فهرست مطالب

روانپزشکی و روانشناسی بالینی ایران - سال بیست و ششم شماره 4 (پیاپی 103، زمستان 1399)

مجله روانپزشکی و روانشناسی بالینی ایران
سال بیست و ششم شماره 4 (پیاپی 103، زمستان 1399)

  • تاریخ انتشار: 1400/03/10
  • تعداد عناوین: 10
|
  • فریده حمیدی*، شعیب سبحانی تبار صفحات 400-417
    اهداف

     این پژوهش با هدف تعیین و شناسایی تاثیر روان درمانگری نمایشی بر کاهش میزان علایم اختلال استرس پس از سانحه در دانش آموزان پسر مقطع ابتدایی شهرستان زلزله زده ثلاث باباجانی انجام شد.

    مواد و روش ها

    این پژوهش از نوع نیمه آزمایشی بود که با روش پیش آزمون پس آزمون با گروه کنترل انجام گرفت. جامعه آماری پژوهش حاضر، دانش آموزان دوره ابتدایی پسر دارای اختلال استرس پس از سانحه شهرستان ثلاث باباجانی بودند که از میان آن ها چهل نفر بر اساس معیارهای اختلال استرس پس از سانحه به روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند و در دو گروه مساوی آزمایش (بیست نفر) و کنترل (بیست نفر) به صورت تصادفی جایگزین شدند. ابزارهای پژوهش مصاحبه تشخیصی اختلال استرس پس از سانحه بر اساس معیارهای DSM-5 و پرسش نامه اختلال استرس پس از سانحه بر اساس (PCL-5) DSM-5بود. جهت تحلیل داده ها از تحلیل کوواریانس یک راهه و کوواریانس چندمتغیره (MANCOVA) برای بررسی فرضیه های پژوهش استفاده شد.

    یافته ها

     نتایج پژوهش نشان دادند که روان درمانگری نمایشی (نمایش درمانی) موجب کاهش میزان علایم تنیدگی و استرس پس از سانحه PTSD  با اندازه اثر 0/51 در کودکان با اختلال استرس پس از سانحه در سطح معناداری (0/001>P) می شود. 

    نتیجه گیری

    روان درمانگری نمایشی (نمایش درمانی) به مثابه یک روش درمانی کمکی و اثربخش برای کاهش علایم اختلال استرس پس از سانحه و کاهش مشکلات عصب روان شناختی کودکان است، با وجود این تعمیم این تاثیر به پژوهش های بیشتری نیاز دارد.

    کلیدواژگان: روان درمانگری نمایشی، نمایش درمانی، سایکودرام، اختلال استرس پس از سانحه
  • حسین شاره*، زهرا رباطی صفحات 418-431
    اهداف

     پژوهش حاضر به منظور بررسی اثربخشی درمان شناختی رفتاری بر خودکارآمدی در درد، خستگی، امید به زندگی و افسردگی بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس انجام شد. 

    مواد و روش ها

    در یک طرح نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون پس آزمون با گروه کنترل، 68 بیمار مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس به صورت نمونه گیری در دسترس از طریق مطب پزشکان مغز و اعصاب، مراکز درمانی پزشکی و انجمن بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس خراسان رضوی انتخاب و به طور تصادفی به گروه های آزمایش و کنترل تقسیم شدند. آزمودنی ها در گروه آزمایش در ده جلسه هفتگی 2ساعته تحت درمان شناختی رفتاری قرار گرفتند و آزمودنی های گروه کنترل این درمان را دریافت نکردند. در پیش آزمون و پس آزمون پرسش نامه خودکارآمدی درد، مقیاس شدت خستگی، مقیاس امید به زندگی اشنایدر و پرسش نامه افسردگی بک ویرایش دوم روی تمام آزمودنی ها اجرا شد. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از روش تحلیل کوواریانس و آزمون تی در نرم افزار SPSS نسخه 24 صورت گرفت. 

    یافته ها

    نتایج نشان داد که درمان شناختی رفتاری به طور معناداری منجر به افزایش خودکارآمدی در درد (0/001=P)، امید به زندگی (0/001=P) و کاهش خستگی (02/0=P) و افسردگی (0/003=P) در مقایسه با گروه کنترل می شود. 

    نتیجه گیری

    درمان شناختی رفتاری در بهبود خودکارآمدی در درد، امید به زندگی، خستگی و افسردگی بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس موثر است.

