تعدیل اکسیداتیو گوانین که در ادرار دفع می شود، یکی از حساسترین بیومارکرهای آسیب اکسیداتیو سلولی DNA است .افزایش فزاینده کاربرد تجهیزات رادیولوژیک، گسترش راهبردهای درمانی رادیولوژیک، و افزایش در دسترس قرار گرفتن استفاده از اشعه یونیزان برای اهداف درمانی، موجب افزایش نگرانی از دز اشعه دریافتی پرسنل شده است.. از آنجایی که پرتوکاران خصوصا پرسنل شاغل در بخش های رادیولوژی تشخیصی و پرتو درمانی بیشترین تماس و دوز تجمعی اشعه یونیزان را دارند، بررسی میزان استعداد ابتلا به سرطان شغلی آنها موجبات برآورد ریسک شغلی این افراد را فراهم می آورد که از اهمیت بالایی خصوصا به جهت بهداشت شغلی در کشور برخوردار است.مطالعه حاضر با هدف اندازه گیری سطح8-هیدروکسی2-دیوکسی گوانوزین(8-OHdG) در ادرار پرتوکاران به عنوان بیومارکر آسیب اکسیداتیو  و مقایسه آن با گروه غیرپرتوکارانجام گرفت.

    روش بررسی

    در این مطالعه مورد-شاهد 70 نمونه در دوگروه جهت مطالعه انتخاب شدند.35 نفر از پرسنل گروه های مختلف پرتوکار  شاغل در بیمارستانهای دولتی شهر اصفهان شامل (پزشکی هسته ای، رادیولوژی ،رادیوتراپی وCT اسکن) و 35 نفر از کارمندانی که هیچ گونه مواجهه ای با پرتو نداشتند. ابتدا بعد از جمع آوری اطلاعات دموگرافیک شرکت کنندگان ، معیارهای ورود به مطالعه در هر دو گروه پرتوکار و غیرپرتوکار بررسی گردید. در صورت ممانعت از دادن ادرار ، مصرف سیگار ،مصرف چای و قهوه در طول شیفت کاری ،مصرف الکل ، مصرف دارو حتی در چند روز قبل از نمونه گیری ،ابتلاء به بیماریهای حاد و مزمن از قبیل (سرطان ،دیابت ، بیماریهای ترمینال کلیوی ، بیماریهای دژنریتیو سیستم عصبی ، فشار خون بالا و یا هربیماری شناخته شده دیگری) و همچنین در گروه پرتوکار در صورت اشتغال در شغل دومی که مواجهه با پرتوهای یونیزان داشته باشند ، نمونه ها از مطالعه خارج شدند و از پرسنلی که انتخاب شدند. سپس در پایان شیفت کاری از هردوگروه نمونه ادرار جهت تعیین غلظت  8-OHdG گرفته شد. نمونه ها به روش SPE(solid-phase extraction)  استخراج شدند و بعد از آن غلظت ماده مذکور توسط دستگاه GC/MS قرایت گردید. نهایتا داده های حاصل از تعیین غلظت  8-OHdG از طریق نرم افزار  SPss  نسخه 26 تحلیل شد.

    یافته ها

    نتایج نشان داد که میانگین غلظت 8-OHdG در ادرار پرتوکاران (07/31  ±4/259 نانوگرم برمیلی گرم کراتینین) با میانگین غلظت این ماده در ادرار غیرپرتوکاران (8/21  ± 1/141 نانوگرم برمیلی گرم کراتینین) تفاوت معناداری دارد(0.003  P=).

    نتیجه گیری

    پرتو یونیزان برافزایش سطح 8-OHdG به عنوان بیومارکر بالقوه آسیب اکسیداتیو DNA تاثیر داشته است. بدیهی است رعایت اصول حفاظت پرتویی از سوی پرتوکاران که عبارتند از: کاهش زمان مواجهه با پرتو ، افزایش فاصله از منبع، قراردادن سپر حفاظتی بین شخص و منبع پرتو و محافظت از خود دربرابر آلودگی رادیواکتیو با استفاده از لباس و پوشش مناسب منجر به کاهش پرتوگیری آنها خواهد گردید. باتوجه به ارتباط استرس اکسیداتیو وسرطان ، به نظرمی رسدکه مصرف آنتی اکسیدانها مانند ویتامین E و C وبتاکاروتن در پیشگیری از سرطان مفید است.

    کلیدواژگان: پرتوکاران، 8-هیدروکسی 2-دئوکسی گوانوزین، آسیب اکسیداتیو DNA
  • مصطفی هوشمندی، فاطمه دارابی* صفحات 763-775
    زمینه و هدف

    امروزه عوارض و صدمات جانی و مالی ناشی از سوانح طبیعی و غیر طبیعی تاثیر شگرف و انکارناپذیری در نحوه ی زندگی و سلامت انسان بجا می گذارد. یکی از مهمترین عوامل تاثیر گذار بر روی عملکرد سازمان در مواقع وقوع حوادث و بلایا طبیعی و انسانی آمادگی مراکز خدمات جامع سلامت به عنوان اولین سازمان ارایه دهنده خدمات درمانی و بهداشتی می باشد. هر چه مدیریت عملکرد در نیل به اهداف مذکور موفق تر باشد، بهره وری نیز افزایش یافته در نتیجه موفقیت و استمرار سازمان تضمین خواهد شد. هدف از مطالعه حاضر بررسی تاثیر میزان آمادگی مراکز خدمات جامع سلامت در مقابله با بلایا بر عملکرد سازمانی در دانشکده علوم پزشکی اسدآباد می باشد.

    روش بررسی

    این مطالعه توصیفی- مقطعی در  بین 100 نفر از کارکنان مراکز خدمات جامع سلامت اسدآباد انجام شد. به منظور جمع آوری اطلاعات پژوهش از دو نوع پرسشنامه محقق ساخته آمادگی مراکز خدمات و عملکرد سازمانی استفاده شد. روایی صوری و محتوایی پرسشنامه ها با استفاده از نظرهای اصلاحی استادان مدیریتی در حوزه سلامت تعیین شد و پایایی درونی پرسشنامه ها با استفاده از آزمون آلفای کرونباخ به ترتیب ᾳ=0/98 و ᾳ=0/83 به دست آمد. روش تحلیل توصیفی و از نوع معادلات ساختاری است. به منظور تجزیه و تحلیل داده ها از شاخص های توصیفی و آزمون های آماری آزمون کولموگروف-اسمیرنوف، ضریب همبستگی پیرسون و تحلیل مسیر در نرم افزار های آماری  spss و LISREL استفاده شد.

    یافته ها

    براساس نتایج مطالعه حاضر، از میان کارکنان 32% آنها مرد و 68% زن بودند. اکثر کارکنان در رده ی سنی 50-40 سال با 42 درصد، و کمترین درصد فراوانی (12 درصد) مربوط به رده سنی بالاتر از 50 سال بود. از متغیرهای اصلی مورد بررسی تنها میانگین سامانه مدیریت صحنه پاسخ کمتر از مقدار متوسط و برابر با 79/2 می باشد. بررسی بالاترین میانگین ها نشان داد که، سازماندهی و ساختار بالاترین میانگین را با مقدار 3.95 دارد. نتایج نشان داد که از مجموع 19 فرضیه اصلی و فرعی، تعداد 17 فرضیه تایید شده است (05/.>p) و دو فرضیه هم رد شده است (05/.<p). همچنین نتایج نشان داد هر سه فرضیه اصلی تایید شده است (05/.>p). همچنین تمامی متغیرهای پژوهش از توزیع نرمال برخوردارند (05/0<p). نتایج  مدل ارایه شده نشان می دهد که شاخص RMSEA  کمتر از 08/0، CFI، NFIو GFI بزرگتر از 90/0 مقدار PGFI بیشتر از 60/0 است که تمامی شاخص های برازش بدست آمده نشان از تایید مدل پژوهش دارند.

    نتیجه گیری

    بر اساس نتایج این مطالعه؛ به منظور افزایش میزان کارایی ارایه خدمات درمانی و پزشکی در شریط اضطراری و ارتقای ارتباط دوسویه بین سازماندهی و ساختار آمادگی مراکز خدمات جامع سلامت و همچنین بهبود عملکرد سازمانی، فراهم آوردن استراتژی هایی در سازمان توسط مدیریت سازمان ضروری است. همچنین با توجه به غیرقابل پیش بینی بودن برخی از بلایا همانند زلزله، آماده سازی کارکنان با ارایه برنامه های آموزشی نظری و عملی، همزمان با برگزاری مانورهای عملیاتی در شریط اضطراری با تاکید بر تکرار در فواصل زمانی مناسب می تواند مفید واقع گردد.

    کلیدواژگان: حوادث و بلایا، مراکز خدمات جامع سلامت، عملکرد سازمانی، بیمارستان
  • محسن صادقی یارندی، علی کریمی، علی اصغر ساجدیان، وحید احمدی، فریده گلبابایی* صفحات 776-791
    زمینه و هدف

    3،1- بوتادین یکی از مهم ترین ترکیبات سرطانزا و خطرناک موجود در هوای تنفسی کارکنان شاغل در صنایع پتروشیمی بوده و ارتباط آن با ایجاد اثرات نامطلوب بهداشتی و سرطان خون در بسیاری از مطالعات اپیدمیولوژیک و کوهورت انجام شده، مشخص گردیده است. مطالعه حاضر با هدف ارزیابی کمی ریسک بهداشتی تماس تنفسی با بخارات 3،1- بوتادین در یک صنعت پتروشیمی با استفاده از روش ارایه شده توسط سازمان حفاظت محیط زیست آمریکا انجام گردید.

    روش بررسی

    مطالعه حاضر از نوع توصیفی - تحلیلی و مقطعی بوده و در سال 1397 در یک صنعت پتروشیمی تولید کننده کوپلیمرهای آکریلونیتریل، بوتادین و استیرن (ABS) انجام گردید. نمونه مورد مطالعه مشتمل بر کلیه افراد دارای مواجهه تنفسی با ترکیب 3،1-بوتادین بر اساس بررسی های اولیه به تعداد 50 نفر انتخاب گردید. میزان مواجهه تنفسی افراد با 3،1-بوتادین با استفاده از متد بهینه شماره 1024 انستیتو ملی ایمنی و بهداشت شغلی (NIOSH 1024) اندازه گیری گردیده و برای هر فرد شاخص مواجهه (EI) محاسبه گردید. جمع آوری نمونه ها به روش جذب سطحی و توسط لوله های جاذب ذغال فعال پایه بلند و حاوی زغال فعال انجام گردیده و به منظور آنالیز نمونه ها نیز از دستگاه گاز کروماتوگرافی مجهز به آشکارساز یونیزاسیون شعله ای (GC - FID) استفاده گردید. به منظور ارزیابی ریسک بهداشتی طی مطالعه حاضر از روش کمی پیشنهادی سازمان حفاظت محیط زیست آمریکا (USEPA)، شاخص نسبت خطر (HQ) و بانک اطلاعاتی ارایه شده توسط آن به نام سیستم اطلاعات جامع ریسک (IRIS) استفاده گردید. در نهایت داده های تحصیل شده در محیط نرم افزار آماری SPSS ویراست 25 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.

    یافته ها

    میانگین مواجهه تنفسی با 3،1-بوتادین در بین افراد مورد مطالعه مقدار 36/811±  82/560 میکروگرم بر متر مکعب مشخص گردید. همچنین میانگین شاخص مواجهه (EI) در بین افراد مورد مطالعه مقدار 25/0±  198/0 محاسبه گردیده و در کلیه موارد پایین تر از مقدار مجاز یک، بدست آمد. میانگین شاخص خطر (HQ) در بین افراد مورد مطالعه مقدار  76/14±  82/10 محاسبه گردید. مشخص گردید 40 درصد از افراد در محدوده ریسک بهداشتی مجاز و 60 درصد نیز در محدوده بیشتر از حد مجاز قرار دارند. مشخص گردید که بیشترین میانگین شاخص خطر (HQ) مربوط به واحد ایمنی و آتش نشانی با مقدار 57/36 بوده و پس از آن نیز به ترتیب واحدهای درایر، آزمایشگاه، 310، تاسیسات و کامپاند به ترتیب دارای میانگین ریسک غیر سرطانزایی 51/18، 01/16، 23/12، 57/11 و 82/10 می باشند. واحدهای شغلی بسته بندی، تعمیرات مکانیک و کواگولیشن نیز به ترتیب دارای کمترین مقادیر ریسک غیر سرطانزایی با میانگین شاخص 18/0، 58/0 و 39/1 بودند. در بین کلیه واحدهای مورد بررسی، واحدهای بسته بندی و تعمیرات مکانیک دارای مقادیر میانگین ریسک غیر سرطانزایی پایین تر از حدود مجاز بودند (1 > HQ).

    نتیجه گیری

    نتایج نشان داد که ریسک بهداشتی ناشی از مواجهه تنفسی با 3،1-بوتادین در اکثریت واحدهای شغلی مورد مطالعه در محدوده ریسک غیر مجاز قرار دارد، لذا به کار گیری اقدامات کنترلی به منظور کاهش میزان مواجهه تنفسی افراد و به تبع آن کاهش مقادیر ریسک بهداشتی ناشی از مواجهه با ترکیب 3،1-بوتادین امری کاملا ضروری می باشد.

    کلیدواژگان: 31-بوتادین، ریسک بهداشتی، شاخص خطر، مواجهه شغلی، صنایع پتروشیمی
  • داود محمودی، سید شمس الدین علیزاده*، یحیی رسول زاده، محمد اصغری صفحات 792-806
    زمینه و هدف

    سازمان ها به عنوان یک گروه با ساختار وجودی خاص تعریف می گردند و نقش محوری را در پویایی سیستم های اجتماعی، اقتصادی و بوم شناختی دارند. برای صنایع و سازمان ها فجایع، حوادث و بحران ها مسایل پیچیده و بحث برانگیز می باشند. تاب آوری سازمانی، یک هدف موثری است که به طور مداوم به عملکرد سازمان در طول کسب و کار، فجایع و موقعیت های بحرانی کمک می کند و به عبارتی، تاب آوری سازمان ها را قادر می سازد که چالش های پیچیده در سازمان را مدیریت کنند. لذا مطالعه حاضر با هدف وزن دهی و اولویت بندی ابعاد سیزده گانه تاب آوری سازمانی در مواجهه با بحران ها و حوادث بزرگ انجام شده است.

    روش بررسی

    در پژوهش توصیفی-تحلیلی-کاربردی حاضر که در صنایع بزرگ (در سه صنعت بزرگ شامل: یک شرکت تولید ماشین آلات سنگین کشاورزی، یک شرکت تولید و مونتاژ قطعات خودرو و یک شرکت وابسته به صنایع نفت وگاز) انجام شده است، ابعاد و حیطه های شناسایی شده جهت سنجش سطح تاب آوری سازمانی در سازمان ها، در قالب پرسشنامه ای با فرم مخصوص در اختیار کارشناسان و متخصصین مربوطه قرار گرفت. سپس نظرات آن ها دریافت گردید. در نهایت با استفاده از داده های حاصل از پرسشنامه ها و با کمک روش تحلیل سلسله مراتبی (AHP) و نرم افزار Super Decisions، وزن دهی و اولویت بندی ابعاد و گویه های تاب آوری سازمانی صورت پذیرفت.

    یافته ها

    بیشترین مقدار وزن نرمال در بین ابعاد تاب آوری سازمانی، مربوط به حیطه رهبری و تصمیم گیری (معادل 20583/0) بوده و کمترین این مقدار مربوط به حیطه منابع (معادل 01246/0) می باشد. به عبارتی، اولویت اول و سیزدهم در بین 13 حیطه تاب آوری سازمانی در این مطالعه، به ترتیب مربوط به حیطه های رهبری و تصمیم گیری و منابع می باشد. گفتنی است که حیطه های استفاده از دانش و تجربه و تعهد مدیریت نیز در کنار بعد رهبری و تصمیم گیری از وزن نسبتا بالا (اختلاف وزن زیاد نسبت به ده حیطه دیگر پرسشنامه) و ابعاد آمادگی و مسئولیت پذیری نیز در کنار حیطه منابع از وزن نسبتا کمتری برخوردارند. همچنین لازم به ذکر است که نرخ ناسازگاری (0138/0) کوچک تر یا مساوی با مقدار 1/0 به دست آمد که نشان دهنده صحت مقایسات زوجی بوده و درنتیجه می توان به نتایج وزن ها اعتماد نمود. همچنین با توجه به نتایج مرتبط با وزن دهی گویه های مربوط به تک تک ابعاد پرسشنامه تاب آوری سازمانی (جهت نشان دادن اهمیت گویه های مختص هر حیطه از پرسشنامه تاب آوری سازمانی، نسبت به همدیگر)، می توان اظهار نمود که تمامی مقادیر نرخ ناسازگاری به دست آمده، کوچک تر یا مساوی 1/0 بوده و درنتیجه می توان ادعای صحیح بودن مقایسات زوجی را داشته و متعاقبا به وزن های اختصاص داده شده به تمامی گویه ها اعتماد نمود.

    بحث و نتیجه گیری

    سازمان های بزرگ، به منظور بهبود مدیریت ایمنی و تاب آوری سازمانی، می توانند بر روی شاخص های تاثیرگذار براساس اولویت، از قبیل رهبری و تصمیم گیری، استفاده از دانش و تجربه و تعهد مدیریت تمرکز نموده و نسبت به پایش و بهبود آن ها اقدام نمایند. اصلاح و بهبود شاخص های مذکور با بکارگیری راهکارهای علمی و مهندسی، منجر به ارتقاء ایمنی و سطح تاب آوری در سازمان ها خواهد شد.

    کلیدواژگان: حوادث بزرگ، بحران، تاب آوری سازمانی، ایمنی
  • نازی نیازمند اقدم، محمد رنجبریان، سهیلا خدا کریم، فاروق محمدیان، سمیه فرهنگ دهقان* صفحات 807-822
    زمینه و هدف

    صدای ترافیک جاده ای به عنوان شایع ترین منبع صدای محیطی دارای اثرات مختلف بر سلامت روانی، جسمی، اختلال در فعالیت های روزمره و عملکرد شناختی است. ارتعاش نیز یکی دیگر از دستاوردهای توسعه صنعتی است که همراه با صدا در اکثر محیط های کار دیده می شود. ارتعاش منتقله از سطح جاده به وسایل نقلیه و رانندگان ممکن است با ایجاد تداخل در فعالیت ها، بر سطح راحتی و آسایش آنها تاثیر بگذارد و باعث کاهش تمرکز شود. در مطالعه حاضر، به بررسی مقایسه اثر مواجهه مستقل و توام با صدای ناشی از ترافیک و ارتعاش تمام بدن بر روی سطح توجه و کنترل پاسخ مردان در دو بعد دیداری و شنیداری توسط آزمون  بررسی یکپارچه عملکرد دیداری شنیداری (IVA +PLUS) پرداخته شده است.

    روش بررسی

    افراد مورد بررسی این مطالعه 24 نفر از دانشجویان مرد 18 تا 30 سال دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی بودند که شروط ورود به مطالعه را دارا بودند. آزمایشات در 4 گام و به صورت تصادفی طی یک روز مشخص برای هر فرد در اتاق آکوستیک انجام می شد، در مجموع 96 اجرای آزمایشی (24 اجرا برای هر گام) صورت پذیرفت. افراد پس از ثبت برخی از سنجه های عمکرد شناختی (شامل نمره توجه کل و کنترل پاسخ) در شرایط زمینه (تراز صدای dBA 27 و شتاب ارتعاش صفر)، در معرض مواجهه مستقل و توام  با تراز صدای dBA 55 (به عنوان تراز فشار صوت مجاز در هوای آزاد کشور ایران) و شتاب ارتعاش  65/0 (به عنوان میانگین شتاب معادل کلی در خودرو داخلی) قرار می گرفتند. نوع وظیفه شناختی محوله به شرکت کنندگان از نوع "ساده"، بار کار فیزیکی آن "سبک" بود. شرکت کنندگان، فرم رضایت کتبی، فرم اطلاعات دموگرافیک، پرسشنامه سلامت عمومی (GHQ) و پرسشنامه حساسیت به صدای واینشتاین را تکمیل می نمودند. تست ادیومتری و همینطور تست بینایی سنج E چارت برای اطمینان از سلامت شنوایی و بینایی آنها صورت گرفت. برای تعیین اثر صدا و ارتعاش تمام بدن بر سطح  توجه و کنترل پاسخ، از رگراسیون با اندازه گیری های تکراری با رویکرد تعمیم یافته با ساختار همبستگی اتورگرسیو مرتبه اول استفاده شد.

    یافته ها

    میانگین نمرات توجه در بعد دیداری در مردان با افزایش صدای ترافیک از 27 به dBA 55 در شتاب ارتعاش زمینه، افزایش و نمره کنترل پاسخ کاهش پیدا کرد، که این افزایش و کاهش میزان نمرات توجه و کنترل پاسخ از لحاظ آماری معنادار نبود  (به ترتیبP = 0.79 و  P = 0.1). در تراز صدای زمینه، میانگین نمرات توجه و کنترل پاسخ دیداری در مردان با افزایش شتاب ارتعاشی از صفر به  65/0، افزایش یافت که این افزایش میزان نمرات توجه و کنترل پاسخ از لحاظ آماری معنادار نبود (به ترتیبP = 0.49 و P = 0.59). در حالت مواجهه توام شرکت کنندگان با تراز صدای dBA 55 و شتاب ارتعاش  65/0، میانگین نمرات توجه دیداری در مردان نسبت به حالت زمینه کاهش یافت (P = 0.95) و نمره کنترل پاسخ در این حالت از مواجهه نسبت به حالت زمینه افزایش یافت (P = 0.72). میانگین نمرات توجه و کنترل پاسخ شنیداری در مردان با افزایش صدای ترافیک از  27 به dBA 55  در شتاب ارتعاش زمینه، کاهش یافت (به ترتیب P = 0.02 و  P = 0.13). میانگین نمرات توجه شنیداری در مردان با افزایش شتاب ارتعاشی از صفر به  65/0، در تراز صدای زمینه، بطور معنی داری کاهش پیدا کرد (P = 0.01).  میانگین نمرات کنترل پاسخ شنیداری در مردان با افزایش شتاب ارتعاشی از صفر به  65/0، در تراز صدای زمینه، افزایش پیدا کرد (P = 0.74). در حالت مواجهه توام شرکت کنندگان با تراز صدای dBA 55 و شتاب ارتعاش  65/0، میانگین نمرات توجه شنیداری در مردان نسبت به حالت زمینه به طور معنی داری کاهش یافت (P = 0.01) و نمره کنترل پاسخ در این حالت از مواجهه نسبت به حالت زمینه افزایش یافت (P = 0.09).

    نتیجه گیری

    در خصوص  اثر توام تراز صدای dBA 55 و شتاب ارتعاش  65/0 بر سطح توجه کل و کنترل پاسخ در بعد دیداری و شنیداری، نتایج  مشابهی یافت گردید. بطوریکه افزایش همزمان تراز صدا  و شتاب ارتعاش نسبت به حالت زمینه، نمره کل توجه را در هر دو بعد دیداری و شنیداری کاهش داده است. با این حال در شرایط مذکور نمره کنترل پاسخ در هر دو بعد دیداری و شنیداری افزایش یافته است. به نظر می رسد که نمره کنترل پاسخ که به نوعی بیانگر قابلیت حفظ توجه و سرعت واکنش حین انجام آزمون می باشد تحت تاثیر نظریه انگیختی صدا و همچنین اثرات مثبت کوتاه مدت ارتعاش با شتاب پایین، افزایش یافته است. به طور کلی، اعمال ارتعاش تمام بدن در شتاب های کم تا متوسط و تراز صدای پایین ممکن است در زمان های کوتاه باعث بهبود عملکرد شناختی گردد، با این حال نتیجه گیری قطعی منوط به انجام آزمون های سیستماتیک و جامع تر است.

    کلیدواژگان: اثر ترکیبی، صدای ترافیک، ارتعاش تمام بدن، عملکرد شناختی
  • فرهاد فرهادی*، سید محمدرضا داودی، ناصر امیری ابراهیم محمدی صفحات 823-835
    زمینه و هدف

    امروزه می توان از محیط کار ایمن و آگاهانه در سازمانها و صنایع مختلف، به عنوان یک مزیت رقابتی بلند مدت نام برد که بهبود آن منجر به جلوگیری از رخ دادن حوادث برای انواع سازمان ها در کشورهای مختلف می شود. محیط کار ایمن و آگاهانه سازمان ها را قادر می سازد تا نشانه های کاهش امنیت را قبل از رخ دادن اتفاق های تصادفی شناسایی کند. این عملکرد فعالانه در شرکت گاز بسیار مهم است. سازمان ها با رعایت الزامات محیط کار ایمن و آگاهانه نسبت به ایجاد امنیت در سازمان فعال بوده و کارکنان می توانند بدون ترس هر نگرانی را گزارش دهند، از سویی یکی از الزامات مهم و تعیین کننده در سیستم های مدیریت ایمنی و حتی زیست محیطی الزامی تحت عنوان شناسایی عوامل موثر بر استقرار سیستم ایمنی می باشد. دلیل گنجاندن این الزام در استانداردهای یاد شده اهمیتی است که این موضوع در کاهش عواقب حادثه دارد. در سال های اخیر تلاش های فراوانی جهت شناخت دلایل بوجود آورنده سوانح در صنایع مختلف به ویژه صنعت نفت و گاز صورت گرفته است. اعتقاد بر این بود که بیشتر حوادث، ناشی از خطاهای انسانی است و به سادگی می توان نتیجه گرفت که اینگونه خطاها به دلیل بی دقتی یا بی کفایتی در انجام کارها می باشد، اما این استدلال درست نیست. افرادی که سوانح را بررسی می کنند دریافته اند که انسان فقط آخرین حلقه زنجیری است که باعث ایجاد یک سانحه می شود. نمی توان با تغییر دادن افراد از سوانح جلوگیری کرد، تنها می توان با شناسایی عوامل بوجود آورنده یک سانحه از آن پیشگیری کرد. محیط امن کاری سبب می شود پرسنل بدون هیچ نگرانی و ترسی از جانب مدیران عقاید و نظرات خود را بیان کرده  و می توانند از محیط امن کاری جهت دسترسی به یک تصویر کامل از وضعیت عملکردی سازمان و جهت شناخت موارد ضعیف و یا نشانه های هشداردهنده اولیه استفاده کنند. بنابراین هدف پژوهش ارایه مدل محیط کار ایمن و آگاهانه در شرکت گاز استان چهارمحال و بختیاری می باشد.

    روش بررسی

    پژوهش حاضر توسعه‎ای کاربردی بوده و به‎صورت آمیخته انجام گردید. در بخش کیفی با استفاده از روش نمونه گیری گلوله برفی 10 خبره آشنا به پژوهش تعیین شدند. با کمک روش کیفی تحلیل مضمونی ابتدا با مرور پیشینه پژوهش، پرسش های مصاحبه نیمه ساخت یافته در زمینه محیط کار ایمن و آگاهانه تدوین شدند و در چند جلسه با حضور محققان و صاحب نظران این حوزه، صحت محتوا و کفایت آن ها برای شناسایی عوامل موثر و تشکیل دهنده بررسی شد. به منظور  بررسی پایایی با بهره مندی از روش درصد توافق بین دو کدگذار (محققان) انجام گرفت که رقم 80 درصد توافق، بیان کننده پایایی بخش کیفی بود. در بخش کمی از روش مدل سازی ساختاری تفسیری به منظور برقراری ارتباط میان مضمون ها و ساختن مدل استفاده شد.

    یافته ها

    بر اساس مصاحبه با خبرگان24  مضمون تفسیری به دست آمد و با استفاده از کدگذاری و با توجه به ماهیت این 24 زیرمقوله و بررسی دقیق روابط بین آن ها، مولفه ها در 7 مضمون فراگیر دسته بندی شدند. نتایج تحلیل مضمونی 7 مولفه برای محیط کار ایمن و آگاهانه شامل تعهد مدیران شرکت، آموزش، آزادی و اعتماد به نفس کارکنان، استراتژی جامع و همکاری، برنامه ریزی محیط کار ایمن و آگاهانه، رعایت قوانین و مدیریت ریسک را نشان داد. به‎کمک روش مدل سازی ساختاری تفسیری  مشخص گردید مولفه تعهد مدیریت مانند سنگ زیربنایی مدل عمل می کند و عامل آزادی و اعتماد به نفس کارکنان سرآمد مدل می باشد. همچنین احساس آزادی و اعتماد به نفس کارکنان و مولفه آموزش از قدرت نفوذ کم ولی میزان وابستگی زیاد نسبت به دیگر مولفه ها برخوردار می باشند. مولفه های مدیریت ریسک و استراتژی جامع و همکاری در ناحیه پیوندی قرار دارند که از قدرت نفوذ بالا و وابستگی بالایی برخوردارند. مولفه های تعهد مدیران، رعایت قوانین و  برنامه ریزی محیط کار ایمن و آگاهانه در ناحیه نفوذ قرار دارند. این مولفه ها از قدرت نفوذ بالا با حداقل وابستگی برخوردار هستند.

    نتیجه گیری

    تعهد مدیران شرکت گاز در ارتقای فرهنگ ایمن و آگاهانه امری ضروری می باشد و برای رسیدن به این هدف می توان از آموزش و ترویج مفهوم محیط کار ایمن و آگاهانه برای مدیران و کارکنان استفاده کرد. با توجه به اهمیت صنعت گاز در اقتصاد کشور و زندگی مردم و همچنین میزان تاثیرگذاری فرهنگ ایمنی بر روی ایمنی کارکنان طرح ریزی مدل ایمن و آگاهانه در سازمان به صورت هدفمند و تاکید بر آگاهانه بودن ایمنی می تواند به عنوان عاملی در جهت تشدید و تسریع ارتقاء فرهنگ ایمنی آگاهانه در سازمان باشد.

    کلیدواژگان: ایمنی، بهداشت، محیط زیست، محیط کار ایمن و آگاهانه، شرکت گاز
  • حامد محمدی*، حسین تیموری صفحات 836-854
    زمینه و هدف

    امروزه بکارگیری سیستم مدیریت سلامت، ایمنی و محیط زیست در محیط های کاری جهت حفظ سلامت کارکنان، کاهش حوادث شغلی، ایجاد محیط ایمن، تعدیل اثرات مخرب بر محیط زیست، افزایش بهره وری و توسعه پایدار در حال گسترش است. در دیدگاه تاب آوری توجه به درون سیستم و قابلیت بازآفرینی آن، سازوکارهای یادگیری، یکپارچگی اجزاء و سایر ویژگی هایی که انطباق پذیری سیستم را با هر گونه تغییرات و شوک های محیطی افزایش می دهد، تاکید می شود. مهندسی تاب آوری به عنوان نگرشی جدید در حوزه سیستم های مدیریتی، در صدد حفظ عملکرد سیستم ها در شرایط مختلف، با تکیه برنقاط قوت به جای نقاط ضعف می باشد.

    روش بررسی

    این پژوهش از نوع توصیفی- تحلیلی و از نظر هدف کاربردی بوده که با استفاده از ابزار پرسشنامه در 12 شرکت فعال در حوزه ی تولید شمش روی دارای سیستم مدیریت سلامت، ایمنی و محیط زیست یا سیستم مدیریت یکپارچه  شهرک روی زنجان در سال 1397 انجام گرفت.

    یافته ها

    وضعیت سیستم مدیریت سلامت، ایمنی و  محیط زیست از دیدگاه مهندسی تاب آوری شهرک روی زنجان، با (8/57 درصد) در سطح متوسط ارزیابی شد. در معیارهای اصلی سیستم مدیریت سلامت، ایمنی و  محیط زیست؛ معیار ارزیابی و مدیریت ریسک با (97/65 درصد) و معیار نتایج با (95/42 درصد) و در زیرمعیارها؛ زیرمعیار رهبری و تعهد مدیریت ارشد با (4/71 درصد) و زیرمعیار عملکرد پیشگیرانه با (46/42 درصد) و در زیر زیر معیارها؛ زیر زیرمعیار منابع با (91/77 درصد) و زیر زیر معیار پیمانکاران با (13/38 درصد) به ترتیب بالاترین و پایین ترین امتیاز ارزیابی را به خود اختصاص دادند. رویکرد ساختاری و عملکردی به ترتیب 57/62 درصد و 55/ 60 درصد امتیاز در سطح متوسط و رویکرد عملکردی با 95/42 درصد ضعیف ارزیابی شد.

    نتیجه گیری

    ملاحظه همزمان سیستم مدیریت سلامت، ایمنی و محیط زیست با رویکردهای؛ ساختاری، عملکردی، عملیاتی و مهندسی تاب آوری، نسبت به روش های ارزیابی معمول سیستم مدیریت سلامت، ایمنی و محیط زیست ارزیابی جامع ارایه داد و نقاط قوت و ضعف سیستم مدیریت سلامت، ایمنی و محیط زیست بهتر شناسایی شد. بکارگیری ابزار، روش و نتایج این تحقیق، باعث صرفه جویی در وقت و هزینه، بهبود شاخص های سلامت، ایمنی و محیط زیست ، افزایش بهره وری و  توسعه پایدار خواهد شد.

    کلیدواژگان: مدیریت سلامت، ایمنی، محیط زیست، مهندسی تاب آوری، شهرک تخصصی روی، زنجان
  • زهرا اردودری*، فرزانه فدایی صفحات 855-897
    زمینه و هدف

    اختلالات اسکلتی عضلانی به صدمات و بیماری های ماهیچه ها، تاندون ها، لیگامان ها، مفاصل، اعصاب، رگ های خونی و کلیه ساختارهای حمایتی که در حرکت نقش دارند اطلاق میشود. رابطه علی این صدمات با ریسک فاکتورهای ارگونومیکی به اثبات رسیده است. گرچه این اختلالات اغلب منجر به فوت نمی شود لکن ناتوانی و حتی از کار افتادگی دایم پیامدهای معمولی آن است. دست انسان دارای سیستم اسکلتی عضلانی پیچیده و خاصی است که کارهای متعددی را به درستی انجام میدهد. نیروی چنگش معمولا عملکرد دست را ارزیابی می کند و به عنوان نشانه ای از سلامت عمومی، سلامت فیزیکی و عملکرد ماهیچه ای محسوب می گردد.کینزیوتیپ به منظور حصول اثرات درمانی مختلف مانند بهبود گردش خون، تسکین یا مهار درد مستقیما روی پوست قرار داده میشود. نیروی چنگش نیز معمولا عملکرد دست را ارزیابی میکند و نشانه ای از سلامت عمومی محسوب میگردد. در مونتاژکاران به دلیل اینکه قسمتی از بدن مکررا و بدون استراحت مورد استفاده قرار میگیرد، خطر ابتلا به اختلالات اسکلتی عضلانی افزایش میابد. این مطالعه با هدف بررسی تاثیر استفاده همزمان از کینزیوتیپ و انجام حرکات ورزشی بر حداکثر قدرت key pinch در صنایع الکتریکی انجام شد.

    روش بررسی

     این مطالعه کارآزمایی بالینی روی 40 کارگر زن شاغل در واحد مونتاژ انجام شد. افراد به مدت هشت هفته و هر هفته دو بار به انجام ورزش و استفاده از کینزیوتیپ پرداختند. بمنظور اندازه گیری  قدرت Key Pinch قبل و بعد از مداخله از دستگاه پینچ گیج  مدل"SH 5005 SAEHAN Hydraulic Pinch Gauge, South Korea" و برای ارزیابی ناتوانی اندام فوقانی هم از پرسشنامه DASH استفاده شد. داده ها با استفاده از نرم افزار SPSS 20 ، آزمون تی زوجی و پیرسون تجزیه و تحلیل و P value کمتر از 05/0 معنادار تلقی گردید.

    یافته ها

     در این مطالعه آزمون تی زوجی نشان داد که بین میانگین قدرت key pinch دست راست و چپ و نیز ناتوانی اندام فوقانی بعد و قبل استفاده همزمان از کینزیوتیپ و ورزش و فقط ورزش، تفاوت معناداری وجود دارد؛ به عبارتی کینزیوتیپ و ورزش روی افزایش قدرت key pinch تاثیر مثبتی داشته است. از طرفی کینزیوتیپ و ورزش باعث کاهش ناتوانی اندام فوقانی شده است. گفتنی است این موارد در گروه کنترل مشاهده نگرید. در این مطالعه، ضریب همبستگی پیرسون نشان داد که از بین متغیرهای دموگرافیک، سن با قدرت key pinch دست راست رابطه منفی و معناداری و با نمره ناتوانی اندام فوقانی رابطه مثبت و معناداری داشت و بین سایر متغیرها رابطه معناداری حاصل نگردید.

    نتیجه گیری

     طبق نتایج می توان بیان نمود، انجام تمرینات ورزشی حداقل 2 یا 3 جلسه در طول هفته در ساعات کاری، در افزایش قدرت key pinch هر دو دست و نیز کاهش ناتوانی اندام فوقانی مونتاژکاران تاثیر گذار است. لذا توصیه میگردد به منظور افزایش بازدهی در برنامه ی کاری پرسنل انجام حرکات ورزشی گنجانده شود. همچنین پیشنهاد می گردد، در خصوص استفاده از کینزیوتیپ در اندام های مختلف و تاثیر آن در بهبود درد و عملکرد کارگران و کارمندان و نیز مردان، بررسی های لازم صورت پذیرد.

    کلیدواژگان: کینزیوتیپ، ورزش، Key Pinch، پرسشنامه ناتوانی بازو-شانه-دست، مونتاژکاران
  • داوود افشاری، غلامعباس شیرالی، ارمان امیری، پیام رشنودی*، مرضیه رئیسی زاده، علی صحرانشین سامانی صفحات 868-880
    زمینه و هدف

    تحقیقات نشان میدهند که در سالهای اخیر به علت تغییرات در شیوه ی زندگی و به تبع آن تغییرات در الگوی غذایی و رفتاری، شیوع بیماری های غیر واگیردار از جمله سندروم متابولیک و بیماری های قلبی، دیابت در جهان از جمله در ایران افزایش چشمگیری پیدا کرده است به گونه ای که نتایج یک مطالعه سیستماتیک در ایران نشان می دهد که شیوع اضافه وزن و چاقی به ترتیب 5/38-28  و 6/12-9/25درصد در 15 مطالعه در سطح ملی و 71 مطالعه منطقه ای بوده است. هدف از این مطالعه بررسی فراوانی سندروم متابولیک و ارتباط آن با مشخصات دموگرافیکی موثر در کارگران یکی از صنایع پتروشیمی می باشد.

    روش بررسی

    این مطالعه به صورت توصیفی- مقطعی بر روی 692  نفر از کارکنان مرد یکی از صنایع پتروشیمی جنوب غرب کشور ایران  انجام شد. جهت سنجش سندروم متابولیک بعد از اندازه گیری متغیرهای پاراکلینیکی خون از معیارهای ATP III[1] استفاده شد. برای آنالیز داده های جمع آوری شده از آزمون های آماری Independent Samples Test و رگرسیون لجستیک و برای تشخیص همبستگی بین مولفه های مورد پژوهش از آزمون های آماری کای دو،کرامر و اسپرمن در نرم افزار SPSS24  در سطح معنی دار 05/0 استفاده گردید.  

    یافته ها

    نتایج بدست آمده نشان می دهد که شیوع سندروم متابولیک1/15درصد، و فراوانی نسبی غیر طبیعی دوره کمر3/27، تری گلیسرید5/49، لیپوپروتیین با چگالی بالا6/71، فشار خون1/34، قند خون ناشتا 4/13و سطح کلسترول کل خون 8/37درصد می باشند. نتایج بررسی همبستگی بین مشخصات دموگرافی با سندروم متابولیک نشان می دهد که ارتباط معنی داری بین سندرم متابولیک با هر از یک مولفه سن، فشار خون، شاخص توده بدنی، نوبت کاری و  دیس لپیدمی وجود دارد، به گونه ای که  این ارتباط با فشار خون، شاخص توده بدنی و نوبت کاری نسبتا متوسط(316/0s= ،371/0s= و 452/0s=) و با سن و دیس لپیدمی ضعیف مشاهده شد(15/0s= و 18/0s=). در حالی که سایر مشخصات دموگرافیکی از جمله؛ وضعیت تاهل، سیگار کشیدن و سطح تحصیلات دارای ارتباط معنی داری با شیوع سندروم متابولیک دارا نمی باشند(05/0<P) بررسی آماری نشان داد اختلاف میانگین معنا داری بین میانگین شاخص توده بدنی، دیس لیپیدمی، نوبت کاری، دوره کمر، تری گلیسرید، فشار خون، لیپوپروتیین با چگالی بالا و قند خون افراد دارای سندروم متابولیک و فاقد آن وجود داشت (p <0.001). همچنین بررسی نتایج نسبت شانس نشان می دهد که هریک از پارامتر های : فشارخون (37/2-1/4= CL95%) 12/3(OR)[2]=، شاخص توده بدنی (22/1-38/1CI=95%) 301/1OR=، سن (031/1-088/1CI=95%) 059/1OR=، دیس لیپیدمی(019/1-01/1CI=95%) 015/1OR=، قند خون ناشتا(343/4-786/1CI=95%) 78/2OR=، دوره کمر (829/15-105/6CI=95%) 830/9OR=، نوبت کاری  (290/12-249/4CI=95%) 309/7OR= تری گلیسرید (011/1-006/1CI=95%) 009/1OR= باعث افزایش CI)95% Odds Ratio (سندروم متابولیک می شود.

    نتیجه گیری

    با توجه به شیوع نسبتا بالا سندروم متابولیک و همچنین سطوح غیر طبیعی هر از پارامتر های دوره کمر، تری گلیسرید، فشار خون، لیپوپروتیین با چگالی بالا و قند خون افراد و شاخص توده بدنی، لذا ضروری است که با پیاده سازی برنامه های آموزشی در جهت افزایش آگاهی افراد، برای تغییر در سبک زندگی و شغلی آنها به کاهش عواض ناشی از سندروم متابولیک و افزایش سطح سلامت افراد کمک نمود. 

    کلیدواژگان: سندروم متابولیک، پتروشیمی، بیماری قلبی عروقی، شاخص توده بدنی، کارگران
  • داود اسکندری، هستی برقعی پور، موسی جباری، عاطفه عبدپور، غزاله منظمی تهرانی* صفحات 881-892
    زمینه و هدف

    ارزیابی مواجهه شغلی کارکنان از طریق پایش بلندمدت به علت پیچیدگی های روش های نمونه برداری و آنالیز در تمامی شرایط عملی نیست. استفاده از روش های ارزیابی ریسک مواجهه با مواد شیمیایی راهکاری مناسب جهت بررسی وضعیت مواجهه کارکنان با مواد شیمیایی در برخی شرایط است. البته نیاز به ملاحظات ویژه جهت ارایه تکنیکی جامع و رفع نواقص روش های حاضر مانند عدم توجه به اقدامات کنترلی موجود وجود دارد. 

