فهرست مطالب

فصلنامه تاریخ فلسفه
سال دوازدهم شماره 4 (پیاپی 48، بهار 1401)

  • تاریخ انتشار: 1401/05/10
  • تعداد عناوین: 8
|
  • حسین کلباسی اشتری صفحات 15-16

    در تاریخ سرزمین ما، ایران، ادوار و مقاطعی هست که هنوز زوایا و ابعاد مهمی از آنها همچنان در تاریکی و ابهام باقی مانده و آگاهی و دانش ما درباره آنها ناچیز است؛ ازجمله دوره موسوم به حمله و اشغال مغولان (ح654 616 ق) که برغم انجام تتبعات و پژوهشهای گوناگون اجتماعی، سیاسی، ادبی و فرهنگی، دست‌کم بلحاظ مختصات علمی این دوره شامل شیوه‌های آموزش، وضعیت مدارس، چگونگی نگارش آثار علمی و ادبی، کتابخانه‌ها و حتی فهرست جامعی از عالمان و دانشمندان آگاهی ما نسبت به آن اندک است. از جهت داده‌های مربوط به «تاریخ فلسفه» ‌و در معنای عام آن، علوم عقلی از نقش کسانی چون خواجه‌نصیرالدین طوسی (672 597 ق) گزارشها و نوشته‌های بسیاری به زبانهای مختلف در دست است، لیکن همچنان ناگفته‌های بسیاری در این زمینه وجود دارد که نیازمند تتبع و پژوهش گسترده‌تری است. اهمیت خواجه نصیر و نقش او در حفظ میراث علمی ایران و اسلام (تاسیس رصدخانه و کتابخانه مراغه، تجمیع آثار علمی از نقاط مختلف، دعوت از عالمان و دانشمندان در زمینه‌های مختلف علمی، نگارش آثاری جاویدان در فلسفه و ریاضی و کلام و هییت و...) تنها بخشی از خدمات علمی این چهره بزرگ تاریخ ماست؛ ابتکار و نوآوریهای او در دانشهای عصر بویژه فلسفه و کلام آنهم در زمانه وحشت و ناامنی ناشی از حمله مغول، نیازمند بازخوانی و معرفی جدید است. توجه کنیم! رام کردن و انقیاد قومی که از دانش و فرهنگ و زندگی شهری و آداب تمدنی دور بودند، در دشتها و بروی پشت اسبها پرورش یافته و از هجوم و غارت و آتش زدن خانه و کاشانه مردمان لذت میبردند، کار آسانی نبود؛ آنهم برای دانشمندی که میبایست از سویی در قلاع اسماعیلی دست به نگارش اخلاق ناصری زده و برخی ماجراجوییها و رفتارهای افراطی سران اسماعیلی را مهار کند و از سویی دیگر، در دربار هلاکوخان مغول، ضمن تمشیت و تدبیر امور، به اصلاح و آبادانی و انتشار علوم اهتمام ورزد و در کنار همه این امور، امنیت نفوس و ذخایر مادی و معنوی دارالاسلام را تامین کند. هرکدام از اینها بتنهایی برگی درخشان در کارنامه حیات علمی، سیاسی و اجتماعی یک چهره ماندگار بحساب می‌آید. خدمات خواجه در حوزه علوم عقلی دست‌کم از دو جهت چشمگیر و بلکه یگانه و بیهمتاست: 1. آنگونه که در تراجم آمده است، خواجه در عنفوان جوانی، فلسفه را در نیشابور با آثار شیخ‌الرییس فرا گرفت و تا بدانجا پیش رفت که یکی از معروفترین شروح و تعلیقات را بر اشارات و تنبیهات ابن‌سینا نگاشت که اکنون با گذشت پیش از هفت قرن از زمان نگارش آن، همچنان بعنوان یکی از منابع و مآخذ مهم علوم عقلی و حکمت سینوی بشمار میرود. شرح و تعلیقه خواجه نوشته‌یی همعرض سایر تعلیقات نیست، از این جهت که از یکسو مشکلات و غوامض متن فشرده شیخ‌الرییس را باز میکند و از سویی دیگر حملات و نقدهای گزنده فخر رازی، بنمایندگی از گروه کثیری از متکلمان متصلب و عقل‌‌ستیز را پاسخ میدهد؛ آنهم در زمانه‌یی که چراغ حکمت و فلسفه کم‌فروغ یا حتی بیفروغ بود و دفاع از عقل و علوم عقلی به قیمت جان آدمی تمام میشد! اهتمام خواجه به علوم عقلی محدود و منحصر به شرح اشارات نیست؛ در سایر نوشته‌های علمی او نیز روش استدلالی و برهانی غلبه یافته و گویی وی خود را مکلف به تجدید حیات فلسفه و روش عقلی در زمانه غربت آن میدانسته است. 2. اگرچه درباره مذهب کلامی خواجه آنهم با عنایت به ارتباط وی با اسماعیلیان‌ اظهار نظرهای مختلفی شده است، لیکن آنچه مسلم است، نگارش اثری مانند تجرید الاعتقاد از یکسو و پرورش دانشمندان و عالمان بزرگی چون علامه حلی و ابن‌میثم بحرانی (شارح نهج‌البلاغه) از سویی دیگر نمیتواند در تعیین سمت و سوی اعتقادی خواجه بی‌اثر باشد؛ گذشته از آن شیوه نگارش و پردازش آراء و عقاید کلامی امامیه در تجرید الاعتقاد و دفاع کم‌نظیر خواجه از عقاید مذهب حقه بروش برهانی و استدلالی، جای هیچگونه تردیدی در تشخیص تعلق خاطر نویسنده باقی نمیگذارد. از اینرو بجریت میتوان گفت خواجه قهرمانی بیبدیل و احیاگر سنت فلسفی و حکمی عالم اسلام در قرن هفتم و آموزگاری بزرگ در انتقال آموزه‌های اعتقادی شیعه اثنی عشری است. این معنا در حکم کلیاتی است برای پژوهشهای تفصیلی در تاریخ علوم و دانشهای ایران و عالم اسلام که امید است پژوهشگران جوان با همت خود افقها و داده‌های جدیدی را در این زمینه عرضه بدارند.