    کلیدواژگان: مولتیپل اسکلروزیس، شناختی رفتاری، خودکارآمدی در درد، خستگی، امید به زندگی، افسردگی
  • شیرزاد بابایی*، علی اصغر اصغرنژاد فرید، فهیمه فتحعلی لواسانی، بهروز بیرشک صفحات 432-447
    اهداف

     دشواری در نظم بخشی هیجانی، مولفه مهمی در آسیب شناسی انواع اعتیاد است که مقایسه و بررسی آن به عنوان مولفه مشترک آن ها می تواند در فهم و درمان این اختلالات کمک کننده باشد. پژوهش حاضر با هدف مقایسه نظم بخشی هیجانی بین افراد وابسته به مواد افیونی (هرویین و تریاک)، افراد مبتلا به اعتیاد غذایی، اینترنتی با گروه کنترل انجام شد.

    مواد و روش ها

    طرح کلی پژوهش در چارچوب یک مطالعه علی مقایسه ای انجام شد. جامعه آماری شامل مراکز اقامتی شهرداری تهران، دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی تهران و کلینیک های درمان چاقی شهر تهران بود که 120 نفر در هر گروه تعداد سی نفر (افراد وابسته به اعتیاد غذایی، مواد افیونی، اینترنتی و گروه کنترل)، به روش نمونه گیری در دسترس مبتنی بر هدف انتخاب شدند. همه افراد نمونه مورد مطالعه، مرد بودند. برای تشخیص گذاری اختلالات از مصاحبه بالینی نیمه ساختاریافته برای اختلالات محور یک SCID-I، پرسش نامه اعتیاد غذایی یال (YFAS)، پرسش نامه اعتیاد اینترنتی یانگ (IAT) استفاده شد. بعد از انتخاب آزمودنی ها همه آن ها پرسش نامه آزمودنی ها و پرسش نامه تنظیم هیجانی گراتز (DERS) را پر کردند. برای تجزیه و تحلیل داده ها از تحلیل واریانس چندمتغیره (مانوا) در نرم افزار SPSS نسخه 16 استفاده شد.

    یافته ها

     شاخص کلی دشواری در نظم بخشی هیجانی و تمام زیر مقیاس های آن در هر سه گروه افراد وابسته به مواد افیونی، افراد مبتلا به اعتیاد غذایی و افراد مبتلا به اعتیاد اینترنتی بیشتر از افراد گروه کنترل بود و این تفاوت از نظر آماری معنادار بود (05/P<0). بین سه گروه اعتیاد غذایی، افراد وابسته به مواد افیونی و افراد مبتلا به اعتیاد غذایی از نظر متغیر نپذیرفتن پاسخ هیجانی، دشواری های دست زدن به رفتار هدفمند تفاوت معناداری مشاهده نشد. اما از نظر متغیرهای دشواری در کنترل تکانه، فقدان آگاهی هیجانی، دسترسی محدود به راهبردها، ابهام هیجانی و شاخص کلی بین گروه ها تفاوت معناداری مشاهده شد (05/P<0).

    نتیجه گیری

    این پژوهش نقص هایی را در نظم بخشی هیجانی در افراد وابسته به مواد افیونی، افراد مبتلا به اعتیاد اینترنتی و افراد مبتلا به اعتیاد غذایی نسبت به گروه کنترل نشان می دهد. این پژوهش نشان داد که کنترل تکانه و نظم بخشی هیجانی افراد مبتلا به اعتیاد اینترنتی نسبت به افراد مبتلا به اعتیاد غذایی و همچنین نسبت به افراد وابسته به مواد افیونی بهتر بود.

    کلیدواژگان: نظم بخشی هیجانی، وابستگی به مواد افیونی، اعتیاد اینترنتی، اعتیاد غذایی
  • سیروان کریمی، محمدرضا پیرمرادی*، احمد عاشوری، اسما عاقبتی صفحات 448-463
    اهداف

     هدف مطالعه حاضر مدل‏یابی ساختاری رفتارهای خودآسیبی در نوجوانان بر اساس تنظیم هیجان، سرشت، منش و فرزندپروری ادراک شده است.

    مواد و روش ها

     پژوهش حاضر از نوع توصیفی همبستگی است. جامعه ی آماری پژوهش حاضر متشکل از تمام دانش آموزان سال اول تا سوم دبیرستان های شهر تهران بود که در سال تحصیلی 1396- 1397 مشغول به تحصیل بودند. از طریق روش نمونه گیری خوشه ای داده های 159 آزمودنی با میانگین سنی15±0/75 وارد مطالعه شد. اطلاعات از طریق پرسش نامه های خودگزارشی سرشت و منش (TCI)، سبک‏ ها ‏و ابعاد فرزندپروری (PSDQ)، تنظیم شناختی هیجان (CERQ) و خودآسیبی عمدی (SHI) جمع آوری شد. داده های گردآوری شده، با استفاده از آزمون همبستگی پیرسون، مدل یابی معادلات ساختاری توسط نرم افزارهای SPSS نسخه 20 و lisrel نسخه 8/8 تجزیه و تحلیل شدند.

