فهرست مطالب

- سال دوازدهم شماره 1 (تیر 1401)
- تاریخ انتشار: 1401/01/12
- تعداد عناوین: 265
-
-
صفحه 1زمینه و هدف
نظر به اهمیت و تاثیر روزافزون عوامل روانیاجتماعی در سلامت جسمی و تاثیر مسایل روانی در بروز بیماریهای قلبی-عروقی، مطالعه حاضر با هدف مقایسه سیستمهای مغزی/رفتاری، سبکهای پردازش حسی و تابآوری در بیماران قلبی-عروقی و افراد عادی انجام شد.
روشبررسی:
روش پژوهش حاضر از نوع علیمقایسهای بود. از جامعه آماری بیماران قلبی مراجعهکننده به بیمارستانهای علومپزشکی تهران برای انجام معاینات پزشکی در سال 1397، پنجاه نفر و از افراد عادی نیز پنجاه نفر با استفاده از روش دردسترس بهعنوان نمونه پژوهش انتخاب شدند. ابزار سنجش تحقیق شامل مقیاس تابآوری کانر-دیویدسون (کانر و دیویدسون، 2003)، پرسشنامه شخصیتی گری-ویلسون (ویلسون و همکاران، 1989) و مقیاس شخص با حساسیت پردازش حسی بالا (آرون و آرون، 1997) بود. تحلیل داده ها با استفاده از آزمون تی مستقل در سطح معناداری 0٫05 با کمک نسخه 22 نرمافزار SPSS انجام گرفت.
یافته هابین گروه بیماران قلبی-عروقی و گروه افراد عادی در متغیرهای سیستم بازدارنده رفتاری (0٫001>p)، اجتناب منفعل (0٫001>p)، خاموشی (0٫007=p)، سیستم فعالساز رفتاری (0٫001>p)، اجتناب فعال (0٫001>p)، رویآوری (0٫006=p)، سیستم جنگ/گریز (0٫001>p)، جنگ (0٫001>p) و گریز (0٫003=p) تفاوت معناداری وجود داشت. بین دو گروه مذکور در مولفههای سهولت تحریک (0٫001>p)، آستانه حسی پایین (0٫032=p)، حساسیت زیباییشناختی (0٫001>p)، آستانه تحریک حسی (0٫001>p) و نمره کل سیستمهای پردازش حسی (0٫001>p) تفاوت معناداری وجود داشت. همچنین بین دو گروه در مولفههای اعتماد به غرایز فردی تحمل عاطفه منفی (0٫001>p)، پذیرش مثبت تغییر و روابط ایمن (0٫001>p)، کنترل (0٫004=p)، تاثیرات معنوی (0٫001>p) و نمره کل تابآوری (0٫001>p) تفاوت معناداری وجود داشت؛ اما در مولفه تصور از شایستگی فردی تفاوت معنادار نبود (0٫076=p).
نتیجه گیریبراساس یافتههای پژوهش نتیجه گرفته میشود که تابآوری، حساسیت پردازش حسی و سیستمهای مغزی/رفتاری شامل سیستمهای بازداری رفتاری، فعالسازی رفتاری و جنگ/گریز با بیماری قلبی و عروقی ارتباط معنادار دارند و میتوانند مولفههای مناسبی در تحلیل روانشناختی بروز مشکلات قلبی باشند.
کلیدواژگان: تاب آوری، سیستم مغزی، رفتاری، حساسیت پردازش حسی، بیماران قلبی-عروقی -
صفحه 2زمینه و هدف
فعالیت بدنی ازجمله روشهایی است که برای پیشگیری، به تاخیر انداختن یا درمان مشکلات ناشیاز فرآیند پیری بهکار میرود. هدف تحقیق حاضر، تعیین تاثیر تمرین با تردمیل آبی بر تعادل ایستا، تعادل پویا و توانایی شناختی زنان سالمند غیرفعال بود.
روشبررسی:
روش این پژوهش، نیمهتجربی با طرح پیشآزمون و پسآزمون همراه با گروه گواه بود. از بین سالمندان زن مراجعهکننده به باشگاه ورزشی هیژیا در اراک، سی زن سالمند بیشتر از شصت سال بهصورت تصادفی ساده به گروه تجربی و گروه گواه (هر گروه پانزده نفر) تقسیم شدند. گروه تجربی دویدن روی تردمیل آبی را بهمدت هشت هفته، هر هفته بهمدت سه جلسه (در کل 24 جلسه) و هر جلسه بهمدت سی دقیقه با تردمیل آبی انجام داد. شدت تمرین ده دقیقه با 40تا45درصد و بیست دقیقه با 55تا65درصد حداکثر ضربان قلب ذخیره تعیین شد. تغییرات در تعادل ایستا، تعادل پویا و توانایی شناختی قبل و بعد از دوره تمرین، بهترتیب بهوسیله آزمون اصلاحشده لکلک (استورک، 1976)، آزمون عملکرد تعادل پویا (TUG) (ماتهیسا، 1985) و آزمون کوتاه بررسی وضعیت ذهنی (فولستاین و همکاران، 1975) اندازهگیری شد. تحلیل دادهها با استفاده از تحلیل کوواریانس در نرمافزار آماری SPSS نسخه 22 در سطح معناداری 0٫05 صورت گرفت.
یافتهها:
نتایج نشان داد، پس از مداخله تمرین با تردمیل آبی، تفاوت معناداری در میانگین نمرات تعادل ایستا، تعادل پویا و توانایی شناختی در گروه تجربی با گواه یافت شد (0٫001>p). مجذور اتا نشان داد، 62درصد از افزایش تعادل ایستا، 71درصد از افزایش تعادل پویا و 70درصد از افزایش توانایی شناختی در سالمندان زن غیرفعال ناشیاز تاثیر تمرین با تردمیل آبی بوده است.
نتیجهگیری:
براساس نتایج نتیجه گرفته میشود که مداخلات تمرینی با تردمیل آبی بهمدت هشت هفته، بر بهبود تعادل ایستا، تعادل پویا و توانایی شناختی زنان سالمند غیرفعال موثر است.
کلیدواژگان: سالمندی، توانایی شناختی، زوال، تردمیل آبی -
صفحه 3زمینه و هدف
تعیین ظرفیتهای روانی کودکان و نوجوانان دارای محدودیت جسمانی در کشف استعداد آنها بهعنوان ورزشکارانی موفق در آینده بسیار مهم است؛ بنابراین هدف این پژوهش، ارایه مدل استعدادیابی ورزشی کودکان و نوجوانان براساس مهارتهای روان-تنی، شناختی، مقابلهای و روانی پایه در آنها بود.
روشبررسی:
این پژوهش بهلحاظ هدف، کاربردی بود و به روش آمیخته انجام شد. در بخش کیفی، مصاحبه نیمهساختاریافته با پانزده نفر از خبرگان در حوزه استعدادیابی ورزشی صورت گرفت و پس از رسیدن به اشباع نظری و با روش دلفی 37 مفهوم استخراج شد و درنهایت 21 گویه به تایید رسید. در مرحله کمی، پرسشنامه محققساخته با 21 سوال (طیف پنجارزشی لیکرت) در حیطه مهارتهای روانشناختی (روان-تنی، شناختی، مقابلهای، روانی پایه) پس از تایید با روایی همگرا و پایایی درونی بین 210 نفر از متخصصان استعدادیابی ورزشی کودکان و نوجوانان که کفایت نمونهگیری آنها با آزمون KMO و بارتلت بررسی شد، بهصورت هدفمند توزیع و جمعآوری شد. بررسی روایی سازه ازطریق تحلیل عاملی تاییدی انجام شد. برای تجزیهوتحلیل دادهها از روش مدلسازی معادلات ساختاری و نرمافزارهای PLS Smart نسخه 3 و SPSS نسخه 23 در سطح معناداری (0٫05=α) استفاده شد.
یافتهها:
نتایج نشان داد، روایی همگرا (0٫714=AVE) و پایایی درونی (0٫909=CR) پرسشنامه به تایید رسید. برپایه تحلیل عاملی تاییدی مشخص شد، سازههای مهارتهای روانشناختی در چهار عامل اصلی دستهبندی شدند و بر این اساس مهارتهای روانی پایه (0٫027=p، 0٫787=β)، مهارتهای روان-تنی (0٫042=p، 0٫734=β)، مهارتهای شناختی (0٫039=p، 0٫669=β) و مهارتهای مقابلهای (0٫048=p، 0٫641=β)، بهعنوان شاخصهای روانشناختی در استعدادیابی ورزشی کودکان و نوجوانان دارای محدودیت جسمانی تبیین شدند. باتوجه به مقادیر 0٫87=AGFI، 0٫94=GFI، 0٫97= CFIو 0٫049=RMSEA، مدل از برازش خوبی برخوردار بود.
نتیجهگیری:
براساس یافتههای این پژوهش میتوان از شاخصهای روانشناختی در استعدادیابی ورزشی کودکان و نوجوانان دارای محدودیت جسمانی بهعنوان معیاری تشخیصی استفاده کرد.
کلیدواژگان: استعدادیابی ورزشی، کودکان، نوجوانان، مهارت های روان شناختی، محدودیت جسمانی -
صفحه 4زمینه و هدف
لازمه کمک به دانشآموزان برای حل مشکلات مربوط به تابآوری، شناخت عوامل موثر بر تابآوری است. هدف پژوهش حاضر، مقایسه اثربخشی مشاوره کوتاهمدت راهحلمحور، آموزش روانی فرندز و ورزشهای هوازی بر میزان تابآوری دانشآموزان بود.
روشبررسی:
روش پژوهش، شبهآزمایشی با طرح پیشآزمون، پسآزمون و پیگیری سهماهه با گروه گواه بود. جامعه آماری پژوهش را تمامی نوجوانان پسر 13تا15ساله در دوره اول متوسطه نمونهدولتی تهران منطقه آموزشوپرورش کهریزک در سال تحصیلی 99-1398 تشکیل دادند. از بین آنها شصت نفر بهروش نمونهگیری دردسترس انتخاب شدند و در چهار گروه پانزده نفره قرار گرفتند. صرفا گروه آزمایش یک بهمدت ده جلسه شصتدقیقهای برنامه آموزش فرندز، گروه آزمایش دو آموزش مشاوره کوتاهمدت راهحلمحور بهمدت پنج جلسه پنجاهدقیقهای و گروه آزمایش سه آموزش ورزشهای هوازی را در دوازده جلسه 45دقیقهای دریافت کرد. جمعآوری دادهها با استفاده از مقیاس تابآوری کانر-دیویدسون (کانر و دیویدسون، 2003) صورت گرفت. دادهها با روش تحلیل واریانس اندازهگیری مکرر، آزمونهای تعقیبی توکی و بونفرونی در نرمافزار SPSS نسخه 22 در سطح معناداری 0٫05 تحلیل شدند.
یافتهها:
گروههای ورزشهای هوازی (0٫001>p)، مشاوره راهحلمحور (0٫001>p) و آموزش روانی فرندز (0٫006=p) تفاوت معناداری با گروه گواه از نظر تابآوری داشتند. بین دو گروه ورزشهای هوازی و مشاوره راهحلمحور (0٫009=p) و بین دو گروه مشاوره راهحلمحور و آموزش روانی فرندز (0٫001>p) تفاوت معناداری از نظر تابآوری مشاهده شد؛ اما بین دو گروه ورزشهای هوازی و آموزش روانی فرندز تفاوت معناداری مشاهده نشد (0٫167=p). نمرات تابآوری در سه گروه مداخله در پسآزمون بیشتر از پیشآزمون بود (0٫001>p)؛ اما در هر سه گروه تفاوت معناداری بین مراحل پسآزمون و پیگیری مشاهده نشد که حاکیاز ماندگاری اثربخشی مداخلات در مرحله پیگیری برای متغیر تابآوری بود.
نتیجهگیری:
براساس یافتههای پژوهش، مداخلات مشاوره کوتاه مدت راهحلمحور، آموزش روانی فرندز و ورزشهای هوازی بر افزایش میزان تابآوری دانش آموزان موثرند؛ اما مشاوره کوتاه مدت راه حل محور درمقایسه با دو مداخله دیگر اثربخشی بیشتری بر تابآوری دانشآموزان دارد.
کلیدواژگان: دانش آموزان، مشاوره، تمرین، تاب آوری -
صفحه 5زمینه و هدف
داغدیدگی از مشکلاتی است که برای هر فردی مدت کوتاهی پس از مرگ عزیز رخ میدهد؛ اما گروهی از افراد مهارتها و تواناییهای لازم را برای حل مشکل سوگ ندارند. هدف این پژوهش بررسی اثربخشی درمان شناختی-هیجانی-معنوی بر بهزیستی روانشناختی زنان سوگوار بود.
روشبررسی:
روش پژوهش از نوع نیمهآزمایشی با طرح تحقیق پیشآزمون، پسآزمون و پیگیری دوماهه با گروه گواه بود. جامعه آماری پژوهش را تمامی زنان سوگواری تشکیل دادند که حداقل دوازده ماه از سوگشان گذشته بود و هنوز نشانگان سوگ را داشتند و به مرکز مشاوره شهر بابل در سال 1398 مراجعه کردند. از جامعه آماری تعداد سی نفر بهروش نمونهگیری دردسترس انتخاب شدند و بهصورت تصادفی در دو گروه پانزدهنفره (آزمایش و گواه) قرار گرفتند. برای جمعآوری دادهها از مقیاس بهزیستی روانشناختی (ریف، 1989) استفاده شد. صرفا برای گروه آزمایش، درمان شناختی-هیجانی-معنوی بهصورت گروهی در ده جلسه نوددقیقهای و هفتهای یکبار براساس بسته آموزشی رجایی (2010) انجام شد. تجزیهوتحلیل دادهها با استفاده از روش تحلیل واریانس با اندازهگیری مکرر، آزمون تعقیبی بونفرونی و آزمون تحلیل واریانس در نرمافزار SPSS نسخه 24 صورت گرفت. سطح معناداری برای آزمونها 0٫05 در نظر گرفته شد.
یافتهها:
نتایج نشان داد، تحلیل واریانس متغیر بهزیستی روانشناختی برای اثر زمان (0٫001>p)، اثر گروه (0٫002=p) و اثر متقابل زمان و گروه (0٫001>p) معنادار بود. اندازه اثر مداخله برای بهزیستی روانشناختی 0٫28 بهدست آمد. همچنین در نمرات متغیر بهزیستی روانشناختی بین مراحل پیشآزمون و پسآزمون و بین مراحل پیشآزمون و پیگیری تفاوت معناداری وجود داشت (0٫001>p)؛ اما تفاوت معناداری بین دو مرحله پسآزمون و پیگیری مشاهده نشد (0٫137=p) که نشان داد مداخله درمانی در طول زمان ماندگار بوده است.
نتیجهگیری:
باتوجه به یافتههای پژوهش نتیجه گرفته میشود که رویکرد شناختی-هیجانی-معنوی بر افزایش میزان بهزیستی روانشناختی زنان سوگوار اثربخش است.
کلیدواژگان: درمان شناختی-هیجانی-معنوی، بهزیستی روان شناختی، اختلال سوگ، زنان داغدیده -
صفحه 6زمینه و هدف
شناسایی عوامل تاثیرگذار بر طلاق میتواند نقش مهمی در پیشگیری از وقوع آن بازی کند. از دلایل اصلی طلاق پدیده خشونت خانگی علیه زنان است؛ بنابراین هدف مطالعه حاضر تعیین اثربخشی درمان مبتنیبر پذیرش و تعهد بر خشونت خانگی (خشونت جسمانی-روانشناختی و خشونت جنسی) در زنان در شرف طلاق بود.
روشبررسی:
روش پژوهش حاضر، نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون و پسآزمون با گروه گواه بود. جامعه آماری را تمامی زنان در شرف طلاق مراجعهکننده به اورژانسهای اجتماعی شهر تهران در شش ماه دوم سال 1397 به تعداد 440 نفر تشکیل دادند. از جامعه مذکور سی نفر، داوطلب مشارکت در پژوهش بهصورت نمونهگیری دردسترس وارد مطالعه شدند. سپس بهطور تصادفی در گروه گواه (پانزده نفر) و گروه آزمایش (پانزده نفر) قرار گرفتند. ابزار گردآوری دادهها در پیشآزمون و پسآزمون برای هر دو گروه، پرسشنامه خشونت خانگی (نوری و همکاران، 2012) بود. گروه آزمایش در هشت جلسه بهمدت شصت دقیقه بهصورت هفتگی، درمان مبتنیبر پذیرش و تعهد (هریس و هیز، 2019) را دریافت کرد؛ ولی برای گروه گواه هیچ مداخلهای ارایه نشد. بهمنظور تحلیل دادهها از آزمون خیدو و روش تحلیل کوواریانس چندمتغیری در سطح معناداری 0٫01=α از طریق نرمافزار SPSS نسخه 22 استفاده شد.
یافتهها:
نتایج نشان داد، پس از تعدیل نمرات پیشآزمون، میانگین نمرات خشونت جسمانی-روانشناختی (0٫001>p) و خشونت جنسی (0٫004=p ) گروه آزمایش درمقایسه با گروه گواه در پسآزمون بهطور معناداری کاهش داشت.
نتیجهگیری:
براساس نتایج این پژوهش نتیجه گرفته میشود که درمان مبتنیبر پذیرش و تعهد موجب کاهش خشونت خانگی (خشونت جسمانی-روانشناختی و خشونت جنسی) در زنان در شرف طلاق میشود؛ ازاینرو میتوان از آن بهعنوان درمانی اثربخش درجهت کاهش مشکلات روانشناختی در زنان در شرف طلاق بهره برد.
کلیدواژگان: درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد، خشونت خانگی، زنان در شرف طلاق -
صفحه 7زمینه و هدف
به اعتقاد پژوهشگران، تدریس شغل بسیار استرسزایی است و معلمان از مشکلات سلامت روان بیشتری درمقایسه با شاغلان دیگر رنج میبرند. هدف پژوهش حاضر بررسی اثربخشی آموزش توانمندسازی شغلی مبتنیبر توانمندسازی شغلی شفیعآبادی بر کاهش فرسودگی شغلی معلمان بود.
روشبررسی:
روش این پژوهش نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون، پسآزمون و پیگیری همراه با گروه گواه بود. جامعه آماری پژوهش را تمامی معلمان شاغل در ناحیه دوی آموزشوپرورش شهر تهران در سال 1398 تشکیل دادند. بهمنظور انتخاب نمونه سی معلم بهصورت نمونهگیری غیرتصادفی و دردسترس انتخاب شدند و با همگنسازی در گروه آزمایش و گروه گواه قرار گرفتند (هر گروه پانزده نفر). جلسات آموزش توانمندسازی شغلی در هشت جلسه نوددقیقهای صرفا برای معلمان گروه آزمایش برگزار شد. ابزار پژوهش پرسشنامه فرسودگی شغلی (مسلش و جکسون، 1981) بود. دادهها با استفاده از روش تحلیل واریانس اندازهگیری مکرر و آزمون تعقیبی بونفرونی در نرمافزار SPSS تجزیهوتحلیل شد. سطح معناداری آزمونها 0٫05 بود.
یافتهها:
آموزش توانمندسازی شغلی در عامل بینگروهی بر مولفههای خستگی عاطفی (0٫001>p)، مسخ شخصیت (0٫020=p)، فقدان موفقیتهای فردی (0٫020=p) و فرسودگی شغلی (0٫015=p) اثر کاهنده داشت. همچنین نتایج تفاوت معنادار میانگینهای مراحل پیشآزمون با پسآزمون و پیشآزمون با پیگیری برای مولفههای خستگی عاطفی (بهترتیب 0٫001>p، 0٫001>p)، مسخ شخصیت (بهترتیب 0٫001>p، 0٫001>p)، فقدان موفقیتهای فردی (بهترتیب 0٫001>p، 0٫040=p) و نمره کل فرسودگی شغلی (بهترتیب 0٫001>p، 0٫001>p) نشان داد. تفاوت میانگینهای مراحل پسآزمون و پیگیری برای مولفههای خستگی عاطفی (0٫720=p)، مسخ شخصیت (0٫190=p)، فقدان موفقیتهای فردی (0٫070=p) و نمره کلی فرسودگی شغلی (0٫059=p) معنادار نبود که پایداری اثر مداخله را برای فرسودگی شغلی و مولفههای آن نشان داد.
نتیجهگیری:
براساس یافتههای این پژوهش نتیجه گرفته میشود که الگوی چندمحوری شفیعآبادی بهعلت ماهیت آموزشهای ارایهشده براساس مفاهیم بنیادی نظریه آن ازجمله خویشتنپنداری، پویایی، تصمیمگیری، هدفمندی و نیازها که فرا گرفته میشود، بر کاهش فرسودگی شغلی معلمان اثربخشی دارد.
کلیدواژگان: توانمندسازی شغلی، فرسودگی، معلمان -
صفحه 8زمینه وهدف
روانشناسی مثبتنگر در پاسخ به نقصها و توجه به نقاط قوت افراد میتواند به بیماران روانی در داشتن زندگی بهتر کمک کند؛ ازاینرو هدف از پژوهش حاضر بررسی اثربخشی مداخله روانشناسی مثبتنگر بر شادکامی و حس خوب در بیماران روانی مزمن بود.
روشبررسی:
روش این پژوهش نیمهآزمایشی، از نوع پیشآزمون، پسآزمون و پیگیری یکماهه با گروه گواه بود. جامعه آماری را تمامی بیماران روانی مزمن زن مرکز شبانهروزی مهرآنا شهر زاهدان در سال 1400-1399 تشکیل دادند. از میان آنها سی نفر بهروش نمونهگیری دردسترس انتخاب شدند. سپس بهطور تصادفی در دو گروه پانزدهنفری آزمایش و گواه قرار گرفتند. ابزارهای استفادهشده شامل پرسشنامه شادکامی آکسفورد (هیل و آرگایل، 2002) و پرسشنامه حس خوب (تقیزاده و امیر اردهجانی، 1396) بود. مداخله روانشناسی مثبتنگر در هشت جلسه یکونیمساعته بهمدت سه هفته صرفا برای گروه آزمایش برگزار شد. تحلیل دادهها بهکمک نرمافزار SPSS نسخه 21 و با استفاده از روش تحلیل واریانس با اندازهگیری مکرر و آزمون تعقیبی بونفرونی صورت گرفت. سطح معناداری آزمونها 0٫05 بود.
یافتهها:
نتایج نشان داد، اثر درونگروهی (زمان) در سه مرحله ارزیابی برای متغیرهای شادکامی (0٫022=p) و حس خوب (0٫010=p) معنادار بود. اثر تعامل زمان و گروه برای متغیرهای مذکور معنادار بود (0٫001>p). اثر گروه نیز برای متغیرهای شادکامی (0٫042=p) و حس خوب (0٫001>p) معنادار بود. همچنین در متغیرهای شادکامی و حس خوب، بین میانگینهای نمرات پیشآزمون و پسآزمون (0٫001>p) و پیشآزمون و پیگیری (0٫001>p) تفاوت معنادار وجود داشت. بین میانگین نمرات متغیرهای مذکور در پسآزمون و پیگیری نیز تفاوت معنادار مشاهده شد (0٫001>p) که حاکی از پایداری اثربخشی مداخله در مرحله پیگیری بود.
نتیجهگیری:
براساس یافتههای پژوهش نتیجه گرفته میشود که مداخله روانشناسی مثبتنگر میتواند بر افزایش شادکامی و حس خوب در بیماران روانی مزمن موثر باشد؛ بنابراین میتوان از مداخله مثبتنگر بهعنوان بخشی از برنامههای توانمندسازی بیماران روانی مزمن استفاده کرد.