    کلیدواژگان: خواجه نصیرالدین طوسی، تاریخ اندیشه، اندیشه شیع
  • رضا شاکری*، علی عابدی شاهرودی صفحات 17-38

    زنون بپیروی از استادش پارمنیدس، مسیله حرکت را بچالش کشیده و در ضمن چهار استدلال، ایرادات خود را که در واقع پارادوکسهای این نظریه بود، سامان داد. این پارادوکسها که انکار یک مسیله بدیهی (یعنی حرکت) بشمار میرفت با واکنشهایی مواجه شدند. در این نوشتار نخست به دو مورد از پارادوکسهای زنون اشاره میشود، سپس پاسخهای برخی اندیشمندان از ادوار مختلف نقل میگردد. این پاسخها عبارتند از: پاسخ ارسطو که موقعیت بالفعل و بالقوه حرکت را از هم تفکیک نمود و پاسخ ریاضی که به مفهوم «اندازه‌های بینهایت کوچک» متوسل گردید. کانت نیز در آنتی‌نومیها به این مشکل اشاره کرده است. در ادامه نظریه «جمع تحلیلی خطی» تبیین میشود. این نظریه از دو مولفه تشکیل شده‌ است؛ 1) فاصله بین دو نقطه انتقال، تا بینهایت قابل تقسیم است اما همواره قدر مطلق فاصله پسین کوچکتر از قدر مطلق فاصله پیشین است. 2) از آنجا که نامتناهی بودن تقسیم، تحلیلی است نه ترکیبی، حد جمع این فاصله‌ها نیز مساوی با فاصله آغازین خواهد بود. براساس این نظریه، از آنرو که حرکت، تهی از راستا و حدود پیوسته نیست، در هر لحظه، انتگرال حدی مسافت پیموده میشود و حدود تحلیلی و متوالی و غیرمتناهی مسافت، استیفا میگردند. سنجش این پاسخها نیز بخش دیگری از این نوشتار است.

