فهرست مطالب

پژوهشنامه فیزیولوژی ورزشی کاربردی - پیاپی 32 (پاییز و زمستان 1399)

پژوهشنامه فیزیولوژی ورزشی کاربردی
پیاپی 32 (پاییز و زمستان 1399)

  • تاریخ انتشار: 1400/03/04
  • تعداد عناوین: 12
|
  • عبدالله حسینلو، رقیه پوزش جدیدی، جبار بشیری، میر علیرضا نورآذر، کریم آزالی علمداری* صفحات 15-29
    سابقه و هدف

    اطلاعات زیادی در مورد تاثیر توام تمرین و کورکومین در شرایط مواجهه با آرسنیک بر مغز وجود ندارد. در این تحقیق تاثیر شش هفته تمرین تناوبی شدید و مصرف کورکومین بر مقدار ظرفیت تام ضداکسایشی، GRP78 و کاسپاز3 هیپوکامپ موشهای صحرایی در معرض آرسنیک بررسی شد.

    مواد و روش ها

    تعداد 48 سر رت نر به شش گروه شامل تمرین، کورکومین، تمرین و کورکومین، آرسنیک، کنترل اتانول و کنترل آب مقطر تقسیم شدند. آرسنیک به مدت شش هفته روزانه از طریق آب آشامیدنی با دوز 5 میلی گرم به ازای هر کیلوگرم وزن بدن و کورکومین روزانه 15 میلی گرم به ازای هر کیلوگرم وزن بدن به صورت خوراکی استفاده شد. پروتکل تمرین ورزشی با شدت بالا به مدت شش هفته (5 روز در هفته) شامل 60 دقیقه دویدن تناوبی(4 دقیقه دویدن با شدت 90-85 درصد VO2max و 2 دقیقه ریکاوری فعال با شدت 60 - 50 درصد) انجام شد.

    یافته ها

    مواجهه با آرسنیک از طریق آب آشامیدنی سبب افزایش معنی دار مقدار کاسپاز 3 (001/0=P) و GRP78 (001/0=P) و کاهش غیرمعنی دار ظرفیت تام ضداکسایشی (95/0=P) هیپوکامپ شد. اگرچه تمرین هم باعث افزایش معنی دار کاسپاز 3 هیپوکامپ شد (001/0=P)، ولی فقط کورکومین قادر به جبران تغییرات کاسپاز 3 (001/0=P) و ظرفیت تام ضداکسایشی (001/0=P) ناشی از آرسنیک بود.

    نتیجه گیری

    مواجهه با آرسنیک هیپوکامپ مغز را در معرض استرس اکسایشی و آپوپتوز قرار می دهد و با وجود آثار محافظتی قابل ملاحظه کورکومین، تمرین تناوبی شدید قابلیت جبران آثار سوء آرسنیک در مغز را ندارد.

    کلیدواژگان: آرسنیک، هیپوکامپ، تمرین تناوبی شدید، کورکومین، مرگ سلولی
  • بهناز خزاعی، عبدالرسول دانشجو*، علیرضا ایزدی صفحات 31-42
    سابقه و هدف

    بافت چربی به عنوان یک بافت اندوکرینی که تعداد زیادی آدیپوکین ها را ترشح می کند شناخته می شود، این آدیپوکین ها علاوه بر تنظیم متابولیسم چربی، نقش مهمی در فرایندهای پاتولوژیکی و فیزیولوژیکی دارند. هدف از پژوهش حاضر، بررسی تاثیر 12 هفته تمرین موازی همراه با مصرف کافیین بر پروتئین وابسته به فاکتور نکروزی توموری3، پروتئین وابسته به فاکتور نکروزی توموری 9، آدیپولین، مایونکتین و مقاومت به انسولین در زنان یایسه چاق بود.

    مواد و روش ها

    در تحقیق نیمه تجربی حاضر 44 زن یایسه (58-46 سال) به روش نمونه گیری در دسترس و هدفمند انتخاب و بصورت تصادفی به چهار گروه کنترل، کافیین، تمرین، تمرین+کافیین تقسیم شدند. تمرینات ورزشی به مدت 12 هفته، سه جلسه در هفته بود که شامل تمرینات هوازی تداومی (20 دقیقه؛ 75-65 درصد ضربان قلب ذخیره) و مقاومتی دایره ای (10 ایستگاه با 70 درصد یک تکرار بیشینه) بود. 6 میلی گرم کافیین به ازای هر کیلوگرم وزن بدن (2 وهله 3 میلی گرمی) در روزهای تمرین به گروه های دریافت کننده مکمل به صورت خوراکی داده شد.

    یافته ها

    نتایج حاکی از افزایش معنادار CTRP-12، CTRP-15 و کاهش معنادار مقاومت به انسولین در زنان یایسه چاق می باشد. مقادیر CTRP-3 و CTRP-9 نیز تغییر معناداری نیافتند.

    نتیجه گیری

    12 هفته تمرین موازی همراه با مصرف کافیین می تواند عامل موثری برای تغییرات مطلوب در شاخص CTRP-12، CTRP-15 و مقاومت به انسولین در زنان یایسه چاق باشد.

    کلیدواژگان: CTRP-3، CTRP-9، CTRP-12، CTRP-15، مقاومت به انسولین
  • مهدی غفاری*، محمد فرامرزی، ساجده صادقیان صفحات 43-56
    سابقه و هدف

    نتایج برخی از مطالعات حاکی از آن است که فعالیت بدنی باعث تغییراتی در شاخص های سیستم ایمنی می گردد و بر عفونت های ویروسی دستگاه تنفسی تاثیرگذار است. هدف از پژوهش حاضر بررسی تاثیر تمرین هوازی بر لنفوسیت های خون، ایمونوگلوبین A بزاق و نوتروفیل ها به صورت یک مرور نظام مند و فرا تحلیل بود.

    مواد و روش ها

    برای انجام پژوهش حاضر، پایگاه های اطلاعاتی، MEDLINE/ PubMed, EMBASE, the Cochrane, Scopus، از سال های 1900 تا 2020 میلادی، همراه با کلمات کلیدی جستجو شد. بعد از غربالگری اولیه مقالات و خروج مقالات تکراری و نامرتبط، در ارزیابی ثانویه متن کامل مقالات ارزیابی گردید و مقالاتی که معیار ورود به پژوهش داشتند آنالیز شدند. 262 مقاله یافت شد که از میان مقالات مورد بررسی قرار گرفته شده، 11 مقاله معیار ورود به مرور سیستماتیک و فراتحلیل را کسب کردند. بر این اساس 812 نفر به دو گروه کنترل و گروه تجربی به ترتیب تعداد 401 و 411 نفر تقسیم می شدند.