    روش بررسی

    در مطالعه حاضر با مرور مطالعات و نیز بر اساس رویکرد Control Banding (CB) سه فاکتور تاثیرگذار در ریسک مواجهه کارکنان با مواد شیمیایی شامل شاخص مخاطره سلامت (HHI) نشانگر ویژگی های سمی ذاتی مواد شیمیایی، شاخص مواجهه شغلی با مواد شیمیایی (OEI) با هدف نشان دادن ویژگی های مرتبط با شرایط فرایند و خصوصیات مواد و نحوه مواجهه و همچنین شاخص اثربخشی اقدامات کنترلی (CEI) با در نظر گرفتن اقدامات مهندسی و مدیریتی موثر بر مواجهه با مواد شیمیایی در نظر گرفته شد. در ادامه بر اساس روش مذکور ریسک مواجهه با مواد شیمیایی در پتروشیمی مارون مورد بررسی قرار گرفت.

     یافته ها

    شاخص ریسک مواجهه با مواد شیمیایی (CRI) از حاصل ضرب فاکتورهای موثر بر مواجهه محاسبه گردید. بر اساس یافته های مطالعه، مواجهه با بنزن و 1 و3 بوتادین به ترتیب با نمره ریسک معادل 01/20 و 35/14 به علت مخاطرات ذاتی مربوط به این مواد و سایر موارد شامل مدت زمان مواجهه و همچنین اثربخشی ضعیف سیستم های کنترلی بالاترین عدد ریسک  را در واحد HD و در کل مجتمع به دست آوردند. همچنین در تمامی واحدها به علت مدت زمان مواجهه پایین با مواد شیمیایی کمترین اعداد ریسک مربوط به گروه های مواجهه مشابه بوردمن و نیز رییس و سرپرست واحد گزارش گردید.

    نتیجه گیری

    روش حاضر می تواند به عنوان یک ابزار غیر پیچیده و معتبر جهت ارزیابی ریسک مواجهه شغلی با مواد شیمیایی مورداستفاده قرار گیرد. همچنین با توجه در نظر گرفتن نقش اقدامات کنترلی و تاثیر آن بر نمره ریسک، قادر خواهد بود محاسبه دقیق تری از  شرایط کاری کارکنان در مورد مواجه با مواد شیمیایی ارایه نماید.

    کلیدواژگان: ارزیابی ریسک مواجهه، مواد شیمیایی، اقدامات کنترلی
  • فهیمه بیدل، مجمدجواد جعفری، سهیلا خداکریم، علی صالحی سهل آبادی* صفحات 893-907
    زمینه و هدف

    استرس گرمایی از رایج ترین عوامل زیان آور شغلی است و می تواند بر سلامت و بهره وری کارگران تاثیر منفی بگذارد. مطالعات نشان داده است که استرس گرمایی منجر به بروز برخی از پاسخ های فیزیولوژیک و تاثیر بر عملکرد شناختی افراد می شود. مطالعه حاضر باهدف بررسی تاثیر استرس گرمایی بر این پارامترها انجام شد.

    روش بررسی

    در این مطالعه تجربی تعداد 18 دانشجو (9 دختر و 9 پسر) با میانگین سنی 11/21 و انحراف معیار 71/1 سال و شاخص توده بدنی 23/23 و انحراف معیار 44/1 کیلوگرم بر متر مربع در معرض سه شرایط دمایی مختلف (شاخص دمای تر گوی سان 29 درجه سانتی گراد به عنوان مقدار کمتر از حدود مجاز مواجهه، شاخص دمای تر گوی سان 32 درجه سانتی گراد به عنوان حد مجاز مواجهه برای افراد سازش نیافته با محیط های گرم و شاخص دمای تر گوی سان 35 درجه سانتی گراد به عنوان مقدار بیشتر از حدود مجاز مواجهه) قرار گرفتند و عملکرد شناختی آن ها در این سه شرایط دمایی مورد بررسی قرار گرفت. برای بررسی تاثیر استرس گرمایی بر عملکرد شناختی شرکت کنندگان از آزمون عملکرد پیوسته دیداری و شنیداری استفاده شد و امتیاز مقیاس های توجه انتخابی، توجه متمرکز، توجه تقسیم شده، جابجایی توجه و توجه مداوم در دو حوزه دیداری و شنیداری اندازه گیری شد. به منظور بررسی تاثیر استرس گرمایی بر پارامترهای فیزیولوژیک نیز قبل و بعد از انجام آزمون، فشارخون و ضربان قلب افراد اندازه گیری شد. برای تجزیه و تحلیل نتایج از نرم افزار SPSS نسخه22 استفاده شد و داده های مطالعه با استفاده از آزمون معادلات برآورد تعمیم یافته (GEE) مورد تجزیه وتحلیل قرار گرفت.

    یافته ها

    طبق نتایج مطالعه حاضر با افزایش دمای تر گوی سان، میزان ضربان قلب و فشارخون سیستولیک شرکت کنندگان نسبت به شرایط قبل از مواجهه (دمای تر گوی سان 22 درجه سانتی گراد) به طور معنی داری افزایش یافت (05/0<p). همچنین با افزایش دمای تر گوی سان، میزان فشارخون دیاستولیک آن ها نسبت به شرایط پایه به طور معنی داری کاهش یافت (05/0<p). با افزایش دمای تر گوی سان میانگین شش مقیاس توجه در حوزه دیداری شامل توجه دیداری، توجه انتخابی دیداری، توجه متمرکز دیداری، توجه تقسیم شده دیداری، جابجایی توجه دیداری و توجه مداوم دیداری و میانگین دو مقیاس در حوزه توجه شنیداری شامل توجه شنیداری و توجه انتخابی شنیداری به طور پیوسته کاهش یافت. با افزایش استرس گرمایی، میانگین چهار مقیاس توجه شنیداری، توجه متمرکز شنیداری، توجه تقسیم شده شنیداری و توجه مداوم شنیداری در دمای تر گویسان 32 درجه سانتیگراد افزایش یافت و در دمای تر گویسان 35 درجه سانتیگراد دوباره کاهش یافت. کاهش توجه با افزایش استرس گرمایی تنها برای پنج مقیاس توجه دیداری، توجه شنیداری، توجه انتخابی شنیداری، جابجایی توجه دیداری و جابجایی توجه شنیداری و تنها در دمای تر گوی سان 35 درجه سانتی گراد معنی دار بود (05/0<p).

    نتیجه گیری

    مواجهه با استرس گرمایی می تواند باعث افزایش ضربان قلب و فشار خون سیستولیک و کاهش فشار خون دیاستولیک شود و تغییرات ضربان قلب و فشارخون می توانند به عنوان شاخص مناسبی برای استرین گرمایی عمل نمایند. مواجهه با دمای تر گوی سان بیش ازحد مجاز می تواند بر عملکرد شناختی افراد تاثیر بگذارد و باعث کاهش توجه و تمرکز در حین انجام وظایف شود. لازم است که آزمون شناختی پیچیده تری در شرایط مشابه این مطالعه انجام و نتایج آن با نتایج این مطالعه مقایسه شود.

    کلیدواژگان: استرس گرمایی، عملکرد شناختی، توجه، فشار خون، ضربان قلب
  • مهدی بامداد*، بهزاد تخم چی، رضا فاضل رضایی، چیاکو مکری صفحات 908-923
    زمینه و هدف

    از مهم ترین عوامل بروز حوادث شغلی و به طور کل خطای انسانی، صدای محل کار است. علاوه بر اینکه از علل عمده ایجاد کم شنوایی و وزوز گوش است، از موثرترین عوامل برون زاد تاثیرگذار برمکانیزمهای پردازشی مغز است. پاسخ انسان به صدا و موج انفجار و تغییر فشار هوا نگرانی عمده فعالیت در معدن است. مواد منفجره برای شکستن سنگ استفاده می شود و از این فرآیند به عنوان بخشی جدایی ناپذیر از فرآیند استخراج معادن یاد می شود. با این حال ، این روش ارزان شکستن سنگ دارای معایب ذاتی و همراه با نگرانیهای جدی در مورد محیط زیست و ایمنی پرسنل است. انفجار در معادن با استفاده از انبوه مواد منفجره که مشخص می شود بسیار پرخطر است. کارگران آتشکار به مانند افراد درگیر در یک منطقه جنگی بطور مداوم در معرض انفجارها قرار دارند. با این حال، سنجیدن اثربخشی این شرایط و یک رویداد خاص دشوار است. پاسخ فیزیولوژیکی به انفجار که کاملا در زمان گذرا است با گوش به عنوان یکی از آسیب پذیرترین اعضای بدن مورد ارزیابی قرار میگیرد. از بررسی های گذشته نتیجه گرفته می شود که پاسخ های شنیداری نه تنها به فشار هوا بلکه به ضربه و جهت بدن نیز کاملا بستگی دارد. واقعیت آن است که ماهیت و مدت زمان ارتعاشات تولید شده عادی با آنچه که توسط یک انفجار ایجاد می شود متفاوت است. علاوه بر این ، انفجار معدن با پارامترهای اختلالی بیشتری همراه است. تحت چنین شرایط، این که آیا استانداردهای ارتعاش باید به طور کلی برای انفجار در معادن استفاده شود ، به ویژه هنگامی که در بعضی موارد آسیب های مغزی خفیف مشاهده می شود ، جای تردید دارد. بطور مشابه تقریبا تمام مطالعاتی که در مورد تاثیر انفجار بر مغز سربازان تایید شده ، تایید کردند که سربازان از آسیب مغزی رنج می برند که ناشی از انفجار و امواج صوتی است. آنها شرح مفصلی از پاسخ جامعه به انفجارهای نظامی می دهند اما مطالعات بسیار کمی در رابطه با این موضوع وجود دارد که اثرات مستقیم فیزیولوژی به طور کلی و مغز به ویژه به دلیل انفجار معدن و تغییرات فشار هوا را در بربگیرد. ایده این مطالعه ، تعیین هرگونه تغییر در مغز انسان به دلیل پاسخ فوری مغز به این فعالیت در معادن و اطراف آن است. این داده ها برای پیش بینی تاثیر محرک مستقیم بر فیزیولوژی انسان و پاسخ وابسته به آن میتواند مورد استفاده قرار بگیرد. در مطالعه حاضر، واکنش مغزی پرسنل آتش کار و افراد عادی هنگام مواجهه با صوت انفجار موردبررسی قرارگرفته است.

    روش بررسی

    محدودیت هایی برای تست وجود دارد. (1) شرایط صدا را فقط در آزمون می توان ثابت نگه داشت، زیرا تغییرات قابل توجهی در پارامترهای مختلف درگیر در محیط واقعی وجود دارد. (2) فقط یک دستگاه EEG برای ضبط پاسخ های یک نفر در زمان مشخص وجود دارد. (3) حمل و استفاده از تجهیزات تست در مکان های واقعی دشوار است. آزمایشی که در این مقاله ارایه داده می شود شدت پاسخ های مغز شرکت کنندگان را با محرک صدایی یک انفجار شدید بررسی می کند. صدایی با خصوصیات مشابه انفجارها در دنیای واقعی تولید شده است. این سیگنال اکوستیکی از نظر مدت و شدت منطبق بر رویه معمول در ادبیات موضوع استفاده می شود. این تحقیق یک پژوهش مداخله ای است که به دلیل پیچیده بودن فرایند برداشت و پردازش سیگنال، بر روی پنج نفر پرسنل دانشگاه، به عنوان نماینده جامعه ای که هیچ گاه در معرض امواج انفجار نبوده اند و پنج نفر آتش کار شاغل در معادن مختلف انجام شد. الکتروانسفالوگرام (EEG) پتانسیل بسیار خوبی برای اندازه گیری کمی حالات انسانی دارد. EEG ضبط سیگنال الکتریکی از پوست سر است که با عمل نورون ها در مغز ایجاد می شود. این کار می تواند با استفاده از الکترودهای در اتصال به پوست سر انجام شود. در نتیجه فعال شدن سیستم عصبی مرکزی با سیگنال EEG دریافت شده و تجلی پیدا می کند. با در نظر گرفتن منابع انسانی و تجربی در دسترس و تجزیه و تحلیل پیچیده این سیگنال ها، آزمایش ها در مقیاس وسیعی نیستند که برای تولید بانک داده طراحی شده باشد. کل مشارکت کنندگان در آزمایش در بازه سنی 32 تا 42 سالگی (میانگین 37 سال و انحراف معیار 1.5 سال) قرار داشتند و از سلامت عمومی جسمانی برخوردار بودند. این مطالعه توسط کمیته علمی آزمایشگاه تحقیقاتی تمرینات اصلاحی و توانبخشی دانشگاه صنعتی شاهرود مطابق پروتکل مصوب تایید شده است. ویژگی های آکوستیکی و تاثیرات وزوز گوش از طریق تاریخچه گیری پرسیده شد و آزمون معاینه مختصر وضعیت شناختی برای کلیه افراد انجام شد. برای این منظور از امواج مغز که به صورت سیگنال های مغزی (EEG) ثبت شده اند، بهره گرفته شد. کلاهک برداشت سیگنال های EEG هشت کانالی بوده و کانال ها به نحوی جایگذاری شدند که حواس مختلف اشخاص، شامل حواس حرکتی، گفتاری، شنیداری، بینایی و غیرارادی موردبررسی قرار گیرند. هشت الکترود در محل قرارگیریFp1 ، Fp2 ، C3 ، C4 ، T3 ، T4 ، O1 ، O2 روی پوست سر انتخاب شد. A1 و A2 الکترودهای گوش بعنوان مرجع هستند و الکترودهای مرتبط با زمین نیز وصل شدند. آزمایش به این ترتیب طراحی شد که سیگنال ها در حالتی ثبت شدند که ناگهان و بدون اطلاع قبلی، صوت انفجار پخش می شد.  از تجزیه موجک برای بررسی نحوه متفاوت مغز استفاده شده است. پاسخ لوبها به صدای انفجار و نشان دادن تفاوت بین پاسخ ها در گروه های مختلف افراد ، یعنی کارکنان (دانشگاه) و کارگران معدن بنا به سطح انفجار بسیار راهگشا است. موجک یک تابع ریاضی است که برای تقسیم سیگنال زمان پیوسته به اجزای مقیاس مختلف استفاده می شود. معمولا می توان محدوده فرکانس را به مولفه مقیاس اختصاص داد. سپس هر مولفه را می توان با وضوح مطابق با مقیاس آن مورد مطالعه قرار داد. در اینجا در هر سطح از تجزیه موجک، سیگنال به دو بخش تقسیم می شود: باند با فرکانس پایین یا تقریبی، و باند با جزییات دقیق با فرکانس بالا؛ که هر یک از آنها حاوی باند نیمی از فرکانس سیگنال است.

    یافته ها

    باند فرکانس های مختلف سیگنال های EEG نماینده رفتار شناختی مغز هستند. این تحقیق شامل استفاده از روش مبتنی بر فرکانس زمان برای اندازه گیری همزمانی فاز الکتروانسفالوگرام (EEG) است  در این پروژه فرکانس نمونه برداری بالاتر از حد مورد نیاز توسط سخت افزار 500 هرتز تنظیم شده است. سیگنال های EEG می توانند توسط آرتیفکتهای بیرونی و ذاتی دچاراختلال شوند که سیگنال مورد نظر را مبهم می کنند. اختلالات اضافی به مانند صداها و سیگنالهایی هستند که از یک منبع خارجی به جای فیزیولوژی بدن ظاهر می شوند. نویز محیطی و نویز قطعات الکتریکی در EEG از طرف دیگر ، آثار دیگری از خطا را ایجاد و تقویت می کند. تمام این خطاها بایستی با پردازش مناسب حذف شوند. بعدازآنکه سیگنال مغزی و زمان ارسال صوت در آزمایش ها ثبت شد، مطالعه نشان داد که دو ویژگی برتر از سیگنال ها بایستی استخراج شود. در تمام آزمایش ها مدت زمان واکنش در اثر انفجار کارگران و کارکنان یکسان بود. برای هر نمونه و هر الکترود ، یک ویژگی ثبت شده که در تست هایی که صدای انفجار پخش می شود، جمع آوری شده است. لازم به ذکر است که در بعضی موارد استخراج ویژگی غیرممکن است زیرا هیچ گونه تغییرپذیری قابل تشخیص با باند دلتا سیگنال در هنگام پخش صدای انفجار وجود ندارد. بر اساس این مطالعه، ما فرض کردیم که تغییرات در طیف توانی EEG در هنگام ارایه محرکهای شنوایی در مقایسه با شرایط استراحت بین افراد با و بدون تجربه در کارهای انفجار متفاوت خواهد بود. ما مقادیر قدرت را در باند فرکانسهای تتا ، آلفا و بتا تجزیه و تحلیل کردیم و اختلافات احتمالی بین گروه ها را در هر سه باند فرکانس آزمایش کردیم. گرادیان و زمان تغییرپذیری سیگنال، پیرو ارسال صوت انفجار بررسی شد. ملاحظه می شود واکنش های پرسنل دانشگاه و آتش کاران در بعضی کانال های برداشت سیگنال مشابه و در بعضی دیگر کاملا متفاوت اند. در  برخی دیگر از کانال ها و حواس، واکنش افراد غیر آتش کار نسبت به صوت انفجار این گونه بوده که سطح سیگنال افت کرده و سطح هوشیاری حرکتی و شنوایی آن ها کاهش یافته است، هرچند در خصوص پرسنل آتش کاری، عکس این موضوع اتفاق افتاده است.

    نتیجه گیری

    چگونه عادات شغلی بر رفتار انسان تاثیر می گذارد؟ این یک سوال معمولی است که به طور مکرر مورد بررسی قرار گرفته است. هدف از این مقاله بررسی رفتار کارگران درگیر با انفجار با تاکید بر سیگنالهای مغزی آنها است در حالیکه کارمندان دانشگاه، نماینده عموم مردم هستند که از انفجار دور هستند. با استفاده از این الگوریتم، ویژگیهای غیر طبیعی فعالیت الکتریکی مغز تشخیص داده شد. در مواردی سطح سیگنال EEG آتش کاران، برخلاف مردم عادی، به دنبال شنیدن صوت انفجار، افزایش می یابد که معرف افزایش سطح هوشیاری حرکتی، گفتاری و بینایی ایشان است. این در حالی است که از منظر حواس شنیداری و غیرارادی، تفاوت محسوسی بین دو گروه مشاهده نشد. در بعضی موارد هیچ تاثیری در عملکرد مغز وجود ندارد و پاسخ فیزیولوژیکی در محدوده مدنظر مشاهده نمی شود. در نتیجه ، مهم نیست که بدانند چه خواهد شد ،تماما وقتی صدای انفجار را شنیدند ، دچار وحشت شده اند. ازنظر زمان واکنش به صدای انفجار، در بسیاری موارد تفاوت معنی داری بین آن ها وجود نداشت، به جز در حواس حرکتی و گفتاری که واکنش افراد عادی به مراتب سریع تر از آتش کاران بود. روایی اندازه گیری مبتنی بر EEG از طریق مقایسه با میزان به دست آمده از شواهد و سوابق کارگران، که به عنوان یک اندازه گیری فیزیکی قابل اعتماد از عملکرد پذیرفته شده است، مورد بررسی قرار گرفت. نتایج نشان می دهد کاربرد سیگنال EEG در اندازه گیری واکنش کارگران. به ویژه در کارهای آینده برای درک شرایط کارگران بسیار ارزشمند و مهم است. این مطالعه می تواند به دانش و درکی قابل اعتماد از واکنش ها در زمینه معدن کمک کند. در واقع این روش برای اندازه گیری مداوم عملکرد کارگران در هنگام کار با مواد منفجره در معدن ابزاری فراهم می کند.

    کلیدواژگان: سطح هوشیاری، سیگنال مغزی EEG، صوت انفجار، زمان واکنش، گرادیان سیگنال
  • مهدی مشکی، علی عالمی، مجید فلاحی، حسن سروری خواه* صفحات 924-935
    زمینه و هدف

    امروزه استفاده از کامپیوتر در هر کاری ضروری شده و کمتر شغلی را می توان یافت که درآن برای انجام وظایف از کامپیوتر استفاده نشود. کار با کامپیوتر در مدت طولانی در شرایط استاتیک و وضعیت بدنی نامناسب ممکن است منجر به اختلالات اسکلتی -عضلانی شود. کاربران رایانه با توجه به ماهیت کاری خود، شیوع زیادی از اختلالات اسکلتی -عضلانی را گزارش می کنند. از مهمترین استراتژی های پیشگیری از ابتلا به اختلالات اسکلتی -عضلانی مرتبط با کار آموزش است. جهت کسب نتایج مفید و موثر، آموزش می بایست بر مبنای نظریه ها و الگوهای تغییر رفتار طراحی گردد. لذا این پژوهش با هدف بکارگیری الگوی پرسید- پروسید در ارتقای رفتارهای پیشگیری کننده از اختلالات اسکلتی -عضلانی در کاربران رایانه انجام شد.

    روش بررسی

    در این مطالعه کارآزمایی تصادفی شاهددار 110نفر از کاربران رایانه ای انتخاب شدند. پس از بررسی انجام شده و تعیین ریسک فاکتورهای ایستگاه های کاری مورد بررسی با روش ارزیابی سریع تنش اداری  (ROSA)، کاربرانی که دارای سطح احتمال خطر زیاد ابتلا به اختلالات اسکلتی -عضلانی بودند و ایستگاه کاری آنها به اقدامات اصلاحی و مداخله ای نیاز داشت، وارد مطالعه شدند. ابزار گردآوری داده ها پرسشنامه استاندارد نوردیک، چک لیست ارزیابی سریع تنش اداری و پرسشنامه محقق ساخته بر اساس سازه های الگوی آموزشی پرسید- پروسید بود. روایی و پایایی پرسشنامه محقق ساخته در مطالعه مقدماتی بررسی شد. بر اساس نتایج به دست آمده از تکمیل اولیه پرسشنامه ها، مداخله آموزشی مناسب که شامل کتابچه آموزشی و فیلم های آموزشی در خصوص حرکات کششی و اصلاحی، آموزش و تمرین های صحیح نشستن در حین کار با رایانه بود، طراحی و در گروه آزمون اجرا شد. قبل و بعد از مداخله، داده ها در نرم افزار SPSS.24 با استفاده از آزمون های توصیفی (میانگین، انحراف معیار، تعداد و درصد) و آزمون های تحلیلی (آزمون من ویتنی، کای اسکویر و ویلکاکسون) تجزیه و تحلیل شد.

    یافته ها

    نتایج پرسشنامه نوردیک نشان داد که شیوع علایم اختلالات اسکلتی-عضلانی در کاربران رایانه به ترتیب در کمر (60درصد)، گردن (58درصد) و شانه (51درصد) از دیگر اندام های بدن بیشتر بود. تفاوت معنا داری بین شیوع اختلالات اسکلتی-عضلانی در دو گروه مورد بررسی وجود نداشت. قبل از مداخله بین میانگین نمرات نهایی ROSA، نمرات متغیرهای الگوی آموزشی پرسید -پروسید از قبیل عوامل مستعدکننده، عوامل تقویت کننده و عوامل قادر کننده در دو گروه تفاوت معناداری مشاهده نشد. پس از انجام مداخلات آموزشی بین میانگین نمره نهایی ROSA و اجزاء آن (0001/0=p) و همچنین میانگین نمرات عوامل مستعدکننده (آگاهی و نگرش)، عوامل تقویت کننده و عوامل قادر کننده الگوی پرسید-پروسید در دو گروه تفاوت معنادار مشاهده شد (0001/0=p).

    نتیجه گیری

    طراحی و اجرای برنامه های آموزشی ارگونومیک منطبق با اجزای روش ROSA بر اساس الگوی پرسید-پروسید با تغییر در عوامل مستعدکننده (آگاهی و نگرش)، عوامل تقویت کننده و عوامل قادر کننده کاربران رایانه نسبت به ارتقای رفتارهای پیشگیری کننده از اختلالات اسکلتی -عضلانی موثر است و می توان از آن به عنوان چارچوبی جهت طراحی مداخلات آموزشی برای کاربران رایانه استفاده کرد.

    کلیدواژگان: کاربران رایانه، الگوی پرسید-پروسید، اختلالات اسکلتی -عضلانی مرتبط با کار، ارزیابی سریع تنش اداری
  • سقراط عمری شکفتیک، آزاده اشتری نژاد، رسول یاراحمدی، محبوبه رسولی، مسعود سلیمانی دودران، فرشاد حسینی شیرازی* صفحات 936-950
    زمینه و هدف

    چند دهه از معرفی نانوفناوری به عنوان حوزه ای نو در تحقیقات و تولید می گذرد. در طول این مدت، نانوفناوری با سرعت سرسام آوری پیشرفت کرده است و در بیشتر بخش های علمی و شغلی نفوذ کرده است. پیشرفت سریع این حوزه موجب شده است هر روز به تعداد کارکنان در معرض مواجهه با نانومواد اضافه شود. این امر نگرانی هایی را در مورد اثرات شغلی این مواد بوجود آورده که محرک موج عظیم تحقیقات در زمینه بهداشت، ایمنی و سم-شناسی نانومواد بوده است. در این راستا، تحقیق حاضر به منظور بررسی ارتباط ترکیب شیمیایی و حالت فیزیکی نانومواد با نوع و فراوانی علایم کارکنان شرکت های نانوفناوری انجام گرفته است.

    روش بررسی

    مطالعه حاضر در میان کارکنان شرکت های نانوفناوری در شهر تهران انجام گرفته است. مشخصات 100 شرکت فعال در زمینه نانوفناوری در شهر تهران از طریق وزارت صنعت، معدن و تجارت تهیه و از آن ها برای شرکت در مطالعه دعوت شد. در نهایت از 52 شرکتی که همکاری با مطالعه را پذیرفتند، 198 پرسشنامه تکمیل شده دریافت شد. بررسی علایم با استفاده از یک پرسشنامه علایم غیراختصاصی انجام گرفت. پرسشنامه بوسیله گروهی از متخصصان بهداشت حرفه ای، اپیدمیولوژی، طب کار، سم شناسی، نانوتکنولوژی پزشکی و آموزش بهداشت، طراحی و اعتبار سنجی شد. ویژگی های شغلی، ترکیب شیمیایی و حالت فیزیکی نانومواد مورد استفاده در شرکت ها نیز با استفاده از فرم روش NanoTool بررسی شد. داده های مطالعه با استفاده از نرم افزار SPSS.22 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. در این راستا از جداول توزیع فراوانی و آزمون کای دو ، آزمون دقیق فیشر  و آزمون کروسکال-والیس  استفاده شد.

    یافته ها

    نتایج نشان داد که فراوانی علایم پوستی (مانند زبری، خارش و قرمزی)، تنفسی (مانند سرفه ، عطسه و سوزش گلو) و چشمی (مانند سوزش، خارش و قرمزی) در میان کارکنان شرکت های نانوفناوری نسبتا زیاد است. همچنین بررسی ارتباط علایم کارکنان با ترکیب شیمیایی و حالت فیزیکی نانومواد، نشان از ارتباط معنادار آن ها بود.

    نتیجه گیری

    با توجه به فراوانی آماری علایم در کارکنان در معرض مواجهه با نانومواد، ارتباط آماری این علایم با ترکیب شیمیایی و حالت فیزیکی نانومواد، نگرش کارکنان در مورد نانومواد که عموما آن ها را موادی بی خطر می دانند، استفاده ناکافی و عموما نادرست از تجهیزات حفاظت فردی مناسب برای کار با نانومواد و کمبود و گاها فقدان آموزش در مورد اثرات نانومواد بر سلامتی و محیط زیست، می توان به احتمال وجود مشکلات جسمی در میان کارکنان این شرکت ها پی برده و آن را مسئله ای مهم تاقی کرد. لذا پیشنهاد می شود که برای کاهش مواجهه شغلی با نانومواد نسبت به ارایه آموزش های کافی به کارکنان این شرکت ها در زمینه های مفاهیم اولیه نانوایمنی، رویه های کاری استاندارد در هنگام کار با نانومواد، وسایل حفاظت فردی مناسب برای کار با نانومواد و نحوه صحیح استفاده از آن ها و مدیریت پسماند نانومواد اقدام شود.

    کلیدواژگان: نانومواد، مواجهه شغلی، علائم غیر اختصاصی، ترکیب شیمیایی، حالت فیزیکی
  • زهرا رستگار، سجاد زارع، محمدرضا قطبی راوندی*، نرگس خانجانی صفحات 951-963
    زمینه و هدف

    صدا به عنوان شایع ترین عامل زیان آور در صنایع مختلف به خصوص صنایع پتروشیمی و شرکتهای مرتبط می باشد. مواجهه با صدا مسبب طیف گسترده ای از نارحتی ها، اختلالات و عوارض شغلی از قبیل از دست دادن تمرکز، از دست دادن حافظه بلند مدت، عصبانیت، افزایش استرس و... می شود و با توجه به اینکه از مهم ترین عوامل موثر بر کارایی و افزایش بهره وری نیروی انسانی در ارتقای سطح تولید و کیفیت آن  دقت ، سرعت عمل و توانایی اجرای مهارتها از سوی افراد می باشد بنابراین مطالعه حاضر با هدف ارزیابی تاثیر تراز های فشار صوت مختلف بر عملکرد شناختی کارگران صنعت پتروشیمی انجام شده است.

    روش بررسی

    این مطالعه مقطعی توصیفی- تحلیلی در سال 1398 بر روی 90 نفر از کارگران یک صنعت پتروشیمی در  منطقه پارس جنوبی (عسلویه) انجام شد. میانگین تراز صدای معادل مواجهه کارکنان مطابق با استاندارد 9612 ISO به روش دزیمتری در ابتدا، وسط و انتهای شیفت  به طور مجزا اندازه گیری شد. برای تعیین میزان عملکرد شناختی افراد آزمون های عملکرد شناختیCPT  و N-back در سه مرحله (ابتدا ، وسط و انتهای شیفت) انجام شد. داده های جمع آوری شده با نرم افزار SPSS نسخه 20 آنالیز شد و سطح معنی داری، کمتر از  05/0 در نظر گرفته شد.

    یافته ها

    مقایسه  نتایج در تست عملکرد پیوسته نشان داد که خطای ارتکابی، خطای حذف و زمان پاسخگویی و همچنین در تست عملکرد حافظه کاری، زمان واکنش و میانگین پاسخ صحیح سه گروه از کارگران در انتهای شیفت به طور معنی داری از نظر آماری افزایش می یابد (05/0 <P) بر این اساس گروه هایی که با صدای بیشتر از حد مجاز مواجهه داشتند تعداد پاسخ های صحیح آنها در مقایسه با  گروه دیگر به طور معناداری کمتر بود و همچنین تعداد موارد خطا در این گروه ها بیشتر از  گروه دیگر بود . مطابق با تست عملکرد پیوسته تراز فشار صوت در ابتدا، وسط و انتهای شیفت موجب افزایش زمان پاسخگویی شد و همچنین مطابق با تست عملکرد حافظه کاری تراز فشار صوت زمان واکنش  افراد مورد مطالعه را افزایش می دهد (05/0 <P).

    نتیجه گیری

    نتایج مطالعه حاضر نشان داد در حالتی که افراد با صدای بیشتر از حد مجاز مواجهه دارند تعداد پاسخ صحیح کمتری دارند به عبارتی با افزایش تراز فشار صوت دقت افراد کاهش و میزان خطا، زمان پاسخگویی و زمان واکنش افراد افزایش می یابد، بنابراین صدا بر عملکرد شناختی افراد تاثیر سوء می گذارد به گونه ای که  می تواند با افزایش معنی دار زمان پاسخگویی و زمان واکنش اپراتور های سایت،  باعث اختلال در عملکرد شناختی آنها شود. بر این اساس به دلایل حساسیت بالای شغلی کارگران پتروشیمی، تعداد نیرو، مواجهه با انواع عوامل زیان آور و همچنین شرایط محیطی سخت اختلال در عملکرد شناختی آنان می تواند از نظر ایمنی بسیار خطرناک باشد و باید به راهکارهای کنترلی بیش از گذشته اهمیت داده شود. لذا مطالعه حاضر می تواند توسط مدیران ایمنی و بهداشت برای اجرای راهبردی موثر و بهبود عملکردهای شناختی گروه های مختلف کارگران در حین انجام وظیفه، مورد استفاده قرار گیرد.

    کلیدواژگان: عملکرد شناختی، صدا، تست عملکرد پیوسته، پتروشیمی
  • رستم گلمحمدی، اعظم بیابانی*، نرگس آزادی، ایمان آبشنگ صفحات 964-977
    زمینه و هدف

    آلودگی صدا فراگیرترین عامل زیان آور فیزیکی در محیط های صنعتی به شمار می آید. اشتغال در محیط پر صدا به طور مداوم می تواند علاوه بر اثرات شنوایی ، باعث اختلال در ارتباطات کلامی، محدودیت تمرکز، خستگی، آزار ذهنی و کاهش بازده کاری شود.کنترل صدا به منظور کنترل اثرات آن و راحتی کارگر بوده و شامل روش های کلی کنترل مدیریتی و کنترل مهندسی می باشد. هدف از مطالعه حاضر ارزیابی و اجرای مداخلات مهندسی جهت کاهش مواجهه شغلی با صدا در واحدهای مختلف یک کارخانه روغن سازی در استان خوزستان بود.

    روش کار

    این مطالعه توصیفی، تحلیلی و مداخله ای در یک کارخانه تولید روغن خوراکی در استان خوزستان انجام گردید. در این مطالعه تراز فشار صوت در سالن های تولید توسط ترازسنج دیجیتال پیشرفته مدل AWA 5688 طبق استاندارد ISO 9612 اندازه گیری شد و سپس در واحدهای با تراز فشار صوت بالاتر از حد مجاز اقدامات مداخله ای شامل نصب لرزه گیر زیر دستگاه های پرس، نصب پانل آکوستیک در سقف و پانل جاذب در دیوار مشترک با سالن مونتاژ، نصب پانل جاذب در دیوارهای مجاور اپراتورهای پرس، نصب صفحات پلیمری روی سطح میزهای واحد قوطی سازی، اصلاح درب و پنجره های و اجرای کف شناور اتاق کنترل، نصب کابین فلزی با سطح داخلی جاذب فوم الاستومری در دستگاه های تتراپک، نصب سقف فولاد گالوانیزه و لایه جاذب الاستومری در اتاقک کابین، ساخت و نصب اتاقک آکوستیک روی دستگاه بطری ردیف کن انجام گرفت. سپس به منظور تعیین میزان اثربخشی مداخلات انجام شده ارزیابی مجدد صورت گرفت. علاوه براین میزان اثربخشی مداخلات نسبت به کاهش تراز فشار صوت، شاخص های هزینه-اثربخشی و هزینه-فایده محاسبه گردید.

    یافته ها

    نتایج نشان داد قبل از انجام مداخله در تمام ایستگاه ها تراز فشار صوت معادل اندازه گیری شده بالاتر از حد مجاز بود به طوری که بالاترین میزان تراز فشار صوت در مجاورت یکی از پرس های 63 تن برابر  dB(A)6/92 را نشان می دهد. بعد از انجام مداخلات، میزان تراز فشار صوت در تمام ایستگاه ها کاهش یافته و در تمام نقاط به استثنا ایستگاهی که در مجاورت دستگاه پرس63 تن بود به کمتر از مقدار حد مجاز رسیده است. با توجه به مداخلات صورت گرفته مشخص گردید بیشترین کاهش صدا در  اصلاح اتاقک های دستگاه های تتراپک بوده است. نتایج کاهش میزان تراز فشار صوت در آنالیز فرکانس صدا نیز در قبل و بعد از انجام مداخله در سالن پرس و بطری سازی اثر بخشی مداخلات صورت گرفته را تایید نمود. متوسط شاخص هزینه-فایده کلی 70/0 میلیون ریال به ازای هر نفر در یک دوره یکساله نسبت پرداخت به بیمه گر به ازای هر سال بازنشستگی زودتر بوده است.

    نتیجه گیری

    بررسی ها نشان داد تمام اقدامات کنترلی انجام شده در واحد های مختلف در این مطالعه منجر به کاهش چشم گیر تراز معادل فشار صوت گردید و با بررسی صورت گرفته توسط شاخص هزینه اثربخشی و شاخص هزینه-فایده نیز مشخص گردید علی رغم هزینه نسبتا بالایی که در برخی واحدها صورت گرفت این شاخص ها کاملا در محدوده قابل قبولی قرار دارند.

    کلیدواژگان: تراز فشار صوت، مداخلات مهندسی، کنترل صدا، شاخص هزینه-فایده
  • فاطمه سلطانی*، موسی جباری، مصطفی علیجانزاده صفحات 979-989
    مقدمه

    مخاطرات شغلی از عمده ترین مشکلات بهداشت شغلی می باشند. سیستم های بهداشتی و درمانی مانند دیگر محیط های کاری پر خطر در معرض عوامل خطرناکی قرار دارند. مخاطرات شغلی با ایجاد آسیب های شغلی می توانند بر عملکرد کارکنان تاثیر گذاشته و زندگی افراد شاغل در این محیط ها را به خطر اندازند. امروزه مخاطرات شغلی مرتبط با کار از اهمیت زیادی برخوردارشده است.بر اساس قانون بهداشت و ایمنی شغلی،بیماری شغلی به عنوان یک بیماری است که درمحل کار ناشی از قرار گرفتن در معرض هر یک از مخاطرات فیزیکی ،شیمیایی و یا عامل بیولوژیکی ایجاد شده ،به طوریکه مکانیسم های فیزیولوژیکی طبیعی آسیب دیده اند و سلامت فرد شاغل دچار اختلال شده است.زیرا این مخاطرات می توانند علاوه بر بروز بیماری هایی مانند اختلالات اسکلتی عضلانی،مشکلات شنوایی ،سرطان،مشکلات روانی ،عوارض قلبی عروقی و غیره باعث حذف نیروی کار شده و از طرفی با ایجاد هزینه های درمانی خسارت مالی زیادی به سیستم اقتصادی جامعه تحمیل می نمایند.همچنین مخاطرات شغلی با ایجادآسیب های شغلی می توانند بر عملکرد پرسنل تاثیر گذاشته و خطر فرسودگی شغلی را افزایش و باعث کاهش رضایت شغلی می شوند.لذا پژوهش حاضر با هدف بررسی نقش سبک رهبری تبادلی در پیش بینی آسیب های شغلی درکارکنان مرکز بهداشت آبادان  انجام شد.

    روش کار

    این مطالعه توصیفی بر روی 135 نفر از کارکنان مرکز بهداشت شهرستان آبادان در سال 97-96 انجام گرفت، که با روش نمونه گیری تصادفی ساده و با استفاده از فرمول کوکران انتخاب شدند. اجرای پروژه با استفاده از مقیاس سبک رهبری تبادلی سرپرست (Bass & Avolio.1990)، پرسشنامه هوشیاری ایمنی (Westaby & Lee. 2003) و پرسشنامه رویداد های مرتبط با ایمنی و آسیب های شغلی (Barling. et al. 2002) صورت گرفت. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از نرم افزار SPSS نگارش 18 و نرم افزار معادلات ساختاری انجام گرفت.

    یافته ها

    یافته ها نشان داد که سبک رهبری تبادلی سرپرست با هوشیاری ایمنی و رویداد های مرتبط با ایمنی با آسیب های شغلی رابطه معنی داری دارد(05/0 >p) ،همچنین تحلیل رگرسیون حاکی از آن بود که با افزایش یک واحد سبک  رهبری ، هوشیار ایمنی 3/0 واحد افزایش پیدا می کند . همچنین با افزایش یک واحد رویدادهای مرتبط با ایمنی ، آسیب درمحل کار 8/2 واحد افزایش پیدا می کند.برای سایر شاخص ها تاثیر معنی داری پیدا نشد.

    نتیجه گیری

    بر اساس یافته های پژوهش کارکنان مراکز بهداشتی همواره در معرض مخاطرات شغلی بالقوه ای قرار دارند و در شرایط آسیب پذیری فعالیت می کنند که این می توانند تاثیر منفی بر سلامت جسم و ذهن کارکنان این محیط ها داشته باشد.همچنین سبک رهبری تبادلی مدیران موجب تقویت ارتباطات ایمنی در میان مدیران و کارکنان سازمان می شود. وقتی کارکنان حمایت مدیران خود را درک کنند و به این نتیجه برسند که مدیران سازمان به بهزیستی و ایمنی آنها اهمیت می دهند تمایل آنها به حفظ هوشیاری ایمنی بالا می رود.لذا به مدیران سازمان ها توصیه می شود با هزینه کردن بودجه مناسب جهت فراهم نمودن تجهیزات لازم ،نسبت به کاهش مخاطرات شغلی کارکنان مراکز بهداشتی درمانی اقدام نمایند.

    کلیدواژگان: سبک رهبری تبادلی، هوشیاری ایمنی، رویداد های مرتبط با ایمنی، آسیب های شغلی
  • مصطفی میرزایی علی آبادی، طالب عسکری پور، فرهاد قمری، حامد آقائی* صفحات 990-1001
    زمینه و هدف

    اعمال ناایمن جزء اصلی ترین عوامل بروز حوادث رخ داده در صنایع می باشند. با این وجود نسبت دادن بروز حوادث به اعمال ناایمن بدون در نظر گرفتن چرایی ایجاد آنها نمی تواند کمک قابل توجهی در پیش گیری از حوادث داشته باشد. تلاش برای شناسایی فاکتورهای تاثیر گذار سازمانی و نظارتی در بوجود آمدن اعمال ناایمن و همچنین تعیین اثرات متقابل بین این فاکتورها می تواند مدیریت را جهت اختصاص استراتژی های کنترلی مناسب بمنظور کاهش حوادث یاری نماید. هدف مطالعه حاضر تلفیق چارچوب "تجزیه و تحلیل فاکتورهای انسانی و طبقه بندی سیستم" و شبکه های بیزین بمنظور شناسایی فاکتورهای مختلف در بروز اعمال ناایمن و تعیین ارتباطات و تعاملات میان فاکتورهای شناسایی شده جهت ارایه استراتژی های مداخله ای مناسب برای پیشگیری از حوادث در آینده می باشد.