کلیدواژگان: روان شناسی مثبت نگر، شادکامی، حس خوب، بیماران روانی مزمن -
صفحه 9زمینه و هدف
شخصیت، مجموعهای از ویژگیهای تفکر، احساس و رفتار فرد است که در رابطه فرد با دیگران و عملکردش نقش دارند؛ ازاینرو وجود ابزارهای مناسب بهمنظور شناسایی این ویژگیها لازم است. هدف از پژوهش حاضر بررسی ویژگیهای روانسنجی و ساختار عاملی پرسشنامه سهبعدی شخصیت هورنای-کولیج بود.
روشبررسی:
پژوهش حاضر بهلحاظ هدف، از نوع توسعه ابزار و تحقیقی روششناختی بود که در بین دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی تهران در سال تحصیلی 1400-1399 انجام گرفت. با استفاده از روش نمونهگیری دردسترس تعداد 387 نفر بهعنوان نمونه انتخاب شدند. برای گردآوری دادهها، پرسشنامه سهبعدی شخصیت هورنای-کولیج (کولیج، 2012) و مقیاس ایرانی آمادگی اعتیاد به مواد مخدر (زرگر و همکاران، 1385) بهکار رفت. بررسی پایایی پرسشنامه ازطریق ارزیابی همسانی درونی و بازآزمایی و همچنین روایی پرسشنامه با استفاده از روایی محتوا و صوری انجام گرفت. تحلیل عاملی تاییدی بهمنظور ارزیابی ساختار عاملی (روایی سازه) پرسشنامه و روایی همگرا (همبستگی با مقیاس ایرانی آمادگی اعتیاد به مواد مخدر) بررسی شد. تحلیل دادهها در نرمافزار SPSS نسخه 22 و نرمافزار Mplus نسخه 8٫3 صورت گرفت. سطح معناداری 0٫01=α درنظر گرفته شد.
یافتهها:
ساختار عاملی پرسشنامه شخصیت هورنای-کولیج در نمونه ایرانی به تایید رسید. شاخصهای برازش تحلیل 0٫927=CFI و 0٫912=TLI و 0٫83=WRMR و 0٫059=RMSEA بهدست آمد. مقادیر آلفای کرونباخ ابعاد شخصیتی مطیع، پرخاشگرانه و منزوی-دوریگزین بهترتیب 0٫783، 0٫760 و 0٫779 محاسبه شد. ضریب همبستگی سه بعد شخصیتی مطیع (0٫202)، پرخاشگرانه (72) و منزوی-دوریگزین (0٫180) با آمادگی اعتیاد به مواد مثبت بود (0٫001>p).
نتیجهگیری:
براساس یافتههای پژوهش نتیجه گرفته میشود که پرسشنامه سهبعدی شخصیت هورنای-کولیج، پایایی و روایی مطلوب دارد و قابلیت دارد که بین مخاطبان ایرانی بهعنوان ابزار سنجشی، کاربری بالینی (شناسایی روانرنجوری) داشته باشد.
کلیدواژگان: پرسش نامه سه بعدی هورنای-کولیج، مطیع، پرخاشگر، منزوی-دوری گزین، آمادگی اعتیاد، ویژگی های روان سنجی -
صفحه 10زمینه و هدف
از آسیبهای مهم برای هر انسانی میتواند وجود مشکلاتی در تنظیم شناختی هیجان آنان باشد؛ بنابراین پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی درمان مبتنیبر پذیرش و تعهد (ACT) بر ارتقای راهبرد تنظیم هیجان افراد مبتلا به ناراحتیهای گوارشی و پوستی انجام شد.
روشبررسی:
روش پژوهش از نوع نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون و پسآزمون با گروه گواه بود. جامعه آماری را تمامی مراجعان دارای اختلالات پوست و مو و اختلالات گوارشی با منشا روانتنی به کلینیکهای پزشکان متخصص داخلی و پوست و مو، درمانگاه و بیمارستان شهر بوکان در سال 98-1397 تشکیل دادند. با استفاده از روش هدفمند تعداد سینفر داوطلب واجد شرایط انتخاب شدند و با انتساب تصادفی در دو گروه پانزدهنفری آزمایش و گواه قرار گرفتند. ابزار اندازهگیری در این پژوهش پرسشنامه تنظیم شناختی هیجان (گارنفسکی و همکاران، 2001) بود که برای جمعآوری دادهها قبل و بعد از مداخله بهکار رفت. پروتکل اجرایی جلسات درمان مبتنیبر پذیرش و تعهد براساس رویکرد هیز و همکاران (2002) در هشت جلسه بهمدت یک ساعت و نیم، در یک ماه و هر هفته دو جلسه برای گروه آزمایش اجرا شد. گروه گواه هیچ مداخلهای دریافت نکرد. تجزیهوتحلیل دادههای بهدستآمده با استفاده از نرمافزار SPSS نسخه 23 و روش تحلیل کوواریانس در سطح معناداری 0٫05 صورت گرفت.
یافتهها:
نتایج حاکیاز اثربخشی درمان مبتنیبر پذیرش و تعهد (ACT) بر ارتقای راهبرد تنظیم شناختی هیجانی افراد مبتلا به ناراحتیهای گوارشی و پوستی معنادار بود (0٫001>p).
نتیجهگیری:
براساس نتایج پژوهش میتوان اشاره کرد که آموزش درمان مبتنیبر پذیرش و تعهد (ACT) بر ارتقای راهبرد تنظیم هیجانی افراد مبتلا به ناراحتیهای گوارشی و پوستی موثر است.
کلیدواژگان: درمان مبتنی بر تعهد و پذیرش، راهبرد تنظیم هیجانی، ناراحتی های گوارشی و پوستی -
صفحه 11زمینه و هدف
از متغیرهای اثرگذار بر اضطراب سخنرانی، تعادل عاطفی و هوش اجتماعی است. هدف این تحقیق، پیشبینی اضطراب سخنرانی دانشجویان براساس تعادل عاطفی و هوش اجتماعی آنها بود.
روشبررسی:
روش تحقیق از نوع همبستگی بود. جامعه آماری پژوهش را تمامی دانشجومعلمان دانشگاه فرهنگیان استان کرمان در سال تحصیلی 1400-1399 به تعداد 2200 نفر تشکیل دادند که با استفاده از روش نمونهگیری تصادفی خوشهای 327 دانشجومعلم بهعنوان نمونه انتخاب شدند. ابزارهای اندازهگیری، مقیاس تعادل عاطفی (برادبورن، 1969)، مقیاس هوش اجتماعی ترومسو (سیلورا و همکاران، 2001) و پرسشنامه افکار اضطراب سخنرانی (چو و همکاران، 2000) بود. تجزیهوتحلیل دادهها با استفاده از روش ضریب همبستگی پیرسون و رگرسیون چندمتغیری در نرمافزار SPSS نسخه 22 در سطح معناداری 0٫01 صورت گرفت.
یافتهها:
نتایج نشان داد، تعادل عاطفی (0٫01>p، 0٫414-=r) و هوش اجتماعی (0٫01>p، 0٫446-=r) با اضطراب سخنرانی رابطه منفی و معنادار داشتند. تعادل عاطفی با مقدار (0٫247-=Beta، 0٫024=p) و هوش اجتماعی با مقدار (0٫319-=Beta، 0٫001>p) توانستند اضطراب سخنرانی را پیشبینی کنند.
نتیجهگیری:
باتوجه به نتایج بهدستآمده، با استفاده از افزایش تعادل عاطفی و افزایش هوش اجتماعی میتوان اضطراب سخنرانی را کاهش داد.
کلیدواژگان: اضطراب سخنرانی، تعادل عاطفی، هوش اجتماعی، دانشجویان -
صفحه 12زمینه و هدف
معنویت در محیط کار تاثیر شگرفی بر سازمان میگذارد؛ زیرا سازمان ازطریق توسعه محیط انسانی باعث رشد حداکثری کارکنان در دستیابی به ظرفیتهای خود میشود. پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی برنامه آموزشی معنویت در محیط کار بر میزان حمایت اجتماعی کارکنان فدراسیونهای ورزشی انجام شد.
روشبررسی:
روش این پژوهش نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون-پسآزمون با گروه گواه بود. جامعه آماری پژوهش را تمامی کارکنان فدراسیونهای منتخب ورزشی در سال 1398-99 تشکیل دادند. ازطریق روش نمونهگیری دردسترس، تعداد سی نفر داوطلب واجد شرایط انتخاب شدند و با گمارش تصادفی در دو گروه پانزدهنفری آزمایش و گواه قرار گرفتند. بهمنظور جمعآوری دادهها، افراد نمونه به مقیاس ارزیابی حمایت اجتماعی (واکس و همکاران، 1986) پاسخ دادند. گروه آزمایش طی هشت جلسه نوددقیقهای و بهمدت چهار هفته متوالی (هر هفته دو جلسه) آموزش برنامه معنویت در محیط کار را که در این پژوهش طراحی و تدوین شد، دریافت کرد؛ اما برای گروه گواه هیچ مداخلهای ارایه نشد. تجزیهوتحلیل دادهها با استفاده از روش تحلیل کوواریانس تکمتغیره، در نرمافزار SPSS نسخه 23 انجام شد. سطح معناداری آزمونهای آماری 0٫05 درنظر گرفته شد.
یافتهها:
نتایج نشان داد، با تعدیل اثر پیشآزمون، اثر برنامه آموزشی معنویت در محیط کار بر خردهمقیاسهای متغیر حمایت اجتماعی شامل حیطه خانواده (0٫039=p)، حیطه دوستان (0٫040=p) و حیطه سایرین (0٫023=p) کارکنان فدراسیونهای ورزشی معنادار بود. همچنین باتوجه به اندازه اثر، 18درصد از تغییرات حیطه خانواده، 19درصد از تغییرات حیطه دوستان و 19درصد از تغییرات حیطه سایرین ازطریق مداخله قابل تبیین بود.
نتیجهگیری:
براساس نتایج پژوهش حاضر نتیجه گرفته میشود که برنامه آموزشی معنویت در محیط کار بر افزایش میزان حمایت اجتماعی کارکنان فدراسیونهای منتخب ورزشی اثربخشی دارد؛ ازاینرو پیشنهاد میشود که برنامه مذکور بهعنوان روشی مداخلهای در سازمانها و دیگر اماکن ورزشی برای افزایش متغیرهای درگیر با سازمان اجرا شود.
کلیدواژگان: برنامه آموزشی معنویت در محیط کار، حمایت اجتماعی، فدراسیون ورزشی -
صفحه 13زمینه و هدف
مادران کودکان مبتلا به نارسایی توجه/بیشفعالی با چالشهای مهمی ازجمله نقص در مدیریت و تنظیم هیجان مواجه هستند. بر این اساس، پژوهش حاضر با هدف مقایسه اثربخشی آموزش فرزندپروری مبتنیبر پذیرش و تعهد و آموزش فرزندپروری مبتنیبر روانشناسی مثبتگرا بر تنظیم هیجان مادران کودکان دارای اختلال نارسایی توجه/بیشفعالی انجام شد.
روشبررسی:
مطالعه حاضر بهروش نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون و پسآزمون با گروه گواه بود. جامعه آماری را تمامی مادران کودکان دارای اختلال نارسایی توجه/بیشفعالی 8تا12ساله پسر در شهر تهران در سال 1400 تشکیل دادند. ازطریق نمونهگیری هدفمند و دردسترس، 45 نفر مادر داوطلب وارد مطالعه شدند و بهشکل تصادفی در دو گروه آزمایشی و یک گروه گواه قرار گرفتند. ابزارهای پژوهش شامل مقیاس دشواری در تنظیم هیجان (گراتز و رومر، 2004)، برنامه آموزش فرزندپروری مبتنیبر پذیرش و تعهد (کوین و مورل، 2009) در ده جلسه نوددقیقهای و آموزش فرزندپروری مبتنیبر روانشناسی مثبتگرا (رشید و سلیگمن، 2013) در ده جلسه نوددقیقهای بود. برای تحلیل دادهها، از آزمونهای تحلیل واریانس و تحلیل کوواریانس تکمتغیری و آزمون تعقیبی بونفرونی در نرمافزار SPSS نسخه 22 در سطح معناداری 0٫05 استفاده شد.
یافتهها:
نتایج نشان داد، بعد از حذف اثر پیشآزمون، در پسآزمون، بین دو گروه آزمایش و گروه گواه در میانگین نمره تنظیم هیجان تفاوت معناداری وجود داشت (0٫001>p). همچنین مداخله فرزندپروری مبتنیبر پذیرش و تعهد (0٫001>p) و مداخله فرزندپروری مبتنیبر روانشناسی مثبتگرا (0٫023=p) برای گروههای آزمایش موجب کاهش دشواری در تنظیم هیجان در مادران، درمقایسه با گروه گواه شد. بین اثربخشی آموزش فرزندپروری مبتنیبر پذیرش و تعهد و آموزش فرزندپروری مبتنیبر روانشناسی مثبتگرا بر کاهش دشواری در تنظیم هیجان در مادران کودکان دارای اختلال نارسایی توجه/بیشفعالی نیز تفاوت معنادار وجود داشت (0٫001>p).
نتیجهگیری:
براساس یافتههای پژوهش نتیجه گرفته میشود که اثربخشی آموزش فرزندپروری مبتنیبر روانشناسی مثبتگرا بر بهبود تنظیم هیجان مادران بیشتر از آموزش فرزندپروری مبتنیبر درمان پذیرش و تعهد است.
کلیدواژگان: اختلال نارسایی توجه، بیش فعالی، تنظیم هیجان، فرزندپروری مبتنی بر پذیرش و تعهد، فرزندپروری مبتنی بر روان شناسی مثبت گرا، مادران -
صفحه 14زمینه و هدف
طلاق، یکی از مشکلاتی است که سلامت روان زنان را تحتتاثیر قرار داده و آن را دچار اختلال میکند. ازاینرو، پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی درمان شناختی-وجودی بر بهبود سازگاری فردی-اجتماعی و تابآوری زنان در معرض طلاق انجام شد.
روشبررسی:
در این پژوهش، از روش نیمهآزمایشی و طرح پیشآزمون و پسآزمون با گروه گواه استفاده شد. از بین تمامی زنان در معرض طلاق مناطق پنج و شش شهر تهران، در سال 1398، سی نفر بهصورت در دسترس انتخاب و بهصورت تصادفی در دو گروه آزمایش (15نفر) و گواه (15نفر) جایگزین شدند. ابزارهای پژوهش، پرسشنامه سازگاری فردی-اجتماعی (کلارک و همکاران، 1953) و پرسشنامه تابآوری (کانر و دیویدسون، 2003) بود. بعد از انجام پیشآزمون، درمان شناختی-وجودی برای گروه آزمایش اجرا گردید و درنهایت، از هر دو گروه پسآزمون به عمل آمد. یافتههای پژوهش، با استفاده از نرمافزار SPSS نسخه 24 و آنالیز کوواریانس، در سطح معناداری 0٫05 تحلیل شدند.
یافتهها:
یافتهها نشان داد که پس از حذف اثر پیشآزمون، میانگین نمرات سازگاری فردی-اجتماعی و تابآوری زنان، بین دو گروه، در پسآزمون، اختلاف آماری معناداری وجود داشت (0٫001>p).
نتیجهگیری:
نتایج این مطالعه نشان داد که درمان شناختی-وجودی برای زنان در معرض طلاق، کاربرد داشته و بر بهبود سازگاری فردی-اجتماعی و تابآوری آنها اثربخش است.
کلیدواژگان: درمان شناختی-وجودی، سازگاری فردی-اجتماعی، تاب آوری، زنان -
صفحه 15زمینه و هدف
اختلال نارسایی توجه/فزونکنشی در بزرگسالان بهعنوان اختلالی مزمن و ناتوانکننده شناخته شده است. پژوهش حاضر با هدف مقایسه مشکلات بینفردی و سبکهای دلبستگی در بزرگسالان با و بدون اختلال نارسایی توجه/فزونکنشی انجام شد.
روشبررسی:
پژوهش حاضر توصیفی از نوع علیمقایسهای بود. جامعه آماری پژوهش را مراجعهکنندگان به مراکز مشاوره و رواندرمانی شهر تبریز در نیمه دوم سال 1398 تشکیل دادند. یک گروه پنجاهنفری از بزرگسالان مراجعهکننده به مراکز مشاوره و رواندرمانی شهر تبریز در نیمه دوم سال 1398 که با تشخیص روانپزشک، مبتلا به اختلال نارسایی توجه/فزونکنشی بودند، بهروش نمونهگیری هدفمند انتخاب شدند. گروه مقایسه شامل پنجاه نفر از افراد بدون اختلال بود که با گروه اول همتاسازی شدند. سنجش هر دو گروه با استفاده از مقیاس دلبستگی بزرگسال (هازن و شور، 1987) و مقیاس مشکلات بینفردی (هرویتز و همکاران، 1988) صورت گرفت. تجزیهوتحلیل دادههای پژوهش ازطریق تحلیل واریانس چندمتغیری در سطح معناداری 0٫05 با نرمافزار SPSS نسخه 23 انجام شد.
یافتهها:
نتایج نشان داد، بین دو گروه در خردهمقیاسهای مشکلات مربوط به مهارگری (0٫037=p)، قاطعیت (0٫001>p)، مسیولیتپذیری (0٫013=p) و صمیمیت (0٫036=p) تفاوت معناداری وجود داشت؛ اما در مشکلات مربوط به اطاعتپذیری (0٫393=p) و مردمآمیزی (0٫164=p) بین دو گروه تفاوت معناداری مشاهده نشد. همچنین بین دو گروه در سبکهای دلبستگی ایمن (0٫027=p) و اجتنابی (0٫011=p) تفاوت معناداری وجود داشت؛ اما در سبک دلبستگی دوسوگرا بین دو گروه تفاوت معناداری دیده نشد (0٫664=p).
نتیجهگیری:
براساس یافتههای پژوهش نتیجه گرفته میشود که بزرگسالان مبتلا به اختلال نارسایی توجه/فزونکنشی درمقایسه با بزرگسالان بدون اختلال در روابط بینفردی دچار مشکلات بیشتری هستند و سبک دلبستگی در این افراد از نوع سبک دلبستگی اجتنابی است؛ همچنین در قیاس با افراد بدون اختلال دلبستگی ایمن کمتری دارند.
کلیدواژگان: مشکلات بین فردی، سبک های دلبستگی، بزرگسالان، اختلال نارسایی توجه، فزون کنشی -
صفحه 16زمینه و هدف
والدین و معلمان میتوانند با برنامههای گامبهگام معین، نقش بسزایی در ایجاد محیط غنی و تحریکات مناسب برای سیستم عصبی داشته باشند. پژوهش حاضر با هدف تدوین بسته آموزشی سیوسه پل و بررسی اثربخشی آن بر هوش کودکان 4تا6ساله ایرانی انجام شد.
روشبررسی:
روش این پژوهش، شبهآزمایشی با طرح پیشآزمون، پسآزمون با پیگیری با گروه گواه بود. بدینمنظور از مقیاس هوش وکسلر برای کودکان پیشدبستانی و دبستانی-ویرایش سوم (وکسلر، 1967) استفاده شد. جامعه آماری را تمامی کودکان 4تا6 سال تشکیل دادند که در مهدکودکها و پیشدبستانیهای مناطق 22گانه تهران در سال تحصیلی 1394-95 ثبتنام کردند. نمونهگیری بهشیوه خوشهای چندمرحلهای انجام گرفت و دو مهدکودک و پیشدبستانی در نظر گرفته شد. سی کودک بهطور تصادفی انتخاب شدند و در گروه آزمایش (پانزده نفر) و گروه گواه (پانزده نفر) قرار گرفتند. صرفا گروه آزمایش دوازده جلسه برنامه آموزشی بومی سیوسه پل را دریافت کرد. دادهها با استفاده از روش تحلیل واریانس با اندازهگیری مکرر و آزمون تعقیبی بونفرونی در نرمافزار SPSS در سطح معناداری 0٫05 تجزیهوتحلیل شد.
یافتهها:
اثر گروه بر متغیرهای هوش (کل) (0٫030=p) و هوش کلامی و هوش عملی (0٫001>p) معنادار بود. اثر زمان بر هر سه متغیر مذکور معنادار بود (0٫001>p). اثر متقابل زمان و گروه بر متغیر هوش (کل) معنادار نبود (0٫177=p)؛ اما بر متغیرهای هوش کلامی (0٫001>p) و هوش عملی (0٫043=p) معنادار بود. همچنین میانگین نمرات هر سه متغیر مذکور، در پیشآزمون با میانگین نمرات این متغیرها در پسآزمون و پیگیری تفاوت معناداری داشت (0٫001>p). میانگین نمرات هوش (کل) (0٫048=p) و هوش کلامی (0٫001>p) در پسآزمون با مرحله پیگیری تفاوت معناداری را نشان داد؛ اما میانگین نمرات هوش عملی در پسآزمون با پیگیری تفاوت معناداری را نشان نداد (0٫279=p).
نتیجهگیری:
باتوجه به یافتههای پژوهش نتیجه گرفته میشود که میتوان از بسته آموزشی بومی سیوسه پل برای افزایش نمرات هوش کودکان 4تا6 سال استفاده کرد.
کلیدواژگان: هوش، بسته آموزشی سی وسه پل، دوران کودکی -
صفحه 17زمینه و هدف
اختلال اضطراب فراگیر، یکی از انواع اختلالات اضطرابی است که با نگرانی شدید فرد مبتلا درخصوص رویدادهای معمول زندگی روزمره، مشخص میشود. هدف پژوهش حاضر، تعیین اثربخشی روش آموزش راهبردهای فراشناختی بر پردازش هیجانی بیماران مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر بود.
روشبررسی:
روش این پژوهش، نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون و پسآزمون با گروه گواه بود. جامعه آماری پژوهش را همه بیماران مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر مراجعهکننده به مراکز مشاوره و خدمات رواندرمانی شهر رشت تشکیل دادند که در فاصله زمانی زمستان 1395 تا بهار 1397 توسط متخصصان مشاوره و روانشناسی، اختلال اضطراب فراگیر آنها باتوجه به معیارهای پنجمین راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی به تایید رسید. از بین آنها تعداد سی نفر بهصورت دردسترس انتخاب شدند و بهطور تصادفی در گروه آموزشی و گروه گواه (پانزده نفر در هر گروه) قرار گرفتند. در هر دو گروه در پیشآزمون و پسآزمون، مقیاس تجدیدنظرشده پردازش هیجانی (باکر و همکاران، 2010) اجرا شد. گروه آزمایش، آموزش راهبردهای فراشناختی را در ده جلسه نوددقیقهای دریافت کرد؛ اما برای گروه گواه هیچ آموزشی ارایه نشد. دادهها با استفاده از تحلیل کوواریانس چندمتغیری (مانکوا) با درنظرگرفتن سطح معناداری 0٫05 ازطریق نرمافزار SPSS نسخه 24 تحلیل شد.
یافتهها:
نتایج نشان داد که با کنترل اثر نمرات پیشآزمون، بین میانگین متغیرهای سرکوبی هیجانی (0٫001>p)، فقر تجربه هیجانی (0٫007=p)، هیجانات غیرپردازششده (0٫025=p) و اجتناب هیجانی (0٫007=p) در پسآزمون بین گروه آزمایش و گروه گواه تفاوت معناداری وجود داشت. همچنین اندازه اثرهای سرکوبی هیجانی 0٫49، فقر تجربه هیجانی 0٫27، هیجانات غیرپردازششده 0٫20 و اجتناب هیجانی 0٫27 محاسبه شد.
نتیجهگیری:
باتوجه به یافتههای پژوهش نتیجهگیری میشود، آموزش راهبردهای فراشناختی میتواند برای بهبود پردازش هیجانی در بیماران مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر مفید واقع شود. همچنین از آموزش راهبردهای فراشناختی میتوان در راستای طراحی و توسعه مداخلات مبتنیبر شیوههای روانشناختی بهمنظور کاهش اضطراب فراگیر و درنهایت بهبود برآیندهای بیماری استفاده کرد.