    یافته ها

    نتایج نشان داد بین دو گروه فعالیت هوازی و گروه کنترل در میزان ایمونوگلوبین A بزاق (38/0, Z=55/0 37/0-,CI= 06/0, V= 23/0 , SE=71‍/0P=)، لنفوسیت های خون (98/0, Z=32/0 11/0-,CI= 01/0, V= 11/0 , SE=33‍/0P=)، نوتروفیل ها (61/1-, Z=05/0 55/0-,CI= 02/0, V= 15/0 , SE=11‍/0P=) و تعداد روزهای ابتلا به عفونت های ویروس (96/0-, Z=21/0 61/0-,CI= 04/0, V= 21/0 , SE=33‍/0P=) اختلافی بین گروه های فعالیت بدنی و گروه کنترل وجود نداشت.

    نتیجه گیری

    نتایج متاآنالیز حاضر نشان داد بین گروه کنترل و گروه تمرین هوازی بر لنفوسیت های خون، ایمونوگلوبین A بزاق و نوتروفیل ها تفاوت معنی داری وجود ندارند. با توجه به اینکه تعداد مطالعات و شرکت کنندگان بسیار اندک بود و کیفیت مطالعات نسبتا ضعیف بود. به نظر می رسد برای مشخص شدن ارتباط بین لنفوسیت های خون، ایمونوگلوبین A بزاق و نوتروفیل ها با فعالیت هوازی، مطالعات با کیفیت بیشتر و با اندازه نمونه بزرگتر نیاز است.

    کلیدواژگان: لنفوسیت های خون، ایمونوگلوبین A بزاق، نوتروفیل ها، فعالیت هوازی
  • بهلول قربانیان*، یوسف صابری صفحات 57-71
    سابقه و هدف

    هپاتوکین های کبدی یکی از عوامل دخالت کننده در بیماری کبد چرب غیر الکلی می باشد. یکی از روش های درمانی موثر در این بیماری، تمرینات ورزشی می باشد. هدف از مطالعه حاضر بررسی پاسخ برخی عوامل هپاتوکینی به یک دوره تمرینات تناوبی شدید در زنان مبتلا به کبد چرب غیرالکلی می باشد.

    مواد و روش ها

    مطالعه حاضر از نوع نیمه تجربی بوده که جامعه مورد مطالعه آن زنان مبتلا به کبد چرب غیر الکلی بود که 25 نفر از آن ها به روش نمونه گیری تصادفی در دو گروه، تمرین یا کنترل تقسیم شدند. پروتکل تمرین تناوبی شدید به مدت 8 هفته و چهار جلسه در هفته و هر جلسه به مدت 60 دقیقه اجرا شد. نمونه های خونی در شرایط پیش و پس آزمون به مقدار 5 سی سی از ورید بازویی گرفته شد. مقادیر کموتاکسین 2 حاصل از  لکوسیت (LECT2)، فاکتور رشد وابسته به آنژیوپوییتین (AGF) ، گلوبولین متصل به هورمون جنسی (SHBG) و انسولین اندازه گیری شد. برای بررسی تغییرات درون گروهی پیش آزمون با پس آزمون متغیرهای وابسته از آزمون تی وابسته، برای تعیین تفاوت معنادار بین گروه ها از آزمون تی مستقل استفاده شد.

    یافته ها

    مطالعه حاضر نشان داد که بعد از هشت هفته تمرینات اینتروال شدید LECT2 و AGF در گروه تمرین نسبت به گروه کنترل و پیش آزمون کاهش معنادار و SHBG  افزایش معناداری داشت (05/0>p). همچنین مقاومت انسولینی، درصد چربی بدن، شاخص توده بدن و نسبت دور کمر به لگن در گروه تمرین نسبت به گروه کنترل کاهش معناداری داشت (05/0>p).

    نتیجه گیری

    به نظر می رسد تمرینات اینتروال شدید در زنان مبتلا به کبد چرب غیر الکلی به عنوان یک راهکار غیر دارویی برای بهبود مقاومت انسولینی و بهبود هپاتوکینهای مرتبط با  کبد چرب می باشد.

    کلیدواژگان: تمرینات اینتروال شدید، SHBG، LECT2، AGF، کبد چرب غیر الکلی
  • رها محمدی*، رقیه افرونده، مژده خواجه لندی، حامد قیامی، محمدابراهیم بهرام صفحات 73-86
    سابقه و هدف

    میگرن به عنوان یکی از شایع ترین انواع سردرد با شیوع بالا تاثیرات قابل توجهی بر شرایط زندگی افراد می گذارد. این مطالعه با هدف بررسی تاثیر 8 هفته تمرینات یوگا بر شاخص های سردرد میگرنی، نیتریک اکساید و سروتونین سرمی در زنان مبتلا به میگرن انجام شد.

    مواد و روش ها

    در این مطالعه نیمه تجربی 30 بیمار زن مبتلا به میگرن (سن: 2/3±36 سال) به صورت تصادفی در دو گروه تجربی (15=n) و کنترل (15=n) قرار گرفتند. بیماران در گروه تجربی به مدت (3 روز در هفته/هر جلسه 60 دقیقه) به مدت 8 هفته تمرینات یوگا (آساناها، پرایامانا، شاواسانا و کششی) را زیر نظر مربی انجام دادند. اندازه گیری شاخص ها شامل فراوانی سردرد، مدت و شدت میگرن (توسط پرسشنامه روزنگار سردرد) و کیفیت زندگی (توسط پرسشنامه 6- (HIT)) در قبل از شروع دوره ی تمرینی و پس از اتمام دوره ی تمرینی و شاخص های خونی قبل از شروع پروتکل و چهار روز پس از اتمام پروتکل تمرینی صورت گرفت. به منظور ارزیابی تغییرات درون گروهی از آزمون تی وابسته و برای ارزیابی تغییرات بین گروه ها از آزمون تحلیل کواریانس استفاده شد. کلیه آزمون ها در سطح معناداری (05/0>P) مورد بررسی قرار گرفت.

    یافته ها

    هشت هفته تمرینات یوگا باعث کاهش معنادار شدت سردرد با (درصد تغییرات 44/31) (002/0=P)، کاهش تعداد سردرد (درصد تغییرات 93/44) (006/0=P)، کاهش طول مدت سردرد (درصد تغییرات 94/29) (041/0=P) و افزایش بهبود کیفیت زندگی (درصد تغییرات 21/16) (001/0=P) و نیتریک اکساید سرمی (درصد تغییرات 65/28) (015/0=P) در گروه تجربی در مقایسه با گروه کنترل شد اما در میزان سروتونین در مقایسه با گروه کنترل تغییر معناداری مشاهده نشد (درصد تغییرات 12/8) (132/0=P).

    نتیجه گیری

    به نظر می رسد که هشت هفته تمرینات یوگا وینیاسا، به عنوان یک روش مکمل مربوط به سبک زندگی می تواند اثر مثبتی بر بهبود علا یم میگرن و افزایش کیفیت زندگی، در زنان مبتلا به میگرن داشته باشد.

