فهرست مطالب

نشریه مطالعات عرفانی
پیاپی 34 (پاییز و زمستان 1400)

  • تاریخ انتشار: 1401/02/04
  • تعداد عناوین: 14
|
  • فرشاد اسکندری شرفی*، حسین صحراگرد، حسن حیدری، جلیل مشیدی صفحات 5-34

    مثنوی معنوی به عنوان دریایی از معانی عرفانی و اخلاقی، از جمله آثاری است که واژگان آن معانی گوناگون دارد. در این پژوهش که رویکردی توصیفی تحلیلی دارد و با بهره گیری از منابع کتابخانه ای صورت گرفته، معانی باد در مثنوی بررسی شده است. دستاورد پژوهش نشان می دهد که باد در مثنوی، چون بسیاری از واژه ها، کارکردهای معنایی مختلف دارد و سخت جلوه گری می کند. باد در مثنوی 303 بار به کار رفته که بیشترین و کمترین بسامد آن به ترتیب در دفترهای ششم (68 بار) و پنجم (24 بار) است. وجود 60 کارکرد معنایی گوناگون باد در مثنوی، نشانگر توجه ویژه مولانا به این عنصر طبیعت و استفاده فراوان از آن برای طرح و تفهیم مباحث و مفاهیم عرفانی و اخلاقی متعدد است. پاره ای از معانی باد در مثنوی، پیش از مولانا نیز رایج بوده؛ و پاره ای دیگر حاصل خلاقیت اوست. باد در معنی رایج و معمول خود، باد در معنی فعل دعایی، باد در معنی غرور و خودبینی، باد در معنی نیستی و فنا، باد مطیع حضرت سلیمان (ع)، باد مطیع و تسبیح گوی خدا، باد در معنی محرک و خالق، باد در معنی نفس و... از پرتکرارترین کارکردهای معنایی باد در مثنوی است.

    کلیدواژگان: طبیعت، شعر فارسی، مثنوی معنوی، مولانا، معانی باد
  • زهرا افتخار، حسین آقاحسینی*، مسعود آلگونه صفحات 35-66

    از دلایل اهمیت روزبهان، بازتاب گسترده تجربه سلوک در آثار اوست. تحلیل زبان عرفانی ویژه او در تجربه صیرورت با استفاده از الگوی گفتمان پویا و فرایند تحولی کلام میسر است. این الگو نشان می دهد زبان عرفانی گفتمانی ایستا نیست. هدف این پژوهش تحلیل چگونگی پویایی تجربه عرفانی در بستر زبان است؛ بر این اساس «هویت های خودهمانی و خودغیری» و «شدن» سالک بررسی خواهد شد. با استفاده از مربع معناشناسی که بر اساس حرکت از یک مقوله متضاد با نفی خود به سوی متضادش تعریف می شود، بخش هایی از فرایند پویایی در کلام تفسیر می شود. چنین مطالعه ای آشکار می کند که در گفتمان عرفانی روزبهان، «هویت خودغیری» سالک عبارت از «فقر و فنا»ست. فنای «هویت خود همان» راه را بر سیر به سوی «هویت خودغیری» می گشاید؛ هویتی که به طور مداوم در حال بازسازی است، تا آنجا که در فرایندی استعلایی به هویت حق متصل می شود. در این فرایند رابطه «اتیک» سبب انفصال سوژه از «خود» می شود و تعامل پیوسته او با «فراخود» و در مرکز قرار دادن او، تداوم معنا را تضمین می کند. واژگانی همچون «فنا» و «فراموشی خود» از انفصال سوژه از خود حکایت می کند. همچنین واژگانی چون «یاد حق، دیدن به نور او»، «توحید قدمی، خورشید ذات ازلی» موجب تضمین تداوم معنا می شود. تحولی که موجب می شود کنشگر یا «من خردگرا» سیری را در خویشتن آغاز کند، آگاهی از آفات «داشتن» است؛ بنابراین او به هویت هایی که «واجد بودن» به او می بخشد، «نه» می گوید، سپس در سلوکی عرفانی به شوش گری ممتاز دگرگون می شود که هویت او با فقر و فنا تعریف می شود. افعال موثر «خواستن» در گفتمان عرفانی با طلب و «بایستن» که با رهنمودهای پیر برابر است، مقدمات تشکیل فاعل را فراهم می آورند. در نهایت آنچه سالک را به «فاعل توانشی» تبدیل می کند، فضل و رحمت حق تعالی است.

