فهرست مطالب

آرشیو توانبخشی - سال بیست و دوم شماره 3 (پیاپی 88، پاییز 1400)

فصلنامه آرشیو توانبخشی
سال بیست و دوم شماره 3 (پیاپی 88، پاییز 1400)

  • تاریخ انتشار: 1400/09/30
  • تعداد عناوین: 8
|
  • مهتا السادات اعرابی، کیانوش عبدی*، محمدسعید خانجانی صفحات 260-277
    هدف

     یکی از ضروری ترین نیازهای افراد مبتلا به اختلال طیف اوتیسم و خانواده هایشان، استفاده از خدمات توانبخشی جهت بهبود وضعیت عملکردشان در تعاملات اجتماعی و مهارت های ارتباطی است. با این حال، دسترسی و استفاده از خدمات توانبخشی چالش های زیادی را پیش روی افراد مبتلا به اختلال طیف اوتیسم و ارایه دهندگان خدمات قرار می دهد. این مطالعه با هدف بررسی و مرور نظام مند چالش های دسترسی و استفاده از خدمات توانبخشی برای افراد مبتلا به اختلال طیف اوتیسم انجام شد.

    روش بررسی

    مطالعه حاضر از نوع مطالعه مروری نظام مند بود. این مطالعه، مقالات چاپ شده در بازه زمانی سال های 1389 تا 1400 به زبان فارسی و انگلیسی را در زمینه چالش های دسترسی و استفاده از خدمات توانبخشی، برای افراد مبتلا به اختلال طیف اوتیسم مورد بررسی قرار داد. مقالات مرتبط با جست وجوی گسترده الکترونیکی در پایگاه های اطلاعاتی بین المللی شامل گوگل اسکولار، پاب مد، اسکوپوس، پروکویست، ساینس دایرکت، سید و مگیران، با استفاده از کلیدواژه های چالش، استفاده، دسترسی، توانبخشی، مراقبت بهداشتی و (اختلال طیف) اوتیسم در عنوان انتخاب شدند.

    یافته ها

     در مرحله اول جست وجو 142 مقاله به دست آمد که پس از بررسی عناوین مقالات، 102 مقاله به علت غیرمرتبط و تکراری بودن کنار گذاشته شدند و 40 مقاله باقی ماند که درنهایت با بررسی چکیده مقالات و در نظر گرفتن ملاک های ورود، 14 مطالعه برگزیده شد. به طورکلی به علت ماهیت این اختلال، چالش های زیادی، هم برای افراد و هم برای جامعه در استفاده از خدمات توانبخشی وجود داشت. مهم ترین این چالش ها عبارت بودند از: هزینه های بسیار بالای ارایه خدمات، پوشش ناکافی بیمه، عدم مشارکت والدین در خصوص مراقبت های ارایه شده، در دسترس نبودن برخی از خدمات ضروری و مهم، عدم دسترسی به متخصصان اختلال طیف اوتیسم، نبود حمایت از سوی دولت، زمان های انتظار طولانی مدت، فقدان حمل و نقل، کمبود اطلاعات والدین در خصوص چگونگی دسترسی به خدمات مورد نیاز، ناهمگونی خدمات ارایه شده در مراکز مختلف، ناکارایی در تشخیص و غربالگری افراد دچار ناتوانی، نقص در نظارت بر توانبخشی، عدم هماهنگی بین مراکز اوتیسم، ساختار و تولیت خدمات اوتیسم و نیروی انسانی ارایه دهنده خدمات.

    نتیجه گیری

     یافته ها نشان داد افراد مبتلا به اختلال طیف اوتیسم با چالش های متعددی در دسترسی و استفاده از خدمات توانبخشی روبه رو هستند. این مطالعه شواهدی را به منظور استفاده اثربخش از خدمات توانبخشی برای این افراد جهت بهبود خدمات توانبخشی، شرایط زندگی و درنهایت ارتقای کیفیت زندگی آن ها ارایه نمود. شناخت این چالش ها راهی روشن پیش روی سیاست گذاران، مدیران مداخله کننده و برنامه ریزان قرار خواهد داد تا با نگاهی دقیق تر به ظرفیت های موجود، نسبت به ارایه خدمات به افراد مبتلا به اختلال طیف اوتیسم گام های موثرتری بردارند و برای رسیدن به وضعیت مطلوب تر، سازوکار لازم در زمینه سیاست گذاری و برنامه ریزی را اتخاذ و اجرا نمایندو با رفع چالش های شناسایی شده جهت اصلاح ساختارهای اجرایی توانبخشی اوتیسم و کمک به دست یابی به خدمات توانبخشی به عنوان یک حق انسانی گام هایی بردارند.

    کلیدواژگان: چالش، استفاده، دسترسی، توانبخشی، مراقبت بهداشتی، (اختلال طیف) اوتیسم
  • مهدی باسخا* صفحات 278-297
    هدف

     جایگاه بخش خدمات و به ویژه خدمات سلامت در اقتصاد کشور به طور پیوسته در حال ارتقا بوده است. در این میان سهم حوزه های مختلف عملکردی سلامت تاکنون مورد غفلت واقع شده است. با توجه به عدم حضور جدی بیمه های اجتماعی و بیمه های خصوصی، این حساسیت ها در بخش توان بخشی بیش از سایر حوزه های عملکرد بهداشت و درمان بوده است. در این میان اجرای طرح تحول نظام سلامت و تزریق منابع جدید به این بخش، حساسیت ها پیرامون چگونگی هزینه کرد این منابع در نظام سلامت را افزایش داده است. از این روی مطالعه حاضر سعی دارد تا جایگاه خدمات توان بخشی در نظام سلامت و اقتصاد ایران را مورد ارزیابی قرار دهد.

    روش بررسی

    مطالعه حاضر از روش تحلیل روند داده های طولی سود برده است. برای این منظور داده های مربوط به بخش های مختلف حساب های ملی سلامت در طول سال های 1381 تا 1396 استخراج و تحلیل شده است. حساب های ملی سلامت که در قالب جداول داده ستانده تهیه و گزارش می شوند این امکان را فراهم می کنند تا سهم منابع مختلف تامین مالی برای کارکرد های مختلف نظام سلامت نیز مشخص شود. بر این اساس سهم خدمات توان بخشی در اقتصاد ایران و منابع تامین مالی این فعالیت ها در سال های مختلف محاسبه و با وضعیت کشورهای مختلف در جهان مقایسه شده است. اطلاعات سایر کشورها نیز از داده های حساب های ملی سلامت سازمان بهداشت جهانی و نیز پایگاه داده های اقتصادی کشورهای عضو سازمان همکاری اقتصادی و توسعه گردآوری شده است.