    کلیدواژگان: حرکت، پارادوکسهای زنون، نظریه «جمع تحلیلی خطی»، ارسطو، کانت، ریاضیات جدید
  • مهدی اسدی* صفحات 39-58

    بعد چهارم از مسایلی است که مرزهای فلسفه را درنوردیده و امروزه یکی از دغدغه‌های اصلی فیزیکدانهاست. با این‌ حال، پیشینه‌ و تاریخچه دقیق این دیدگاه هنوز در هاله‌یی از ابهام است. در فلسفه غرب، بعد چهارم را با تکلف در آراء برخی از اندیشمندان غربی سده‌های میانه، مانند آنسلم، ریشه‌یابی کرده‌اند؛ ‌با آنکه هیچ‌ عبارت صریحی در اینباره در آثار آنها وجود ندارد. در جامعه فلسفی کشور ما نیز بعد چهارم تا ملاصدرا ریشه‌یابی شده است. هدف این نوشتار آنست که نشان دهد در جهان اسلام پیش از ملاصدرا، در آثار خواجه نصیرالدین طوسی عبارتهای کاملا صریحی در اینباره وجود دارد. پیش از طوسی نیز گرچه عبارت آشکاری در منابع دست اول نیافتیم، ولی در منابع دست دوم به برخی از متکلمان جهان اسلام‌، ازجمله نظام، ابن‌راوندی و عباد، سخنانی نسبت داده شده است که محتوای آن چیزی جز چهاربعدگروی نیست. این مقاله بروش تاریخی، دیدگاه های این اندیشمندان را گردآوری کرده و به تحلیل عقلی آنها خواهد پرداخت.

    کلیدواژگان: چهاربعدگروی، زمان، ثبوت معتزلی، نظام، ابن راوندی، عباد، محقق طوسی
  • حمیدرضا خادمی* صفحات 59-74

    مسیله زمان و چگونگی وجود تقدم و تاخر در میان اجزاء آن، ازجمله مسایل مهم در فلسفه اسلامی است. در اندیشه ابن‌سینا تقدم و تاخر موجود در میان اجزاء زمان، از سنخ تقدم و تاخر زمانی است اما سهروردی معتقد است این تقدم را باید به تقدم و تاخر بالطبع ارجاع داد. میرداماد رویکردی انتقادی در مورد دیدگاه شیخ‌اشراق اتخاذ نموده است. او دو انتقاد درباره نظر سهروردی مطرح کرده و در نهایت کوشیده است در میان اجزاء زمان، علاوه بر وجود تقدم و تاخر زمانی، تقدم و تاخر بالطبع را نیز از حیثی دیگر تصویر کند. وحدت ماهوی میان اجزاء زمان و اعتبار انفکاک خارجی در تقدم و تاخر زمانی، دو انتقاد میرداماد هستند. او اعتبار عدم اجتماع اجزاء زمان با یکدیگر را مصحح صدق تقدم و تاخر زمانی و اعتبار احتیاج و توقف برخی از اجزاء زمان نسبت به برخی دیگر را مجوز صدق تقدم و تاخر طبعی دانسته است. هدف از این نوشتار آنست که ابتدا دیدگاه شیخ‌اشراق در اینباره تبیین گردد، آنگاه پس از تحلیل و بررسی دقیق انتقادات میرداماد، با روش تحلیلی‌‌تطبیقی، بخشی از رویکرد او بررسی و نقد شود.