    کلیدواژگان: زبان عرفانی، روزبهان، گفتمان پویا، هویت، صیرورت، مربع معناشناسی
  • علی اکبر باقری خلیلی*، عارفه طاهری صفحات 67-94

    زبان شناسان شناختی معتقدند ذهن با تکیه بر تجربه به مفهوم سازی استعاری پدیده ها می پردازد و استعاره مفهومی محصول دو حوزه ذهنی و عینی است. فرایند عینی سازی در استعاره مفهومی بر اساس انطباق یک به یک دو حوزه عینی (مبدا) و ذهنی (مقصد) که «انگاشت یا انگاره» نامیده می شود، انجام می شود و به کمک طرح واره های تصویری بازتاب می یابد. طرح واره حرکتی از نوع استعاره ساختاری و دارای سه جهت مبدا و مسیر و مقصد است. منطق الطیر به دلیل ماهیت روایی مبتنی بر سفر، قابلیت فوق العاده ای برای تحلیل از دیدگاه طرح واره حرکتی دارد. پرسش این است که انگیزه ها و اهداف طرح واره حرکتی با تکیه بر مبدا و مسیر و مقصد در منطق الطیر چیست؟ استعاره «سلوک، حرکت است»، استعاره بنیادین یا کلان استعاره عرفانی منطق الطیر است و هدف آن «بازگشت به اصل». با توجه به نتایج تحقیق، در این طرح واره، خود، مبدا حرکت است؛ هفت وادی، مسیر حرکت است و درگاه سیمرغ/ حق، مقصد حرکت. طرح واره مبدا ماهیت ارادی و انگیزشی دارد؛ حرکت در طرح واره مسیر عینیت می یابد و مقصد نتیجه حرکت را نشان می دهد. عطار برای تبیین سفر بازگشت به اصل بیش از همه به توصیف «مسیر» می پردازد و هفت وادی را گذرگاه های اصلی آن می داند. مبدا سفر در منطق الطیر، «خود سایه ای» است و مقصد آن «خود مینوی یا خویشتن خویش» که به سیمرغ حقیقت تعبیر می شود. رسیدن به مقصد برابر با بازگشت به اصل، کمال اولیه، وحدت و جاودانگی است.

    کلیدواژگان: طرحواره حرکتی، منطق الطیر، مبدا، مسیر، مقصد
  • غلامرضا حیدری* صفحات 95-122

    عمادالدین نسیمی، شاعر بزرگ ترکی و فارسی سرای حروفی از مریدان فضل الله نعیمی شروانی (موسس فرقه حروفیه) در قرن هشتم، مفاهیم اعتقادی و زیربنایی تفکر عرفانی و حروفیه را با عنایت به جایگاه ویژه حروف الفبا رونق داد. فرقه حروفیه که ریشه در اندیشه های صوفیانه و عرفانی فرق دیگر داشت، در روزگار تیموریه از شهرت بسیار زیادی برخوردار بود. ساختار فکری این فرقه که در صدر اسلام با تفسیر و تاویل حروف مقطعه، پایه ریزی شده بود، به واسطه قداست بخشیدن به حروف الفبا به این نام نامیده شد. این مقاله که به روش تحلیلی توصیفی و کتابخانه ای نگارش یافته، در پاسخ به این سوال که عمادالدین نسیمی از جنبه های بلاغی و ادبی حروف الفبا در اشعار عرفانی و حروفی خود چگونه بهره برده است، به تحلیل اشعار عرفانی حروفی عمادالدین نسیمی در دیوان اشعار او پرداخته است. با بررسی و تحلیل مجموعه کامل شواهد شعری، مشخص شد که عمادالدین نسیمی در تبیین اندیشه های فرقه ای و مذهبی خود، یعنی حروفیه از زبان حروف الفبا، بهره فراوانی برده است و به رمز و اشاره، این اندیشه ها را در قالب و چهارچوب حروف به نمایش گذاشته است. اعتقاد به وحدت وجود، قداست حروف، سرمنشا بودن نقطه و آفرینش الف از آن، مقام خدایی انسان، نامحسوس بودن خدا، تجلی خدا در کلمه و حروف و... از جمله مفاهیم اعتقادی حروفیه است که به کمک حروف الفبا، در قالب مضامین، فضاهای شاعرانه، تعابیر، ترکیبات و عبارات نغز و ظریف ادبی، دینی و عرفانی، در اشعار عمادالدین نسیمی بیان شده است. عمادالدین نسیمی از میان 32 حرف الفبای فارسی، فقط به 27 حرف از آن حروف، برای این هدف بهره جسته است. حرف الف، پرکاربردترین حروف در بیان اندیشه های عرفانی حروفی عمادالدین نسیمی است. جنبه های عرفانی و دینی حروف ب، ک، ن، م، ل و... از پرکاربردترین حروف الفبا، بعد از حرف الف، در این زمینه به شمار می روند.