    روش بررسی

    ابتدا حوادث رخ داده در یک مجتمع بزرگ معدن سنگ آهن واقع در جنوب کشور در یک دوره 5 ساله جمع آوری و سپس مهمترین حوادث غربال شد. با استفاده از یک تیم آنالیز حادثه و براساس چارچوب تجزیه و تحلیل فاکتورهای انسانی و طبقه بندی سیستم تمامی عوامل علی در هر حادثه شناسایی شد. در مجموع داده های آنالیز حادثه مربوط به 250 حادثه شغلی جمع آوری و پایگاه داده ایجاد شد. شبکه بیزین با الهام از چارچوب سلسه مراتبی تجزیه و تحلیل فاکتورهای انسانی و طبقه بندی سیستم ایجاد شد و با استفاده از الگوریتم امیدریاضی-بیشینه سازی و پایگاه داده آموزش داده شد. بمنظور تعیین فاکتورهای با بیشترین تاثیر در ایجاد اعمال ناایمن از رویکرد اطلاعات متقابل استفاده و آنالیز حساسیت انجام شد.

    یافته ها

    نتایج این مطلعه نشان داد که در سطح اعمال ناایمن، خطاهای مبتنی بر مهارت و در میان فاکتورهای علیتی که منجر به ایجاد اعمال ناایمن می شوند، فاکتورهای محیطی و طراحی نامناسب عملیات دارای بیشترین احتمال پیشین بودند. آنالیز حساسیت نشان داد که فاکتورهای محیطی از سطح 2، طراحی نامناسب عملیات از سطح 3 و فرایند های سازمانی از سطح 4  تجزیه و تحلیل فاکتورهای انسانی و طبقه بندی سیستم بیشترین تاثیر را در بروز اعمال ناایمن دارند. بر اساس آنالیزهای صورت گرفته استراتژی هایی جهت کاهش اعمال ناایمن کارکنان ارایه گردید.

    نتیجه گیری

    نتایج این مطالعه نشان داد که فاکتورهای محیطی و طراحی نامناسب عملیات دارای بیشترین تاثیر در بروز اعمال ناایمن هستند. اگرچه تاثیرات سازمانی به عنوان عوامل غیرمستقیم در بروز اعمال ناایمن نقش دارند ولی توجه به مرتفع نمودن نقایص در این سطح می تواند در کاهش حوادث موثر باشد.

    کلیدواژگان: تجزیه و تحلیل فاکتورهای انسانی و طبقه بندی سیستم، اعمال ناایمن، شبکه بیزین
  • رضوان زنده دل، فائزه گوهری، زهره امینی، مجید مهدیان دهکردی، حکیمه نوری پرکستانی، فاطمه رجبی* صفحات 1002-1011
    زمینه و هدف

    گاز طبیعی  با محتوای متان به عنوان اولین سوخت مورد استفاده در منابع شهری و خانگی می باشد. پس از اتمام فرآیندهای مربوط به پالایش و فرآوری، گاز طبیعی به لحاظ شیمیایی آماده مصرف بوده اما از نظر فیزیکی گازی بی رنگ و بدون بو می باشد. از این رو در صنعت گاز، ترکیبات حاوی سولفور به عنوان هشدار دهنده برای تشخیص نشتی درسیستم انتقال گاز استفاده می شود. ترکیبات مورد نظر در جهت پیشگیری از خطرات احتمالی ناشی از نشت و انفجار گاز استفاده می شوند. ترکیبات حاوی سولفور دارای بوی بسیار شاخصی هستند و به دلیل همین ویژگی در پایین ترین سطح انتشار در هوا توسط حس بویایی قابل تشخیص می باشند.از آنجایکه تماس با گاز طبیعی در صنعت گاز وجود دارد، سمیت این ترکیبات یکی از مشکلات مطرح در سلامتی پرسنل شرکت گاز می باشد. به هر حال مطالعات محدودی اثرات تماس با گاز طبیعی را بررسی نموده اند. لذا هدف از این مطالعه ارزیابی تاثیر مواجهه شغلی با ترکیبات بودارکننده ی گاز طبیعی بر روی فعالیت کولینرژیک و گروه های تیول پلاسما می باشد.تماس با این ترکیبات توسط پرسنل شرکت گاز غیر قابل اجتناب بوده و به عنوان یک هشدار در سلامتی آنها مطرح است. ما در این مطالعه فعالیت کولینرژیک و میزان گروه های تیول سطح پلاسمایی این افراد را بررسی نموده ایم. 

    روش بررسی

    این پژوهش یک مطالعه از نوع توصیفی- مقایسه ای است که در سال 1397-98 در شرکت گاز استان چهارمحال و بختیاری انجام شد.، و در این مطالعه 80 مرد از پرسنل فنی شرکت گاز به عنوان گروه کنترل و همچنین 80  مرد از بخش اداری شرکت به عنوان افراد شاهد انتخاب گردید؛ بطوریکه پرسنل اداری از لحاظ سن، مصرف سیگار و سابقه کار با پرسنل فنی هموژن سازی شدند. ریسک سلامتی در افراد مطالعه شده (گروه مواجهه یافته با ترکیبات بودارکننده و گروه مواجهه نیافته با ترکیبات بودار کننده) با تعیین سطح تیول پلاسما به عنوان شاخص استرس اکسیداتیو  و ارزیابی فعالیت سیستم اعصاب پاراسمپاتیک  تعیین شد. نتایج حاصل توسط نرم افزار SPSS مدل 21 مورد تجزیه وتحلیل قرار گرفت.

    یافته ها

    نتایج نشان می دهد فعالیت کولینرژیک در پرسنل فنی به شکل معنی داری (p<0/02)  بالاتر از پرسنل اداری می باشد. میزان 70 درصد فعالیت پایه ی کولینرژیک در پرسنل اداری   24 واحد بر لیتر  تعیین شد و فعالیت استیل کولین استراز در 59 درصد از پرسنل فنی کمتر از فعالیت پایه مشاهده گردید. نتایج آزمون رگرسیون لجستیک نشان می دهد شانش غیر نرمال شدن فعالیت آنزیم استیل کولین استراز در پرسنل فنی5/0 برابر بیشتر از پرسنل اداری است. آزمون همبستگی پیرسون نشان می دهد فعالیت آنزیم استیل کولین استراز در پرسنل فنی ارتباط معنی داری (p<0/03) با میزان گروه های تیول پلاسما دارد. از نظر آماری بین گروه های تیول پلاسمای پرسنل فنی و اداری اختلاف معنی داری وجود نداشت(p>0/642).

    نتیجه گیری

     در یک نتیجه گیری کلی می توان گفت این ترکیبات به دلیل ساختار ارگانوسولفوره خود افزایش فعالیت پاراسمپاتیک را ایجاد می نمایند بنابراین احتمال ایجاد ریسک بر سلامت سیستم عصبی در پرسنل فنی شرکت گاز وجود دارد.

    کلیدواژگان: گاز طبیعی، فعالیت کولینرژیک، ارزیابی ریسک عصبی، گروه های تیول پلاسما
  • سحر رحیمیان اقدم، عبدالرسول صفائیان، یحیی رسول زاده، سید شمس الدین علیزاده* صفحات 1012-1022
    زمینه و هدف

    استرس شغلی به عنوان یکی از مسایل مهم تاثیرگذار بر سلامتی، عملکرد و ایمنی در صنایع، شناخته شده است. کارگران در محیط کار با عوامل استرس‏زای مختلفی از جمله روابط و تنش های میان کارکنان، بار کاری سنگین، ساعات طولانی کار، طراحی ضعیف شغل، ابهام یا تضاد در نقش کارکنان در سازمان، پشتیبانی و حمایت ضعیف، سرعت بالای کار و... مواجه هستند. در این میان، تقاضاهای شغلی مانند بار کاری، خصوصیات فیزیکی محیط کار و همچنین میزان و نحوه کنترل بر شغل از جمله عواملی هستند که تاثیر به سزایی در زندگی فردی و شغلی کارگران دارند. تقاضاهای شغلی بیش از حد توان و پایین بودن میزان کنترل بر شغل می تواند منجر به افزایش احساس بی حوصلگی و خطا در عملکرد‏های شناختی گردد که خود از علایم خستگی می باشند. این پژوهش، با هدف بررسی روابط میان عوامل استرس‏زای شغلی به ویژه تقاضا و کنترل با خستگی در طول روز کاری انجام شده است.

    روش بررسی

    در این مطالعه مقطعی-تحلیلی، 338 نفر از کارگران صنایع تولیدی مختلف در شهرستان تبریز و با روش نمونه‏گیری هدفمند در دسترس انتخاب شدند. جهت جمع‏آوری اطلاعات، 14 سوال مربوط به زیر‏فاکتورهای تقاضاهای شغلی و کنترل شغلی از پرسشنامه معتبر استرس شغلی HSE، پرسشنامه عوامل دموگرافیک و همچنین چک‏ لیست خستگی طراحی شده در این مطالعه استفاده گردید. در چک لیست خستگی، کارگران میزان خستگی خود را در ساعات مشخص شده که از ساعت 7:00 صبح شروع گشته و در ساعت 18:00 پایان می یافت، بین بازه صفر تا ده علامت می زدند. جهت آنالیز آماری، روز کاری به سه دوره زمانی چهار ساعته تقسیم گردید. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از نرم افزار SPSS و Minitab و با کمک آزمون‏های کولموگروف-اسمیرنوف جهت بررسی نرمال بودن داده ‏ها، آزمون موخلی جهت بررسی ماتریس کوواریانس، آزمون اندازه‏های تکراری جهت بررسی خستگی میان دوره‏ های زمانی و آزمون کنترل متغیرها برای کنترل متغیرهای مخدوشگر انجام گرفت.

    یافته‏ ها

    میانگین سنی افراد در این مطالعه حدود 37 سال بوده و اکثریت شرکت‏ کنندگان این مطالعه را کارگران مرد تشکیل داده بودند. حدود 52 درصد از کارگران دارای سابقه کاری بیش از 11 سال بوده و 62 درصد از شرکت‏ کنندگان در شیفت ثابت مشغول به کار بودند و به طور میانگین، 203 ساعت در طول یک ماه کار می کنند. طبق نتایج مطالعه، متغیر تقاضا دارای رابطه معنی‏دار با خستگی بر اساس زمان بوده (001/0<p) و خستگی با افزایش تقاضاهای شغلی افزایش یافته (001/0<p) است. همچنین، رابطه معنی‏دار میان متغیر کنترل و خستگی نشان داده شده است (001/0<p). طبق نتایج، خستگی با افزایش کنترل شغلی کاهش یافته است (001/0<p). همچنین نتایج، با سپری شدن زمان از شروع روز کاری، افزایش در میزان خستگی را نشان داده است (001/0<p).

    نتیجه ‏گیری

    استرس شغلی تاثیرات ناگوار بسیاری بر جنبه‏های مختلف زندگی بشر داشته است و خستگی شغلی یکی از عواقب منفی ناشی از آن می باشد. طبق نتایج این مطالعه، خستگی پدیده‏ای است که با انجام فعالیت‏های کاری و تداوم آن شروع گردیده و با گذشت زمان از لحظه شروع کار افزایش می یابد. حال اگر در محیط کار، میزان مواجه کارکنان با عوامل استرس‏زایی همچون فشار زمانی، فشار کاری و دیگر تقاضاهای شغلی بیش از حد توان، افزایش یابد و یا کنترل افراد بر نحوه انجام وظایف و کارها کاهش پیدا کند، این امر باعث افزایش شدت خستگی در کارگران می گردد.

    کلیدواژگان: خستگی، استرس شغلی، محیط کار، بار کاری
  • مجتبی کیان مهر، جعفر حاجوی* صفحات 1023-1030
    زمینه و هدف

    سنجش مارکر های بیولوژیکی ایجاد کننده آسیب DNA به طور گسترده در همه گیری مولکولی و سیتوژنتیک برای ارزیابی گسترش آسیب کروموزومی در جوامع انسانی در معرض عوامل ژنوتوکسیک و همچنین شناسایی بهتر مکانیسم های سرطان زایی، مورد استفاده قرار می گیرند. قرارگیری در معرض دود ناشی از سوخت، منجر به ایجاد آسیب DNA می شود که در نهایت زمینه ساز سرطان های مختلف می گردد. برای سنجش این آسیب ها از آزمون کامت(comet assay)  استفاده می شود.  Comet assayبه عنوان یک تست سریع و حساس، وفور برای غربالگری و شناسایی اثرات ژنوتوکسیک مواد مختلف در انسان ها در محل کار یا محیط شان مورد استفاده قرار می گیرد. هدف از این مطالعه ارزیابی آسیب DNA لنفوسیت های خون محیطی افراد شاغل در نانوایی ها با توجه به نوع پخت در مقایسه با افراد کنترل بود.

    روش بررسی

    در این مطالعه مقطعی، 44 مرد شامل 11 نفر در هر یک از سه گروه نوع پخت مختلف سنگک، ماشینی، تنوری سنتی با نوع سوخت یکسان گاز شهری، به عنوان گروه نانوا و 11 نفر گروه کنترل مورد مطالعه قرار گرفتند. برای این منظور بعد از کسب رضایت آگاهانه از افراد  انتخاب شده به مقدار 5 سی سی خون اخذ گردید. بعد از خونگیری از افراد، جداسازی لنفوسیت های خون محیطی از خون کامل انجام گردید و قبل از انجام آزمون کامت، میزان زنده بودن سلول ها بوسیله رنگ تریپان بلو، تعیین گردید. آنالیز لنفوسیت های خون محیطی این افراد برای بررسی میزان آسیب DNA از نظر طول دم (میکرومتر)، درصد DNA در دم و اندازه حرکت دم (میکرومتر) با استفاده از نرم افزار comet score انجام گردید.

    یافته ها

    نتایج این تحقیق نشان داد که بیش از 96 درصد لنفوسیت های جدا شده زنده بوده و برای ادامه آزمایش مناسب هستند. مقدار آسیب DNA لنفوسیت های خون محیطی همه نانواها به طور معنی داری نسبت به گروه کنترل بیشتر بود. نانواهایی که از نوع پخت تنوری سنتی و سنگگ استفاده می کردند، آسیب بیشتری را در مقایسه با نانوایان استفاده کننده از پخت ماشینی نشان دادند، به طوری که طول دم در نانوایان با پخت تنوری سنتی 32/9±70/18، سنگک 77/7±33/16 و ماشینی 20/6±56/10 نسبت به گروه کنترل 97/1±05/4 بود. علاوه بر این اندازه حرکت دم(میکرومتر) در نانوایان با پخت سنتی از بقیه گروها، بویژه گروه کنترل( 4.36 ± 4.00 در مقابل  0.37 ± 0.43)، بالاتر بود. همچنین اندازه حرکت دم (میکرومتر) برای استفاده کنندگان از پخت سنگک و پخت ماشینی نسبت به گروه کنترل، بیشتر و معنی دار، بود. 

    نتیجه گیری

    دود ناشی از سوخت مورد استفاده در نانوایی، به دلیل داشتن ترکیبات جهش زا، منجر به آسیب DNA در لنفوسیت های خون محیطی نانوایان می شود که میزان آسیب در نوع پخت تنوری سنتی بیشتر است. همچنین با افزایش سابقه کار، میزان آسیب DNA بیشتر می شود. ایجاد اگاهی در بین نانوایان با توجه به عدم رعایت شرایط بهینه سوخت و پخت و پز، فقدان آگاهی و از همه مهم تر اطلاعات ناقص و کم در مورد فرایندهای حفاظتی، ضروری به نظر می رسد.  

    کلیدواژگان: آسیب DNA، لنفوسیت، comet assay، نانوا، نوع پخت
  • رضا خانی جزنی*، علی کریمی منش، امیر کاوسی صفحات 1031-1046
    زمینه و هدف

    با توجه به پیمانکاری شدن اکثر فعالیتهای شرکت های توزیع برق به خصوص فرآیندهای عملیاتی آنها ، لازم است تا با توجه به فاکتورهای موثر بر عملکرد HSE پیمانکاران، عملکرد آنها را در این زمینه ارتقاء داد. فاکتورهای زیادی بر عملکرد HSE پیمانکاران تاثیرگذار می باشد که تمرکز و سرمایه گذاری روی ارتقای تمامی این فاکتورها مستلزم صرف منابع و زمان زیادی بوده که خارج از توان پیمانکاران و کارفرما می باشد. از این رو این مقاله یک موضوع ضروری را در خصوص ارتقاء عملکرد HSE پیمانکاران عملیاتی شرکت های توزیع نیروی برق از طریق تقسیم بندی فاکتورهای پیچیده تاثیرگذار بر عملکرد آنها به گروه هایی اولویت بندی شده برای بهبود کارا و اثربخش عملکرد HSE ، مطرح و پیگیری کرد.

    روش بررسی

    در این مطالعه فاکتورها و زیرفاکتورهای تاثیرگذار بر عملکرد HSE پیمانکاران از طریق ترکیبی از مطالعات پیشین و نظرسنجی از گروه خبرگان و بر مبنای چارچوب عملکرد BROWN استخراج شد اما با توجه به تعداد بالای این عوامل و لزوم تمرکز بیشتر مدیریت و همچنین اهمیت صرف بهینه منابع با رعایت اولویت جهت بهبود آنها ، در ادامه اقدام به استفاده از روش دیماتل گردید تا با تعیین روابط علی- معلولی متقابل بین زیرفاکتورها مشخص شود کدامیک از زیرفاکتورها، جزو زیرفاکتورهای موفقیت کلیدی در بهبود عملکرد HSE پیمانکاران به شمار می آیند. زیرفاکتورهای موفقیت کلیدی ،زیرفاکتورهایی هستند که تاثیر اساسی روی سیستم کل داشته و بهبود آنها می تواند بطور قابل توجهی عملکرد HSE را مورد بهبود قرار دهد ، بنابراین واضح است که آنها باید مورد توجه بیشتری واقع شوند.

    یافته ها

    در این مطالعه پس از نظرسنجی از گروه خبرگان و تعیین روایی تعداد 20 فاکتور و 51 زیرفاکتور موثر بر عملکرد HSE پیمانکاران عملیاتی شرکت های توزیع نیروی برق بر مبنای چارچوب عملکرد BROWN در سه بخش ورودی ، پردازش (فرآیند) و خروجی شناسایی گردید که پس از آنالیز نتایج دیماتل، تعداد 19 زیرفاکتور شامل 15 زیرفاکتور علی و 4 زیرفاکتور معلولی ، بعنوان زیرفاکتورهای موفقیت کلیدی تشخیص داده شدند که بر اساس تحلیل توزیع زیرفاکتورهای موفقیت کلیدی ، 37 درصد آنها در بخش ورودی ، 53 درصد در بخش فرآیند و 10 درصد آنها در بخش خروجی سیستم HSE واقع شده اند.

    نتیجه گیری

    در این مطالعه از مجموع 51 زیرفاکتور شناسایی شده موثر بر عملکرد HSE پیمانکاران ، با روش ارایه شده تعداد 19 زیرفاکتور ، بعنوان زیرفاکتورهای موفقیت کلیدی تشخیص داده شدند که مدیران و تصمیم گیران می توانند روی آنها به ترتیب اولویت برای بهبود سیستم HSE تمرکز کرده و با استفاده از منابع محدود بطور سیستماتیک و اثربخشی این سیستم را بهبود بخشند. قرار گرفتن مجموعا حدود 86 درصد زیرفاکتورهای شناسایی شده در دو بخش ورودی و فرآیند از چارچوب عملکرد Brown بیانگر این مطلب است که زیرفاکتورهای خروجی یا همان نتایج سیستم HSE پیمانکار به میزان بسیار زیادی وابسته به فاکتورهای آینده نگر و کنش گرا بوده و بهبود عملکرد HSE یک پیمانکار بدون در نظر گرفتن این ابعاد مهم سیستم HSE بسیار دشوار و تقریبا غیرممکن خواهد بود از طرفی قرارگیری درصد بالای زیرفاکتورهای موفقیت کلیدی در بخش فرآیند ، نشانگر این مطلب است که بهبود عملکرد HSE پیمانکار تا حدود زیادی در گرو عملکرد صحیح پیمانکار در این بخش بوده و این بخش نقش قابل توجهی در سیستم HSE و بهبود عملکرد آن دارد. با توجه به اینکه تعداد 13 فاکتور یا حدود 68 درصد از فاکتورهای موفقیت کلیدی تعییین شده در این مطالعه بطور مستقیم مربوط به حوزه مدیریت می باشد باید گفت که تاثیرات اساسی روی سیستم HSE و بهبود قابل توجه عملکرد آن تا حدود زیادی به مدیریت سازمان یا شرکت پیمانکاری وابسته است.

    کلیدواژگان: فاکتورهای موفقیت کلیدی، عملکرد HSE، بهداشت ایمنی و محیط زیست، شرکت های توزیع برق، دیماتل(DEMATEL)
  • الهه عموزاده، آرام تیرگر* صفحات 1048-1056
    زمینه و هدف

    عدم وجود پایگاه های جامع اطلاعاتی پایان نامه در رشته های مختلف را می توان یکی از دلایل زمینه ساز مشکلات پژوهشی در هر رشته ای برشمرد. با توجه به عدم دسترسی به اطلاعات دقیق در خصوص پایان نامه های پژوهشی رشته مهندسی بهداشت حرفه ای در ایران، این مطالعه توصیفی با هدف تحلیل محتوای پایان نامه های کارشناسی ارشد و دکترا رشته بهداشت حرفه ای در شهر تهران انجام شد. تا با ترسیم شرایط موجود و بررسی برخی از نقاط قوت و ضعف پژوهش های منتج از پایان نامه ها و همچنین خلا های پژوهشی بپردازیم.

    روش بررسی

    تحلیل محتوا روشی استاندارد برای مطالعه و شناسایی ویژگی های اطلاعات ثبت شده در اسناد مختلف از جمله پایان نامه ها می باشد و  از جمله متغیر های مورد بررسی در این مطالعه می توان به دانشگاه مجری پایان نامه، جنس و مقطع تحصیلی صاحب اثر، حوزه موضوعی پژوهش، محل اجرای پژوهش، شهر اجرای پژوهش، روش شناسی مطالعه، روش یا ابزار گردآوری داده ها، جامعه و نمونه مورد بررسی اشاره کرد. این مطالعه از میان پایان نامه های بهداشت حرفه ای در دانشگاه های علوم پزشکی فعال در شهر تهران انجام شد. جامعه مورد مطالعه در این پژوهش شامل پایان نامه های کارشناسی ارشد و دکترا رشته مهندسی بهداشت حرفه ای موجود در کتابخانه های دانشگاه های علوم پزشکی تهران، تربیت مدرس، شهید بهشتی و ایران بود.

    یافته ها

    از بین موضوعات مختلف، عوامل شیمیایی، فیزیکی، ایمنی و بعد از آن با اختلاف بیشتری موضوعات در زمینه ارگونومی، سم شناسی و عوامل بیولوژیکی و در بین شهر های انجام پژوهش بیشترین موقعیت جغرافیایی مورد بررسی شهر تهران و پس از آن صنعت پتروشیمی ماهشهر بوده است انتخاب شدند. از نظر مکان اجرای پژوهش بالاترین سهم متعلق به صنعت و پس از آن دانشگاه یا بیمارستان گزارش شده است  و صرف نظر از تعداد فارغ التحصیلان مقاطع کارشناسی ارشد و دکترای مهندسی بهداشت حرفه ای در دانشگاه های کشور که از این حیث دانشگاه علوم پزشکی تهران حایز بالاترین تعداد بود. نسبت زنان و دختران دانشجو به غیر از دانشگاه علوم پزشکی تهران، در دیگر دانشگاه های بیش از مردان بود. از بین انواع مطالعات در حوزه علوم بهداشتی، مطالعه تحلیلی از نوع  مشاهده ای بیشترین استفاده را در بین هر 4 دانشگاه داشت. در آنالیز داده ها نرم افزار آماری spss بالاترین استفاده را داشت.

    نتیجه گیری

    با توجه به اهمیت حضور رشته بهداشت حرفه ای در صنایع بزرگ و کوچک روند حضور دانشجویان در صنایع و انجام پژوهش های مورد نیاز صنایع روند رو به رشدی در این زمینه را نشان می دهد. با وجود اینکه پرسشنامه و مصاحبه به عنوان ابزار جمع آوری داده در تعداد قابل توجهی از پایان نامه ها استفاده شد اما سهم استفاده از ابزار های آزمایشگاهی بیشتر بوده است. اختصاص بودجه کافی جهت تهیه تجهیزات لازم برای نمونه برداری و به روز رسانی آنها ضروری به نظر می رسد. نتایج این پژوهش در مجموع گویای رشد مثبتی در جذب دانشجو در مقاطع تحصیلات تکمیلی بهداشت حرفه ای نشان می دهد اما پراکندگی تعداد دانشجویان جذب شده، موضوعات انتخاب شده و محل انجام پروژه و در پی آن نمونه ها ابزار و روش آماری به کار برده شده نشان دهنده نیاز به مراجعی برای اعلام نیاز های پژوهشی به دانشگاه ها می باشد.

    کلیدواژگان: تحلیل محتوا، پایان نامه، بهداشت حرفه ای، ایران
  • سمیه مرادحاصلی، همایون فرهادیان*، عنایت عباسی، فضل الله غفرانی پور صفحات 1057-1071
    زمینه و هدف

    کشاورزی به عنوان یکی از خطرناک ترین صنایع در سراسر جهان شناخته شده و با خطرات نسبتا زیاد آسیب، ناتوانی و مرگ همراه است. با توجه به اهمیت رفتار در بروز حوادث و آسیب های ناشی از کار، جهت پیشگیری و کاهش حوادث و جراحات باید روی رفتارهای افراد متمرکز شد. زیرا اقدامات پیشگیرانه قبل از بروز آسیب و جراحات در مرحله قبل از رویداد، بیشترین توانایی را برای کاهش آن ها دارد که از جمله اقدامات پیشگیرانه می توان به ارایه راهکار های ارتقادهنده ی رفتار اشاره کرد. لذا هدف این تحقیق، شناسایی و رتبه بندی راهکارهای ارتقای رفتار بهداشت حرفه ای کشاورزان می باشد.

    روش بررسی

    مطالعه حاضر یک پژوهش ترکیبی (کیفی- کمی) از نوع متوالی اکتشافی بود که در بازه زمانی تیرماه 1395 تا آبان ماه 1397 انجام پذیرفت. در بخش کیفی از روش تحلیل محتوا استفاده گردید. مشارکت کنندگان در این بخش شامل 47 نفر (اعضای هیات علمی، کشاورزان نمونه، کارشناسان جهاد کشاورزی و بهداشت حرفه ای استان کرمانشاه) بودند که از طریق نمونه گیری هدفمند و نظری انتخاب شدند. داده ها با استفاده از مصاحبه عمیق جمع آوری گردید و از طریق کدگذاری مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. در بخش کمی جامعه آماری شامل 14 نفر (اعضای هیات علمی، بهورز خانه بهداشت، کارشناسان جهاد کشاورزی و بهداشت حرفه ای استان کرمانشاه) بود و از طریق نمونه گیری هدفمند و نظری انتخاب شدند. از پرسشنامه جهت گردآوری داده ها استفاده گردید. به منظور بررسی روایی کیفی محتوایی و صوری از چهار نفر از متخصصان درخواست گردید که پرسشنامه را مطالعه و نظرات خود را بیان نمایند. پس از جمع آوری ارزیابی متخصصین، تغییرات لازم در ابزار اعمال شد. به منظور بررسی پایایی پرسشنامه، از نرخ ناسازگاری که روش رایج در سنجش پایایی در تحلیل سلسله مراتبی است بهره گرفته شد. نرخ ناسازگاری قضاوت ها در رتبه بندی زوجی تا 1/0 قابل قبول می باشد که این مقدار برای پرسشنامه 02/0 بود. برای آنالیز داده ها از نرم افزار SPSS نسخه 16، Expert Choice11 و آزمون های آماری مناسب بهره گرفته شد.  

    یافته ها

    براساس یافته های حاصل از این مطالعه شش راهکار "آموزش"، "الزامات ایمنی تولید کنندگان ادوات و نهاده ها"، "حمایت و پشتیبانی"، "اطلاع رسانی و رسانه ای"، "تعاملات و ارتباطات سازمانی" و"ارزیابی و نظارت" در زمینه ارتقای رفتار بهداشت حرفه ای کشاورزی استخراج گردید. از نظر متخصصان، راهکار آموزش در رتبه اول و راهکار رسانه ای و اطلاع رسانی در رتبه آخر قرار گرفت.

    نتیجه گیری

    نتایج تحقیق بیانگر این است که راهکار های متعددی در زمینه ارتقای رفتار بهداشت حرفه ای کشاورزی وجود دارد که باید در سطح کلان و در برنامه ریزی های میان مدت و بلند مدت در نظر گرفته شود و مورد اجرا قرار گیرد. همچنین، همه نهادها و ارگان ها که به نوعی با صنعت کشاورزی یا با کشاورزان در ارتباط هستند، باید خود را متولی ارتقای بهداشت حرفه ای در میان این قشر بدانند، چون ارتقای این امر مهم، نیازمند رهیافت ها و همکاری های چندگانه ای است. بنابراین با توجه به گستردگی و پراکندگی مزارع کشاورزی، تعداد و تنوع کشاورزان شاغل (سن، جنس، سواد و...) در این بخش، واحد ترویج کشاورزی و یا بهداشت حرفه ای به تنهایی قادر به ارتقای رفتار بهداشت حرفه ای و یا سایر مباحث مربوط به بهداشت حرفه ای در میان کشاورزان نخواهد بود. و دستیابی به هدف مهم ارتقای بهداشت حرفه ای در میان کشاورزان، نیازمند تعامل و همکاری تولیدکنندگان ادوات و نهاده ها، ارگان ها و نهادهای مربوطه می باشد.

    کلیدواژگان: آموزش، تحلیل محتوا، رفتار بهداشت حرفه ای، کشاورزان
  • بهزاد دماری، ایرج اسماعیلی، علیرضا نوروزی*، ابراهیم صادقی فر صفحات 1072-1085
    زمینه و هدف

    بنا به تعریف سازمان جهانی کار، خشونت در محیط کار به مجموعه ای از رفتارها و عملکردهای غیرقابل قبول یا تهدیداتی اطلاق می شود که به صورت واقعه ای منفرد یا مکرر به صورت عامدانه انجام و منجر آسیب جسمی، روان شناختی، جنسی یا اقتصادی برای کارکنان می شود. خشونت محیط کار یک مشکل جهانی است که ابعاد آن در حال گسترش بوده و شیوع آن در محیط های کاری مختلف تفاوت قابل توجهی نشان می دهد. مطالعات بین المللی نشان داده اند که خشونت محیط کار با خطر بالاتر پیامدهای منفی سلامت روان همچون رنج و عذاب روان شناختی، اضطراب، اختلالات خواب، خستگی مزمن، افسردگی، اختلال سازگاری و حتی خودکشی مرتبط با کار و عوارض جسمی همچون دردهای عضلانی، اسکلتی، بیماری های قلبی، عروقی و دیابت نوع 2 مرتبط است.  در سند ملی ارتقای سلامت روان کشور اجرای برنامه پیشگیری از خشونت به عنوان یکی از مداخلات اساسی سطح اول پیشگیری توصیه شده است. این مساله همچنین در برنامه ملی سلامت کارگران در کشور مورد تاکید قرار گرفته است. این موضوع اهمیت ارزیابی شیوع خشونت در محیط های کارگری و عوامل موثر بر آن را به منظور تامین اطلاعات مورد نیاز برای طراحی برنامه های مداخلاتی و ارزشیابی آنها را نشان می دهد. با توجه به آنچه گفته شد، مطالعه حاضر با هدف تعیین شیوع انواع مختلف خشونت در محیط های کارگری در کشور به تفکیک هر استان و شناسایی عوامل موثر بر آن در سال 1395 در ایران اجرا شد.

    روش بررسی

    مطالعه حاضر یک مطالعه مقطعی (cross-sectional) و توصیفی (descriptive) برای برآورد شیوع خشونت در میان کارکنان مراکز صنعتی کشور بود. جایگاه های اجرای مطالعه (380 n=) واحدهای صنعتی در سطح کشور بود که بر اساس نمونه گیری خوشه ای تصادفی از میان فهرست تمام محیط های کاری صنعتی کشور انتخاب شدند. حجم نمونه حداقل با آلفای 5 درصد و شیوع 10 درصد و دقت 4 درصد، در هر استان برابر 400 نفر تعیین شد. در سه استان تهران، خراسان رضوی و اصفهان به دلیل تعداد بیشتر کارگران حجم نمونه دو برابر استان های دیگر یعنی 800 نفر در نظر گرفته شد. بدین ترتیب حد اقل حجم نمونه مورد نیاز برای کل کشور 13600 نفر محاسبه شد.  شرکت کنندگان نیز به روش نمونه گیری خوشه ای تصادفی از میان افراد شاغل در هر محیط کاری انتخاب و ارزیابی های طرح توسط پرسش گران آموزش دیده برای آنها تکمیل گردید. برای جمع آوری اطلاعات از پرسشنامه دو قسمتی شامل اطلاعات زمینه ای و یک پرسشنامه محقق ساخته درباره شیوع انواع خشونت استفاده شد. برای بررسی پایایی پرسشنامه از روش همسانی درونی استفاده شد و ضریب آلفای کرونباخ 88/0 محاسبه شد. داده ها پس از جمع آوری در نرم افزار STATA نسخه 12 وارد و تجزیه تحلیل شد. برای بررسی عوامل موثر بر خشونت در محیط کار از آزمون های تی مستقل و کای اسکوایر استفاده شد.

    یافته ها

    اکثریت شرکت کنندگان مطالعه (83%) مرد بودند. سن 5/26 درصد شرکت کنندگان زیر 30 سال بود. 81.8 درصد از متاهل بوده و تحصیلات 1/24 درصد زیر دیپلم بود. بر اساس نتایج این مطالعه شیوع خشونت فیزیکی، روانی، جنسی و قومی بر علیه فرد به ترتیب 9/3، 4/14، 4/1 و 3/5 و توسط فرد به ترتیب 7/18، 8/24، 4/3 و 0/10 درصد بود. خشونت فیزیکی بر علیه فرد با جنسیت مرد، نوبت کاری در گردش، وضعیت شغلی نیمه وقت و وضعیت استخدامی پیمانی رابطه معنی دار نشان داد، اما با وضعیت تاهل ارتباط معنی داری نداشت.

    نتیجه گیری

    نتایج مطالعه حاضر برای اولین بار میزان های بالای انواع خشونت بر علیه افراد و توسط افراد را در جمعیت کارگران در سطح کشور نشان داده است. این نتایج ضرورت طراحی برنامه های مداخلاتی کاهش خشونت در محیط کار با تمرکز بر عوامل فردی و مرتبط با محیط کار در سطح کشور را مورد تاکید قرار می دهد.

    کلیدواژگان: خشونت، محیط کار، همه گیری شناسی ایران
  • ملیحه خلوتی*، لیلا استادهاشمی، عبدالهادی سعیدی، محمد قربانی، سید محمد حسین جوادی، محمد سبزی خوشنامی، محبوبه خلوتی، منیره خلوتی صفحات 1086-1097
    زمینه و هدف

    خستگی احساس طاقت فرسایی از فرسودگی و کمبود انرژی است که انجام هرگونه فعالیت فیزیکی و شناختی را مختل می نماید. خستگی یک عامل بازدارنده در تمام کارها، درست انجام ندادن آنها و نهایتا کاهش دهنده بازده کاری است. در چهارچوب مراقبتهای رسمی ارایه خدمت به افراد آسیب دیده یا در معرض آسیب می تواند استرس زا باشد. تحقیقات زیادی نشان داده است که حرفه ای هایی که با افراد آسیب دیده کار می کنند اغلب نشانه هایی از پریشانی روانشناختی که نتیجه این تعاملات است را بروز می دهند. مددکاری اجتماعی نیز حرفه ایست کاملا مبتنی بر مراجع (مراجع محور) و مددکاران اجتماعی همواره درگیر شرایط پیچیده کاری بوده و هستند. به این ترتیب آنها بسیاری از مشکلات و مسایلی را که در کار خدمت رسانی به انسانها مشهود است را تجربه می کنند و در معرض خستگی ناشی از نوع کار و حرفه خود قرار دارند. در واقع ریشه کن کردن نابرابریها کار بسیار طاقت فرساست که مددکاران اجتماعی با آن مواجه هستند.

    روش بررسی

    مطالعه حاضر یک مطالعه توصیفی مقطعی می باشد که به بررسی خستگی چند بعدی در مددکاران اجتماعی شاغل در ایران پرداخته است. این مطالعه در بازه زمانی تیر ماه تا آبان ماه 1398 انجام گرفت. نمونه گیری به روش در دسترس و گوله برفی انجام شد و در کل 334 نفر مددکار اجتماعی شاغل در ایران در مطالعه شرکت نمودند. به منظور سنجش خستگی از پرسشنامه استاندارد MFI استفاده شد این پرسشنامه به صورت الکترونیکی تهیه و در اختیار مددکاران اجتماعی قرار گرفت. داده های به وسیله نرم افزار SPSS نسخه 22 و با استفاده از روش های آمار توصیفی، آزمون های من ویتنی و کروسکال والیس تجزیه و تحلیل شد.

    یافته ها

    سن مشارکت کنندگان بین 21 تا 62 سال و میانگین و انحراف معیار آن82/23± 91/38 بود. تعداد 84 نفر (1/25 درصد) مرد و 250 نفر (9/74 درصد) زن بودند. میانگین و انحراف نمره کل9/4 ± 72/62 به دست آمد. خستگی ذهنی و کاهش انگیزه با میانگین 8/12 بالاترین میانگین را در میان ابعاد خستگی داشتند. 8/66 درصد مشارکت کنندگان مقدار خستگی خود را زیاد گزارش کرده اند. و 9/32 درصد خستگی متوسط و تنها 3/0 درصد فاقد خستگی شغلی بودند. نتایج مقایسه میانگین ها نشان داد که در حوزه های مختلف کاری مددکاران اجتماعی که ارایه دهنده خدمات اجتماعی هستند (شاغل در بهزیستی، انجمن های نیکوکاری و بیمارستان) میانگین نمره خستگی در آنها بالاتر از سایر حوزه های خدماتی بود. گروه سنی 62-56 میانگین خستگی بیشتری نسبت به سایر گروه های سنی را گزارش کردند. مددکاران اجتماعی که سابقه کاری 30 سال به بالا داشتند نیز خستگی شغلی بیشتری نسبت به سایر افراد گزارش نمودند.

    نتیجه گیری

    به دلیل نوع و ماهیت کار مددکاری اجتماعی، اشتغال در حوزه های کاری مختلف میزان متفاوتی از خستگی را برای مددکاران اجتماعی رقم می زند. بنابراین خستگی ناشی از اشتغال در این حرفه گریز ناپذیر بوده و آموزش شیوه های خود مراقبتی و بوجود آوردن امکان تغییر و چرخش در حوزه های مختلف کار برای مددکاران اجتماعی می تواند عوارض خستگی ناشی از شغل را کاهش دهد. ایجاد معنا در زندگی حرفه ای و مرور دلایل گرایش به حرفه مددکاری اجتماعی از مواردی است که می تواند خستگی شغلی را کاهش دهد. پرورش فلسفه شخصی که راهنمای طرز فکر و عمل در حرفه مددکاری اجتماعی باشد نیز اثر گذار خواهد بود.

    کلیدواژگان: مددکاران اجتماعی، ابعاد مختلف خستگی، مراقبین رسمی، خستگی ذهنی
  • حسین جعفری، شهرام وثوقی، جمیله ابوالقاسمی، حسین ابراهیمی* صفحات 1097-1108
    زمینه و هدف

    در سراسر دنیا، هر ساله آمار بالای آسیب های جزیی تا شدید در بین افراد فعال در معادن گزارش می شود. یکی از راهکارهای موثر برای تامین ایمنی و سلامت در معادن، استفاده از یک ابزار یا سیستم جامع برای تعیین نواقص و خطرات در معادن و پاسخ به آن ها است. وجود سیستم جامع ممیزی HSE سبب می شود که بتوان کلیه نواقص سیستم را قبل از اینکه بتواند سبب بروز خسارات جبران ناپذیری شود مورد شناسایی قرار داده و کنترل نمود. با توجه به نبود ابزاری جامع و مختص کشور ایران برای ممیزی سیستم مدیریت HSE در معادن سطحی، این پژوهش با هدف ارایه یک روش معتبر ممیزی سیستم مدیریت HSE برای معادن سطحی صورت گرفت.

    روش بررسی

    پژوهش حاضر یک مطالعه مقطعی- تحلیلی است که در سال 1398 انجام شد. ابتدا چک لیست ممیزی بر اساس ابعاد سیستم مدیریت بهداشت، ایمنی و محیط زیست طراحی شد. سپس برای بررسی روایی صوری، چک لیست طراحی شده در اختیار متخصصین بهداشت حرفه ای، ایمنی و محیط زیست قرار گرفت و بر اساس نظرات اعلام شده، چک لیست بازنگری و اصلاح شد. جهت بررسی روایی محتوا، چک لیست بازنگری شده در اختیار اعضای پانل خبرگان قرار گرفت و با توجه به نظرات آن ها، شاخص روایی محتوا (CVI) و نسبت روایی محتوا (CVR) محاسبه گردید. پایایی چک لیست نیز به صورت پایایی بیرونی (آزمون - بازآزمون) و پایایی درونی (توافق بین ارزیابان) مورد بررسی قرار گرفت. جهت انجام محاسبات و آنالیز آماری از نرم افزارهای Excel 2016 و SPSS 22 استفاده شد.

    یافته ها

    نتایج حاصل از بررسی نسبت روایی محتوا نشان داد که 27 سوال، نسبت روایی محتوا کمتر از 49/0 را کسب کرده اند که از چک لیست ممیزی حذف شدند. همچنین نتایج حاصله از بررسی شاخص روایی محتوا نشان داد که 2 سوال نمره کمتر از 70/0 را کسب کرده اند و از چک لیست ممیزی حذف شدند و مابقی سوالات با کسب نمره بالاتر از 79/0، در چک لیست حفظ شدند. ضریب همبستگی درون خوشه ای ابعاد و امتیاز کل چک لیست ممیزی برای پایایی بیرونی و درونی مطلوب(>8/0) حاصل شد. در نهایت 194 سوال در چک لیست ممیزی سیستم مدیریت HSE باقی ماند.

    نتیجه گیری

    یافته های پژوهش نشان داد که چک لیست ممیزی سیستم مدیریت HSE برای معادن سطحی دارای روایی و پایایی قابل قبول بوده و می توان از آن به عنوان یک ابزار جامع و قابل اعتماد جهت ممیزی سیستم مدیریت HSE در معادن سطحی استفاده کرد. در نهایت از خروجی ممیزی سیستم مدیریت HSE معادن می توان در جهت بهبود سیستم مدیریت HSE، شناسایی خطرات و عدم انطباق ها در تمام موارد موجود در حیطه سیستم مدیریت HSE، مداخله مدیریت در رفع نواقص و رسیدن به انطباق ها متناسب با استانداردها و آیین نامه ها بهره گرفت.