کلیدواژگان: آموزش راهبردهای فراشناختی، پردازش هیجانی، اختلال اضطراب فراگیر -
صفحه 18زمینه و هدف
افراد با اختلال اضطراب اجتماعی بهعنوان یکی از انواع اختلالهای اضطرابی، علایم افسردگی را تجربه میکنند. یکی از عوامل موثر بر اضطراب نیز میزان احساس انسجام روانی است؛ ازاینرو مطالعه حاضر با هدف تعیین اثربخشی بهزیستیدرمانی گروهی بر افسردگی و احساس انسجام روانی دانشآموزان دارای اضطراب اجتماعی انجام شد.
روشبررسی:
روش پژوهش حاضر، نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون و پسآزمون با گروه گواه بود. جامعه آماری را تمامی نوجوانان مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی مشغول به تحصیل در پاییز سال 1398 در مدارس دولتی دخترانه دوره دوم متوسطه در شهرستان بیرجند تشکیل دادند. نمونه مطالعهشده را سی نفر از دانشآموزان دختر مبتلا به اضطراب اجتماعی در دامنه سنی 15تا18 سال تشکیل دادند که از افراد واجد شرایط داوطلب بهشیوه نمونهگیری خوشهای چندمرحلهای انتخاب شدند. سپس بهصورت تصادفی در گروه آزمایش و گروه گواه تخصیص یافتند. از مقیاس اضطراب اجتماعی (کانور و همکاران، 2000)، مصاحبه بالینی ساختاریافته (فرست و همکاران، 2007)، پرسشنامه افسردگی بک-ویرایش دوم (بک و همکاران، 1996) و پرسشنامه احساس انسجام (فلنسبرگ-مدسن و همکاران، 2006) در مراحل پیشآزمون و پسآزمون استفاده شد. گروه آزمایش بهمدت ده جلسه بهزیستیدرمانی گروهی را دریافت کرد؛ اما برای گروه گواه هیچگونه درمانی ارایه نشد. تحلیل دادهها با استفاده از آزمونهای خیدو و تحلیل کوواریانس چندمتغیره در نرمافزار SPSS نسخه 24 در سطح معناداری 0٫05=α صورت گرفت.
یافتهها:
نتایج نشان داد، بهزیستیدرمانی گروهی بهطور معناداری سبب کاهش افسردگی (0٫008=p) و افزایش انسجام روانی (0٫002=p) دانشآموزان دارای اضطراب اجتماعی در گروه آزمایش درمقایسه با گروه گواه شد. همچنین بهزیستیدرمانی گروهی بهمیزان 24٫4درصد بر کاهش افسردگی و 31٫3درصد بر افزایش احساس انسجام روانی تاثیر داشت.
نتیجهگیری:
براساس یافتههای مطالعه حاضر نتیجهگیری میشود، تمرینهای بهزیستیدرمانی گروهی موجب ارتقای وضعیت روانشناختی دانشآموزان دارای اضطراب اجتماعی میشود.
کلیدواژگان: بهزیستی درمانی گروهی، افسردگی، احساس انسجام روانی، اضطراب اجتماعی -
صفحه 19زمینه و هدف
نشانگان ضربه عشق شامل مجموعه نشانهها و علایم شدیدی بوده که با برهمخوردن رابطه عاشقانه ظهور میکند و کاهش عزتنفس و خودکارآمدی ازجمله این نشانهها است؛ بنابراین هدف پژوهش حاضر بررسی اثربخشی درمان شناختیرفتاری بر عزتنفس و خودکارآمدی عاطفی دانشجویان دختر با سابقه شکست عاطفی بود.
روشبررسی:
پژوهش حاضر از نوع نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون و پسآزمون و پیگیری با گروه گواه بود. بهمنظور اجرای پژوهش، از پرسشنامههای عزتنفس روزنبرگ (1965) و خودکارآمدی عاطفی کرک و همکاران (2008) استفاده شد. سپس آزمودنیهای گروه آزمایش بهمدت هشت جلسه دوساعته بهصورت هفتگی تحت مداخله درمان شناختیرفتاری قرار گرفتند؛ ولی گروه گواه هیچگونه مداخلهای دریافت نکرد. پرسشنامههای مذکور در مرحله پیشآزمون و در مرحله بعد از اتمام دوره درمان شناختیرفتاری و سه ماه بعد از آخرین جلسه درمانی تکمیل شدند. برای تجزیهوتحلیل یافتههای تحقیق از آزمون تیمستقل و آزمون آماری آنالیز واریانس با اندازهگیری مکرر و نرمافزار SPSS نسخه 23 در سطح معناداری 0٫05 استفاده شد.
یافتهها:
نتایج آزمون آنالیز واریانس با اندازهگیری مکرر در پسآزمون و پیگیری نشان داد، درمان شناختیرفتاری موجب افزایش معنادار عزتنفس (0٫001>p) و خودکارآمدی عاطفی (0٫001>p) دانشجویان دختر با سابقه شکست عاطفی میشود.
نتیجهگیری:
بهطورکلی میتوان بیان کرد که درمان شناختیرفتاری برای بهبود عزتنفس و خودکارآمدی عاطفی دختران با سابقه شکست عاطفی توصیهشدنی است و میتوان از این درمان جهت بهبود کیفیت زندگی و امید به آینده در این افراد استفاده کرد.
کلیدواژگان: درمان شناختی رفتاری، عزت نفس، خودکارآمدی عاطفی، شکست عاطفی، دانشجویان دختر -
صفحه 20زمینه و هدف
کودکان مبتلا به نشانگان داون در پردازش و یکپارچگی حسیحرکتی و مهارتهای حرکتی نقصهایی را نشان میدهند؛ ازاینرو پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی برنامه جامع تقویت کنشهای حسی و حرکتی خانوادهمحور بر مهارتهای حرکتی در کودکان با نشانگان داون انجام شد.
روشبررسی:
روش پژوهش، نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون و پسآزمون با گروه گواه و دوره پیگیری یکماهه بود. جامعه آماری را تمامی کودکان با نشانگان داون همراه با والدین آنها تشکیل دادند که در سال 98-1397 به کلینیکهای توانبخشی سعادت و آوا در شهرستان کاشمر مراجعه کردند. بیست والد که فرزندان آنها در مقیاسهای رشد حرکتی پیبادی (فولیو و فیوول، 1983) نمرات کمتری داشتند (بازه نمره صفر تا 2)، براساس نمونهگیری دردسترس، بهعنوان نمونه بهطور داوطلبانه وارد مطالعه شدند. سپس با انتساب تصادفی در گروه آزمایش و گروه گواه (هر گروه ده نفر) قرار گرفتند. گروه آزمایش (والدین دارای فرزند مبتلا به سندرم داون) درمان تقویت کنشهای حسیحرکتی خانوادهمحور را در هشت جلسه دریافت کرد و مهارتهای حرکتی فرزندان شرکتکنندگان در سه مرحله با استفاده از مقیاسهای رشد حرکتی پیبادی (فولیو و فیوول، 1983) سنجیده شد. تحلیل دادهها با استفاده از نرمافزار SPSS نسخه 22 و روش تحلیل واریانس با اندازهگیری مکرر و آزمون تعقیبی بونفرونی در سطح معناداری 0٫05 صورت گرفت.
یافتهها:
اثر زمان، اثر گروه و تعامل بین زمان و گروه بر مهارتهای حرکتی درشت و ظریف معنادار بود (0٫001<p). در گروه آزمایش، میانگین نمرات متغیرهای مهارتهای حرکتی درشت و مهارتهای حرکتی ظریف در مراحل پسآزمون و پیگیری درمقایسه با پیشآزمون تفاوت معناداری داشت (0٫001>p) و اثر مداخله تا مرحله پیگیری برای متغیرهای مهارتهای حرکتی درشت (0٫812=p) و ظریف (0٫795=p) تداوم داشت.
نتیجهگیری:
برنامه جامع تقویت کنشهای حسیحرکتی بهطور معناداری میزان مهارتهای حرکتی درشت و ظریف کودکان با نشانگان داون را افزایش میدهد؛ بنابراین بهنظر میرسد، اعمال روشهای درمانی مانند تقویت کنشهای حسیحرکتی خانوادهمحور موجب تاثیرات مثبتی در بهبود مهارتهای حرکتی شود.
کلیدواژگان: تقویت کنش های حسی و حرکتی خانواده محور، مهارت های حرکتی، کودکان با نشانگان داون -
صفحه 21زمینه و هدف
بیماری ایدز یا اچآیوی مثبت ازجمله اختلالات روانیفیزیولوژیک است که علاوهبر مشکلات جسمی، عوامل روانشناختی در بروز و تشدید آن نقش بسزایی دارد. هدف این پژوهش بررسی اثربخشی آموزش گروهی مفاهیم تیوری انتخاب بر افزایش خودکنترلی زندانیان اچآیوی مثبت بود.
روشبررسی:
روش پژوهش، نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون و پسآزمون با گروه گواه بود. جامعه آماری پژوهش را تمامی زندانیان اچآیوی مثبت در زندان مرکزی شیراز در نیمه دوم سال 1399 تشکیل دادند. از این میان آنها سی زندانی اچآیوی مثبت روش نمونهگیری دردسترس مطابق با ملاکهای ورود و خروج و بهصورت داوطلبانه انتخاب شدند و بهطور تصادفی و حجم برابر در گروه آزمایش و گروه گواه قرار گرفتند. آزمودنیها با پرسشنامه خودکنترلی (گراسمیک و همکاران، 1993) ارزیابی شدند. سپس، گروه آزمایش نه جلسه نوددقیقهای آموزش گروهی مفاهیم تیوری انتخاب براساس راهنمای گلاسر (2012) را دریافت کرد؛ درحالیکه برای گروه گواه هیچ آموزشی ارایه نشد. تجزیهوتحلیل دادهها با استفاده از روش تحلیل کوواریانس تکمتغیره در نرمافزار SPSS نسخه 25 در سطح معناداری 0٫05 صورت گرفت.
یافتهها:
نتایج نشان داد، پس از حذف اثر پیشآزمون، در پسآزمون بین گروه آزمایش و گروه گواه در میانگین نمرات خودکنترلی در زندانیان اچآیوی مثبت تفاوت معنادار وجود داشت (0٫001>p). اندازه اثر آموزش گروهی مفاهیم تیوری انتخاب بر افزایش خودکنترلی 0٫428 بهدست آمد.
نتیجهگیری:
براساس یافتههای پژوهش نتیجه گرفته میشود ، آموزش گروهی مفاهیم تیوری انتخاب موجب ارتقای خودکنترلی زندانیان اچآیوی مثبت میشود؛ بنابراین استفاده از روش درمانی مذکور به متخصصان در این زمینه توصیه میشود.
کلیدواژگان: تئوری انتخاب، خودکنترلی، زندانیان اچ آی وی مثبت -
صفحه 22زمینه و هدف
افکار، تکانهها یا تصاویر مزاحم هسته اصلی برخی اختلالات روانشناختی و بهویژه اختلال وسواسیاجباری هستند. از سوی دیگر باورهای وسواسی عامل مهمی در تبدیل افکار مزاحم به افکار وسواسی بهشمار میرود. هدف پژوهش حاضر، ارایه مدل ساختاری تبیین باورهای وسواسی دانشآموزان دبیرستانی براساس باورهای فراشناختی، نشانههای استرس، اضطراب و افسردگی با میانجیگری آشفتگی استنتاج بود.
روشبررسی:
روش تحقیق از نوع تحقیقات همبستگی بود. جامعه آماری پژوهش را همه دانشآموزان متوسطه دوم شهرستان الیگودرز در سال تحصیلی 1400-1399 تشکیل دادند. حجم نمونه شامل سیصد نفر دانشآموز دختر و پسر متوسطه دوم بود که با شیوه نمونهگیری خوشهای انتخاب شدند. برای اندازهگیری متغیرها، پرسشنامه باورهای وسواسی (کارگروه شناختهای وسواسیاجباری، 2005)، مقیاس افسردگی، اضطراب و استرس (لاویبوند و لاویبوند، 1995)، پرسشنامه باورهای فراشناختی (ولز و کارترایت-هاتون، 2004 و پرسشنامه تجدیدنظرشده آشفتگی استنتاج (آردما و همکاران، 2005) بهکار رفت. تحلیل دادهها در سطح معناداری 0٫01 با استفاده از روشهای آمار توصیفی و استنباطی (ضریب همبستگی پیرسون و مدلسازی معادلات ساختاری) ازطریق نرمافزارهای آماری SPSS نسخه 20 و AMOS نسخه 24 انجام شد.
یافتهها:
ضریب مسیر کل بین نشانههای استرس، افسردگی و اضطراب با باورهای وسواسی مثبت و معنادار بود (0٫014=p و 0٫205=β). ضریب مسیر مستقیم بین باورهای فراشناختی و باورهای وسواسی (0٫001>p و 0٫279=β) و ضریب مسیر کل آنها (0٫001>p و 0٫440=β) مثبت و معنادار بهدست آمد. ضریب مسیرغیرمستقیم میان باورهای فراشناختی و باورهای وسواسی (0٫001>p و 0٫159=β) و ضریب مسیر غیرمستقیم بین نشانههای استرس، اضطراب و افسردگی با باورهای وسواسی (0٫001>p و 0٫110=β) مثبت و معنادار بهدست آمد. همچنین شاخصهای نکویی برازش، برازش مدل پژوهش را با دادههای گردآوریشده نشان دادند (2٫41=fd/x2 و 0٫069=RMSEA و 0٫908=GFI و 0٫950=CFI و 0٫872=AGFI).
نتیجهگیری:
باورهای فراشناختی و نشانههای استرس، افسردگی و اضطراب از عوامل موثر بر باورهای وسواسی در دانشآموزان هستند و آشفتگی استنتاج رابطه بین باورهای فراشناختی و نشانههای استرس، افسردگی و اضطراب را با باورهای وسواسی بهصورت مثبت و معنادار میانجیگری میکند.
کلیدواژگان: باورهای وسواسی، آشفتگی استنتاج، باورهای فراشناختی، نشانه های استرس، اضطراب و افسردگی -
صفحه 23زمینه و هدف
اختلال وسواس فکری-عملی بر تمام جنبههای زندگی اثر میگذارد و اثرات مخربی در طولانیمدت بر روابط بینفردی، ارتباطات اجتماعی و عملکرد تحصیلی میگذارد؛ ازاینرو مطالعه حاضر با هدف بررسی اثربخشی درمان شناختیرفتاری بر خودکارآمدی تحصیلی و مولفههای آن در دانشآموزان دارای نشانگان وسواس فکری-عملی انجام گرفت.
روشبررسی:
روش پژوهش نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون و پسآزمون با گروه گواه بود. جامعه پژوهش را تمامی دانشآموزان دختر مشغول تحصیل در مدارس دوره دوم متوسطه شهر زاهدان در سال تحصیلی 1400-1399 تشکیل دادند. از جامعه آماری مذکور، نمونهای به حجم سی نفر با تشخیص اختلال وسواس فکری-عملی بهروش نمونهگیری دردسترس بهصورت داوطلبانه انتخاب شدند و بهطور تصادفی در گروه آزمایش و گروه گواه قرار گرفتند (هر گروه پانزده نفر). سپس افراد گروه آزمایش بهمدت هشت جلسه شصتدقیقهای، آموزش درمان شناختیرفتاری را دریافت کردند؛ درحالیکه به گروه گواه آموزشی ارایه نشد. برای جمعآوری دادهها، پرسشنامه وسواس فکری-عملی مادزلی (هاجسون و راچمن، 1977) و پرسشنامه خودکارآمدی تحصیلی (جینکز و مورگان، 1999) بهکار رفت. دادهها با روش تحلیل کوواریانس چندمتغیره و تکمتغیره در نرمافزار SPSS نسخه 16 تحلیل شد. سطح معناداری آزمونهای آماری 0٫05 در نظر گرفته شد.
یافتهها:
نتایج نشان داد، پس از تعدیل نمرات پیشآزمون، درمان شناختیرفتاری بر افزایش خودکارآمدی تحصیلی (0٫001>p) و مولفههای آن شامل استعداد، کوشش و بافت (0٫001>p) در دانشآموزان دارای وسواس فکری-عملی تاثیر معناداری داشت. میزان تاثیر درمان شناختی-رفتاری بر افزایش مولفههای استعداد 86درصد، کوشش 90درصد، بافت 92درصد و خودکارآمدی تحصیلی 92درصد بود.
نتیجهگیری:
براساس یافتههای پژوهش باتوجه به اثربخشی درمان شناختیرفتاری بر ارتقای خودکارآمدی تحصیلی و مولفههای آن شامل استعداد، کوشش و بافت، به مراکز مشاوره و مدارس توصیه میشود این آموزشها را بهمنظور بهبود خودکارآمدی تحصیلی در دانشآموزان دارای نشانگان وسواس فکری-عملی بهکار برند.
کلیدواژگان: درمان شناختی رفتاری، خودکارآمدی تحصیلی، وسواس فکری-عملی، دانش آموزان -
صفحه 24زمینه و هدف
تعارضات بین والد-نوجوان اگر بهشیوه صحیح حل نشود، تداوم تعارض را در پی دارد؛ همچنین ممکن است شکل آسیبزا به خود بگیرد و این خطر وجود دارد که خانواده به دستهبندیهای مخالف همدیگر تبدیل شود. هدف این پژوهش تبیین راهبردهای حل تعارض والد-نوجوان از دیدگاه والدین بود.
روشبررسی:
این تحقیق از نوع کیفی بود که بهشیوه نظریه دادهبنیاد انجام شد. جامعه مطالعهشده، والدینی از شهر یزد بودند که با نوجوانان خود تعارض داشتند. در سالهای 1397 و 1398پانزده مدرسه (هفت مدرسه دوره متوسطه اول و هشت مدرسه دوره متوسطه دوم) بهصورت تصادفی انتخاب شد. در ادامه از سوی مدارس، والدینی که با نوجوان خود دچار تعارض بودند و نیاز به خدمات مشاورهای داشتند، معرفی شدند. روش نمونهگیری هدفمند بود. دادهها ازطریق مصاحبه عمیق و نیمهساختاریافته و اشباع نظری پس از مصاحبه با 29 والد (نوزده مادر و ده پدر) جمعآوری شد. مدتزمان هر مصاحبه بسته به شرایط شرکتکنندگان از 45تا60 دقیقه متغیر بود. بهمنظور تحلیل استقرایی دادهها، رویکرد عینیگرای استراوس و کوربین بهکار رفت.
یافتهها:
یافتههای پژوهش شامل 62 مفهوم، ده مقوله فرعی و سه مقوله اصلی (انفعالی، مخرب، کارآمد) بهمنظور تبیین مقوله مرکزی تحت عنوان تاکتیکهای حل تعارض بود. راهبردهای اجتنابی و خدمتکارانه مربوط به راهبردهای انفعالی، راهبردهای ایتلافگرایانه، سلطهگرایانه، مقابلهای و سرکوبگرایانه مربوط به راهبردهای مخرب، راهبردهای معنویتگرایانه، موتلفانه، مصالحهگرایانه و توافقی مربوط به راهبردهای کارآمد این پژوهش بود.
نتیجهگیری:
تجارب، دانش، باورها و ارزشهای افراد راهبردهای مختلفی را برای حل تعارض بین والد-نوجوان پیش روی آنها میگذارد که این راهبردها گاهی مخرب، گاهی منفعل و گاهی کارآمد است؛ بنابراین فهم راهبردها برای جلوگیری از آسیب فرد، خانواده و اجتماع ضرورت دارد.
کلیدواژگان: والد، نوجوان، تعارض، راهبرد -
صفحه 25زمینه و هدف
حضور کودک مبتلا به اختلال نارسایی توجه/فزونکنشی در خانواده وظایفی مضاعف بر والدین تحمیل میکند؛ ازاینرو پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی درمان فراشناخت بر استرس والدگری و شفقت به خود مادران کودکان مبتلا به نارسایی توجه/فزونکنشی انجام شد.
روشبررسی:
روش پژوهش، نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون، پسآزمون و پیگیری همراه با گروه گواه بود. جامعه پژوهش را تمامی مادران کودکان 6تا8 سال مبتلا به نارسایی توجه/فزونکنشی شهرستان فلاورجان استان اصفهان تشکیل دادند که در سال 1398 به مرکز مشاوره آموزشوپرورش فلاورجان مراجعه کردند. سی مادر داوطلب بهصورت دردسترس انتخاب شدند و بهشیوه تصادفی در گروه آزمایش و گروه گواه قرار گرفتند. ابزارهای پژوهش شامل شاخص استرس والدینی (آبیدین، 1990) و مقیاس شفقت به خود (نف، 2003) بود. دادهها با استفاده از آزمونهای تی دو گروه مستقل و یومنویتنی، روش تحلیل واریانس با اندازهگیری مکرر و آزمون تعقیبی بونفرونی در سطح معناداری 0٫05=α در نرمافزار SPSS نسخه 22 تحلیل شد.
یافتهها:
نتایج نشان داد، تاثیر گروه بر نمرات استرس والدگری (0٫028=p) و شفقت به خود (0٫021=p) معنادار بود. تاثیر زمان اندازهگیری بر نمرات استرس والدگری و شفقت به خود معنادار بود (0٫001>p). در متغیر استرس والدگری بین مراحل پیشآزمون با پسآزمون و پیگیری تفاوت معنادار وجود داشت (0٫001>p). در متغیر شفقت به خود بین مرحله پیشآزمون با مراحل پسآزمون (0٫028=p) و پیگیری (0٫005=p)، تفاوت معنادار مشاهده شد. در متغیر استرس والدگری بین مراحل پسآزمون و پیگیری تفاوت معنادار مشاهده شد (0٫001>p) و در متغیر شفقت به خود بین مراحل مذکور تفاوت معنادار مشاهده نشد (0٫175=p) که حاکی از ماندگاری مداخله در مرحله پیگیریاند.
نتیجهگیری:
براساس نتایج پژوهش نتیجه گرفته میشود که درمان فراشناخت موجب کاهش استرس والدگری و ارتقای شفقت به خود مادران میشود؛ ازاینرو درمان مذکور میتواند بهعنوان مداخلهای موثر بهمنظور بهبود توانمندیهای روانشناختی مادران کودکان مبتلا به نارسایی توجه/فزونکنشی باشد.
کلیدواژگان: درمان فراشناخت، استرس والدگری، شفقت به خود، اختلال نارسایی توجه، فزون کنشی -
صفحه 26زمینه و هدف
درمان شناختیرفتاری گروهی و درمان ذهنآگاهی مبتنیبر کاهش استرس بر خصوصیات روانشناختی و رفتاری افراد چاق موثر است. پژوهش حاضر با هدف مقایسه اثربخشی درمان شناختیرفتاری گروهی و درمان ذهنآگاهی مبتنیبر کاهش استرس بر تصویر بدنی، اضطراب و پرخوری زنان چاق انجام شد.