    یافته ها

     هزینه های مربوط به خدمات توان بخشی در ایران از 884 میلیارد ریال در سال 1381 به بیش از 2967 میلیارد ریال در سال 1396 رسیده که معادل 0/02 درصد تولید ناخالص داخلی ایران در آن سال است. سهم هزینه های توان بخشی از کل هزینه های سلامت در سال 1386 در بالاترین حد خود (3/07 درصد) بوده و در سال های بعد از آن، همواره روند کاهشی داشته و در سال 1396 به حدود 0/22 درصد رسیده است که کمترین مقدار در طول 16 سال گذشته است. مقایسه سهم اقتصادی توان بخشی از فعالیت های اقتصادی کشور با کشورهای مختلف نشان می دهد که جایگاه این بخش به هیچ وجه قابل قیاس با کشورهای توسعه یافته نیست و حتی از بسیاری از کشورهای در حال توسعه همرده نیز پایین تر است. کشورهای تونس، تونگا و مولداوی وضعیت مشابه اقتصاد ایران داشته و نسبتی در حدود 0/05 تا 0/1 درصد از کل فعالیت های اقتصادی شان را خدمات توان بخشی شکل داده است. مقایسه وضعیت شیوع معلولیت در این کشورها با ایران نشان می دهد که کشورهای مذکور از شیوع کمتری نسبت به ایران برخوردار بوده اند. بررسی سهم منابع مختلف نشان می دهد که پرداخت از جیب خانوارها با 37/6 درصد، بیشترین و دولت با 18/7 درصد کمترین نقش را در مشارکت در تامین مالی خدمات توان بخشی داشته اند. آنچه شایسته توجه است آنکه این رقم قبل از اجرای طرح تحول نظام سلامت در حدود 65 درصد بوده است. بیمه های اجتماعی در سال 1396 نیز تنها 24/6 درصد از هزینه های توان بخشی را تقبل کرده اند. 

    نتیجه گیری

     بحث عدم دسترسی افراد دارای معلولیت به خدمات بهداشتی و درمانی بحثی بسیار جدی در تمام کشورهای جهان است. از هزینه های استفاده از خدمات توان بخشی، همواره به عنوان یکی از عوامل محدود کننده دسترسی به این خدمات یاد شده است. با اجرای طرح تحول نظام سلامت، از سهم هزینه های توان بخشی در کل هزینه های سلامت کاسته شده است. در حال حاضر تامین مالی خدمات توان بخشی به شدت وابسته به پرداخت از جیب خانوارها بوده و منابع مالی بیمه ها و موسسات غیر انتفاعی و شرکت ها نقش قابل توجهی در این میان نداشته است. از این روی هر زمان که دولت از هزینه های مربوط به این حوزه کاسته است، بار مالی تامین این هزینه ها مستقیما بر دوش افراد و خانوارها افتاده است. از این روی انتظار می رود دولت قبل از اینکه از بار مسئولیت و هزینه های خود در قبال خدمات توان بخشی بکاهد، سایر منابع جایگزین برای تامین مالی این فعالیت ها را تدارک دیده باشد. بنابراین توسعه منابع مالی برای ارایه خدمات توان بخشی را باید یکی از مهم ترین نیازهای نظام سلامت در ایران دانست.

    کلیدواژگان: خدمات توان بخشی، تولید ناخالص داخلی، نظام سلامت، هزینه های سلامت، بیمه سلامت
  • محمد سبزی خوشنامی، ملیحه عرشی، فردین علی پور*، محمدحسین جوادی، حسن رفیعی، سارا نوروزی صفحات 298-319
    اهداف

     بازگشت افراد به جامعه بعد از پایان دوران زندانی به عنوان یک مرحله حساس و مهم در سرنوشت آن ها همواره می بایست مورد توجه دول تها و نهادهای غیردولتی باشد. زمانی انتقال صحیح افراد از زندان به جامعه صورت م یگیرد که برنامه های توانبخشی و ادغام مجدد اجتماعی مبتنی بر نیازهای واقعی آنان تدوین و اجرا شود. خروجی این نوع انتقال، افزایش کیفیت زندگی و کاهش تکرار جرم را در پی دارد. یکی از حرفه هایی که می تواند در این راستا به سیستم قضایی کمک کند، حرفه مددکاری اجتماعی است. تعداد زیادی از فارغ التحصیلان این حرفه، خدمات مددکاری اجتماعی را به افراد زندانی و خانواده های آنان ارایه می دهند. پس لازم است با مراجعه به دانش پایه و تجربه جهانی و با استناد به منابع موجود و در دسترس، گستره راهکارهای اثربخش عملیاتی، البته متناسب با ویژگی های زمین های کشور شناسایی شده و در چارچوب مشخصی تنظیم شود. این مطالعه با هدف تدوین راهنمای مداخله تخصصی مددکاری اجتماعی به منظور بازگشت به جامعه در افراد محکوم به جرم خشونت علیه اشخاص انجام شد.

    روش بررسی

    در این پژوهش برای دست یافتن به راهنمای تخصصی از روش کیفی استفاده شد. در شروع کار مخزن اولیه از موانع و تسهیل کننده های بازگشت موفق به جامعه در افراد محکوم به خشونت علیه اشخاص با تحلیل تماتیک تهیه شد و سپس بر مبنای دستورالعمل ها و پروتکل های مرتبط، با در نظر گرفتن فرایند مددکاری اجتماعی پیش نویس اولیه تدوین شد. در ادامه طی جلسه متمرکز گروهی با حضور اساتید و افراد صاح بنظر محتوای پی شنویس راهنما موردبازنگری و توسعه قرار گرفت و به منظور قابلیت به کارگیری و ارزیابی راهنما از روش نقد راهنما استفاده شد. راهنما با میانگین کلی 7/85 درصد (هدف 82/9 درصد، مشارکت ذی نفعان 88/1 درصد، مراحل تدوین 85/6 درصد، وضوح 83 درصد، قابلیت دسترسی 84/9 درصد و استقلال در نگارش 89/8 درصد)، مورد تایید افراد صاح بنظر این حیطه به خصوص افراد شاغل در مرکز مراقبت بعد از خروج قرار گرفت.

    یافته ها

     فرایند کار و راهنمای عمل مددکاران اجتماعی در ادغام مجدد افراد محکوم به خشونت علیه اشخاص با محوریت ابعاد پن جگان های (نگرانی های درهم تنیده، سپرهای محافظتی، امنیت رفاهی اقتصادی، حمایت اجتماعی و دس تیابی به استقلال نسبی)، به عنوان ابعاد اصلی بازگشت موفق به جامعه بعد از ترخیص از زندان تهیه شد. مداخلات تخصصی مددکاری اجتماعی بعد از تایید افراد صاح بنظر در چهار مرحله اصلی 1) آمادگی برای برنامه موردی، 2) توسعه برنامه موردی، 3) مداخله و عمل و 4) پایش و بازنگری مداخله ارایه شد. نتایج حاصل از ارزیابی به روش Agree به منظور قابلیت به کارگیری راهنما در عمل نشان داد پروتکل در تمامی ابعاد نمره قابل قبول را کسب کرده است و اکثر پاسخگویان استفاده از پروتکل را توصیه می کنند. درنهایت استفاده کنندگان این راهنما، مددکاران اجتماعی و سایر حرف ه های یاورانه مرتبط شاغل در زمینه سازمان زندا نها و اقدامات تربیتی و تامینی به ویژه مرکز مراقبت بعد از خروج هستند.