    کلیدواژگان: اعتبارسنجی، ممیزی، معادن سطحی، سیستم مدیریت HSE
  • محمدحسین وزیری*، میلاد قیامی، رضا غلام نیا، رضا سعیدی، مسعود مطلبی صفحات 1109-1121
    زمینه و هدف

    استرس شغلی و درک ریسک بعنوان شناخته شده ترین عوامل اثرگذار بر ایمنی و بهداشت کارکنان و رخداد حوادث شغلی می باشد. از طرفی دیگر حوادث شغلی نیز تاثیر بسیار نامطلوب بر عملکرد سازمان ها، شرکت ها و منابع انسانی آنها دارند. این مطالعه با هدف بررسی ارتباط بین درک ریسک، منابع و میزان استرس شغلی با حوادث شغلی در یکی از صنایع فولاد استان گیلان انجام گردید.

    روش بررسی

    این مطالعه از نوع تحلیلی مورد- شاهد بود که در جامعه 700 نفری از کارکنان خط تولید نورد یک صنعت فولاد انجام گرفت. با استفاده از جدول مورگان تعداد نمونه این تحقیق 248 نفر بدست آمد. تعداد 81 نفر افراد حادثه دیده طی سال92 تا 96 بعنوان گروه مورد و تعداد 167 نفر بعنوان گروه شاهد(حادثه ندیده) بصورت تصادفی تعیین شدند. مشارکت کنندگان با رضایت پرسشنامه50 سوالی منابع استرس شغلی و 20 سوالی میزان استرس شغلی دیویس و پرسشنامه 133سوالی درک ریسک فلین را تکمیل نمودند. آنالیز داده ها با نسخه 20 نرم افزار SPSS انجام گردید.

    یافته ها

    همه نمونه های مطالعه مرد بودند. درگروه مورد و شاهد بیشترین مدرک تحصیلی دیپلم بود،93 درصد افراد متاهل و 72 درصد نوبت کاری داشتند. نتایج نشان داد که بین هرکدام از مشخصات دموگرافیک نظیر نوبت کاری، وضعیت تاهل و مدرک تحصیلی با متغیر های استرس شغلی و درک ریسک در بین هر یک از دو گروه مورد و شاهد تفاوت معناداری وجود نداشت (05/0 p>). میانگین استرس شغلی در گروه مورد و شاهد به ترتیب برابر 02/54 و 09/48 بود و از نظر آماری ارتباط معناداری بین حوادث شغلی و میزان استرس شغلی وجود داشت (05/0 p<). همچنین مقدار نسبت شانس (4/1Odds Ratio=) بدست آمد که نشان داد استرس شغلی، شانس رخداد حوادث را 40 درصد افزایش می دهد. نمره کلی منابع استرس شغلی برای گروه مورد و شاهد به ترتیب 8/127و4/121بدست آمد این نمره در دو گروه تفاوت آماری معناداری را نشان نداد (05/0<p). اما در بعضی از حیطه ها این تفاوت معنادار بود. بیشترین تفاوت در حیطه سنگین باری نقش مشاهده شد (05/0 p<). در این مطالعه هر یک از دو گروه مورد و شاهد به ترتیب 66 و 8/61 درصد از نمره درک ریسک را کسب نمودند که بین نمره گروه مورد با گروه شاهد اختلاف معناداری وجود داشت (05/0 p<).

    نتیجه گیری

    در مطالعه حاضر بین منابع و میزان استرس شغلی با حوادث شغلی ارتباط معنادار و مستقیم وجود داشت و نمره درک ریسک برای کارگرانی که تجربه حادثه داشته اند نسبت به کارگران حادثه ندیده بطور معناداری بالاتر بدست آمد. از کارکردهای مهم درک ریسک، تاثیر مثبت آن بر تجزیه و تحلیل داده های محیط و فرآیندهای شغلی و اتخاذ تصمیم متناسب و نیز تقویت رویکرد واکنشی اثربخش در محیط کار می باشد. یکی از نتایج مهم این تحقیق، اثبات وابستگی درک ریسک به تجربه افراد از وقوع حوادث و مسایل ایمنی محیط اطراف می باشد. انتقال تجربه و تدوین برنامه آموزشی از نوع یادگیری تجربه محور، در افزایش سطح درک ریسک افراد و متناسب با آن بر تقویت رویکرد واکنشی به رویدادهای محیط کار موثر بوده و بطور مستقیم در کاهش تعداد و شدت حوادث شغلی تاثیرگذار می باشد. شناسایی منابع استرس شغلی در محیط کار و حذف، کنترل و یا تعدیل آن و همچنین اجرای برنامه عملیاتی مدیریت استرس شغلی و ارتقاء درک ریسک کارگران ، در کاهش میزان استرس کارکنان و به تناسب آن در کاهش بروز حوادث شغلی موثر بوده و بدین ترتیب موجب ارتقاء سطح سلامت جسمی - روانی و میزان بهره وری شاغلین و کاهش آسیب های شغلی و هزینه های مستقیم و غیرمستقیم مرتبط با آن خواهد شد.

    کلیدواژگان: استرس شغلی، درک ریسک، منابع استرس شغلی، حوادث شغلی
  • مجتبی سوختانلو*، مسلم سواری صفحات 1122-1136
    زمینه و هدف

    در طی سال‎های اخیر، رشد علف‏های هرز و افزایش مقاومت آفات سیب‏زمینی (Solanum tuberosum L) نسبت به سموم شیمیایی، در دشت اردبیل قابل توجه بوده است. از آنجا که قالب کشاورزان سیب ‏زمینی‏ کار در منطقه، خرده مقیاس بوده و شناخت صحیحی نسبت به خطرات ایمنی سموم شیمیایی کسب نکرده‏اند، توجه به رفتار ایمنی بیش از گذشته مورد اغماض قرار گرفته است. لذا هدف تحقیق، بررسی متغیرهای اثرگذار بر پیش ‏بینی رفتار ایمنی کشاورزان سیب‏ زمینی‏ کار دشت اردبیل، بر اساس مدل تلفیقی رفتار برنامه ‏ریزی شده و تئوری اعتقاد بهداشتی بود.

    روش بررسی

    این تحقیق از نوع توصیفی-پیمایشی بوده که در سال 1398 انجام شد. به روش نمونه‏ گیری چندمرحله ‏ای با انتساب متناسب، 370 کشاورز با کمک جدول بارتلت و همکاران انتخاب شدند. ابزار تحقیق، پرسشنامه‏ ای ساختاریافته بود و متغیرهای اصلی مربوط به دو مدل پرکاربرد در برآورد رفتار ایمنی (رفتار برنامه ‏ریزی‏ شده و تئوری اعتقاد بهداشتی) در قالب یک مدل تلفیقی تعیین شد. بروز رفتار ایمنی نیز در چهار مرحله تهیه و انبارداری، آماده ‏سازی، استفاده و پس از استفاده از سموم شیمیایی در مدل گنجانده شد. نهایتا به کمک مدل معادلات ساختاری و نرم ‎افزارهای SPSS18 و AMOS20، ضمن تعیین برازش کلی مدل و مهم‏ترین مرحله بروز رفتار ایمنی، متغیر‏های تبیین‏ کننده رفتار ایمنی در میان کشاورزان بدست آمد. جهت تجزیه و تحلیل داده ‏ها نیز، از فرمول محاسبه سطوح رفتار ایمنی، مدل‏یابی معادلات ساختاری و تحلیل مسیر استفاده شد.

    یافته‏ ها

    مطابق نتایج، غالب کشاورزان (0/33 درصد)، دارای رفتار ایمنی نسبتا ناایمن بودند. تحلیل مدل معادلات ساختاری نشان داد برازش مدل تلفیقی برای پیش‏بینی رفتار ایمنی کشاورزان مطلوب بدست آمد و در مجموع مدل پیشنهادی توانست تا 73 درصد قدرت تبیین‏کنندگی برای پیش‏بینی بروز رفتار ایمنی را ایفا نماید. این مدل توانست بیشترین تبیین برای رفتار ایمنی را در مرحله "استفاده از سموم شیمیایی" (با 68 درصد قدرت تبیین‏ کنندگی) نشان دهد. مهم‏ترین متغیرهای تبیین‏ کننده در بروز رفتار ایمنی نیز، به ترتیب مربوط به دانش (**35/0=β)، نگرش (**57/0=β) و اشاره به عمل (**35/0=β) بود؛ اما تاثیر سه متغیر سن، ارزش بهداشتی و موانع درک‏شده در مدل معنی‏ دار بدست نیامد. همچنین، بهترین مسیرهای تبیین‏ کننده در بروز رفتار ایمنی، به ترتیب مربوط به مسیر نیت منجر به رفتار ایمنی (850/0)، اشاره به عمل منجر به نیت و سپس بروز رفتار ایمنی (297/0)، نگرش منجر به نیت و سپس بروز رفتار ایمنی (178/0) و هنجارهای ذهنی منجر به نیت و سپس بروز رفتار ایمنی (178/0) بدست آمد.

    نتیجه‏‏ گیری

    مدل تلفیقی تحقیق می‏تواند در حد قابل قبولی تبیین‏ کننده بروز رفتار ایمنی در همه مراحل بکارگیری سموم شیمیایی (به ویژه مرحله استفاده از سموم شیمیایی) در میان کشاورزان باشد. اولویت دهی به برنامه ‏های آموزش کشاورزان جهت بهبود دانش در بکارگیری سموم شیمیایی و استفاده از رسانه‏های محلی و ارتباط جمعی برای بهبود نگرش و اشاره به عمل، می‏تواند نقش موثری بر ارتقای رفتار ایمنی کشاورزان داشته باشد. جلب مشارکت و همراهی معتمدان محلی، تعاونی‏های تولیدی و تشکل‏های کشاورزی جهت بهبود هنجارهای ذهنی کشاورزان در راستای ارتقای رفتار ایمنی بسیار اثرگذار خواهد بود.

    کلیدواژگان: آفت کش ها، رفتارهای مخاطره آمیز سلامتی، کشاورزان، عوامل اجتماعی تعیین کننده سلامت
  • پریسا ذاکری، حمیدرضا روح افزا، شهناز امانی تیرانی، ناصر رجبی، آوات فیضی*، نضال صراف زادگان صفحات 1137-1147
    زمینه و هدف

    با بررسی ارتباط استرس شغلی و وضعیت سلامت جسمی و روانی کارکنان در محیط کار می توان اطلاعات ارزشمندی را در ارتباط با وضعیت سلامت جسمی و روانی کارکنان محیط کار ارایه داد که از این اطلاعات در راستای بهبود و ارتقا کیفیت کار در صنایع می توان استفاده نمود. در مطالعات متعددی اثر استرس بر مصرف چربی و قند در افراد مورد بررسی قرار گرفته است ولی به طور کلی مطالعات مربوط به بررسی ارتباط استرس شغلی و عوامل خطر سلامت بیشتر در گروه‌های شغلی غیرکارگری انجام شده‌اند. همچنین در بین مطالعات انجام شده در ایران و سایر کشور‌های در حال توسعه، هیچ مطالعه‌ای به بررسی ارتباط استرس شغلی با چاقی در بین گروه‌های شاغل در صنایع نپرداخته و از این‌رو ضرروت پرداختن به این موضوع احساس گردید. این مطالعه با هدف بررسی ارتباط استرس شغلی با چاقی در نمونه‌ای بزرگ از کارکنان مرد کارخانه ذوب آهن اصفهان انجام گردید.تحقیق حاضر با هدف بررسی ارتباط استرس شغلی با چاقی در کارکنان ذوب آهن اصفهان انجام شده است.

    روش بررسی

    در یک مطالعه مقطعی در سال 1395 تعداد 2803 نفر از کارکنان مرد ذوب آهن اصفهان به روش نمونه‌گیری خوشه‌ای تصادفی چند مرحله‌ای به صورت طبقه بندی انتخاب شدند. چاقی با استفاده از شاخص توده بدنی و استرس شغلی با استفاده از پرسشنامه‌ 23 سوالی استرس شغلی اعتبار سنجی شده در ایران و اطلاعات جمعیت شناختی افراد با یک پرسشنامه خود ایفا مورد بررسی قرار گرفت. در این مطالعه متغیرهای عددی گزارش‌ها به صورت میانگین±انحراف معیار و برای متغیرهای کیفی به صورت درصد گزارش گردید. نرمال بودن داده ها با آزمون کولموگروف- اسمیرنوف و نمودار Q-Q بررسی شد. مقایسه متغیرهای کمی با توزیع نرمال با استفاده از آزمون پارامتری‌ تی استیودنت، متغیرهای کمی با توزیع غیرنرمال با آزمون ناپارامتری‌ من‌-ویتنی و مقایسه توزیع متغیرهای کیفی در دو گروه نرمال و اضافه وزن/چاق با استفاده از آزمون کای اسکور انجام شد. در این پژوهش رابطه متغیر مستقل استرس شغلی (در سه رده: کم، متوسط و زیاد) و متغیر وابسته چاقی در دو سطح نرمال و اضافه وزن/چاق در چهار مدل در حضور متغیرهای مخدوشگر جمعیت شناختی، سبک زندگی و شغلی با استفاده از مدل رگرسیون لجستیک ارزیابی شد. نتایج رگرسیون لجستیک در قالب نسبت شانس (OR) و فاصله اطمینان 95 درصد (OR,95%CI) گزارش گردید. برای تجزیه و تحلیل داده ها از نرم افزار 22 SPSS استفاده گردید.

    یافته ها

    میانگین سنی شرکت کنندگان 36/89 با انحراف معیار 7/35 سال بود.در این پژوهش استرس شغلی براساس نمره شاخص ER Ration به سه رده (ترتایل) دسته بندی شده است که ترتایل اول شامل نمرات استرس شغلی پایین، ترتایل دوم نمرات متوسط و ترتایل سوم نمرات بالا می‌باشد. همچنین افراد مورد بررسی براساس شاخص توده بدنی با 25≤BMI به گروه نرمال(1209= n) و افراد با 25 BMI≥ به گروه اضافه وزن/چاق(1593= n) دسته‌بندی شدند. در این مطالعه با افزایش استرس شغلی، شانس چاقی/اضافه‌وزن نیز افزایش یافت. به گونه‌ای که بعد از تعدیل مجموعه مهمی از متغیرهای مخدوشگر رابطه مثبت و معناداری بین استرس شغلی بالا با چاقی/اضافه‌وزن مشاهده شد و شانس چاق بودن افراد دارای سطوح بالای استرس نسبت به افراد واقع در سطوح پایین استرس 19 درصد بیشتر بود (1/41-1/0395%CI: ,19/1(OR=.

    نتیجه گیری

    مطالعه حاضر اطلاعات ارزشمندی را در مورد میزان استرس شغلی کارکنان صنعتی فراهم نمود و این نتیجه حاصل گردید که ارتباط معناداری بین استرس شغلی و چاقی وجود دارد؛ لذا برای بهبود وضعیت سلامت جسمی کارکنان باید به موضوع استرس شغلی توجه ویژه‌ای داشت، به طوری که می‌بایست در بررسی‌های دوره‌ای وضعیت جسمی کارکنان شاغل در صنایع، استرس شغلی در اولویت قرار گیرد. از این‌رو برگزاری کلاس‌های آموزشی در خصوص کنترل و کاهش استرس، جلسات مشاوره روانشناسی، بکارگیری کارشناسان روانشناسی و تامین امنیت شغلی با توجه به زیرساخت‌های موجود، می‌تواند از اقدامات موثر در پیشبرد هدف کاهش استرس شغلی و بهبود وضعیت جسمی کارکنان باشد. بنابراین با مدیریت وضعیت استرس شغلی کارکنان صنایع از طریق کلاس‌های آموزشی، جلسات مشاوره روانشناسی و تامین امنیت شغلی می توان در جهت بهبود شاخص های سلامت منجمله چاقی کارکنان اقدام نمود و در نتیجه بهره وری آن‌ها را ارتقا داد.

    کلیدواژگان: استرس، چاقی، رگرسیون، مدل لجستیک
  • عبدالله حیاتی، افشین مرزبان*، مجید رهنما صفحات 1148-1163
    زمینه و هدف

    نخل خرما از جمله محصولات اصلی بسیاری از کشورهای مناطق غرب آسیا و شمال آفریقا به شمار می رود. این درخت تامین کننده ی عمده ی غذا و منبع درآمد بسیاری از خانوارهای ساکن در مناطق ذکر شده می باشد. یکی از عملیات مهم تولید خرما، عملیات دسترسی به تاج نخل خرما می باشد. ماشین های خدمت رسانی نخیلات برای عملیات دسترسی به تاج نخل خرما طراحی شده است، اما بنا به دلایلی بستر مورد نیاز برای پذیرش و سازگاری ماشین های خدمت رسانی نخیلات کمتر فراهم بوده است. علی رغم اهمیت و جایگاه خرما در ایران و گسترش مکانیزاسیون، هنوز هم عملیات دسترسی به تاج نخل خرما به صورت سنتی و همراه با مشکلات ارگونومیکی و ایمنی بسیاری انجام می شود. در مطالعه حاضر، این مسئله و ارتباط آن با توسعه کشاورزی مورد تحلیل راهبردی قرار گرفت و میزان وقوع و شدت هر یک از عوامل بالقوه بروز حادثه سقوط در عملیات مذکور بررسی شد.

    روش بررسی

    مطالعه حاضر در دو بخش تحقیق کتابخانه ای و میدانی صورت گرفت. در بخش مطالعه کتابخانه ای، علل شیوع مشکلات ارگونومیکی و ایمنی در عملیات دسترسی به تاج نخل خرما برشمرده شد. ارکان توسعه پایدار در کشاورزی (جامعه، اقتصاد و محیط) در ارتباط با این علل مورد بررسی قرار گرفت. ماتریس های SWOT و TOWS برای تحلیل راهبردهای کاهش مشکلات ارگونومیکی و ایمنی در عملیات دسترسی به تاج نخل خرما استفاده شد. در بخش مطالعه میدانی، داده های مربوط به میزان وقوع عوامل بالقوه سقوط و شدت حادثه ناشی از عوامل بالقوه سقوط با در نظر گرفتن 117 شرکت کننده به ترتیب با پرسش در مورد امکان سقوط از نخل خرما به دلیل عامل بالقوه مورد نظر و با استفاده از مقیاس آنالوگ بصری جمع آوری شد. همخوانی بین این دو متغیر با استفاده از ضریب همبستگی اسپیرمن بررسی شد.

    یافته ها

    مشکلات مربوط به فاکتورهای ارگونومیکی، وضعیت اقتصادی تولیدکنندگان خرما، شرایط مزرعه، مناطق در حال توسعه و کمتر برخوردار از زیرساخت های مناسب و کمبود آگاهی و شناخت می توانست باعث عدم استقبال مناسب از مکانیزاسیون عملیات دسترسی به تاج نخل باشد. این علل با ارکان توسعه پایدار در زمینه مورد مطالعه در ارتباط بودند. بالاترین درصد وقوع حادثه سقوط به میزان 5/91 درصد مربوط به پوسیدگی تنه درخت و پایین ترین درصد مربوط به گرما به میزان 8/24 درصد بود. همخوانی بین میزان وقوع حادثه و شدت حادثه معنی دار شد (ضریب همبستگی اسپیرمن: 398/0، آلفا: 000/0). این یعنی عواملی که درصد وقوع بالاتری داشتند در صورت به وقوع پیوستن دارای شدت آسیب بالاتری بودند.

    نتیجه گیری

    با توجه به استراتژی های مربوط به مدیریت نقاط قوت، ضعف، فرصت و تهدید در حوزه مکانیزاسیون دسترسی به تاج نخل خرما و مخاطرات ایمنی که می تواند منجر به سقوط در این عملیات شود، ضمن توجه و حمایت از فعالیت های تحقیقاتی در خصوص گسترش مکانیزاسیون در تولید خرما تا فراهم شدن بسترهای لازم برای این امر، بهسازی ابزارهای غیرپیچیده و ارزان قیمت با ملاحظه وضعیت اقتصادی تولیدکنندگان خرما، زیرساخت ها، میزان آگاهی و شناخت جامعه هدف، جنبه های ایمنی، ارگونومی، بهره وری تولید و پایداری در معیشت خانوارهای کشاورز و توسعه پایدار راهکار به نسبت مناسب تری می باشد.

    کلیدواژگان: سقوط از ارتفاع، اختلالات عضلانی-اسکلتی، پروند، مکانیزاسیون کشاورزی
  • رسول یاراحمدی، مهدی قاسم خانی*، علیرضا مرتضی پور صوفیانی، مهدی سپیدار کیش صفحات 1164-1173
    زمینه و هدف

    علایم ایمنی ابزار مهمی برای تبدیل اطلاعات در خصوص شناسایی رویدادها،  نوع ، شدت و کنترل  مخاطرات بالفعل موجود در محیط می باشند. اهمیت اصلی نمایش علایم ایمنی جلوگیری از آسیب دیدگی و اطمینان از شناخت خطرات احتمالی پیش رو در موقعیت های خاص و در محیط های مختلف توسط افراد می باشد. مطالعه حاضر به منظور تعیین میزان درک مسافران قطار شهری تهران از علایم ایمنی و هشداردهنده موجود و ارایه راه حل مناسب جهت ارتقاء میزان درک علایم در ایستگاه های مترو انجام شده است.

    روش بررسی

      با توجه به عدم دسترسی به پرسشنامه استاندارد در زمینه تحقیق حاضر از پرسشنامه محقق ساخته مبتنی بر ملاحظات اصول طراحی، معیارهای ساخت، آزمون و شیوه های نصب و کاربری علایم ایمنی منطبق با استاندارد های ISO 9186 و ISO 3864 استفاده شده است. برای این مهم  با تشکیل پنل خبرگان سوالات تحقیق مشخص و از لحاظ ارتباط با موضوع، درجه وضوح و سادگی درک مورد ارزیابی قرار گرفت. روش نمونه گیری طبقه ای- تصادفی و برای 390 نفر انجام شده است. آنالیزداده ها توسط نرم افزار SPSS و با کمک آزمون کای اسکویر انجام شده است.

    یافته ها

    نتایج تحقیق نشان داد که نماد ممنوعیت استعمال سیگار با 98 درصد و نماد ممنوعیت ورود حیوانات اهلی با 97 درصد بالاترین امتیاز را در خصوص میزان درک مسافران به خود اختصاص دادند. نماد ورود ممنوع با 5 درصد با کمترین امتیاز میزان درک تعیین شد. بین سطح تحصیلات افراد بر میزان درک  رابطه مستقیم (Pvalue<0.001)و سن و درآمد رابطه معکوسی با میزان درک پذیری نمادها (Pvalue<0.003) دارد.

    نتیجه گیری

    با توجه به توسعه روزافزون خطوط مترو و نتایج متفاوت حاصل از درک نماد ها به منظور رسیدگی و کنترل  مخاطرات بالفعل موجود مطالعات بیشتر و آموزش های لازم برای آشنایی و درک علایم یک ضرورت محسوب می گردد. استفاده ازآموزش برای نمادهای با درک پایین و هچنین باز طراحی ارگونومیک غیر قابل انکار می باشد و لازم است تصمیم گیران و مدیران منابع مناسبی برای آموزش علایم اختصاص دهند. اجزای بصری محیط بر وضوح و خوانایی علایم تاثیر می گذارند. شکل و اندازه یک تابلو و علامت، با اندازه حروف و موقعیت آن در میزان درک موثر است. بنابراین علاوه بر طراحی بر اساس اصول روانشناسی و فیزیولوژیکی عوامل مهم دیگری از جمله تنظیم مداوم نمادها(فاصله و ارتفاع)، محتوا، موقعیت، تنظیم روشنایی و...ضرورت دارد. هنگام طراحی متن برای علایم و تابلو ها فضای حروف، فضای میان خطوط، موقعیت نمادها و الگوهای تزیینی، حاشیه، قرارگیری موضوع در مرکز یا کناره و استفاده از حروف بزرگ یا کوچک (در لاتین) از اهمیت زیادی برخوردارند.

    کلیدواژگان: علائم ایمنی، علائم هشداردهنده، قطار شهری، درک علائم، مسافرین مترو
|
  • Zahra Pirmoradi*, Rostam Golmohammadi, Majid Motamedzade, Javad Faradmal Pages 1-10
    Background and aims

    Lighting directly and indirectly affects employeeschr('39') mental health and their performance. Good lighting is required for good visibility of the environment and should provide a luminous environment that is human-friendly and appropriate for the visual task performed. Optimal lighting is one of the most important issues in providing the physical conditions of different places, especially the workplace. Lighting can provide comfortable working conditions, especially visual comfort. Life on Earth cannot be imagined without light. Defects in the qualitative and quantitative aspects of lighting in the workplace can cause visual discomfort and reduce the productivity and efficiency of an individual. Therefore, monitoring the intensity of brightness and color temperature of light is essential to maintain and enhance the health of employees. The quantity and quality of lighting can also affect onechr('39')s mental health. For example, one of the factors associated with depression is the defect in the quantity and quality of ambient lighting. Correlated color temperatures (CCT) of light play an important role in human psychological and physiological needs. In regards of human perception, two of the most important characteristics of lights are illumination and correlated color temperature (CCT). studies have proven that different CCT provided by different lighting are important in affecting human beings psychologically and physiologically, through their visual and non-visual processes.. According to European standard EN 12665, visual comfort is defined as a personchr('39')s mental well-being in the workplace. Studies on lighting in industrial environments have been conducted more frequently and public and office environments have received less attention. CCT is found to have effects on visual and mental fatigue. The right selection of CCT in an office environment will benefit its occupants in terms of visual comfort and reduction of daytime sleepiness. Studies have shown that insufficient and uncomfortable lightning conditions in office environments increase the risk of visual and ergonomic disorders in long term. The aim of this study was to evaluate the illumination and color temperature and its relationship with visual comfort in administrative staff in Hamadan city (west of Iran).

    Methods

    This cross-sectional study was conducted in 50 rooms and among 70 staff of Hamadan University of Medical Sciences and random sampling. In this study, the intensity of illumination at the work surface and at the height of the individual eye The intensity of the local illumination at the work surface and at the level of the individual eye level was measured at the userchr('39')s point of view and the angles and distances were accurately observed and measured with the presence of the user in the presence of semiconductors or other factors. Also intensity of the general lighting based on the Illuminating Engineering Society of North America (IES) in terms of lux and color temperature of light source in terms of Kelvin at the work surface using new device Sekonic C-7000 SpectroMaster was measured. The device is capable of simultaneously measuring brightness intensity (Kendel / lux), color temperature, color expression index and wavelength. The device has an accuracy of over 1 nm. Visual comfort of visual display terminal users was assessed using visual fatigue questionnaire. Visual fatigue questionnaire with15 items and four components of eye stress, visual impairment, eye surface disorder and extra ocular problems was used for this purpose. This questionnaire is rated on a Likert scale ranging from 0 to 10 and none to very severe.

    Results

    The results showed that the mean age of the staff was 42.18± 7.46 years with a minimum of 25 and a maximum of 62 years. In this study, the average general illumination intensity of the studied rooms was 437.57 ±116 and the average local illumination intensity was 341.16±109 and 307.13±195 respectively. Also, the intensity of illumination, general, local level at work and perpendicular were 30.6%, 33.9% and 38.4% lower than the national occupational health limits. The average color temperature during the working shift in 56% of the rooms was more than 4000 °K. The frequency of low and high visual fatigue score was 61.4% and 38.6% respectively. There was a statistically significant relationship between brightness intensity and visual fatigue of the staff during the study. The results of the study showed that people with room temperature below 4000 ° C had higher frequency of visual fatigue in these subjects. Chi-square test confirmed the relationship between the intensity of local illumination and visual fatigue of the subjects (p <0.05). The distribution of brightness intensity at most of the surfaces of the investigated environments was largely uneven (less than 0.6). Finally, the incidence of visual fatigue expressed by staff has been considerable.

    Conclusion

    local and general luminance was lower than the Iranian occupational exposure limit and it had not a suitable condition in term of quality and quantity. Light intensity distribution in office rooms was undesirable. The results of this study showed a significant relationship between artificial lighting and color temperature with visual fatigue. The results showed that in rooms which more hours of artificial lighting was used in the workplace and had less natural light, participants suffered visual fatigue. In rooms where the color temperature was close to that of the sun, people had less visual fatigue. Causes of poor quality of light are insufficient number of light sources as well as the use of cold light fluorescent lamps and inappropriate color temperature of some lights and even the color of interior surfaces and angles of the individual desk relative to the window and the use of dark curtains It indicates that in designing lighting and environmental factors related to the office environment, the quantity and quality of light sources and environmental factors influencing the proper lighting and visibility of people were less considered Defects in artificial light intensity and color temperature of the sources affect the visual acuity of the administrative staff and increase the visual fatigue of the employees. According to the Study the modification of lighting systems and training of Staff in order to prevent the visual disturbances associated with it, while improving the artificial lighting system of these places.

    Keywords: Lighting, Color Temperature, Visual Fatigue
  • Shahnaz Rimaz, Iraj Mohammadi, Jamileh Abolghasemi*, Ali Gholami, Fereshteh Taheri, Yousef Moradi Pages 11-24
    Background and Aim

    Boredom is a psychological phenomenon which is caused by many factors and it can be accompanied by undesirable effects such as reduction of professional performance. Boredom in the workplace leads to a decrease in job satisfaction and performance, and ultimately leads to a reduction in production and increase in costs of the organization. Boredom is marked by tiredness, nullity, sense of frustration with emptiness, being bored and uninterested, not interacting with a current event or situation. Most employees who are prone to boredom often experience monotony patterns in their working lives and these people are probably less self-sufficient and less enthusiastic about their work than their colleagues. Being physically present but without the motivation and not using their ability of the workplace is both costly for the organization and harmful to the health of employees. There are many factors contributing to boredom, such as mismatch between employees and work, repetitive and monotony work, feelings of job insecurity, lack of emotion, increasing levels of education and skills of employees over the job’s needs and their role in the workplace. Boredom has a long history in organizational research and has been extensively discussed in academic literature on the expenses associated with individuals and organizations and the evidence shows that it is associated with negative individual and organizational outcomes. Almost all people experience boredom at different times, regardless of the nature of the work. This phenomenon may have an impact at all levels of each organization across different countries. Although empirical evidence shows that the incidence of boredom is widespread, studies in this field have been neglected today. In Iran, there is no reliable tool to measure Boredom in employees. Therefore, this study was conducted to determine psychometric properties of a Farsi version of the Dutch Boredom Scale Questionnaire (DUBS) in the employees of Iranian University of Medical Sciences.

    Materials and Methods

    This cross-sectional study was performed on 588 employees of Iran University of Medical Sciences during 2013-2014. Given the number of employees in the university affiliated units by proportional allocation method. At first, the number of employees required for the study was determined in each unit, and then, through available sampling, individuals were selected and included in the study. In this study, two-part questionnaire was used to collect data, the first part of which was related to demographic information and the second part of the questionnaire is consisted of 8 questions presented by Reijger et al. A 5-point Likert scale with very disagree to strongly agree (one to five points) was used therefore boredom score will differentiate between 8 to 40). The questionnaire was translated from English to Persian by using the standard back – translation method. The English version of the questionnaire was translated by two translators from English to Persian; then the Persian version was obtained by comparing and compiling the two versions. Next, the back translation was performed in such a way that the re-translation of the English version was corrected by two content specialists who were not shown the original questionnaires. Finally, the questionnaires were edited and finalized. Face validity was used by 13 experts who all experts approved the face validity questionnaire. Content validity was also used by 13 experts in the fields of epidemiology, health education, statistics, occupational health and psychology. Content validity, simplicity, clarity, importance, validity and necessity of the questionnaire questions were studied separately using a questionnaire. The simplicity and clarity of each of the 8 questions were confirmed by experts and the content validity indexes (CVI) and relative content validity coefficients (CVRs) were evaluated. The test-retest method was used to confirm the reliability of the questionnaire by IntraClass Correlation (ICC). The ICC was calculated by completing the questionnaire in two stages with two weeks interval from 30 people who were available. In order to analyze the data, descriptive methods including frequency distribution tables and descriptive indices were used. Kolmogorov-Smirnov test was used to check the normality of the quantitative data and it was observed that the distribution of data was not normal.  Therefore, Spearman correlation coefficient, nonparametric Mann-Whitney and Kruskal-Wallis tests were used. Data were analyzed using SPSS (version 22) and AMOS (version 24).

    Results

    The results showed that 57% of the participants were female and their mean age was 35.72(±9. 18) years. More than half of the employees were married (68.4%) and 62.2% were Contract employees. The CVR Index for all questions was higher than the value in the Lawshe (0.54 for 13 expert). The CVI Index was calculated for all 8 questions and the mean was more than 0.8, so the questionnaire has good content validity. The test-retest method was used to check the reliability of the questionnaire and the intra-class correlation coefficient was 0.87 for the whole instrument that the questionnaire has a good reliability. Kaiser-Meier-Oklin was 0.846, which indicated that the data of this study were sufficient. Also, the Bartlettchr('39')s Spearmanchr('39')s for Sphericity (1430.71; p <0.001) showed that the correlation matrix of the data in the study population is not zero, so the factor analysis is justifiable. In this study, varimax rotation method was used to investigate the principal components. Finally, according to Cattell diagram slope, eigenvalues and percent of variance explained by each factor, valuable components were extracted using principal component analysis method. Questions 1, 2, 4, 5 and 6 were covered by factor 1 (Cronbachchr('39')s alpha =0.81) and questions 3, 7 and 8 were covered by factor 2 (Cronbachchr('39')s alpha = 0.64). In order to confirm the structure of factors of the questionnaire, the confirmatory factor analysis model was drawn in AMOS software and analyzed by model fit indices. The indices of final confirmatory factor analysis including RMSEA, CFI, IFI, NFI, AGF, GFI, X2 / df, DF were obtained as 0.054, 0.98, 0.98, 0.97, 0.96, 0.98, 2.71, 15, respectively. To confirm the suitability of these indices, confirmatory factor analysis of this study was approved. The mean score of boredom was slightly different in the men and women (mean = 16.6 for women and 16.5 for men), which was not statistically significant by Mann Whitney test (p= 0.893). Also, Kruskal-Wallis test showed that there was no significant difference between age, type of employment and years of service with boredom score (p> 0.05). The results show that the mean score of boredom in single staff was higher than married (p= 0.019). In level of education, the lowest mean level of boredom among employees with a masterchr('39')s degree and higher was also statistically significant (p= 0.016) compared to the average boredom in employees with lower degrees. Among the four occupations, the highest mean score of boredom was observed among service staff (17.15) and the lowest mean among educational-research staff (15.03) (p = 0.043). The mean CVI index for all items was 0.91 and the CVR index for items varied between 0.69 and 1.00 which indicated the validity of the questionnaire was acceptable. Using exploratory factor analysis, two factors were extracted and confirmed by fitting factor analysis. Correlation coefficient for the whole instrument was 0.89 and Cronbachchr('39')s alpha for the whole instrument was 0.823. In exploratory factor analysis, two individual factors with 5 items and environmental factor with 3 items were obtained.

    Conclusion

    The results showed that the version of the DUBS scale had good psychometric properties for evaluation of Boredom at work in the employees of Iran University of Medical Sciences and could be used by Iranian researchers and experts in related fields.

    Keywords: Questionnaire, Boredom at work, Validity, Psychometric properties
  • Faramarz Gharagozlou, Behzad Karamimatin, Hajar Kashefi, Donya Nikravesh Babaei, Fariba Bakhtyarizadeh, Shoeib Rahimi* Pages 25-36
    Background and Aim

    Nurses are the most important support of treatment that is responsible for important tasks such as the patientchr('39')s psychological and physical care. Due to the working conditions of nurses, the occurrence of physical and mental disorders of nurses plays an important role. Quality of work life is one of the most important issues in any organization that is the key to the success of any organization. Quality of work life was first highlighted with emphasis on different aspects of work and productivity of the organization. The quality of working life describes employee satisfaction in a safe environment with regard to promotion of the organization. Quality of Work Life, as a comprehensive program, is dedicated to enhancing the satisfaction and improvement of the quality of life of employees in the workplace, as it is a vital element in recruiting, retaining and enhancing the quality of human resources of any organization. Nurses are one of the most important pillars of the health care sector, which, depending on their occupational status, are responsible for important tasks such as mental and physical care of the patient. These activities play a significant role in the development of physical and mental disorders in the case of non-compliance with the principles of safety, tranquility and work welfare. Another major problem for nurses is high workload, which affects their attention capacity and increases medical errors. Several studies have shown that high workload can compromise the quality and safety of patient care, increase medical errors, increase the length of hospital stay, and ultimately reduce quality of service. High workload is highly correlated with poor quality of care and is one of the most important causes of stress in nurses. The purpose of this study was to determine the relationship between the quality of work life of nurses working in Kermanshah educational hospitals with their perception and evaluation of workload.

    Materials and Methods

    This descriptive-analytical cross-sectional study was conducted on 873 nurses in Kermanshah educational hospitals in 2017. The stratified random sampling was performed according to the sample size and the number of nurses employed in each hospital. Nurses working in each hospital were selected by random sampling. Demographic data, Darren Van Laar Quality of Work Life Questionnaire and NASA TLX Workload Questionnaire were used for data collection. Generalized questionnaire designed to collect demographic data including sections of age, sex, marital status, work sector, work experience, average number of shifts per month, average number of patients per shift, and number of overtime hours per month. The validity and reliability of the NASA-TLX Questionnaire for the Iranian population were assessed by Mazloomi et al. and its Cronbachchr('39')s alpha was estimated to be 0.897. NASA-TLX is a multidimensional method that provides a total score of workload based on the weighted average of six subscales of mental demand, physical demand, temporal demand, performance, effort, and frustration. This method has high validity and general acceptance and can be used to identify sources with high workload. Mean scores below 50 are considered acceptable and the score above 50 is considered as high. The Daren van Laar Quality of Life Questionnaire is a multidimensional tool for assessing the quality of work life that was designed and used in 2007 to assess the quality of work life in the health sector. The Darren Van Lar Questionnaire is a reliable and reliable tool for assessing the quality of work life in the health sector. The questionnaire consisted of 24 5-point Likert scale questions (5-1) with 5 indicating "strongly agree" and 1 indicating "strongly disagree" and 6 factors including job satisfaction, working conditions, general health status. , Examines work-home communication, stress at work, and control at work. SPSS 18 software and Spearman correlation coefficient, Kruskal-Wallis test and Fisher exact test were used for data analysis.

    Results

    The mean age of participants was 32.44 5 5.88 years. 40.5% of the sample were men and 59.5% were women. Significant relationship was observed between all dimensions of workload (p <0.05). There was a relationship between general status dimension with all dimensions of workload (p <0.05) except performance and efficiency (p <0.05). There was a significant relationship between overall quality of life with time dimension (p = 0.027), effort (p = 0.046), and frustration (p = 0.015), but between overall quality of work life and subscales. There was no significant relationship between mental and mental load (p = 0.17), physical load (p = 0.181) and performance and efficiency (p = 0.852). There was no significant relationship between the overall quality of life of nurses with the number of shifts (p = 0.107) and the number of patients per shift (p = 0.618). There was a significant relationship between nurseschr('39') overall quality of life and overtime (p = 0.001). Based on Fisher exact test results, there was no significant relationship between gender and marital status with overall quality of life of nurses. There was a significant relationship between the quality of life and the hospital ward studied, with the lowest quality of work life in the surgical ward and the highest quality of work life in the pediatric ward.

    Conclusion

    According to the results of this study, the effect of workload on decreasing the quality of working life, adopting measures to improve the quality of working life, removing the underlying factors, preventing, treating and training appropriate coping methods and skills, and Communication is one of the current essentials of health policy making in such environments. It also identifies the role and impact of management and supervisors on effective interventions to improve the quality of work and work life, and further studies are suggested to identify other factors affecting the quality of life and work.

    Keywords: Quality of working life, workload, nurse, hospital, Kermanshah
  • Rasoul Khorram* Pages 37-49
    Background and aims

    Many efforts have been made to use chemical components as weapons throughout history until the Germans first employed chlorine gas cylinders in April 1915 at Ypres Belgium against French and Canadian soldiers. Leaving 5,000 dead and 15,000 injured, it was the first practical application of chemical agents. The Geneva Protocol in June 1925, which was an attempt to prevent the use of chemical agents in the war, was not very successful and since 1945, chemical weapons have been utilized frequently in wars. One of the most substantial cases in this regard ocurred during the war that Iraq imposed on Iran. The toxic gases employed in the killings were reported to be of three types including Mustard gas, nerve gas, and cyanide gas; the latter killed many Halabja residents. Because as soon as it is inhaled (2 or 3 respirations), it can cause the blood's capability to absorb oxygen, which gradually spoils the blood, causing overall toxicity in the body. That is why these compounds are named blood agents in the military. These compounds consist of Hydrogen Cyanide (AC), Cyanogen Chloride (CK) and Cyanogen Bromide (CB). Failing to take proper defensive measures after the emission of these gases can irreversibly damage the health of the affected citizens. The current study reviewed the scenario of releasing cyanogen agents on the population of the suburbs of the Bushehr Nuclear Power Plant in chemical attacks, whose results can be utilized in the emergency response program.

    Methods

    After analyzing the spectral properties of chemicals known as combat gases by various sources such as database software, Persian and English websites and copious books, the cyanogen group, including cyanogen chloride and cyanogen bromide, were chosen from amongst the mentioned compounds due to releasing the extremely flammable and toxic cyanide ions and hydrogen cyanide. Then, their toxicity effects were modeled and determined by Emergency Response Planning Guides (ERPGs) and Alternative Criteria (STEL, IDLH) for both high- and low-density combustible materials through Baker method using PHAST, ALOHA, and WISER software.