روشبررسی:
روش مطالعه حاضر، نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون، پسآزمون و پیگیری با گروه گواه بود. جامعه آماری را تمام زنان چاق مراجعهکننده به مراکز مشاوره در سالهای 1397 و 1398 به تعداد 492 نفر در شهر ملایر تشکیل دادند. از بین آنها 45 نفر (پانزده نفر گروه درمان شناختیرفتاری گروهی، پانزده نفر گروه درمان ذهنآگاهی مبتنیبر کاهش استرس، پانزده نفر گروه گواه) با استفاده از روش نمونهگیری غیرتصادفی دردسترس بهعنوان نمونه انتخاب شدند. آزمودنیها به پرسشنامه چندبعدی نگرش فرد درمورد بدن خود (کش، 2000)، پرسشنامه اضطراب بک (بک و همکاران، 1988) و مقیاس شدت پرخوری (گورمالی و همکاران، 1982)، قبل و پس از آموزش و در مرحله پیگیری پاسخ دادند. هر دو رویکرد درمانی طی هشت جلسه نوددقیقهای صرفا روی گروههای آزمایشی اجرا شد. دادهها با استفاده از روش تحلیل واریانس با اندازهگیری مکرر و آزمون تعقیبی LSDدر نرم افزار SPSS نسخه 21 تحلیل شد. سطح معناداری آزمونهای آماری 0٫05در نظر گرفته شد.
یافتهها:
نتایج نشان داد، اثر زمان و اثر گروه بر هر سه متغیر تصویر بدنی، اضطراب و پرخوری معنادار بود (0٫001>p). بین گروه درمان شناختیرفتاری گروهی با گروه درمان ذهنآگاهی مبتنیبر کاهش استرس، در متغیرهای تصویر بدنی (0٫662=p)، اضطراب (0٫158=p) و پرخوری (0٫201=p) تفاوت معناداری وجود نداشت؛ اما در هر سه متغیر وابسته بین دو گروه آزمایش با گروه گواه تفاوت معناداری مشاهده شد (0٫001>p).
نتیجهگیری:
براساس نتایج پژوهش، درمان شناختیرفتاری گروهی و درمان ذهنآگاهی مبتنیبر کاهش استرس در بهبود خصوصیات روانشناختی موثر هستند و نمیتوان هیچیک را بهعنوان تکنیک برتر در بهبود خصوصیات روانشناختی زنان چاق محسوب کرد.
کلیدواژگان: درمان شناختی رفتاری گروهی، درمان ذهن آگاهی مبتنی بر کاهش استرس، اضطراب، پرخوری، تصویر بدنی، زنان چاق -
صفحه 27زمینه و هدف
تعارض زناشویی، از مشکلات شایع در دنیای امروز بهشمار میرود که بهدلیل اثرات مخرب آن توجه روانشناسان و مشاوران خانواده را جلب کرده است. بر این اساس پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی آموزش مهارتهای زناشویی مبتنیبر نظریه انتخاب بر کاهش تعارضات زناشویی انجام شد.
روشبررسی:
روش پژوهش نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون، پسآزمون و پیگیری دوماهه با گروه گواه بود. جامعه آماری پژوهش را 350 دانشجو-معلم متاهل دانشگاه فرهنگیان بابل تشکیل دادند. بیست زوج داوطلب با نمره 115 و بیشتر در پرسشنامه تعارض زناشویی (ثنایی، 1379) و نیز نمره 9 و بیشتر در مقیاس منبع کنترل (راتر، 1966) بهصورت نمونهگیری هدفمند انتخاب شدند و بهصورت تصادفی در گروه آزمایش و گروه گواه قرار گرفتند. ابزارهای پژوهش، پرسشنامه تعارض زناشویی (ثنایی، 1379) و مقیاس منبع کنترل (راتر، 1966) بود. صرفا برای زوجهای گروه آزمایش در نه جلسه نوددقیقهای و هفتهای یکبار مداخله آموزشی مبتنیبر نظریه انتخاب انجام شد. دادهها با استفاده از روش تحلیل واریانس با اندازهگیری مکرر و آزمون تعقیبی توکی در نرمافزار SPSS نسخه 26 تحلیل شد. در این پژوهش سطح معناداری آزمونهای آماری 0٫05 بود.
یافتهها:
نتایج نشان داد، اثر زمان، اثر گروه و اثر تعامل زمان و گروه برای متغیر تعارض زناشویی معنادار بود (0٫001<p). در گروه آزمایش، میانگین متغیر تعارض زناشویی در مرحله پیشآزمون با مراحل پسآزمون و پیگیری تفاوت معناداری داشت (0٫001>p)؛ اما این میانگین در مرحله پسآزمون با مرحله پیگیری تفاوت معناداری نداشت (0٫001=p)؛ یعنی تاثیر آموزش مهارتهای زناشویی مبتنیبر نظریه انتخاب در زوجهای گروه آزمایش علاوهبر کاهش تعارضات زناشویی در پسآزمون، در مرحله پیگیری نیز ماندگار بود.
نتیجهگیری:
براساس یافتههای پژوهش نتیجه گرفته میشود که مداخله آموزشی مبتنیبر نظریه انتخاب میتواند بهعنوان یکی از روشهای موثر در بهبود مشکلات ارتباطی زوجین استفاده شود.
کلیدواژگان: آموزش مهارت های زناشویی، نظریه انتخاب، تعارضات زناشویی -
صفحه 28زمینه و هدف
فرسودگی تحصیلی نقش موثری در کاهش بهزیستی روانی دانشجویان دارد و شناخت عوامل موثر بر آن مهم بهنظر میرسد. هدف این مطالعه پیشبینی فرسودگی تحصیلی دانشجویان سال آخر مقطع کارشناسی رشتههای علومانسانی براساس استرس ادراکشده و امید به زندگی بود.
روشبررسی:
پژوهش حاضر از نوع همبستگی بود. جامعه آماری پژوهش را دانشجویان سال آخر مقطع کارشناسی رشتههای علومانسانی دانشگاه آزاد تهران مرکز در سال تحصیلی 99-1398 تشکیل دادند که از بین آنها 220 نفر بهصورت دردسترس بهعنوان نمونه انتخاب شدند. دادهها با استفاده از پرسشنامه فرسودگی تحصیلی (برسو و همکاران، 2007)، مقیاس امید به زندگی (اشنایدر و همکاران، 1991) و مقیاس استرس ادراکشده (کوهن و همکاران، 1983) جمعآوری شد. بررسی دادهها با استفاده از ضریب همبستگی پیرسون و رگرسیون خطی چندگانه در سطح خطای 0٫05 و در نرمافزار SPSS نسخه 19 صورت گرفت.
یافتهها:
نتایج نشان داد، همبستگی مثبت و معناداری بین استرس ادراکشده و فرسودگی تحصیلی (0٫001>p، 0٫559=r) و همبستگی منفی و معناداری بین امید به زندگی و فرسودگی تحصیلی (0٫001>p، 0٫453-=r) وجود داشت. همچنین استرس ادراکشده (0٫001>p، 0٫45=β) و امید به زندگی (0٫001>p، 0٫28-=β) توانستند بهطور مستقیم فرسودگی تحصیلی را پیشبینی کنند. میزان ضریب تعیین تعدیلشده برابر با 0٫37 بود که نشان داد، استرس ادراکشده و امید به زندگی 37درصد از واریانس فرسودگی تحصیلی را پیشبینی کردند.
نتیجهگیری:
براساس یافتههای پژوهش نتیجه گرفته میشود، با کاهش استرس ادراکشده و افزایش سطح امید به زندگی، فرسودگی تحصیلی در بین دانشجویان کاهش مییابد.
کلیدواژگان: دانشجویان، فرسودگی تحصیلی، امید به زندگی، استرس ادراک شده -
صفحه 29زمینه و هدف
رفتارهای پرخطر دانشجویان یکی از چالشهای اساسی جامعه است که در پیشگیری از بروز آن و نیز تحول مثبت جوانی به سرمایههای تحولی و انگیزش نوسازی توجه ویژهای میشود؛ ازاینرو، پژوهش حاضر با هدف بررسی تاثیر متغیر تعدیلگر انگیزش نوسازی بر رابطه سرمایههای تحولی و رفتارهای پرخطر در دانشجویان مقطع کارشناسی دانشگاههای شهر همدان انجام شد.
روش بررسی:
این پژوهش، مطالعهای مقطعی از نوع همبستگی بود که با استفاده از روش مدلسازی معادلات ساختاری انجام شد. جمعیت آماری آن را دانشجویان 18تا24ساله مقطع کارشناسی مشغول به تحصیل در دانشگاههای (اعماز دولتی و غیردولتی) شهر همدان در سال تحصیلی 99-1398 تشکیل دادند و 486 نفر بهروش نمونهگیری خوشهای چندمرحلهای انتخاب شدند. ابزارهای گردآوری دادهها، مقیاس سنجش رفتارهای انحرافی دانشجویان (علیوردینیا و یونسی، 1394)، پروفایل سرمایههای تحولی (انستیتو پژوهشی مینهسوتا، 2005) و مقیاس پیشرفتطلبی (انستیتو پژوهشی مینهسوتا، 2002) بود. دادهها با استفاده از نرمافزارهای SPSS نسخه 24 و SmartPLS نسخه 3 و روش مدلسازی معادلات ساختاری در سطح معناداری 0٫05 تحلیل شد.
یافتهها:
نتایج نشان داد سرمایههای تحولی تاثیر منفی و معناداری بر رفتارهای پرخطر داشت (0٫378-=بتا و 0٫001>p) و اثر تعدیلگری انگیزش نوسازی بر رابطه سرمایههای تحولی و رفتارهای پرخطر، مثبت و معنادار بود (0٫303=بتا، 0٫001>p). همچنین شاخصهای نکویی برازش مدل در هر دو بخش مدل اندازهگیری و ساختاری از برازش خوبی برخوردار بودند (0٫067=SRMR، 0٫432=GOF).
نتیجهگیری:
براساس یافتههای این پژوهش، سرمایههای تحولی در کاهش رفتارهای پرخطر جوانان دانشجویی که دارای انگیزش نوسازی بیشتری هستند، تاثیر بیشتری دارد.
کلیدواژگان: سرمایه های تحولی، رفتارهای پرخطر، انگیزش نوسازی، پیشرفت طلبی -
صفحه 30زمینه و هدف
درمان وسواس موکندن بهعنوان نوعی اختلال روانشناختی، از موضوعات چالشبرانگیزتر بالینی و بهداشت روانی است؛ بنابراین هدف مطالعه حاضر مقایسه اثربخشی معکوسسازی عادت و هیپنوتراپی در کاهش علایم و افزایش عزتنفس دانشآموزان مبتلا به وسواس موکندن بود.
روشبررسی:
روش پژوهش از نوع نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون و پسآزمون همراه با گروه گواه بود. جامعه آماری را تمامی دانشآموزانی تشکیل دادند که بهمنظور حل اختلال وسواس موکندن به مراکز مشاوره و کلینیک روانشناختی اداره آموزشوپرورش شهرستان بیلهسوار در سال تحصیلی 98-1397 مراجعه کردند. 45 نفر از افراد واجد شرایط داوطلب بهطور تصادفی ساده در دو گروه آزمایش (معکوسسازی عادت و هیپنوتراپی) و یک گروه گواه قرار گرفتند (هر گروه پانزده نفر). مداخلات درمانی معکوسسازی عادت در نه جلسه و هیپنوتراپی در هشت جلسه صرفا برای گروههای آزمایش اجرا شد. بهمنظور جمعآوری دادهها پرسشنامه عزتنفس (کوپر اسمیت، 1981) و چکلیست میلواکی برای خردهانواع اختلال وسواس موکندن (فلسنر و همکاران، 2008) بهکار رفت. دادهها با استفاده از آزمون تحلیل واریانس یکطرفه و آزمون کایدو، تحلیل کوواریانس چندمتغیری و آزمون تعقیبی توکی در سطح معنادار ی 0٫05 بهوسیله نرمافزار SPSS نسخه 16 تجزیهوتحلیل شدند.
یافتهها:
با کنترل اثر نمرات پیشآزمون، در دو گروه آزمایش درمقایسه با گروه گواه، میزان نمرات متغیرهای وسواس موکنی متمرکز (0٫013=p) و وسواس موکنی خودکار (0٫017=p) کاهش یافت و میزان نمرات متغیر عزتنفس افزایش یافت (0٫021=p). بهعلاوه، روش هیپنوتراپی اثر کاهشی بیشتری بر متغیرهای وسواس موکنی متمرکز (0٫027=p) و وسواس موکنی خودکار (0٫026=p) درمقایسه با روش معکوسسازی عادت داشت. روش هیپنوتراپی نیز اثر افزایشی بیشتری بر میزان عزتنفس درمقایسه با روش معکوسسازی عادت داشت (0٫024=p).
نتیجهگیری:
دو روش درمانی معکوسسازی عادت و هیپنوتراپی بر کاهش علایم وسواس موکنی و افزایش عزتنفس در دانشآموزان مبتلا به وسواس موکندن اثربخشی دارند؛ اما روش هیپنوتراپی در مقایسه با روش معکوسسازی عادت، اثربخشی بیشتری بر کاهش علایم وسواس موکنی و افزایش عزتنفس در دانشآموزان مذکور دارد.
کلیدواژگان: معکوس سازی عادت، هیپنوتراپی، عزت نفس، وسواس موکندن، دانش آموزان -
صفحه 31زمینه و هدف
تغییرات تکنولوژی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی در تغییر کارکرد اولیه ازدواج شامل عشق، محبت و صمیمیت، سازگاری و ناسازگاری بین زن و شوهر، نقش اساسی داشته است. هدف این پژوهش شناخت تجربه مشکلات زوجی در زوجهای در حال متارکه تحت پوشش کمیته امداد بود.
روشبررسی:
این پژوهش در جستوجوی فهم تجربه ذهنی افراد بود و ازاینرو از پژوهش کیفی استفاده شد. استفاده از رویکردی پدیدارشناسی، بررسی عمیق تجربیات ذهنی مشارکتکنندگان را میسر کرد. جامعه آماری پژوهش را تمامی زوجین در حال متارکه تحت پوشش کمیته امداد در سال 1398 تشکیل دادند. بررسی چهارده نفر از زوجهای کمیته امداد صورت گرفت و دادهها ازطریق مصاحبهها گردآوری شد. در این روش نرمافزارMAXQDA برای تجزیهوتحلیل دادههای کیفی بهکار رفت.
یافتهها:
براساس نتایج، تعداد 57 کد اولیه از میان 378 مفهوم شناسایی شد. نتایج حاصل از کدگذاری محوری مشخص کرد، 57 کد اولیه در قالب چهار مقوله روانشناختی و رفتار فردی (مانند نبود اعتمادبهنفس، سوءظن و بیاعتمادی، استرس و نگرانیهای روانی بیشازحد، نداشتن انگیزه و شوق زندگی مشترک، بیبندوباری، سوءاستفاده از مهریه)، مقوله فرهنگیاجتماعی (مانند ازبینرفتن قبح طلاق در جامعه، تفاوتهای شخصیتی، ازدواج در سن کم، حمایتنشدن از سوی خانوادههای زوجین، دعوا و مشاجره، دوستان ناباب، تاثیر منفی رسانه و شبکههای اجتماعی)، مقوله اقتصادی (مانند نبود پشتوانه مالی، سیاستهای حمایتی ضعیف دولت، وجود مشکلات دریافت تسهیلات، کمبودن میزان درآمد) و مقوله مذهبی (مانند پایبندنبودن به اصول اخلاقی و مذهبی، بیاعتقادی و خدانترسی، سستی اعتقادات مذهبی، توکلنکردن به خدا) قرار گرفت.
نتیجهگیری:
براساس یافتههای پژوهش نتیجه گرفته میشود، عوامل روانشناختی و رفتار فردی، فرهنگیاجتماعی، اقتصادی و مذهبی بر مشکلات زناشویی در زوجهای در حال متارکه تحت پوشش کمیته امداد موثرند؛ بنابراین با آموزش مدیریت حل تعارض به زوجین در حال متارکه و نهادینهکردن فرهنگ صبر و سازش و استفاده از مراکز مطمین مشاوره، میتوان دامنه اختلافات و تعارضات را محدود و ایمن کرد.
کلیدواژگان: ازدواج، طلاق، مشکلات زوجی، کمیته امداد -
صفحه 32زمینه و هدف
درد مزمن میتواند باعث مشکلات متعدد روانشناختی مانند اضطراب، افسردگی و ناامیدی شود. پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی شناختدرمانی مبتنیبر کاهش استرس بر نشانگان بدرفتاری دوران کودکی، افسردگی و بهبود درد مزمن در زنان شهر ساری انجام گرفت.
روشبررسی:
روش پژوهش، نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون، پسآزمون و پیگیری دوماهه با گروه گواه بود. جامعه آماری پژوهش را تمامی زنان مبتلا به درد مزمن شهر ساری در سال 1398 تشکیل دادند. از بین افراد واجد شرایط داوطلب، بیست نفر از زنان انتخاب شدند و بهصورت تصادفی در دو گروه دهنفری آزمایش و گواه قرار گرفتند. صرفا گروه آزمایش در هشت جلسه نوددقیقهای و هفتهای یکبار بهمدت دو ماه، آموزش شناختدرمانی را دریافت کرد. بهمنظور گردآوری دادهها، سیاهه نشانگان بدرفتاری روانشناختی دوران کودکی (کوتس و مسمن-مور، 2014)، سیاهه چندوجهی درد مزمن (کرنز و همکاران، 1994) و مقیاس خودارزیابی افسردگی (زانگ، 1965) بهکار رفت. تجزیهوتحلیل دادهها با استفاده از روش تحلیل واریانس با اندازهگیری مکرر و آزمون تعقیبی بونفرونی در نرمافزار SPSS نسخه 22 در سطح معناداری 0٫05 صورت گرفت.
یافتهها:
اثرهای گروه، زمان و تعامل بین زمان و گروه بر متغیرهای نشانگان بدرفتاری دوران کودکی، افسردگی و درد مزمن معنادار بود (0٫001>p). در گروه شناختدرمانی، نمرات متغیرهای نشانگان بدرفتاری دوران کودکی و افسردگی در مراحل پسآزمون و پیگیری درمقایسه با پیشآزمون بهطور معناداری کاهش یافت و برای متغیر درد مزمن بهطور معناداری افزایش (بهبود) یافت (0٫05>p). تفاوت معناداری در نمرات متغیرهای نشانگان بدرفتاری دوران کودکی و افسردگی بین پسآزمون و پیگیری مشاهده نشد و تفاوت معناداری در نمرات متغیر درد مزمن بین دو مرحله مذکور وجود داشت (0٫05>p). برای هر سه متغیر، نتایج، تداوم اثربخشی مداخله در مرحله پیگیری را نشان داد.
نتیجهگیری:
شناختدرمانی مبتنیبر کاهش استرس بر کاهش نشانگان بدرفتاری دوران کودکی، کاهش افسردگی و بهبود درد مزمن در زنان مبتلا به درد مزمن در شهر ساری موثر است.
کلیدواژگان: شناخت درمانی مبتنی بر کاهش استرس، نشانگان بدرفتاری، افسردگی، درد مزمن -
صفحه 33زمینه و هدف
وجود کودکان مبتلا به ناتوانی یادگیری اغلب نظام خانواده را تحتتاثیر قرار میدهد و تغییرات مهمی ازجمله صمیمیت زناشویی در زندگی خانوادهها ایجاد میکند؛ بنابراین پژوهش حاضر با هدف نقش هوش معنوی و تابآوری در پیشبینی صمیمیت زناشویی مادران دارای دانشآموز با ناتوانی یادگیری انجام شد.
روشبررسی:
روش پژوهش حاضر توصیفی-همبستگی بود. جامعه آماری را تمامی مادران کودکان دارای ناتوانی یادگیری شهر کرج در سال تحصیلی 98-1397 تشکیل دادند. از افراد واجد شرایط که بهصورت داوطلبانه حاضر به همکاری بودند، تعداد صد نفر بهعنوان نمونه از مرکز ناتوانی یادگیری طلوع مهر اعتماد انتخاب شدند. ابزار گردآوری دادهها شامل مقیاس هوش معنوی کینگ (کینگ، 2008)، مقیاس تابآوری کانر-دیویدسون (کانر و دیویدسون، 2003) و مقیاس صمیمیت زناشویی (واکر و تامسون ، 1983) بود. برای تحلیل دادهها از ضریب همبستگی پیرسون و رگرسیون خطی چندگانه بهشیوه گامبهگام بهکمک نرمافزار آماری SPSS نسخه 24 در سطح معناداری 0٫05=α استفاده شد.
یافتهها:
نتایج نشان داد، مقدار ضریب رگرسیونی استانداردشده (Beta) برای مولفههای تفکر انتقادی وجودی (0٫002=p، 0٫260=β)، تولید معنای شخصی (0٫001>p، 0٫398=β)، آگاهی متعالی (0٫015=p، 0٫165=β)، توسعه حالت هوشیاری (0٫007=p، 0٫207=β)، تصور از شایستگی شخصی (0٫001>p، 0٫286=β)، اعتماد به غرایز شخصی (0٫025=p، 0٫140=β)، تحمل عواطف منفی (0٫001>p، 0٫288=β)، مهار/کنترل (0٫044=p، 0٫176=β) و معنویت (0٫016=p، 0٫215=β) بود. همچنین هوش معنوی (66٫4درصد) و تابآوری (82٫7درصد) بهشکل معناداری، توانایی پیشبینی صمیمیت زناشویی را داشتند (0٫001>p).
نتیجهگیری:
براساس یافتههای این پژوهش نتیجه گرفته میشود، با ارتقای هوش معنوی و تابآوری میتوان زمینه صمیمیت زناشویی مادران دارای دانشآموز با ناتوانی یادگیری را فراهم کرد.
کلیدواژگان: هوش معنوی، تاب آوری، صمیمیت زناشویی، ناتوانی یادگیری -
صفحه 34زمینه و هدف
اختلالات یادگیری محدود به ناتوانی در یادگیری ریاضی یا خواندن نمیشود؛ بلکه هر فعالیتی را که فرد بهصورت روزانه در آن درگیر است، شامل میشود. درمان مبتنیبر پذیرش و تعهد ازجمله درمانهایی است که میتواند در این زمینه موثر باشد. هدف پژوهش حاضر، تدوین برنامه پروتکل درمانی مبتنیبر پذیرش و تعهد با استفاده از استعارههای مثنوی معنوی مولانا بود.
روشبررسی:
این پژوهش با استفاده از روش تحقیق تحلیل محتوای کیفی انجام پذیرفت. در این پژوهش بررسی حکایتهای مثنوی معنوی با استفاده از روش تحلیل محتوا بهمنظور استخراج محتوای پنهان حکایتها و تطابق آنها با مقولههای درمان مبتنیبر پذیرش و تعهد صورت گرفت. سپس در قالب برنامه هشتجلسهای 75 دقیقهای (هر هفته دو جلسه) پروتکل درمانی مبتنیبر پذیرش و تعهد با استفاده از استعارههای مثنوی تنظیم شد. برای بررسی روایی پروتکل در بخش دوم پژوهش، پروتکل طراحیشده بهطور آزمایشی روی یک خانم 35 ساله، دارای تحصیلات لیسانس و خانهدار و دارای فرزند مبتلا به مشکلات یادگیری تحصیلی (که دارای صفات بیشفعالی نیز بود و اختلال یادگیری آن ریشه در بیشفعالی وی داشت) اجرا شد.
یافتهها:
درمجموع هشت حکایت مرتبط یافت شد که تناظر هر شش مقوله درمان مبتنیبر پذیرش و تعهد در آنها پیدا بود؛ همچنین روایی پروتکل در اجرای آزمایشی روی یک آزمودنی با استفاده از مشاهدات بالینی و سوالات بازپاسخ به تایید رسید.
نتیجهگیری:
براساس نتایج پژوهش، در مثنوی معنوی استعارههای متناظر با درمان مبتنیبر پذیرش و تعهد بهمنظور بومیسازی این درمان با استفاده از حکایتهای مثنوی معنوی وجود دارد و پروتکل طراحیشده با استفاده از این استعارهها دارای روایی محتوایی مناسبی است.