    کلیدواژگان: تقدم طبعی، تقدم زمانی، علت ناقصه، شیخ اشراق، میرداماد
  • احمد شه گلی *، فردین جمشیدی مهر صفحات 75-92

    این پژوهش درصدد تبیین دیدگاه حکمای اسلامی پیرامون رویکرد تشکیکی به علوم و بیان ابعاد و نتایج این موضوع است. یکی از اصول حاکم بر جهانبینی حکمای اسلامی، نگرش تشکیکی یا مرتبه‌یی به امور است. این نگرش در مورد علوم نیز وجود دارد. بر اساس این تفکر، علوم بلحاظ ارزشمندی دارای درجات و مراتب مختلفی هستند؛ برخی از علوم فراتر، بعضی فروتر، برخی ارزشمندتر و بخشی در درجه‌یی پایینتر قرار دارند. حکما معتقدند اشرف علوم «فلسفه» است و برای این ادعا معیارها و دلایلی بیان کرده‌اند. این مقاله با روش توصیفی‌‌‌تحلیلی و انتقادی بدنبال تبیین این رویکرد و بیان آثار معرفتی آن، و در نهایت، بازخوانی این دیدگاه است. تبیین این موضوع ابتدا ما را با مبانی و رویکرد حکما آشنا میسازد و با تامل در این موضوع، ثمرات و نتایج آن در سایر عرصه ها روشن میگردد.

    کلیدواژگان: علوم، فلسفه، اشرف علوم، رویکرد تشکیکی
  • سمانه قنبری*، حسن فتحی، مجید صدرمجلس، مرتضی شجاری صفحات 93-120

    اصل امتناع ترجح بلامرجح و امتناع ترجیح بلامرجح از مهمترین اصول در فلسفه اسلامی هستند که بحث و مناقشه بسیاری درباره آنها وجود دارد و مطالعه آنها میتواند بسیاری از مسایل فلسفه اسلامی را روشنتر کند. هدف این مقاله بررسی اصول امتناع ترجح بلامرجح و امتناع ترجیح بلامرجح در فلسفه اپیکوریان و رواقیان است. این دو اصل کاربردهای بسیار متنوعی در این دو مکتب فلسفی دارند و در مباحث اخلاقی و معرفتشناختی و فیزیکی از آنها استفاده میشود. رواقیان اصل امتناع ترجح بلامرجح را بطور کامل پذیرفته‌اند و اصل امتناع ترجیح بلامرجح را نیز قبول کرده و آن را مبتنی بر اصل امتناع ترجح بلامرجح میدانند. ترجیح بلامرجح در نظر رواقیان منجر به وجود حرکت بیعلت میشود. اپیکوریان اصل امتناع ترجح بلامرجح را در حوزه بزرگ‌مقیاس (macroscopic) یا اجسام و رویدادها میپذیرند و در حوزه کوچک‌مقیاس (microscopic) یا اتمها آن را دست‌کم در یک مورد، یعنی انحراف اتمها، نقض میکنند. اپیکوریان اصل امتناع ترجیح بلامرجح را پذیرفته و ترجیح بلامرجح را بطورکلی ممکن میدانند؛ اگرچه در برخی موارد آن را قبیح و در برخی موارد آن را جایز میشمارند. آنها ترجیح بلامرجح را نمونه اعلای آزادی اراده و اختیار در انسان در نظر میگیرند.

    کلیدواژگان: اصل ترجح بلامرجح، اصل ترجیح بلامرجح، اصل علیت، قسمت سرنوشت، انحراف اتمها، اینهمانی غیرقابل تشخیصها
  • سهند سلطاندوست*، مهدی کشاورز افشار، اصغر فهیمی فر صفحات 121-140