    کلیدواژگان: تمرینات یوگا، تعداد سردرد، سروتونین، نیتریک اکساید
  • مرضیه یعقونی، محمدرضا کردی*، عباسعلی گائینی صفحات 87-101
    سابقه و هدف

    مولتیپل اسکلروزیس (MS) شایع ترین بیماری دمیلینه شدن در سیستم عصب مرکزی (CNS) است. یکی از شبیه ترین مدلهای حیوانی MS، اینسفالومیت خود ایمن تجربی (EAE) است، که بیشتر در مطالعات مورد استفاده و بررسی قرار می گیرد. در این مقاله به بررسی تاثیر تمرینات ورزشی شنای اجباری و ویل رانینگ اختیاری قبل از القای EAE بر یکپارچگی سد خونی -مغزی و بیان ژن پروتئین های اتصالات محکم آکلودین و کلودین5 در بافت مغز می پردازد.

    مواد و روش ها

    تعداد 48 موش ماده C57BL/6 را به طور تصادفی در چهار گروه: شنای اجباری (تعداد=12سر)، ویل رانینگ اختیاری (تعداد=12سر)، گروه کنترل EAE (تعداد= 12سر)، و کنترل سالم (تعداد=12 سر) تقسیم شد. حیوانات گروه شنا 30 دقیقه در روز و حیوانات گروه ویل رانینگ 1 ساعت در روز، 5 روز در هفته به مدت 4 هفته فعالیت نمودند. بعد از پایان دوره تمرین بیان ژن پروتئین های آکلودین و کلودین5 به روش RT-PCR اندازه گیری و داده ها با استفاده از آزمون تحلیل واریانس یک طرفه و آزمون تعقیبی توکی؛ با نرم افزار SPSS16 و 05/0>P بررسی شد.

    یافته ها

    رنگ آمیزی ایوانز بلو نشان داد که میزان نفوذپذیری سد خونی مغزی در گروه های ورزشی به طور معنا داری کمتر از EAE بدون ورزش است. نمرات بالینی در هر دوگروه تمرینی + EAE نسبت به گروه کنترل EAE کاهش، و تمرینات ورزشی از کاهش وزن بدن جلوگیری و بیان ژن پروتئین های آکلودین و کلودین 5 در هر دو گروه تمرینی+EAE نسبت به گروه کنترل EAE افزایش نشان داده است.

    نتیجه گیری

    به نظر می رسد که تمرینات شنای اجباری و ویل رانینگ داوطلبانه باعث افزایش بیان ژن دو پروتئین آکلودین و کلودین5 می شود و درنتیجه یکپارچگی سد خونی مغزی در بافت مغز موش ها بهبود می یابد.

    کلیدواژگان: بیماری MS، اینسفالومیلیت خود ایمن تجربی، تمرینات ورزشی اختیاری و اجباری، سد خونی-مغزی، پروتئین های اتصالات محکم
  • شهناز میرزایی، معرفت سیاهکوهیان*، رقیه افرونده، علی خازنی، سجاد انوشیروانی صفحات 103-114
    سابقه و هدف

    در دهه اخیر، ژن ACTN3 نماینده مناسبی برای قدرت عضلانی و توان معرفی شده است که می تواند در هدایت نوجوانان به ورزش های مربوطه موثر باشد. هدف پژوهش حاضر، بررسی ارتباط پلی مورفیسم ژن ACTN3 با شاخص های قدرت و توان وزنه برداران نوجوان اردبیلی بود.

    مواد و روش ها

    آزمودنی های پژوهش 16 وزنه بردار نوجوان اردبیلی بودند. عملکرد ورزشی شامل قدرت و توان انفجاری ارزیابی گردید. پلی مورفیسم ژن ACTN3 با استفاده از Tetra-ARMs PCR، بررسی شد.

    یافته ها

    نتایج نشان دهنده تفاوت معنادار در فراوانی ژنوتیپی پلی مورفیسم ژن ACTN3 در آزمودنی ها بود که بیشترین فراوانی در ژنوتیپها به ترتیب ٪63RX=، ٪31RR= و ٪6XX= بود. نتایج نشان دهنده عدم تفاوت معنادار در شاخص عملکرد قدرتی و  توانی در بین هر سه ژنوتیپ بود.

    نتیجه گیری

    نتایج نشان دهنده برتری ژنوتیپ ٪63=RX در ژن ACTN3 وزنه برداران اردبیلی بود، با توجه به برتری ژنوتیپ RX و ژنوتیپ RR بترتیب در آزمون های قدرت و توان٬ احتمالا در این منطقه افراد دارای آلل R ژن ACTN3، در ورزش های قدرتی و توانی موفق تر هستندکه البته نیاز به تحقیقات بیشتر در این زمینه می باشد.

    کلیدواژگان: پلی مورفیسم، ACTN3، عملکرد قدرتی و توانی، وزنه بردار نوجوان
  • محسن جوانی، مرضیه ثاقب جو*، حمید محبی، محسن محمدنیا احمدی صفحات 115-133
    سابقه و هدف

    شدت و هزینه انرژی فعالیت ورزشی از موثرترین عوامل بر اکسایش سوبسترا است. توده عضلانی درگیر در فعالیت ورزشی نیز یک عامل موثر بر اکسایش سوبسترا است. هدف از مطالعه حاضر، مقایسه اثر حاد دو نوع فعالیت ورزشی تناوبی شدید با هزینه انرژی یکسان و توده عضلانی درگیر متفاوت، بر اکسایش سوبسترا، اشتها و لذت درک شده از فعالیت ورزشی در مردان دارای اضافه وزن یا چاق بود.

    مواد و روش ها

    10 مرد جوان دارای اضافه وزن یا چاق (شاخص توده بدن 97/2±95/29 کیلوگرم بر مترمربع) در سه شرایط شامل فعالیت ورزشی تاباتا (20 دقیقه با شدت تقریبی 75 درصد حداکثر اکسیژن مصرفی)، فعالیت ورزشی روی چرخ کارسنج (23 دقیقه با شدت تقریبی 66 درصد حداکثر اکسیژن مصرفی) و کنترل بررسی شدند. گازهای تنفسی آزمودنی ها در حالت پایه، حین و در طی سه ساعت پس از فعالیت ورزشی با دستگاه تحلیل کننده گازهای تنفسی، تجزیه وتحلیل شد. اشتهای افراد قبل، بلافاصله و سه ساعت پس از فعالیت ورزشی اندازه گیری شد. لذت درک شده از فعالیت ورزشی نیز بلافاصله پس از فعالیت ورزشی سنجش شد.