کلیدواژگان: اختلالات یادگیری، بومی سازی، تحلیل محتوای کیفی، پروتکل درمانی مبتنی بر پذیرش و تعهد، حکایت های مثنوی معنوی -
صفحه 35زمینه و هدف
اختلال نقص توجه و بیشفعالی یکی از اختلالات روانی-عصبی شایع است که در طفولیت شروع شده و تا بزرگسالی ادامه مییابد و در ابعاد مختلفی از زندگی فرد اختلال ایجاد میکند؛ بنابراین هدف از این پژوهش بررسی اثربخشی نوروفیدبک بر بهبود توجه و کنترل پاسخ کودکان دارای اختلال نقص توجه و بیشفعالی بود.
روشبررسیروش پژوهش حاضر، شبهآزمایشی بود که با استفاده از طرح پیشآزمون-پسآزمون با گروه گواه انجام شد. جامعه آماری تمامی دانشآموزان 7تا14ساله مراجعهکننده به مرکز مشاوره پیوند کرمان در سال 96-1395 بودند که براساس پنجمین ویرایش آماری تشخیص اختلالات روانی بهعنوان اختلال نقص توجه و بیشفعالی تشخیص داده شدند. نمونهها شامل 60 نفر (30 نفر گروه آزمایش و30 نفر گروه گواه) بود که بهروش نمونهگیری دردسترس و داوطلبانه انتخاب شدند. افراد واجد شرایط داوطلبشده بهطور تصادفی در دو گروه قرار گرفتند. مطالعه منطبق با سیاهه اقلام اشارهشده در راهنمای CONSORT بود. در پیشآزمون و پسآزمون برای هر دو گروه، نسخه رایانهای آزمون عملکرد پیوسته دیداری و شنیداری سندفورد و ترنر (1995) اجرا شد. درمان نوروفیدبک صرفا برای دانشآموزان گروه آزمایش در چهل جلسه 45دقیقهای و سه روز در هفته اجرا شد. تحلیل دادهها بهوسیله آزمون تحلیل کوواریانس چندمتغیره در نرمافزار SPSS نسخه 16 صورت گرفت. سطح معناداری آزمونها، 0٫05 در نظر گرفته شد.
یافتههانتایج نشان داد، آموزش نوروفیدبک در مرحله پسآزمون موجب افزایش توجه دیداری (0٫001=p)، توجه شنیداری (0٫001=p)، کنترل پاسخ دیداری (0٫001=p) و کنترل پاسخ شنیداری (0٫001=p) دانشآموزان گروه آزمایش درمقایسه با دانشآموزان گروه گواه شد.
نتیجهگیریبراساس یافتههای این مطالعه، نوروفیدبک روش درمانی مناسبی برای افزایش توجه (دیداری و شنیداری) و کنترل پاسخ (دیداری و شنیداری) کودکان با اختلال نقص توجه و بیشفعالی است.
کلیدواژگان: نوروفیدبک، توجه، کنترل پاسخ، اختلال نقص توجه و بیش فعالی -
صفحه 36زمینه و هدف
تعاملات والد-فرزندی و شیوههای فرزندپروری، از عوامل خانوادگی مهمتر و بنیادیتر موثر بر سلامت روانی فرزندان محسوب میشود. پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی برنامه توانمندسازی خانواده مبتنیبر ذهنآگاهی (MSFP) بر بهبود تعاملات درونفردی و برونفردی ذهنآگاهی مادران دارای فرزندان 10تا14ساله انجام شد.
روشبررسیروش این پژوهش شبهآزمایشی با طرح پیشآزمون و پسآزمون با گروه گواه بود. جامعه آماری پژوهش را مادران کودکان 10تا14ساله شرکتکننده در موسسه قلمچی شهر مشهد تشکیل دادند که بهروش نمونهگیری دردسترس 24 مادر انتخاب شدند. سپس بهتصادف در گروه مداخله و گروه گواه (هرکدام دوازده نفر) قرار گرفتند. گروه آزمایش هفت جلسه 120دقیقهای برنامه توانمندسازی خانواده مبتنیبر ذهنآگاهی را دریافت کرد و گروه گواه در فهرست انتظار قرار گرفت. هر دو گروه قبل و بعد از مداخله، مقیاس ذهنآگاهی بینفردی در فرزندپروری (دانکن و همکاران، 2007) و پرسشنامه پنجوجهی ذهنآگاهی (بایر و همکاران، 2006) را تکمیل کردند. تحلیل دادهها با استفاده از روش تحلیل کوواریانس تکمتغیری در نرمافزار SPSS نسخه 21 در سطح معناداری 0٫05 صورت گرفت.
یافتههانتایج نشان داد، بین گروه آزمایش دریافتکننده جلسات توانمندسازی خانواده مبتنیبر ذهنآگاهی و گروه گواه، از نظر ذهنآگاهی درونفردی (0٫015=p) و ذهنآگاهی برونفردی (0٫002=p) تفاوت معنادار وجود داشت. همچنین جلسات توانمندسازی خانواده بهترتیب 28درصد و 51درصد از تغییرات ذهنآگاهی درونفردی و برونفردی مادران را تبیین کردند.
نتیجهگیریبراساس یافتههای این پژوهش نتیجه گرفته میشود، برنامه توانمندسازی خانواده مبتنیبر ذهنآگاهی موجب بهبود ذهنآگاهی درونفردی و برونفردی مادران دارای فرزندان 10تا14ساله میشود؛ بنابراین میتوان از این برنامه برای بهبود تعاملات والدین و فرزندان استفاده کرد.
کلیدواژگان: برنامه فرزندپروری مبتنی بر ذهن آگاهی، ذهن آگاهی برون فردی، ذهن آگاهی درون فردی -
صفحه 37زمینه و هدف
یکی از مشکلات اساسی کودکان با اختلال نقص توجه و بیشفعالی، نقص در پردازش حسی است که با علایم رفتاری در این کودکان ارتباط مستقیم دارد. هدف این پژوهش، تعیین تاثیر رژیم حسی بر نشانگان دانشآموزان مقطع ابتدایی با اختلال نقص توجه و بیشفعالی بود.
روشبررسیروش پژوهش، نیمهتجربی با طرح پیشآزمون و پسآزمون همراه با گروه گواه بود. جامعه آماری را تمامی دانشآموزان با اختلال نقص توجه و بیشفعالی 6تا12 سال مراجعهکننده به کلینیکهای درمانی هستی، بهار و مسیر سبز در سال 1399 در شهر تهران تشکیل دادند. نمونه آماری، سی نفر از دانشآموزان واجد شرایطی بودند که بهشیوه نمونهگیری دردسترس برای شرکت در مطالعه انتخاب شدند و بهطور تصادفی در گروههای مداخله و گواه قرار گرفتند. گروه مداخله دوازده جلسه مداخله برنامه رژیم حسی خانوادهمحور برگرفته از پروتکل حسی ویلبرگر (2018) را بهصورت سه روز در هفته دریافت کرد. برای اندازهگیری متغیرها از نسخه چهارم مقیاس هوش وکسلر کودکان (وکسلر، 2003)، پرسشنامه نیمرخ حسی (دان، 1999) و فرم کوتاه و تجدیدنظرشده مقیاس درجهبندی والدین کانرز (کانرز، 1997) بهره گرفته شد. برای تحلیل دادهها، آزمون تی مستقل بهمنظور مقایسه سن و هوش افراد دو گروه و تحلیل کوواریانس تکمتغیره بهمنظور سنجش اثربخشی رژیم حسی، در نرمافزار SPSS نسخه 20 در سطح معناداری 0٫05 بهکار رفت.
یافتههانتایج نشان داد، میانگین نمرات نشانگان دانشآموزان گروه مداخله درمقایسه با گروه گواه در مرحله پسآزمون، در متغیرهای نقص توجه و بیشفعالی بهطور معناداری کاهش یافت (0٫001>p)؛ همچنین مقدار تاثیر برنامه رژیم حسی خانوادهمحور بر متغیرهای نقص توجه و بیشفعالی دانشآموزان بهترتیب 0٫589 و 0٫673 بود.
نتیجهگیریبراساس یافتههای پژوهش نتیجه گرفته میشود، اجرای برنامه رژیم حسی خانوادهمحور بر کاهش نشانگان دانشآموزان با اختلال نقص توجه و بیشفعالی اثربخشی دارد؛ ازاینرو این برنامه میتواند بهعنوان روشی نوین، کاربردی و رایگان بهمنظور کاهش علایم این دانشآموزان استفاده شود.
کلیدواژگان: رژیم حسی، نقص توجه، بیش فعالی، پردازش حسی، خانواده محور -
صفحه 38زمینه و هدف
طلاق باعث افزایش فقدان لذتجویی و کاهش ابرازگری هیجانی در فرزندان طلاق میشود. درمان فراتشخیصی یکپارچه یکی از روشهای درمانی موثر در اختلالهای هیجانی است؛ بنابراین هدف پژوهش حاضر، تعیین اثربخشی درمان فراتشخیصی یکپارچه بر فقدان لذتجویی و ابرازگری هیجانی در فرزندان طلاق شهر بندرعباس بود.
روشبررسیروش مطالعه حاضر، نیمهتجربی با طرح پیشآزمون و پسآزمون با گروه گواه بود. جامعه پژوهش را فرزندان طلاق مراجعهکننده به کلینیکهای خدمات روانشناختی شهر بندرعباس در سال 1398 تشکیل دادند. حجم نمونه 34 نفر محاسبه شد. افراد نمونه با روش نمونهگیری دردسترس انتخاب شدند و با روش تصادفی در دو گروه مساوی آزمایش و گواه قرار گرفتند. گروه آزمایش درمان فراتشخیصی یکپارچه را در ده جلسه هفتاددقیقهای (هفتهای یک جلسه) دریافت کرد و برای گروه گواه آموزش ارایه نشد. ابزارهای جمعآوری دادهها در پیشآزمون و پسآزمون برای هر دو گروه، مقیاس فقدان لذتجویی (اسنیث و همکاران، 1995) و پرسشنامه ابرازگری هیجانی (کینگ و امونز، 1990) بود. دادهها با آزمون خیدو و روش تحلیل کوواریانس چندمتغیری در نرمافزار SPSS نسخه 19 تحلیل شد. سطح معناداری آزمونها 0٫05 درنظر گرفته شد.
یافتههانتایج نشان داد، پس از حذف اثر نمرات پیشآزمون، درمان فراتشخیصی یکپارچه باعث تغییر معنادار هر دو متغیر فقدان لذتجویی و ابرازگری هیجانی در پسآزمون در فرزندان طلاق گروه آزمایش در مقایسه با گروه گواه شد (0٫001>p). همچنین 64درصد از تغییرات فقدان لذتجویی و 69درصد از تغییرات ابرازگری هیجانی ناشیاز درمان فراتشخیصی یکپارچه بود.
نتیجهگیریبراساس نتایج پژوهش نتیجه گرفته میشود، درمان فراتشخیصی یکپارچه بر کاهش فقدان لذتجویی و افزایش ابرازگری هیجانی در فرزندان طلاق اثربخشی دارد؛ درنتیجه، درمانگران و متخصصان سلامت میتوانند از این روش درمانی برای بهبود ویژگیهای هیجانی بهویژه کاهش فقدان لذتجویی و افزایش ابرازگری هیجانی استفاده کنند.
کلیدواژگان: ابرازگری هیجانی، درمان فراتشخیصی یکپارچه، طلاق، فقدان لذت جویی -
صفحه 39زمینه و هدف
مشکلات والدین نوجوانان دارای نشانگان اختلال سلوک حاکیاز انواع روشهای مشکلسازی است که اشخاص در پاسخ به موقعیتهای عاطفی خود برای تنظیم هیجانات نامناسب تجربه میکنند. هدف پژوهش حاضر، بررسی ارتباط رضایتمندی زوجیت و نشاط معنوی، براساس ویژگیهای شخصیتی با نقش میانجی رفتارهای مقابلهای در والدین نوجوانان دختر 14تا18ساله دارای نشانگان اختلال سلوک بود.
روشبررسیپژوهش حاضر در زمره پژوهشهای همبستگی برمبنای مدلسازی معادلات ساختاری بود. جامعه آماری را والدین نوجوانان دختر 14تا18ساله دارای نشانگان اختلال سلوک شهر تهران در سال تحصیلی 1400-1399 تشکیل دادند و نمونه آماری 248 نفر بودند که با روش نمونهگیری هدفمند انتخاب شدند. ابزارهای اندازهگیری شامل پرسشنامه خودگزارشی نوجوانان (آخنباخ، 1991)، مقیاس رضایتمندی زوجیت افروز (افروز، 1378)، مقیاس نشاط معنوی افروز (افروز، 1395)، پرسشنامه شخصیت آیزنک (آیزنک و آیزنک، 1963) و پرسشنامه راهبردهای مقابلهای (لازاروس، 1980) بود. تحلیل آماری دادهها با روش معادلات ساختاری و با استفاده از نرمافزارهای SPSS و AMOS در سطح معناداری 0٫05 انجام شد.
یافتههادر مدل استخراجشده، ویژگی شخصیتی برونگرایی بر شیوه مقابله مسیلهمحور اثر مستقیم و مثبت داشت (0٫013=p و 0٫155=β). ویژگی شخصیتی روانآزردهگرایی بر رضایتمندی زوجیت (0٫021=p و 0٫147-=β) و بر نشاط معنوی (0٫001>p و 0٫227-=β) اثر مستقیم و منفی داشت. شیوه مقابله هیجانمحور بر رضایتمندی زوجیت (0٫001>p و 0٫280-=β) و بر نشاط معنوی (0٫001>p و 0٫306-=β) اثر مستقیم و منفی داشت. شیوه مقابله مسیلهمحور بر رضایتمندی زوجیت (0٫039=p و 0٫198=β) و بر نشاط معنوی (0٫001>p و 0٫396=β) اثر مستقیم و مثبت داشت. ویژگی شخصیتی برونگرایی با میانجیگری رفتار مقابلهای مسیلهمحور بر رضایتمندی زوجیت (0٫019=p و 0٫031=β) و بر نشاط معنوی (0٫001>p و 0٫061=β) اثر غیرمستقیم داشت. شاخصهای نکویی برازش مدل حاکیاز برازش مدل بودند (0٫068=RMSEA و 0٫993=GFI و 0٫931=AGFI).
نتیجهگیرینتایج بر اهمیت تاثیر مهارتهای مقابله با استرس برای ارتقای رضایتمندی زوجیت و نشاط معنوی تاکید دارد و نقش متغیر میانجی در این پژوهش بسیار پررنگ است؛ اگرچه رفتارهای مقابلهای، رضایتمندی زوجیت و نشاط معنوی تحتتاثیر مستقیم ویژگیهای شخصیتی قرار دارند.
کلیدواژگان: رضایتمندی زوجیت، نشاط معنوی، ویژگی های شخصیتی، رفتارهای مقابله ای، اختلال سلوک -
صفحه 40زمینه و هدف
سبکهای حل مسیله ناکارآمد و ناتوانی در استفاده از راهبردهای تنظیم هیجان میتواند بر سلامت روان و کیفیت زندگی بیماران قلبیعروقی تاثیرگذار باشد؛ ازاینرو هدف پژوهش حاضر، تعیین اثربخشی طرحوارهدرمانی بر سبکهای حل مسیله و راهبردهای تنظیم هیجان بیماران قلبی شهر تهران بود.
روشبررسیروش پژوهش از نوع شبهآزمایشی با طرح پیشآزمون-پسآزمون همراه با گروه گواه بود. جامعه آماری را تمامی بیماران قلبی مراجعهکننده به مرکز پزشکی هستهای در سال 1396 در شهر تهران تشکیل دادند. با استفاده از روش نمونهگیری دردسترس، سی نفر از بیماران قلبی واجد شرایط داوطلب انتخاب شدند. سپس، بهصورت تصادفی در گروه آزمایش و گروه گواه قرار گرفتند (هر گروه پانزده نفر). بهمنظور گردآوری دادهها از پرسشنامه حل مسیله (کسیدی و لانگ، 1996) و پرسشنامه تنظیم شناختی هیجان (گارنفسکی و کرایج، 2006) و آموزش طرحوارهدرمانی استفاده شد. گروه آزمایش، آموزش طرحوارهدرمانی را در ده جلسه نوددقیقهای دریافت کرد؛ اما برای گروه گواه هیچ مداخلهای ارایه نشد. برای تحلیل دادهها از روش تحلیل کوواریانس و آزمون تی مستقل ازطریق نرمافزار SPSS نسخه 22 استفاده شد. سطح معناداری تمامی آزمونها 0٫05 در نظر گرفته شد.
یافتههانتایج نشان داد، پس از کنترل اثر نمرات پیشآزمون، در گروه آزمایش، طرحوارهدرمانی بر مولفههای سبکهای حل مسیله شامل مهارگری حل مسیله (0٫014=p)، اعتمادبهنفس در حل مسیله (0٫015=p)، سبک گرایش (0٫001>p)، درماندگی در حل مسیله (0٫004=p) و سبک حل مسیله خلاقانه (0٫004=p) تاثیر معنادار داشت؛ اما در مولفه سبک اجتناب موثر نبود (0٫094=p)؛ همچنین در گروه آزمایش، طرحوارهدرمانی بر هیچیک از راهبردهای تنظیم شناختی هیجان یعنی راهبردهای سازشیافته (0٫341=p) و راهبردهای سازشنایافته (0٫867=p) تاثیر معنادار نداشت.
نتیجهگیریبراساس نتایج این پژوهش، طرحوارهدرمانی مداخله موثری بر بهبود سبکهای حل مسیله شامل مهارگری حل مسیله، اعتمادبهنفس در حل مسیله، سبک گرایش، درماندگی در حل مسیله و سبک حل مسیله خلاقانه در بیماران قلبی است.
کلیدواژگان: طرحواره درمانی، حل مسئله، تنظیم شناختی هیجان، بیماران قلبی -
صفحه 41زمینه و هدف
ازدستدادن محبت والدین موجب میشود نیازهای رشدی نوجوان ناکام بماند. این امر بحرانها و آسیبهای روانی-رفتاری-اجتماعی در بین نوجوانان بیسرپرست و بدسرپرست و کیفیت زندگی پایینتر را بهدنبال دارد. هدف پژوهش حاضر تبیین روابط ساختاری بین نیازهای بنیادین روانشناختی و کیفیت زندگی با میانجیگری هوش هیجانی در نوجوانان بیسرپرست و بدسرپرست بود.
روش بررسیروش پژوهش حاضر توصیفی از نوع همبستگی بود. جامعه آماری پژوهش را نوجوانان بیسرپرست و بدسرپرست ساکن در مراکز شبهخانواده استان تهران به تعداد 1639 نفر در سال 1398 تشکیل دادند. از میان آنها تعداد 258 نفر بهروش نمونهگیری دردسترس از نوزده مرکز واقع در شهرستانهای تهران، پرند، ری، شمیرانات، شهریار و ملارد انتخاب شدند. ابزار پژوهش شامل پرسشنامه نیازهای اساسی (صاحبی، 1382)، مقیاس هوش هیجانی (شات و همکاران، 1998) و پرسشنامه کیفیت زندگی سازمان جهانی بهداشت (1989) بود. دادههای پژوهش حاضر استفاده از روش مدلسازی معادلات ساختاری و ضریب همبستگی پیرسون توسط نرمافزارهای AMOS و SPSS در سطح معناداری 0٫05 تحلیل شدند.
یافتههانتایج نشان داد، نیازهای بنیادین روانشناختی بر کیفیت زندگی دارای اثر کل بود (0٫001=p و 0٫398=β). نیازهای بنیادین روانشناختی بر هوش هیجانی اثر مستقیم داشت (0٫001=pو 0٫687=β). هوش هیجانی بر کیفیت زندگی دارای اثر مستقیم بود (0٫001=p و 0٫618=β). همچنین نیازهای بنیادین روانشناختی با میانجیگری هوش هیجانی بر کیفیت زندگی اثر غیرمستقیم داشت (0٫001=p، 0٫425=β). همچنین مدل مفروض با دادههای گردآوریشده برازش داشت (114٫03=2x و 0٫957=CFI، 0٫930=GFI و 0٫893=AGFI و 0٫067=RMSEA).
نتیجهگیریبراساس یافتههای پژوهش در نوجوانان بیسرپرست و بدسرپرست هوش هیجانی رابطه بین نیازهای بنیادین را با کیفیت زندگی بهصورت مثبت میانجیگری میکند.
کلیدواژگان: بدسرپرست، بی سرپرست، کیفیت زندگی، نیازهای بنیادین، هوش هیجانی -
صفحه 42زمینه و هدف
رانندگان تاکسیرانی آنلاین نیازمند صلاحیتهای شناختی و روانشناختی هستند که باید سنجیده شود تا کیفیت خدمات این بخش ارتقا یابد. هدف پژوهش حاضر طراحی و بررسی ویژگیهای روانسنجی پرسشنامه سلامت روان رانندگان تاکسیرانی آنلاین بود.
روشبررسیاین پژوهش از نوع ابزارسازی و هنجاریابی بود که در سال 1400 انجام شد. در بخش کمی، جامعه آماری پژوهش را رانندگان تاکسیهای آنلاین در شهر تهران تشکیل دادند. تعداد نمونه تقریبا شش برابر تعداد سوالها در نظر گرفته شد که با احتساب ریزش نمونه، چهارصد نفر بهصورت دردسترس انتخاب شدند. درنهایت 311 پرسشنامه تکمیلشده بهدست آمد. ابزار پژوهش، پرسشنامه سلامت روان رانندگان تاکسیرانی آنلاین بود. این پرسشنامه توسط پژوهشگران مطالعه حاضر و پس از ارزیابی جامعی از مفاهیم سلامت روان مرتبط با وضعیت رانندگان تدوین شد. بهمنظور بررسی روایی محتوایی، نسبت روایی محتوا (CVR) و شاخص روایی محتوا (CVI) بهکار رفت. برای بررسی روایی سازه و تعیین ساختار عاملی پرسشنامه، تحلیل عاملی اکتشافی بهروش تحلیل مولفههای اصلی با چرخش واریمکس انجام شد. بررسی همسانی درونی بهشیوه محاسبه ضریب آلفای کرونباخ و پایایی بهشیوه بازآزمایی (با فاصله دو هفته) صورت گرفت. تحلیل دادهها بهکمک نرمافزار SPSS نسخه 21 در سطح معناداری 0٫05 انجام شد.
یافتههانسبت روایی محتوا (CVR) برای پرسشنامه در دامنه 0٫60تا1درصد و شاخص روایی محتوا (CVI) برابر با 0٫70 برآورد شد. نتایج تحلیل عاملی اکتشافی نشان داد، این پرسشنامه هفت عامل را شامل میشود و مجموع درصد واریانس تجمعی عاملها برابر با 58٫75درصد است. ضریب آلفای کرونباخ برای کل پرسشنامه برابر با 0٫85 و ضریب بازآزمایی نیز برای خردهمقیاسها در دامنه 0٫69تا0٫84 قرار داشت و ضریب بازآزمایی کل پرسشنامه برابر با 0٫66 بهدست آمد.
نتیجهگیرینسخه فارسی پرسشنامه سلامت روان رانندگان تاکسیرانی آنلاین، از روایی و پایایی مطلوبی برخوردار است؛ ازاینرو این پرسشنامه میتواند بهمنظور ارزیابی سلامت روان افراد مشغول به فعالیت در شرکتهای تاکسیرانی آنلاین، استفاده شود.
کلیدواژگان: روان سنجی، سلامت روان، رانندگان، تاکسی رانی آنلاین -
صفحه 43زمینه و هدف
آموزش نوروفیدبک و فعالیتهای یکپارچهسازی ادراکی-حرکتی درمانهای جایگزین و مکمل برای کودکان مبتلا به نقص توجه/بیشفعالی در نظر گرفته میشوند که هدف آنها بهینهسازی توانمندیهای مغزی است. هدف این پژوهش، مقایسه اثربخشی مداخلات درمانی آموزش نوروفیدبک و یکپارچهسازی ادراکی-حرکتی بر افزایش مهارتهای شناختی کودکان مبتلا به نقص توجه/بیشفعالی بود.