    Results

    The investigation of the effect of AC gas vapor diffusion revealed that these vapors created clouds over a range of 15 to 133 m from the diffusion point (flammability range). If the cloud exploded in low-density environments as a result of firing a gun or electric spark, a hot flash pressure would be formed, the impact wave of which could dealt with severe structural damages, including the skewing of buildings over a radius of 2449.7 m. In this situation, deaths caused by direct and indirect injuries due to the exposure to the pressure for up to 40 m were below 1% and 25%, respectively. If the explosion occurred in high-density environments, it would produce a detonation explosion that could create a shock tilting the still structure of buildings up to a radius of 2028 meters. In this case, the death resulting from direct and indirect damages caused by exposure to pressure up to 84 meters, would be 100%. Consequently, as the distance increased, the pressure would decrease to the amount that at a distance of 334 m, the pressure (0.1 to 0.8 bar) would cause the tearing of the eardrum of the exposed persons by 1 to 90%. Modeling results of AC emission proved that the equivalent toxic dose based on ERPG-3 was at 3267 m distance downwind. Everyone at this distance could be exposed to AC gas for an hour without being affected by harm preventing them from taking safety measures, such as wearing individual protective equipment. Modeling the results of cyanogen chloride (CK) and cyanogen bromide (CB) emission revealed that CK in the orange threat zone (0.05 ppm) would extend by 10 km based on ERPG-2 criterion, and red threat zone (4 ppm) would extend up by 7.8 km downwind based on ERPG-3 criterion. In the stable D class, the orange threat zone would increase by more than 10 km and the red threat zone would increase by 5.4 km downwind. Moreover, in the event of a cyanogen bromide leak, the immediate response to isolate the leakage or leakage area in all directions was at least 50 m (150 feet) for liquids and 25 m (75 feet) for solids. The results of AC gas toxicity emission modeling using PHAST software based on alternative criteria revealed that concentration values based on alternative indices (IDLH and STEL) for distances close to the site of chemical spillage (bomb explosion containing AC gas) remained constant over the 900 to 1800 s period. Given the modeling of the instantaneous emission scenario, it is reasonable for the concentration values to be constant over time. The reason behind was that a large portion of the material was released into the surrounding environment in a short period, and its dilution happened slowly. Comparison of the Detonation Explosion Results Using the Baker Computation Model For the nearest (Halileh) and the farthest (harbor) locations, at 424 and 1382 m distances, respectively, from the power plant, it was confirmed that damage caused by explosion at distances close to the power plant, where constructions still happen, resulted in direct death of 10 to 50%, and indirect death of 25% to 50% of the individuals. Whereas, the blast impact was reduced to 154.6 ns / m2, equal to 0.02 Bar, for farther distances. As a result, at distances away from the power plant, detonation explosions, such as hot flashes, would not lead to any serious damages to buildings or individuals because of reduced flame speed and wave density. Comparison of the Modeling Results of CK and AC Gas emission against time revealed that The village of Helileh faced the greatest risk. Because at the initial stages of chemical spillage, both software reported relatively close results in reaching substantial CK and AC densities within a short period.According to the criteria used for evaluating the toxic effects, based on the ERPG-2 criterion, which indicated a rather low maximum allowable level for one hour of exposure to other gases, only 2 or 3 inhalations of these agents are enough to kill a human. Moreover, the concentration results, according to the IDLH and STEL (Alternative criteria) at distances near the chemical spillage spot, the necessity of quick response, particularly for areas close to the gas release center was highlighted. It can be concluded that the scheduling regarding taking defensive measures afforded by PHAST was more rational than that of ALOHA. Comparing the results collected through the ALOHA and PHAST software based on the outcome evaluation criteria of the toxic impacts revealed that in high F / D atmospheric conditions (ERPG3) the PHAST software provided relatively close results. While for lower concentrations (ERPG2) with comparable atmospheric conditions, ALOHA also submitted very similar outcomes. Accordingly, a comparison of the results based on the Emergency Response Planning Guidelines criteria suggested that the PHAST software yielded more valid results than ALOHA over longer distances at a stable (F) and relatively stable (D) atmospheric conditions; that is, PHAST software was more capable of delivering accurate results at lower concentrations than ALOHA software. Comparing WISER with ALOHA and PHAST models based on computational speed unveiled that modeling using ALOHA and PHAST software necessitates correct information such as the release type, ambient temperature, humidity, wind velocity, and degree of stability. The above steps are suitable for outcome evaluation in places where the likelihood of an incident is predicted. But for other events, owing to the time insufficiency to obtain the mentioned information and the need for quick reaction, WISER would provide information regarding the protection period, which is within the first 30 minutes of chemical spillage, quickly and easily on mobile devices, tablets, and mobile communication terminals online and offline.

    Conclusion

    The results of the current research regarding a 10-ton AC vapor cloud explosion indicated that the distance of 3768 m from the power plant can be regarded as safe from the intrinsic hazard of flammable vapor cloud explosion (VCE), regardless of the type of flammable material - considering the mass of 4 g defined for AC explosion and its maximum flammability, which also covers the risk range of VCE incident scenarios with fewer volumes and flammability - to the environment. Furthermore, considering the permitted exposure limits to CK and AC gases based on the results achieved in the current study, and the inadequacy of ALOHA software to the present results at low concentrations (ERPG-2), it was recommended that the farthest distance obtained using the PHAST software and the ERPG-2 criterion, which is determined based on not dealing serious or irreversible damages, should be considered in emergency planning. The limitation of the present study can be attributed to the shortage of access to information on vital (critical and delicate) sites because of their confidentiality. It is, consequently, necessary for the proper experts to examine the effects of the pressure wave and impact of the explosion of various volumes of combat gases on the actual resistance of buildings in those sites to eventually reach the required preparations to deal with possible emergencies in advance.

    Keywords: PHAST, ERPGs, WISER, ALOHA, VCE, Cyanogen agents
  • Akbar Ehdasi, Reza Yeganeh, Agha Fatemeh Hoseini, Iraj Alimohammadi* Pages 50-62
    Background and Aims

    Absent-mindedness of drivers is one of the important cause of traffic crashes. Nowadays using of mobile phones during driving have been spread increasingly and this can disturb the attention of drivers and affect the driving performances. This study aimed to determine the effect of reading and texting of message on driving performance and mental workload of young drivers.

    Methods

    40 young drivers (20 males & 20 females) with the average age of 25 years were studied in a driving simulator. The scenario was driving in middle line of a three-lined highway and responsions to visual stimulus of a Peripheral Detection Task. Drivers were obligated to drive in this highway with two conditions, one in usual condition and one in condition that they were busy with receiving, reading and texting the short messages. The lateral deviation of vehicle and PDT reaction time were used to record the driving performances. And the Integrated Workload Scale was used at the end of each trial for measuring of mental workload.

    Results

    The average amount of lateral deviation of vehicle. Reaction time and IWS were 26.68 cm, 502.13 ms and 2.02 respectively in usual driving trial, And were 53.04 cm, 652.12 ms and 6 respectively in driving trial with reading and texting the messages. The difference amounts of lateral deviation of vehicle, reaction time and IWS variables were statistically significant (P-value=0.000) based on paired-samples t test and Wilcoxon test in usual and with reading-texting driving trials. Moreover no statistically significant differences were seen in amounts of lateral deviation, reaction time and IWS between males and females.

    Conclusion

    This study showed that the reading and texting the short message during driving can cause both significant decrease of driving performances and increase of mental workload. Accordingly more attention to consequences of using mobile phone during driving is necessary.

    Keywords: reading, texting the short message, driving performances, mental workload, reaction time, lateral deviation of vehicle
  • Ali Moridi, Rasoul Yarahmadi*, Zara Abedi Pages 63-73
    Background

    Sustainable development requires economic, social and environmental stability. Considering the economic aspects of air pollution solutions, encompassing some advantages that should not be overlooked against costly and restrictive rules. Filtration system has a great importance among other air pollution control systems. In addition to the non-refundable costs and high costs of design, installation, operation & maintenance of pollution control systems make the selection process more complicated for managers as well as decision-makers. The Effective decision-making strategies are the key to addressing environmental challenges in managing and controlling air pollution. This study aimed to assess the air pollution issue based on the selection of appropriate control equipment considering economic, social and environmental criteria.

    Methodology

    The aim of this investigation is to assess the new technologies on the basis of economical by using cost-benefit analysis. In this study profits, losses, important technical and engineering factors such as profit and cost of raw materials, design, consulting, human resources, and maintenance were considered in the design, installation and operation. This method helps the project managers in decision-making by choosing the best and most desirable options with a view to economic-executive considerations. Firstly, a primary list of modern control equipment for air pollution (gases and vapors) was prepared and evaluated by a team of experts. To find key technologies, should be assessed based on the cost-benefit criteria and the constituent elements of each option. The score of 1-3 to the elements related to the cost-benefit criteria of the selected technologies was assigned by linguistic variables. The economic value of new and common air pollution control equipment was determined by using relevant checklists based on linguistic variables. The profit-to-cost ratio and key technology ranking were derived and calculated from the cost-benefit criteria. High score will be top priorities.

    Results

    The results of cost-benefit analysis in terms of new technologies ranking for gases and vapors showed that the selective catalytic reduction with a cost-benefit ratio of 1.39 was the most appropriate for the gas and vapor purification technology based on economic considerations.

    Conclusion

    Cost-benefit analysis is a useful tool for evaluating the environmental policy decision-making process. Economic evaluation of pollution treatment systems is necessary for the reduction of cost, social and health consequences. The results of new technologies ranking, for gases and vapors have priority selective catalytic reduction (chemical reactor), plasma chemistry, cold plasma, and carbon nano-filters consequently.Keywords: Air Pollution Control; New Technologies; Cost-Benefit; Prioritization IntroductionThe current economic system is unstable economically and environmentally. A new and sustainable economic model must be developed to achieve sustainable development. This economy should be based on new technologies for efficient pollution control using renewable energy sources, recycling and diversification of the transportation system with distance from fossil fuels, interactions and cooperation between the parent industry and contractors.MethodologyIn the present study, simple cost-benefit analysis tool (SCBAT) was used. The steps to perform the procedure are as follows:1. A primary list of modern control equipment for air pollution (gases and vapors) was provided.2. Evaluation of the initial list was done by the expert group and identification of key technologies.3. Cost-benefit criteria and the constituent elements of each option related to key technologies were identified and determined.4. Score of 3-1 was assigned to the cost-benefit elements of the technologies selected for the research by using linguistic variables (high = 3, medium = 2, low = 1, cost equivalent to control equipment).5. The economic value of new and common air purification control equipment was determined, using relevant checklists based on linguistic variables. The profit-to-cost ratio and key technology ranking derived from the profit-to-cost criteria were then calculated.6. Prioritization calculation: If the calculated number was greater than one, the benefit would be more than the cost, so it was considered as a high priority. If the calculated number was equal to one, the cost would be equal to the cost, so the prioritization was attentively determined. If the ratio was less than 1, the profit would be less than cost and it meant the cost-benefit field was currently in vain and this option was not prioritized. Air pollution control technology was classified and prioritized based on the obtained ranking.7. Priorities with higher scores will be top priorities.8. Accuracy and reliability of the Cost-Benefit Analysis Method refer to the experts’ accurate estimation of the costs and benefits of a project.According to the procedure, a list of modern control equipment for air pollutants (gases and vapors) was prepared by experts. The initial list was available for the panel of experts, including four technologies related to gases including plasma, plasma-chemical, selective catalytic reduction and carbon Nano filter. It was evaluated by experts. In the final checklist, selected key technologies were provided to the experts to determine profit and expenditure metrics, ratings and data collection. Then, the cost-benefit criteria and the elements of each option, considered by qualified and experienced companies’ designers and developers of the air purification technologies, were determined as well as ratings, and profit-to-cost ratios according to the proposed method. 

    Results

    The results of new technologies of air pollutants treatment ranking after initial analysis were presented in table1. Table 1: Central indices, dispersion, and coefficient of variation related to the average cost-benefit index of gas and vapors treatment technologies.  Control Technologies Benefit Rank Average Cost Rank Average coefficient of variation Benefit coefficient of variation Cost Cost-benefit ratio Degree Cold Plasma 0.4 ± 2.23 0.5 ± 1.85 17% 27% 1.21 3 Chemistry Plasma 0.46 ± 2.23 0.53 ± 1.76 20% 30% 1.26 2 Selective Catalytic Reduction 0.42 ± 2.19 0.32 ± 1.57 19% 20% 1.39 1 Carbon Nano Filter 0.46 ± 2.24 0.47 ± 1.21 20% 38% 1.21 3   ConclusionCost-benefit analysis is a useful tool for assessing the beneficial effects of environmental policies. The benefits and costs of technical and engineering indicators of pollution control systems indicate the need of policies to reduce health and environmental consequences and increase economic benefits. The results of comparing the cost benefits of gas and vapor treatment technologies in the present study indicated the preference of selective catalytic reduction technology. The low cost in design, maintenance, training as well as environmental costs of the selective catalytic reduction process, have made it a top priority (coefficient of variation below 20%). The high coefficient of variation of the cost-benefit criterion in carbon Nano filter technology indicated the low use and lack of familiarity with the cost-benefit components of these technologies in design and manufacturing companies. Cold plasma technology seems to be a good alternative for the treatment of gases and chemical vapors in the future decade, instead of being only in the laboratory research and studies.

    Keywords: Air Pollution Control, New Technologies, Cost-Benefit, Prioritization
  • Fatemeh Rostami, Mohammad Javad Assari, Mohsen Aliabadi*, Maryam Farhadian Pages 74-83
    Background and aim

    In the hot workplaces, the increase of body core temperature is induced in result of exposure to high air temperature and metabolism heating due to worker activity. Heat exposure can affect how well chemicals are absorbed into the body. Core temperature change can alter absorption, distribution, metabolism and excretion of the toxicants. Increases in respiration can cause further toxicant exposure through inhalation, while increases in sweat and skin blood and pulmonary ventilation flow can make more efficient transcutaneous absorption of toxicants. Therefore, the amounts of xenobiotic absorbed through the lungs and the skin during heat exposure can be raised significantly in result of higher pulmonary ventilation and cutaneous blood flow. Animal studies which are investigated the effects of thermal stress on chemical toxicity showed that heat exposure plays a role on toxins absorption. However, it is difficult to interpret these findings when trying to compare differences between humans and the animal models. It is observed that workers exposure in some work environment suggests that concomitant exposure to heat stress and chemicals is likely to increase the absorption and effects of certain xenobiotics. Tetrachlorethylene is a particular chemical compound is often used for laundry. The main route for human exposure to tetrachlorethylene is via inhalation, but the compound is also adsorbed by mouth contact. As mentioned, most of what is known on the effect of heat exposure on absorption of chemicals comes from animal studies. With regard to the importance of analyzing how thermal stresses can effect on toxicity response of chemical agents and moreover, need to better understanding of its related mechanisms in humans, the present study aimed to investigate the relation of body heat strain level with Tetrachlorethylene concentration in exhaled air among laundry workers in Hamadan city.

    Method

    This descriptive analytical study was conducted in two steps of winter and summer in 2017. Twenty-four healthy workers employed in laundry workrooms located in the city of Hamadan, Iran, were enrolled in the study. Their age, height and weight were respectively 32.1 ± 5.16 year, 173.7±11.5 cm, 70.3±16.5 kg. The participants were screened using a self-reported questionnaire in terms of their state of mental and physical health. Before initiation of the tests, a written informed consent form was signed by the subjects participating in this research. Based on ISO 9920 (2007), clothing insulations (Clo unit) of the participants were 1 Clo and 0.75 in winter and summer, respectively. Ambient air samples of laundry workroom were obtained using 150 mg coconut shell charcoal tubes (20/40 mesh) SKC and using SKC personal sampling pumps model 222 calibrated to a flow rate of 100 cc/min. The air samples were analyzed by the NIOSH method no 1003 recommended for Tetrachlorethylene. Desorption of Tetrachlorethylene from activated charcoals was done with 1ml of carbon disulfide. After 30 minutes an aliquot of the resultant solution (1 µl) was injected into Shimadzu 2010 gas chromatograph equipped with a flame ionization detector (F.I.D) and Rtx-1 column. One ml volume of the sample was injected into the gas chromatograph with a Hamilton gas—tight syringe. The instrumental temperatures were as follows: injector temperature, 250C; initial oven temperature, 70C (held for 5 min), increased to 120C at a rate of 10C min-1, held for 5 min. For exhaled air samples of the same participants, individuals were asked to exhale normally into a 3 liter Tedlar air bags (SKC) until it was filled. Measuring Tetrachlorethylene in exhaled air was conducted through integrating NIOSH 1003 and NIOSH 3704 methods through optimizing analysis parameters using analytical device GC-FID.  Thermal strain of exposed workers was measured based on oral temperature, heart rate and respiratory rate in accordance standard method ISO 9886:2004. The heart rate was measured using a heart rate device (Beurer PM100). Statistical analysis of the data was performed using the SPSS software version 20. The significance level of the tests was considered 0.05.

    Results

    The mean of dry temperature, natural wet bulb temperature and globe bulb temperature were 29.42°C, 23.96°C and 30.77°C, respectively. The mean of Tetrachlorethylene concentrations in ambient air of laundry workplace in summer and winter were 45.91 ppm, 50.64 ppm, respectively. The mean values of the thermal strain indexes included oral temperature, heart rate, and pulmonary ventilation in summer and winter were 37.3°C and 37.1°C, 99.95 and 90.95 beats per minute, 26 and 20.5 breath rate per minute, respectively. The mean values work metabolism in summer and winter were 110.86 and 108.73 kcal/h, respectively. The mean of Tetrachlorethylene concentration in exhaled air in summer and winter is 3.18 and 2.23 ppm, respectively, which were higher and lower than national occupational exposure limit (3 ppm). The significant difference was observed between the mean Tetrachlorethylene concentrations in exhaled air in summer and winter (p<0.05). Paired sample t-test was not showed a significant difference between the mean Tetrachlorethylene concentrations in ambient air samples in two steps (p>0.05). According to the results of paired sample t-test, core temperature, heart beat rate and pulmonary ventilation of workers were significantly increased in summer compared to winter (p<0.05). The results showed that correlation between Tetrachlorethylene concentration in the exhaled air and ambient air samples in winter (p= 0.003, r = 0.58) and summer (p= 0.023, r = 0.46) were statistically significant.

    Conclusion

    Few quantitative data has been published on this subject, and hence, this study aimed to investigate the interaction of coexposure to heat and chemical agents in real work condition. The present study confirmed that the Tetrachlorethylene concentration was increased in the workers̕ exhaled air in result of thermal strain in the laundry workrooms. It can be confirmed that workers who are exposed to extreme heat may be at risk for increased absorption of chemicals into the body. The quantities of Tetrachlorethylene absorbed via the pulmonary routes during work in the studied environment could significantly increase due to the elevation in pulmonary ventilation rate. It should be note that, the increase in skin temperature and skin blood flow as well as the presence of sweat on the skin surface may also promote the cutaneous absorption of chemicals during concomitant exposure to heat. It is suggested to empirically investigate workers skin absorption of chemical agents in exposure to high air temperature compared with natural condition in future studies.

    Keywords: Heat Strain, Tetrachlorethylene, Laundry, Exhaled Air
  • Shirazeh Arghami, Gholamreza Sadeghi*, Mohsen Abbasi Chenari, Koorosh Kamali Pages 84-102
    Background

    Road traffic accidents are considered a major threat to public health worldwide and are usually referred as “hidden epidemic”. In developing and middle-income countries, however, worries are more severe. For example, a national study in Iran found that traffic accidents ranked first in the number of years of life lost due to premature death in Iran. Various studies have divided the factors affecting the occurrence of traffic accidents into three categories: human, vehicle, and environmental factors. The human factor has a decisive role in the occurrence of accidents. In a way that based on studies, this role in traffic accidents could be 70 to 90%. It is clear that study in this area, like other research, requires data collection. Since archival information about driverschr('39') behavior is often incomplete and difficult to obtain, researchers often have to evaluate driving behaviors using self-report tools. One of the foremost common self-reporting instruments used in research focused on driver behavior is the Manchester Driving Behavior Questionnaire (MDBQ). The only complete Persian version of MDBQ has been published by Oreyzi et al. (2010).The authors of the present study had initially intended to use a Persian MDBQ questionnaire to conduct a field study. But while comparing this questionnaire with the original one (in English), they found several shortcomings in the Persian version. For example, it can be mentioned the lack of attention to the difference between regular driving of the road in the UK (on the left side) and in Iran (on the right side). Since the accuracy of data collection tools is vital in research, the authors intended to revise the Persian version of this widely used questionnaire. The purpose of this study was to re-evaluate the psychometric properties of MDBQ.

    Methods

    The original MDBQ version developed by Reason (1990) with 50 items responding in a five-point Likert scale (never = 1 to always = 5). The items are divided into four categories according to the type of behavior including slip, deliberate violation, mistake, and unintentional violation. To evaluate the psychometric properties of the Persian version of MDBQ, the linguistic, face, and construct validity were check, as well as, instrument reliability. For assessing the linguistic validity of the questionnaire, the original version of the DBQ questionnaire was translated by English-speaking experts, one of whom had more than ten years of driving experience in European countries. In this way, it was possible to implement traffic signs and regulations in the country of origin and Iran (localization of items). This was followed by other linguistic validity steps.To investigate the qualitative face validity of the questionnaire, the questionnaire was given to 15 drivers to express their views on each of the questionnaire items in terms of difficulty, appropriateness, ambiguity, relevance, and ambiguity of the instrument items. To study the quantitative face validity of the items (impact factor), the questionnaire was given to 14 members of the target group (drivers) and asked to rate the importance of each item in the questionnaire in a five-point Likert scale (from not important at all = 1 to very important = 5). The criterion for accepting each item is the score of the impact factor, which should not be less than 1.5.Content validity was studied using the content validity ratio (CVR) and content validity index (CVI). For this purpose, a questionnaire was provided to 10 members of the expert panel (expert on safety and occupational health and health education) who were fully acquainted with the content validity assessment. After making the necessary changes based on the expert panel opinions, the mentioned indicators were calculated. To evaluate the CVR (necessity of each item), the group of experts was asked to classify each item according to the three-point Likert scale (essential = 1, useful but not necessary = 2 and not necessary = 3). Then the content validity ratio was calculated. The CVR acceptance criterion based on the number of experts (n = 10) was 0.62 and the minimum CVI acceptance was 0.79.In this study, 500 participants (drivers) took part in the phase of the construct validity evaluation. To access these people, parking lots, commercial complexes, parks, etc. were referred to. All drivers with a driving license could potentially be among the participants, except for illiterate drivers and drivers with less than three years of driving experience.  Informed consent was obtained from all participants prior to submitting the questionnaire. Statistical tests were performed using SPSS 16 at the significant level of 0.05. In this study, Bartlett’s Test (BT) was applied to ensure that there were sufficient correlations between the statements in the questionnaire to be able to integrate them and cover the factors. The rotated factor matrix was used to interpret the functional structures of the Manchester Driving Behavior Questionnaire. To determine the number of MDBQ questionnaire factors the Scree Plot and Eigenvalue methods were used in this study. Cronbachchr('39')s alpha coefficient was used to evaluate the internal consistency in this study. For this purpose, the alpha value above 0.7 was considered acceptable.

    Results

    The linguistic validity, as well as, comparing each item of the available Persian version of MDBQ (2010) with the original English version revealed that besides, shortcomings in translation, there were technical and cultural in some items of previous Persian version MDBQ (2010). The authors classified all shortcomings into three groups as follows:Criticism 1: Differences in the regulation or signs of driving in Iran and the United Kingdom (such as driving on the left side of the road; or the lack of a specific shape of the line in Iran).Criticism 2: Translating the items into Persian, including incorrect translation or deletion of some words.Criticism 3: Editing items (such as inappropriate verb tenses, prepositions, pronouns, etc.). At first glance, this critique may seem to be a matter of taste. However, it should be noted that an easy understanding of the items can have a serious effect on the correctness of the participantschr('39') responses.The amendments, based on differences in traffic rules or signs in the two countries, included 8 items (16 percent). While incorrect translation, 34 items (68%) and non-fluent items accounted for 18 items (36%).It should be noted that for some items, only one modification was sufficient, but some required two or three modification s. Of the 43 items changed, 28 items (56 percent) required one, 13 items (26 percent) required two, and two items (4 percent) required three modification/s. It is obvious that Criticism 2 (editing the items) has given itself the most abundance. One of the things that came back to this critique was the use of the words vehicle, machine, and automobile at random to translate the words vehicle and car. In the suggested version, the appropriate equivalent fixed words for vehicle and car have always been used in translation of the items. Also in the suggested version, the authors intentionally changed the translation of some of the items. Because, in the English version, there were cases that were not compatible with the conditions of Iran, such as: In item 8, the multi-level car park is mentioned that in some cities of Iran this type of parking does not exist yet. For this reason, the word "multi-level" was removed from the item. In items 26, a restaurant and a pub are mentioned, which are consumed in accordance with the western culture of alcoholic beverages in these places. Due to the lack of such places in Iran, this phrase has been omitted. Instead, given the importance of drug and sleeping pills use, this has been added to the item. In item 27, the original questionnaire does not provide an example for this item, but the authors concluded that in order to better understand the respondents to this item, it is better to provide examples. In item 28 refers to pelican crossing, which does not currently exist in Iran. In item 29, the double-yellow line is mentioned, which is not common in Iran at the moment. As a result, the authors used the phrase "no parking area" instead, which is the closest concept to the double-yellow line in terms of content.In face validity, two items were corrected according to the participants. The CVI values ​​of all items were above 0.79 and the CVR values ​​for all items were higher than those suggested by Lawshe. Thus, all items were retained. Exploratory factor analysis (EFA) showed that the four extracted factors account for 51.6% of total item variance. All 50 items had a factor load greater than 0.4. Therefore, none of the items in the questionnaire were omitted. As a consequence, the MDBQ was retained with the same four factors and 50 items of the original questionnaire.

    Conclusion

    The new Persian version of MDBQ was able to correct the defects and weaknesses of the previous version. The finding showed that despite minor cultural differences, the MDBQ had satisfactory reproducibility, internal consistency, and validity consistency between the items in the new version of the questionnaire is desirable and the items in each of the four domains measure the characteristic well. Our result showed that application of this new Persian version in the target groups was acceptable, easy, and comprehensible and attracted cooperation and motivation to respond.

    Keywords: Manchester driving behavior questionnaire, DBQ, psychometric properties, driver, errors, slip, lapse, deliberate violation, mistake, unintended violation
  • Milad Pouransari, Mahmoud Mohammadyan*, Rezaali Mohammadpourtahmtan Pages 103-115
    Background and aims

    One of the major health issues in developed countries is the workplace air pollution. Cement factories are one of the industries where many workers worked in them. Workers in this industry are exposure with many harmful factors, such as ergonomics factor, physical factors, and in particular various chemical agents, during their job. The most important factors that threaten the health of workers in the cement industry are dust and respirable particles of cement. Respirable particles of cement contains some elements such as arsenic, calcium, aluminum, cadmium, lead, cobalt, zinc, iron, and chromium. Recent studies concluded that the concentrations of arsenic, chromium, lead, and cadmium within the particles are higher than the other metals. Exposure to heavy metals within cement respirable particles can lead to some adverse health effects among exposed workers. Expanding of industries and emission of respirable particles containing heavy metals in the workplace ambient causes higher exposure for workers within various industries and therefore has become a major problem in these industries, including the cement industry. To arrive the health goal that is protection of the workers, exposure to chemicals and the dangers of exposure to these substances need to be scrutinized. Risk assessment is defined as the process of assessing the risks arising from risks in the workplace by taking control measures and deciding whether or not to accept them. Risk assessment is a basic action for evaluation of danger in the workplace and the first step for risk management. Quantitative health risk assessment for different chemical agents in industries is necessary to decide on control of risk and management measures to reduce risk and determine risk level of these substances. This process combines scientific information about the toxic properties of chemicals as well as the results of chemical measurements in the workplace can provide comprehensive information on the measure of risk and how best to deal with these potential risks. The aim of this study was to assess the risk level of workers occupational exposure to heavy metals (lead, chromium, cadmium) within cement respirable particles for exposed workers in a cement factory.

    Methods

    This cross-sectional study was conducted in one of the cement industries during warm  and cold air condition during 3 months (March 2016 to May 2016). In this study, the concentration of respirable particles within the breathing zone of 70 workers who were working at different production worksites of a cement factory (Packing worksite, Cement mill, Grill and Greater cooler, kiln, blending, Raw material storage and Mine and crushing) was evaluated. The standard method of 0600 recommended by the National Institute of Occupational Safety and Health (NIOSH) was use to evaluate time weighted average (TWA) of workerschr('39') exposure to respirable cement particles. Workerchr('39')s exposure was measured using a personal sampling pump (SKC, model 224-44MTX, UK) with a 2.5 L.min-1 flow rate,   air was passing through an aluminum cyclone (SKC, UK) with a 37 mm 2 micrometer pore size poly vinyl chloride (PVC) filter (SKC, UK) bedding on a plastic cassette. The filters were placed in the desiccator for 24 hours before sampling time. To weigh the filters, a microbalance accurate to 6 decimal places (1 µg sensitivity   Sartorius, Model ME5, Germany) was used. Critical orifice was used to keep the flow constant during sampling period. Workers personal sampling carried out continuously during a complete shift time. A blank filter was used for each batch of samples to eliminate sampling errors. To evaluate workerschr('39') exposure to heavy metals including lead, chromium and cadmium within the cement respirable particles, the standard method of ID121 recommended by the Occupational Safety and Health Administration (OSHA) was applied. Each filter was dissolved separately at 100 ° C in concentrated nitric acid and perchloric acid until its metals were dissolved in the solution phase. Then, the solution obtained with deionized water was diluted to the lowest level of detection (LOD). The US-made FAAS Model VARIAN 240FS atomic absorption device was used for analysis. Firstly the standard curve was obtained using standard solutions with different concentrations of meals. Samples were then transferred to the atomic absorption apparatus to determine the concentration of the metals within solution. By measuring the sample absorption rate and comparing with the calibration curve and using Bier Lambertchr('39')s law, the amount of metal elements in the unknown sample was obtained. Semi quantitative risk assessment of heavy metals among exposed workers was carried out using a standard method provided by the Institute of the occupational health and Safety in Singapore. Finally, the risk level for each of the heavy metals (lead, chromium and cadmium) in the respirable cement particles was obtained. The degree of exposure (ER) for all parts of the plant was obtained. Since the mean concentrations of these metal in the air of all sections of the cement plant were below the exposure limit recommended by the Iranian Occupational Health Technical Committee (OEL) and the (TLV) recommended by the ACGIH, the E/OEL ratio was lower than one. The hazard rating (HR) of the chemicals was determined using a standard table. Then, the exposure rating (ER) was calculated and determined using air monitoring results using E that is the weekly exposure in milligram per cubic meter or parts per million, F is the number of exposures per week, D is the average time of each exposure in hours, M is the exposure rate in parts per million or milligram per cubic meter, W is the average working hours per week (40 h). Finally, the risk rate (RR) was calculated using the chemical hazard risk (HR) and exposure rate (ER) values.

    Results

    This study showed that the mean concentrations of cadmium, lead and chromium elements were measured as 2.41, 10.39, and 1.36 microgram per cubic meter respectively. The highest average exposure to lead metal in the respirable cement particles was 15.09 ± 4.45 µg / m3 and the lowest mean was 8.48 ± 3.11 µg / m3. The highest mean chromium concentration in cement respirable particles was 2.27 ± 1.15 µg / m3 and the lowest mean was 1.11 ± 0.48 µg / m3. The highest mean concentration of cadmium in the cement respirable particles was 2.78 ± 0.62 µg / m3 and the lowest mean was 2.17±0.37 µg / m3.Most workers in the various cement worksites were exposed to heavy metals less than the OEL suggested by the Iranian Occupational Health Technical Committee and the TLV recommended by the ACGIH. Due to the toxicity of lead metal, the grade 3 risk was considered for this metal. According to the E / OEL ratio, the exposure rate (ER) for all parts of the plant was 1, and since the concentration of this metal in all parts of the cement plant was less than the OEL designed by the Iranian Occupational Health Technical Committee and the TLV recommended by the ACGIH. the risk score for all parts of the plant was 1.73, and finally the risk score for lead in all parts of the plant was low. Due to the toxicity level of chromium metal, the hazard rate (HR) for this metal was considered 5. According to the E / OEL ratio, the exposure rate (ER) for all parts of the plant was obtained 1and since the concentration of this metal in all parts of the cement plant is less than the OEL designed by the Iranian Occupational Health Technical Committee and the TLV recommended by the ACGIH, the risk score was 2.23 in all parts of the plant. And the risk rating for chromium metal was low in all parts of the plant. Due to the toxicity level of cadmium metal the (HR) was considered 4 for this metal. Risk score was obtained in all parts of factory number 2 and as a result the risk rating for cadmium metal in all parts of factory was low. Since all workers in a section are exposed to cement respirable particles and therefore exposed to lead, chromium and cadmium metal elements in these particles are different. The risk of exposure to workers exposed to the highest concentrations of the studied metals in the three sections of kiln, blending, and Cement mill was calculated separately. The results showed that workers exposed to cadmium and lead metals were in the medium risk exposure kiln and blending worksites, respectively and workers exposed to chrome metal working in the cement mill were also at low risk. 

    Conclusions

    According to the present study, concentrations of chromium, cadmium and lead in the respirable cement particles were lower than the exposure limit set by the Occupational Health Technical Committee of Iran (OEL) and (TLV) recommended by the ACGIH. Exposure to lead, chromium and cadmium elements in cement respirable particles were at a low risk rates for all worksites of the plant However, some workers in the kiln silo and milling materials that exposed to higher particle concentrations containing cadmium and lead had an average risk rate. Therefore, engineering and management control strategies for heavy metal exposure in those sectors are recommended to reduce the risk and prevent injury to these workers.

    Keywords: chemical risk assessment, occupational exposures, heavy metals, cement respirable particles
  • Seyed Mahdi Mousavi, Saeed Yazdanirad, Zohreh Shabgard, Rohaldin Moradirad, Farzad Behzadinezhad* Pages 104-125
    Background and aims

    Given the complexity and unpredictability of human beings, the control of their behavior is difficult. However, it is possible to reduce many of these behaviors through accurate planning and well-documented training. One of the important ways to change peoplechr('39')s behavior is through the use of educational interventions. Several studies have been performed on the use of an educational intervention for improving employeechr('39')s behavior in different industries and occupations. Another way for behavior correction is the use of the rewards and punishment system. Rewards mean applying a training strategy that is used to create, correct or stabilizes behavior and encouraging action for its repetition. However, the studies have not yet examined the simultaneous effect of two strategies of the educational intervention and the encouragement and punishment system for reducing unsafe behavior. Therefore, this study aimed to determine the effects of educational interventions and the implementation of a reward and punishment system on reducing the unsafe behaviors among workers of the Mapna plant of Kashan.

    Methods

    The present interventional study was carried out on 115 workers of the Mapna plant of Kashan in 2017. Inclusion criteria included having work experience higher than one year in Mapna company. Also, an exclusion criterion was the changed behavior due to the presence of researchers. The sampling method was the classified random. First, a preliminary evaluation was performed to recognize the jobs and processes in the company. In the present study, unsafe behaviors are defined as actions outside of the standard limits determined in the system. For this reason, a list of unsafe behavior was provided by observations and literature review, including a list of unsafe practices of American National Standards Institute (ANSI), type and nature of work, rules and instructions for performing work, and reports of accidents and semi-accidents in a company. Then, a checklist was designed based on this list. Also, for evaluating the unsafe behaviors of the workers, the sampling safety behaviors (SSB) technique was used for three months. In this technique, all the behavior of workers while performing the task is imperceptibly observed and information about their behavior is recorded by the designed checklist. For this purpose, all data were collected by researchers in the morning shift from 8 am to 6 pm. The number of observations per person was 80, which was randomly done during the individual work shift. In this study, the time of each observation was between 3 and 5 seconds. Then, the educational intervention and the system of the rewards and punishment were simultaneously implemented for six months. At final, a secondary assessment of the unsafe behavior was conducted for three months. The data related to the behavior assessment of the workers before and after performing the interventions were entered into SPSS software version 20 and were analyzed. Kolmogorov-Smirnov statistical test was used to evaluate the normality of the study variables. The results of this test showed that the data distribution was not normal (p <0.05). Therefore, Wilcoxon statistical test was applied to examine the relationships among variables. The significance level was equal to 0.05.

    Results

    The mean and standard deviation values of the age were 37.56 and 9.8 years old, respectively. Also, the mean and standard deviation values of the work experience were 12.22 and 9.6, respectively. In this study, 48.7% of the studied subjects had a diploma degree and 85.2% of them were married. The results showed that the highest and lowest numbers of the observations were related to the occupational groups of the cutting and assembling with 1040 and 480 cases, respectively. The total number of obtained unsafe behavior observations was equal to 2405. The results also indicated that 478 (45.96%) cutters and 276 (33.38%) scaffolders had the most cases of unsafe behaviors, respectively. Before the training interventions and implementation of the rewards and punishment system, some unsafe behaviors of cutters included non-use of personal protective equipment and the use of inappropriate personal protective equipment. The least number of unsafe behaviors was observed in the mold workers (15.46%). Based on the results, cutters with 226 (21.72%), loader operators with 98 (12.25%), and mini loader operators with 91 cases (11.37%) had the most numbers of unsafe behaviors after educational interventions and implementation of the rewards and punishment system. The lowest number of unsafe behaviors were observed in the mold workers with 30 (4.68%) and excavator operators with 50 cases (8.92%), respectively. The results also revealed that mini-loader operators with 55.48%, steel frame installers with 55.45%, and paint workers with 55.14% had most decreases of the unsafe behavior after educational interventions and implementation of rewards and punishment systems. Based on the results, mold workers with 30.3% and scaffolding workers with 30.43% had the least decrease in unsafe behaviors. However, the results showed that the rate of unsafe behaviors has decreased in all occupations after interventions. Based on the results, the relative frequencies of the unsafe behaviors before and after interventions were 24.82 and 10.99 percent, respectively. Wilcoxon test showed that there were significant relationships between the safety training and reward and punishment systems with the reduced unsafe behaviors in employees of different occupations (p=0.041). The results also indicated that there was a significant inverse relationship between work experience and unsafe behaviors before and after interventions (p<0.001).

    Conclusion

    Results indicated that the intended interventions were effective in reducing unsafe behaviors. Therefore, these interventions can be used to reduce unsafe behaviors in various industries. Given that unsafe behaviors are one of the main causes of accidents, it is recommended that comprehensive programs are considered for implementing and repeating the specialized training courses based on the safety needs of each job. Also, the reward and punishment system can be used to motivate workers for implementing safe behaviors. One of the limitations of the present study was the lack of investigation of independent effects related to two techniques of the educational intervention and the rewards and punishment system, which can be examined in future studies.

    Keywords: Educational Intervention, Reward – Punishment System, Unsafe Behavior
  • Rasoul Yarahmadi, Hamed Moridi*, Ali Asghar Farshad, Fereshteh Taheri Pages 126-135
    Aim and Background

    Today, with the growth of different dimensions of sustainable development, managers at the organizational and governmental levels have become more and more interested in the components of sustainable development. A healthy and productive human being is at the core of sustainable development. Many factors are contributing to sustainable development, including human, economic, social, industrial, cultural, as well as health, safety, environmental and energy (HSEE) factors. In this regard, the existence of several processing indicators is important in promoting the program and organizational goals at the micro and macro levels. Since continuous evaluation and monitoring of all indicators is not feasible, developing a set of principles to facilitate managerial decision-making processes and monitoring continuous improvement of systems is an important issue in system performance management. Due to the vital role of correct selection of principles in the sustainability of the integrated management system, it is important to consider the key components involved in this choice. The present study aimed to prioritize the HSEE processing indexes in the integrated management system (HSEE IMS) of the Ministry of Industry, Mining and Trade.

    Methodology

    The statistical population of this study is professionals and experts with occupational health, safety, environment, and energy orientation and work experience. In this study, to obtain process, safety, health, environmental and energy processing indicators, firstly, a list of environmental, safety, health, and energy indicators was prepared and evaluated, by using a set of indicators presented in scientific and credible research and articles, the Iranian Environmental Agency, HSE Ministry of Oil, HSEE Ministry of Industry, Mine and Trade, including mining and industrial organizations, including Industrial Development and Renovation Organization of Iran (IDERO), Iranian Mines and Mining Industries Development and Renovation Organization (IMIDRO) and other sources. In the present study, being SMART is the main selection criterion for indices, which are weighted as the five main affecting criteria by the AHP method. Weighted criteria were used to prioritize the eight principles of HSEE management including policy, continuous improvement, do, check, monitoring, and measurement of the system, commitment and leadership, planning and corrective action using the fuzzy TOPSIS technique.

    Results

    The results show that the executive strategic index with a closeness coefficient of 0.937 was selected as the first priority. Continuous improvement and corrective action with the coefficient of closeness of 0.133 and 0.108 were selected from the weaker priorities of the Eight HSEE indices, respectively.

    Conclusion

    Appropriate selection of indicators to facilitate managerial decision-making processes, optimal monitoring of these indicators with maximum efficiency and minimum cost is possible by using multi-criteria decision-making models. Based on the results, sustainable development can be achievable by ranking and prioritizing the HSEE processing indicators to facilitate managerial decision-making processes and monitor continuous improvement of systems to protect individuals, property and reduce accidents and pollution.Keywords: Prioritization, HSEE, Sustainable Development, Fuzzy TOPSIS, Index, Weighting, AHP.IntroductionPreventing health, safety, the environment, and energy injuries and accidents by taking into account the health, safety of employees, customers, contractors and others requires a unified management system structure. This system tries to create a healthy, pleasant and joyful environment free from accident, damage and waste by integration and synergy of human resources and facilities. The present study aims to key and prioritize strategic principles in the HSEE integrated management system of the Ministry of Industry, Mine and Trade to evaluate the performance based on specific processes in subsidiary industrial-productive units.MethodologyIn this study, to obtain safety, health, environmental, and energy processing indexes, firstly, a list of environmental, safety, health, and energy indicators was prepared and evaluated, by using a set of indicators presented in scientific and credible research and articles, the Iranian Environmental Agency, HSE Ministry of Oil, HSEE Ministry of Industry, Mine and Trade, including mining and industrial organizations, including Industrial Development and Renovation Organization of Iran (IDERO), Iranian Mines and Mining Industries Development and Renovation Organization (IMIDRO) and other sources. Then, the SMART metrics including specificity, measurability, achievability, realism and being timely have weighted as five effective criteria by the AHP. After keying the HSEE strategic indicators of the Ministry of Industry, Mining and Trade, including: policy, continuous improvement, do, check, system monitoring, commitment and leadership, planning and corrective action were selected. Initial questionnaire was prepared based on the fuzzy TOPSIS method and key indicators and research criteria. Then, the reliability (internal consistency) and validity of the questionnaire were assessed and finalized. After completing the questionnaires and receiving the information, the expertschr('39') answers in the form of verbal statements were transformed into triangular fuzzy numbers with the capability of analysis. In the present study, to obtain effective indicators for identification and evaluation of key indicators, the five SMART criteria were weighted based on the AHP method. After weighting the research criteria using the AHP method, this ratio is used for weighting the key indexes by the fuzzy TOPSIS method to rank and prioritize.ResultsThe results show that the face validity and content validity of the questionnaire were determined by FVR = 78.08% and CVR = 88%, respectively which have acceptable validity based on Lawshe’s model. The reliability of the research questionnaire was estimated by the appropriate Cronbachchr('39')s alpha equivalent in 0.935, illustrating the intrinsic homogeneity of the evaluated indices. Regarding weighting results, research criteria, weighting criteria and indices are presented in Tables 1-2. Table1. Final weight of criteria by the AHP method Realism Achievability Timely Specificity Measurability Criterion 0.300 0.203 0.135 0.231 0.341 Final Weight   Table 2. Closeness coefficient and rank of HSEE processing indicators of Ministry of Industry, Mine and Trade Ranking CCi Criterion Commitment and Leadership 0.491 3 Policy 0.403 4 Planning 0.226 5 Do 0.937 1 Monitoring 0.699 2 Check 0.193 6 Corrective Action 0.108 8 Continuous Improvment 0.133 7  ConclusionAppropriate selection of indicators to facilitate managerial decision-making processes, optimal monitoring of these indicators with maximum efficiency and minimum cost is possible using multi-criteria decision-making models. This study aimed to weight, key and prioritize HSEE process indicators for the first time in Iran at the level of the largest executive-economic system. According to the results of the study, due to the high speed and efficiency of HSEE units in subsidiary organizations, do index (CCi = 0.937) was first priority and continuous improvement (CCi = 0.133) and corrective actions (CCi = 0.108) were found as the weakest priorities of the HSEE eight indicators because of weaknesses in the regular and systematic follow-up of regulatory units or lack of appropriate tools to evaluate these indicators. The results of this study showed an interesting convergence between the weight and prioritization of SMART criteria of strategic indicators of Ministry of Industry, Mine and Trade. This conclusion can help managers select key performance indicators based on SMART criteria and help them choose sustainability indicators that prevent wasting time and cost.