    کلیدواژگان: حروف الفبا، حروفیه، شعر، عمادالدین نسیمی، عرفان
  • سید محمد دشتی*، اسما حسینی، محمدامین احسانی اصطهباناتی صفحات 123-142

    بدبینی یکی از کلیدواژه های مهم در فلسفه، روان شناسی و جامعه شناسی است که خود، محصول زمان، مکان، شرایط سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جامعه است. مولانابه عنوان شاعری عارف و منتقدی اجتماعی که به تعالی روح و اندیشه انسانی نظر دارد، همواره می کوشد تا در قالب مصلحی اجتماعی، به نقد جامعه و اوضاع و احوال پیرامون خویش بپردازد. در عصر و زمانه مولانا، مشکلات و مصایب سیاسی و فرقه ای، آشوب های ناشی از حمله مغول، سلطه زاهدان و صوفیان دغل کار و قاضیان رشوه گیر، همه و همه، سبب شده است که مولوی نه به عنوان شخصی بدبین و منفی نگر از لحاظ روان شناسی (پارانویید)، بلکه در هییت منتقدی واقع بین، فساد و تباهی جامعه خویش را به تصویر بکشد. در این پژوهش، نگاه مولانا را به هریک از عوامل زمینه ساز بدبینی، از منظرجامعه شناختی و عرفانی مورد توجه قرار خواهیم داد. نتایج این جستار که با رهیافتی توصیفی تحلیلی به مطالعه مثنوی معنوی پرداخته است، نشان می دهد که مولانا به بسیاری از پدیده های اجتماعی و سیاسی و مذهبی عصر خویش، اعم از حاکمان و شاهان، زاهدان ریاکار و صوفیان و دیگر اقشار جامعه، دید بدبینانه ای دارد که البته با توجه به شرایط جامعه در آن روزگار، طبیعی به نظر می رسد.

    کلیدواژگان: بدبینی، جامعه شناسی تاریخی، زمینه های ایجاد بدبینی، مثنوی مولانا
  • طارق ذاکر*، سید اسماعیل قافله باشی، قربان ولیئی صفحات 143-174

    حیرت، از رویارویی با امور ناشناخته و خلاف توقع بر افراد انسانی عارض می شود. حیرت عارفان از تجلیات ناگهانی باری تعالی ناشی می گردد؛ بر این اساس، حیرت از حالات مهم عارفان صاحب حال است. عارفان با تکیه بر تجربیات عرفانی شان درباره حیرت و ویژگی های آن سخنانی ارایه کرده اند که مولانا هم از این امر مستثنا نیست. مولانا مانند سایر عارفان در آثار خود به ویژه مثنوی که جنبه تعیلمی دارد، حیرت را به مذموم (فلسفی) و ممدوح (معرفت بخش) تقسیم کرده است. وی منشا حیرت عارفان را تجلیات ظاهرا متضاد باری تعالی می داند و باورمند است که حیرت عارفانه سبب شناخت حضرت حق می گردد. اما در برخی از غزل های مولانا تصویر واقعی حالات حیرت انگیزی که در نتیجه تجارب ناب عرفانی عارض گردیده، به شکل طبیعی آن بازتاب یافته است که بررسی و تحلیل آن در شناخت حالات باطنی و درونی مولانا ما را یاری می رساند. جستار حاضر به شیوه توصیفی تحلیلی تلاش کرده است تا علل، انواع، درجه شدت و چگونگی بیان حیرت مولانا را آشکار سازد. نتیجه این پژوهش نشان می دهد که مولانا در ابراز حیرت از واژه های متعارف زبان و شگردهای بلاغی سود جسته است؛ انواع مختلف موسیقی شعر هم در القای حیرت نقش بسزایی دارد. در این غزل ها حیرت از نظر درجه شدت آن در نوسان است. علاوه بر این محتوای برخی از غزل های مولانا کاملا حیرت است و دیگر هیچ عاطفه ای به نظر نمی رسد؛ اما در تعدادی از غزل ها علاوه بر حیرت، عشق، وجد، شادی، پذیرش و... هم بیان گردیده است که از این میان در بعضی ها حیرت بر دیگر عواطف غلبه دارد و در برخی هم دیگر عواطف بر حیرت غالب بوده و حیرت در یک یا چند بیت به گونه عاطفه درجه دو و ثانوی در کنار دیگر عواطف ابراز شده است.

