فهرست مطالب

فضای زیست - پیاپی 1 (بهار و تابستان 1400)

نشریه فضای زیست
پیاپی 1 (بهار و تابستان 1400)

  • تاریخ انتشار: 1400/09/30
  • تعداد عناوین: 8
|
  • مهسا میرسلامی، علی عمرانی پور* صفحات 1-20

    طراحی مطلوب فضاهای جمعی به لحاظ کیفیت های کالبدی از نظر اجتماع پذیری در خلق و دعوت فعالیت های اجتماعی بهره برداران از آنجا حایز اهمیت است که عدم وجود کیفیات لازم سینومرف رفتار-کالبد را دچار اختلال نموده و به تبع در حس حضور و مدت توقف کاربران تاثیرگذار است. مساجد به عنوان نوعی از فضاهای جمعی با تعریف کردن عرصه های نیمه خصوصی تا عمومی، سلسله مراتبی از قرارگاه های رفتاری را شکل می دهند؛ که در گذشته به عنوان مقرهای رفتاری کارآمد عمل می کرده اند، اما امروزه علی رغم تنوع کالبدی در مساجد، فاقد آن مطلوبیت مربوطه به عنوان یک فضای جمعی می باشند. هدف از این پژوهش سنجش مولفه های مطلوب برای شکل گیری قرارگاه های رفتاری و پیرو آن اجتماع پذیری در مساجد به عنوان یک مکان شهری حایز اهمیت است. به این منظور در ابتدا بر مبنای ادبیات روان شناسی محیط، مقوله اجتماع پذیری و مفاهیم قرارگاه رفتاری در مسجد تدقیق می شوند و مولفه های موثر بر شکل گیری این دو عامل مورد بررسی قرار می گیرند، سپس در راستای واکاوی الگوی سینومرف و ارتباط آن با اجتماع پذیری به بررسی تاثیر هم نشینی برخی از عامل های رفتاری مانند احساس نیاز به تعامل، مدت حضور و مولفه هایی نظیر مکان یابی، همجواری ورودی ها و برخی از عوامل کالبدی پویا پرداخته می شود. روش پژوهش به دو صورت انجام شده است؛ ثبت رویدادها و فهرست های رفتاری داده های کیفی ضمن شناسایی مقر رفتاری در سه مسجد چهارایوانی در شهر قزوین صورت گرفته و وزن مولفه های موثر در مساجد شامل الگوهای جامع رفتار و ویژگی هم ساختی رفتار ظرف کالبد استخراج شده است، سپس به صورت کمی از تیوری نحو فضا با نرم افزار Depthmap 10 به بررسی نقش شاخص های نحو فضا بر قرارگاه های رفتاری کاربران مساجد و ارزیابی اجتماع پذیری آنان پرداخته شده است و در ادامه آنالیز داده ها از طریق نرم افزار آماری 22 Amos مورد تحلیل همبستگی قرار گرفته اند. نتایج نشان می دهند که اجتماع پذیری فضای عمومی معماری با هم ساختی و ترکیب مناسب عامل های کالبدی و رفتاری- اجتماعی میسر می شود.