    یافته ها

    نتایج به دست آمده از مدل تایید کننده ارتباط متغیرها با رفتارهای خودآسیبی نوجوانان بود. ارتباط نوجویی (0/26) و راهبردهای تنظیم شناختی هیجان ناسازگار (خودسرزنش گری، تمرکز بر فکر / نشخوارگری، فاجعه نمایی و دیگر سرزنش گری) (0/31) با رفتار خودآسیبی مستقیم و مثبت بود. هرچند پرهیز از آسیب و شیوه های مستبدانه فرزندپروری والدین تاثیر مستقیمی بر رفتار خودآسیبی نداشتند، اما با میانجی گری راهبردهای تنظیم شناختی هیجان ناسازگار بر رفتارهای خودآسیبی نوجوانان اثرگذار بودند. درمجموع تنظیم هیجان ناسازگار و نوجویی قادر به پیش بینی 22 درصد از واریانس خودآسیبی بودند. تمام روابط به لحاظ آماری معنادار (P<0/01) بود.

    نتیجه گیری

    عامل نوجویی نقشی مهم در گرایش نوجوانان به رفتارهای خودآسیبی دارد که می توان از آن به عنوان عاملی پیش بین در چنین رفتارهایی بهره برد. همچنین فرزندپروری مستبدانه والدین از طریق نقشی که بر شکل گیری و ثبات راهبردهای تنظیم هیجانی ناکارآمد دارد، قادر است نوجوانان را به رفتارهای خودآسیبی سوق دهد و نقش مستقیمی در این رفتارها ایفا نمی‏کند.

    کلیدواژگان: نوجوانان، خودآسیبی عمدی، سرشت و منش، فرزندپروری ادراک شده، تنظی شناختی هیجان
  • پگاه محقق، نسرین روزبهانی، کتایون وکیلیان*، منوچهر رادپور صفحات 464-477
    اهداف

     با توجه به اهمیت حمایت اجتماعی ادراک شده و ارتباط آن با سبک زندگی سالم در این مطالعه میانگین نمره حمایت اجتماعی و سبک زندگی ارتقا دهنده سلامت و میزان همبستگی آن ها در زنان شرکت کننده در برنامه تشخیص زودرس سرطان پستان بررسی شد.

    مواد و روش ها

    در این مطالعه مقطعی (توصیفی تحلیلی) هزار زن شرکت کننده در پویش تشخیص زودرس سرطان پستان از شانزده مرکز بهداشتی درمانی شهر اراک به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند و دو پرسش نامه اجتماعی ادراک شده و سبک زندگی ارتقا دهنده سلامت توسط آن ها تکمیل شد. برای توصیف متغیرها از میانگین ± انحراف معیار یا تعداد و درصد و برای ارتباط سنجی از ضریب همبستگی پیرسون استفاده شد. داده ها به کمک نرم افزار SPSS ویرایش 23 تحلیل شدند.

    یافته ها

    میانگین±انحراف معیار سن زنان شرکت کننده/ در مطالعه 11/30±33/78 سال بود. همبستگی قابل قبولی بین اجتماعی ادراک شده و سبک زندگی ارتقا دهنده سلامت وجود داشت (0/42=r). در همبستگی زیرگروه های سبک زندگی ارتقا دهنده سلامت با اجتماعی ادراک شده بیشترین آن مربوط به خودشکوفایی و کمترین مربوط به فعالیت بدنی (0/46 تا 0/26=r) بود. در رابطه با تاثیر زیرشاخه های اجتماعی ادراک شده بر سبک زندگی ارتقا دهنده سلامت بیشترین و کمترین تاثیرپذیری به ترتیب ناشی از حمایت خانواده و دوستان (0/40=r و 0/30=r) است.

    نتیجه گیری

    طبق نتایج مطالعه، رابطه مستقیم و معناداری بین حمایت اجتماعی ادراک شده و سبک زندگی ارتقا دهنده سلامت وجود دارد؛ بنابراین می توان با افزایش اجتماعی ادراک شده، سبب ارتقای سبک زندگی سالم شد.