    یافته ها

    نتایج نشان داد در طی سه ساعت پس از فعالیت، اکسایش چربی در فعالیت ورزشی تاباتا در مقایسه با چرخ کارسنج و شرایط کنترل به طور معنادار بیشتر بود (01/0=P) و اکسایش کربوهیدرات در فعالیت ورزشی تاباتا نیز نسبت به شرایط کنترل به طور معنادار کمتر بود (04/0=P). بین مقدار اکسیژن مصرفی اضافی و هزینه انرژی در طول سه ساعت پس از فعالیت ورزشی، تفاوت معناداری بین دو فعالیت ورزشی وجود نداشت. همچنین، نسبت تبادل تنفسی در بازه های زمانی 30-0، 150-120، 180-150 دقیقه و در مجموع سه ساعت پس از فعالیت ورزشی تاباتا نسبت به چرخ کارسنج بیشتر بود (مقادیر P به ترتیب 02/0، 02/0، 02/0 و 05/0). در نهایت، در سه ساعت پس از فعالیت ورزشی، اشتها صرف نظر از وجود و نوع مداخله افزایش یافت (01/0=P). بین لذت درک شده از فعالیت های ورزشی تاباتا و چرخ کارسنج تفاوت معناداری وجود نداشت (41/0=P).

    نتیجه گیری

    به نظر می رسد انجام فعالیت ورزشی تاباتا که توده عضلانی بیشتری را درگیر می کند، در مقایسه با فعالیت ورزشی با هزینه انرژی یکسان روی چرخ کارسنج، علی رغم عدم تفاوت در میزان اشتها و لذت درک شده از فعالیت ورزشی، باعث اکسایش بیشتر چربی پس از فعالیت ورزشی در مردان دارای اضافه وزن یا چاق می شود.

    کلیدواژگان: فعالیت ورزشی شدید، اکسایش چربی، تنظیم اشتها، اکسیژن مصرفی پس از فعالیت ورزشی، توده عضلانی
  • المیرا احمدی، حمید رجبی، حمیدرضا برزگرپور، رعنا فیاض میلانی* صفحات 135-154
    سابقه و هدف

    فرآیند فزاینده فراخستگی در ایجاد پیشرفت یا افت عملکرد ورزشکار، نقش بسیار مهمی دارد و توقف به موقع در این محور سبب پیشرفت عمکرد ورزشکار و رسیدن به هدف خواهد شد. هدف تحقیق حاضر پایش شاخص های فراخستگی در گروه تمرین استقامتی جسمانی همراه با تمرین مغزی در مقایسه با تمرین استقامتی جسمانی می باشد.

    مواد و روش ها

    آزمودنی های تحقیق 20 زن و مرد دانشجوی تربیت بدنی دانشگاه شهید بهشتی (سن 4/4 ± 3/22 سال، قد 12/6 ± 56/177سانتی متر، شاخص توده ی بدن 5/4 ± 22 کیلوگرم بر متر مربع) بودند. با استفاده از نتایج آزمون حداکثر اکسیژن مصرفی، آزمودنی ها به دو گروه تمرین استقامتی همراه با تمرین مغزی (BET) و گروه تمرین استقامتی (ET) تقسیم شدند. تمرین استقامتی بر روی دوچرخه ثابت و تمرین مغزی همزمان با استفاده از مانیتور به مدت هشت هفته انجام شد. برای پایش تمرین از شاخص های پرسشنامه پومز، ضربان قلب استراحتی، میزان درک تلاش و سطوح استراحتی کورتیزول بزاقی استفاده شد. برای تجزیه و تحلیل داده ها از آزمون آماری تحلیل واریانس بااندازه گیری های مکرر استفاده شد. سطح معناداری آزمون P˂0.05 در نظر گرفته شد.

    یافته ها 

    صرف نظر از نوع فعالیت، میزان حداکثر اکسیژن مصرفی افزایش معناداری در هر دو گروه به همراه داشت (P = 00/0). نتایج ضربان قلب استراحتی، شاخص های پرسشنامه ی پومز و سطوح استراحتی کورتیزول بزاقی تغییر معناداری که بیانگر فراخستگی غیرعملکردی باشد، نشان ندادند (p <0.51). شاخص میزان درک تلاش طی دوره ی تمرین، در گروه، تمرین استقامتی جسمانی همراه با تمرین مغزی در مقایسه با گروه تمرین استقامتی جسمانی افزایش داشت (P=0.5).

    نتیجه گیری

    نتایج تحقیق حاضر نشان داد با وجود افزایش محرک تمرینی به گروه تمرین استقامتی جسمانی همراه با تمرین مغزی و بالاتر بودن میزان درک فشار، این گروه دچار بیش تمرینی یا فراخستگی غیرعملکردی نشدند، ک. با استناد به نتایج پیشرفت عملکرد می توان بیان کرد آزمودنی ها طی دوره ی تمرین به فراخستگی عملکردی یا بیش جبرانی رسیدند و توانستند بهبود عملکرد را تجربه کنند و شاخص های نماینده ی فراخستگی غیرعملکردی در هیچ یک بالاتر نبود.

    کلیدواژگان: فراخستگی، خستگی ذهنی، پایش تمرین، پیشرفت عملکرد ورزشی، میزان درک تلاش
  • ابراهیم اسکندری فرد، مهدی کارگرفرد*، آنتونیو فیگیردو صفحات 155-170
    سابقه و هدف

    هدف از این مطالعه بررسی میزان همبستگی بین مدت زمان شرکت در مسابقات با وضعیت بالیدگی، قابلیت های آمادگی جسمانی، سطح هورمونی و توضیح چگونگی تاثیر این عوامل بر مدت زمان شرکت در مسابقات بود.

    مواد و روش ها

    در پژوهس حاضر 30 بازیکن فوتبال نخبه پسر زیر 15 سال در طول فصل مسابقات برای بررسی میزان ارتباط بین مدت زمان شرکت در مسابقات با سن اسکلتی، اکسیژن مصرفی بیشینه، شاخص خستگی، آزمون CMJ، هورمون رشد و فاکتور رشد شبه انسولین  تحت نظر قرار گرفتند و پس از پایان فصل، طی 4 روز در آزمون های آنتروپومتریک، وضعیت بالیدگی، سطح هورمونی و قابلیت های آمادگی جسمانی مورد ارزیابی قرار گرفتند.

    یافته ها

    هورمون رشد با حداکثر اکسیژن مصرفی (52/0=r) و پرش عمودی (53/0=r) همبستگی بالایی (01/0=P) داشت به علاوه، شاخص خستگی (44/0-=r) و فاکتور رشد شبه انسولین (39/0=r) با مدت زمان شرکت در مسابقات همبستگی متوسط (05/0=P) داشت. بعد از انجام رگرسیون خطی مشخص شد که شاخص خستگی (19/0=R2) و فاکتور رشد شبه انسولین (15/0=R2) به طور معناداری (05/0=P) قابلیت پیش بینی مدت زمان شرکت در مسابقات را دارند. همچنین رگرسیون خطی چندگانه 49% از مدت زمان شرکت در مسابقات را توضیح داد.