    Keywords: Prioritization, HSEE, Sustainable Development, Fuzzy Topsis, AHP
  • Seyed Saeed Keykhosravi, Farhad Nejadkoorki*, Mahmood Amintoosi Pages 136-147
    Background and objective

    Distribution of air pollutants in industrial units is one of the issues that always affects the environment and ecosystem of adjacent areas. Air pollution is an inevitable part of modern life, and the knowledge of air pollution existed in the past and must be continued to make policies. The cement manufacturing process produces millions of tons of byproducts each year, including dust, toxic gases and heavy metals, which will pose health and respiratory hazards and environmental pollution. Therefore, awareness of pollutant concentrations can be used as key information in pollution control programs. There are still many activities to complete effective control strategies for the prevention, continuous improvement and application of modern technologies to substantially reduce dust in the cement industry. The amount of dust produced can be significantly reduced using modern technologies such as cyclones, bag filters, and electrostatic filters. There are various types of dust in the cement industry including, raw materials such as limestone, marl, clay, iron ore, mixing dust, dryer outlet dust, furnace outlet dust, clinker dust, gypsum dust, and cement dust. In this study, the purpose of dust is the furnace outlet dust. Air pollution is a very complex process that depends on many factors. Therefore, it is very difficult to predict such data with nonlinear dynamics and to determine how the pollutants are to be dispersed and propagated in the atmosphere, which will also be extremely costly. Then, each section can be modeled using this data and solving the equations involving atmospheric processes in the form of data networks. Air quality modeling can be considered as a suitable tool for predicting future air quality and determining emission control strategies. In recent years, one of the best models that has shown good performance in pattern and control modeling is intelligent systems, which include neural networks. Multilayer perceptron neural networks are a model for information processing made by mimicking biological neural networks such as the human brain. The key element of this model is the new structure of its information processing system, consisting of a large number of elements (neurons) with strong internal communications that work together to solve specific problems. Artificial neural networks by empirical data processing transmit knowledge by the law behind the data into the network structure; this is called learning. Ability to learn is essentially the most important feature of an intelligent system. A system that can learn is more flexible and easier to program, so it is better responsive to new problems and equations. Artificial neural networks have been employed for various purposes such as simulation, pattern recognition, classification, prediction, and optimization in engineering sciences. The ability of these networks to map between input and output information with acceptable error has made this method a useful tool for modeling engineering processes. In the basic state, a neural network consists of three layers, input layer, hidden layer, and output layer. Also, each layer contains a number of neurons. In the neural network, neurons are active (on or 1) and inactive (off or 0) and each wing (synapse or communication between nodes) has a weight. Positive-weighted wings trigger or activate the next inactive node, and negative-weighted edges inactivate or inhibit the next inactive node (if it was active). To calculate the output, each of the previous layer inputs is multiplied by the network weights and summed with the corresponding bias. Sabzevar city is located on the west of Khorasan Razavi province in Mashhad-Tehran highway. This city is bounded by Esfarayen in the north, Neyshabur in the east, Kashmar and Bardeskan in the south, Shahroud city in Semnan province in the west. Based on the latest country divisions, Sabzevar has five Bakhsh including, Markazi, Roudab, Khoshab, Davarzan, and Sheshtamad. Sabzevar Cement Factory is one of the sources of dust emission in southwest of Sabzevar in Roudab Bakhsh. The plant started operating on an area of 150 hectares, with a capacity of 3400 tons per day, with Portland cement type 2, 1-325, and 1-425 from October 2007. The plant also uses Bag filter, Bag house, and electrostatic filters for dust, and allocates an area of 50 hectares to build a green belt to protect the environment. The purpose of this research was to predict the amount of dust from the main chimney (baking furnace of Sabzevar cement plant) using a perceptron neural network model.

    Method

    In this study, first, the amount of dust emitted from the main chimney of Sabzevar cement plant was studied through field surveying in three seasons in 2017-18 by the Experts of Mashhad Environmental Trust Company (Pak Afarinan Avizheh). All sampling and measurement procedures were in accordance with the requirements of the Iranian Environmental Protection Agency. 180 dust samples were collected and then, compared with Iranian Environmental Protection Agency standards and the US Environmental Protection Agency (EPA). The parameters of output gas velocity parameters, temperature, voltage, fuel, and furnace feed were used as perceptron neural network input. Perceptron neural network with 5 neurons as input in the first layer, 10 neurons in the hidden layer, and 1 neurons in the hidden layer. The Levenberg-Marquardt algorithm was used to train the network, which is one of the most used and fastest optimization algorithms. Perceptron neural network is one of the supervised learning methods. To evaluate this method, the data were divided into two training and test groups. The model was trained on the training data. The model error was estimated on the test data. In order to include all data in both training and test groups, k-fold cross-validation method with k = 5 was used. In this way, the data were divided into 5 sections and at each run, 4 groups were considered as training and 1 groups as testing. The network with the least error over the test data was selected. The amount of dust concentration was estimated based on input parameters with the above mentioned neural network (input, hidden and output three layers) and above method. In order to observe the effect of each of the input parameters on the estimation of dust concentration with the perceptron neural network, all possible scenarios should be considered. Since five input parameters are selected, so 25, there are 32 subsets, which results in 31 cases with the removal of the null set. The perceptron neural network was run with 10 neurons in the hidden layer and one neuron in the output layer on each mode (subset). Thus, all subsets of one-member, two-member, three-member, four-member and five-member problem parameters were investigated. In each case, the number of input layer neurons is equal to the number of selected parameters. For each subset of input parameters a neural network was constructed and the amount of dust was estimated. The subset that had the least error in predicting dust concentration was selected as the influencing parameter. For each subset, 5 models were trained, validated each time, and the model with the least error mean squared on the test data was selected. Correlation coefficients and mean squared error were used to evaluate the accuracy of the model in predicting dust concentration. All implementations were performed in MATLAB software.

    Results

    The results showed that the perceptron model has a good accuracy in predicting the dust concentration of Sabzevar cement plant. Perceptron neural network model was able to Show the correlation coefficient as much as 0.98168 and 0.98249, and Mean square error as much as 0.709 and 280, respectively in two modes of using all parameters (output gas speed, temperature, voltage, fuel, and furnace feed) and the influential parameter (temperature). This indicates a higher correlation and lower error of the perceptron neural network model in using only the temperature parameter than in the prediction of dust concentration in all parameters.

    Conclusion

    Achieving environmental pollution standards in the cement industry requires proper design and increased efficiency of dust collecting equipment to reduce dust particles. Nowadays, due to the increasing development of cement factories to produce cement needed in the country as well as the growing importance of environmental considerations in various industries, especially the cement industry, the need for better and more efficient technologies to control pollutants and wastes from cement plants has become more and more prevalent. The cement industry is one of the industries that is always referred to as the pollutant of the environment. Although in recent years the industry has tried to meet the environmental standards required by modernizing its equipment and machinery, it is still one of the most important contributors to air pollution. The results of this study showed that the, this model can be a suitable and fast way to better manage industrial dust concentration and ensure quality monitoring results and reduce costs because of the high capability of perceptron neural network in predicting dust concentration.

    Keywords: Cement Factory, Artificial Neural Networks, Air Pollution, Dust
  • Manouchehr Omidvari*, Mohammad Karami, Yoosef Faghihnia Torshizi Pages 148-159
    Background and Aims

    management of change is one of the requirements of quality standards  in dynamic industries. Make changes without evaluation can be a challenge, if not managed properly, can be irreparable damage. Failure to management of change can cause an organization in the HSE area to face many problems, including accidents and work-related illnesses or unwanted environmental pollution. Determining the criteria for assessing the consequences of change may help the organization determine whether this change is in the organization or not. On the other hand, change in the organization is compulsory in many cases. Assessing and determining the causes of the impact of a change can help the organization to improve its readiness to deal with possible emergencies through the implementation of a change. Any change in the manpower, equipment, processes and procedures of the organization will be likely to create new health, safety and environmental hazards. The management of change process helps to ensure that the organization (production or service) operations are carried out safely and reliably. It should be noted that many policies, safety instructions and safety processes have been created in the organization based on traditional thinking and are less reviewed and changed, which does not interfere with the changes that have occurred in the technology. The aim study aims to provide a change management model with the HSE approach.

    Material and methods

    In this study, firstly, the contributing of change management process were defined based on the HSE approach according to available resources. In the first stage, 15 criteria and 40 sub-criteria were determined. Then, using the expertschr('39') opinion, the most important ones were selected, in which 5 criteria and 12 sub-criteria were defined. In this research, expert someone who has at least a Bachelorchr('39')s degree in the field of HSE, industrial engineering or industrial management. Also have at least 10 years experience in the copper industry. At this point, 10 experts were selected. A pairwise questionnaire (prepared by researchers) was used to collect expert opinion. Experts were used to determine the validity of the questionnaire. Matrix correlation coefficient as well as Cronbachchr('39')s alpha coefficient were used to change its reliability. At this stage, we used the FAHP method to determine the weight of effectiveness and prioritization of the criteria. To provide a conceptual model of the study, it was necessary to determine the relationship between the criteria to determine which criteria were defined as being setting Effect measures in the change management process and which criteria were defined as a receiver Effect measure of the management of change process. In this section, research and determination of the criteria of the criteria was used with the main change management process from DEMATEL. DEMATELchr('39')s results were categorized into two setting Effect and receiver Effect groups. Based on the results, it was proposed to present a decision model for assessing and ranking the changes, as well as providing a decision model for assessing the implementation of the change. At last, Based on the results, a linear model was proposed for evaluating and ranking the changes, as well as providing a decision model for evaluating the implementation of the change.

    Results

    In the first stage, the results of FAH in determining the weight and ranking of main criteria showed that among the main criteria, the main criterion is the consequences of the change and then the ability to execute the change. The lowest priority is the change type, which has a lower rating. In the case of sub-criteria, the results showed that among the sub-criterion that influences the management of chang process, the following is the highest priority under the criterion of the level of effectiveness and type and outcome probability, and the budget and facilities needed. Changes in equipment and organization and manpower are of the lowest priority.The results of the DEMATEL section to determine the internal relations of the criteria with the change management process for the conceptual modeling of the research showed that the highest criterion of setting Effect among the sub criteria is the type of change with the sub-criterion of organizational changes and the ability to execute with the sub-criterion of the required facilities and HSE management With a safety degree. Also, the most receiver Effect measure in managing change is the change outcome with the sub-criterion of the type of outcome and the standard of HSE management with the sub criteria of environmental pollution.According to the results obtained from normalizing the data, the decision model of priority and choosing the changes defined is as follows.Where in; S is degree of Safety, H is degree of Health, B is Budget required, F is facility required, O is organization, Hu is Human, Ma is Management, Eq is equipment. It should be noted that all defined parameters have 0 or 1 state (they are realized 1 and they are not reached 0). It is clear that as much as the number of ASSESS is higher, the defined change has a higher priority in execution.According to the results obtained from the normalization of data, the decision model is the priority of implementing the defined changes as follows. Where in; I is conseqence of change (if consequence is acceptable I is 1. If consequence is unacceptable I is 0), Ip is probablity of conseqence (if probeblity is high then Ip is 1. If probability is low, then Ip is 0) , P is performance (if performance is acceptable P is 1. If performance is un acceptable P is 0), E is environmental pollution (if changes cause enviromental pollution, E is 1. If changes don’t cause environmental pollution, E is 0). It should be noted that all defined parameters have 0 or 1 state (they are realized 1 and they are not reached 0).

    Conclusion

    Using change management models can make changes without putting a lot of challenge. In the copper industry, due to changes in environmental conditions and the dangers of this industry, the cosequence of change is prioritized. In other industries with their own structures, creating a change management structure may vary. The results show that the most important issue in the change management process is the assessment of executive capacity and the assessment of the consequences of the change. Also, in evaluating the feasibility of making changes, there is a need for comprehensive studies to be made so that we can properly and accurately plan the resources needed to implement the change. Using decision models, especially the use of models that represent the internal relations between decision-making criteria, can act in the formation of new conceptual models with a new approach.

    Keywords: management of change, conceptual model, HSE-ms, FAHP, DEMATEL
  • Fatemeh Shaghaghi, Zahra Abedian*, Negar Asgharpour, Seyed Reza Mazloum, Golam Reza Nikrahan Pages 160-170
    Background and aims

    Job ability in the midwifery profession is highly important due to the critical role played by midwives as one of the effectual components of the health system for providing midwifery services to two vulnerable groups in society, i.e., mothers and children. Job ability denotes the balance between a person’s ability to work and the occupational demands of the job in question. Job ability is defined in this model as the degree to which a person is physically or mentally able to adapt to the job requirements based on his/her health condition. The most significant factor considered in this model is individual health. In fact, in this model, health is one of the crucial components of job ability, not one of its determinants. In this case, job ability can be affected by various factors such as physical and psycho-social factors, occupational factors, physical and mental abilities, and lifestyle. The imbalance between these factors and one’s health can lead to reduced production, sick leave, and eventually work-related disabilities. Midwifery is one of the jobs where midwives are exposed to high stress daily, which can affect their job ability. In Iran, according to research findings, midwives’ job ability is on an average level. Therefore, it is necessary to take effective measures to improve midwives’ mental health and thus increase their job ability. One way that may prevent these disorders is to consider midwives’ well-being. The PERMA model is one of the positive psychological interventions recently developed by Seligman (2011) to help increase the well-being of individuals. The model consists of the five components of positive emotion (P), engagement (E), positive relationships (R), meaning (M) and accomplishment (A), where each component can independently enhance well-being, and the power of each component can help individuals find a happy, satisfying, meaningful life. Therefore, among interventions that are likely to affect midwives’ job ability are those based on positive psychology – an approach in psychotherapy associated with the creation of positive abilities and emotions. It aims to alleviate and tranquilize psychological trauma and to enhance happiness and well-being by increasing meaning to individuals’ lives. In recent years, the positivist approach in organizations has been considered as an optimal approach to influence different job outcomes, and some scholars have tried to translate its concepts into practical actions and interventions through which they can produce positive results. Accordingly, this study aimed to investigate the effect of positive psychotherapy-based group education on midwives’ job ability in Mashhad.

    Methods

    The present study was a randomized clinical trial with pretest-posttest design with control group that lasted from September 23, 2015 to March 20, 2016. The statistical population of the study included all midwives working in community health centers of Mashhad City, Iran. For sampling purposes, centers 1 and 3 were selected via cluster sampling method from among the five community health centers located in Mashhad city. Subsequently, all centers and subsidiaries affiliated with these centers were enlisted. Each of them was assigned a number from 0 to 113, and a small card with the corresponding number was issued. All the cards were put in a box. Each time, after shaking the box, one card was randomly taken out, and the number was recorded successively as either the intervention group or the control group. This process was reiterated until all the centers were allocated to the intervention or control groups. In this way, information dissemination between the two groups was prevented. Then, the researcher visited the intervention and control centers and invited all eligible midwives (who take care of mothers) to participate in the study. The sample size was obtained using the formula for comparing the means, and based on the results of the pilot study with 95% confidence and 80% power, the number of 17 subjects was obtained in each group, and taking into account the probability of drop of samples, sampling continued until the completion of each group as 30 subjects (total of 60 subjects). During the study, 13 midwives were excluded from the study in the intervention group due to irregular participation in the sessions. There was no drop of midwives in the control group. The most important criteria for selection of the respondents were at least an associate degree in midwifery and at least 1 year of work experience in community health centers, marriage, non-pregnancy, lack of referring to a psychiatrist during the past 6 months, or admission to a hospital due to mental illness, a history of using mentally affecting drugs, lack of a medical condition leading to a disability in performing occupational duties, and not receiving a severity score from the Anxiety, Stress, and Depression Scale (DASS 21). In addition, the most important exclusion criteria were the absence of more than one session in the training course, the occurrence of major stressful incidents during the study, and failure to do homework for three consecutive sessions. The data collection tool consisted of: Demographic information form of subjects (including three parts of the individual characteristics, occupational characteristics, and midwife’s lifestyle). The Persian versions of Ryffchr('39')s Scales Psychological Well-being (84 items) and The Persian versions of  Work Ability Index (WAI) was completed by midwives in the two intervention and control groups at pre-test and post-test stages. The educational interventions were conducted in groups based on Seligman’s 2011 PERMA model, along with homework assignments in eight 2-hour sessions held on a weekly basis. Each participant was required to complete the assignments between every two sessions and report back to the group at the next session. The control group received no intervention.After completing the intervention, the Ryff’s Psychological Well-Being scale and Work Ability Index (WAI)  was completed by midwives in the two intervention and control groups. In the present study, the statistical methods including independent t-test, paired t-test, Mann–Whitney test, Wilcoxon test, and the analysis of covariance were used to analyze the data using the SPSS software (version 19.0, SPSS Inc., Chicago, IL, USA). Moreover, p<0.05 was considered statistically significant.

    Results

    According to the results, the mean ± standard deviation (SD) of age of the midwives in the intervention and control groups was 36.89±9.73 and 31.76±5.12 years, respectively, which were significantly different based on the independent t-test (p=0.010). Mean ± SDs of work experience in the two groups were 165.96±86.86 and 66.97±43.79, respectively, which had a significant difference based on the results of the Mann–Whitney test (p<0.001).Mean scores of midwives’ psychological well-being and job ability were not significantly different at baseline (p=0.381 and p=0.722, respectively). However, after the intervention, they were significantly higher in the intervention group than the control group (p<0.001 and p=0.004, respectively). Also, according to the Wilcoxon test, the mean score of midwives’ job ability in the intervention group was statistically different at the end of the study compared to baseline (p<0.001).

    Conclusion

    Findings showed that education based on positive psychotherapy could increase midwives’ job ability. Therefore, it is suggested that PERMA-based interventions be incorporated into in-service training courses of midwives in order to enhance their psychological well-being and thus improved job ability of midwives.(Clinical Trials Registry Number: IRCT20160102025813N3)

    Keywords: Positive psychotherapy, Well-being, Work ability
  • Mahmoud Roohbakhsh Bidaei, Mohammad Azadfallah* Pages 171-181
    Background and aims

    The large amounts of the dyestuffs used in industries are toxic and whenever are released into wastewaters can lead to environmental and health problems. One of the most commonly used dyes in industries is Rhodamine B. It is widely used in printing, leather, paper and textile industries and is harmful to both human beings and animals. Thus, it is necessary to treat contaminated wastewater prior to discharging into water streams. Among all conventional physical, chemical and biological methods, adsorption is a very simple and effective method for removing dyes from wastewater even at low concentration. Activated carbons (ACs) are among the most widely used efficient absorbents which can remove these pollutants from aqueous phase and cause to prevent damages to the environments. Specific surface area, pore volume, pore-size distribution and the nature of surface are the main factors that influence AC performance. The surface modifications result in the change in the surface reactivity, chemical, physical and structural properties. Based on the type and chemical nature of the dyes, the surface of AC can be modified to enhance the affinity toward the desired contaminants. Depending on the application, there are different methods to modify AC, which can be classified as chemical, physical and biological modification. Plasma treatment is an environmental friendly method, which can introduce functional groups onto material surfaces without changing the bulk properties of the substrate.

    Methods

    Modification of AC surfaces by means of plasma is a well-known method to enhance its adsorption capacity. Hence, in this research AC was prepared using chemical activation method from sound (SBAC) and rotted (RBAC) beech wood (Fagus orientalis) as precursors. The impregnation was carried out by ZnCl2 with the ratio of 75 percent to precursor mass and carbonization was performed at activating temperature of 400 ºC.  The potential of AC treatment by plasma was then examined to introduce oxygen-containing groups onto AC surfaces and to enhance its efficiency to remove a basic dye, Rhodamine B, from aqueous solution. After carbonization step, surface modification of activated carbons was then conducted by dielectric barrier discharge (DBD) plasma in a parallel- plate reactor under different conditions of voltages (2, 4, and 6 kv) and treatment time(20, 30, and 40 min). Specific surface area, average pore diameter and pore volume of ACs were characterized from the results obtained by N2 adsorption at 77 K. In order to evaluate structure changes in plasma modified-ACs the FT-IR spectroscopy and scanning electron microscopy (SEM) were also used. Then, the capability of modified-ACs in removing of Rhodamine B was assessed and was compared with untreated ones. The batch adsorption tests have been carried out in the laboratory by contacting a 100 ml of dye aqueous solution with 0.1g of AC. The adsorption capacity of Rhodamine B in aqueous solution was measured using UV-Vis spectrometer at 555 nm.

    Results

    The results indicated that the iodine number of ACs prepared from sound wood (SBAC) was less than RBAC that indicate more development of micropores in RBAC. Activated carbons from sound wood exhibited more specific surface area (1538 m2g-1), total pore volume (0.649 cm3g-1) and less average diameter (1.69 nm) in comparison with RBAC. As it was expected, chemical activation of precursors by ZnCl2 could successfully develop micropores through dehydrating reactions. It was found that adsorption capacity of untreated ACs prepared from rotted beech wood was higher in comparison with sound wood ACs. This may be attributed to differences in chemical compositions of precursors, which results in different pore structures at the same preparing conditions. It was also revealed that the adsorption capacity of ACs for removal of Rhodamine B can be improved by the surface modification of ACs using plasma treatment. Although, voltage changes showed no significant influence on ACs adsorption capacity, but maximum gain of 20% obtained at 2 kv with plasma treatment time of 2 min. Destruction of micropores walls and probable blocking of pores due to developing new functional groups may be a main cause of adsorption capacity loss in ACs, which  modified by high voltage plasma. Raising heat of plasma because of increasing treatment time up to 30 min impaired dye removal by plasma modified ACs. The results of FTIR spectroscopy showed that oxygen-containing groups on ACs surfaces increased due to cold plasma treatment and changed slightly in acidic nature. A few bands were observed at around 1250, 1570, 1750 and 3440 cm-1 for each spectrum which indicated qualitatively that these carbon surfaces contains a mass of phenols, carboxylic anhydrides and a small quantity of carboxylic acids. This confirms the role of surface acid oxygen containing groups in contributing adsorption of Rhodamine B from aqueous medium. The enrichment of surfaces with hydroxyl groups results in improved interaction between Rhodamine B and adsorbent surfaces via electrostatic attraction and Van der Waals forces.  In addition, a comparison of spectra of treated ACs with unmodified AC showed that use of cold plasma in presence of air to modify the carbon surface could not generate new types of surface chemical groups. It is proposed that adsorption of Rhodamine B on plasma-modified ACs is based on physisorption.  The results of analyzing SEM images showed significant degradation of wood microstructure during impregnation with ZnCl2 as well as carbonization process under N2 inert atmosphere. However, it was observed from SEM images that morphology of ACs remained unchanged during plasma treatment. Although, in some cases the deposits effect of plasma caused to smooth surface of ACs sample.

    Conclusion

    It is concluded from this research that both rotted and sound beech wood as a lignocellulosic materials has good potential in preparing ACs with great performance using ZnCl2 as activation agent. The results demonstrated that any variations in structure and compositions of lignocellulosic precursors with the same sources due to biological degradation result in different adsorption behavior of activated carbons. It was also found that cold plasma treatment under optimum conditions of voltage and treatment time could be a good surface modification method to enhance the adsorption capacity of ACs without any significant morphological changes to remove dyes such as Rhodamine B from aqueous phase.

    Keywords: Activated carbon, DBD plasma, Surface modification, Adsorption capacity, Rhodamine B
  • Javad Adli, Manouchehr Omidvari* Pages 182-195
    Background and Aims

    Natural gas is one of the most important energy sources used today in urban communities as cheap and hazardous energy. In this regard, if the government and organizations do not pay attention to the proper infrastructure for gas installations, it will create irreparable risks for that society. The assessment and management of crisis in the various processes can play a key role in the planning, organization and training of the target community. Today, the importance of increasing crisis management is not overlooked. Social and HSE crisis are the most important issues in the gas company. Crisis management results can be used for educational planning and resource management. Also, using the results of the crisis assessment can identify the weak points of the organization. Identifying weaknesses within an organization enables management to regulate the organizationchr('39')s strategies based on them and reduce the impact of the crisis effectively. The assessment of the risk of gas pipelines will be assessed by various criteria, such as the environment of the gas supply network and the social conditions surrounding the gas supply network. In the event of a crisis in gas distribution networks, the best way to prevent an increase in the crisis in urban and industrial areas is to ensure a rapid shutdown of gas transmission. The responsible organizations should use high-reliability facilities and equipment to reduce the crisis in the failure of the gas transmission lines in the network. The technical status of the gas supply pipelines and their maintenance are among other criteria for assessing the gas supply risk. Crisis in gas networks can have irreparable effects due to the direct connection of the network with residents of cities. The crisis in the gas supply network is causing fire and explosion and poisoning, but it can also lead to social crises. Since the gas company is a social institution. Its problems can affect the community. Therefore, the crisis management issue in the gas supply network is very important. Qazvin Gas Company is a government organization with more than 350,000 shareholders and customers in the province. The inadequate and old infrastructure has put the risk of crisis in this provincechr('39')s gas distribution network as unacceptable. Such organizations need to invest in building a strategic thinking in crisis management on how to design and deliver services to their customers. The purpose of this research is to determine and rank critical factors and assess the risk of crisis in gas distribution networks.

    Method

    In this research, three types of major crises associated with gas supply networks were identified by using reliable sources and expertschr('39') opinion. An expert is someone who has a BSE degree in Industrial Engineering or HSE, as well as 10 years of experience in the gas industry. Toxicity, fire - explosion and social problems are the most important gas grid crisis. then 11 criticality indicators were defined for assessing the risk of crisis in gas network. Decision-making criteria in this study include: health problems, mortality, political problems, costs of line reconstruction, groundwater contamination, cost of stopping services, damage to people in the region, air pollution, reduced income, lack of trust in the organization, Fear and horror. In this study, FAHP technique and the FROMETHEEII fuzzy technique for ranking were used. One of the most efficient and comprehensive techniques for deciding multiple indicators is the analytical hierarchical process. It was first raised by Thomas L Satty in 1980. This method has many uses in solving managerial, economic and social problems. This method allows the formulation of the problem in a hierarchical manner. It is also possible to consider different quantitative and qualitative indices in problem solving. In this process, different options are involved in decision making and it is possible to analyze the sensitivity of indicators and sub-indicators. This process based on paired comparisons facilitates judgment and indicates the degree of compatibility and incompatibility of the decision. PROMETHEE was designed in 1985 by Branc & Vincke. It was developed by colleagues in 1994. This method can be called the "Preference Ranking Organization Method for Enrichment Evaluation", which, as it is known from the name, seeks to structurally address problems and use the actual values of the criteria for evaluation.Using the FAHP results, the weight determines the importance of each of the critical factors in gas networks. Using the results of the PROMETHEE, we can determine the weight and rank of contributing factor and sub contributing Factor of crisis risk for the gas network. Then using the obtained results, the grid risk assessment model was presented. The crisis risk assessment model is designed considering the importance of the type of crisis scenario. The proposed model is:where in: SN is level of severity of risk of crisis; Stox is level of Toxic severity of risk; Wtox is the weight of toxic severity of risk; Sex is level of explosive severity of risk; Wex is the weight of explosive severity; Scut is level of severity of Cut off gas network and Wcut is the weight of cut off gas network. Using the proposed model, the gas network of Qazvin province was evaluated as a case study. The results of mean and standard deviation were used to analyze the results. In order to confirm the validity and reliability of the questionnaires, the literature review and other questionnaires were used. Then, the questionnaire was adjusted and after the insertion of the necessary information, for content validity, was given to the experts. Following the necessary amendments, the original questionnaires were set up and approved by the experts. The reliability of the questionnaires was assessed using Cronbachchr('39')s alpha. For this purpose, after answering all the experts, the reliability of the questionnaires was calculated using SPSS software, which is about α = 0.74. According to the results, reliability of the questionnaire is reliable. In order to collect the data, the researchers examined the study environment and completed the checklist.

    Results

    The results showed that the crises created in relation to the gas network with weight importance are not equal. So that the social crisis caused by the disruption of gas in the urban gas supply network is more important. The results showed that the crises created in relation to the gas network were not equal to the weight. So that the social crisis caused by disruption of gas in the urban gas supply network is more important than the crisis caused by Toxicity and explosion. This is due to the fact that poisoning and explosion can also lead to social crises that have a cumulative effect on the social crisis caused by the disruption of gas. The results showed that the most important crisis in the gas company was a definite gas. Also, the results showed that the main criteria in the risk of gas distribution network crisis are: proximity to residential buildings, population density, proximity to industrial towns, and the existence of vulnerable network conditions. The conditions of different regions of the case study showed that the best conditions for the gas supply network in the 3rd district are due to the low number of residential buildings, low population density, distance from industrial settlements, and the absence of vulnerable conditions.

    Conclusion

    Several studies in recent years have found that the failure of the gas line is the main cause of the gas grid crisis. The main reason for this is the placement of pipes in the gas network and its regulators on the roads of cars and individuals. In these studies, gas regulators are classified as one of the most vulnerable parameters in the crisis assessment. Also, the main reason for the gas supply crisis in many studies is the structural weakness of the network and network vulnerability. Also, in some studies, environmental conditions and type of use around the gas distribution network are described as contributing factors of the risk of gas pipeline leakage and vulnerability factors in the gas distribution network.The main reason for definite gas as a crisis in the gas network is the use of the gas network in residential homes, which is the case in countries like Iran. According to the results of this study, it was determined that for assessing the risk of crisis in gas networks, it is necessary to determine the crisis factors and to integrate them in order to determine the risk of crisis in the gas network. In the risk assessment process, the impact of personal judgment of the evaluators on determining the risk level of a process is very important. In this research, using decision making models has been tried to minimize the impact of personal judgment of evaluators. One of the most important results in this study was the existence of social crises due to the cut off gas distribution networks. Therefore, the definitive gas crisis is of great importance. This is most common in developing countries that use natural gas in final consumers for heating and cooking. Therefore, this indicates that the government in these countries is required to invest from gas to electricity in order to prevent social crises, to reform the process of gas consumption and change energy consumption in homes and commercial and office facilities. The assessment of social crises is a new aspect of this research that has not been addressed in other researches.

    Keywords: Crisis management, Gas supply network, Risk, FAHP, FPROMETHEE II, contributing risk factor
  • Nasrolah Ghashghaeizadeh* Pages 196-207
    Background and aims

    One of the most important indicators of work life is the quality of work life that indicates to what extent individuals are able to meet their important personal needs (such as the need for independence) while working in an organization. This concept has been of interest to researchers and human scientists in recent years. Quality of work life includes opportunities to solve problems that are mutually beneficial to the employee and the organization and are based on collaboration in management, which can be improved to gradually change the pattern of interaction between people in the organization. Also, proper employee management can be used as a competitive advantage. In addition to affecting many job attitudes, such as job satisfaction, organizational commitment, and job attachment, work life quality affects individualschr('39') personal, family, and social lives. Accordingly, the present study aims to design and development model for improving the quality of work life of faculty members. The definitions of quality of work life emphasize health promotion, well-being, job security, job satisfaction, competence enhancement, and work-life balance. Studies on the quality of work life indicate the importance of this concept by managers, and advocates of quality of work life are looking for new systems to help employees balance their work life and personal lives.

    Materials and Methods

    The present study is descriptive in nature, applied in terms of its objective, and cross-sectional in terms of time. The statistical population of the study includes all full-time faculty members of Islamic Azad University of Behbahan and Khatam Al-Anbia University of Behbahan (N = 195), who were active in the second semester of the academic year of 2018-2019. Sample size is calculated by Cochran formula (n = 129), selected by simple random sampling. A researcher-made questionnaire is used for data collection. In this regard, factors affecting the quality of work life of faculty members are specified through a comprehensive study of articles on the quality of work life as well as the opinion of experts in the field of quality of life and used as the basis of the conceptual model. Considering the literature and the views of experts on factors affecting the promotion of quality of work life, a comprehensive understanding of the factors affecting the quality of work life of professors is obtained. In the first step, 143 components are identified. After sorting these factors in terms of thematic similarity, more comprehensive components are selected and minor components are removed. In the next step, the questionnaire is given to 5 academic experts and management experts. After receiving comments, some questions are corrected, merged, or removed. Finally, 57 influential components are identified and categorized into four categories of individual, organizational, managerial, and occupational factors. In the qualitative section, 5 experts are interviewed to ensure face validity. In this regard, the level of difficulty, appropriateness, and relevance of the items to the main purpose and transparency of the meanings of the components are assessed. To determine the face validity coefficient, a 5-point Likert scale is used for each of the 57 items of the tool and the questionnaire is distributed among 15 professors. The item impact factor is calculated, which indicate that all questions are scored above 1.5. In the quantitative section of the content validity, the index of content validity is used. Three criteria of "relevance, clarity and simplicity" in a five-point Likert scale are assessed by experts. All items scored above 0.80. The reliability of the questionnaire is calculated by Cronbachchr('39')s alpha test. The total reliability coefficient of the questionnaire is 0.72. It is 0.73 for personal factors, 0.71 for organizational factors, 0.75 for management factors, and 0.76 for occupational factors.

    Results

    The most important factors affecting the quality of work life of the professors are occupational factors, organizational factors, management factors and individual factors. According to participants, occupational factors affecting the quality of work life of faculty members are workplace mental health (ranked 1), occupational income (ranked 2), occupational security (ranked 3), workplace health and safety (ranked 4), proportion of teaching courses with expertise (ranked 5), required facilities and equipment (ranked 6), professional growth (ranked 7), job independence (ranked 8), teaching (workload) (ranked 9), lack of ambiguity in doing tasks (ranked 10), base (job position) (ranked 11), importance and meaning of work (ranked 12), role clarity (ranked 13), attention to research and innovation (ranked 14), increasing job capabilities and abilities (ranked 15), sharing experiences among colleagues (ranked 16), and job diversity (ranked 17). Organizational factors affecting the quality of work life of faculty members are organizational justice (ranked 1), fair payment and benefits system (ranked 2), on time promotion (ranked 3), intra-organizational communication (ranked 4), clarity of organizational laws and regulations (ranked 5), university development and growth (ranked 6), organizational discipline (ranked 7), interaction and collaboration of professors together (ranked 8), performance evaluation system (ranked 9), payment and benefit stability (ranked 10), organizational trust (ranked 11), organizational facilities (ranked 12), organizational image (ranked 13), flexible organizational structure (ranked 14), and innovative organizational environment (ranked 15). Management factors affecting the quality of work life of faculty members include fair interaction with professors (ranked 1), respect for expertise and professional attitude towards professors (ranked 2), appropriate feedback to professors (ranked 3), peer support of professors (ranked 4) , continuous relationship of managers with professors (ranked 5), integrity of managerschr('39') behavior with professors (ranked 6), delegation of authority to professors (ranked 7), staff participation in decision making (ranked 8), attention to problems and timely resolution (ranked 9), transparent expectation of professors (ranked 10), using professors’ viewpoints in developing organizational goals and policies (ranked 11), supportive supervision (ranked 12), applying system management (ranked 13), and flexibility in decision making (ranked 14). Individual factors affecting the quality of work life include job motivation (ranked 1), adjustment ability (ranked 2), expertise and experience (ranked 3), communication skills (ranked 4), hope and optimism (ranked 5), patience (ranked  6), positive attitude to job (ranked 7), decision making power (ranked 8), self-awareness (ranked 9), self-control (ranked 10), and personal creativity (ranked 11).

    Conclusion

    Designing a model for enhancing the quality of work life of faculty members, and examining and prioritizing the effective individual, organizational, managerial, and occupational factors can guide authorities to improve the quality of work life and organizational health. According to the results, it can be said that the quality of work life of faculty members is one of the most important and effective concepts in higher education organizations and has an interactive nature in the organization, so that organizational policies can positively or negatively affect the quality of work life. According to the participants, job motivation is the first and foremost individual factor affecting the quality of work life of faculty members. Motivation plays a pivotal role in the field of management, both practically and theoretically. Organizational researchers consider it as a cornerstone in developing useful theories about effective management activities, such as the quality of work life. In line with the results, university officials are suggested to develop variables related to professorschr('39') job motivation, such as respect, participation in decision making, attention to needs, and trust. Organizational justice is ranked first among organizational factors influencing the quality of professorschr('39') work life. In fact, when employees feel that they are working in an organization that does not respect the principles of justice; they are exposed to perceptual and emotional pressures. Therefore, university officials are suggested to consider promoting fair behaviors as a management strategy and more or less promote fair behaviors in the university. Identifying factors that reduce perceptions of organizational justice behaviors among faculty members is one of the main tasks of university managers. In addition, it is suggested to increase the quality of work life by taking into account the sensitivity and complexity of the work and the level of expertise of faculty members, assigning responsibilities based on the level of capability of individuals, and reduce workforce stress by dividing the desired workload, and provide opportunities for growth by evaluating staff performance in terms of expertise, experience, and education. Respondents consider fair interaction to be the first management factors that influence the quality of work life of faculty members. Fair behavior is something that employees are sensitive to and expect its realization when they invest their capabilities in the organization. Therefore, fair dealing with faculty members plays an essential role in promoting and providing mental health and their perception of quality of work life. Also, given that workplace mental health is ranked first in occupational factors and that advocates for quality of work life are looking for new systems to help employees balance their work and personal lives, academic managers need to help their faculty members achieve a quality work life by creating a relaxed and stress-free environment for faculty members. Obviously, promoting the quality of work life of professors requires understanding its concept, functions and benefits by senior management of the university, considering all factors affecting it, and the desire to improve the quality of work life in order to enjoy its valuable benefits for the university.

    Keywords: Quality of Work Life, individual factors, organizational factors, managerial factors, occupational factors
  • Jahangir Maghsoudi, Nilufar Poorkhaghan, Ghasem Yadegarfar, Sima Ghezelbash* Pages 208-218
    Background and aims

    Pre-hospital emergency care technicians are faced with a high level of physical and mental stress because they must quickly attend emergency situations, and this high level of stress can lead to occupational stress in them. Occupational stress is the result of an interaction between job conditions and personal factors, when the demands of the workplace and the related pressures are higher than the degree tolerated by the individual. Research shows that prolonged and continuous stress in the workplace can result in reduced productivity, decreased job satisfaction, poorer quality of service provision to patients, fewer accurate and timely decisions, a sense of job-related incompetence, occupational fatigue, a higher degree of absenteeism, and finally the occupational burnout syndrome. If occupational burnout is not identified and an effective solution is not proposed to reduce or prevent it, the physical and mental health of the employees will be threatened, and their performance efficiency and quality will suffer. Having a skillful and efficient human force is an important factor contributing to the efficiency of organizations; therefore, it is necessary to implement personal interventions to enhance the capacity of the employees in the face of stress, and maintain and promote their mental health. One such intervention which may help mitigate occupational stress is the use of positive psychology. In positive psychology, one’s higher focus on the positive aspects of events and less focus on negative aspects create a positive feeling, promote effective relationships with others, contribute to rational decisions, improve one’s resilience in the face of problems, and help one resolve life challenges and better manage problems. A gratitude program is a positive psychology skill which serves as a mental health indicator and complements psychotherapy and cognitive therapy interventions. Gratitude is not compatible with negative feelings and emotions such as stress, and even protects one from the impact of mental distress. It empowers people in fighting stress and promotes their general positive attitude by improving mental, spiritual, and physical well-being. It is evident that emergency care technicians experience high levels of stress and occupational burnout as a result of the stressful nature of their job. Thus, it is highly important to study the mental health of these technicians. The present study examined the effect of a gratitude program on the stress and occupational burnout of pre-hospital emergency care technicians.

    Methods

    This was a randomized two-group ad three-phase field trial with a pretest-posttest (immediately after intervention) design and one-month follow-up. Eighty pre-hospital emergency care technicians in the south of Isfahan Province, Iran, were randomly selected. After explaining the study to the participants and receiving their written informed consent for participation, they were randomly allocated to the experimental and control groups based on the inclusion criteria. The demographic information form, the Occupational Stress in Emergency Technicians Questionnaire, and the Maslach Burnout Inventory were completed by both groups in the introductory session and before implementing the intervention. The demographic information form examined the participants’ age, marital status, job experience, working hours, level of education, type of employment, and type of the emergency base. The occupational stress questionnaire was developed and standardized by Danesh. It comprised 46 items examining stress in four dimensions of physical, occupational, group-related, and organizational. The reliability of this questionnaire was examined in the present study by checking its internal consistency, and the Cronbachchr('39')s alpha of 0.86 was obtained. The Maslach Burnout Inventory consisted of 22 items which assessed the three dimensions of occupational burnout: emotional exhaustion, lack of personal accomplishment, and depersonalization. Maslach and Jackson reported the internal consistency coefficient of 9.0, 0.79, and 0.71 for emotional exhaustion, depersonalization, and personal accomplishment, respectively. The reliability and validity of this questionnaire were confirmed by numerous studies in Iran, and Cronbach’s alpha of 0.75-0.87 was reported for it, indicating its reliability. The intervention comprised six sessions of in-person gratitude program as a positive coping technique in stressful and difficult situations, developed based on the models of verbal gratitude (Emmons & McCullough, 2003), behavioral gratitude (Tsang, 2002), and practical gratitude (Seligman, 2005), and approved by the Department of Psychiatric Nursing,  School of Nursing and Midwifery, Isfahan University of Medical Sciences. The educational content consisted of writing a letter of gratitude to significant people in onechr('39')s life, consciously searching for gratitude in daily life, recalling memories of gratitude by people and the organization during onechr('39')s work life, increasing attention to the smallest positive events during missions despite a high level of stress and recording them. Next, the program was followed for four weeks online by using the Telegram app. For the experimental group, five in-person sessions of gratitude were held at the Accidents and Emergencies Educational Center in the south of Isfahan Province. At the end of the fifth session, the participants joined a Telegram channel and were requested to record the positive aspects which merited gratitude encountered in their missions for four weeks (twice a week). The person in charge of education at the center reminded the participants of sending their messages to the Telegram group once before the shift was started and once at the time of shift change. After four weeks of online program, the sixth session was held at the center, in which the content provided throughout the program was summarized, and the messages sent to the Telegram group were examined in terms of their positive and negative load. The participants were then asked to fill in the same questionnaires once more. To eliminate the cohort effect of the intervention group, the control group also received two sessions in which general topics related to the missions and the importance of implementing mental health interventions for the personnel were discussed. The control group joined another Telegram group and their requested to record the events related to their missions for four weeks (twice a week). At the end of this program, the control group also filled in the questionnaires, and their messages were examined in terms of negative and positive loads. One month later, all the participants in the experimental and control groups completed the questionnaires for a third time without receiving any additional intervention. The questionnaires were distributed and collected in all three phases by the person in charge of education at the center. The data were inputted in SPSS 18 and analyzed by using t-test and ANOVA.