    کلیدواژگان: سبک زندگی ارتقا دهنده سلامت، اجتماعی ادراک شده، تشخیص زودرس سرطان پستان، شیوه زندگی
  • محمود شمشیری، بهزاد اسکندراوغلی، مریم وفایی، بهنام مولائی* صفحات 478-489
    اهداف

     ضایعه نخاعی یکی از شایع ترین عوامل ناتوانی های مزمن در جهان است. درک راهبردهای تطابق در این مددجویان از اهمیت ویژه ای برخوردار است. این مطالعه پدیده شناسی با هدف درک راهبردهای تطابق در مددجویان دارای ضایعه نخاعی انجام شد.

    مواد و روش ها

     رویکرد پدیده شناسی هرمنوتیک برای هدایت مطالعه استفاده شد. با استفاده از نمونه گیری هدفمند، پانزده مشارکت کننده (چهار زن و یازده مرد) مبتلا به ضایعه نخاعی که در شهر اردبیل زندگی می کردند، وارد مطالعه شدند. برای جمع آوری داده ها از مصاحبه های فردی نیمه ساختار و عمیق استفاده شد. زمان مصاحبه ها از 30 تا 100 دقیقه متغیر بود. داده های صوتی بعد از جمع آوری به متن تبدیل و با استفاده از تحلیل مضمون ون مانن تجزیه و تحلیل شد.

    یافته ها

    تجارب مرتبط با راهبردهای تطابق در مددجویان مبتلا به ضایعه نخاعی در شش مضمون اصلی خلاصه شد که عبارت اند از: «درک علاج ناپذیری»، «میل به استقلال»، «استمداد الهی»، «صبر داشتن و قانع بودن»، «زمان عامل تطابق» و «تشکیل خانواده». 

    نتیجه گیری

    مددجویان دارای ضایعه نخاعی علاوه بر مکانیسم های سازگاری کلاسیک، سعی می کنند با استفاده از راهبردهایی خود را با شرایط جدید وفق دهند. لازم است درمانگران بالینی؛ به ویژه روان شناسان و روان پزشکان در طرح درمانی خود، راهبردهای تطابق بیماران دارای ضایعه نخاعی را تقویت کرده و از آن ها برای سازگاری سریع تر مددجویان خود استفاده کنند.

    کلیدواژگان: ضایعه نخاعی، تطابق روانی، تجربه زندگی
  • مهسا زارعی*، رضا نیلی پور، محسن شتی، شهره شاکری، رضا آرزومندان، کیمیا امیرزاده، فهیمه حاجی آخوندی صفحات 490-501
    اهداف

     هدف از این مطالعه، بررسی زبان پریشی در زیرگروه های مختلف دمانس فرونتوتمپورال و استفاده از آن در کمک به تشخیص دقیق تر این بیماران بوده است. 

    مواد و روش ها

    این مطالعه کاربردی روی بیست بیمار مبتلا به دمانس فرونتوتمپورال انجام شد که به صورت تصادفی از بین بیماران مراجعه کننده به کلینیک حافظه بیمارستان رسول اکرم (ص) انتخاب شدند. این بیماران سیزده مرد و هفت زن بودند که بین 58 تا 78 سال (میانگین 63 و انحراف از معیار 8/0) سن داشته اند. این بیماران با کمک معاینه های بالینی و تصویر برداری در یکی از سه گروه دمانس فرونتوتمپورال شامل، نوع رفتاری (پنج بیمار)، دمانس سمانتیک (چهار بیمار) و زبان پریشی غیر روان پیش رونده (یازده بیمار) جای گرفتند. برای بررسی زبان پریشی در هر یک از زیرگروه های بیماری، آزمون زبان پریشی فارسی وب 1 (P-WAB-1)، که دارای شش بخش مجزا است، انجام گرفت و نتیجه آن به صورت کمی، تحت عنوان نمره 8AQ گزارش شد. همچنین نتیجه هریک از بخش های زبانی آزمون برای هریک از زیر گروه ها گزارش شد. پس از ثبت نتایج و تکمیل آزمون ها، داده ها با نرم افزار SPSS نسخه 22 و با آنالیز راک تجزیه و تحلیل شدند. سطح معنا داری AQ برای هریک از زیر گروه های بالینی به طور مجزا سنجیده شد. 

    یافته ها

     با توجه به معنادار بودن نمره کلی AQ و اجزای آن در نوع زبان پریشی غیرروان پیش رونده نتیجه آزمون در این بیماران به صورت اختلال در بخش روانی کلام بود، در حالی که سایر توانایی های زبانی در این بیماران افت چندانی نداشت و قابلیت های زبانی این افراد در همه حوزه ها به غیر از حوزه روانی کلام حفظ شده بود.