روش بررسیروش پژوهش، نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون، پسآزمون و پیگیری 45روزه با گروه گواه بود. جامعه آماری را دانشآموزان 7تا11ساله دارای نشانههای اختلال نقص توجه/بیشفعالی در شهر مشهد در سال 1398 تشکیل دادند. نمونه پژوهش 36 نفر از افراد واجد شرایط داوطلب شرکت در مطالعه بودند که در دو گروه آزمایش و یک گروه گواه قرار گرفتند. آموزشهای نوروفیدبک و یکپارچهسازی ادراکی-حرکتی، هرکدام در 36 جلسه صرفا برای گروههای آزمایش اجرا شد. از فرم کوتاه مقیاس درجهبندی والدین کانرز (کانرز و همکاران، 1998)، مقیاس درجهبندی معلم کانرز (کانرز و همکاران، 1998)، نسخه نرمافزاری آزمون عملکرد پیوسته روزولد و همکاران (1956) و هوشآزمای تهران-استنفورد-بینه (افروز و کامکاری، 1385) برای جمعآوری دادهها استفاده شد. تحلیل دادهها با استفاده از روش تحلیل واریانس با اندازهگیری مکرر و آزمونهای تعقیبی توکی و بونفرونی در نرمافزار SPSS نسخه 23 در سطح معناداری 0٫05 انجام شد.
یافتههادر میانگین نمرات هوش غیرکلامی، گروه آموزش نوروفیدبک با گروه یکپارچهسازی ادراکی-حرکتی (0٫035=p) و با گروه کنترل (0٫018=p) تفاوت معناداری داشت؛ اما بین میانگین نمرات هوش کلامی (0٫411=p) و هوش کلی (0٫127=p) بین دو گروه آزمایش تفاوت معناداری وجود نداشت؛ همچنین در هر دو گروه آزمایش، در میانگین نمرات هر سه متغیر مذکور در مراحل پیشآزمون با پسآزمون، پیشآزمون با پیگیری و پسآزمون با پیگیری تفاوت معناداری وجود داشت (0٫001>p).
نتیجهگیریباتوجه به یافتههای پژوهش، در مقام مقایسه، بهجز در هوش غیرکلامی که آموزش نوروفیدبک اثربخشی بیشتری درمقایسه با یکپارچهسازی ادراکی-حرکتی دارد، هر دو رویکرد آموزش نوروفیدبک و یکپارچهسازی ادراکی-حرکتی بهعنوان درمانهای جایگزین و مکمل، در مراحل پسآزمون و پیگیری بر افزایش توانمندیهای شناختی کودکان مبتلا به نقص توجه/بیشفعالی موثرند.
کلیدواژگان: اختلال نقص توجه، بیش فعالی، آموزش نوروفیدبک، یکپارچه سازی ادراکی-حرکتی، توان مندی های شناختی -
صفحه 44زمینه و هدف
افراد دارای معلولیت جسمیحرکتی در تنظیم هیجان با مشکل مواجه هستند. پژوهش حاضر با هدف مقایسه اثربخشی رفتاردرمانی دیالکتیک و طرحوارهدرمانی هیجانی بر تنظیم هیجان در معلولان جسمیحرکتی انجام شد.
روشبررسیروش پژوهش حاضر، نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون و پسآزمون و پیگیری سهماهه همراه با گروه گواه بود. جامعه آماری را تمامی معلولان جسمیحرکتی 20تا50ساله تشکیل دادند که در سال 1398 زیر پوشش بهزیستی مشهد قرار گرفتند. چهلوپنج نفر دارای ملاکهای ورود و خروج بهطور داوطلبانه و بهروش نمونهگیری دردسترس وارد مطالعه شدند و با رضایت شخصی بهصورت تصادفی در دو گروه آزمایشی رفتاردرمانی دیالکتیک و طرحوارهدرمانی هیجانی و یک گروه گواه قرار گرفتند (هر گروه پانزده نفر). بهمنظور گردآوری دادهها، پرسشنامه تنظیم شناختی هیجانی (گارنفسکی و کرایج، 2001) بهکار رفت. صرفا برای گروههای آزمایش، رفتاردرمانی دیالکتیک در یازده جلسه شصتدقیقهای براساس پروتکل درمانی مککی و همکاران (2007) و طرحوارهدرمانی هیجانی براساس پروتکل درمانی لیهی (2015) در یازده جلسه شصتدقیقهای اجرا شد. تحلیل دادهها با استفاده از روش تحلیل واریانس با اندازهگیری مکرر و آزمون تعقیبی بونفرونی در نرمافزار SPSS نسخه 25 در سطح معناداری 0٫05 انجام گرفت.
یافتههانتایج نشان داد، میانگین نمرات راهبردهای سازشیافته در گروه رفتاردرمانی دیالکتیک بهطور معناداری کمتر از گروه طرحوارهدرمانی هیجانی بود (0٫001>p). میانگین نمرات راهبردهای سازشیافته در گروه طرحوارهدرمانی هیجانی بهطور معناداری بیشتر از گروه گواه بود (0٫001>p). میانگین نمرات راهبردهای سازشنایافته در گروه طرحوارهدرمانی هیجانی بهطور معناداری کمتر از گروه گواه بود (0٫039=p). همچنین در گروههای آزمایش، تفاوت معناداری در میانگین نمرات تنظیم هیجان (راهبردهای سازشیافته و راهبردهای سازشنایافته) در مراحل پیشآزمون و پسآزمون (0٫001>p) و پیشآزمون و پیگیری (0٫001>p) وجود داشت.
نتیجهگیریبراساس یافتههای پژوهش نتیجه گرفته میشود، اثربخشی طرحوارهدرمانی هیجانی بر راهبردهای سازشیافته تنظیم هیجان بیشتر از رفتاردرمانی دیالکتیک در معلولان جسمیحرکتی است.
کلیدواژگان: رفتاردرمانی دیالکتیک، طرح واره درمانی هیجانی، تنظیم هیجانی، معلولین جسمی حرکتی -
صفحه 45زمینه و هدف
اضطراب در محیط آموزشی ازجمله متغیرهایی است که به توجه ویژهای نیاز دارد و بهنظر میرسد، آموزش دانشآموزان دارای اضطراب تحصیلی نقش مهمتری در کنترل آن دارد؛ ازاینرو پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی آموزش الگوی خودنظارتی بر بهبود فرسودگی و درگیری تحصیلی دانشآموزان دارای اضطراب تحصیلی صورت گرفت.
روشبررسیروش این پژوهش نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون و پسآزمون با گروه گواه بود. جامعه آماری پژوهش را تمامی دانشآموزان دختر مقطع اول متوسطه دارای اضطراب تحصیلی، در شهرستان تهران در سال تحصیلی 99-1398 تشکیل دادند. پس از اخذ مجوزهای لازم، اطلاعیهای مبنیبر شرکت در پژوهش در مدرسه شهدای (منطقه هیجده) شهر تهران توزیع شد. سپس برای افراد داوطلب شرکت در پژوهش، مقیاس اضطراب امتحان (ساراسون، 1977) اجرا شد. از بین داوطلبان، افرادی که نمره اضطراب آنها بیشتر از حد متوسط بود، 24 نفر بهصورت دردسترس و هدفمند بهعنوان نمونه پژوهش انتخاب شدند و بهطور تصادفی در دو گروه گواه و آزمایش قرار گرفتند (هر گروه دوازده نفر). ابزارهای دیگر پژوهش، پرسشنامه تجدیدنظرشده فرسودگی تحصیلی مسلش (شایوفلی و همکاران، 2002) و پرسشنامه درگیری تحصیلی (زرنگ، 1391) بود. برای گروه آزمایش بسته آموزشی دهجلسهای الگوی خودنظارتی ارایه شد؛ اما برای گروه گواه مداخلهای ارایه نشد. تحلیل دادهها در دو مرحله پیشآزمون و پسآزمون با استفاده از روش تحلیل کوواریانس چندمتغیره (مانکووا) در نرمافزار SPSS نسخه 25 در سطح معناداری 0٫05 صورت گرفت.
یافتههانتایج نشان داد، بعد از حذف اثر نمرات پیشآزمون، در پسآزمون بین گروههای آزمایش و گواه در متغیرهای خستگی تحصیلی، ناکارآمدی تحصیلی و درگیری تحصیلی تفاوت معناداری وجود داشت (0٫001>p)؛ اما در بیعلاقگی تحصیلی تفاوت معنادار مشاهده نشد (0٫094=p).
نتیجهگیرییافتههای این پژوهش بر کارایی الگوی خودنظارتی در بهبود افسردگی و درگیری تحصیلی دانشآموزان دارای اضطراب تحصیلی تاکید دارد. درواقع کاربست این الگوی آموزش موجب بهبود متغیرهای خستگی تحصیلی، ناکارآمدی تحصیلی و درگیری تحصیلی میشود.
کلیدواژگان: افسردگی تحصیلی، درگیری تحصیلی، اضطراب تحصیلی، خودنظارتی -
صفحه 46زمینه و هدف
افسردگی پس از زایمان تاثیرات منفی زیادی بر زنان و فرزندان آنان دارد. این پژوهش با هدف بررسی اثربخشی رفتاردرمانی دیالکتیک بر تصویر بدنی و افسردگی زنان مبتلا به افسردگی پس از زایمان انجام شد.
روش بررسیروش پژوهش، نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون، پسآزمون و پیگیری شصتروزه با گروه گواه بود. جامعه آماری را زنان مبتلا به افسردگی پس از زایمان شهر اصفهان در سال 1397 تشکیل دادند. تعداد 28 زن بهروش دردسترس انتخاب شدند و بهطور تصادفی در گروه رفتاردرمانی دیالکتیک و گروه گواه قرار گرفتند (هر گروه چهارده نفر). برای جمعآوری دادهها، مقیاس افسردگی پس از زایمان ادینبورگ (کاکس و همکاران، 1987)، مقیاس استاندارد رضایت از تصویر تن (سویوتو و گارسیا، 2002) و پرسشنامه افسردگی بک-ویرایش دوم (بک و همکاران، 1996) استفاده شد. صرفا گروه آزمایش مداخله رفتاردرمانی دیالکتیک را بهشکل گروهی، در نه جلسه نوددقیقهای دریافت کرد. تحلیل دادهها در نرمافزار SPSS نسخه 23 با استفاده از روش تحلیل واریانس با اندازهگیری مکرر و آزمون تعقیبی بونفرونی صورت گرفت. سطح معناداری آزمونها (0٫05=α) لحاظ شد.
یافتههانتایج نشان داد، افسردگی (0٫001>p) و تصویر بدنی (0٫042=p) بین گروه آزمایش و گروه گواه تفاوت معناداری داشتند. متغیرهای مذکور از مرحله پسآزمون تا مرحله پیگیری دارای تفاوت معناداری بودند (0٫001>p). اثر متقابل مراحل آزمون با گروه مشخص کرد، افسردگی و تصویر بدنی تفاوت معناداری داشتند (0٫001>p). همچنین در گروه آزمایش، بین مراحل پسآزمون و پیگیری در متغیر افسردگی تفاوت معنادار مشاهده نشد که حاکیاز پایداری اثربخشی رفتاردرمانی دیالکتیک در مرحله پیگیری بر متغیر مذکور بود (0٫063=p)؛ اما بین مراحل پسآزمون و پیگیری در متغیر تصویر بدنی تفاوت معنادار مشاهده شد که حاکیاز پایدارنبودن اثربخشی رفتاردرمانی دیالکتیک در مرحله پیگیری بر متغیر مذکور بود (0٫001>p).
نتیجهگیریبرطبق یافتههای پژوهش نتیجه گرفته میشود که رفتاردرمانی دیالکتیک بر بهبود تصویر بدنی و کاهش افسردگی زنان مبتلا به افسردگی پس از زایمان موثر است.
کلیدواژگان: رفتاردرمانی دیالکتیک، تصویر بدنی، افسردگی پس از زایمان، زنان -
صفحه 47زمینه و هدف
چاقی، اضافهوزن و نارضایتی از تصویر بدن با مشکلات متعدد فردی، اجتماعی، شغلی، تحصیلی و خانوادگی همراه است که لازم است در این زمینه مداخلاتی انجام شود. پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی درمان مبتنیبر پذیرش و تعهد بر اجتناب و انعطافناپذیری تصویر بدنی زنان دارای اضافهوزن و چاق انجام شد.
روشبررسیروش پژوهش، نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون و پسآزمون همراه با گروه گواه بود. جامعه آماری پژوهش را تمامی زنان دارای اضافهوزن و چاق با شاخص توده بدنی بیشتر از 25 مراجعهکننده به کلینیکهای تغذیه و روانشناختی شهر اهواز، از ابتدای اردیبهشت تا پایان خرداد سال 1400 تشکیل دادند. این افراد از ظاهر جسمانی خود نارضایتی داشتند. سی نفر از افراد واجد شرایط داوطلب بهصورت تصادفی در گروه درمان مبتنیبر پذیرش و تعهد و گروه گواه قرار گرفتند (هر گروه پانزده نفر). جمعآوری دادهها در پیشآزمون و پسآزمون با استفاده از پرسشنامه اجتناب از تصویر بدنی (روزن و همکاران، 1991) و مقیاس انعطافناپذیری روانشناختی تصویر بدنی (کالاقان و همکاران، 2015) انجام شد. صرفا گروه آزمایش دوازده جلسه درمان مبتنیبر پذیرش و تعهد را دریافت کرد. تحلیل دادهها با استفاده از روش تحلیل کوواریانس چندمتغیره و تکمتغیره در نرمافزار SPSS نسخه 21 در سطح معناداری (0٫05=α) صورت گرفت.
یافتههانتایج نشان داد، پس از حذف اثر نمرات پیشآزمون، بین گروههای آزمایش و گواه در پسآزمون، در مولفههای متغیر اجتناب از تصویر بدنی شامل پوشش (0٫001>p)، محدودسازی خوردن (0٫004=p)، فعالیتهای اجتماعی (0٫001>p) و وزنکردن خود (0٫018=p) و متغیر انعطافناپذیری روانشناختی تصویر بدنی (0٫001>p) تفاوت معنادار مشاهده شد؛ بهطوریکه میانگین نمرات متغیرهای مذکور در گروه آزمایش، کاهش معنادار یافت.
نتیجهگیریبراساس نتایج پژوهش نتیجه گرفته میشود، درمان مبتنیبر پذیرشوتعهد بر بهبود اجتناب از تصویر بدنی و انعطافناپذیری روانشناختی تصویر بدنی در زنان دارای اضافهوزن و چاق اثربخشی دارد؛ بنابراین اجرای برنامههای مداخلهای جامع با رویکرد روانشناختی برای این افراد نیاز است.
کلیدواژگان: اضافه وزن و چاقی، درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد، اجتناب از تصویر بدنی، انعطاف ناپذیری روان شناختی تصویر بدنی -
صفحه 48زمینه و هدف
تجارب آسیبزا و محیط خانوادگی آشفته میتواند در بروز نشانههای افسردگی موثر باشد. مطالعه حاضر با هدف تدوین مدل افسردگی افراد آسیبدیده شنوایی براساس سبکهای دلبستگی و سرمایه روانشناختی با میانجیگری حمایت اجتماعی ادراکشده انجام شد.
روشبررسیروش این پژوهش، تحلیلی از نوع همبستگی و مدلسازی معادلات ساختاری بود. جامعه آماری پژوهش را افراد آسیبدیده شنوایی دارای پرونده فعال در کانون ناشنوایان شهر رشت زیر پوشش سازمان بهزیستی استان گیلان در سال 1399 به تعداد 1466 نفر تشکیل دادند. حجم نمونه براساس تعداد متغیرهای آشکار، 305 نفر تعیین شد که با استفاده از روش نمونهگیری تصادفی ساده انتخاب شدند. ابزارهای جمعآوری دادهها شامل پرسشنامه افسردگی بک-ویرایش دوم (بک و همکاران، 1996)، مقیاس دلبستگی والدین-همسالان (آرمسدن و گرینبرگ، 1987)، پرسشنامه سرمایه روانشناختی (لوتانز و همکاران، 2007) و مقیاس چندبعدی حمایت اجتماعی ادراکشده (زیمت و همکاران، 1988) بود. تحلیل دادهها با استفاده از ضریب همبستگی پیرسون و روش مدلسازی معادلات ساختاری در نرمافزارهای SPSS نسخه 22 و لیزرل نسخه 8٫80 صورت گرفت. سطح معناداری آزمونها 0٫05 در نظر گرفته شد.
یافتههانتایج نشان داد، دلبستگی والدین (0٫64=β، 0٫001>p) و سرمایه روانشناختی (0٫61=β، 0٫001>p) دارای اثر مثبت و مستقیم بر حمایت اجتماعی ادراکشده بودند. دلبستگی والدین (0٫38-=β، 0٫001>p) و سرمایه روانشناختی (0٫41-=β، 0٫001>p) اثر منفی و معکوس بر افسردگی داشتند. اثر غیرمستقیم دلبستگی والدین بر افسردگی برابر با (0٫52-=β، 0٫001>p) بود. اثر غیرمستقیم سرمایه روانشناختی بر افسردگی برابر با (0٫49-=β، 0٫001>p) بهدست آمد. همچنین شاخصهای نکویی برازش از برازش مطلوب الگوی پژوهش با دادههای گردآوریشده حمایت کردند (0٫035=RMSEA، 0٫93=AGFI).
نتیجهگیریبراساس یافتههای این پژوهش نتیجه گرفته میشود، حمایت اجتماعی ادراکشده در رابطه بین سبکهای دلبستگی و سرمایه روانشناختی با افسردگی افراد با آسیب شنوایی نقش میانجی دارد.
کلیدواژگان: افسردگی، سبک دلبستگی، سرمایه روان شناختی، حمایت اجتماعی ادراک شده -
صفحه 49زمینه و هدف
توانمندسازی شغلی زنان سرپرست خانواده یکی از مسایلی است که میتواند به بهبود شاخصهای سلامت روان آنها کمک کند و زندگی فردی و اجتماعی آنان را ارتقا دهد؛ ازاینرو، پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی بسته آموزشی توانمندسازی شغلی مبتنیبر الگوی چندمحوری شفیعآبادی بر بهبود اشتیاق شغلی و خودکارآمدی زنان سرپرست خانواده شهر تهران صورت گرفت.
روشبررسیروش پژوهش، نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون و پسآزمون همراه با گروه گواه بود. جامعه آماری پژوهش را تمامی زنان سرپرست خانواده شهر تهران در سال 1398 تشکیل دادند که سی نفر داوطلب واجد شرایط با روش نمونهگیری دردسترس وارد مطالعه شدند. از این بین، بهطور تصادفی پانزده نفر در گروه آزمایش و پانزده نفر در گروه گواه قرار گرفتند. ابزارهای پژوهش شامل مقیاس اشتیاق شغلی اوتریچ (شوفلی و همکاران، 2002) و مقیاس خودکارآمدی (شرر و همکاران، 1982) بود. مداخله آموزش توانمندسازی شغلی مبتنیبر الگوی چندمحوری شفیعآبادی بهمدت هشت جلسه نوددقیقهای بهصورت گروهی صرفا برای شرکتکنندگان گروه آزمایش انجام گرفت. تحلیل دادهها با استفاده از تحلیل کوواریانس تکمتغیری، آزمون تی مقایسه میانگینهای دو گروه مستقل و آزمون خیدو در نسخه 24 نرمافزار SPSS انجام گرفت. سطح معناداری آزمونها 0٫05 درنظر گرفته شد.
یافتههانتایج نشان داد، بعد از کنترل اثر پیشآزمون، در میانگین نمرات متغیرهای اشتیاق شغلی (0٫001>p) و خودکارآمدی (0٫001>p) در پسآزمون، تفاوت آماری معناداری بین گروه آزمایش و گروه گواه مشاهده شد. همچنین، 50درصد از تغییرهای متغیر اشتیاق شغلی و 53درصد از تغییرهای متغیر خودکارآمدی ناشیاز اثر مداخله بود.
نتیجهگیریبراساس یافتههای پژوهش نتیجه گرفته میشود، آموزش توانمندسازی شغلی مبتنیبر الگوی چندمحوری شفیعآبادی برای زنان سرپرست خانواده قابلیت کاربرد دارد و بر بهبود اشتیاق شغلی و خودکارآمدی آنها اثربخش است.
کلیدواژگان: توانمندسازی شغلی، الگوی چندمحوری شغلی شفیع آبادی، اشتیاق شغلی، خودکارآمدی، زنان سرپرست خانواده -
صفحه 50زمینه و هدف
خانواده یکی از ارکان اصلی جامعه اسلامی است که زنان نقش مهمی در آن دارند؛ اما روابط فرازناشویی میتواند سازمان خانواده را تخریب کند؛ ازاینرو هدف پژوهش حاضر، بررسی اثربخشی آموزش خویشتنداری جنسی مبتنیبر آموزههای اسلامی بر تکانشوری، ابراز وجود، خیانت و اعتمادبهنفس افراد درگیر در روابط فرازناشویی بود.
روشبررسیاین پژوهش با روش مطالعه تکموردی با طرح A-B-A انجام شد. جامعه آماری پژوهش را تمامی زنان درگیر در روابط فرازناشویی تشکیل دادند که بین تیر تا شهریور 1399 به موسسه توسعه روانشناسی و مشاوره سایدا در شهر تهران، ارجاع داده شدند. روش نمونهگیری بهشیوه هدفمند بود که پنج نفر انتخاب شدند. ابزارهای گردآوری دادهها پرسشنامه اعتمادبهنفس آیزنک (آیزنک، 1977)، مقیاس تکانشوری بارات (پاتون و همکاران، 1995)، پرسشنامه جریتورزی برای بزرگسالان (گی و همکاران، 1975) و مقیاس نگرش خیانت زناشویی (والتی، 2008) بود. درمان خویشتنداری جنسی مبتنیبر آموزههای اسلامی در دوازده جلسه یکساعته بهشکل انفرادی و حضوری اجرا شد. تحلیل دادهها با روشهای شاخص تغییر پایا و درصد بهبودی صورت گرفت.
یافتههانتایج نشان داد، در آزمودنیها درصد بهبودی متغیر خیانت بیشتر از 80 درصد بود. همچنین برای متغیرهای ابراز وجود بین 53 تا 87 درصد، تکانشوری 50 تا 61درصد و اعتمادبهنفس 50 تا 136درصد بهبودی مشاهده شد که از نظر بالینی معنادار بود. همچنین میانگین شاخص تغییر پایا، یکبار پس از اتمام تمامی جلسات مداخله و یکبار پس از اتمام جلسه پیگیری محاسبه شد. این شاخص در تمامی متغیرها و در تمامی آزمودنیها بزرگتر از عدد 1٫96 بهدست آمد که از نظر آماری بیانگر بهبودی بهوجودآمده در متغیرهای پژوهش در آزمودنیها بود.
نتیجهگیریبراساس یافتههای این پژوهش نتیجه گرفته میشود، بسته آموزشی خویشتنداری جنسی مبتنیبر آموزههای اسلامی، سبب کاهش تکانشوری و خیانت زناشویی و افزایش ابراز وجود و اعتمادبهنفس در افراد درگیر در روابط فرازناشویی میشود.