    کلیدواژگان: حیرت، عاطفه، عرفان اسلامی، غزلیات مولانا
  • مهدی رضایی*، مهدی گراشی صفحات 175-206

    یکی از مهم ترین واژگان، مفاهیم و ارکان علم عرفان، عشق است. این پدیده در نزد عرفا و روان شناسان به عنوان عامل رفتار و معرفت محسوب می شود. چنین اعتباری باعث برقراری پیوندهای عاطفی متنوع و شگفت انگیزی بین شاعران و عارفان با پدیده عشق و با سایر پدیده ها شده است. از آنجا که بسامد واژه عشق در آثار مولوی بیش از سایر عرفای شاعر است، بدین خاطر از سوی قاطبه ادبا و مولوی پژوهان مبنای اندیشه، تخیل و رفتار او همین پیوند عاطفی شدید و عمیق او با عشق پنداشته و فرض می شود. حال این پژوهش درصدد برآمد که بر اساس الگوی پیوندهای عاطفی بین شاعر و شیء فتوحی، به تحلیل این پنداشت و فرض در آینه دیوان شمس تبریزی بپردازد و بررسی کند که در واقع آیا مبنای رفتارهای مولوی همین پیوند عاطفی او با عشق است یا پیوندی از جنس دیگر است؟ سرانجام یافته ها و داده های پژوهش حاکی از این شد که اولا الگوی فتوحی در اثبات وجود یا عدم پیوند عاطفی بین شاعران و اشیا (پدیده ها) و تبیین انواع آن کاربرد مفیدی دارد؛ ثانیا اثبات شد که آن چهار پیوند اصلی الگوی فتوحی بین مولوی و عشق وجود دارد و حتی پیوندهای فرعی دیگری نیز بین این دو، غیر از پیوندهای الگوی فتوحی برقرار شده است؛ اما از بین این پیوندها، بیشترین پیوندی که بین مولوی و پدیده عشق برقرار شده، پیوند «وصف شیء» است و از چشم انداز الگوی پژوهش، پیوند وصف شیء ضعیف ترین، نازل ترین و پایین ترین سطح پیوند بین شاعر و یک شیء است و این پیوند، اساسا عاطفی نیست؛ پس پیوند بین مولوی و عشق، عاطفی نیست.

    کلیدواژگان: عشق، عاطفه، تخیل، مولوی، دیوان شمس تبریزی
  • سمیرا رکنی زاده، سیده مریم روضاتیان*، سید علی اصغر میرباقری فرد صفحات 207-237