    کلیدواژگان: قرارگاه رفتاری، سینومرف، نحو فضا، مساجد، اجتماع پذیری
  • نازنین اسلامی، فریبا البرزی* صفحات 21-41
    پس از جنگ جهانی دوم، در فاصله سال های 1325 تا 1357 ه.ش. ایران در معرض تغییرات عمده ای در زمینه ساخت مجتمع های آپارتمانی مسکونی قرار گرفت. همچنین در این دوران در ازبکستان نیز تحولات متعددی در حوزه معماری مسکونی این کشور صورت پذیرفت. هدف از پژوهش حاضر تبیین تاثیر فرآیندهای مدرنیستی حاکم بر این جوامع بر چگونگی ساختاردهی معماری مجتمع های مسکونی در دوره معاصر و بازه زمانی پهلوی دوم در ایران و هم زمان با آن در ازبکستان می باشد تا به این سوالات پاسخ داده شود: آیا جریان های مدرنیستی در کشور های ایران و ازبکستان بر سیر تحول مجتمع های مسکونی در این دو کشور تاثیر گذار بوده اند؟ تحولات معماری مسکونی ایران و ازبکستان در این دوره دارای چه ساختار، ماهیت و وجه تفاوت و شباهتی بوده اند؟ این پژوهش به صورت تطبیقی و با رویکردی کیفی به کمک مطالعات اسنادی صورت گرفته است که در آن از روش تحقیق تاریخی-تفسیری در بخش گردآوری مبانی نظری-تاریخی و روش تحقیق توصیفی-تحلیلی در زمینه بررسی معماری مجتمع های مسکونی استفاده شده است. جامعه آماری شامل تمام مجتمع های آپارتمانی می باشد که به سبک معماری مدرن در ایران در دوره پهلوی دوم و هم زمان با آن در ازبکستان ساخته شده اند و جامعه نمونه شامل آن تعداد از مجتمع های مسکونی می باشد که در بازه زمانی مشابه قرار دارند و از نظر شباهت های کالبدی و عملکردی دارای قرابت های سبک شناسانه می باشند. نتایج حاصل از پژوهش نشان می دهند که مولفه های نوین طراحی مجتمع های مسکونی در هر سه بعد عینی، عملکردی و کالبدی در دو کشور به صورت مشابه نمود یافته اند و تجلی مولفه های عینی، نسبت به دو مولفه دیگر پررنگ تر بوده است؛ اما در اواخر حکومت شوروی در ازبکستان آپارتمان هایی ساخته شدند که با بهره گیری از تزیینات دوران اسلامی سعی در بازتاب فرهنگ ملی ازبکستان داشتند. همچنین در این دوران در کنار مجتمع های آپارتمانی، خانه های دوطبقه با حیاط باز خصوصی و با نماهای بیرونی بدون پنجره ساخته شدند که بازگشت به ساختارهای سنتی خانواده ازبک ها را نشان می دهند.
    کلیدواژگان: معماری مسکونی (مجتمع های آپارتمانی)، معماری معاصر ایران، معماری معاصر ازبکستان، مدرنیسم
  • مهدخت کیائی، حسین سلطان زاده*، مریم ارمغان، علی اکبر حیدری صفحات 43-67

    انعطاف پذیری، پاسخی برای رفع نیازهای مختلف ساکنین خانه در زمان های گوناگون می باشد. در واقع این نیازها هستند که برای رفع آن ها قابلیت تغییرات بالقوه در بن نظام های فعالیتی و فضایی خانه ها، بروز پیدا می کنند و بالفعل می شوند؛ در پژوهش پیش رو این دلیل بروز انعطاف پذیری، مولدهای انعطاف پذیری نامیده می شود. هدف اصلی بررسی دگرگونی مولدهای انعطاف پذیری بر اساس تحولات گفتمان جنسیتی (روابط فرهنگی میان زنان و مردان) در خانه های اعیانی قاجاری می باشد و بنابراین سوال اصلی پژوهش این ا ست که: مولدهای انعطاف پذیری خانه های اعیانی بر اساس تحولات گفتمان جنسیتی در میانه دوره قاجار چگونه صورت بندی یافته اند؟ روش تحقیق از نوع کیفی و با رو ش های تحقیق توصیفی تحلیلی، تفسیری تاریخی و پدیدارشناسانه ا ست؛ درگام نخست بازتاب تحولات گفتمان جنسیتی در خانه های اعیانی دوره قاجار معرفی شده است و سپس مولدهای انعطاف پذیری بر اساس ویژگی های خانه های اعیانی از میان کتب و منابع معتبر تاریخی شناسایی و مورد تحلیل قرار گرفته اند. سپس با استفاده از روش تحقیق پدیدارشناسانه به بررسی مصداقی تحولات مولدهای انعطاف پذیری در شش خانه اعیانی قزوین با استفاده از نتایج مصاحبه های عمیق با ساکنان آن خانه ها و بررسی منابع معتبر تاریخی پرداخته شده است. نتایج تحقیق نشان می دهند نظا م های فعالیتی و فضایی که پیش از تحول گفتمان جنسیتی، مولدهای انعطاف پذیری (قابلیت بالقوه تغییرات) داشته اند پس از این دوره نیز کارکرد خود را حفظ نموده اند. به عبارتی نیازهای ساکنان خانه های اعیانی قاجاری حتی با تحولات روابط میان زنان و مردان در میانه آن دوران کماکان باقی مانده اند و این تحولات، دست کم در دوره قاجار نتوانسته اند تغییر واضحی در نیازهای ساکنان خانه ها ایجاد نمایند. همچنین به نظر می رسد تحولات گفتمان جنسیتی، نظام های فعالیتی و فضایی خانه ها را محدودتر کرده ا ند اما این محدودیت، خللی بر مولدهای انعطاف پذیری آن ها وارد نکرده است. به عبارتی می توان چنین نتیجه گرفت که تحولات گفتمان جنسیتی، مولدهای انعطاف پذیری خانه های قبل و پس از عصر ناصری را پوشش داده اند.