    نتیجه گیری

    متغیرهای مستقل شاخص خستگی و فاکتور رشد شبه انسولین قادر به تعیین زمان شرکت در مسابقات بودند، و هنگام ورود همه متغیرها، بطور معناداری مدل مدت زمان شرکت در مسابقات توضیح داده شد. بنابراین، به نظر می رسد میزان بالیدگی، آمادگی جسمانی و سطح هورمونی نقش تعیین کننده ای در توضیح مشارکت در مسابقه در بازیکنان فوتبال جوانان را دارد.

    کلیدواژگان: فوتبال، سن اسکلتی، روش فلس، اکسیژن مصرفی بیشینه (VO2max)، هورمون فاکتور رشد شبه انسولین (IGF-1)
  • معصومه نوروزپور، سید محمد مرندی*، محسن قنبرزاده، عباسعلی زارع مایوان صفحات 171-186
    سابقه و هدف

    افزایش سن و تغییرات هورمونی در هنگام یایسگی باعث تغییر عملکرد در برخی سیستم های فیزیولوژیکی بدن می گردد و به طور منحصر به فردی زنان را در معرض بیماری کبد چرب غیر الکلی (NAFLD) قرار می دهد. هدف از این مطالعه بررسی اثر تمرین هوازی- مقاومتی بر غلظت سرمی رتینول متصل به پروتیین4، چاقی شکمی و شاخص های متابولیکی در زنان یایسه مبتلا به کبد چرب غیر الکلی بود.

    مواد و روش ها

    24 زن یایسه غیر فعال مبتلا به کبد چرب با دامنه سنی 50-68 سال، به صورت تصادفی در دو گروه تمرین و کنترل تقسیم شدند. تمرینات هوازی (با شدت 50 تا 75 درصد ضربان قلب بیشینه) و مقاومتی (با شدت 50 تا 75 درصد یک تکرار بیشینه) 3 جلسه در هفته، به مدت 10 هفته انجام شد. چربی کبد با سونوگرافی، مقدار RBP4 با روش الایزا، شاخص مقاومت به انسولین (HOMA-IR)، شاخص های آنتروپومتریک، پروفایل لیپیدی و آنزیم های کبدی اندازه گیری شدند. داده ها با آزمون کواریانس، t همبسته و ویلکاکسون، همچنین آزمون پیرسون و اسپیرمن تحلیل شدند.

    یافته ها

    نتایج نشان داد تمرین هوازی مقاومتی باعث کاهش معنادار سطح RBP4، شاخص مقاومت به انسولین، گلوکز ناشتا، شاخص های آنتروپومتریک، آسپارتات آمینو ترانسفراز (AST)، تری گلیسرید (TG)، LDL و کبد چرب در گروه تمرین در مقایسه با گروه کنترل شد (p <0.05). همچنین RBP4 ارتباط معناداری با کبد چرب، تری گلیسرید، چاقی شکم و وزن بدن داشت (p <0.05). تغییرات آلانین آمینو ترانسفراز (ALT)، انسولین ناشتا و HDL معنادار نبود (P>0.05).

    نتیجه گیری

    تمرین هوازی- مقاومتی می تواند در زنان یایسه سطح RBP4 و مقاومت به انسولین را کاهش دهد و با کاهش چاقی شکمی و پروفایل لیپیدی در بهبود کبد چرب غیر الکلی موثر باشد.

    کلیدواژگان: کبد چرب غیر الکلی، تمرین هوازی مقاومتی، مقاومت به انسولین، RBP4، پروفایل لیپیدی
  • محسن امیری، فرزانه تقیان* صفحات 187-205
    سابقه و هدف

    هدف از تحقیق حاضر مقایسه تاثیر تمرینات تکرار دوهای سرعتی (RSA) و بازی در ابعاد کوچک (SSG) بر برخی از فاکتورهای آمادگی جسمانی مرتبط با عملکرد در بازیکنان فوتسال بود.

    مواد و روش ها

    تعداد 22 نفر فوتسالیست مرد (میانگین سنی 04/2±04/18 سال، وزن 08/3±1/63 کیلوگرم، قد 05/0±176 سانتیمتر، شاخص توده بدنی 6/2±3/20) انتخاب و بصورت تصادفی به دو گروه تجربی تمرینات RSA (10 نفر) و SSG (12 نفر) تقسیم شدند. در ابتدا از آزمودنی ها اندازه های آنتروپومتریکی شامل قد و وزن و سپس آزمون های آمادگی جسمانی مرتبط با عملکرد در فوتسال شامل: دوهای سرعت 10 ،15 و 20 متر برای سنجش سرعت، آزمون LRUN و VCUT برای سنجش چابکی، آزمون پرش عمودی سارجنت، آزمون RSA و RAST برای سنجش توان بی هوازی، آزمون FIET برای سنجش توان هوازی و آزمون LSPT برای سنجش عملکرد مهارتی در فوتسال گرفته شد. گروه های تجربی در یک دوره تمرین 4 هفته ای شرکت کردند. تمرینات گروه RSA شامل 3 ست از 6 دوی سرعت 40 متری با 20 ثانیه استراحت غیرفعال بین هر دوی سرعت و 4 دقیقه استراحت غیرفعال بین هر ست بود. تمامی دوهای سرعت با سه تغییر جهت 180 درجه ای در هر 10 متر انجام شد. تمرینات گروه SSG شامل 3 ست از بازی فوتسال در زمین کوچک شده به ابعاد (20متر طول و 12متر عرض) به مدت 4 دقیقه و استراحت فعال سه دقیقه بین هر ست و با تعداد نفرات (3 در مقابل 3) انجام شد. به منظور تحلیل داده ها از آزمون تحلیل کواریانس استفاده شد و سطح معنی داری 05/0 p < در نظر گرفته شد.

    یافته ها

    در مقدار میانگین رکورد آزمون توان بی هوازی RSA در گروه RSA در مقایسه با گروه SSG پیشرفت قابل توجهی مشاهده شد. همچنین در حداقل، حداکثر و میانگین توان در آزمون RAST، گروه RSA پیشرفت قابل توجهی نسبت به گروه SSG داشت. همچنین در مقایسه تاثیر بین چهار هفته تمرینات  RSAوSSG هیچ یک از تمرینات باعث بهبود پرش سارجنت نشد، ولی هر دو مدل تمرینی باعث بهبود فاکتورهایی نظیر چابکی، سرعت، توان هوازی، عملکرد مهارتی و توان بی هوازی (به خصوص توسط تمرینات RSA) شد.

    نتیجه گیری

    از این یافته ها میتوان چنین نتیجه گرفت که در مقایسه تمرینات RSA و SSG در طراحی تمرینات برای بازیکنان فوتسال بهتر است از تمرینات RSA برای بهبود توان بی هوازی استفاده شود.