    لف نیکالایویچ تالستوی، نویسنده حکیم و عارف روسی، علاوه بر خلق آثاری ارزنده و عالم گیر، مجموعه هایی گران بها از گفتارها و آموزه های سرآمدان ادب و حکمت در شرق و غرب عالم از کهن ترین روزگار تا روزگار خویش فراهم آورد. قصه موسی و شبان مولانا یکی از شاهکارهای ادب عارفانه است که تالستوی بدون اینکه سراینده این منظومه را بشناسد، تحت عنوان حکایتی عربی آن را در گزیده های خویش وارد کرد و از آنجا که این قصه را نقد حال خویش یافت، بدان دل بست و علاوه بر مجموعه آثار، در محافل و مراسلاتش آن را مکرر نقل کرد و از آن بهره ها جست. در این گفتار بر اساس روش کتابخانه ای و اسنادی، قصه موسی و شبان مولانا در آثار مختلف تالستوی آثاری که به فارسی در نیامده و به همین سبب ناشناخته مانده اند و مراسلات و مجالساتی که آن را ذکر کرده است، شناسایی و معرفی و بررسی شده ند؛ همچنین سبب دل بستگی او بدین قصه و چگونگی آشنایی اش با آن و اینکه از چه رو به عنوان قصه ای عربی راه به آثار او پیدا کرده است، شرح داده شد و مشخص گشت که تالستوی با این قصه در کتاب نویسنده ای حقوق دان با نام کانستانتین پترویچ پابدانوتسف مواجه شده است. پابدانوتسف در اثر خویش ضمن ارایه ترجمه روسی قصه موسی و شبان از سراینده این قصه با نام جلال الدین، معلم بلندآوازه، یاد می کند که حکایتی از او در منظومه ای به زبان عربی دیده می شود. در اثنای تحقیق درباره ماخذ تالستوی در نقل قصه موسی و شبان اطلاعاتی تازه و نو به دست آمد؛ از جمله آن ها پیدا شدن قصه ای است در ادبیات داستانی روسی که هم از جهت ساختاری و هم از جهت محتوایی، بسیار به قصه موسی و شبان مولانا نزدیک است. این اطلاعات نیز به عنوان دستاوردهای دیگر این پژوهش در اثنای این گفتار ارایه شد.

    کلیدواژگان: مولوی، تالستوی، قصه موسی و شبان، قصه شیر برای خدا
  • سمیه صابری*، ایوب مرادی، فاطمه کوپا صفحات 233-262

    اضطراب تاثیر و بدخوانی خلاق، دو نظریه ادبی است که هارولد بلوم آن ها را راجع به تاثیر و تاثرات شاعرانه مطرح می کند. پژوهش پیش رو می کوشد با بومی سازی نظریه غربی، به روش اسنادی و تحلیلی به مقایسه حکایت ابراهیم ادهم بر لب دریا بر اساس نظریه اضطراب تاثیر و بدخوانی خلاق در حکایات عطار و مولانا بپردازد. بررسی ها نشان می دهد مولانا برای رهایی از دلهره اجتناب نا‎پذیر قرار گرفتن در سایه عطار به تکاپو می‎افتد اثر خود را به شگردهایی خلاقانه مجهز کند تا آن را از آن خود کند و با طرزی نو به آفرینش‎گری‎هایی در ارایه بیان مطالب عرفانی بپردازد به شکلی که به اثر خود هویتی جدید داده و آن را به استقلال برساند؛ نمادسازی، بهره گیری به‎جا از اصطلاحات عرفانی، به کارگیری متمایز عناصر داستانی برای پرورش مطالب عرفانی، کاربست صنایع ادبی برای عمق بخشیدن به مضمون و معانی صوفیانه، تاکید بر کرامت اولیا در جهت بزرگداشت مرشد طریقت و توجه به صنعت التفات، شگردهایی است که مولانا ناخودآگاهانه با تمسک به آن ها تلاش دارد به برتری جویی کلامی پرداخته و اثری متفاوت ارایه کند. نتیجه تحقیق نشان می دهد که مولانا عمیقا موید عطار و مفتخر به تاسی از اوست؛ بنابراین، با وجود بازخوانی خلاقانه و دستیابی به عینیت مستقل در برخی مواضع، با تکرار ویژگی های سبکی فکری عرفانی عطار، تسلیم پدر می شود و در نهایت روایت عطار پدر در هییتی جوان تر و متفاوت تر از پیش در روایت مولانای پسر ظاهر می شود.

    کلیدواژگان: اضطراب تاثیر، بدخوانی خلاق، هارولد بلوم، نظریه ادبی، مولانا، عطار نیشابوری
  • اشرف سراج، مهین پناهی صفحات 233-250