    نتیجه گیری

     سرمایه گذاری در برنامه های توانبخشی زندانیان یکی از بهترین و مقرون به صرفه ترین روش های جلوگیری از جرم مجدد آن هاست که نه تنها برای افراد مربوطه دارای مزایای قابل توجهی است، بلکه به طور گسترد هتر به ارتقای امنیت عمومی منجر می شود. زمانی این موضوع اهمیت می یابد که برنامه های ادغام مجدد اجتماعی و توانبخشی مبتنی بر رویکرد و دیدگاه های علمی تدوین شود. در مطالعات آینده بررسی نتایج و اثربخشی یافته های این مطالعه، با پشتوانه علمی و در نظر گرفتن شرایط بومی در شناسایی مولف ه ها و عوامل موثر بازگشت به جامعه محکومین آزادشده از زندان، می تواند موثر باشد. با این وجود عواملی مانند مهارت و توانمندی های مددکار اجتماعی در اجرای مداخلات تخصصی و برقراری ارتباطات حرف های و بین سازمانی، قوانین و برنامه های حمایتی، انگیزه و شوق فرد دارای سابقه زندان برای تغییر، همگی می توانند در میزان موفقیت این راهنما در راستای اهداف تعیین شده کمک نمایند.

    کلیدواژگان: بازگشت به جامعه، توانبخشی اجتماعی، خشونت علیه اشخاص، افراد زندانی، راهنمای مددکاری اجتماعی
  • مسعود احمدزاداصل*، احمد شجاعی، بهنام شریعتی، مریم رسولیان، وحید راشدی صفحات 320-341
    اهداف

     بیماری های شدید روان پزشکی به دلیل ماهیت ناتوان کننده و مزمن بیماری باعث نیاز طولانی مدت بیماران به مراقبت توسط خانواده و دیگران می شوند. این بیماری ها علاوه بر فرد مبتلا افراد مراقب بیماران را نیز درگیر می کند و باعث فشار روانی، اجتماعی و فردی بالایی به آن ها در مورد مراقبت از خود می شود. هدف از این مطالعه، مقایسه بار بیماری خانواده های افراد مبتلا به اسکیزوفرنیا، دوقطبی نوع یک و اختلالات طیف اوتیسم بود.

    روش بررسی

    در این مطالعه پیمایشی که به روش توصیفی تحلیلی انجام شد، روش نمونه گیری غیرتصادفی سهیه ای به کار گرفته شد.450 نفر از خانواده بیماران اسکیزوفرنیا و دوقطبی نوع یک و اوتیسم که معیارهای ورود به مطالعه را داشتند، مورد سنجش قرار گرفتند. به منظور جمع آوری داده ها علاوه بر پرسش نامه اطلاعات جمعیت شناختی، پرسش نامه 12 گزینه ای Zarit به منظور سنجش بار مراقبت مورد استفاده قرار گرفت. همچنین پرسش نامه 21 گزینه ای DASS به منظور ارزیابی وضعیت افسردگی و اضطراب مراقبان به کار رفت. قبل از پر کردن پرسش نامه ها جلسه توجیهی برای مراقبان انجام شد تا هدف از تحقیق مشخص شود و آمادگی بیشتری جهت همکاری پیدا کنند. پرسش نامه ها در درمانگاه انستیتو روان پزشکی تهران و بیمارستان روان پزشکی ایران و علی اصغر توزیع شدند و اطلاعات جمع آوری شده پس از حذف پرسش نامه های مخدوش وارد SPSS نسخه 22 شده و مورد تحلیل قرار گرفتند. علاوه بر آمار توصیفی، ارتباط عوامل جمعیت شناختی با میزان و شدت بار بیماری با استفاده از آزمون ANOVA و همچنین همبستگی درون خانوادگی بار بیماری (inter cluster correation) مورد بررسی قرار گرفت.

    یافته ها

    بیشترین بار بیماری مربوط به خانواده بیماران طیف اوتیسم و بعد خانواده بیماران دوقطبی بود و کمترین بار بیماری در خانواده بیماران اسکیزوفرنی به ثبت رسید. بیشترین ساعات مراقبت مربوط به خانواده بیماران طیف اوتیسم و کمترین ساعات مراقبت مربوط به خانواده بیماران اسکیزوفرنیا بود. زنان بیشترین درصد مراقبان را در سه گروه تشکیل می دادند. همچنین سطح تحصیلات در خانواده بیماران دوقطبی از دو گروه دیگر بالاتر بود و کمترین سطح تحصیلات در خانواده بیماران اسکیزوفرنیا دیده شد. افراد شاغل در خانواده بیماران دوقطبی بیشتر و درصد زنان خانه دار در خانواده بیماران اسکیزوفرن بیشتر بود. میزان درآمد در خانواده طیف اوتیسم از دیگر گروه ها کمتر بود و خانواده بیماران اسکیزوفرنی بیشترین درآمد را داشتند و خانواده بیماران دوقطبی در رده بعدی بودند. بیشترین بستری در گروه دوقطبی و کمترین بستری در گروه اوتیسم دیده شد.

    نتیجه گیری

     به علت بار بالای بیماری در خانواده ها، بهتر است مراکز مشاوره دولتی و غربالگری بار بیماری بیشتر شوند و در این زمینه فعالیت بیشتری داشته باشند. با توجه به ارتباط میان سطح درآمد و بار بیماری بهتر است برای اشتغال بیشر افراد خانواده ها برنامه ریزی نمود و از موسسات دولتی و غیردولتی کمک خواست. باید برای خانواده ها کلاس های راهبردی برای کاهش بار بیماری برگزار کنند، چون این خانواده ها از خانواده های با درآمد پایین هستند، بنابراین بهتر است نهادهای مردمی و دولتی از این خانواده ها حمایت بیشتری کنند. با توجه به اینکه مهم ترین عامل با ضریب اوری قابل توجه در وجود علایم افسردگی و اضطراب در مراقبان سه گروه، راه های کاهش بار بیماری می تواند باعث کاهش علایم افسردگی و اضطراب شود. این راهکارها شامل کاهش ساعات مراقبت و استفاده از دوره تنفس در مراقبت و روزهای آزاد (respite recess) و تقسیم وظایف بین مراقبان، استفاده از خدمات اجتماعی واگذاری مراقبت و آموزش به مراکز مراقبت های دایم و پاره وقت مانند Day careاست. البته پایش سلامت روانی مراقبان به عنوان جزیی از بسته مراقبت بیماران توصیه می شود و لازم است افسردگی و اضطراب در آن ها پایش شده و اقدامات دارویی و غیردارویی صورت گیرد.

    کلیدواژگان: بار مراقبت، خانواده، اسکیزوفرنیا، اختلال دوقطبی، اختلال طیف اوتیسم
  • الیاس منفرد، محسن واحدی، حجت الله حقگو* صفحات 342-361
    اهداف