    Results

    The highest frequency in both groups belonged to married people who worked in urban bases on a 24-hour basis. In terms of level of education and type of employment, the highest frequency belonged to those with a bachelorchr('39')s degree and full employment (experimental group), and an associate degree and contractual employment (control group). Results of the t-test indicated that the mean scores of the dimensions of occupational stress and burnout did not significantly differ before the intervention between the two groups (p>0.05). However, this difference was significant immediately after and one month after the intervention (p<0.001), demonstrating the effect of the gratitude program on the dimensions of occupational stress and burnout in the experimental group.  One-way ANOVA showed that, in the experimental group, the mean difference in the scores of the dimensions of occupational stress and burnout before, immediately after, and one month after the intervention was significant in all the dimensions of occupational stress, except for the group-related dimensions (p<0.05).  In other words, the intervention affected the physical, occupational, and organizational dimensions of occupational stress. Findings also showed that gratitude was effective only on the emotional exhaustion dimension of occupational burnout (p<0.05).

    Conclusion

    Based on the findings, implementation of the gratitude program reduces occupational stress and also affects emotional exhaustion which is a dimension of occupational burnout. Based on the nature of the emergency care technicians’ job and the inadequate time they have to spend on mental health programs, the implementation of such programs over messaging services such as Telegram is cost-effective and practical in a short period. It can also help these technicians overcome occupational stress in the first stages, preventing it from progressing to more advanced levels which lead to occupational stress. The effect of interventions is stronger in the first stages of a problem than the final and progressed stages. This must be kept in mind when trying to prevent occupational burnout which has negative effects on organizational productivity and personal relations. It is recommended that such programs be implemented to maintain and promote the mental health of pre-hospital emergency care technicians.

    Keywords: Gratitude program, Job stress, Burnout, Pre hospital technicians
  • Mojgan Javidi, Tahereh Kamalikhah, Zahra Ghobakhloo, Anna Abdolshahi, Yoosef Faghihnia Torshizi, Safiye Ghobakhloo* Pages 219-232
    Introduction

    In hairdressing career the disregarding of hygiene and also the use of contaminated equipments result in major convection of diseases such as viral, bacterial and fungal infections, eczema,and verruca.Assessment of knowledge,attitude and practice of hairdressers is necessary for the guarantee of public health. 

    Methods

    this cross sectional study was conducted in total160 female beauty salons with legal work permit in Garmsar.The questionnaire containing 50 question regarding the personal details,knowledge,attitude and practice was used to data collecting. 

    Results

    The mean age of hairdressers interviewed was37.4±10years. In total hairdressers,only 130 person (83.1%) had good knowledge about the possibility of convection of AIDS,hepatitis B and C from people seemingly healthy but infected, also 155 personb(96.9%) had knowledge about threat of receiving hazardous infectionbfrom sharps.Attitude of the hairdressers was associated significantly with educational level and work experience(P<0.005).Out of total participants 95% had good performance about the use of alcoholic light, oven or autoclaves to sterilize their sharp and winning tools and 5%of the participants who used other materials or equipment had a bad performance. 

    Conclusion

    Although the knowledge,attitude and practice of hairdressers in Garmsar city were good.The implementation of teaching programs is recommended to promote their condition.

    Keywords: Knowledge, Attitude, practice, infection control, disinfection, hairdressers
  • Mehrdad Naderi, Iraj Mohammadfam, Omid Kalatpour* Pages 233-243
    Background and aims

    Managing the emergency situation is a big challenge for the process industries. Training has a substantial role the quality and success of the emergency response. Disasters regularly have devastating effects on the worldchr('39')s populations. The potential of high human casualties, heavy financial burden, environmental damage, and negative impacts on corporate reputation, highlights the importance of proper emergency management. Investigation of major industrial accidents demonstrates that organization’s unpreparedness for emergency conditions can noticeably increase consequences of an accident. Emergency management means establishing, training, and practicing plans and programs that reduce the vulnerability of the organizations to critical conditions, and help organizations to overcome these conditions more effectively with minimal costs and losses. Effective emergency management requires proper planning to increase the software and hardware readiness of the organization for critical situations. Planning processes, theoretical and practical training (maneuvers) are of key importance in software preparation. Each of the three processes of planning, training, and practicing (maneuvering) has a decisive role in the success or failure of an emergency response. In the planning phase, the most likely event scenarios should be identified, their consequences evaluated and accordingly, guidelines and procedures should be developed to deal with emergencies. In the later phases, these programs are trained and strive to enhance the preparedness of individuals and operation units for dealing with emergencies by holding maneuvers. It should be noted that practicing maneuvers are also a form of training that attempt to convey and understand concepts more effectively by simulating real emergencies. The review of past events indicates that the lack of proper educational system or ineffective training is one of the major reasons for people’s inability to respond appropriately to emergencies. For example, analysis of the explosion incident at the Texaco refinery in 1994 showed that inadequate training of staff to prepare for emergencies was one of the main causes of the accident. Lack of proper and adequate knowledge of the accident and consequently failure of the response team to act in the accident can aggravate the accident and result in life and financial losses. The quality of an organization’s response to emergencies highly depends on the quality and quantity of pre-programmed and implemented training. If emergency response training programs are presented properly, responding personnel will be able to collaborate effectively and will be ensured of response team’s health. Research shows that courses tailored to individual’s responsibilities have a major impact on promoting their preparedness for confronting emergencies. Also understanding and ability to implement a skill is highly dependent on pre-provided training. The roles and responsibilities of different levels of staffs, in emergencies, vary from each other and partly have a distinct nature. Therefore, people at different levels of an organization need different training at emergency management. The issue of crisis management training and how to deal with relevant emergencies is of particular importance in the processed industries and especially in the petrochemical industry that dealt with toxic substances. One of the standards that systematically addresses the essential training required by emergency response teams is the HAZWOPER standard. Given the above, it should be further emphasized the key importance of systematic training in the emergency readiness phase. Despite the importance of this issue, few research studies have been conducted to determine the educational needs of emergency response groups. In this study, it is attempted to identify the operational criticality of each scenario by identifying and analyzing emergency scenarios and extracted its training needs and compared it to the HAZWOPER standard. This study aims at determining the training needs of the emergency response team using task criticality analysis and comparing the determined requirements to the HAZWOPER standard.

    Methods

    the present study was conducted in Bouali Sina Petrochemical co. in 2018 as a cross sectional research. This study aimed to determine the training needs of the emergency response team using Swezey Task Criticality Analysis. First, a team of eight experts from the company’s safety and crisis management was formed and four final scenarios were selected by examining the list of pre-identified emergency scenarios. The criteria for selecting these scenarios were considered as probability of emergence, probable consequences, and the level of readiness of the organization to deal with these scenarios. Selected scenarios also attempted to cover a wide range of different kinds of possible events. Then, for each of the final scenarios selected, the tasks of the response team members were identified using the Hierarchical Task Analysis (HTA) technique. HTA is introduced by Kirwan as the most powerful task analysis technique that is one of the applications of this technique to determine the training needs needed to perform a task. After performing the HTA, criticality analysis was performed for the scenario response tasks. According to the Swezey Criticality Analysis method, tasks are divided into three levels of low, medium and high criticality. Tasks with low criticality level are tasks in which the occurrence of errors or improper performance has a negligible negative effect on successful mission accomplishment. Tasks with medium criticality level are tasks in which the occurrence of errors or improper performance has moderate consequences and may jeopardize the successful execution of the mission. Tasks with High criticality level are tasks that any errors or improper performance to perform will certainly lead to the failure of the entire mission. After training the Criticality Analysis method, the information of the hierarchical analysis of the Emergency Response Tasks graphically was provided to 77 personnel of the Emergency Response Team. The study group was selected based on the census method and from all the emergency response personnel team in three shifts. The group was asked to determine the criticality of the analyzed tasks at three levels of low, medium, and high through using Swezey criticality analysis method. After collecting the opinions of the study group and averaging the given scores, the criticality status of each task was analyzed. Then, according to the results, the sub-tasks were identified with high criticality level. After this stage, the most critical tasks were classified. In other words, the number of critical tasks for each emergency post was determined. Next, the list of high-critical tasks along with the job titles for those tasks were made available to previous experts and specialist and they were asked to list the essential training needs to perform each critical task safely and effectively. By gathering and summarizing the comments, a list of training needs of the critical task respondents was compiled. Semi-structured interviews were used to collect and record expert’s opinions. The identified training needs were compared with the HAZWOPER training requirements to determine the degree of overlap. To this end, the responders with critical duties were classified into five levels according to the HAZWOPER standard. The HAZWOPER standard defines essential training for the five levels of emergency responders, including the Incident Commander (IC), Hazardous Materials Specialist, Hazardous Materials Technician, First Responder Operations Level, and First Responder Awareness Level. Finally, the proposed training needs of each responder level were compared with their corresponding responder level in the HAZWOPER standard.

    Results

    The four final emergency scenarios selected by experts were: atmospheric tank rim seal fire, synthesized reactor fire, H2S compressor leak, and hydrogen compressor fire. Forty-four tasks were identified as critical tasks involving twelve responders. Responders with critical duties were classified into five levels according to the HAZWOPER standard: Incident Commander, Hazardous Materials Specialist (Safety Expert), Hazardous Materials Technician (Firefighter and Fire Officer), First Responder Operations Level (head of shift operations, operation shift supervisor, and head of feed preparation units) and First Responder Awareness Level (senior security officer, security patrol, and ambulance driver). Investigating educational needs in different phases of crisis management showed that about 24% of suggested training needs by the expert team were related to the planning phase, 76% were associated to the operational phase and there were no suggested training need for recovery phase. These measures were 25, 56.25 and 18.75 percent for HAZWOPER, accordingly. Results revealed that approximately 72% of HAZWOPER requirements were covered in the suggested courses titles. Also, 52% of recommended trainings were complementary to the HAZWOPER requirements. Also, about 28% of the HAZWOPER requirements in the proposed training needs of this study were not recommended. The most educational requirement in the present study belonged to emergency group of hazardous materials technician, and in the HAWOPER standard, the group of hazardous materials specialist. Also, the lowest training requirements in both groups were related to the first responder awareness level.

    Conclusion

    the results of this study show that the determination of the educational needs of emergency response teams, based on the criticality level of their tasks and considering the levels of their responders and their specialized fields, can be very useful for effective performance and enhancing the capabilities of emergency response teams.

    Keywords: training needs, emergency situation, tasks criticality, HAZWOPER
  • Seyed Haashem Abutoraabi, Mostafa Amini-Rarani, Mehdi Nosratabadi*, Maryam Mirlohi Pages 244-255
    Field and objective

    Characteristics of any job and its socio-economic outcomes are related to the social health of the working population. Social health attempts to identify the mutual effects of social interaction on the individuals’ well-being. An individual’s positive or negative willingness to the society-benefiting environmental subjects with high sensitivity, care, and intelligence along with the ability to understand the others, share their experiences and emotions, and actively participate in the social processes falls in the field of social health. In a society where the conditions are becoming healthier, an individual with social well-being is expected to adaptively see the conditions improving, accepting his society with all its positive and negative aspects and attempting to help the society’s improvement. In addition to its importance in terms of the individual and occupational health and interaction with the coworkers and other society members, social health is important in terms of the public health. If a baker does not have a proper social well-being, not caring about his society, the bread health of a majority of the population may negatively change, leading to low quality bread. Thus, the current study aimed to investigate the social health of the bakers and the related variables in Isfahan, Iran.

    Methodology

    This study was cross sectional-analytical and was conducted in 2017. The statistical population consisted of 469 bakers working in 171 traditional bakeries in Isfahan, who were selected out of 633 qualified bakeries by stratified sampling method in proportion to the size according to Cochran formula with the confidence level of 95% and error level of 0.07. The data were collected by the Adult Social Health Questionnaire (validated by Rafiey et al.) and Demographic Information Questionnaire. Each individual’s score were derived from 29 questions in the social health questionnaire with the components of social interaction, social responsibility, conscientiousness, attitude to society, empathy, family relationship, and social participation. In addition to the overall score, each component was scored. The social health was classified into five groups: very weak, weak, medium, good, very good, with their relationships with the demographic variables and each individual’s perceived social-economic status being assessed. The data were analyzed by Spearman correlation test and non-parametric covariance in SPSS 20.

    Findings

    Three individuals worked in most of the studied bakeries. The mean age was 39.9 (±11.83). Those who worked in the bakeries had the work experience of 1 to 65 years with the average of 18.3 years (±12.31). Half of them had lower than 16.5 years of experience. However, 17% of the bakers had higher than 30 years of experience. Their social health scores were 18 to 40 (The minimum and maximum scores possible in the social health questionnaire were 10 and 145, respectively). Among the bakers, 3%, 36%, 27%, 26%, and 7% fall in very weak, weak, medium, good, and very good classes, respectively. 95.7% of the bakers viewed their socio-economic status to be in the 5th of 10 grades or lower in the society. Most of them (79.7%) evaluated their income to be low. These bakers’ social health had positive and direct relationship with their work experience (P-value≤0.05), such that an increase in each of the two variables by one unit increased the other by 0.304 and 0.316, respectively. The married individuals’ mean social health score were approximately higher than that of the unmarried ones by 9.7. Moreover, the social health of those with medium income was higher than that of the individuals with income by 6.22 (P-value=0.34).Discussion and

    Conclusion

    The social health status was weak to medium among the traditional bakers in Isfahan. This seems to be resulted from the limited number of the bakers, alternating working time (early morning and late night), and reduced productive social interactions of them. The bakers probably do not have proper responsibility for their role in the society and are weak at understanding the others. These individuals might not have appropriate relationships with their families and relatives, not participating in the society improving programs. They also might not find themselves having a share in the society, being separated from it. These individuals have a relatively low subjective assessment of their socio-economic status. The mentioned bakers must be improved in the components of social interaction, empathy, conscientiousness, and attitude to society. Interventions are required, such as redesigning the workplace to increase the interactions between the bakers and people while observing the food hygiene. Moreover, programs have to be implemented to enhance the bakers’ social activities. The improvement of their business environment through socio-political pursuance to increase their income and reduce punishments of the governmental organizations probably enhances the bakers’ social health.

    Keywords: Social Health, Healthy workplace, Socio-economic Status
  • Mozhgan Ghafouri, Firoozeh Mostafavi, Akbar Hasnzadeh, Asiyeh Pirzadeh* Pages 256-266
    Background and aim

    The lack continuous and correct use of this equipment causes many respiratory problems. Hence, providing safety educations by using the models identifying and strengthening the effective factors is an essential. Thus, this study was conducted to evaluate the effect of educational intervention based on the theory of planned behavior on the use of masks in the Isfahan Atlas Flour Factory workers.Nowadays, respiratory diseases caused by work can be prevented to a large extent. Excessive exposure to respiratory dust is one of the most common environmental hazards in the workshops, which can have a harmful impact on the health of workers. Excessive exposure to this group of contaminants causes irritation and discomfort of the respiratory system, and in some cases, it causes disabling and malignant diseases such as lung cancer. There is no accurate estimate of the burden of lung disease caused in workplace in the world. Limited estimates reported on the burden of work-related diseases suggest that the respiratory disease is among the most common job diseases with a contribution of 14.1%. Accordingly, timely identification of respiratory symptoms in workplace and their proper management can play major role in reducing worker-related diseases and death of workers. Studies suggest that most of chronic respiratory diseases, which occur often due to the negligence and ignorance, lack of knowledge, and unsafe behaviors of workers, can be prevented by simple measures such as using mask during work. Flour dust is one of the factors involved in chronic respiratory diseases in the workplace. A large number of workers in various jobs such as flour industries, silo workers, bakers and workers of confectionery industry, are exposed to flour dust and this dust can cause respiratory asthma in airways and other lung illnesses. The results of some studies have indicated that exposure to flour dust increases the susceptibility of people to these diseases and causes allergy in the eyes, nose, and airways of the respiratory system. Respiratory equipment is considered as the last solution for respiratory protection against workplace contaminations. However, studies suggest that most workers do not use this equipment properly and continuously. It should be noted that the use of personal respiratory protection equipment is not adequate, but they should be also used properly. Thus, it is necessary to explain the factors affecting the use of respiratory masks, especially in flour industry workers, using appropriate models and theories. One of these comprehensive models used to explain and change the health-promoting behaviors is the theory of planned behavior. Based on this theory, behavior related to human health is based on their intention to perform it. Behavioral intention is affected by attitudes, normative beliefsand perceived behavioral control. Attitude is a negative or positive personal evaluation on performing a behavior.The normative beliefs are based on the fact that individuals are influenced by different people in society. Perceived behavioral control shows that to what extent a person feels that his behavior is under his voluntary control. Despite its predictive value, this theory has been used very limitedly in explaining and even changing the preventive behaviors in terms of safety and safe behaviors related to workplace among workers. In general, limited number of studies has evaluated the impact of educational interventions on changing flout industry workerschr('39') behaviors on increasing the use of respiratory protective equipment. As effectiveness of the theory-based educational interventions in the job health and safety area has been proven, the objective of this study was to evaluate the effect of educational intervention based on the theory of planned behavior on the use of respiratory protection equipment.

    Methods 

    This quasi-experimental study was conducted on all workers of Isfahan Flour Atlas Factory in 2017. Using census method, 50 workers were assigned into two work shifts (each contained 25 workers). One shift was randomly selected as the intervention group and the other shift was selected as control group. A researcher-developed questionnaire was used to collect the data. The questionnaire was developed based on a previous studieschr('39') questionnaire. The tools for assessing the questionnaire information included 7 demographic questions (age, employment history, marital status, educational level, monthly income level and two questions about respiratory problems and educations received before on respiratory diseases). The questions of the theory of planning behavior structure include the indirect assessment of attitude structures (9 questions of behavioral beliefs and 9 questions of evaluation of the outcomes), normative beliefs (8 questions of normative beliefs and 8 questions of adherence motivation), perceived behavioral control (13 questions of control beliefs, 13 questions on the effect of control beliefs), and behavioral intention (2 questions: One question on previous behavior of the use of a protective mask and one question of the behavior of use in next month).Validity of the questionnaire was analyzed by a panel of experts, included a set of health experts, health education expert and psychologist. After calculating the content validity ratio (CVR) at an acceptable range of 0.75-1, content validity index (CVI) was calculated 0.81. To determine the reliability of the questionnaire before the study, 20 staff members randomly completed the questionnaire. The Cronbachchr('39')s alpha coefficient was calculated 0.873 for the entire structures. For each section, it was calculated as follows: behavioral beliefs 0.810, evaluation of outcomes 0.918, normative beliefs 0.735, adherence motivation 0.842, control 0.774, and the effect of control beliefs 0.924. At the beginning of the study, participants were invited to participate in the research project in different parts of the factory. After informing about the goals and obtaining their consent, they entered the project. The first stage of the questionnaires was completed by the two groups. After obtaining information from pre-test questionnaires, educational sessions were designed and educational interventions were provided for 2 months, 4 sessions per hour (15 days each) for the participants of the intervention group.  The aim of these sessions was to provide knowledge for workers with respiratory diseases caused by lack of using of masks, behavior of continuous use of masks, as well as increased behavioral beliefs, normative beliefs, adherence motivation, and reduced control beliefs. For this purpose, various teaching methods such as lectures, group discussions, brainstorming, practical presentation, role play, and the invitation of relevant professionals as well as teaching aids (boards, slideshows, booklets, pamphlets, posters and educational laminates) were used.The educational sessions was provided in this way: in the first session, s definition was provided on heath and onechr('39')s mission in maintaining the heath and protective strategies against the most common respiratory diseases in flour companies with the aim of increasing the behavioral beliefs to maintain personal health and self-care against respiratory problems.  The second session was provided with the aim of stabilizing the positive attitude and increase the behavioral beliefs of using masks and reducing control beliefs about not using the mask by inviting the physician and lecturing on the respiratory diseases and the complications of not using respiratory mask and the emergence of job-related respiratory diseases, and symptoms of these diseases.  The third session was provided with a focus on subjective norms and with the aim of identifying the role of key people in maintaining health and creating a healthy environment at work. In this session, the role of a professional health experts and safety officer as an important contributor to the health and safety of people was explained.   In this session, all participants were involved in the subject by holding a group discussion. In this session, the use of various respiratory masks used by the personnel of various units was trained using slideshows for the workers. In addition, the way of using it was displayed for them.  In the fourth session, all the contents of the 3 previous sessions were reviewed. In this session, questions and answers were given to the group to discuss on all the questions in group. After completing the questionnaires, the data were entered into the software and analyzed using independent t-test, Fisher, Mann-Whitney, ANOVA and Chi-square tests.

    Results

    The results also showed that there was no significant difference between the two groups in the mean of the scores of TPB constructs . there was a significant difference in all the TPB variables between the two groups (after intervention, P < 0.001).of statistical observation and recording of observational behaviors showed that there was a significant increase in the use of mask in the intervention group immediately (P = 0.02) and 3 months after the intervention (P = 0.04). Also, all the structures of the planning behavior  theory ()In the intervention group, it increased in two periods. (P >0/05)

    Conclusion

     The results of this study showed that educational intervention based on the theory of planned behavior was effective in improving the behavior of using masks. Therefore, using this model is recommended for creating safe behaviors. The results of this study revealed that providing educational intervention based on the model of planned behavior caused change in behavioral beliefs structures and evaluation of outcomes, normative beliefs, adherence motivation, control beliefs and its impact on the behavior of using masks in the intervention group. Based on the results of this study, it can be concluded that intervention in the form of planned behavior is effective in behavior of using the mask. Given the high density of flour particles in air of some parts, clinical examinations of workers are recommended to identify and treat patients with respiratory tract infections as soon as possible. In order to provide appropriate health conditions in workplace to protect the health of workers, flour factory owners are recommended to use proper ventilation systems, to oblige workers to use respiratory masks and periodic measurements of inhaled particles by plant officials. These measures can play major role in reducing respiratory diseases. Keywords:worker, mask, educational intervention, planned behavior model

    Keywords: worker, mask, educational intervention, planned behavior model
  • Ahmad Mehri, Javad Sajedifar, Milad Abbasi, Mehdi Jalali, Jamshid Gholampour, Tahmineh Salehian, Seyed Abolfazl Zakerian*, Yoosef Faghihnia Torshizi Pages 267-279
    Background and aims

    Traffic safety is a major concern all around the world. About 1.5 million people die each year from road accidents and 50 million are injured. These figures account for about 1/2 percent of all deaths in the world, making road crashes the ninth most common cause of deaths. In Iran, the number of road accidents and their fatalities is significantly higher than the world standard. As the annual incidence rate of 32 cases per 100,000 is the second leading cause of death and the most common cause of injuries. The need for road tunnels increased with the development of road transport to reduce traffic congestion, reduce travel time and save energy. The construction of these tunnels created visual problems associated with the physiological mismatch of the driverschr('39') eyes at the inlet and outlet of the tunnel resulting in an increased risk of traffic accidents. Therefore, standards were developed to improve safety and reduce traffic accidents in these tunnels, including CIE 88-2004, PR-22-05 and IESNA. In order to safely cross the road tunnel, it is essential that all drivers have sufficient information about the road ahead, potential obstacles, and the presence and performance of other drivers. Therefore, one of the key factors in preventing accidents in road tunnels is the installation of lighting systems. The purpose of lighting in road tunnels is to provide an appropriate degree of safety for drivers during entry, transit and exit of the road tunnel, both over the day and night. According to CIE 88-2004, the purpose of road tunnel lighting is to create a safe and comfortable environment throughout the tunnels so that drivers along the road will have sufficient information on the road, possible obstacles and the direction of movement of other vehicles. According to the CIE Technical Report, drivers have different visual problems as they approach, enter, and exit the tunnel. One of the main causes of road accidents in tunnels is the lack of design of an optimal lighting system. Therefore, the aim of this study is to evaluate the luminance in a road tunnel based on CIE88-2004 standard in order to reduce the number of accidents caused by visual problems. 

    Methods

    In the present study, CIE88-2004 was used to evaluate the luminance in road tunnels. Early stages in assessing and evaluating luminance road tunnels include the determination of safety stop distance, equivalent veiling luminance, atmospheric luminance and wind screen luminance. The safety stop distance is equal to the sum of the distance between the barrier processing in the brain and the driverchr('39')s motor response to the brake, so that this distance prevents the vehicle from colliding with potential obstacles in road tunnels. Equivalent veiling luminance is caused by the reflection of light from the environment around the tunnel, to the driverschr('39') eyes, resulting in reduced contrast in the tunnels. Luminosity caused by factors such as dust in the atmosphere that make light scattering is called atmospheric luminance. One of the main reasons for the reduction of contrast in the eyes of drivers is due to the diffusion of light in the windshield. To determine the equivalent veiling luminance, photographic camera with 35mm lens and Holiday-Stiles was used. In order to determine the brightness of the equivalent view, the percentage of environmental factors (sky, road, rock, building and grassland) were determined by drawing a polarized halide diagram on the tunnel entrance photo and considering the networking of each segment of the rings. It should be noted that in some areas, the luminance level was not included in the luminance calculations due to the dashboard and the roof of the car, which prevents drivers from glaring. To determine the atmospheric luminance and wind screen luminance, HAGNER luminance meter model S3 was used. After determining the equivalent veiling luminance, atmospheric luminance and wind screen luminance of the vehicle, the required luminance in different areas of the study tunnel was designed using the CIE88-2004 standard. According to CIE-88-2004, in order to prevent road accidents caused by poor lighting, road tunnels are divided into 5 areas: access zone, threshold zone, transition zone, interior zone and exterior zone. The access zone is the distance before entering the tunnel which is equal to the length of the safety stop distance. The threshold zone is the first area inside the tunnel that requires a great deal of artificial lighting to manage and control the adverse effects of the black hole phenomenon. In the transition zone, due to the driverchr('39')s transition from the bright environment outside the tunnel to the dark environment inside the tunnel, the eye must adapt to these changes in brightness. The interior zone is the longest area in the tunnel and usually requires low illuminance levels. Exterior zone; this area again prepares the eyes for sunlight and usually requires a high level of illuminance to adapt the eye from the tunnel to the light outside the tunnel.

    Results

    In determining the safety stop distance, the average reaction time was set to 1 second according to the CIE standard recommendation. Based on the tunnel location and the 10-year data of Ilam Weather Station No. 40780, the average annual rainfall was 73.8 days. According to the Paris recommendation, the coefficient of friction between the road and the tire in places where the average annual rainfall is more than 75 hours, the road condition is considered wet in access zone of tunnel. Therefore, the coefficient of friction between the road and the tire was 0.35, taking into account the wet road surface and the maximum speed allowed by vehicles passing through the tunnel. Then the safety stop distance in the tunnel was set 69.6 m. After estimating luminance in all polarized halide diagram rings, the equivalent veiling luminance was determined equal to 127.5 candela per m2. Also, the wind screen luminance and atmospheric luminance were measured 234.4 and 308 candela per m2, respectively. Then, according to these measurements, the required luminance levels in the first and the end of the second part of the threshold zone were determined as 576 and 230.6 candela/m2, respectively. Then, according to the safety stop distance (69.6 m) and heavy traffic volume, the required luminance level of the interior zone was 6.2 candela/m2. After determining the luminance in the interior zone of the tunnel, the type of tunnel (long, very long) must be specified. Therefore by reducing the length of the threshold zone (69.6 m), transition zone (432 m) and exterior zone (89.6 m) of the entire tunnel length (1200 m), the length of interior zone (608.8 m) was determined. Thus, by dividing the maximum permissible speed of vehicles inside the tunnel by the length of the interior zone, the time interval by the interior zone was determined to be 33.8 seconds. Because the time interval in the interior zone for studied tunnel was more than 30 seconds, the tunnel was classified as very long tunnel and the luminance in the second part of the interior zone was 2.3 Candela/m2. Also, according to the CIE standard, the luminance at the end of the exterior zone increased by 5 times compared to the second part of the interior zone, which equals 11.5 candela per square meter.

    Conclusion

    Lighting in road tunnels is of particular importance as neglecting it can cause major problems with driver safety such as black hole phenomena (before entering the tunnel), mismatch (during tunnel entry) and white hole phenomena (as exiting the tunnel). In this study, the required luminance (designed) in the initial part of the threshold zone was 576 candela per square meter with respect to the equivalent veiling luminance resulted from the tunnel surrounding, wind screen luminance and atmospheric luminance. This amount of luminosity required at the tunnel entrance can be reduced in appropriate ways such as; installation of asymmetric lighting systems inside the tunnel (of course, asymmetric lighting systems have some disadvantages, such as the high need for the high ceiling, also, not adjusting asymmetric lighting systems in the opposite direction of traffic can increase the flicker effect). Another way to reduce the required luminance is to reduce the luminance of the surrounding of tunnel environment. By changing the surfaces around the tunnel from high reflective materials to low reflective materials (planting grass and trees), the level of luminance can be significantly reduced in the eyes of drivers in the tunnel access zone. In road tunnels, drivers should identify road barriers at least at safety stop distance to prevent accidents. Effective ways to quickly adapt the driverschr('39') eyes to the dark inside the tunnel have been investigated, including the installation of semi-transparent structures to move the threshold zone to the outside of the tunnel. This allows the use of sunlight to achieve the desired luminance. Although most problems occur at tunnel entrances, the eye matching from low luminance inside the tunnel to high luminance outside the tunnel in the exterior zone of tunnel should not be ignored. Although this process is relatively fast, however, a high difference in luminance between the end of the tunnel and the environment outside the tunnels should be avoided.

    Keywords: Tunnel, Lighting design, Luminance, Illuminance, CIE88-2004, Traffic accidents
  • HAMIDEH SABOURI, SEYED SHAMSEDIN ALIZADEH, MOHAMMAD MOSAFERI, ABDORASOUL SAFAEIAN* Pages 280-293
    Background and aims

    Contractorchr('39')s safety performance assessment provides an opportunity for managers and decision-makers to choose contractors based on safety principles as an effective factor. The construction industry creates a complex working environment due to the use of complex devices and equipment, modern construction methods, temporary organizational structures, and the multidisciplinary and multitasked aspects of the project workforce. Construction projects are performed by contractors in many countries, and the accident rate is very high in this industry. Therefore, the safety of the workplace in the construction industry needs considerable attention. In the construction industry, completing a high-quality project with the minimum time and cost is a priority, and safety is a secondary concern. The lack of motivation to promote a safety culture at the organization and project level has weakened the safety performance and made construction one of the most dangerous industries in the world. It is possible to improve the safety standards of contracting organizations with continuous monitoring and reviewing of their safety performance. To achieve this goal, safety performance measurement methods must be available. To achieve the safety objectives of the safety management system, organizations require a rational framework for assessing safety performance to measure the effectiveness of the organization in preventing accidents over time. The goal of measuring the safety performance is to provide a feedback mechanism to accelerate improvement. The effectiveness of the feedback mechanism is directly dependent on the use of appropriate information resources. Safety performance is one of the most important concerns of project managers, because poor safety increases project failures and affects other key performance indicators. For example, the unsafe work environment reduces the quality of work and causes extra time and costs. This study was conducted to evaluate the contractorchr('39')s safety performance indicators.

    Methods

    In this study, the articles published in the Science Direct database from the beginning of 2005 to the end of 2017 on measuring the safety performance of construction projects were reviewed. Articles with the term "safety performance" and "construction" in the title, abstract, or keywords were selected. A total of 145 articles were found in the first search, and after a closer look at the title and abstracts of articles, 54 articles related to the purpose of the study were examined. These 54 selected articles were categorized based on various criteria such as the title of the article, year of publication, journal name, authorchr('39')s country, and methods. In general, the safety performance indicators were divided into three groups of methods, including lagging indicators, leading indicators, and other methods, and each of these groups includes subgroups.

    Results

    From the review of 54 articles, it was found that two indicators of incident rate (29 articles) and accident rate (19 articles) were studied in the majority of articles. These two were followed by studies on the near miss rates, safety culture, risk assessment, unsafe conditions, experience modification rating, and safety costs for safety performance measurement, respectively. Most articles in the field of safety performance of contractors were published in the Journal of Safety Science and originated from the USA and China. Below, each lagging and leading indicator is summarized.Lagging indicators: Accident rateAccident rate is most commonly used in assessing safety performance, simply calculated by having the number of accident. It can be used to compare performance. The accident rate can be calculated for a month to several years with the following formula:Accident rate = (number of accidents / number of employees) ×106 Incident rateAccording to some authors, incidents include accidents, near misses, unsafe acts, and unsafe conditions. In fact, the word incident can refer to any situation where there is a lack of safety. The methods for calculating incident rate vary from country to country. Typically, the rate of incident is calculated as follows: Incident rate = (number of incidents / number of employees) ×106Incident and accident rate have certain advantages for assessing the safety performance; for instance, information about them is relatively easy to collect and understand, they are suitable indicators for comparison, and they prove useful in the identification of trends over time. Near missNear miss is defined as an unplanned event that has the potential to cause damage, injury, or illness, but does not cause any specific damage and does not come with a direct cost. In fact, a near miss is a warning for the occurrence of accidents. By controlling and recording near misses, it is possible to measure the current safety performance, and by investigating near misses and their causes, organizations can prevent accidents and improve safety performance. It is not easy to identify near misses, and some of the factors preventing employees from reporting near misses include fear of being blamed, accepting a risk because such events are considered part of the work, lack of feedback on how the reported information has been used, and the perception that data collection is difficult and time-consuming. Experience modification rateExperience modification rating is a method used by companies in the United States to measure the safety performance of firms based on the company’s injury and illness claims for over the past three years. The basic formula for experience modification rating is:EMR = actual claims / expected claimsThis formula is adjusted according to company size and the frequency and severity of injuries. The actual losses of accidents and injuries result in workers’ compensation claims, and the expected losses are based on the experience of claims for a particular work classification. Companies are ranked based on the experience modification rate. The average score for an experience modification rate is 1, with higher scores indicating the payment of more insurance premium, and lower rates indicating a lower premium.The formula of experience modification rate is relatively complex and, in practice, different methods are used to calculate it. This formula is not a suitable method for calculating the safety performance of all types of companies. The experience modification rate is based on the performance of the past three years and is, therefore, not appropriate for measuring the current safety performance.Leading indicators:Leading indicators provide early warning signals for potential failures and continuous control of safety in the work processes. These indicators primarily and often focus at the level and analysis of small units such as individual behavior, so that work processes and behaviors can be improved before an accident occurs. Leading indicators based on the type of selected criteria can predict future safety performance and prevent future accidents. Risk assessmentRisk assessment is a fundamental principle in safety management. For the effective prevention of accidents, their causes should be identified with risk assessment. In construction projects, risk assessment can be the identification of hazards in the design phase of construction before they can lead to an accident. To do this, the first step is to identify the main stages of the construction process and then to identify the risks associated with each step. To determine the hazards, one can use the information on incidents and accidents occurring in similar projects. Behavior-based safetyBehavior-based safety is a measure of performance evaluation that is measured by different methods, including the use of checklists. Checklists evaluate different behaviors such as the use of personal protection equipment, housekeeping, hot work, scaffolding, and access to heights. The four basic steps in behavior-based safety include identifying, observing, intervening, and review (or follow-up observation) and monitoring. After the interventions, behaviors are observed and grouped as safe and unsafe behaviors. Then, the raw data are converted into a score, so that the numbers of safe behaviors multiply 100 and divided by all observed behaviors. In most leading indicators, data collection is performed manually. The observation and control of construction sites are time-consuming for safety authorities. The inspectorschr('39') errors are also involved in the results and reports. Safety cultureTo assess the safety culture of an organization, there are a variety of qualitative methods such as observation, and quantitative methods such as surveys, each being useful for assessing culture. However, quantitative methods, in particular, surveys of individuals’ responses, are often more practical in terms of time and cost-effectiveness. As a result, surveys and questionnaires are widely used in assessing the safety culture in various industries. Different studies use parameters, management commitment, supervisory environment, supportive environment, communication and feedback, work pressure, personal perception of risk, workerschr('39') involvement, training and competency, safety rules and procedures, and assessment of work hazards to evaluate the safety culture.

    Conclusion

    One cannot claim that a certain indicator of safety performance measurement is better than another; the choice of indicators depends on the objective of safety performance measurement and the available sources of information. The use of safety performance measurement methods depends on the time and location of their use. At the project level, the use of leading indicators causes the current safety performance of the project measurable, so that its results can be used to improve performance. For example, incidents and accidents can be prevented by improving the behavior and safety culture. Nevertheless, for companies that choose a contractor for their own projects, using indicators such as accident rate, incident rates, and experience modification rate will be very useful because these indicators show the outcomes of contractor safety performance. This paper can serve as a useful source of information for employers and managers of construction projects to evaluate the safety performance of contractors in this field.

    Keywords: Safety performance, Construction projects, Contractors, Safety performance indicator
  • Mostafa Pouyakian, Mohammad Ranjbarian, Khosro Khademi, Kalantari, Soheila Khodakarim, Mahnaz Ahmadlu* Pages 294-304
    Background and aims

    International Labor Organization (ILO) 2015 report shows that about 40% of the all total compensation for work-related diseases and accidents in the world is due to musculoskeletal disorders. According to UK Health and Safety Executive (2019) 41% of all registered Work related Musculoskeletal Disorders (WMSDs) are due to upper limbs. Barr et al. (2004) reported that most absence from work in the United States was due to musculoskeletal injuries to the hand and wrist. Hand, arm, and forearm are most important limbs of human body to work. Hand tools, especially non-powered hand tools, are responsible for a significant portion of damages. Many different types of hand tools are used in industrial, services, and domestic activities including wrenches, pliers, screwdrivers, clamps, snips, saws, etc. The use of hand tools is accompanied by repetitive movements and previous studies have shown that inappropriate design of hand tool can damage human joints, tendons and muscles. Repetitive movements are one of main causes of musculoskeletal injuries. In order to achieve high levels of comfort, safety, and efficiency of hand tools, physical abilities and limitations of users must be taken into account in design phase. Also, women and left-handed people must be considered in design of hand tools due to their different body dimensions and abilities. These factors are directly influences the trading of hand tools. Handle design is an important factor in the safe, convenient and ease of use of non-powered hand tools. Socket wrench is a single-wrench that is widely used to open and close the bolts and nuts that require high force and high speed operation. Due to wide usage of socket wrench this study aimed to investigate the relationship between physical parameters of length and diameter of handle, and weight of different models of socket wrench with electrical activity of two selected forearm muscles. We examined the correlation between three physical parameters of six trade model of socket wrenches. 

    Methods

    This descriptive-analytical study performed among 58 male workers of the installation and maintenance unit staff of a university. Their ages ranged from 25 to 45 years.  All participants were right-handed, healthy, and without history of upper limb injury or musculoskeletal disorders. They had at least one year of job experience in maintenance unit of university, and their body mass index was between 20-30. Six different types of socket wrench were selected and named with alphabetic codes A, B, C, D, E, F. Selected wrenches were differed in length and diameter of handle, and weight (Table 1). Table 1. Characteristics of the Socket wrenches Type of socket wrench Handle length  (mm) Handle diameter  (mm) Weight  (gr) A 225.52 25.76 439.77 B 158.30 18.14 240.21 C 235.16 37.82 570.58 D 228.78 18.36 592.08 E 186.68 29/20 348.90 F 185.70 33.56 235.21   A simulated task were designed according to usual usage of wrench users. This task was consist of opening the bolts using 6 types of wrenches. For this purpose, a wooden plate was fitted on a table with 12 fitted bolts and nuts of size 10. All bolts and nuts were fastened on the plate using a torque meter with 8 Nm. The height of task surface was in 95 percentile of elbow height of males (104 cm). However, it was possible to adjust the height of the table with the elbow height of each participant. Participants were asked to stand behind the desk and perform the activity of opening the bolts with each of six wrenches. The order of use of wrenches for each participant was random. The steps of each trial were as follows: steps 1) select the right socket; step 2) attach the socket to the handle; step 3) check turning direction; step 4) open the bolts.Surface Electromyography (SEMG) was applied to record the electrical activity of forearm muscles. The flexing muscle of the fingers and wrist extensor muscles play important role in gripping the wrench handle and using it to perform the simulated task. Therefore, the Flexor Digitorum Superficialis (FDS) and Extensor Carpi Radialis (ECR) muscles were considered for the recording the surface EMG signals. The steps of recording EMG signals were as follows: step 1) finding the flexor digitorum superficialis and extensor carpi radialis muscles on participant’s forearm; step 2) preparing the skin to conncet the electrodes; and step 3) connecting the electrodes. A surface EMG apparatus made by Biometrics Ltd. was used in this experiment. Since the independent (length and diameter of handle and weight of wrench) and dependent variables (EMG signals) were both quantitative, linear regression model was used to examine the relationship between the two quantitative variables and the data were analyzed by SPSS® 21 software. 