    کلیدواژگان: فوتسال، تمرینات RSA، تمرینات SSG، توان بی هوازی RAST، آزمون FIET
|
  • Abdollah Hosseinlou, Roghayeh Pouzesh Jadidi, Jabbar Bashiri, Mir Ali Reza Nourazar, Karim Azali- Alamdari * Pages 15-29
    Background and Purpose

    There is a little information about the synergic effects of exercise training and curcumin supplementations on arsenic exposure in the brain. We investigated the effects of six weeks of aerobic training and curcumin supplementation on hippocampal caspase 3, total antioxidant capacity and GRP78 level in rats exposed to arsenic.

    Methodology

    Eighty five male rats were randomized in six groups including training, curcumin, training+curcumin, arsenic, ethanol control and normal control. Arsenic and curcumin were administered orally for entire the study period. HIIT were conducted for six weeks (5 d/w, 60 min/session (with 4 min running at 85-90% of Vo2max and 2 min recovery at 50-60% of Vo2max intervals).

    Results

     Exposure to arsenic through drinking water caused a significant increase in the amount of caspase 3 (P=0.001) and GRP78 (P=0.001) and a non-significant decrease in the total antioxidant capacity level (P=0.95) of the hippocampus. HIIT also significantly elevated hippocampal caspase 3 level (P=0.001), however only curcumin supplementation could attenuate caspase 3 (P=0.001) and TAC alterations (P=0.001) induced by arsenic exposure.

    Conclusion

    Arsenic exposure renders the hippocampus to oxidative stress and risk of apoptosis. In spite of a remarkable protective effects by curcumin supplementation, HIIT fails to overcome arsenic toxicity in the brain.

    Keywords: Arsenic, Hippocampus, HIIT, Curcumin, Cell Death
  • Behnaz Khazaei, Abdolrasoul Daneshjoo *, Alireza Izadi Pages 31-42
    Background and Purpose

    Adipose tissue is known as an endocrine tissue that secretes a large number of adipokines. In addition to regulating fat metabolism, these adipokines play an important role in pathological and physiological processes The aim of this study was to determine the effect of 12 weeks of Concurrent training with caffeine supplementation on C1q/TNF-Related Protein3, C1q/TNF-related protein 9، Adipoline, Mayonctin and insulin resistance in postmenopausal women.

    Methodology

    In this quasi-experimental study 44 postmenopausal women (46-58 years) were selected and divided in to Four groups (Control, Caffeine, training, training + Caffeine.Twelve weeks training, 3 sessions per week included continuous aerobic exercises (20 min, 65-75% of HRR), and circular resistance training (10 stations with 70% 1RM). The aerobic training included 20 min duration with 65-75% HRR per session and the resistance training program included 10 stationary exercise as did circular with 70% 1RM.6 milligrams of caffeine per kilogram of body weight (2 to 3 mg) was given orally to supplemental groups.

    Results

    The results showed a significant increase in CTRP-12, CTRP-15 and significantly reduced insulin resistance in obese postmenopausal women. CTRP-3 and CTRP-9 not change significantly.

    Conclusion

    12 weeks of Concurrent training with caffeine consumption can be an effective factor for optimal changes in CTRP-12, CTRP-15 and insulin resistance in obese postmenopausal women.

    Keywords: CTRP-3, CTRP-9, CTRP-12, CTRP-15, Insulin Resistance
  • Mahdi Ghafari *, Mohamad Faramarzi, Sajedeh Sadeghian Pages 43-56
    Background and Purpose

    The results of several studies suggest that suggest that physical activity causes changes in immune system indicators and affects viral infections of the respiratory tract. The aim of this study was to evaluate the effect of aerobic exercise on blood lymphocytes, salivary immunoglobulin A and neutrophils as a systematic and meta-analysis.

    Methodology

    The databases including MEDLINE/PubMed, EMBASE, the Cochrane and Scopus were searched with keywords from 1900 to 2020 AD. After the initial screening, the full text of the articles was evaluated and the articles that were included in the research criteria were analyzed. 260 articles were found, and among the articles reviewed, 11 articles were the criteria for systematic and meta-analysis. Accordingly, 812 people were divided into two control groups and 401 and 411 experimental groups, respectively.

    Results

    The results showed that between the two groups of aerobic activity and control group in salivary immunoglobulin A levels (P = 0.71, SE = 0.23, V = 0.06, CI = -0.37 0.55 Z = 0.38), blood lymphocytes (P = 0.33, SE = 0.11, V = 0.01, CI = -0.11 0.32 Z = 0.98), neutrophils (P = 0.11, SE = 0.15, V = 0.02, CI = -0.55 0.05 Z = -1.61) and the number of days infected with the virus (P = 0.33, SE = 0.21, V = 0.04, CI = -0.61 0.21 Z = -0.96) There was no difference between physical activity group and control group.

    Conclusion

    The results of the present meta-analysis showed that there was no significant difference between the control group and the aerobic training group on blood lymphocytes, salivary immunoglobulin A and neutrophils. Given that, the number of studies and participants was very small and the quality of studies was relatively poor. It appears to be necessary to determine the association between blood lymphocytes, salivary immunoglobulin A, and neutrophils with aerobic activity, higher quality studies, and larger sample size.

    Keywords: Blood lymphocytes, salivary immunoglobulin A, neutrophils, Aerobic training
  • Bahloul Ghorbanian *, Yousef Saberi Pages 57-71
    Background and Purpose

    Liver hepatokines are one of the contributing factors in non-alcoholic fatty liver disease. One of the most effective treatments for this condition is exercise. Therefore, the aim of this study was to investigate the response of some liver hepatokines to a period of high intensity interval training in women with fatty liver.

    Methodology

    twenty Five women with non-alcoholic fatty liverwere randomly divided into two groups: exercise or control. The high intensity interval training protocol was performed for 8 weeks and four sessions per week for 60 minutes each session. Blood samples were taken from the arm vein to 5 cc pre- and post-test conditions. Plasma levels of Leukocyte-derived chemotaxin 2 (LECT2), angiopoietin-dependent growth factor (AGF), sex hormone-binding globulin (SHBG), and insulin were measured. Independent paired T-test was used to determine the intra-group changes of pre-test with post-test of dependent variables, and independent t-test was used to determine the significant difference between the groups.

    Results

    The present study showed that after eight weeks of intense interval training LECT2 and AGF in the training group compared to the control had a significant decrease and SHBG significantly increased (p <0.05). Also, insulin resistance, body fat percentage, body mass index and waist to pelvic hip ratio have been significantly reduced in the exercise group compared to the control group (p <0.05).

    Conclusion

    High intensity interval training in women seems to be a non-pharmacological solution to improve insulin resistance and improve fatty liver-related hepatokines.

    Keywords: HIIT, SHBG, LECT2, AGF, Non-alcoholic fatty liver
  • Raha Mohammadi *, Roghayyeh Afroundeh, Mojdeh Khajehlandi, Hamed Ghiami, Mohammadebrahim Bahram Pages 73-86
    Background and Purpose

    Migraine as a one of the most common types of high frequency headaches has a significant impact on people's living conditions. The purpose of this study was to investigate the effect of 8-weeks of yoga exercises on migraine headache induces serum levels of serotonin and nitric oxide in women with migraine.