    نتیجه گیری

    بنابراین آزمون P-WAB-1 می تواند در کلینیک، درکنار معیارهای بالینی و تصویربرداری، برای سنجش اجزای زبان پریشی و تعیین اختلال روانی کلام در بیماران مبتلا به نوع زبان پریشی پیش رونده استفاده شود. این بیماران پس از تشخیص برای اقدامات توان بخشی به گفتار درمان ارجاع داده می شوند.

    کلیدواژگان: دمانس فرونتوتمپورال، زبان پریشی غیرروان، آزمون زبان پریشی فارسی وب 1
  • علی زاده محمدی، حمید کردستانچی اصلانی* صفحات 502-523
    اهداف

     هدف این پژوهش بررسی نقش واسطه ای تنظیم هیجان شناختی در رابطه بین طرح واره های ناسازگار اولیه و همسرآزاری بود.

    مواد و روش ها

    پژوهش، توصیفی از نوع همبستگی بود. بدین منظور 324 نفر (226 زن، 98 مرد) از زنان و مردان متاهل ساکن شهر تهران در سال 1397، به صورت نمونه گیری در دسترس از پنج منطقه مختلف تهران انتخاب شدند. شرکت کنندگان پرسش نامه تاکتیک های حل تعارض استراوس و همکاران (CTS-2)، فرم کوتاه پرسش نامه طرح واره های ناسازگار اولیه یانگ (YSQ-SF)، پرسش نامه تنظیم شناختی هیجان گارنفسکی و پرسش نامه کرایج و اسپینهاون (CERQ) را تکمیل کردند. برای تحلیل داده ها از همبستگی پیرسون، مدل یابی معادلات ساختاری، و از نرم افزار AMOS نسخه 23 استفاده شد.

    یافته ها

    نتایج معادلات ساختاری نشان داد مسیر مستقیم معناداری از طرح واره های ناسازگار اولیه بر تنظیم هیجانی و از تنظیم هیجانی منفی بر همسرآزاری برقرار است. همچنین مسیر غیرمستقیم معناداری نیز از حوزه های اول، دوم، و سوم طرح واره های ناسازگار اولیه به همسرآزاری به واسطه تنظیم هیجانی منفی، به ترتیب با ضریب مسیر 0/13، 0/16، و 0/13 برقرار است. ضمن اینکه شاخص کای دو بر درجه آزادی (x2/dF) برابر با 1/595، شاخص ریشه میانگین مجذورات تقریب (RMSEA) برابر با 0/045 وشاخص برازندگی تطبیقی (CFI) برابر با 0/953 بود که نشانگر برازندگی خوب مدل است.

    نتیجه گیری

    بنابراین بر اساس یافته های این پژوهش می توان نتیجه گرفت که رابطه طرح واره های ناسازگار اولیه و همسرآزاری یک رابطه خطی و ساده نیست و تنظیم هیجان در این رابطه نقش واسطه ای دارد.

    کلیدواژگان: تنظیم هیجان شناختی، طرح واره های ناسازگار اولیه، همسرآزاری، بدتنظیمی هیجانی
  • روح الله صدیق*، سمیه آذرنیک صفحات 524-533

    روان پزشکی فرهنگی یکی از گرایش های نسبتا جدید روان پزشکی است که امروزه به آن بسیار توجه شده است. در خلال یک قرن اخیر، روان پزشکان ایرانی زیادی در معرفی ابعاد مختلف روان پزشکی فرهنگی از حیطه اپیدمیولوژی تا مفهوم پردازی های فرهنگی بیماری های روان پزشکی گام برداشته اند.در این مقاله سعی شده است که با کمک روش مروری تشریحی و روایتی، کتاب های چاپ شده (که به نحوی به ارتباط روان پزشکی و فرهنگ پرداخته اند)، مقالات، سایت ها، کنگره ها و همایش های مرتبط با کلیدواژه های روان پزشکی فرهنگی، روان پزشکی ایرانی، تاریخچه روان پزشکی، روان پزشکی بین فرهنگی، فرهنگ و بیماری های روان پزشکی، فرهنگ و سلامت روان، طب سنتی ایرانی و روان پزشکی، روان پزشکی جامعه نگر، روان پزشکی اجتماعی، هنر ایرانی و روان پزشکی، فرهنگ مردم و روان پزشکی، اسلام و روان پزشکی و نیز روان درمانی مبتنی بر فرهنگ بین سال های 1315 تا 1398 تحقیق و بررسی شوند و از این طریق، به تاریخچه و مسیر شکل گیری زیرساخت های روان پزشکی فرهنگی در ایران و تلاش های پیشکسوتان در این حیطه بیشتر توجه شود.به نظر می رسد معرفی این تلاش ها، به عنوان منابع آموزشی به رزیدنت ها و دانشجویان می تواند برای تبیین و رشد بیشتر این حیطه و درک عمیق تر بیماری های روان پزشکی، کمک کننده باشد. اگرچه نقص در مستندسازی، تدوین و یکپارچه کردن این خدمات همچنان وجود دارد که نیازمند توجه ویژه محققین این حیطه است.