     مشارکت اجتماعی و درگیری در فعالیت های روزمره زندگی مستلزم حفظ انواع روابط اجتماعی، روابط با دیگران و درگیری در فعالیت های مختلف اجتماعی و روزمره زندگی است. مشارکت اجتماعی مناسب و درگیری در فعالیت های روزمره زندگی، احساس دلبستگی را افزایش می دهد، احساس هویت سازگار و منسجم را فراهم می کند و بر احساس ارزش، تعلق و وابستگی فرد به جامعه می افزاید. عدم وجود ارتباطات اجتماعی، منجر به اضطراب، تنهایی، افسردگی، وحشت، اختلالات روانی و بسیاری دیگر از مسایل در زندگی افراد می شود و به طورکلی بر جامعه تاثیر می گذارد. بیماری کرونا ویروس جدید به نام کووید 19، در دسامبر 2019 در چین کشف شد. فقط در مدت یک سال، گزارش شده است که کووید 19 بیش از 85 میلیون نفر (تا اول ژانویه 2021) را در سراسر جهان مبتلا کرده است که بیش از 1/8 میلیون نفر از این افراد فوت کرده اند. در حالی که کویید19 به بیماری همه گیر تبدیل شده است، اقدامات بهداشتی عمومی برای قطع انتقال آن از انسان به انسان ممکن است شامل قرنطینه و فاصله گذاری اجتماعی باشد. این اقدامات تحرک را در سطح جامعه محدود ساخته یا افراد را از یکدیگر جدا می کند. به دلیل فاصله گذاری اجتماعی و اقدامات قرنطینه ای در بسیاری از کشورها، مشارکت مردم در بسیاری از زمینه های زندگی اجتماعی و فعالیت های روزمره مختل شده است. هدف از این مطالعه، ارایه بینشی در مورد تاثیرات همه گیری کووید 19بر یکپارچگی در فعالیت های منزل، یکپارچگی در اجتماع و یکپارچگی در فعالیت های مولد و در کل تعیین مشارکت اجتماعی در طی این همه گیری است. یافته های این مطالعه کمک می کند تا با یک برنامه ریزی مناسب، صرف نظر از ترس و تهدیدات این بیماری، راه حلی برای غلبه بر انزوای اجتماعی ناشی از بیماری پیدا شود.

    روش بررسی

     در خردادماه سال 1399، پرسش نامه تلفیق اجتماعی (CIQ) که یکپارچگی در منزل، یکپارچگی در اجتماع و یکپارچگی در فعالیت های هدفمند و مولد را اندازه گیری می کند، همراه با اطلاعات جمعیت شناختی مورد نیاز در یک قالب مبتنی بر وب رونویسی شد. شرکت کنندگان با استفاده از یک لینک منبع جهانی (URL) که از طریق ایمیل و پیام رسان واتس آپ برای آن ها ارسال شد، به شرکت در این پژوهش دعوت شدند تا با مراجعه به وب سایت نظرسنجی در جهت تکمیل پرسش نامه اقدام کنند. درمجموع 461 نفر (با میانگین سنی 5/8± 36/86 سال) در یک مطالعه مقطعی، پرسش نامه تلفیق اجتماعی را تکمیل کردند. شرکت کنندگان در این پژوهش شامل لیست طولانی از دانش آموزان، بیماران و افراد معلول، خانواده ها و اقوام آن ها و سایر افرادی بودند که می توانستند در ایران از تلفن های هوشمند، رایانه، تبلت و لپ تاپ استفاده کنند. پس از آن، اثرات کووید 19 بر تعامل اجتماعی با تجزیه و تحلیل نمرات CIQ قبل و بعد از شیوع کووید 19 محاسبه شد و داده ها با استفاده از نرم افزار SPSS نسخه 22 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.

    یافته ها

    کووید 19 منجر به کاهش یکپارچگی در منزل (P<0/0001)، یکپارچگی در اجتماع (P<0/0001)، یکپارچگی در فعالیت های مولد و هدفمند (P<0/0001) و نمره کل آزمون CIQ (P<0/0001) شد. این یافته ها نشان می دهد که چگونه هر سه حوزه CIQ و نمره کل آن به طور قابل توجهی پس از شیوع کووید 19 کاهش یافته است.

    نتیجه گیری

    مطالعه حاضر نشان داد پس از همه گیری کووید 19، زندگی اجتماعی افراد به شدت مختل شده است. علاوه بر آسیب هایی که این بیماری به مبتلایان خود وارد می کند، ترس از آلوده شدن، از دست دادن عزیزان، از دست دادن شغل، از دست دادن فرصت های تحصیلی، تفریح، آزادی و حمایت، تاثیرات عمیق روانی دارند. نه تنها مبتلا شدن به آن، بلکه ترس از مبتلا شدن به آن منجر به عدم دسترسی به منابعی شده است که می تواند مقاومت مردم در مقابل این پاندمی را بهبود بخشد. تاثیرات مستقیم و غیرمستقیم روان شناختی و اجتماعی کووید 19 گسترده است و می تواند بر سلامت روان تاثیر بگذارد. بنابراین به منظور کاهش تاثیرات منفی روانی اجتماعی شرایط قرنطینه و فاصله گذاری اجتماعی، اجرای استراتژی های ملی برای ارتقای مشارکت های اجتماعی از طریق برنامه های مبتنی بر ICT پیشنهاد می شود.

    کلیدواژگان: یکپارچگی در منزل، یکپارچگی در اجتماع، یکپارچگی در فعالیت های مولد و هدفمند، سلامت روان، مشارکت اجتماعی، کووید 19
  • فرزانه اسمعیلی، سیامک طهماسبی*، علیرضا محمدی آریا، پوریا رضا سلطانی صفحات 362-377
    اهداف

     خانواده مانند دانشگاهی است که در آن آموزش درس انسانیت و اخلاق که پایه اساسی سعادت انسان را تشکیل می دهد بر عهده والدین است که باید از کودکی شروع شود. رشد اخلاقی از موارد مهم در درک کودکان از قوانین و معیارهای اخلاقی در جهت جلوگیری از گناه تا عمل به رفتار اخلاقی است. کمبود رشد اخلاقی، اضطراب و افسردگی، کودکان را در معرض بیشتر رفتارهای جامعه ستیزی و خودکشی قرار می دهد. در این راستا فرزندپروری و دلبستگی به عنوان رهاورد مرتبط با رشد اخلاقی در هر خانواده ای مطرح است. این مطالعه با هدف تعیین رابطه بین سبک های فرزندپروری با رشد اخلاقی با میانجی گری دلبستگی در کودکان پیش دبستانی شهر تهران انجام گرفت.

    روش بررسی

    این مطالعه توصیفی همبستگی روی 128 نفر از هشت مدرسه پیش دبستانی در استان تهران در نیمه دوم سال 1398 انجام شد. نمونه گیری به صورت طبقه ای انجام شد. داده های پژوهش با استفاده از پرسش نامه فرزندپروری بامریند (1972)، پرسش نامه دلبستگی هالپرن و کاپنبرگ (2006) و پرسش نامه رشد اخلاقی لطف آبادی (1384) از طریق پخش بین نمونه آماری جمع آوری شدند. پایایی پرسش نامه سبک های فرزندپروری برای مقیاس آزادگذاری 0/69، برای استبدادی 0/77 و برای اقتدار منطقی 0/73 گزارش شده است و در مقیاس کلی، 0/90 به دست آمد. پایایی اولیه پرسش نامه روابط میانی دلبستگی در مطالعه سازندگان پرسش نامه بر اساس همبستگی درونی، 0/85 و بر اساس روش دونیمه کردن 0/83 گزارش شده است. پایایی پرسش نامه رشد اخلاقی با روش آلفای کرونباخ برای کل پرسش نامه بالای 0/7 گزارش شد. اعتبار ابزارها با استفاده از شاخص روایی محتوایی مورد تایید قرار گرفت و پس از حصول اطمینان از روایی و پایایی ابزار، پرسش نامه ها به صورت مصاحبه از دانش آموزان پرسیده شد. داده ها توسط آزمون های کولموگروف اسمیرنوف، همبستگی چندگانه (اینتر)، تحلیل واریانس و رگرسیون چندگانه (هم زمان) با استفاده از نرم افزار SPSS نسخه 21 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.