    کلیدواژگان: گفتمان جنسیتی، مولدهای انعطاف پذیری، دوره قاجار، خانه های قزوین
  • علی صمیمی شارمی، نوید سعیدی رضوانی*، زهره داودپور، مریم خستو صفحات 69-89
    امروزه مسئله زمین و نحوه استفاده از آن با توجه به سرعت رشد و توسعه شهری بیش از پیش اهمیت دارد، چرا که زمین محدود بوده و غیرقابل تولید است. مسئله اساسی در درک صحیح مفهوم تفکیک اراضی شهری، عدم بررسی دقیق مولفه های تاثیرگذار بر این مفهوم است. عدم شناخت این مولفه ها در کشور ما سبب شکل گیری مفهومی اولیه و کم اهمیت تر از تفکیک اراضی شهری در مقایسه با کشورهای توسعه یافته شده است. هدف اصلی پژوهش حاضر بررسی سیر تغییرات و مولفه های اثرگذار در الگوی قطعات تفکیکی اراضی شهر خمام در طی سال های 1345 تا 1395 است. این پژوهش به لحاظ هدف از نوع کاربردی و به لحاظ ماهیت و روش از نوع توصیفی-تحلیلی است. جمع آوری داده های تحقیق نیز با استفاده از پرسشنامه که توسط 300 متخصص و کارشناس حوزه شهری تکمیل گردیده، جمع آوری شده است. جهت بررسی سیر تغییرات الگوی تفکیک اراضی از روش مطالعات اسنادی و با بررسی مدارک و اسناد مرتبط استفاده شده است. نتایج نشان دادند روند تغییرات مولفه های اثرگذار در قطعات اراضی، بین سال های 1345 تا 1395 با کاهش مساحت قطعات، تغییر در نوع مالکیت، تغییر در شیوه استقرار قطعات نسبت به خیابان و تغییرات به وجودآمده در کاربری اراضی همراه بوده اند. همچنین در بین عوامل تاثیرگذار در تغییرات الگوی قطعات کاربری اراضی شهر خمام، پنج عامل اصلی مشخص شدند که در مجموع 70/66 درصد از واریانس کل تغییرات الگوی قطعات تفکیکی اراضی را تبیین می کنند. مولفه هایی همچون«سطح اشغال»، «دسترسی به تاسیسات شهری»، «دسترسی به شبکه ارتباطی»، «مالکیت» و «مشکلات حقوقی و مدیریتی در نظارت» بیشترین میزان تاثیرگذاری را در تغییرات الگوی قطعات تفکیکی اراضی شهر خمام دارند. همچنین شیوه های مختلف مدیریت زمین و استفاده از سیستم های اطلاعاتی و ابزارهای مرتبط می توانند یکی از بهترین راهکارها جهت تهیه بانک اطلاعاتی غنی، کارآمد و به روز در خصوص ویژگی های الگوی قطعات تفکیکی و هدایت و ساماندهی آن ها باشند.
    کلیدواژگان: قطعات، تفکیک، اراضی شهری، خمام
  • شایان اسدی، سید محمدرضا خطیبی* صفحات 91-115