    ابوالقاسم میرفندرسکی (حدود 1050-970ق)، حکیم و فیلسوف عصر صفوی، در مشهورترین اثر خود با عنوان رساله صناعیه مباحثی در باب موسیقی نظری دارد. از این نظر، او در بین فیلسوفان این دوره کم‌نظیر است. اما هدف میرفندرسکی، بر خلاف فلاسفه اوایل دوره اسلامی، نه آموزش فنی موسیقی از طریق متن مکتوب، بلکه استفاده از مثال موسیقی نظری برای توضیح اقسام صناعات (پیشه‌ها) است. در مقاله حاضر، که با هدف بررسی آراء فلسفی میرفندرسکی در ارتباط با موسیقی ذیل دسته‌بندی صناعات نوشته شده، با استفاده از روش کیفی تحلیل متن و مواد تاریخی و کتابخانه‌یی، ضمن مرور مختصر تاریخی بر احوال و آثار و اندیشه‌های میر، مقدمات نظری رساله و اصطلاحات بکاررفته در آن را شرح داده‌ایم تا از آنجا بتوان به مراد مولف از مثال موسیقی نظری پی ‌برد. مهمترین نتیجه ضمنی‌یی که از مباحث موسیقایی اثر میگیریم اینست که در این دوره، علما تمایز روشن و قاطعی میان علم و عمل موسیقی قایل بوده‌اند، تا آنجا که ممکن بود یک عالم دینی برجسته، برغم وقوف کامل بر موسیقی نظری، داشتن گوش موسیقایی، و حتی تدریس آن، از اشتغال عملی به موسیقی بپرهیزد و طلاب خود را نیز از آن برحذر دارد. این واقعیت را میتوان از نشانه‌های آشکار جدایی علم و عمل موسیقی در این دوران دانست.

    کلیدواژگان: رساله صناعیه، میرفندرسکی، فلسفه صفویه، صناعت، موسیقی نظری
  • محمود صیدی* صفحات 141-152

    یکی از مباحثی که در طول تاریخ فلسفه اسلامی مورد بحث و بررسی بوده، امکان یا امتناع وجود خلا است. مسیله اینست که آیا میتوان مکان یا فضایی در نظر گرفت که هیچگونه جسمی در آن نباشد؟ ارسطو از نخستین فیلسوفانی است که به نقادی نظریه خلا پرداخته و استدلالهایی در اینباره ارایه کرده است. ابن‌سینا نیز بپیروی از ارسطو، به بحث و استدلال در اینباره پرداخته است. این براهین از حیث تساوی یا تفاوت نداشتن ابعاد خلا، متحرک و ساکن نبودن اجسام در خلا، حرکت قسری در هوای آزاد و زمانی نبودن حرکت اجسام در خلا اقامه شده‌اند. فخر رازی اشکالات متعددی بر این براهین وارد دانسته که این پژوهش به بررسی نقادانه آنها میپردازد.

    کلیدواژگان: خلا، ملا، ابن سینا، فخررازی، ابعاد
|
  • Hossein Kalbasi Ashtari Pages 15-16
  • Mahdi Assadi* Pages 39-58

    We know that the fourth dimension has extended beyond the borders of philosophy and it is today one of the main problems of physicists. Nonetheless, the precedence and exact history of the fourth dimension is still obscure. Some scholars, in Western Philosophy, have problematically found some kind of precedence for it in such mediaeval thinkers as Anselm – while there is no explicit passage about it in their works . It is said in our philosophical society that the fourth dimension originated from Mullā Ṣadrā ( 980 - 1050 AH ) . But we will show that there are , previous to Mullā Ṣadrā , completely explicit passages about it in the works of Naṣīr al-Dīn Ṭūsī ( d. 672 AH ) . As for previous to Naṣīr al-Dīn Ṭūsī , although we have found no explicit passage about it in the firsthand resources , but views have been attributed to some theologians in Muslim world – i .e . Naẓẓām , Ibn Rāvandī and ʿAbbād – in the secondhand resources content of which is the very four-dimensionalism . So , we will collect the views of the above-mentioned Muslim thinkers in this paper using historical method and will analyze them rationally .