    یافته ها

     مشارکت کنندگان در این تحقیق شامل 64 نفر (50 درصد) زن و 64 نفر (50 درصد) مرد بودند. نتایج آزمون رگرسیون حاکی از آن است که سبک های فرزندپروری با رشد اخلاقی (با ضریب رگرسیون 0/74 و ضریب تعیین تعدیل یافته 0/54) و همچنین دلبستگی با رشد اخلاقی (با ضریب رگرسیون 0/71 و ضریب تعیین تعدیل یافته 0/49) ارتباط معنی داری دارند (0/001=P). نتایج آزمون رگرسیون نشان داد به ازای تغییر در یک واحد انحراف معیار سبک های فرزندپروری آزادگذاری، استبدادی و منطقی میزان رشد اخلاقی کودکان پیش از دبستان به ترتیب به اندازه 0/435، 0/190 و 0/376، همچنین در مورد مولفه های دلبستگی تکامل انطباقی، واکنش های هیجانی، رفتارهای منفی و دوری گزیدن از حمایت چهره دلبستگی (فرد مراقب) میزان رشد اخلاقی کودکان پیش از دبستان به ترتیب به اندازه 0/336، 0/384، 0/264- و 0/114- قابل پیش بینی هستند. نتایج آزمون سوبل (با بتا و خطای استاندارد معادله رگرسیون) نشان داد که متغیر دلبستگی به عنوان میانجی (غیرمستقیم) با میزان 29/2، در رابطه سبک های فرزندپروری با رشد اخلاقی تایید می گردد. 

    نتیجه گیری

    نتایج حاصل از این مطالعه نشان داد بین رشد اخلاقی با شیوه های آزادگذاری، استبدادی و اقتدار منطقی والدین رابطه مثبت معنی داری در سطح اطمینان 0/001 وجود دارد. دلبستگی علاوه بر اثر مستقیم بر رشد اخلاقی، به صورت غیرمستقیم در ارتباط بین سبک های فرزندپروری با رشد اخلاقی تاثیر معنی داری دارد و گویای این مطلب است که سبک های فرزندپروری و دلبستگی در کودکان پیش دبستانی تا چه اندازه می تواند، رشد اخلاقی کودکان را پیش بینی کند. در آخر، دلبستگی به عنوان میانجی بین سبک های فرزندپروری با رشد اخلاقی عمل می کند؛ بنابراین لازم است با برنامه ریزی و پیگیری های لازم در جهت بهبود و ارتقای رشد ذهنی کودکان در مدارس پیش دبستانی اقدام شود. زمانی که والدین در روش های تربیتی خود در مورد فرزندشان ثابت قدم هستند، رفتارهای ابراز وجود و اعتماد را به آن ها ارایه می دهند، به گفته های کودکان خود گوش می سپارند و گفت وگو با آن ها را ترویج می دهند، همچنین روش انضباطی آنان توام با گرمی، منطق و انعطاف پذیری است و تا حدی به کودکان خود آزادی (سبک سهل گیرانه که در پژوهش های دیگر ارایه نشده است) می دهند، کودکان رشد اجتماعی بیشتری را نشان می دهند.

    کلیدواژگان: سبک های فرزندپروری، رشد اخلاقی، دلبستگی، پیش دبستانی، کودک
  • سارا بچاری، غزاله ماندنی*، رویا قاسم زاده، شاداب شاه علی صفحات 378-393
    اهداف

     بیماری مزمن مالتیپل اسکلروزیس اغلب در سنین میانه عمر، زمانی که فرد مهم ترین نقش های خود در خانواده و جامعه را بر عهده دارد، بروز می یابد و می تواند بر خودمدافعه گری تاثیرگذار باشد. مطالعه حاضر با هدف شناسایی موانع خودمدافعه گری زنان مبتلا به مالتیپل اسکلروزیس صورت پذیرفت.

    روش بررسی

    این مطالعه با رویکرد کیفی و با روش تحلیل محتوای قراردادی انجام شد. مشارکت کنندگان شامل 10 زن عضو انجمن ام اس استان خوزستان در دهه سوم و چهارم زندگی بودند که به روش نمونه گیری هدفمند با سطح تحصیلات و وضعیت تاهل و شغلی گوناگون انتخاب شدند. داده ها از طریق مصاحبه نیمه ساختاریافته جمع آوری شد و تا اشباع داده ها از خرداد تا آبان 1398 ادامه پیدا کرد. تجزیه و تحلیل داده ها به روش تحلیل محتوای قراردادی گرانهیم و لاندمن (2004) با رویکرد استقرایی به صورت مستمر و به طور هم زمان با جمع آوری داده ها انجام شد. به منظور بررسی روایی و اعتماد یافته های کیفی از معیار های لینکلن و گوبا شامل «اعتبار یا مقبولیت»، «قابلیت اطمینان»، «قابلیت تایید» و «قابلیت انتقال» استفاده شد.

    یافته ها

     در طی فرایند تحلیل داده ها 900 کد اولیه و 21 زیرطبقه و 6 طبقه اصلی شامل موانع خانوادگی، موانع درمان، موانع حرفه ای، موانع محیطی، موانع اجتماعی فرهنگی و موانع روان شناختی آشکار شدند.

    نتیجه گیری

    زنان مبتلا به ام اس با موانع گوناگونی برای احقاق خودمدافعه گری روبه رو هستند که در کنار موانع فردی بخش عمده آن ها ناشی از خانواده، محیط و جامعه است. وجود حمایت اجتماعی و در دسترس بودن اطلاعات کافی و مناسب دو مسئله ای هستند که مشخص شد می توانند نقش بسزایی در رویارویی زنان مبتلا به ام اس با موانع پیش روی ایشان و احقاق حقوقشان از طریق خودمدافعه گری داشته باشد.

    کلیدواژگان: مالتیپل اسکلروزیس، خودمدافعه گری، زنان، تحلیل محتوای کیفی
  • الهام شکیبا*، سعید فطوره چی، ابراهیم پیشیاره، محسن واحدی، سید مهدی حسینی صفحات 394-407
    هدف

    فلج مغزی نوع آتاکسیک 5 تا 10 درصد از جمعیت افراد با فلج مغزی را تشکیل می دهد و با نواقص تعادلی و هماهنگی مشخص می شود. ترمور غیرارادی، دست و پا چلفتی به نظر رسیدن و نواقص موجود در واکنش های تعادلی از دیگر ویژگی های این کودکان است. بنابراین آموزش مهارت های تعادلی از بخش های مهم برنامه توانبخشی این افراد محسوب می شود. صفحه تعادلی وی (WBB) یکی از ابزاری است که در جهت آموزش تعادل در کودکان با مشکلات فیزیکی متفاوت از جمله فلج مغزی مورد استفاده قرار گرفته است و کارآمدی آن در مطالعات مختلف به اثبات رسیده است. هدف از مطالعه مقدماتی حاضر، بررسی تاثیر استفاده از WBB بر تعادل عملکردی کودکان با فلج مغزی نوع آتاکسیک و همچنین بررسی میزان ثبات نتایج طی دو ماه پس از اتمام مداخلات آموزش تعادل بود.