    از مهم ترین مشکلات شهرنشینی طی سال های اخیر، کاهش و یا حذف مولفه های زیست محیطی از زندگی شهری هستند که سرمنشا بسیاری از معضلات مختلف به وجود آمده در زیستگاه های شهری می باشند. کاهش کیفیت های زیست محیطی در فضاهای شهری به ویژه در مراکز شهرها، طراحان و برنامه ریزان را بر آن داشت که با ارایه رویکرد های مختلف، سعی در جبران خسارات ناشی از آسیب های وارده به محیط زیست داشته باشند. رویکرد شهرسازی بیوفیلیک یکی از به روزترین و درعین حال جامع ترین طرح های ارایه شده در راستای ساماندهی وضعیت شهرهای گوناگون با درون مایه های طبیعت محور در سرتاسر جهان است که با اتکا به ظرفیت های زیست محیطی شهرها، قدم در راستای ارتقای کیفیت های محیطی آن ها می گذارد. در این مقاله سعی شده است تا با استفاده از منابع نظری موجود در ارتباط با این رویکرد و بررسی تجارب جهانی در این زمینه و با بهره گیری از روش های توصیفی و تحلیل اطلاعات در منابع مدنظر، بر اساس روش کارگروه طراحی اقدام به استخراج معیارهای طراحی شهری بر پایه رویکرد شهرسازی بیوفیلیک در بافت های مرکزی شهرها نماید. بافت مرکزی شهر قزوین به عنوان یکی از کهن ترین فضاهای شهری ایران و همچنین به دلیل برخورداری از فضاهای سبز طبیعی بر جای مانده از باغ های بزرگ شهری در دوران رونق و شکوه پایتختی سلسله پادشاهی صفویه، می تواند به عنوان اولین پایلوت اجرایی این الگو در سطح کشور باشد. همچنین در راستای دستیابی به الگوی طراحی بافت های مرکزی شهری بر اساس رویکرد بیوفیلیک هشت معیار ضروری شامل: فرم، کالبد و ساختار- حمل ونقل و دسترسی- کاربری و فعالیت ها- نظام منظر- نظام آموزشی و افزایش آگاهی افراد- زیست بوم- نظام مدیریت و سیاست گذاری- انرژی- به منظور پیاده سازی در حوزه مداخله از اطلاعات به دست آمده، استخراج شده اند. در انتها نیز، پیشنهادات و راهبردهایی برای پیاده سازی این مولفه ها در بافت های مرکزی شهری و به ویژه حوزه مداخله (محدوده میدان شهدا یا سبزه میدان قزوین و محورهای اطراف آن)، تدوین و ارایه شده اند.

    کلیدواژگان: طراحی شهری، بیوفیلیک، بافت مرکزی، قزوین
  • حسنا ورمقانی صفحات 117-138