    کلیدواژگان: روان پزشکی فرهنگی، تاریخچه، روان پزشکی اجتماعی، فرهنگ ایرانی
  • ماد ظهیر احمد*، اولی احمد، ماری سی جوب صفحات 534-539
|
  • Farideh Hamidi*, Shoaib Sobhani Tabar Pages 400-417
    Objectives

     This study aims to determine the effectiveness of psychodrama in reducing the symptoms of Post-Traumatic Stress Disorder (PTSD) in primary school students living in earthquake-stricken areas.

    Methods

     This is a quasi-experimental study with pre-test/post-test design using a control group. The study population consists of all male primary school students diagnosed with PTSD living in Salas-e Babajani County, Kermanshah, Iran. Of these, 40 were selected using a purposive sampling method and based on the PTSD criteria, and were then divided into two groups of intervention (n=20) and control (n=20). Research instruments were a diagnostic interview based on Diagnostic and Statistical Manual of Mental Disorders, 5th Edition (DSM-5) criteria and the PTSD Checklist for DSM5 (PCL-5) questionnaire. Data were analyzed using one-way and multivariate analysis of covariance.

    Results

     Psychodrama reduced the symptoms of PTSD in children with an effect size of 0.51 (P<0.001).

    Conclusion

     Psychodrama is an effective method for reducing the PTSD symptoms and neuropsychological problems. For the generalization of its results, further studies are recommended.

    Keywords: Psychodrama, Post-Traumatic Stress Disorder, PTSD
  • Hossein Shareh*, Zahra Robati Pages 418-431
    Objectives

     The present study aims to investigate the effect of Cognitive-Behavioral Group Therapy (CBGT) on pain self-efficacy, fatigue, life expectancy and depression in patients with Multiple Sclerosis (MS).

    Methods

     In this quasi-experimental clinical trial with a pretest/posttest design, 68 patients with MS referred to MS clinics and MS ‎Association‎ of Razavi Khorasan Province, Iran were selected using a convenience sampling technique, and were then assigned into intervention and control groups. The intervention group received ten 2-hour weekly sessions of CBGT, while the control group received no treatment. In the pretest and posttest phases, Pain Self-Efficacy Questionnaire (PSEQ), Fatigue Severity Scale (FSS), Snyder’s ‎Adult Hope Scale (AHS)‎ ‎and Beck Depression Inventory-Second Edition (BDI-II) were completed by all subjects. The collected data were analyzed using ANCOVA and t-test.

    Results

     The CBGT significantly improved pain self-efficacy (P=0.001) and life expectancy (P=0.001) and reduced fatigue (P=0.02) and depression (P=0.003) in the intervention group compared to the control group.

    Conclusion

     CBGT can increase pain self-efficacy, life expectancy and reduce fatigue and depression in patients with MS.

    Keywords: Multiple Sclerosis, Cognitive-behavioral therapy, Pain self-efficacy, Fatigue, Life expectancy, Depression
  • Shirzad Babaei*, AliAsghar Asgharnejad Farid, Fahimeh Fathali Lavasani, Behrooz Birashk Pages 432-447
    Objectives

     Difficulty in emotional regulation is an important component in the pathology of different types of addiction and its evaluation can be helpful in understanding and treating these difficulties. The purpose of this study is to evaluate emotional regulation in people with opioid dependence (heroin and opium), food addiction, and internet addiction compared to normal people.

    Methods

     This is a causal- comparative study. Participants were 120 eligible male addicts selected using a purposive sampling method and divided into four groups of 30 including drug addiction, food addiction, internet addiction, and control. Semi-structured clinical interview for DSM-IV axis I disorders, Yale Food Addiction Scale, and Young’s Internet Addiction Test were used to diagnose the addictions. Then the Difficulties in Emotion Regulation Scale (DERS) was completed. Multivariate Analysis of Variance (MANOVA) was used to analyze the collected data.