    روش بررسی

    مطالعه مقدماتی حاضر از نوع پژوهش موردی بوده و در سه فاز پایه، مداخله و پیگیری اجرا شده است. 3 کودک (2 دختر و 1 پسر) با فلج مغزی نوع آتاکسیک، سطح یک یا دو سیستم طبقه بندی عملکرد حرکتی درشت (GMFCS) و میانگین سنی 09/1± 56/10 سال در این مطالعه شرکت کردند. کاردرمانی رایج در تمامی فاز های مطالعه، سه مرتبه در هفته اجرا شد. مدت زمان جلسات کاردرمانی رایج در فاز پایه و پیگیری 45 دقیقه بود، در صورتی که طی فاز مداخله، 25 دقیقه از جلسه درمانی به کاردرمانی رایج و 20 دقیقه از آن به آموزش تعادل به وسیله WBB اختصاص می یافت (12 ساعت). نتایج حاصل به وسیله مقیاس تعادلی کودکان (PBS) و آزمون برخاستن و رفتن زمان دار (TUG)، سه مرتبه در فاز پایه (قبل از شروع مداخله)، سه مرتبه در فاز مداخله (انتهای جلسه 12، انتهای جلسه 24 و انتهای جلسه 36) و دو مرتبه در فاز پیگیری (یک ماه پس از اتمام مداخله و دو ماه پس از اتمام مداخله) توسط یک کارشناس کاردرمانی ناآگاه از روند مطالعه مورد سنجش قرار گرفت و به کمک تحلیل دیداری و شاخص های آماری PND ،Hedeges’g و 2SD مورد تحلیل آماری قرار گرفت.

    یافته ها

     مقایسه یافته های حاصل از مقیاس PBS و آزمون TUG در سه فاز مطالعه حاضر نشان داد تعادل عملکردی هر سه شرکت کننده طی روند مداخله بهبود یافته و نتایج نیز در دوره پیگیری پایدار مانده است. PND در هر دو تست برای هر سه شرکت کننده 100 درصد به دست آمد که نشان می دهد آموزش تعادل به وسیله WBB سبب بهبود تعادل عملکردی در موقعیت مداخله و پیگیری نسبت به خط پایه شده است. مقدار Hedeges’g برای هر سه شرکت کننده بیشتر از 0/8 به دست آمد که نشانگر تفاوت قابل ملاحظه ای بین فاز پایه و پیگیری است. همچنین 2SD نشان دهنده بهبود قابل توجه نمره PBS و کاهش قابل توجه مدت زمان انجام آزمون TUG در هر سه شرکت کننده بود. تحلیل دیداری یافته ها نیز نشان داد نه تنها تعادل عملکردی هر سه شرکت کننده طی فاز مداخله بهبود یافته است، بلکه نتایج حاصل از مداخلات پس از دو ماه از اتمام مداخلات نیز پایدار مانده است.

    نتیجه گیری

    نتایج مطالعه مقدماتی حاضر نشان می دهد آموزش تعادل به وسیله WBB، می تواند روشی موثر و ماندگار در بهبود تعادل عملکردی کودکان با فلج مغزی نوع آتاکسیک باشد. هرچند برای بیان نتایج قطعی، انجام مطالعات بیشتر با حجم نمونه مناسب در زمینه بررسی تاثیرات آموزش تعادل به وسیله WBB بر کودکان با فلج مغزی نوع آتاکسیک نیاز است.

    کلیدواژگان: فلج مغزی نوع آتاکسیک، تعادل عملکردی، واقعیت مجازی، Wee balance board
|
  • Mahta Alsadat Aarabi, Kianoush Abdi*, MohammadSaeed Khanjani Pages 260-277
    Objective

     One of the essential needs of patients with Autism Spectrum Disorder (ASD) and their families is the rehabilitation services to improve patients’ performance in social interactions and communication. However, access and use of these services pose many challenges for patients with ASD and service providers. This study systematically reviews the challenges of access and use of rehabilitation services for patients with ASD.

    Materials & Methods

    This is a systematic review of the articles published from 2010 to 2020 in Persian and English on the challenges of accessing and using rehabilitation services for patients with ASD. The search was conducted in online databases of Google Scholar, PubMed, Scopus, ProQuest, Science Direct, SID, and MagIran using the keywords of “challenge”, “utilization”, “accessibility”, “rehabilitation”, “healthcare”, and “autism”. The initial search yielded 142 articles. After checking their titles, 102 articles were removed because they were irrelevant or duplicates, and 40 remained. Finally, 14 studies were selected for the review after checking their abstracts and considering the inclusion criteria.

    Results

     In general, due to the nature of ASD, patients and their families have many challenges in accessing and using rehabilitation services. Their essential challenges were high costs of services, insufficient insurance coverage, lack of parental involvement in healthcare, scarcity of some essential services, lack of access to specialists in ASD, no government support, long waiting times, no transportation, lack of information of parents about how to access the required services, heterogeneity of services provided in different centers, inefficiency in diagnosing and screening people with ASD, lack of rehabilitation monitoring, incoordination between autism centers, challenges related to the structure and maintenance of services, and low manpower of service providers.

    Conclusion

     People with ASD face several challenges in accessing and using rehabilitation services. Our study results can be helpful for the effective use of rehabilitation services by these patients, improving their living conditions, and ultimately their quality of life. Recognizing these challenges can pave the way for policymakers, intervention managers, and planners to take more effective steps for providing rehabilitation services to patients with ASD as their human rights. The authorities should pay more attention to existing resources, adopt and implement the necessary programs, solve the identified challenges, and reform the administrative structures of autism rehabilitation.

    Keywords: Autism (Spectrum disorder), Challengerehabilitation, Healthcare, Accessibility (access), Utilization (use)
  • Mehdi Basakha* Pages 278-297
    Objective

     The role of the service sector in general and healthcare services in particular have been promoting in Iran’s economy. The implementation of the Health System Transformation Plan and the injection of new financial resources into this sector have raised concerns about the health system function. Thus, this is the first attempt to estimate and evaluate the share of rehabilitation services in the Iranian economic and health systems.

    Materials & Methods

    The study utilized longitudinal trend analysis using the National Health Accounts data during 2002-2015. National Health Accounts, through input-output tables, breaks down the share of different sources of financing for different functions of the health system. According to this method, both the share of rehabilitation services in Iran’s economy and the financing sources of these activities have been calculated and compared to other countries. Data on Iran's National Health Accounts has been collected from the Statistical Center of Iran. International data is collected from the World Health Organization's National Health Accounts and the databases of the Organization for Economic Cooperation and Development member countries.

    Results

     Expenditures related to rehabilitation services in Iran increased from 884 billion rials in 2002 to more than 2967 billion rials in 1396, equivalent to 0.02% of Iran's GDP in that year. The share of rehabilitation expenditures in total health expenditures in 2007 was at its highest level (0.3%). In the following years, it has always had a decreasing trend. In 1396 it reached about 22.0%, the lowest amount during 16 Last year. Comparing the economic share of rehabilitation of the country's economic activities with different countries shows that the position of this sector is in no way comparable to developed countries and is even lower than many developing countries. Tunisia, Tonga, and Moldova have a similar situation to Iran's economy, with rehabilitation services accounting for about 0.05 to 0.1 percent of their total economic activity. Comparison of the prevalence of disability in these countries with Iran shows that these countries had a lower prevalence than Iran. Examination of the share of various sources shows that out-of-pocket payments with households with 6.37 percent, the most, and the government with 7.18 percent had the least role in financing rehabilitation services. It is noteworthy that this figure was about 65% before implementing the health system transformation plan. Social insurance in 2017 also covered only 6.24% of rehabilitation costs.