    «وقت» از اصطلاحات مهم و پرکاربرد عرفانی است که در کتاب‌های مختلف صوفیه آن را به‌ کار برده‌اند. اصطلاحات عرفانی در دسته مفاهیم انتزاعی قرار دارند که صوفیه و عرفا بر اساس تجارب روحی و معنوی خود آن‌ها را وضع کرده‌اند و در بین آن‌ها رواج پیدا کرده است. این اصطلاحات اغلب حالتی رمزگونه داشته و صوفیان معتقد بودند که درک این مفاهیم نیازمند سلوک است؛ با این حال در برخی از کتاب‌های صوفیه این اصطلاحات را به‌صورت مختصر برای مبتدیان راه طریقت شرح داده‌اند. در این پژوهش تلاش می‌شود از دیدگاه معنی‌شناسی شناختی، اصطلاح وقت عرفانی بررسی شود. زبان‌شناسان شناختی معتقدند ذهن انسان بسیاری از مفاهیم مجرد و انتزاعی را با استفاده از سازوکار استعاره و بر اساس تجارب مادی و فیزیکی خود و برحسب اشیا و مفاهیم ملموس و شناخته‌شده درک می‌کند. هدف از انجام این پژوهش بررسی استعاره‌های مفهومی وقت در متون صوفیانه و تلاش برای درک این مفهوم از این دیدگاه است. بر اساس نتایج پژوهش، وقت در متون صوفیانه با حوزه‌های مبدا حرکت، مکان، شیء، و قدرت/سلطه مفهوم‌سازی شده است که سه حوزه مبدا حرکت، مکان و شیء در هر دو مفهوم عمومی و اصطلاحی وقت مشترک است و حوزه مبدا قدرت/سلطه فقط مختص مفهوم اصطلاحی وقت در مفهوم صوفیانه آن است. براین اساس، وقت به‌مثابه قدرت/سلطه‌ای است که بر صوفی وارد می‌شود و بر او غلبه می‌کند و صوفی ملزم است خود را در سیطره او قرار دهد. چنانچه صوفی پیوسته بر حکم وقت گردن نهد، وقت به‌مثابه موطن صوفی می‌شود و این مداومت در مقام موجب می‌شود، در نهایت صوفی خود صاحب وقت گردد.

    کلیدواژگان: متون صوفیانه، اصطلاحات عرفانی، وقت، معنی شناسی شناختی، استعاره
  • اصغر طارمی*، مهدی فیاض، رضا سمیع زاده، رضا چهرقانی صفحات 263-288

    زبان عرفان زبانی سمبولیک است. عرفا برای بیان تجربه ها و اندیشه های خویش از نمادهای طبیعی بیش از دیگر نمادها بهره برده اند. «سیمرغ» و «هما» دو نماد طبیعی هستند که به اسطوره ها راه یافته و از آنجا نیز به ادب عرفانی فارسی منتقل شده اند. پرنده «عنقا» نیز از افسانه های عرب جاهلی به ادب عرفانی فارسی ورود کرده است. این پرندگان در گذر از متون اساطیری و حماسی به عالم عرفان، دچار تحولات فراوانی شده اند. آن ها در زبان عرفان کارکردهای بیشتری داشته و به عنوان نماد، معانی مختلفی را برمی تابند. جستار پیش رو بر آن است تا به شیوه تحلیلی توصیفی، کارکردهای این پرندگان را در بیان کلان اندیشه های عرفانی، با تکیه بر اشعار برجسته عرفانی فارسی واکاوی کند. نتیجه تحقیق نشان می دهد که اولا دو پرنده سیمرغ و هما دو پرنده طبیعی و زمینی هستند که جنبه اساطیری پیدا کرده اند؛ ثانیا به رغم اینکه سه پرنده سیمرغ، هما و عنقا در شعر عرفانی، سمبلی برای بیان حقیقتی والاتر بوده و اغلب به جای هم به کار رفته اند، تفاوت های آشکاری دارند؛ ثالثا کاربرد سمبلیک پرندگان با رویکرد زیست محیطی از سه منظر زبان، اندیشه و اخلاق قابل بررسی است که طرح این موضوع می تواند در دگرگونی زیرساخت های اندیشگی جامعه نسبت به محیط زیست تاثیرگذار باشد.

    کلیدواژگان: پرندگان اساطیری، رمز، عرفان، محیط زیست
  • فاطمه سادات طاهری*، سعیده بیرجندی صفحات 289-316