    Methodology

    In this quasi-experimental study, 30 female (age: 36±3.2 years) with migraine were randomly divided into experimental (n=15) and control groups (n=15). The experimental group performed yoga training for 8 weeks (5 days/60 min session). Indicators included frequency of headache, duration of migraine, pain intensity (by questionnaire) and quality of life (HIT-6) were measured at pretest and posttest and blood samples were taken 48 hours before and 4 days after the last secession of exercise program in fasting state. The ANCOVA test used to examine changes in between groups.

    Results

    Yoga exercise significantly reduced headache severity (P=0.002), number of headaches (P=0.006), headache duration (P=0.041) and increased quality of life (P=0.001) and nitric oxide levels in the experimental group compared to the control group significantly, but there was no significant change in serotonin levels (P≥0.05).

    Conclusion

    Eight weeks Vinyasa yoga exercises as a complementary method of life style appear to have a positive effect on improving migraine symptoms and enhancing quality of life in people with migraine.

    Keywords: Yoga exercises, Headache number, Serotonin, Nitric oxide
  • Marziye Yaghoubi, Mohammadreza Kordi *, Abbasali Gaeini Pages 87-101
    Background and Purpose

    Multiple sclerosis (MS) is a neurodegenerative disease of the central nervous system. The animal model of MS, experimental autoimmune encephalomyelitis (EAE), is commonly used for studies of human inflammatory demyelinating diseases. The present study was conducted to determine the impact of forced swimming and voluntary wheel running exercises before the induction of EAE on expression of occludin and cloudin5 genes in the brain tissue.

    Methodology

    48 C57BL / 6 mice randomly divided into four groups (n=12): Forced Swimming + EAE, voluntary wheel running + EAE, NoEX-EAE, and control group. Animals performed either swimming exercise for 30 min per day or wheel running for one hour per day, five days per week for four weeks. Data were analyzed using SPSS16 software. One-way ANOVA and Tukey’s post-hoc test were applied. P-values of ≤0.05 were considered statistically significant.

    Results

    Evans Blue's staining showed that the permeability of the blood-brain barrier in wheel running was significantly lower than in EAE without exercise. Clinical scores on both EAE + exercise groups decreased compared to the EAE group, and exercise prevented body weight loss, and the expression of the Alocudine and Claudine 5 protein genes in both EAE exercise groups increased compared to the EAE group.

    Conclusion

    The forced and voluntary exercises appear to increase the gene expression of the two proteins occludin and cloudin5, thereby improving the integrity of the blood-brain barrier in the brain tissue of mice.

    Keywords: Multiple Sclerosis, experimental autoimmune encephalomyelitis, forced, voluntary exercise, blood-brain barrier, tight junction proteins
  • Shahnaz Mirzaei, Marefat Siahkouhian *, Roghayyeh Afroundeh, Ali Khazani, Sajjad Anoshirvani Pages 103-114
    Background and Purpose

    In the last decade, ACTN3 gene has been introduced as a suitable representative for muscle strength and power that can be effective in guiding adolescents to related sports. The aim of this study was to investigate the relationship between ACTN3 gene polymorphism and strength and power indices of adolescent weightlifters in Ardabil.

    Methodology

    The subjects of the study were 16 adolescent weightlifters from Ardabil. Measured athletic performance included explosive strength and power. ACTN3 gene polymorphism was examined by Tetra-ARMs PCR.

    Results

    The results showed a significant difference in the genotypic frequency of ACTN3 gene polymorphism in the subjects, which had the highest frequency in the genotypes RX=63%, RR=31% and XX=6%, respectively. The results showed no significant difference in strength and power performance index between all three genotypes.

    Conclusion

    The results showed the superiority of genotype RX=63% in ACTN3 gene of Ardabil weightlifters, Due to the superiority of the RX genotype and the RR genotype in strength and power tests, respectively, in the region, people with the ACTN3 gene R allele are probably more successful in strength and power sports, which of course requires more research in this area.

    Keywords: polymorphism, ACTN3, Strength, power performance, Adolescent weightlifters
  • Mohsen Javani, Marziyeh Saghebjoo *, Hamid Mohebbi, Mohsen Mohammadnia Ahmadi Pages 115-133
    Background and Purpose

    Intensity and energy expenditure of exercise are most effective factors on substrate oxidation. Involved muscle mass in exercise is an effective factor on substrate oxidation. The aim of the present study was to compare the acute effect of two type of high-intensity interval exercise (HIIE) with same energy expenditure and different involved muscle mass on substrate oxidation, appetite and exercise enjoyment in overweight or obese men.

    Methodology

    Ten overweight or obese young men (body mass index: 29.95±2.97 kg.m-2) completed three conditions including Tabata exercise (20 min at approximately 75% VO2max) (TE), ergometer exercise (23 min at approximately 66% VO2max) (EE), and control. The subjects' breathing gases were analyzed by gas analyzer in baseline, during exercise, and during three hours after exercise. The appetite was measured in before, immediately and three hours after exercise. The exercise enjoyment was measured, immediately after exercise.

    Results

    Fat oxidation during three hours after the TE was significantly higher compared to EE and control (P=0.01) and carbohydrate oxidation during three hours after the TE was significantly lower compared with control condition (P=0.04). There was no significant difference between the two HIIE during three hours after exercise in excess post-exercise oxygen consumption and energy expenditure. However, the respiratory exchange ratio was higher in 0-30, 120-150, 150-180 min, and total of three hours after the TE compared with EE (P values, 0.02, 0.02, 0.02, and 0.05, respectively). Finally, appetite increased regardless of the presence and type of intervention, in three hours after exercise (P=0.01). There was no significant difference between the perceived enjoyment of TE and EE (P = 0.41).

    Conclusion

    It seems that Tabata exercise, which involves more muscle mass, causes more oxidation of fat after exercise compared to exercise with the same energy expenditure on ergometer in overweight or obese men, despite no difference in appetite and exercise enjoyment.

    Keywords: High-intensity exercise, Fat oxidation, Appetite regulation, Post Exercise Oxygen Consumption, Skeletal muscle
  • Elmira Ahmadi, Hamid Rajabi, Hamidreza Barzegarpoor, Rana Fayazmilani * Pages 135-154
    Background and Purpose

    The increasing process of overreaching in the development or decline of the athlete's performance acts as a moving that stops in the axis timely will improve the athlete's performance and achieve the goal. Therefore, the aim of the present study was investigated the effects of concurrent exercise physical and brain endurance on overreaching factors in active people.