    Conclusion

     Inaccessibility of people with disabilities to healthcare services is a very serious issue in the world. The rehabilitation services expenditures have always been mentioned as one of the most important barriers of accessing to these services. Following the implementation of the Health Transformation Plan, the share of rehabilitation activities in Iran’s health market has been shrunk.

    Keywords: Rehabilitation services, Gross domestic product, Health system, Healthcare expenditures, Health insurance
  • Mohammad Sabzi Khoshnami, Maliheh Arshi, Fardin Alipour*, MohhamadHossein Javadi, Hassan Rafiey, Sara Noruzi Pages 298-319
    Objective

     The re-entry of offenders to the community after their imprisonment is a sensitive and important stage and should always be considered by governmental and non-governmental organizations. The proper transition from prison to the community occurs when rehabilitation and social reintegration programs are developed and implemented based on the real needs of individuals. Social work is one of the professions that can help the judicial system with this issue. Many graduates of this profession provide social work services to prisoners and their families. Therefore, it is necessary to identify effective operational solutions in accordance with the conditions of the country and formulate a specific framework. This study aims to prepare a guideline for specialized social work intervention for community re-entry of offenders with a history of violence against individuals.

    Materials & Methods

    In this study, a qualitative approach was used to prepare the specialized guideline. First, the initial barriers and facilitators of successful community re-entry for offenders with a history of violence against individuals were prepared using thematic analysis. Then, based on the protocols of the social work process, the initial draft was developed. Next, at a focus group discussion session with faculty members and experts, the draft was reviewed and improved. To assess its applicability, we used the Appraisal of Guidelines for Research and Evaluation (AGREE) tool. 

    Results

     Intertwined concerns, protective shields, welfare/economic security, social support, and achieving relative independence were identified as the five dimensions of successful community re-entry. The specialized social work interventions were presented after approval in four main stages: preparation for the case plan, development of the case plan, interventions and actions, and monitoring and review of interventions. The results of evaluation by AGREE tool showed an overall acceptable average of 58.7% (82.9% for scope and purpose, 88.1% for stakeholder involvement, 85.6% for rigor of development, 83% for clarity of presentation, 84.9% for applicability, and 89.8% for editorial independence). The users of this guideline are social workers and other professions related to prisons and training and security organizations, especially after-release care centers.

    Conclusion

     Investing in rehabilitation programs for prisoners is one of the best and most cost-effective ways to prevent the reoccurrence of violence, which not only has beneficial effects on those concerned but also promotes public safety. This issue becomes important when social reintegration and rehabilitation programs are developed based on scientific approaches and perspectives. Future studies on the effectiveness of the developed guideline, considering the local conditions, can help identify the effective factors of re-entry to the community in newly released prisoners. The skills and capabilities of social workers in presenting specialized interventions and establishing professional and inter-organizational communication, supporting rules and programs, motivation, and enthusiasm of the offender to change can all contribute to the success of this guideline in achieving the defined goals.

    Keywords: Re- entry, Social rehabilitation, Violence against individuals, Social work intervention
  • Massoud Ahmadzadeh Asl*, Ahmad Shojaee, Behnam Shariati, Maryam Rasoolian, Vahid Rashedi Pages 320-341
    Objective

     Patients with severe psychiatric diseases, due to the debilitating and chronic nature of these diseases, requires prolonged care by family and other rated people. In addition to the patient, these diseases affect the caregiver and create high psychological, social, and individual pressure to take care of themselves. This study aims to compare the burden of schizophrenia, Bipolar Disorder (BD) type 1, and Autism Spectrum Disorder (ASD) on the family caregivers in Iran. 

    Materials & Methods

    In this descriptive-analytical study, using the non-probability sampling method, 450 family caregivers of patients with schizophrenia, BD type 1, and ASD were selected based on the inclusion criteria. Data collection tools comprised a demographic checklist, short-form Zarit Burden Interview (ZBI-12), and the Depression, Anxiety, and Stress Scale (DASS). The questionnaires were distributed to the patients selected from the Psychiatric Institute of Tehran, Iran Psychiatric Hospital, and Ali Asghar Hospital. The collected data were analyzed using descriptive statistics, ANOVA for evaluating the relationship of demographic factors with the amount and severity of disease burden, and interclass correlation coefficient in SPSS v. 22.

    Results

     The disease burden was higher on caregivers of ASD patients, followed by that of BD type 1 and schizophrenia patients. The highest and lowest hours of care were related to the ASD and schizophrenia groups, respectively. Women made up the majority of family caregivers. The educational level of family caregivers was higher in the BD type 1 group and was lower in the schizophrenia group. Most caregivers in the BD type 1 group were employed, while most of them in the schizophrenia group were housewives. The lowest and highest income levels were related to the family caregivers of ASD and schizophrenia groups, respectively. The highest and lowest hospitalization frequencies were seen in the BD type 1 and ASD groups, respectively.

    Conclusion

     The burden of three diseases on the family caregivers is high. It is recommended that state-run consulting and screening centers be more active in this field. Because of the low-income level of some family caregivers, it is better to plan for more employment of family caregivers with the assistance of governmental and non-governmental organizations. It is better to hold strategic classes for the family caregivers to reduce their disease burden. Different methods to reduce the burden of diseases in caregivers, such as lowering care hours and using respite care and respite recess and dividing tasks between caregivers, using social or daycare services, can reduce their symptoms of depression and anxiety. Their depression and anxiety should be monitored, and pharmacological and non-pharmacological measures should be used for their treatment.

    Keywords: Schizophrenia, Autism spectrum disorder, Bipolar disorder, Burden of disease
  • Elyas Monfared, Mohsen Vahedi, HojjatAllah Haghgoo* Pages 342-361
    Objective

     Social participation in daily living the activities requires the maintenance of a variety of social relationships with others and engagement in various social activities. Proper social participation increases the feeling of attachment, provides a stable sense of identity, and increases one’s sense of worth, belonging, and dependence on society. Lack of social participation leads to anxiety, loneliness, depression, panic, mental disorders and many other mental problems and affects society in general. A new coronavirus, called COVID-19, was identified in late December 2019 in China. After just one year, it has been reportedly infected more than 85 million people (up to January 1, 2021) worldwide, and more than 1.8 million have died. Two public health measures to break the transmission chain include quarantine and social distancing. These measures restrict gatherings or separate individuals. Due to these measures in many countries, people’s participation in many social activities has been disrupted. The purpose of this study is to survey the negative effects of the COVID-19 pandemic on home integration, community integration and productive activities.

    Materials & Methods

    This cross-sectional study was conducted in June 2020 by using the Community Integration Questionnaire (CIQ) which measures home integration, community integration, and productive activities, along with a demographic form which were sent to 461 participants in Iran (Mean ±SD age= 36.86±5.8 years) on WhatsApp or via email and completed online. Participants were selected from among college students, patients, people with disabilities, their families and relatives, and others who could use smartphones, computers, tablets, and laptops. The effects of Covid-19 were evaluated by analyzing the CIQ scores before and after the pandemic in SPSS v. 22 software.

    Results

     Comparing the CIQ scores before and after the pandemic, results showed that it significantly reduced home integration (P<0.0001), social integration (P<0.0001), productive activities (P<0.0001) and total score (P<0.0001).