    کشف المحجوب هجویری یکی از قدیمی ترین کتاب های عرفانی فارسی است که همواره از جنبه های مختلف به ویژه تعلیم مبانی عرفانی اهمیت داشته و دارد؛ توجه به این اثر تا اندازه بسیاری تحت تاثیر قدرت نویسنده در اقناع مخاطب است. مقاله حاضر با هدف بررسی روش های اقناع مخاطب در کشف المحجوب هجویری با تکیه بر نقد رتوریکی و به روش کیفی و با کاربست شیوه توصیفی تحلیلی نوشته شده و به دنبال پاسخ به این پرسش است که هجویری از کدام شیوه ها برای اقناع مخاطب استفاده کرده و کدام یک از عناصر موجود در کشف المحجوب بر پذیرش خواننده اثرگذار بوده است؟ نتیجه تحقیق نشان می دهد که هجویری با به کارگیری روش هایی مانند ارایه مطالب اخلاقی و انسانی، استفاده از زبانی آشنا، سبکی دوسویه و تعاملی، استدلال، استشهاد و استناد، استفاده از داستان و حکایت و نیز استفاده از صنایع ادبی مانند تمثیل، تشبیه، کنایه و استعاره، برای اقناع مخاطب خود بهره برده است.

    کلیدواژگان: اقناع مخاطب، کشف المحجوب، هجویری، تصوف، نقد رتوریکی
  • مجید فرحانی زاده* صفحات 317-344

    این پژوهش درصدد تحلیل استعاره هایی است که در پیوند با احساس شرم در مثنوی و دیوان مولوی به کار رفته اند. بنیاد نظری پژوهش، استعاره های مفهومی است که استعاره را از کارکرد بلاغی به رویکردی برای شناخت برتری داده است. این پژوهش که با شیوه ای توصیفی تحلیلی انجام شده، سعی دارد پیوند میان استعاره با زیست جهان عرفانی مولوی را کشف و تبیین کند. برایند این پژوهش گویای آن است که مفهوم انتزاعی شرم در اشعار مولوی در حوزه های عینی و ملموس «اشیا و پدیده های طبیعی»، «انسان»، «خوراک»، «گیاه» و «حیوان» نمود یافته است، ازاین رو فرایند انتقال مفاهیم استعاری از حوزه مبدا به مقصد، در قالب گزاره هایی نظیر «شرم شیء است»، «شرم انسان است»، «شرم خوراک است»، «شرم گیاه است»، «شرم حیوان است» قابل درک می باشد. بیشترین بسامد کلان استعاره شرم، مربوط به حوزه اشیاست که گویای اهمیت اشیا و پدیده های طبیعی در نظام ذهنی مولوی نسبت به دیگر حوزه هاست. همچنین الگوهای استعاری شرم در اشعار مولوی به واسطه حواس پنج گانه ظاهری، ملموس و قابل درک شده اند ازاین رو این احساس در نظام ذهنی مولوی امری «لمس کردنی»، «دیدنی»، «چشیدنی» و «شنیدنی» است. فراوان ترین بسامد تجربه حسی مربوط به حس لامسه است که گویای نقش ویژه تجربه بساوایی در عینی سازی مفهوم شرم در نظام فکری مولوی  نسبت به دیگر تجارب حسی است. با این اوصاف، می توان اذعان کرد که بررسی استعاره به روش شناختی، مفهوم انتزاعی شرم را در نگرش عرفانی مولوی، به صورت امری عینی، محسوس و به شکل تجربه ای زیستی قابل درک کرده است. همچنین این رویکرد، به عنوان الگویی مناسب، نظریه وصف پذیر بودن دریافت های عرفانی را تقویت کرده است.

    کلیدواژگان: آثار منظوم مولوی، استعاره مفهومی، تحلیل شناختی، شرم
  • محمد نیک بخت نصرآبادی، احمد امین صفحات 361-382

    شرح تعرف نوشته مستملی بخاری یکی از قدیمی‌ترین کتاب‌های تصوف در زبان فارسی است که اهالی این علم اهمیت ویژه‌ای برای آن قایل بوده‌اند. از آنجا که مولف این کتاب، مفسر قرآن است، تاویلات عرفانی ربع اول شرح التعرف که برای آیات بیان کرده، از خود او نیست؛ این امر از مقایسه اثرش با نوبت الثالث کشف الاسرار روشن می‌شود. همچنین از آنجا که مفاهیم هر دو تاویل یکسان و نزدیک به هم می‌باشد و یکی دیگر از شارحان کتاب التعرف کلابادی، خواجه عبدالله انصاری است، نتیجه تحقیق حاضر نشان می‌دهد که این دو شارح از یکدیگر تاثیر پذیرفته‌اند.

    کلیدواژگان: آیات، تاویل عرفانی، شرح التعرف، کشف الاسرار، مقایسه