کلیدواژگان: خویشتن داری جنسی مبتنی بر آموزه های اسلامی، تکانشوری، ابراز وجود، خیانت، اعتمادبه نفس، روابط فرازناشویی -
صفحه 51زمینه و هدف
کمبودن سطح انگیزه و افزایش فرسودگی تحصیلی در بین دانشجویان شایع است. فرسودگی تحصیلی اثرات منفی بر سلامت و یادگیری دانشجویان دارد. هدف پژوهش حاضر، بررسی رابطه علی سبکهای دلبستگی با فرسودگی تحصیلی دانشجویان با میانجیگری سرزندگی تحصیلی بود.
روشبررسیپژوهش از نوع مدلسازی معادلات ساختاری بود. جامعه آماری را تمامی دانشجویان دختر و پسر مقطع کارشناسی مشغول به تحصیل در سال تحصیلی 96-1395 در دانشگاه آزاد اسلامی قوچان تشکیل دادند. نمونه پژوهش 403 نفر بودند که بهروش نمونهگیری طبقهای انتخاب شدند. ابزارهای اندازهگیری، مقیاس تجدیدنظرشده دلبستگی بزرگسالان (کولینز، 1996)، پرسشنامه فرسودگی تحصیلی مسلش-نسخه دانشجویان (شافلی و همکاران، 2002) و پرسشنامه سرزندگی تحصیلی (دهقانیزاده و حسینچاری، 1391) بود. دادهها با استفاده از ضریب همبستگی پیرسون و روش مدلسازی معادلات ساختاری بهکمک نرمافزارهای SPSS نسخه 21 و LISREL نسخه 8٫8 تحلیل شدند. سطح معناداری آزمونها 0٫01=α بود.
یافتههانتایج نشان داد، از بین سبکهای دلبستگی، تنها سبک دلبستگی ایمن بر فرسودگی تحصیلی تاثیر مستقیم، مثبت و معناداری داشت (0٫001>p، 0٫22=β) و سبک دلبستگی ایمن بر سرزندگی تحصیلی تاثیر مستقیم، مثبت و معناداری داشت (0٫001>p، 0٫32=β). سبک دلبستگی اضطرابی بر سرزندگی تحصیلی دارای تاثیر مستقیم، منفی و معناداری بود (0٫001>p، 0٫22-=β). هیچیک از سبکهای دلبستگی، تاثیر غیرمستقیم معناداری بر فرسودگی تحصیلی با میانجیگری سرزندگی تحصیلی نداشتند (0٫01p>). همچنین شاخصهای نکویی برازش مدل مفهومی برازشیافته، برابر 0٫90=CFI و 0٫074=RMSEA بود که نشان میدهد مدل از برازش مطلوبی برخوردار بود.
نتیجهگیریسبک دلبستگی ایمن در کنترل فرسودگی تحصیلی دانشجویان نقش دارد. همچنین، سبکهای دلبستگی ایمن و اضطرابی بر سرزندگی تحصیلی تاثیر میگذارد؛ ازاینرو با آگاهی از متغیر تاثیرگذار بر فرسودگی تحصیلی، میتوان اقدامات پیشگیرانه در زمینه کاهش فرسودگی تحصیلی دانشجویان انجام داد.
کلیدواژگان: سبکهای دلبستگی، فرسودگی تحصیلی، سرزندگی تحصیلی، مدلسازی معادلات ساختاری، دانشجویان -
صفحه 52زمینه و هدف
«اختلال یادگیری» بهوسیله مشکلات درخورتوجه در فراگیری و استفاده از شنیدن، صحبتکردن، خواندن، نوشتن، استدلال یا تواناییهای ریاضی آشکار میشود. پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی رویکرد چندحسی فرنالد بر بهبود اختلال دیکته و مشکلات خواندن دانشآموزان دارای اختلال یادگیری صورت گرفت.
روشبررسیاین پژوهش از نظر هدف در زمره تحقیقات کاربردی و از منظر روششناختی، در دسته پژوهشهای نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون و پسآزمون با گروه گواه بود. جامعه پژوهش را دانشآموزان پسر مقطع ششم دارای اختلال یادگیری شهر سمنان تشکیل دادند که در سال تحصیلی 98-1397 در مدارس این شهر مشغول به تحصیل بودند. از جامعه پژوهش چهارده نفر بهصورت هدفمند و براساس ملاکهای ورود بهعنوان شرکتکننده انتخاب شدند و بهشیوه تصافی در گروه گواه و گروه آزمایش (هر گروه هفت نفر) قرار گرفتند. گروه آزمایش در ده جلسه آموزشی براساس رویکرد چندحسی فرنالد شرکت کرد و در این مدت برای گروه گواه مداخلهای ارایه نشد. گردآوری دادههای پژوهش با استفاده از چکلیست شناسایی دانشآموزان با ناتوانی یادگیری در املا (آقابابایی و همکاران، 1390)، پرسشنامه مشکلات یادگیری کلورادو (ویلکات و همکاران، 2011) و آزمون تشخیص سطح خواندن (عزیزیان و عابدی، 1382) صورت گرفت. دادهها با استفاده از آزمون تحلیل کوواریانس چندمتغیری در نرمافزار SPSS نسخه 25 در سطح معناداری 0٫05 تحلیل شد.
یافتههانتایج پژوهش نشان داد، جلسات آموزش براساس رویکرد چندحسی فرنالد توانست در نمرات متغیرهای دیکته (0٫001>p) و مشکلات خواندن (0٫001>p) گروه آزمایش افزایش معناداری ایجاد کند. براساس اندازه اثر، 79٫4درصد از تغییر ایجادشده در نمرات اختلال دیکته و 48درصد از تغییر نمرات مشکلات خواندن، حاصل مداخله با رویکرد چندحسی فرنالد بود.
نتیجهگیریبراساس یافتههای پژوهش نتیجه گرفته میشود که رویکرد چندحسی فرنالد بر بهبود اختلال دیکته و مشکلات خواندن دانشآموزان دارای اختلال یادگیری اثربخشی دارد.
کلیدواژگان: رویکرد چندحسی فرنالد، اختلال یادگیری، اختلال دیکته، مشکلات خواندن -
صفحه 53زمینه و هدف
اختلال سندرم داون، اثرات متفاوت و منحصربهفردی بر تجارب اعضای خانواده میگذارد که با متغیرهای گوناگون روانشناختی در ارتباط است. هدف پژوهش حاضر، بررسی رابطه بین خودکارآمدی با کارایی خانواده و کیفیت زندگی در خواهران و برادران کودکان با سندرم داون بود.
روش بررسیپژوهش حاضر مقطعی و از نوع روش تحلیلیهمبستگی بود. جامعه آماری پژوهش را تمامی خواهران و برادران دانشآموزان با سندرم داون شهر اهواز در سال تحصیلی 98-1397 تشکیل دادند. حجم نمونه، سیصد نفر براساس جدول کرجسی و مورگان (1970) برآورد شد که باتوجه به افت آزمودنیها، حجم نمونه به 278 نفر رسید. برای گردآوری دادهها، پرسشنامه سنجش کارکرد خانواده (اپشتین و همکاران، 2003)، پرسشنامه خودکارآمدی (موریس، 2001) و پرسشنامه کیفیت زندگی (سازمان بهداشت جهانی، 1998) بهکار رفت. برای تحلیل دادهها، از ضریب همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون خطی چندگانه، بهکمک نرمافزار SPSS نسخه 24 در سطح معناداری 0٫05 استفاده شد.
یافتههانتایج تحلیل رگرسیون خطی چندگانه نشان داد، کارایی خانواده (0٫386=β، 0٫001>p) و کیفیت زندگی (0٫371=β، 0٫001>p) بهصورت معنادار، خودکارآمدی را پیشبینی کردند. همچنین، نتایج ضریب همبستگی مشخص کرد، بین کارایی خانواده (0٫556=r، 0٫001>p) و کیفیت زندگی (0٫367=r، 0٫001>p) با خودکارآمدی ارتباط مثبت و معناداری وجود داشت.
نتیجهگیریبراساس یافتههای این پژوهش نتیجه گرفته میشود، کارایی خانواده و کیفیت زندگی توان پیشبینی خودکارآمدی را در خواهران و برادران کودکان با سندرم داون دارند؛ بنابراین توجه به بهبود کارایی خانواده و کیفیت زندگی در بهبود خودکارآمدی خواهران و برادران کودکان با سندرم داون کمککننده است.
کلیدواژگان: خودکارآمدی، کارایی خانواده، کیفیت زندگی، سندرم داون -
صفحه 54زمینه و هدف
از مشکلات رایج کودکان دچار اختلال هماهنگی رشدی، تبحر حرکتی و شایستگی ادراکشده بدنی ضعیف است. هدف پژوهش حاضر، مقایسه اثربخشی بازیهای گروهی در مدرسه بر تبحر حرکتی و شایستگی ادراکشده بدنی دختران دارای اختلال هماهنگی رشدی و عادی بود.
روشبررسیروش پژوهش، نیمهتجربی با طرح پیشآزمون و پسآزمون همراه با گروه گواه بود. جامعه آماری تحقیق را تمامی دانشآموزان مدارس ابتدایی دخترانه شهرستان بابل با دامنه سنی 9تا12 سال در سال تحصیلی 99-1398 تشکیل دادند. از بین آنها سی کودک دارای اختلال هماهنگی رشدی و سی کودک عادی، داوطلب واجد شرایط وارد مطالعه شدند و بهصورت تصادفی در چهار گروه گواه-دارای اختلال هماهنگی رشدی، تجربی-دارای اختلال هماهنگی رشدی، گواه-نرمال و تجربی-نرمال قرار گرفتند. تشخیص اولیه اختلال هماهنگی رشدی با استفاده از نسخه تجدیدنظرشده پرسشنامه اختلال هماهنگی رشدی (ویلسون و همکاران، 2009) بود. تشخیص نهایی آن و تبحر حرکتی با استفاده از مجموعه آزمونهای ارزیابی حرکتی کودکان-ویرایش دوم (هندرسون و همکاران، 2007) و ارزیابی شایستگی ادراکشده بدنی با استفاده از پرسشنامه خودتوصیفی بدنی (مارش و همکاران، 1994) انجام شد. گروههای تجربی بهمدت هشت هفته به بازیهای گروهی پرداختند. دادهها با استفاده از آزمونهای تحلیل واریانس، تحلیل کوواریانس و آزمون تعقیبی LSD در سطح خطای 0٫05 با کمک نرمافزار SPSS نسخه 19 تحلیل شد.
یافتههابین چهار گروه در متغیرهای چالاکی دستی، دریافت و پرتاب، تعادل، نمره کل تبحر حرکتی و شایستگی ادراکشده تفاوت معناداری وجود داشت (0٫001>p). گروههای تجربی درمقایسه با گروههای گواه در پسآزمون همه متغیرهای بررسیشده عملکرد بهتری داشتند (0٫05>p). اختلاف نمره گروههای تجربی اختلال هماهنگی رشدی و نرمال در همه متغیرها منفی بود؛ هرچند این اختلاف تنها در خردهمقیاسهای دریافت و پرتاب (0٫023=p) و تعادل (0٫009=p) معنادار بود.
نتیجهگیریبراساس یافتههای این پژوهش، بازیهای گروهی باعث بهبود تبحر حرکتی و شایستگی ادراک شده بدنی در کودکان دارای اختلال هماهنگی رشدی و عادی شد که تاثیرگذاری آن بر کودکان دارای اختلال هماهنگی رشدی بیشتر بود.
کلیدواژگان: اختلال هماهنگی رشدی، تبحر حرکتی، شایستگی ادراک شده، بازی گروهی -
صفحه 55زمینه و هدف
توجه به شاخصهای کیفی معماری در تدوین ضوابط و استانداردهای مربوط به افراد دارای نیازهای ویژه بهعنوان اولین مراجع طراحان برای دستیابی به فضای باکیفیت، ضروری است. پژوهش حاضر با هدف تحلیل محتوای ضوابط و استانداردهای معماری فضاهای آموزشی کودکان دارای نیازهای ویژه براساس میزان توجه به شاخصهای کیفی معماری انجام شد.
روشبررسیروش مطالعه، توصیفی و بهلحاظ هدف در زمره پژوهشهای کاربردی بود که با روش تحلیل محتوا صورت گرفت. جامعه آماری تحقیق، نشریه 734 سازمان برنامه و بودجه بود. حجم نمونه، کل متن فصل چهار (توصیههای طراحی فضاهای آموزشی) انتخاب شد. واحد تحلیل در متن، جمله و پاراگراف و واحد مشاهده، کلمات و اصطلاحات کلیدی مرتبط با هر مقوله بود. بهمنظور گردآوری دادهها از سیاهه وارسی محتوا استفاده شد که روایی آن به تایید متخصصان رسید و پایایی آن بهکمک فرمول اسکات و ضریب قابلیت اعتماد بیش از 65درصد بهدست آمد. در تجزیهوتحلیل دادهها، نرمافزار SPSS و آمار توصیفی و جداول بهکار رفت.
یافتههانتایج نشان داد، شاخصهای کیفی معماری در دو مقوله کلی شاخصهای عینی شامل زیرمقولات کالبد، عملکرد و ساخت و شاخصهای ذهنی شامل زیرمقولات کیفیت محیطی و کیفیت معنایی، توصیفشدنی است. از مجموع 466 مطلب کدگذاریشده، بر معیارهای عینی با 95٫1درصد بهمراتب بیشتر از معیارهای ذهنی با 4٫9درصد تاکید شد. توجه به معیار عملکرد بهعنوان یکی از زیرمقولههای معیار عینی با 51درصد بیش از سایر زیرمقولات بود و در حیطه معیارهای ذهنی بر کیفیت محیطی 100درصد بیش از کیفیت معنایی تاکید شد. زیرمقولات کیفیت محیطی، آرامش و مسایل روانشناسی هر دو با 39٫1درصد بیش از سایر زیرمقولات کیفیت محیطی مدنظر قرار گرفت.
نتیجهگیریدر تدوین ضوابط و استانداردهای معماری برای کودکان دارای نیازهای ویژه، به معیارهای عینی توجه شده است و به معیارهای ذهنی بهعنوان یکی از عوامل بسیار مهم موثر بر کیفیت معماری، کمتوجهی و غفلت روی داده است.
کلیدواژگان: ضوابط و استانداردهای معماری، شاخص های کیفی معماری، فضاهای آموزشی، کودکان دارای نیازهای ویژه -
صفحه 56زمینه و هدف
دانشآموزان کمتوان ذهنی در محیط مدرسه و خانه، دارای رفتار سازشی کمتری درمقایسه با دانشآموزان عادی هستند و مشکلات رفتاری این دانشآموزان از دانشآموزان عادی بیشتر است؛ بنابراین هدف پژوهش حاضر، تعیین اثربخشی آموزش مدیریت مادران بر کاهش مشکلات رفتاری دانشآموزان کمتوان ذهنی بود.
روشبررسیپژوهش حاضر بهروش نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون و پسآزمون همراه با گروه گواه انجام شد. جامعه آماری را مادران دانشآموزان کمتوان ذهنی مدارس استثنایی شهر سقز در سال 99-1398 تشکیل دادند. سی نفر از افراد داوطلب واجد شرایط با درنظرگرفتن معیارهای ورود به پژوهش و خروج از آن، بهشیوه نمونهگیری دردسترس مشخص شدند. افراد داوطلب واجد شرایط با استفاده از انتساب تصادفی در دو گروه آزمایش و گواه (پانزده نفر در هر گروه) قرار گرفتند. برای جمعآوری دادهها، فرم والدین پرسشنامه مشکلات رفتاری کودکان (راتر، 1967) استفاده شد. برای گروه آزمایش هشت جلسه آموزش مدیریت والدین (مادران) بهطور گروهی ارایه شد و گروه گواه، مداخلهای دریافت نکرد. تجزیهوتحلیل دادهها در نرمافزار SPSS نسخه 20 صورت گرفت و آزمون تحلیل کوواریانس چندمتغیره برای تحلیل دادهها بهکار رفت. مقادیر احتمال کمتر از 0٫05 از نظر آماری معنادار در نظر گرفته شد.
یافتههانتایج نشان داد، آموزش مدیریت مادران بر کاهش مشکلات رفتاری و زیرمقیاسهای آن شامل پرخاشگری و بیشفعالی، افسردگی و اضطراب، ناسازگای اجتماعی، رفتارهای ضداجتماعی و کمبود توجه دانشآموزان کمتوان ذهنی موثر بود (0٫001>p). میزان تاثیر مداخله بر کاهش مشکلات رفتاری برابر با 0٫75 و زیرمقیاسهای آن شامل پرخاشگری و بیشفعالی 0٫83، افسردگی و اضطراب 0٫86، ناسازگاری اجتماعی 0٫74، رفتارهای ضداجتماعی 0٫33 و کمبود توجه 0٫60 بود.
نتیجهگیریبراساس یافتههای پژوهش نتیجه گرفته میشود که مشکلات رفتاری دانشآموزان کمتوان ذهنی در گروهی از مادران دریافتکننده آموزش مدیریت والدین، درمقایسه با گروه بدون آموزش، کاهش مییابد.
کلیدواژگان: آموزش مدیریت مادران، مشکلات رفتاری، دانش آموزان کم توان ذهنی -
صفحه 57زمینه و هدف
تعادل از مهارتهای حرکتی بسیار مهم و پیچیده پایه است که بر عملکرد حرکتی فرد بهشدت تاثیر میگذارد. کودکان با نشانگان داون در مهارتهای حرکتی پایه دارای اختلال و تاخیر هستند. هدف پژوهش حاضر، بررسی پایایی آزمونهای عملکرد حرکتی تعادل ایستا و پویا در افراد با نشانگان داون شهر تهران بود.
روشبررسیروش این تحقیق توصیفیپیمایشی بود. تعداد 50 فرد با نشانگان داون (1٫6±24٫4 سال، هوشبهر 3٫2±76٫8)، پس از اعمال معیارهای ورود و خروج، بهعنوان نمونه آماری بهشیوه هدفمند و دردسترس انتخاب شدند. برای اندازهگیری تعادل آزمودنیها از آزمونهای عملکرد حرکتی تعادل ایستا و پویا شامل آزمونهای بس، رومبرگ، شارپند رومبرگ، لکلک، زمان برخاستن و رفتن و راهرفتن تاندوم استفاده شد. از آزمونهای ضریب همبستگی درونردهای و بینردهای بهمنظور بررسی پایایی استفاده شد. تمامی عملیات آماری با استفاده از نرمافزار SPSS نسخه 23 در سطح معناداری 0٫05=ɑ انجام پذیرفت.
یافتههاپایایی آزمونهای عملکرد تعادلی با بررسی همبستگی درونردهای (در یک جلسه) و همبستگی بینردهای (بین جلسات؛ بین دو نوبت اندازهگیری با فاصله زمانی یک هفته) در آزمون بس شامل جفتپا سطح سخت (بهترتیب 0٫950 و 0٫857)، تکپا سطح سخت (بهترتیب 0٫962 و 0٫785)، تاندوم سطح سخت (بهترتیب 0٫938 و 0٫823)، جفتپا سطح نرم (بهترتیب 0٫936 و 0٫863)، تکپا سطح نرم (بهترتیب 0٫968 و 0٫777) و تاندوم سطح نرم (بهترتیب 0٫932 و 0٫787)، آزمون رومبرگ (بهترتیب 0٫739 و 0٫724)، آزمون شارپند رومبرگ (بهترتیب 0٫941 و 0٫643)، آزمون لکلک (بهترتیب 0٫779 و 0٫839)، آزمون زمان برخاستن و رفتن (بهترتیب 0٫904 و 0٫700) و آزمون راهرفتن تاندوم (بهترتیب 0٫878 و 0٫634) تایید شد (0٫05>p).
نتیجهگیریبراساس یافتهها نتیجه گرفته میشود که آزمونهای عملکرد حرکتی حفظ تعادل شامل آزمونهای بس، رومبرگ، شارپند رومبرگ، لکلک، زمان برخاستن و رفتن و راهرفتن تاندوم، بهعنوان آزمونهای باثبات برای بزرگسالان نشانگان داون در نظر گرفته میشوند.
کلیدواژگان: نشانگان داون، کنترل پاسچر، پایایی -
صفحه 58زمینه و هدف
با استفاده از روشهای مختلف درمانی میتوان به بهبود رضایت زناشویی و کاهش اضطراب زوجین پرداخت؛ بنابراین هدف پژوهش حاضر، مقایسه اثربخشی درمان شناختیرفتاری با درمان مبتنیبر پذیرش و تعهد بر افزایش رضایت زناشویی و کاهش اضطراب در زوجین مراجعهکننده به مراکز مشاوره بود.
روشبررسیروش پژوهش، نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون-پسآزمون با گروه گواه بود. جامعه آماری پژوهش را تمامی زوجین دچار اختلالات زناشویی مراجعهکننده به مرکز مشاوره بهبود شهر خرمآباد در سال 1397 تشکیل دادند. از بین آنها تعداد سی زوج (شصت نفر) با روش نمونهگیری داوطلبانه انتخاب شدند و بهطور تصادفی در سه گروه درمان مبتنیبر پذیرش و تعهد، درمان شناختی-رفتاری و گواه قرار گرفتند. دو گروه آزمایش طی هشت جلسه نوددقیقهای بهصورت هفتگی بهترتیب درمان مبتنیبر پذیرش و تعهد و درمان شناختیرفتاری را دریافت کردند. دادهها در پیشآزمون و پسآزمون با استفاده از پرسشنامه رضایت زناشویی انریچ (فاورز و اولسون، 1993) و سیاهه اضطراب بک (بک و استیر، 1990) جمعآوری شد. تحلیل دادهها با روش تحلیل کوواریانس تکمتغیره و آزمون تعقیبی بونفرونی در نرمافزار SPSS نسخه 22 صورت گرفت. سطح معناداری آزمونها 0٫05 در نظر گرفته شد.
یافتههانتایج نشان داد، میانگین نمرات متغیرهای رضایت زناشویی و اضطراب در مرحله پسآزمون بعد از کنترل نمرات پیشآزمون، در دو گروه آزمایش در مقایسه با گروه گواه معنادار بود (0٫001>p)؛ همچنین درمان مبتنیبر پذیرش و تعهد درمقایسه با درمان شناختیرفتاری در افزایش رضایت زناشویی و کاهش اضطراب موثرتر بود (0٫001>p).
نتیجهگیریبراساس یافتههای این پژوهش نتیجه گرفته میشود که درمان مبتنیبر پذیرش و تعهد درمقایسه با درمان شناختیرفتاری بر کاهش اضطراب و افزایش رضایت زناشویی زوجین مراجعهکننده به مراکز مشاوره تاثیر بیشتری دارد.
کلیدواژگان: درمان شناختی رفتاری، درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد، رضایت زناشویی، اضطراب -
صفحه 59زمینه و هدف
از ویژگیهای بیماران اختلال وسواسی-اجباری الگوهای نافذ کمالگرایی و انعطافناپذیری است. کمالگرایی پیامدهایی همچون افسردگی و اختلالهای رودهای و احساس گناه را بهدنبال دارد. پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی آموزش تکنیکهای شناختی شفقتدرمانی بر کمالگرایی و احساس گناه در نوجوانان دختر مبتلا به وسواس در شهر یزد صورت گرفت.
روشبررسیروش پژوهش، نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون و پسآزمون همراه با گروه گواه بود. جامعه آماری پژوهش را تمامی دانشآموزان دختر دوره متوسطه دوم شهر یزد تشکیل دادند که در سال تحصیلی 96-1395 مشغول به تحصیل بودند. از بین آنها 30 نفر مبتلا به وسواس بهروش غیرتصادفی دردسترس انتخاب شدند و 15 نفر بهصورت تصادفی در گروه آزمایش و 15 نفر در گروه گواه قرار گرفتند. سپس صرفا برای گروه آزمایش آموزش تکنیکهای شفقتدرمانی اجرا شد. در این پژوهش، پرسشنامه تجدیدنظرشده وسواس فکری-عملی (فوا و همکاران، 2002)، مقیاس کمالگرایی اهواز (نجاریان و همکاران، 1378) و پرسشنامه احساس گناه (کوگلر و جونز، 1992) بهکار رفت. برای تحلیل دادهها از روش تحلیل کوواریانس توسط نرمافزار SPSS استفاده شد. سطح معناداری 0٫05 درنظر گرفته شد.