    Methodology

    Subjects included 20 active male and female physical education students (Mean ±SD; age: 22.3 ± 4.4 years, height: 177.56 ± 6.12 cm, BMI: 22± 4.5 kg/m2). Participants were divided into two groups of concurrent endurance and brain training (BET) and endurance training (ET), according to the results of the maximum oxygen consumption test. Physical exercise training was performed on cycle ergometer and brain training using computer with monitor on front of subjects during cycling. To analyze the results of the tests, Mix ANOVA. Significance level (P≤0.05) was considered.

    Results

    The results showed that the maximum oxygen consumption after the training period, regardless of the type of activity, increased significantly (P = 0.00). Monitoring resting heart rate. POMS questionnaire indicators and resting cortisol levels did not show a significant increase indicating non-functional overreaching, respectively (P≤0/51). The rating of perceived exertion index was higher in the group that did physical endurance activity along with brain endurance training (P= 0/5).

    Conclusion

    These findings showed despite the increase stimulant to concurrent physical and brain endurance training did not cause non-functional overreaching and overtraining, but also based on the results of performance improvement, it can be said that the subject achieved functional overreaching and super compensation during the training period, which was able to experience progress.

    Keywords: Overreaching, Mental fatigue, Training Monitoring, Improve Performance, Amount of effort perceived
  • Ebrahim Eskandarifard, Mehdi Kargarfard *, Antonio Figueredu Pages 155-170
    Background and Purpose

    This study aimed to investigate the correlation between playing time in the matches with maturity status, physical fitness, hormone levels and to explain how these factors affect playing time in the matches.

    Methodology

    In the present study 30 elite football players under 15 years old were monitored during the season to evaluate the relationship between playing time in the matches and skeletal age, VO2max, fatigue index, Counter Movement Jump, growth hormone, and IGF-1 and after the end of the season, they were evaluated in anthropometric tests, maturity status, hormonal level and physical fitness in 4 days.

    Results

    Growth hormone had a high correlation (P=0.05) with VO2max (r = 0.52) and Counter Movement Jump (r = 0.53). In addition, fatigue index (r = -0.44) and IGF-1 (R=0.39) had moderate correlation (P = 0.05) with playing time in the matches. In linear regression, it was found that fatigue index (R2 = 0.19) and IGF-1 (R2 = 0.15) significantly (P= 0.05) could predict the playing time in the matches. Multiple linear regression also explained 49% of the playing time in the matches.

    Conclusion

    Independent variables like fatigue index and IGF-1 were able to determine the game time, and when all variables were entered, the playing time model significantly was explained. Therefore, maturity, physical fitness, and hormonal levels seem to play a decisive role in explaining the time of participation in the matches in youth football players.

    Keywords: Football, Skeletal Age, Fels Method, VO2max, Insulin-like Growth Factor 1 (IGF-1)
  • Masoumeh Norouzpour, Mohammad Marandi *, Mohsen Ghanbarzadeh, Abbasali Zaremaivan Pages 171-186
    Background andPurpose

    Aging and postmenopausal hormonal changes cause changes in the function of certain physiological systems of the body, and expose women to the risk of non-alcoholic fatty liver disease (NAFLD) in a unique manner. The present study was conducted to investigate the effect of aerobic-resistance exercise on serum concentration of retinol-bonded protein 4 (RBP4), abdominal obesity, and metabolic markers in postmenopausal women with non-alcoholic fatty liver.

    Methodology

    Twenty-four 50-68 year-old sedentary postmenopausal women with fatty liver were randomly divided into exercise and control groups. Aerobic (at intensity of 50% to 75% of maximum heart rate) and resistance (at intensity of 50% to 75% of a maximum repetition) exercises were carried out over three sessions per week for ten weeks. The following indices were measured: liver fat by ultrasound, RBP4 by ELISA method, insulin resistance index (HOMA-IR), anthropometric indices, lipid profile, and liver enzymes. The data were analyzed using ANCOVA, paired t, Wilcoxon, Pearson and Spearman tests.

    Results

    Aerobic-resistance exercise significantly reduced RBP4 level, insulin resistance index, fasting blood glucose, Anthropometric characteristics, aspartate aminotransferase (AST), triglyceride (TG), LDL, and fatty liver in the exercise group compared to those in the control group (p < 0.05). Moreover, RBP4 had significant relationships with fatty liver, triglyceride, abdominal obesity, and body weight (p < 0.05). No significant change was observed in alanine aminotransferase (ALT), fasting insulin, and HDL (P>0.05).

    Conclusion

    Aerobic-resistance exercise can reduce RBP4 level and insulin resistance, and improve NAFLD in postmenopausal women by reducing abdominal obesity and lipid profile.

    Keywords: Non-alcoholic fatty liver, Aerobic-Resistance Exercise, Insulin Resistance, RBP4, Lipid Profile
  • Mohsen Amiri, Farzaneh Taghian * Pages 187-205
    Background and Purpose

    The aim of the present study was to comparison of the effect of RSA (repeated sprint ability) and SSG (Small side games) on some of the physical fitness factors related to performance in futsal players.

    Methodology

    twinty two male futsal players (average age of 18/04±2/04 years, weight 63/3±1/08 kg, height 176±0.05 cm, BMI 20/3±2/6) were selected and randomly divided into two experimental groups of RSA (n=10) and SSG (n=12). Initially, subjects were tested for anthropometric measurements, including height and weight, and then physical fitness tests related to performance in futsal, including: 10, 15, and 20 m sprints for speed measurement, LRUN and VCUT tests for agility, Sargent vertical jump test, RSA and RAST tests were performed to measure anaerobic power, FIET test was used to measure aerobic power and LSPT test was used to measure skill performance in futsal. Experimental groups participated in a 4-week training course. The RSA group exercises consisted of 3 sets of 6 sprints of 40 meters with 20 seconds of inactive rest between each sprint and 4 minutes of inactive rest between each set. All sprints was changed by three 180 degree changes every 10 meters. The SSG group exercises consisted of 3 sets of futsal games on a reduced pitch (20 meters long and 12 meters wide) for 4 minutes and active rest for three minutes between each set and with the number of people (3 vs. 3). In order to analyze the data, a covariance analysis test was used and a significance level of p.

    Results

    In the mean section of the record in anaerobic power variable measured by RSA test and in the maximum power, average power and minimum power in the anaerobic power variable measured by RSAT test, a significant difference between SSG and RSA groups in post-test the test was observed. The average RSA test record in the RSA group was significantly lower than in the SSG group. And the minimum, maximum, and average RAST test power in the RSA group was significantly higher than the SSG group.

    Conclusion

    In comparing the effect between four weeks of RSA and SSG training, neither training improved sergeant jump, but both training models improved factors such as agility, speed, aerobic power, skill performance and anaerobic power (especially by RSA training). From these findings, it can be concluded that in comparison with RSA and SSG exercises in designing exercises for futsal players, it is better to use RSA exercises to improve anaerobic power.

    Keywords: Futsal, RSA training, SSG training, RAST anaerobic power, FIET test