    Conclusion

     The COVID-19 pandemic has disrupted the social life of people. In addition to health threats of this disease, the fear of being infected and losing loved ones, job, educational opportunities, recreation, freedom and support, have profound psychological effects. Not only getting infected, but also the fear of getting infected can lead to a lack of access to resources that can improve people’s resistance to this disease. The COVID-19 pandemic has direct and indirect psychological and social effects and can affect mental health. In order to reduce the negative psychosocial effects of quarantine and social distancing, the implementation of national strategies to promote social participation by Information and Communication Technology-based programs is recommended.

    Keywords: Home integration, Community integration, Productive activities, Mental health, Social participation, COVID-19
  • Farzaneh Esmaeili, Siyamak Tahmsebi*, Alireza Mohammadi Arya, Pourya Reza Soltani Pages 362-377
    Objective

     Family is like a school where parents teach the lessons of humanity and morality, which are the foundation of human happiness, to their children. Moral development is an essential part of children’s understanding of moral rules and principles. The lack of moral development, along with anxiety, and depression exposes children to antisocial and suicidal behaviors. Moral development is associated with parenting styles and attachment. This study aims to investigate the relationship between parenting styles and moral development of preschool children mediated by children’s attachment.

    Materials & Methods

    This descriptive correlational study was conducted on 128 children (64 girls and 64 boys) selected from 8 preschools in Tehran Province, Iran, in 2020 using a cluster sampling technique. The study data were collected using three questionnaires: Baumrind Parenting Styles Questionnaire (PSQ), the Kinship Center Attachment Questionnaire (KCAQ), and Lotfabadi Moral Development Questionnaire (MDQ). The first two tools were completed by mothers of children, while the MDQ was completed by children. The Kolmogorov-Simonov test, correlation test (Enter method), analysis of variance, and multiple regression analysis were used for data analysis in SPSS v. 21.

    Results

     The regression analysis results showed that parenting styles had a significant relationship with moral development (R=0.74, Adjusted R2=0.54, P=0.000). Also, attachment had a significant association with moral development (R=0.71, Adjusted R2=0.49, P=0.000). With one unit change in permissive, authoritarian, and authoritative parenting styles, the moral development of preschool children can be predicted by 43.5%, 19%, and 37.6%, respectively. Moreover, with one unit change in positive adjustment/development, negative behavior, emotional reactivity, and distancing from caregiver support dimensions of attachment, the moral development of preschool children can be predicted by 33.6%, 38.4%, -26.4%, and -11.4%, respectively. Also, the results of the Sobel test showed that the attachment variable was the mediator of the relationship of parenting styles with moral development (z=2.29>1.96). 

    Conclusion

     The moral development of children is related to permissive, authoritarian, and authoritative parenting styles. Besides, children’s attachment can mediate the relationship between parenting styles and moral development. More planning and follow-up are needed to improve the moral development of preschool children. When parents are consistent in their parenting styles, they provide their children with assertive and trusting behaviors. They should listen to their children and promote dialogue with them. Their discipline should be accompanied by warmness, logic, and flexibility and give their children the freedom to some extent. This treatment can help children develop their social behavior.

    Keywords: Parenting styles, Moral development, Attachment, Children
  • Sara Bachari, Ghazaleh Mandani*, Roya Ghasemzadeh, Shadab Shahali Pages 378-393
    Objective

     Chronic Multiple Sclerosis (MS) often occurs in middle-aged people, who are supposed to take their most important roles in the family and community and thus affect their self-advocacy. This study aimed to identify the barriers to self-advocacy in women with MS.

    Materials & Methods

    This study was conducted using a qualitative content analysis method. The participants were 10 female members of the MS Association of Khuzestan Province of Iran aged 30-40 years with different educational levels, marital status, and occupations. They were selected using a purposive sampling method. The study data were collected through semi-structured interviews and continued until data saturation from June to November 2019. The content analysis was performed using Lundman and Graneheim’s qualitative content analysis method with an inductive approach conducted continuously and simultaneously with data collection. To evaluate the validity and reliability of qualitative data, we used Lincoln and Guba criteria (credibility, dependability, conformability, and transferability).

    Results

     The data analysis revealed 900 codes, 21 subcategories, and 6 themes of family barriers, medical barriers, job-related barriers, environmental barriers, sociocultural barriers, and psychological barriers.

    Conclusion

     Women with MS face a variety of barriers to self-advocacy; most of them are related to family, environment, and society, in addition to personal barriers. Social support and the availability of sufficient and appropriate information about MS can play an important role in confronting these women with mentioned barriers and realizing their self-advocacy.

    Keywords: Multiple Sclerosis, Self-advocacy, Women, Qualitative content analysis
  • Elham Shakiba*, Saeid Fatorehchy, Ebrahim Pishyareh, Mohsen Vahedi, Seyed Mehdi Hosseini Pages 394-407
    Objective

     Ataxic cerebral palsy accounts for 5%-10% of the population with cerebral palsy. This palsy is characterized by poor balance and coordination, clumsiness, and involuntary tremor. As a result, balance training is one of the essential parts of the rehabilitation programs for children with ataxic cerebral palsy. Wii Balance Board (WBB) is an efficient tool for balance training in children with different physical problems, including cerebral palsy. This study aims to assess the effect of WBB-based balance training on functional balance and the persistence of its effect two months after the intervention in children with ataxic cerebral palsy.

    Materials & Methods

    This is a single-case study with a pre-test, post-test and follow-up design conducted on 3 children (2 girls and 1 boy) with ataxic cerebral palsy (Mean±SD age=10.56±1.09 years). They were classified at levels I and II of the gross motor function classification system. They received conventional occupational therapy three sessions per week, each for 45 minutes in the baseline and follow-up phases. In the intervention phase, each session consisted of 25 minutes of routine rehabilitation followed by 20 minutes of WBB-based balance training for 3 months (12 hours). The changes were evaluated by the Pediatric Balance Scale (PBS) and Timed Up And Go (TUG) test, three times in the baseline phase, three times in the intervention phase (at the end of 12th, 24th, and 36th sessions), and two times in the follow-up phase (one and two months after the intervention). Assessments were done by a pediatric occupational therapist who was unaware of the study process. Finally, the results were analyzed using the Percentage of Nonoverlapping Data (PND), 2 Standard Deviations (2SD), Hedges’s g, and the visual analysis method.

    Results

     The results of the PBS and TUG test showed the improvement of functional balance in all children in the intervention phase and maintained in the follow-up phase. The PND of PBS and TUG test results was 100% for all children, indicating that balance training by the WBB improved functional balance in the intervention and follow-up phases compared to the baseline. Hedeges’ g value for all participants was more than 0.8, indicating a significant difference between the baseline and follow-up phases. The 2SD results showed a significant increase in the PBS score and a significant reduction in the TUG test duration in all children. Furthermore, the visual analysis revealed a significant improvement in the functional balance of all children in the intervention phase and the stability of these changes in the follow-up phase.

    Conclusion

     Balance training by the WBB is an effective method for improving the functional balance of children with ataxic cerebral palsy. Further studies are needed using a larger sample size to confirm its effectiveness.

    Keywords: Cerebral palsy, Functional balance, Ataxic cerebral palsy, Virtual reality, Wii balance board