    Results

     Overall DERS score and the score of its subscales were higher in all three addiction groups compared to the control group, and this difference was statistically significant (P<0.05). There was no significant difference between the three addiction groups in subscales of “unwillingness to accept certain emotional responses” and “difficulty engaging in goal-directed behavior”, but a significant difference between the three addiction groups was observed in subscales of “difficulty controlling impulse”, “lack of emotional awareness”, “lack of access to strategies”, “lack of emotional clarity”, and overall DERS score (P<0.05).

    Conclusion

     Men with opioid dependence, internet addiction and food addiction have more difficulties in emotional regulation compared to their normal peers. Emotional regulation ability in men with internet addiction is greater than in those with food and opioid addictions.

    Keywords: Emotional regulation, Opioid dependence, Internet addiction, Food addiction
  • Sirwan Karimi, Mohammadreza Pirmoradi*, Ahmad Ashouri, Asma Aghebati Pages 448-463
    Objectives

     The current study aims to provide a structural modeling of self-harm behaviors in adolescents based on their temperament and character traits, emotion regulation strategies, and perceived parenting.

    Methods

     This is a descriptive/correlational study. The study population consists of all high school students (1-3th grade) during 2017-2018 in Tehran, Iran. Of these, 159 with a mean age of 15±0.75 years were selected by using a cluster sampling technique. they were assessed by Temperament and Character Inventory (TCI), Parenting Styles and Dimensions Questionnaire (PSDQ), Cognitive Emotion Regulation Questionnaire (CERQ), and Deliberate Self-Harming Inventory (DSHI). For data analysis, Pearson correlation test and structural equation modeling were conducted in LISREL v. 8.8 and SPSS v. 20 applications.

    Results

     Novelty seeking dimension of TCI and maladaptive cognitive emotion regulation strategies had a direct and positive relationship with self-harming behavior. Although harm avoidance dimension of TCI and authoritarian parenting had no direct effect on self-harming behaviors, they became effective after mediation by maladaptive cognitive emotion regulation strategies. Maladaptive emotion regulation strategies and novelty seeking together were able to predict 22% of the variance in self- harming behavior

    Conclusion

     Novelty seeking personality trait and authoritarian parenting can affect and predict self-harming behaviors of the adolescents.

    Keywords: Self-harming behavior, Temperament, Emotion regulation, parenting, Structural equation modeling
  • Pegah Mohaghegh, Nasrin Roozbahani, Katayon Vakilian*, Manoochehr Radpour Pages 464-477
    Objectives

    Due to the importance of social support and healthy lifestyle, this study aims to evaluate the relationship of perceived social support with health-promoting lifestyle in women who participated in national breast cancer early detection program.

    Methods

    In this cross-sectional study, 1000 women participating in breast cancer early detection program in Arak, Iran were selected from 16 health centers using a convenience sampling method. Two questionnaires of Perceived Social Support (PSS) and Health-Promoting Lifestyle Profile (HPLP) were completed on behalf of them. To describe the variables, mean, standard deviation, frequency and percentage were used. The Pearson correlation test was used for examining the correlation between study variables. Data analysis was conducted in SPSS v. 23 software.

    Results

    The mean±SD age of women was 33.78±11.30 years. There was a significant correlation between perceived social support and health-promoting lifestyle (r=0.42). Regarding HPLP dimensions, perceived social support had the highest and lowest correlation with spiritual growth (r=0.46) and physical activity (0.26) dimensions, respectively. Regarding the PSS dimensions, health-promoting lifestyle had the highest and lowest correlation with family support (r=0.40) and the support from friends (r=0.30), respectively.

    Conclusion

    There is a direct and significant relationship between perceived social support and health-promoting lifestyle in women. Therefore, by increasing their social support, it is possible to promote their healthy lifestyle.

    Keywords: Health-promoting lifestyle, Perceived social support, Breast cancer early detection
  • Mahmood Shamshiri, Behzad Eskandar Oghli, Maryam Vafaee, Behnam Molaei* Pages 478-489
    Objectives

     Spinal Cord Injury (SCI) is one of the most common causes of disability worlwide. Perception of coping strategies is important in these patients. This study aims to investigate the coping strategies in patients with SCI. 

    Methods

     This is a hermeneutic phenomenological study using van Mann’s approach. participants werre 15 adults (4 females, 11 males) with SCI living in Ardail, Iran who were recruited using a purposive sampling method. Semi-structured interviews were used to collect data. Interviews were recoreded and then transcribed and finally analyzed by using the thematic analysis approach proposed by van Mann.