    Result

    The mean of participants’ age, height and weight were 39.95 year, 175.7 cm, and 72.9 kg, respectively. Mean and standard deviation of normalized electrical activity of FDS and ECR muscles are shown in Table 2. Table 2. Mean (SD) of normalized electrical activity of flexor digitorum superficialis and extensor carpi radialismuscles Type of socket wrench Mean (SD) of electrical activity of muscles (mv/s) FDS muscle ECR muscle A 0.45(0.21) 0.47(0.22) B 0.61(0.25) 0.48(0.23) C 0.43(0.23) 0.46(0.24) D 0.55(0.24) 0.45(0.21) E 0.48(0.23) 0.44(0.21) F 0.50(0.22) 0.43(0.22)  The results showed that the lowest level of electrical activity of FDS muscle was belonged to type C wrench, which had the longest handle length and largest handle diameter. On the opposite side, the highest level of electrical activity of FDS muscle was belonged to type B wrench with shortest handle length and smallest handle diameter. Lowest and highest levels of electrical activity of ECR muscle were belonged to type F and B wrenches, respectively.A linear regression test was used to examine the relationship between the electrical activity of Flexor Digitorum Superficialis muscle and the physical parameters of the socket wrenches. The results showed that there is a significant relationship between the electrical activity of FDS muscle and the wrenches’ handle length and diameter (p-value<0.001). Based on regression models, for one millimeter increase in handle length and diameter, the level of electrical activity of the flexor muscles decreased by 0.001 and 0.007 mV, respectively. Simple and multiple regression models showed no significant relationship between the electrical activity of ECR muscle and physical parameters of wrenches (p-value>0.001). Discussion and

    conclusion

    In the present study, relationship between three physical parameters (handle length, handle diameter and weight of wrench) of six type of socket wrenches with electrical activity of two important muscles involved in using this hand tool was investigated. The results showed that increasing or decreasing socket wrench length, handle diameter, and weight were associated with changes in the electrical activity level of FDS muscle. However, no relationship found for ECR muscle. The findings showed that lowest and highest muscle force for opening the bolts were applied in using wrench type C (maximum length) and wrench type B (lowest length), respectively.Li (2002) showed that new designs of handle for powered and non-powered hand tools can decrease the unnatural postures, including flexion, extension, radial deviation, and ulnar deviation. He showed that flexor digitorum superficialis and the flexor carpi ulnaris of the right forearm may be significantly reduced when using the new designs of pliers. Dong et al (2006) and Ozawa (2001) reported similar finding. They showed that physical characteristics of hand tools can strongly effect the muscular effort required to work with hand tools used by dentists.The present study showed that there is no significant relationship between the weight of the wrench and the electrical activity level of the Flexor Digitorum Superficialis muscle. This indicates that muscles other than FDS are involved in controlling the weight of hand tool.In power grip tasks (such as working with a wrenches), the handle diameter and length of the tool are important parameters. Therefore, wrenches with a longer handle length and a larger handle diameter provide the lowest level of electrical activity of the FDS muscle to open the bolts. This results to lower levels of muscle fatigue. Therefore, the force required to open the bolts can be reduced by choosing a longer handle and a larger handle diameter (near to optimum diameter). The findings of this study can be used by hand tools manufacturers to improve tool design. Also, differences in the ergonomic characteristics of different types of a hand tool can be well documented using electromyography. The generalization of the findings of this study should be considered to its limitations. In this study, the performance of Flexor Digitorum Superficialis muscle and Extensor Carpi Radialis muscle were recorded for a short time task. Therefore, the level of muscle fatigue that occurs in participants may vary in actual and long-term conditions. Also, the effect of roughness and softness of the handle on the grip power and electrical activity of the muscles were not examined in this study. Thus, it is suggested that the effect of this variables along with other physical factors be investigated in future studies.

    Keywords: Hand tool, Surface Electromyography, Ergonomics, Socket Wrench, Flexor Digitrum Superficialis, Extensor Carpi Radialis Brevis
  • Mohammadamin Rashidi, Shahram Vosoughi, Abdolhossein Poornajaf, Mehdi Faraji, Masoud Poornajaf, Mehrdad Kazemi, Kazemi Kazemi* Pages 305-320
    Background and aims

    One of the major problems facing human societies in recent decades is the stress phenomenon, especially in the workplace. Job stress is the harmful responses that result from a mismatch between onechr('39')s abilities and knowledge with job pressures and demands. Stress is one of the most important and effective factors in disturbing peoplechr('39')s health, that makes a person unable to perform his or her individual, family and social duties and commitments optimally. Public health means complete physical, mental and social welfare (Not just lack of illness and disability). One of the most common disorders in general and occupational groups is mental disorders. The most important signs and symptoms of mental health include self-reliance, independence, the ability to cope with others, the ability to accept responsibility and the duty, to express love and affection, the ability to endure failure, and so on. Manpower is one of the most important resources and the most significant asset of any organization; also, staffs health is one of the key Scales of effectiveness of any organization. Today, university staff are exposed to workplace stress, their health has been harmed. In addition, it is essential for lecturers and staff to be healthy individuals to ensure that those who educate and deliver the community have adequate health and expertise. The aim of this study was to determine the relationship between public health and occupational stressors and its influencing factors among staffs of Ilam University of Medical Sciences.

    Methods

    This descriptive-analytic and correlation type study was conducted on 153 staffs (employees and faculty members) of Ilam University of Medical Sciences. The samples were selected using Cochran statistical formula and simple random sampling. Data collection tools were Goldberg and Hiller General Health Questionnaire, Philippe L. Rice Job Stress Questionnaire and Demographic Questionnaire. The GHQ questionnaire was designed by Goldberg and Hiller and localized by Taghavi in ​​Iran. The questionnaire consisted of 28 questions and 4 subscales of seven questions, including somatic symptoms, anxiety and insomnia, social dysfunction and severe depression, in which general health and its dimensions are divided into four domains: none or least, mild disorder, moderate disorder and severe disorder. In this study, 4-point Likert scale, from 0 to 3, was used to score GHQ-28 questionnaires; also, cut-off point 6 was used for each subscale and cut-off point 22 for overall score. The Philip L. Rice Job Stress Questionnaire is one of the validated job stress questionnaires approved by the American Institute of Mental Health (NIMH). This questionnaire was designed by Philip L. Rice and localized by Hatami in Iran. The Philip L. Rice Job Stress Questionnaire contains 57 questions and three subscales of interpersonal relationships (26 questions), workplace physical conditions (22 questions) and job interests (9 questions) that job stress and each of its subscales are divided into three levels of low, moderate and severe stress. Occupational Stress Questionnaire scores were scored on a 5-point Likert scale from one (never) to five (always). In the present study, in interpreting occupational stress (total), a score less than 120.96 indicates low stress, a score between 120.96 - 183.54 moderate stress and a score above 183.54 indicates severe stress. Finally, the data were analyzed using SPSS software version 22 and t-test, chi-square, ANOVA, Pearson correlation and regression tests.

    Results

    The total mean score of general health and occupational stress in the study population was 25.09 (14.81) and 25.152 (31.29), respectively. Also, 50.3% of the studied subjects had no or least impairment in scope of general health and 68.6% of the study participants had moderate level of job stress. In the survey of general health dimensions, the highest score belonged to social dysfunction with mean score of 7.49 (3.58) and also mean score of all three subscales of occupational stress was in average level, although, the highest score among the subscales belonged to the subscale of interpersonal relationships. Pearson correlation test showed a significant and direct correlation between job stress and general health (p<0.05). Also, the highest and lowest correlation coefficients were observed between severe depression with interpersonal relationships (r = 0.462) and severe depression with job interests (r = 0.250), respectively. The results of linear regression test showed that job stress was able to predict 22% of changes in somatic symptoms, 21.4% of changes in anxiety and insomnia, 19.1% of changes in social dysfunction, 18% of changes in severe depression and 27.5% of public health changes. According to the results of stepwise linear regression test, job interests subscale was not able to predict changes in general health and its dimensions (p> 0.05). Also, subscales of interpersonal relationships and physical conditions of workplace with 22.3% and 5.5% respectively are able to predict changes in public health. According to the results of this test, only the interpersonal relationship subscale predicted 20.9% of the changes in the severe depression subscale. T-test showed a significant difference between the mean score of the components of somatic symptoms, interpersonal relationships and job stress with marital status (p <0.05), so that the mean score of all three components was higher in single than married individuals. Also, according to the results of this test, there was a significant difference between the somatic symptoms subscales and the gender variables in the study population (p <0.05). The mean score of this subscale was higher in females than males. Chi-square test showed no significant relationship between all dimensions and subscales of job stress and general health with educational level and type of employment (p> 0.05). According to the results of analysis of variance (ANOVA), there was a significant difference between subscales of interpersonal relationships and age groups (p <0.05). This difference was found between the age groups under 30 years with 30-40 years and under 30 years with 40-50 years, so that the mean score of this component in persons with age group under 30 years was higher than the other two groups. Also, according to the results of this test, no statistically significant differences were found between mean scores of all dimensions and subscales of occupational stress and general health with work experience (p> 0.05).

    Conclusion

    The staff of Ilam University of Medical Sciences were in the range of unhealthy (mild disorder) and moderate level of general health and job stress, respectively. Marital status and age were identified as the most important factors affecting job stress and general health, and interpersonal relationships and somatic symptoms were determined as the most important subscales among job stress and general health subscales. To improve general health and reduce job stress, such as developing a comprehensive stress management program, avoiding the use of high-stress and with little experience people in high-stress and high-risk jobs, prioritized to married people and men when to operate in sensitive and stressful jobs, providing consulting services to staffs within the organization, as well as regular and periodic physical and psychological staff monitoring are recommended.

    Keywords: Stress, Job, General Health, Goldberg Questionnaire
  • Seyedeh Negar Assadi* Pages 321-330
    Background

    The physical and mental health of workers is very important in occupational health, one of the most important organs of the body is cardiovascular system or blood circulation. Various occupational factors affect it. Cardiovascular health in workers is an important item. Before doing physical work, such as exercise or work, it is necessary to determine the maximum aerobic capacity of individuals. However, this was not a matter for business for a few years ago, and it was only for professional athletes performing a series of aerobic tests before going to work professionally it was done. Today, the importance of this issue has been detected in physically active workers, but for some reason it is difficult to determine the maximum aerobic capacity of the workforce, but it can find a good place in physical examinations. Occupational physiology is contented cardiovascular system; heart and blood circulation and vessels such as arteries, veins and capillaries, respiratory system; lungs, musculoskeletal system and other related organs, but cardiovascular system has an important situation in this item. Heart beat, cardiac output, electrocardiogeraphy and its changes are main variables in tests and examination. Heart beat in many test has major importance; step and bike tests. Electrocardiography in treadmill tests is assessed. Changes of electrocardiography such as P wave, P-R, QRS complex, T wave, ST are assessed. Occupational physiology is one of the subject in ergonomic factors. Ergonimic factors are occupational physiology, anthropometry, environmental physiology, industrial psychology and biomechanic. Anthropometry is study on measurement of human body, it is used in making worker’s station. Environmental physiology is environmental factors such as temperature. Biomechanic is study on skeleton muscles and joints, working postures and lifting loads. Industrial psychology is study about stress in workplace and prevention of it.Occupational physiology was an important and must be assessed for many situation such as preplacement examination for workers, fitness for work or sport, periodic physical examination, return to physical work, impairment and disability assessment and calculation.Aim was determining the appropriate and suitable tests for determination the maximum aerobic power in working people in a review study, the objective of the study was determination the tests for calculation of the maximum aerobic power in workers according to jobs and ages.

    Methods

    Using the scientific resources up to day, validated and scientific websites related to medical sciences was conducted on the tests used to determine the maximum physical aerobic power of review research. In this study, the tests were divided into four major categories . The results of job and age were compared.The first group of tests performed by the standard step, the second group of tests performed by an ergometer bike, the third group of tests performed by the treadmill and the fourth group of tests that were not required by the special instrument.Determine the research question, determine the instructions for doing the study, review the texts, evaluate the information in the studies, analyze the findings and interpret it, so that the researcher can determine the appropriate tests in each case. All studies on the determination of maximum aerobic power in employed people from 1970 to 2018, review of texts in scientific books, journals and related scientific sites, motor searching such as Springer, Pubmed, Scopus, Google scholar, Elzevier, Wiley, Web of science, Medline, magazines and books on Sport medicine and Occupational health ,physiology and Occupational medicine, Behdasht ministry, international labor organization, occupational safety and health administration, national institute for occupational health and safety websites.  Based on the method of measuring maximum aerobic power, the name of the test and the type of job was searched. Assessing the information and results in qualitative and quantitative studies and analyzing the findings to determine the appropriate tests in each case. In this regard, the numerical scale was used.                                                                                   

    Results

    The first set of tests performed by the standard step, the second group of tests performed by an ergometer bike, the third group of tests performed by the treadmill, and the fourth group of tests that are specifically designed to do without special instrument. The results of tests performed had differences from each other. Each test had indication and contraindication. Side effects were important and must be considered. Some contraindication were cardiovascular disorders; ischemic heart disease in acute phase, crisis of hypertension, respiratory; asthma attack and musculoskeletal diseases; hip osteoarthritis and rheumatism and fever in infection or inflammation disorders that could be affected on heart rate. Fatigue and chest pain or dyspnea during the test were indications for stopping the test. The most prevalent test in each group was Mc Ardle step test, Astrand Bike test, Bruce test and Cooper running test.Result of studies demonstrated, the first set of tests performed by standard steps, such as Quin’s or McArdle College step testing, performed this test in 3 minutes with steps of 104 steps, then measured heart rate per minute and placed in the formula the corresponding result was to calculate VO2 Max and then MET (metabolic equivalent of task). In fact, in all tests, the goal is to obtain these indices. It was recommended in moderate to heavy work and in young people. Another step test is Harvard step test, it was done in 5 minutes. The second set of tests performed by an ergometer bike, one of these tests, is the test of the Astrand bike. This test was carried out in six minutes of biking. We only need to give the bike the intensity, and eventually using the heart rate to calculate the maximum aerobic power. It was recommended in heavy work and young ages.The third group of tests performed by the treadmill were different. These tests were varied from common tests such as Bruce and Bruce modified, Balk and Nakhton by a moving tape. Usually, the time the person was on the tape is placed in the corresponding formula and the aerobic power of the person was obtained. Performing these tests requires a fairly high physical capacity. However, the conditions were different from each other, and the Bruce modified test and Nakhton are used for people who were less physically fit. It was recommended in pilot and diving and middle ages. The fourth category of those tests that did not require a specialty to do it, the Cooper Test, George Jog Test, and Rockport Walk Testing were among them. With a range of features such as running distance (Cooper), age, gender, weight, duration Running or Walking Time (George & Rockport) researcher could get the maximum aerobic power and calculate it. It was recommended in moderate work and adolescence and young people. Precition of test was an important some of test had more precision than others. Mc Ardle step test, Astrand bike test , Bruce test and Rockpport walk test had more precision than other in each group. Occupational health team should be calculated the VO2 max and metabolic equivalent of task for each worker and compared with standard amount and needed for physical job. Percent of metabolic equivalent of task to MET of workers was calculated and if it was lower than 40 percent it would be in low risk for health. But more than 40 percent had moderate to high  risk for health and must not placed worker on this job.This research worked on aerobic and other study should be done for anaerobic physiologic exams that could be help of occupational health team.

    Conclusion

    Using appropriate tests in appropriate situations could help in making better decisions for the employment. Each test was appropriate for some specific jobs and persons in different ages. It was important in occupational examinations. This study recommended the Mc Ardle step test for young people (19-30) in gaurding work, Astrand bike test for young people(31-44) in firefightering, Bruce test for middle ages in Pilot and Diving work and Cooper for adolescence in educational and sporting. The researcher recommended the tests in preplecement of workers in physical works but must be done under supervision because of side effects and having cardio- pulmonary resuscitation instruments and team. In some industries might be elected some tests, in this situation occupational health team must be determined the suitable examination. All of the results must be gathered and recorded in occupational health issues in occupational health center.Keywords: occupational physiology, aerobic power, employees

    Keywords: occupational physiology, aerobic power, employees
  • Abolfazl Moghadasi, Mehdi Jahangiri*, Mojtaba Kamaliniya, Nader Sharafi Pages 331-343
    Background and aims

    Inherent safety (IS) refers to set of measures which increases the level of safety in industries without adding any safety equipment. In general; the strategies for improving safety in the industries can be subdivided into conventional and inherent categories. In conventional safety; the process safety level will be enhanced by adding a variety of safety equipment to processes or/and plants (which named Add-on) also engineering techniques and strategies. In conventional safety methods and strategies; maintaining a high level of safety requires constant maintenance. On the other hand; in case of perturbation or failure in any of the safety layers, the safety level will back to the basic level that was before doing any safety measures.Inherent safety strives to eliminate risk rather than controlling or accepted them. In recent decades; many studies have been done on inherent safety. Many researchers have present different principles as inherent safety principles. For instance; Faisal Khan et al., in the integrated inherent safety index (I2SI) have proposed five principles of minimization, substitution, attenuation, limitation of Effects and simplification as inherent safety principles. All of the principles named inherent safety are essentially aimed to eliminating risk, hazardous substances or hazardous and/or complex processes in industries. In this study, the I2SI used to assess the inherent safety status of a process plant. This index can evaluate the inherent safety status at all stages of the system life cycle, especially the operational phase. It is also capable of evaluating the inherent safety for each equipment and process as well as the whole system and quantifying the results. In this aspect, this index can be used to prioritize control measures. In addition to the above, this index can compare the costs of implementing inherent safety principles with conventional safety costs and quantify the economic justification for implementing inherent safety.This study aimed to evaluate the inherent safety status of a C2 + recovery unit in a petrochemical plant and justify the cost of implementing the principles of inherent safety and its impact compared to conventional safety.

    Methods

    First, the inherent safety status of each equipment and eventually the whole system were evaluated using the I2SI approach. In addition, I2SI could calculate the cost of implementing both conventional and inherent safety of the processes. Hence, by comparing cost indices together; the economic justification for implementing the inherent safety was examined. The I2SI consists of two main sub-indicators, including the hazard index (HI) and the inherent safety potential index (ISPI). Moreover, this sub-indicator calculated by other sub-indicators. To calculate the HI and ISPI, first, the damage index (DI) was determined, then the degree of need for process hazard control index (PHCI) was calculated for each case. Next, to calculate the ISI, each of the inherent safety principles was evaluated based on the applicability according to the process engineers and process designer’s viewpoint, also the application of the inherent safety principles to control each of the process condition parameters was obtained separately. Finally, the I2SI was calculated for each equipment as well as the whole unit. In general, the range of score for HI and ISPI can from 1 to 200, which provides the flexibility to quantify the calculation of the I2SI to inherent safety status. Scholars have shown the processes or equipment which obtain the higher I2SI score, have a better situation of inherent safety also application of the inherent safety principles to them has a better impact. In order to calculate the economic aspects of inherent safety implication compared to conventional safety, the cost indices including conventional safety cost index (CSCI) and inherent safety cost index (ISCI) was also calculated and analyzed. 

    Results

    This study aimed to evaluate the inherent safety status of a process unit and justify the cost of implementing the inherent safety principles and its impact compared to conventional safety. The results showed, due to using a large tower with a capacity of 1137 m3, that the I2SI for the Methanizer tower is lower than other equipment. It is also because of its high process pressure which almost 33.5 brag, which is high pressure from the standard atmosphere and could have severe consequences in the possible accidents. The results of the simulation of worst-case scenario with PHAST software showed that the DI for the Methanizer tower is higher than the other equipment.On the other hand; DI for LP REFR. Circulation Drum, which has the smallest amount of inventory resulting in has the lowest capacity from other equipment, is less than the rest. Similarly, the PHCI for the Methanizer tower was calculated more than any other equipment, indicating the low inherent safety of this equipment and the need for control measures. Also, the I2SI for Methanizer tower was lower than other equipment and calculated equal to 0.29. For this reason, the DI for the Methanizer tower for mortality of 50% is high as a result the HI obtained high, too (200 and 4, respectively). The same thing has affected the inherent safety of this equipment. The I2SI for the equipment involved in the propane cooling cycle were 1.05, which is higher than other equipment.Costs of the possible incident that infliction to process and environmental due to the nature of material released, the cost of its environmental clearance and equipment operating conditions were estimated based on the method presented in the I2SI approach. According to this index in an incident case; MP REFR. Circulation Drum could cause the most financial damage to the system, besides the feed drum has minimal damage. The results received from the sensitivity analysis of the Methanizer tower by PHAST software showed if the temperature of this tower to be more negative, also if the operational pressure will approach atmospheric pressure, the inherent safety of the Methanizer will be improved; in the other words, the Methanizer tower will be inherently safer. The reason is that in the case of a leakage scenario, low temperature will be reduced the material flow rate also the severity of its consequences such as type of fire and/or vapor cloud dispersion. Low pressure can also have a similar effect on the outcome of potential scenarios.The mass flow of the cooling propane could be decreased by increasing the temperature of the flow 22-26. This line acts as heating of the Methanizer tower, thereby reducing its temperature can result in reducing the amount of cold (propane) required. By lowering the pressure of the Methanizer tower, the cooling propane flow rate can be reduced as well, which will improve the operating conditions of the Methanizer tower inherently to enhance its safety and, in other words, the implementation of the “attenuation”.  Also, optimizing operating conditions can reduce the volume of vessels, especially the Methanizer tower, thus enforcing the principle of “minimization”. The results of this study showed that the I2SI for the process studied was 0.41, indicating a low level of the inherent safety status of the process. This is probably because of lack of unawareness of process designers and engineers about the inherent safety principles during the process design and operating it. The results of this study showed that although the design phase of the system life cycle is the best time to implement the inherent safety principles, some of the inherent safety principles could be economically justified to implement in the operational phase.Based on the results of the study, the inherent safety cost index (ISCI) for the Methanizer tower was higher than the conventional safety cost index (CSCI). These indicators mean that 3.58$ should be spent to maintain a dollar of capital by increasing the inherent safety of the Methanizer Tower, and 3.11$ should be spent to maintain a dollar of capital by enhancing the safety of the Methanizer Tower. In other words, it is more cost-effective to implement conventional safety principles to improve the safety status of this equipment. The reason for this is that the operating conditions of the Methanizer tower are dangerous and inventory is very high. For this reason, the inherent safety of the Methanizer tower is very low and provide the inherent safety principles for this equipment will be costly.  However, the difference between the cost of implementing conventional and inherent safety principles is less than 0.5$.This indicates that if the “attenuation” is applied to the operating conditions of the tower, its will be inherently safer, therefore; its inherent safety cost index will decrease. Also, if the inherent safety principles had been adhered to in the design of the Methanizer tower, the implementation of the inherent safety principles in the operational phase would have been more justified.

    Conclusion

    The I2SI could use for the assessment of inherent safety status also can be performed at all stages of the systemchr('39')s life cycle, including the operational and design phases. The results showed that attention to the inherent safety principles, especially in the design phase, could increase the safety level without reducing the amount of production in addition to reducing the strategic costs of the process and equipment or other Imposed cost for increasing the safety level of safety.

    Keywords: Inherent safety, Integrated Inherent Safety Index, I2SI, cost index, process unit
  • Rasool Yaar Ahmadi, Fereshteh Taheri, Ali Asghar Farshad, Bita Hedayati, Masoud Motalebi Gh, Roksana Mirkazemi* Pages 339-414
    Background  and aims

    The diversity of health, safety and environmental issues (HSE) and limitations of the resources hinders response to all the research needs in the field of HSE. HSE promotion and policy making require research based on the real needs and problems of the society. Although, the budget allocated to the research is limited, this budget is not optimally utilized in present situation of Iran. Therefore, setting research priority in HSE is important to direct the flow of resources to the real needs of the society. This study aims to define research priorities in the field of HSE with the use of experts’ and other stakeholders’ opinions.

    Methods

    The qualitative research method was used in this study.  The proposed model of Council on Health Research for Development (COHRED) was applied in five stages including stakeholder analysis, situation analysis, identifying research topics, scoring research priority using defined criteria and prioritizing researches based on maximum agreement. The first stage was stakeholder analysis, the centers, institutions, organizations and universities related to HSE field were identified through review of literature, investigating Iranian scientific journals and by asking the experts. Also, the contact information of 70 experts, professionals, and stakeholders who were members of health centers, institutions or universities in the field of HSE were collected.In the second stage, an extensive search was done on the literature and published scientific articles from 2014 to 2019 in google scholar. The articles were selected through investigating the title and abstract of the articles and then studying deeper into the texts. Also, the official websites of Ministry of Health and Medical Education, Ministry of Cooperatives, Labor and Social Welfare, Ministry of Industry, Mine and Commerce were examined.The third stage was to identify the research topics and occupational areas, which was done by using the classification of International Labor Organization and also through brain storming of the experts.The fourth stage was scoring the priority of researches in each occupational area and research topic based on criteria such as necessity of research, appropriateness of the research to the target population, feasibility of researches based on the available resources and the research outcome. Scoring was done in a panel discussion based on a Likert scale of 1 to 9 by experts; one represented the lowest and represented the highest priorities.The fifth step was to prioritize the researches based on mean score given by the experts.

    Results

    Situation analysis of studies in the field of HSE from 2014 to 2019 in Iran showed that most studies have been conducted in industries. According to experts, in the field of health and environment, the highest research priority was given to agriculture, fisheries, and livestock, and the highest priority to safety was given to workers in industry and mines, construction and driving. Also, workers in medium and small scale constructions and workers in small and medium industries and mines had the highest priority in the ten research areas in health and safety. Agriculture, fisheries, husbandry and poultry had the highest priority in most of the ten research areas in environment. Among the three HSE domains, in the managerial and sales jobs, the research priority was given to occupational health research. Priority research in health care, industries and mines and construction, service, armed forces and driving related jobs were given to safety related researches. In agriculture, fisheries and husbandry, the priority of research was given to environmental issues and then to occupational health.In the area of occupational health, the highest priority in managerial occupations was given to the researches that assess impact of different program. In sales jobs, the highest priority was given to the research area of developing new interventions or solutions. In large scale industries and mines, the highest priority was given to the researches that are related to developing interventions or solutions, but in medium and small industries and mines, the highest priority was given to the researches that assess the impact of a program or intervention. In the field of medium and small-scale construction workers, the highest priority was given to the research area of  qualitative or quantitative situation analysis and assessing the causes of a problem. In the service occupations, the highest priority was given to the research area of qualitative or quantitative situation analysis. In the military occupations, the highest priority was assigned to the research area of developing new interventions or solutions. In large scale agriculture, fisheries, husbandry and poultry industries, the highest priority was given to the research area of determining the trends of a situation or problem. In agriculture, fisheries, husbandry and poultry industries of medium and small industries, the highest priority was assigned to the field of evaluation of the impact of programs. In the driving jobs, higher priority was given to the research area of developing new interventions or solutions.In the area of occupational safety research, the highest priority in managerial occupations was given to the research domain of cost effectiveness or cost benefit analysis. In the health care occupations, the highest priority was given to Evaluation of the interventions. In sales jobs, the highest priority was given to the research area of developing new interventions or solutions. In the field of large-scale mining and industrial workers, the highest priority was given to research in developing new interventions or solutions. In the field of medium and small-scale industrial and mining workers, the highest priority was given to evaluation of the interventions. In the field of large industrial construction, the highest priority was given to determining the trends of a situation or problems and developing new interventions or solutions. In the service occupations, the highest priority was given to the research area of developing new interventions or solutions. In the military occupations, the highest priority was devoted to the research of developing new interventions or solutions and evaluation of the interventions. In agriculture, fisheries, poultry, and small and medium-sized industries, the highest priority was given to evaluation of the impact of programs. In the driving jobs, the highest priority was given to the research area of developing new interventions or solutions.In the area of environmental research, the highest priority in managerial occupations was given to determining the trends of a situation or problems and developing plans or strategies. In the health care jobs, the highest priority was given to the evaluation of the interventions. In sales jobs, the highest priority was given to the qualitative or quantitative situation analysis. The highest priority was given to developing new interventions or solutions for workers in large-scale industries and mines. For workers in the field of medium and small industries and mines, the highest priority was given to developing plans or strategies. The highest priority was given to developing plans or strategies for workers in the field of medium and small scale construction. In service jobs, the highest priority was given to qualitative or quantitative situation analysis. In military jobs, the highest priority was given to determining the trends of a situation or problems and evaluation of the interventions. In agriculture, fisheries, husbandry and poultry industries, the highest priority was given to qualitative or quantitative situation analysis and determining the trends of a situation of problems. In agriculture, fisheries, poultry, and small and medium-sized industries, the highest priority was given to evaluation of the interventions and evaluation of the impact of programs. In the driving jobs, the highest priority was given to the determining the trends of a situation or problem. 

    Conclusion

    Most studies in the field of HSE have been conducted in industry. It is required to expand the HSE research based on the priorities set out in this study.

    Keywords: health, safety, environment (HSE), occupations, Iran, research ranking
  • Iraj Mohammadfam, Mohsen Sedghi, Hasti Borgheipour* Pages 344-357
    Background and aims

    Rise of urbanization in last century has led to the formation of large cities and the accumulation of human population in concentrated urban areas. Commercial centers in large cities are considered as the metropolitan critical areas. Commercial centers in metropolises are prone to crisis and the accidents in these centers can lead to human, social, and economic disasters. The presence of old textures, monuments, cultural features, large numbers of visitors per day, incompatibility of traffic routes with some of these centers, weak infrastructure and facilities, etc. increase the importance of crisis management in metropolitan commercial centers. In recent years, existence of some major weaknesses in crisis management in metropolises has revealed the need for complementary approaches such as resilience engineering. Resilience engineering is a new approach to measuring and maintaining safety in complex systems, with the goal of maintaining the capacity of the organization at an acceptable level to face crisis and maintaining the ability of the organization to return to its pre-crisis state.

    Methods

    The purpose of this study was to design a questionnaire for crisis management assessment in commercial centers, based on resilient engineering approach. Several commercial centers of Tehran were selected for this study. Management commitment, reporting culture, learning culture, transparency, preparedness, awareness, and flexibility were considered as the main criteria of resilience engineering (RE). After identifying the main criteria, the questionnaire questions were extracted based on literature review, field studies, experts’ opinions, and the use of contextual content analysis, . Then a questionnaire with 97 questions was designed according to experts’ opinions. This questionnaire was evaluated by 17 experts of safety and crisis management, using Delphi technique. For initial screening of identified sub-criteria, a score between 1 to 5 was assigned for each of them and any sub-criteria with score of less than 3 was omitted. The Delphi technique was applied in two rounds and a questionnaire with 68 questions was approved in the second round. Kendallchr('39')s coefficient of concordance was used to calculate the consistency of expertschr('39') opinions. The ANP model was then used for weighting and prioritizing the sub-criteria. The sub-criteria were compared in pairs based Saaty’s 1-9 scale. Reliability of the questionnaire was assessed by calculating the inconsistency rate. If the inconsistency rate of the pairwise comparisons is greater than 0.1, it is better to revise the comparisons. DEMATEL technique was used to identify criteria interrelationships. The matrix derived from the DEMTEL technique (Interrelationships matrix) is able to show the causal relationship between the effectiveness of the variables and their capacity to be influenced by the other factors. The technique involved the following steps: 1. Creating the direct relationship matrix (M): When using opinions of multiple individuals, the simple average of their opinions is used and M is formed.2. Normalization of the direct relationship matrix3. Calculating the complete relationship matrix4. Creating a causal diagram5- Displaying Network Relationship Map (NRM)In this study, we used experts’ opinions (in a 5-point scale) again to complete and evaluate the tables.The ANP analysis consists of four steps. Step 1: Identifying the main criteria; Step 2: Identify interrelationships; Step 3: Determining the overall priorities; and Step 4: testing the consistency.In order to determine the final priority of the criteria by the ANP technique, the unbalanced super-matrix, balanced super-matrix, and finally the limit super-matrix must be calculated. Each component of the diagram is calculated at different stages of the pairwise comparison technique and DEMATEL. Therefore, the unbalanced Super-matrix structure can be visualized by entering this data into the final model structure designed with SuperDecision software. The unbalanced super-matrix is transformed into the balanced super-matrix using normalization technique. In the balanced matrix, the sum of the elements of each column is equal to 1. Finally, the limit super-matrix is calculated. The limit super-matrix is achieved by raising the power of all elements of the balanced super-matrix. In the SuperDecision software, this operation is repeated until all the elements of the super-matrix become equal to each other. In this case, all elements of the super-matrix will be zero, and only the elements of each sub-criterion will be a number that is repeated throughout the row corresponding to that sub-criterion.Based on the calculations and the limit super-matrix, the final priorities of sub-criteria were derived by the SuperDecision software. In this study, TOPSIS technique was used to select the best shopping center among other shopping complexes in Tehran.The sub-criteria related to the main criteria for shopping centers were identified and evaluated. Therefore, to identify the best shopping center, the scoring matrix for the shopping centers was created based on the sub-criteria. The 5-point Likert scale was used to score the shopping centers based on each sub-criterion. The score for each of the shopping centers was calculated based on the simple average of the experts’ opinions.In the next step, the matrix was made dimensionless and then the dimensionless balanced matrix was created. Then the most positive and the most negative options and the distance of each option from them were calculated. In this method, the highest priority is given to the option which has the highest distance from the most negative option and the least distance from the positive option. Finally, the research data were analyzed through multiple case studies in 7 commercial complexes using a researcher-made questionnaire to determine the level of resilience. The data were analyzed using Excel and SPSS 18 software.

    Results

    Based on the Kendallchr('39')s coefficient of concordance, the consistency rate of expertschr('39') opinions in the first and second rounds were 0.317 and 0.637, respectively. The results showed that management commitment, preparedness, awareness, culture of reporting, flexibility, culture of learning, and transparency (which had normalized weights of 0.182, 0.80, 0.178, 0.155, 0. 128, 0.100, and 0.077, respectively) had the priorities of 1 to 7 respectively. The results of the management commitment sub-criteria analysis showed that setting and communicating the policies and objectives of crisis management in the commercial complex by the manager was the first priority (with the normalized weight of 0.168). Issues such as the building structure and selecting the right people, the managerchr('39')s attention to the importance of building safety, preparing the plans, and providing the resources and equipment needed for the complex were the next priorities. The inconsistency rate of the comparisons was 0.038 which is less than 0.1 and therefore the comparisons can be trusted.For the culture of reporting sub-criterion, tendency of individuals to report errors and unsafe situations in the commercial centers was the first priority (with the normalized weight of 0.132). Therefore, organizations should always pay attention to reports provided by employees and customers. The inconsistency rate of the comparisons was 0.052 which is less than 0.1.For the culture of learning sub-criterion, the commercial centers’ use of previous accidents and crises to better respond to future events was the first priority (with the normalized weight of 0.238). Learning from crisis simulation and practical exercises to build up teamwork experience for speeding up reactions to similar events were the next priorities. The results of this prioritization of learning culture sub-criteria indicate the importance of learning from past events to prevent similar events. The inconsistency rate of the comparisons was 0.053, which is less than 0.1.For the transparency sub-criterion, Identification of non-conformities and deviation of commercial complexes from normal safety limits was the first priority (with the normalized weight of 0.084). The inconsistency rate of the comparisons was 0.084, which is less than 0.1.For the preparedness sub-criterion, existence of a crisis management team in the commercial center was the first priority (with the normalized weight of 0.161) and creating and communicating the emergency response document, deploying the safety management system, identifying related risks in commercial complexes, developing and implementing the preventive programs and plans, implementing the safety rules and regulations to inspect and retrofit structural and non-structural components of commercial complexes, increasing their resistance against crisis, anticipating cooperation with foreign relief organizations, alert systems readiness, smart fire alarm systems, performing  maneuvering operations, and training of employees and tradepeople were the next priorities, respectively. The inconsistency rate of the comparisons was 0.056, which is less than 0.1.For the awareness criterion, reporting of the complex safety problems was the first priority (with the normalized weight of 0.142). Defining a transparent communication mechanism to report safety concerns, increasing intergroup coordination and collaboration at a time of crisis, and how they perform their tasks against task descriptions were the next priorities, respectively. The inconsistency rate of the comparisons was 0.084, which is less than 0.1. For the flexibility criterion, sub-criterion of ability to control unforeseen environmental conditions by management was the first priority (with the normalized weight of 0.25). Employee decision-making without unnecessary waiting for management orders was the next priority. The inconsistency rate of the comparisons was 0.0089, which is less than 0.1.DEMATEL technique showed that the management commitment was the most effective criterion and had the least capacity to be influenced by the other factors. The criterion of preparedness had the highest capacity to be influenced by the other factors. The criterion of transparency had the highest interaction with other criteria.Calculation of the final priorities of the sub-criteria performed by the ANP technique showed that the sub-criterion of identifying non-conformities and deviation from safety boundaries was the first priority (with the normalized weight of 0.0448), the commercial centers’ use of previous accidents and crises to better respond to future events was the second priority (with the normalized weight of 0.34), sub-criterion manager ability to control unforeseen environmental conditions was the third priority (with the normalized weight of 0.0293), and simulating crisis and performing practical exercises to create teamwork experience and increase reaction speed was the fourth priority (with the normalized weight of 0.0278).

    Conclusion

    Based on the results of the research, in the crisis management of commercial complexes based on the resilience engineering approach, management commitment and preparedness are the most significant criteria and transparency is the least significant criterion in creating resilience against crises.Assessment of the relationship between the main criteria using DEMATEL technique showed that the management commitment was the most effective criterion. The criterion of preparedness had the highest capacity to be influenced by the other factors. The criterion of transparency had the highest interaction with other criteria. Assessment of crisis management based on resilience approach by using TOPSIS technique for commercial complexes in Tehran showed that complex No. 4 among other complexes was more resilient to crises. This indicates that all aspects of crisis management in commercial complexes are considered in the proposed questionnaire. One of the differences of this study with the existing studies is the use of fuzzy logic to rank and determine the significance of each sub-criterion in the crisis assessment questionnaire based on resilience approach in commercial centers.According to the results of the research and the final priorities of the sub-criteria in ANP technique which was derived using limit super matrix and SuperDecision software, some steps are needed to improve the crisis management situation in commercial complexes, including: creating a crisis management team for tradepeople and trade :union:s, providing financial resources and equipment needed to create and enhance safety and efficient crisis management, providing training courses for coping with crisis, simulating the crisis and performing practical exercises to create teamwork experience and increase reaction speed, encouraging the employees and tradepeople and even customers to report unsafe situations in the commercial centers, simulating fire in commercial center using software and eventually creating a template for coordination and cooperation of related groups and individuals in times of crisis.overall, the results showed that the designed crisis assessment questionnaire based on the seven principles of resilience engineering, is efficient and appropriate for assessing crisis management in commercial complexes and this questionnaire can be used to know the current situation of crisis management in commercial complexes.     Keywords: Commercial Complex , Crisis Management , Resilience Engineering

    Keywords: Commercial Complex, Crisis Management, Resilience Engineering
  • Saeed Younessi, Mahdi Jalali, Mahnaz Saremi* Pages 358-369
    Background and AimS

    Musculoskeletal discomfort is one of the most important causes of occupational disabilities in many work communities which cause high costs for the economies of countries. Studies signifies the importance of implementation of programs to control these discomforts. In this regard, the ranking of occupational and work-related diseases provided by the World Health Organization (WHO) has shown that musculoskeletal disorders had second place after work-related respiratory diseases in 2013. Agricultural workers are at high risk of musculoskeletal disorders due to the nature of their intense physical activities and high level of manual labor. Indeed, farmers experience a variety of physical pressures due to repetitive lifting and carrying heavy loads, working with inappropriate tools, working in undesirable conditions with awkward postures (bended and/or deviated trunk, abducted arms, working at height higher than shoulders, etc). They usually work with vibrating tools and are exposed with other hazards such as falling or slipping. Many observational ergonomic assessment tools are designed for evaluating the postural risk of different job tasks. Some examples include the Rapid Upper Limb Assessment (RULA), Rapid Entire Body Assessment (REBA), Quick Exposure Checklist (QEC), and so on. Agriculture is an occupation that depends highly on working methods and equipments. As a result, workers can adopt different postures as a function of their tasks and situations. It is assumed that their working postures would be more or less different from industrial workers. The majority of previous researchers applied typical existed methods to evaluate farmer’s working postures, since there was no specialized evaluation method. This lack of a proper agricultural evaluation method has recently been resolved by Kong et al. (2015), who introduced a methodology entitled “Agricultural Whole-Body Assessment” (AWBA) for this purpose. This approach covers a wide variety of body postures which are especially existed in agricultural tasks. Agricultural workers and their ergonomic conditions are rarely investigated in Iran. To our knowledge, no study has yet paid attention to the working posture of Iranian agricultures using AWBA. Considering the high number of workers in this section, and the lack of required information in order to decide appropriate interventions, the present study is conducted to assess the prevalence of musculoskeletal discomfort and the evaluation of working postures among fruit picker in Iran. 

    Materials and Methods

    A total of 135 fruit picker working in Damavand apple gardens voluntarily participated in this study. The study was approved by the ethics committee of Shahid Beheshti University of Medical Sciences and the written consent form was signed by each participant before starting. The inclusion and exclusion criteria for the study were having at least one year of working experience in the fruit picking job, and lack of any specific work-related musculoskeletal disorders. Also, individuals who experienced acute musculoskeletal injuries due to non-occupational reasons during the study, and those who declined to continue their participation for any reason were excluded from the study. In this study, only fruit pickers who picked fruit from short trees without needing to ladder were entered. A researcher-made questionnaire was used to identify the demographic and occupational characteristics of the employees. Accordingly, factors including age, sex, height, weight, and work experience were collected. The prevalence of musculoskeletal discomfort was recorded by a body map questionnaire during the study period. The body map questionnaire attempts to identify body regions involved with musculoskeletal disorders. The body map questionnaire classifies whole human body into nine anatomical areas. Workers were asked to mark each area in which they feel discomfort. AWBA was used to evaluate working postures and to determine the ergonomic risk level. This tool provides the risk levels for the upper (AULA) and the lower (ALLA) limbs, taking into account the different postures of the body during the work as well as the working duration in each posture. Finally, using a 4x4 matrix, the overall risk level of the whole body is determined. The final risk levels can range from 1 (low) to 4 (extremely high).  Data was analyzed with SPSS software version 16, using t-test and Mann-Whitney test. 

    Results

    The prevalence of musculoskeletal discomfort among the studied fruit pickers was 31.9%, 22.2%, 20.7% and 14.8% in lower back, knees, legs/foots and shoulders respectively. In total, 88 out of 135 workers (65.2%) experienced musculoskeletal discomfort in at least one region of ​​the body while 47 workers (34.8%) reported no discomfort. The age of participants ranged from 12 to 73 years (mean = 35.9 ± 15.7). The history of work ranged from 2 to 50 years with an average of 12.8 ± 11.4. Individual characteristics including age, height, weight, work experience and body mass index were not related with the presence of musculoskeletal discomfort among studied workers (P >0.05). According to the results obtained from the Agricultural Whole-Body Assessment method, the risk score of three was calculated for the upper limbs (AULA), lower limbs (ALLA) as well as whole body (AWBA); indicating high risk of musculoskeletal disorders in fruit pickers due to their excessive exposure to physical ergonomics hazards. 

    Conclusion

    Fruit pickers are at high risk of musculoskeletal disorders. Awkward working postures in manual fruit harvesting may be considered as the main cause for the incidence of MSDs in this working group. Although the lower limbs (foot, legs, knees) of fruit pickers seem more painful than other body parts, it is important to consider their whole body (including lower and upper limbs) in the case of designing any ergonomic improvements, since both lower and