    پیکره هر اثر معماری را شاخه هایی خاص موجودیت می بخشند که نحوه سازمان یافتگی و آمیختگی این شاخه ها بر روابط خاصی که میان فضاهای اصلی و فرعی داخل بنا جاری می شوند، اثرگذاری دارند. شاخه آمیختگی یا مولفه ترکیبی، بخش یا جز تعیین کننده در موجودیتی مادی یا معنوی است که دربرگیرنده تمامی موجودیت های فیزیکی یا کالبدی بنا، محیط آن و نیز مفهوم هایی است که به تعیین هویت اجتماعی بنا راه می برند و بررسی آن در محفلی تحلیلی، راه و روال شناخت فضای معماری است. از جمله عناصر و اجزای ساختاری خانه ایرانی، حیاط است که در ساختار فضایی مسکن از جایگاه و ضرورت ویژه ای برخوردار بوده و از جنبه های اقلیمی، عملکردی، مناسبات فرهنگی و اجتماعی حایز اهمیت فراوانی بوده است. همچنین بخش زیادی از عملکردهای خانه متاثر از آن است. پژوهش حاضر با کاربرد روش توصیفی تحلیلی، تفسیری تاریخی و پدیدارشناسانه و با تکیه بر شواهد و قراین تاریخی، به بررسی ویژگی ها و ابعاد شاخه های آمیختگی در حیاط خانه سنتی می پردازد، هویت فردی-جمعی آن را استدلال می نماید و در این میان، خانه های تاریخی ایران مرکزی در عصر قاجار و صفوی را مورد بررسی قرار می دهد. به علاوه چهار خانه تاریخی متعلق به دوره قاجار در شهرهای یزد و کاشان انتخاب شده اند تا با مشاهدات میدانی و بررسی های کتابخانه ای سوالات پژوهش پاسخی مصداقی پیدا کنند. سوالات تحقیق مطرح می کنند که؛ هریک از شاخه های آمیختگی در حیاط خانه های تاریخی دارای چه ویژگی ها و ابعادی است؟ و چگونه می توان هویت فردی-جمعی حیاط خانه سنتی را بر اساس شواهد و قراین تاریخی استدلال نمود؟ یافته های تحقیق نشان می دهند شاخه آمیختگی کالبدی ضمن پاسخگویی به نیازهای کارکردی، پدیدآورنده سایر شاخه های آمیختگی فرهنگی، اجتماعی، آیینی، طبیعی و تفریح و لذت است که از طریق شکل دادن به قلمروهای مشترک یا منفرد و مجزا، امکان انجام کارکردهای متنوع را فراهم نموده و به پدیداری هویت فردی-جمعی حیاط خانه سنتی انجامیده است.