    Results

     The lived experiences related to coping strategies in patients were summarized in six main themes including acceptence of the incurability, desire for being independent, praying for divine help, patience & persuasion, time as a coping factor, and marriage. 

    Conclusion

     Patients with SCI use their own strategies to cope with their disability. Therefore, it is necessary for clinicians and psychiatrists to strengthen their coping strategies to help them better adapt to their injury.

    Keywords: Spinal cord injures, Psychological adaptation, Life experience
  • Mahsa Zarei*, Reza Nilipour, Mohsen Shati, Shohreh Shakeri, Reza Arezoomandan, Kimia Amirzadeh, Fahimeh Hajiakhoundi Pages 490-501
    Objectives

     Frontotemporal Dementia (FTD) is an uncommon type of dementia. The hallmark feature of FTD is the presentation with aphasia or behavioral changes which vary in different FTD subtypes. In this study, we propose a quantitative aphasia test as an additive diagnostic tool for differentiation of FTD subtypes.

    Methods

     The applied study was conducted on 20 patients with FTD (13 men and 7 women) aged 58-78 years (Mean age=63±0.8 years) referred to dementia clinic of Rasul Akram Hospital in Tehran, Iran. Based on clinical diagnosis, patients were divided into three groups of behavioral variant (n=5), semantic dementia (n=4) and non-fluent aphasia (n=11). The Persian Western Aphasia Battery (P-WAB-1) test was performed on the patients to assess their aphasia severity based on its overall score (Aphasia Quotient). The score of each language section of the test was also reported for each study group, separately. After recording data, they were analyzed in SPSS v. 22 software using the whole rock analysis. Significance level of Aphasia Quotient score was measured separately for each study groups.

    Results

     Patients with non-fluent aphasia had problems only in the speech fluency domain, and their abilities in other domains remained intact.

    Conclusion

     It seems that P-WAB-1 test is a useful tool for assessing the non-fluent aphasia in patients who suffer from progressive dementia. These patients should be referred to speech therapist for rehabilitation.

    Keywords: Frontotemporal dementia, Non-fluent aphasia, Persian Western Aphasia Battery Test
  • Ali Zade Mohammadi, Hamid Kordestanchi Aslani* Pages 502-523
    Objectives

     This study aimed to examine the mediating role of cognitive emotion regulation in the relationship of early maladaptive schemas with spouse abuse.

    Methods

     In this descriptive-correlational study, 324 married adults (226 females, 98 males) living in Tehran, Iran in 2017 were selected using a convenience sampling technique. They completed the revised Conflict Tactics Scales (CTS-2), the Young Scale Questionnaire-Short Form (YSQ-SF), and the Cognitive Emotion Regulation Questionnaire (CERQ). Collected data were analyzed using Pearson correlation test and Structural Equations Modeling (SEM) in AMOS software.

    Results

     The results of SEM showed a direct significant path from early maladaptive schemas to cognitive emotional regulation, and from cognitive emotional regulation to spouse abuse. There were also significant indirect paths from the first, second, and third domains of early maladaptive schemas to spouse abuse mediated by negative cognitive emotion regulation strategies with a path coefficients of 0.13, 0.16, and 0.13, respectively. The final structural model was a good-fitting model (X2/dF=1.595, Root Mean Square Error of Approximation = 0.045, Comparative Fit Index =0.953).

    Conclusion

     The relationship between early maladaptive schemas and spouse abuse is not linear; it is mediated by cognitive emotion regulation.

    Keywords: Cognitive emotion regulation, Early maladaptive schemas, Spouse abuse, Emotional dysregulation
  • Ruohollah Seddigh*, Somayeh Azarnik Pages 524-533

    Cultural psychiatry is one of the relatively new trends in psychiatry that has received much attention today. During the last century, many Iranian psychiatrists have taken steps to introduce various aspects of cultural psychiatry from the field of epidemiology to the cultural conceptualization of psychiatric disorders. This narrative review article tries to refer to the history of contemporary cultural psychiatry and the efforts have been made in this field by Iranian psychiatrists between 1936 and 2019. It seems that the introduction of these efforts as educational resources to residents and students can help to further explain and develop this area and a deeper understanding of psychiatric disorders. However, there are still shortcomings in documenting, compiling, and integrating these services, which require special attention from researchers in this field.

    Keywords: Cultural psychiatry, history of psychiatry, Community psychiatry, Iranian culture
  • MD Zahir Ahmed*, Oli Ahmed, Mary C. Jobe Pages 534-539