    Keywords: Four-Dimensionalism, Time, Mu‘tazilite Nonbeing Objects, Naẓẓām, Ibn Rāvandī, ʿAbbād, Ṭūsī
  • Hamidreza Khademi * Pages 59-74

    The issue of time and how there is precedence and lag among its components is one of the important issues in Islamic philosophy. In Ibn Sina's view, the precedence and latency among the components of time is of the type of precedence and latency of time, but Suhrawardi believes that this precedence should be referred to precedence and delay. Mirdamad has taken a critical approach to the view of Sheikh Ishraq. He has expressed two criticisms of Suhrawardi's view and finally has tried to portray the precedence and latency of course from another direction among them, in addition to the existence of precedence and latency. The essential unity between them and the validity of external separation in the precedence and latency of time are two criticisms of Mirdamad. He considered the validity of the non-association of them with each other as correcting the truth of precedence and time lag and the validity of the need and stopping of some components of time over others as the permission of the truth of precedence and natural delay. The purpose of this article is to first explain Sheikh Ishraq's point of view, then to explain Mirdamad's criticisms carefully, and finally to criticize and study a part of Mirdamad's approach by comparative analytical method.

    Keywords: natural precedence, temporal precedence, incomplete cause, Sheikh Ishraq, Mirdamad
  • Samaneh Ghanbari *, Hassan Fathi Pages 93-120

    This article studies two major principles of Islamic Philosophy, The Principle of Preference and The Principle of Indifference in the philosophy of the Epicureans and Stoics. These principles are two of the most important principles in Islamic philosophy, about which there is much debate; And their study can shed light on some important subjects in Islamic Philosophy. These two principles have various applications in these two philosophical schools and are used in moral, epistemological and physical subjects. The Stoics fully accept The Principle of Preference, and also accept The Principle of Indifference and consider it based on The Principle of Preference. In the Stoic’s view, preference of Indifferences or equals leads to uncaused movement. The Epicureans accept The Principle of Preference in the macroscopic realm of objects or events, while violating it in the microscopic realm or realm of atoms in at least one case, the atomic swerve. The Epicureans do not accept The Principle of Indifference, and in general in Epicurean’s view preference of Indifferences or equals is considered to be possible; However, in some cases it is considered improper and in some cases it is considered permissible. In their view, preference of Indifferences is the supreme example of free will and authority in human beings.

    Keywords: The Principle of Preference, The Principle of Indifference, The principle of the Identity of Indiscernibles, Causal Principle, Fate, Swerve
  • Sahand Soltandoost*, Mehdi Keshavarz Afshar, Asghar Fahimifar Pages 121-140

    In his most notable work entitled Resale-ye Sena’iye, Abulqasim Mir Fendereski (c. 1562–1640), the Hakim and philosopher of the Safavid era, examines theoretical music. In this regard, he stands exceptional among the philosophers of the period. But unlike the philosophers of the early Islamic epoch, Mir Fendereski's purpose was not to teach music technically through the written text but to employ the example of theoretical music to clarify different kinds of crafts. Using the qualitative method of text analysis and historical resources, the present paper, written with the aim of investigating Mir Fendereski's philosophical views on music under a category within the crafts, briefly reviews the time, works and ideas of Mir, and explains the theoretical basis and terms of the treatise to analyze the author’s purpose by exemplary usage of theoretical music, so that one can comprehend his true intention. The most important conclusion of musical fragments is that in this period, scholars made a clear and decisive distinction between the science and practice of music. It was likely that a prominent religious figure, despite having full knowledge of theoretical music, an ear for music, and even instructing it, might have avoided practising music and even banned his pupils from it. This fact can be thought of as an obvious indication of the separation between musical science and practice in this era.

    Keywords: Resale-ye Sena’iye, Mir Fendereski, Safavid Philosophy, Crafts, Theoretical Music
  • Mahmoud Saidi* Pages 141-152