    کلیدواژگان: شاخه های آمیختگی، حیاط، خانه تاریخی، ایران مرکزی، قاجار، صفوی
  • مریم مولایی، حسین صفری*، فرزانه اسدی ملک جهان صفحات 139-157
    نقش رسانه ها در ارایه تصویری جامع از محیط و یا شکل دهی و جهت دهی به نگرش و تصور شهروندان از محل زندگی خود، بسیار حایز اهمیت است. هویت مفهومی پیچیده در حوزه علوم انسانی است که به فلسفه، روان شناسی و جامعه شناسی مرتبط است. هر اثر نمادی از شخصیت خالق خود می باشد و هویت یک اثر با هویت فرد قرابت و نزدیکی بسیار دارد. معماری و عکاسی در مقام رسانه، در شناخت مفهوم هویت دوران پهلوی اول نقش مهمی دارند. در این پژوهش مفهوم هویت در بافت های تاریخی و آثار عکاسی دوره پهلوی اول بررسی شده و سپس ارتباط این دو رسانه مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است. روش انجام تحقیق در پژوهش حاضر، تطبیقی تحلیلی کیفی است و با مطالعات میدانی به صورت مشاهده مستقیم انجام شده است. در بخش مطالعات اسنادی از منابع مختلفی مانند منابع موجود در کتابخانه دانشگاه ها و مقالات معتبر در زمینه معماری و عکاسی استفاده شده است. نتایج حاکی از آن هستند که معماری و عکاسی هر دو به ایجاد  فضا و روح زندگی می پردازند و دارای عناصر مشترکی برای درک فضا هستند که بر بیننده تاثیر متفاوتی می گذارند. فضاهای بصری مهم ترین عامل بیان در عکس هستند. تعامل و رابطه اجتماعی متقابل بین فرد و اثر تاریخی، هویت یا معنای آن اثر را بر اساس ویژگی های اثر و تصویر ذهنی مخاطب، شکل می دهند. رابطه میان معمار، اثر معماری و مخاطب، روند شکل گیری و درک هویت را آشکار می سازد. این جریان تابع زمان، مکان و فرهنگ بوده، از شرایط اجتماعی، اقتصادی، سیاسی جامعه تاثیر پذیرفته است. هویت یا معنای یک اثر، منوط به تصویری است که از آن اثر در ذهن مخاطب نقش می بندد. فضاهای شهری و بناهای معماری به عکاسان کمک می کنند تا از طریق فضا سازی به ایجاد هویت و خلق مکان بپردارند و موقعیت فرهنگی، تاریخی، اجتماعی زمان خود را ثبت کنند.
    کلیدواژگان: هویت، بافت تاریخی، معماری، عکاسی، دوره پهلوی اول
  • یحیی باقری، مهرداد متین* صفحات 159-170
    می توان به پدیدارشناسی به عنوان یکی از مکاتب اصلی قرن بیستم اشاره کرد. پدیدارشناسی به مطالعه و بررسی ماهیت یک چیز می پردازد. یوهانی پالاسما ازجمله تاثیرگذارترین پدیدارشناسان معماری است. یوهانی پالاسما از منظر فلسفی متاثر از فلسفه موریس مرلوپونتی بوده، همچنین به تفکرات پدیدارشناسانی چون هوسرل و هایدگر نیز نیم نگاهی داشته است. از نظر پالاسما علم و عقل سبب ذهنیات محدودی متکی بر ادراک بینایی می شوند که پیامدهای تاسف باری را در معماری معاصر داشته اند. پدیدارشناسی از نظر پالاسما نگرش عمیق است که انسان را به گوهر چیزها نزدیک می کند و آن ها را نزدیک انسان نگاه می دارد نگرش او با توجه به مشارکت حواس در فرآیند دریافت و ادراک و قراردادن کالبد و تن انسانی به عنوان مرکزیت ادراک و مشارکت حواس پنجگانه در باب کیفیات حسی، مصالح، نور، رنگ، قدمت و تاریخچه حضور می یابد. پاویون مه اثر دیلر اسکوفیدو در اکسپو 2002، با خلق فضایی ابر مانند درصدد است تا مخاطب را از دیدن و ادراک بصری به لمس کردن، در فضا بودن و ادراک حسی برساند. روش تحقیق در این پژوهش توصیفی تحلیلی و جمع آوری اطلاعات اسنادی است. هدف از انجام این پژوهش، پاسخ به این پرسش است که ویژگی های پاویون مه (اکسپوی 2002) از نظرگاه تحلیل پدیدارشناسی یوهانی پالاسما چیست و ویژگی های شاخص آن چه می باشند. برای این منظور ابتدا با شناخت نظریات پالاسما و سپس بررسی پاویون مه به تحلیل موضوع پرداخته شده است. نتایج این پژوهش نشان می دهند علاوه بر دیدن و دیده شدن که ناشی از ادراک ذهنی و بصری است معماری می تواند با به بازی گرفتن سایر حواس انسانی تجسمی متفاوت از فضا و مفهوم آن و نیز حس مکان متاثر از حضور در فضا را منجر گردد و مخاطب را به گونه ای متفاوت در معرض ادراک حسی از محیط قرار دهد. مولفه های ادراک چند حسی، در پاویون مه جلوه عملی به خود گرفته اند و مخاطب را در تجربه متفاوت از فضا یاری می کنند.
    کلیدواژگان: معماری، پدیدارشناسی معماری، یوهانی پالاسما، پاویون مه، دیلر اسکوفیدو
|