یافتههانتایج نشان داد، با حذف اثر نمرات پیشآزمون، آموزش تکنیکهای شفقتدرمانی موجب کاهش معنادار نمرات متغیرهای کمالگرایی (0٫001>p) و احساس گناه (0٫003=p) پس از درمان در گروه آزمایش درمقایسه با گروه گواه شد.
نتیجهگیریبراساس یافتههای پژوهش نتیجه گرفته میشود، تکنیکهای شناختی شفقتدرمانی میتواند بهعنوان رویکردی موثر بر کاهش کمالگرایی و کاهش احساس گناه نوجوانان دختر مبتلا به وسواس شهر یزد استفاده شود.
کلیدواژگان: شفقت درمانی، کمال گرایی، احساس گناه، اختلال وسواس، نوجوانان -
صفحه 60زمینه و هدف
مادران کودکان با اختلال نقص توجه/بیشفعالی بهدلیل مشکلات مواجهشده، نیازمند الگوهای مقابلهای و قوی هستند. هدف این پژوهش بررسی نقش راهبردهای تنظیم شناختی هیجان در پیشبینی تحمل روانی و داغ اجتماعی ادراکشده در مادران دارای کودک با اختلال نقص توجه/بیشفعالی بود.
روشبررسیروش پژوهش حاضر توصیفیتحلیلی از نوع همبستگی بود. جامعه آماری پژوهش را تمامی مادران کودکان با اختلال نقص توجه/بیشفعالی تشکیل دادند که فرزندشان در مدارس ابتدایی شهر تهران در سال تحصیلی 98-1397 مشغول به تحصیل بود. با روش نمونهگیری دردسترس 180 مادر این فرزندان بهعنوان نمونه آماری انتخاب شدند. جمعآوری دادهها با استفاده از پرسشنامه تنظیم شناختی هیجان (گارنفسکی و کرایج، 2006)، پرسشنامه بار روانی (زاریت و همکاران، 1986) و پرسشنامه داغ اجتماعی (مک و ووک، 2010) صورت گرفت. برای تحلیل دادهها ضریب همبستگی پیرسون و رگرسیون خطی چندگانه در نرمافزار SPSS ویراست 21 در سطح معناداری 0٫05=α بهکار رفت.
یافتههانتایج نشان داد، بین راهبردهای سازگار (0٫001=p و 0٫71=r) و ناسازگار (0٫001=p و 0٫68-=r) تنظیم شناختی هیجان و تحمل روانی مادران رابطه مستقیم و معناداری وجود داشت. همچنین بین راهبردهای سازگار (0٫001=p و 0٫65-=r) و ناسازگار (0٫001=p و 0٫73=r) تنظیم شناختی هیجان و داغ اجتماعی ادراکشده مادران رابطه مستقیم و معناداری وجود داشت. راهبردهای سازگار تنظیم شناختی هیجان (0٫001=p و 0٫578=β) و راهبردهای ناسازگار تنظیم شناختی هیجان (0٫012=p و 0٫525- =β) بهطور مستقیم توانستند تحمل روانی را پیشبینی کنند و راهبردهای سازگار تنظیم شناختی هیجان بیش از مولفه دیگر عامل پیشبینیکننده تحمل روانی بود. راهبردهای ناسازگار تنظیم شناختی هیجان (0٫001=p و 0٫591=β) و راهبردهای سازگار تنظیم شناختی هیجان (0٫009=p و 0٫531-=β) بهطور مستقیم توانستند داغ اجتماعی درکشده را پیشبینی کنند وراهبردهای ناسازگار تنظیم شناختی هیجان بیش از مولفه دیگر عامل پیشبینیکننده داغ اجتماعی درکشده بود.
نتیجهگیریبراساس یافتههای پژوهش نتیجه گرفته میشود، راهبردهای تنظیم شناختی هیجان نقش اساسی در پیشبینی تحمل روانی و داغ اجتماعی ادارکشده مادران کودکان با اختلال نقص توجه/بیشفعالی دارند.
کلیدواژگان: تنظیم شناختی هیجان، تحمل روانی، داغ اجتماعی، مادران -
صفحه 61زمینه و هدف
تولد کودک با نیازهای ویژه سبب یاس، ناامیدی و ناکامی والدین میشود و پذیرش فرزند توسط والدین را دشوار میکند. این پژوهش با هدف طراحی برنامه آموزش مثبتنگری مبتنیبر شفقت برای مادران دارای کودک خردسال با نشانگان داون و بررسی اثربخشی آن بر بهبود نگرش آنها به کودک با نیازهای ویژه انجام شد. انجام شد.
روشبررسیروش این پژوهش، نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون، پسآزمون و پیگیری سهماهه همراه با گروه گواه بود. جامعه آماری را مادران کودکان با نشانگان داون کمتر از دو سال در استان یزد در آبان 1397 تشکیل دادند. نمونه شامل چهارده مادر بود که بهشیوه دردسترس، از شهرهای یزد، میبد و اردکان انتخاب شدند. پس از همتاسازی براساس سطح تحصیلات و وضعیت سن، بهصورت تصادفی در گروه آزمایش و گروه گواه قرار گرفتند (هر گروه هفت نفر). ابزار پژوهش مقیاس نگرش والدین نسبت به کودک با نیازهای ویژه (گوندر، 2002) بود. صرفا برای گروه آزمایش چهارده جلسه آموزش مثبتنگری مبتنیبر شفقت ارایه شد. برای تحلیل دادهها آزمون تی گروههای مستقل، آزمون مجذور کای (خیدو)، روش تحلیل واریانس با اندازهگیری مکرر و آزمون تعقیبی بونفرونی در نرمافزار SPSS نسخه 20 در سطح معناداری 0٫05 صورت گرفت.
یافتههااثر زمان (0٫001>p)، اثر گروه (0٫043=p) و اثر تعامل بین زمان و گروه (0٫025=p) بر متغیر نگرش مادران به کودکان با نیازهای ویژه معنادار بود. در گروه آزمایش بین میانگین نمرات متغیر مذکور در پیشآزمون-پسآزمون و پیشآزمون-پیگیری، تفاوت معنادار وجود داشت (0٫001>p). همچنین در گروه آزمایش، میانگین نمرات متغیر نگرش مادران به کودکان با نیازهای ویژه در مرحله پیگیری (3٫760±84٫142) بیشتر از مرحله پسآزمون (3٫184±83٫857) بود که تدام اثر مداخله را در مرحله پیگیری نشان میدهد.
نتیجهگیریباتوجه به یافتههای پژوهش نتیجه گرفته میشود، برنامه آموزش مثبتنگری مبتنیبر شفقت بر بهبود نگرش مادران به کودک با نیازهای ویژه اثربخشی دارد و میتوان از این برنامه برای پذیرش معلولیت فرزند بهره گرفت.
کلیدواژگان: مثبت نگری، شفقت، نشانگان داون، پذیرش معلولیت -
صفحه 62زمینه و هدف
سندرم متابولیک از بیماریهای بسیار شایع بهویژه در میان زنان است که رفتارهای غیرمتحرک خاص با آن ارتباط زیادی دارند. هدف پژوهش حاضر، تعیین اثربخشی آموزشی معنادرمانی گروهی بر رفتارهای غیرمتحرک خاص در بیماران مبتلا به سندرم متابولیک بود.
روشبررسیروش پژوهش نیمهآزمایشی، با طرح پیشآزمون، پسآزمون و پیگیری دوماهه بههمراه گروه گواه بود. جامعه آماری پژوهش را زنان با دامنه سنی 25تا60 سال مبتلا به سندرم متابولیک شهرستان سمنان، در نیمه اول سال 1397 تشکیل دادند. نمونه پژوهش شامل 30 نفر بود که بهشیوه نمونهگیری دردسترس انتخاب شدند و با جایگزینی تصادفی و همگنسازی در دو گروه پانزدهنفری آزمایش و گواه قرار گرفتند. معنادرمانی گروهی در ده جلسه و هر جلسه بهمدت 90 دقیقه و دو بار در هفته صرفا برای گروه آزمایش ارایه شد. ابزار جمعآوری دادهها پرسشنامه رفتار غیرمتحرک خاص (روزنبرگ و همکاران، 2010) بود. دادهها با نرمافزار SPSS نسخه 22 بهروش تحلیل واریانس با اندازهگیری مکرر، آزمون تعقیبی بونفرونی، آزمون تی دو گروه مستقل و آزمون خیدو در سطح معناداری 0٫05 تحلیل شد.
یافتههادو گروه صرفنظر از زمان آزمون، در دو متغیر رفتارهای غیرمتحرک خاص اوایل هفته و رفتارهای غیرمتحرک خاص اواخر هفته باهم تفاوت معناداری داشتند (0٫001=p). بین دو گروه در مراحل پسآزمون (0٫019=p) و پیگیری (0٫019=p) برای متغیر رفتارهای غیرمتحرک خاص اوایل هفته و در مراحل پسآزمون (0٫009=p) و پیگیری (0٫001=p) برای متغیر رفتارهای غیرمتحرک خاص اواخر هفته تفاوت معنادار مشاهده شد. در گروه آزمایش، مقایسه نمرات پسآزمون با مرحله پیگیری در متغیر رفتارهای غیرمتحرک خاص اوایل هفته (0٫381=p) و اواخر هفته (0٫476=p) نشان داد که اثر مداخله در مرحله پیگیری ثبات داشت.
نتیجهگیریبراساس نتایج پژوهش، معنادرمانی گروهی میتواند رفتارهای غیرمتحرک خاص را ازطریق ایجاد هدف و معنایی برای آن، در بیماران زن مبتلا به سندرم متابولیک کاهش دهد؛ بنابراین بهکارگیری این مداخله برای افراد با رفتارهای غیرحرکتی خاص پیشنهاد میشود.
کلیدواژگان: رفتار های غیر متحرک خاص، سندرم متابولیک، معنادرمانی -
صفحه 63زمینه و هدف
تعداد نسبتا کمی از افراد دارای معلولیت بهطور منظم در ورزش شرکت میکنند. دلایل این نابرابری طیفی از عوامل فردی و اجتماعی و محیطی بوده که در مطالعات و گزارشهای متعددی شناسایی شده است. هدف پژوهش حاضر شناسایی مولفههای موثر بر مشارکت افراد دارای معلولیت جسمیحرکتی در فعالیتهای ورزشی بود.
روشبررسیروش تحقیق از نوع کیفی بود و بهروش تحلیل مضمونی انجام شد. جامعه مشارکتکنندگان را تمامی معلولان جسمیحرکتی، کارشناسان و مسیولان سازمانها و هییتهای ورزشی و نیز سایر ارگانهای مرتبط با معلولان تشکیل دادند و افرادی انتخاب شدند که دارای تجربه زیسته در این حوزه بودند. نمونهگیری در این تحقیق بهروش هدفمند و دردسترس انجام شد و نمونهگیری تا رسیدن به اشباع نظری ادامه پیدا کرد. ابزار گردآوری دادهها مصاحبه عمیق بود. تجزیهوتحلیل دادههای مصاحبه با استفاده از تکنیک کدگذاری تا رسیدن به ترسیم شبکه مضامین و نرمافزار انویوو نسخه 10 صورت گرفت.
یافتههادر این پژوهش استخراج شش مضمون و چهارده زیرمضمون انجام گرفت. تبلیغات، امکانات و تجهیزات برای جذب، حامی مالی، حمایت همهجانبه و نقش سازمانها بهعنوان شش مضمون شناخته شد.
نتیجهگیریباتوجه به نتایج حاصل از پژوهش میتوان نتیجهگیری کرد، عوامل متعددی ازجمله عوامل اجتماعی، زیربنای فرهنگی، اقتصادی و وجودنداشتن تجهیزات و امکانات ورزشی در مشارکت معلولان در فعالیتهای ورزشی نقش دارد. وجود مشکلات اقتصادی، حمایتنکردن سازمانهای ورزشی از ورزش معلولان و ناتوانی آنها در خرید تجهیزات ورزشی و فراهمکردن امکانات بر دامنه این مشکلات میافزاید.
کلیدواژگان: افراد با معلولیت جسمی حرکتی، جذب افراد با معلولیت، مشارکت افراد دارای معلولیت، حامی مالی، تبلیغات -
صفحه 64زمینه و هدف
اضطراب اجتماعی یکی از اختلالات شایع دوره نوجوانی است که میتواند تاثیر منفی بر سلامت نوجوانان داشته باشد. هدف این مطالعه مقایسه اثربخشی موسیقیدرمانی و درمان شناختی-رفتاری بر اختلال اضطراب اجتماعی و نشانههای وابسته به آن در نوجوانان بود.
روشبررسیروش پژوهش حاضر از نوع نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون-پسآزمون بههمراه گروه گواه بود. جامعه آماری پژوهش را تمامی نوجوانان 15تا18ساله دارای اختلال اضطراب اجتماعی مراجعهکننده به مراکز مشاوره روانشناسی شهر کرج در سال 1398 تشکیل دادند. از بین آنها شصت نفر از نوجوانان واجد شرایط داوطلب بهصورت تصادفی در دو گروه آزمایش و یک گروه گواه (هر گروه بیست نفر) تقسیم شدند. گروههای آزمایش درمان شناختی-رفتاری و موسیقیدرمانی را طی هشت جلسه نوددقیقهای بهصورت هفتگی دریافت کردند؛ اما برای گروه گواه، درمانی ارایه نشد. جمعآوری دادهها با استفاده از پرسشنامه اختلال اضطراب اجتماعی (کانور و همکاران، 2000) صورت گرفت. دادهها با روش تحلیل کوواریانس تکمتغیره و نرمافزار SPSS نسخه 22 تحلیل شد. سطح معناداری آزمونها 0٫05 در نظر گرفته شد.
یافتههانتایج نشان داد، هر دو درمان موسیقیدرمانی و درمان شناختی-رفتاری بر اجتناب، ترس اجتماعی و ناراحتی فیزیولوژیکی نوجوانان موثر است (0٫001>p)؛ همچنین درمان شناختی-رفتاری درمقایسه با موسیقیدرمانی در کاهش اجتناب، ترس اجتماعی و ناراحتی فیزیولوژیکی تاثیر بیشتری دارد (0٫001>p).
نتیجهگیریبراساس یافتههای این پژوهش میتوان گفت، درمان شناختی-رفتاری درمقایسه با موسیقیدرمانی تاثیر بیشتری بر کاهش علایم اختلال اضطراب اجتماعی دارد و میتوان از این درمان برای کاهش مشکلات روانشناختی نوجوانان استفاده کرد.
کلیدواژگان: موسیقی درمانی، درمان شناختی-رفتاری، اضطراب اجتماعی -
صفحه 65زمینه و هدف
بهدلیل تنوع مشکلاتی که کودکان با اختلال نارسایی توجه/فزونکنشی دارند، شیوههای درمانی متفاوتی نظیر دارودرمانی و رفتاردرمانی برای این کودکان استفاده شده است. پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی مداخله آموزش مدیریت رفتاری والدین بر پایه رویکرد ارزیابی رفتار کارکردی، بر میزان توجه و تمرکز، مشکلات رفتاری و سازگاری هیجانیاجتماعی کودکان دارای نارسایی توجه/فزونکنشی انجام شد.
روشبررسیروش پژوهش، شبهآزمایشی با طرح پیشآزمون-پسآزمون همراه با گروه گواه بود. جامعه آماری پژوهش را تمامی کودکان 6تا12ساله مبتلا به اختلال ADHD و والدین (مادران) آنها تشکیل دادند که در شهر تهران در سال 1396 برای دریافت درمان پزشکی یا بالینی به مراکز مشاوره و خدمات روانشناختی مراجعه کردند. نمونهای چهلنفری بهروش دردسترس انتخاب شدند و بهصورت گمارش تصادفی در دو گروه آزمایش و گواه قرار گرفتند. برای جمعآوری دادهها، مقیاس درجهبندی کانرز (فرم والدین) (کانرز، 1973)، نسخه رایانهای آزمون عملکرد پیوسته، پرسشنامه سازگاری دانشآموزان (سینها و سینگ، 1993) و چکلیست رفتاری کودک (آخنباخ و رسکورلا، 2001) بهکار رفت. در گروه آزمایش، تعداد بیست نفر از والدین این کودکان، آموزش مدیریت رفتاری والدین را بهمدت ده جلسه آموزشی دریافت کردند؛ اما گروه گواه هیچ مداخلهای دریافت نکرد. برای تحلیل دادهها روش تحلیل کوواریانس چندمتغیره در سطح معناداری 0٫05=α در نرمافزار آماری SPSS نسخه 22 بهکار رفت.
یافتههانتایج نشان داد، پس از تعدیل اثر نمرات پیشآزمون، تفاوت معناداری بین گروه آزمایش و گروه گواه در سه متغیر توجه و تمرکز، مشکلات رفتاری و سازگاری هیجانیاجتماعی وجود داشت (0٫001>p).
نتیجهگیریبراساس یافتههای پژوهش نتیجه گرفته میشود، آموزش مدیریت رفتاری والدین بر پایه رویکرد ارزیابی رفتار کارکردی بر افزایش توجه و تمرکز، کاهش مشکلات رفتاری و بهبود سازگاری هیجانیاجتماعی کودکان با اختلال نارسایی توجه/فزونکنشی اثربخشی دارد.
کلیدواژگان: نارسایی توجه، فزون کنشی، آموزش مدیریت رفتاری والدین (PMT)، رویکرد ارزیابی رفتار کارکردی (FBA)، توجه و تمرکز، سازگاری هیجانی اجتماعی، مشکلات رفتاری کودکان -
صفحه 66زمینه و هدف
یکی از مشکلات کودکان دارای اختلالهای اضطرابی، مشکل در سازگاری اجتماعی است. باتوجه به ارتباط بین تعامل مادر-کودک و درنتیجه آن سبک دلبستگی شکلگرفته برای کودک با اختلالهای اضطرابی و سازگاری اجتماعی، هدف پژوهش حاضر، بررسی اثربخشی برنامه آموزشی تعامل مادر-کودک مبتنیبر سبک دلبستگی ایمن بر سازگاری اجتماعی دانشآموزان مقطع ابتدایی دارای اختلالهای اضطرابی بود.
روشبررسیروش پژوهش نیمهآزمایشی با استفاده از طرح پیشآزمون، پسآزمون و پیگیری پنجاهروزه همراه با گروه گواه بود. جامعه آماری را دانشآموزان دختر مقطع ابتدایی دارای اختلالهای اضطرابی منطقه سه شهر تهران، مشغول به تحصیل در سال تحصیلی 1400-1399 و مادرانشان تشکیل دادند. سی زوج مادر و دانشآموز با استفاده از روش نمونهگیری دردسترس وارد مطالعه شدند و بهصورت تصادفی در گروه آزمایش و گروه گواه قرار گرفتند (هر گروه پانزده زوج). ابزار جمعآوری دادهها مقیاس چندبعدی اضطراب کودکان (مارچ و همکاران، 1997) و زیرمقیاس سازگاری اجتماعی از پرسشنامه سازگاری دانشآموزان (سینها و سینگ، 1993) بود. صرفا برای گروه آزمایش برنامه آموزشی تعامل مادر-کودک مبتنیبر سبک دلبستگی ایمن در دوازده جلسه اجرا شد. دادهها ازطریق روش تحلیل واریانس با اندازهگیری مکرر و آزمون تعقیبی بونفرونی با استفاده از نرمافزار SPSS نسخه 24 در سطح معناداری 0٫05 تحلیل شد.
یافتههانتایج نشان داد، اثر مرحله (زمان) (0٫002=p)، اثر گروه (0٫001=p) و اثر تعامل مرحله و گروه (0٫001>p) بر نمرات متغیر سازگاری اجتماعی معنادار بود. همچنین در گروه آزمایش، در متغیر سازگاری اجتماعی بین مراحل پیشآزمون و پسآزمون و بین مراحل پیشآزمون و پیگیری تفاوت معناداری وجود داشت (0٫001>p)؛ اما بین مراحل پسآزمون و پیگیری تفاوت معنادار مشاهده نشد (0٫812=p) که نشان میدهد، اثربخشی برنامه تعامل مادر-کودک در طول زمان ماندگار بود.
نتیجهگیریبراساس یافتههای پژوهش میتوان از برنامه آموزشی تعامل مادر-کودک مبتنیبر سبک دلبستگی ایمن برای افزایش سازگاری اجتماعی دانشآموزان دوره ابتدایی دارای اختلالهای اضطرابی استفاده کرد.
کلیدواژگان: تعامل مادر - کودک، سبک دلبستگی، سازگاری اجتماعی، اختلال های اضطرابی -
صفحه 67زمینه و هدف
اختلال در برقراری ارتباطات مانع اصلی مشارکت در محیطهای اجتماعی برای افراد مبتلا به اختلال طیف اتیسم است. هدف پژوهش حاضر، مقایسه اثربخشی شیوه یکپارچگی حسی همراه و بدون ربات، بر برقراری ارتباطات پسران 7تا9ساله مبتلا به اختلال طیف اتیسم بود.
روشبررسیروش پژوهش، نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون، پسآزمون و پیگیری همراه با گروه گواه بود. جامعه پژوهش را پسران 7تا9ساله با طیف اتیسم سطح متوسط از مدارس پسرانه اتیسم شهر تهران در سال تحصیلی 98-1397 تشکیل دادند. از داوطلبان واجد شرایط، 45 نفر بهشیوه دردسترس انتخاب شدند و بهصورت تصادفی در سه گروه پانزدهنفری تمرینات یکپارچگی حسی بههمراه ربات و یکپارچگی حسی بهتنهایی و گواه قرار گرفتند. برای آزمودنیها پیشآزمون، پسآزمون و آزمون پیگیری پس از دو ماه، با دومین ویرایش مقیاس اندازهگیری طیف اتیسم گلیام (گارز-2) (تشخیص اتیسم گلیام، 2006) انجام گرفت. برای هر دو گروه آزمایش پانزده جلسه شیوه یکپارچگی حسی ارایه شد. همزمان یک گروه آزمایش پانزده جلسه از درمان با ربات نیز بهره برد. گروه گواه درمانی دریافت نکرد. دادهها با استفاده از آزمونهای تحلیل واریانس با اندازهگیری مکرر، تعقیبی بونفرونی و کروسکالوالیس در نرمافزار SPSS نسخه 22 در سطح معناداری 0٫05 تحلیل شد.
یافتههاتفاوت معناداری بین گروه یکپارچگی حسی همراه و بدون ربات در برقراری ارتباطات کودکان با اختلال طیف اتیسم وجود داشت (0٫001=p)، همچنین در گروههای یکپارچگی حسی همراه و بدون ربات، از لحاظ نمره متغیر برقراری ارتباطات، بین نمرات پیشآزمون و پسآزمون و بین نمرات پیشآزمون و پیگیری اختلاف معناداری وجود داشت (0٫001>p)؛ اما بین نمرات پسآزمون و پیگیری در دو گروه یکپارچگی حسی همراه و بدون ربات اختلاف معناداری دیده نشد که نشان میدهد مداخله یکپارچگی حسی همراه و بدون ربات در مرحله پیگیری تداوم داشته است.
نتیجهگیریبراساس یافتههای پژوهش نتیجه گرفته میشود، تلفیق شیوه یکپارچگی حسی با درمان بهوسیله ربات، موثرتر از بهکارگیری شیوه یکپارچگی حسی بهتنهایی است و موجب افزایش بیشتر توانمندی کودکان با اختلال طیف اتیسم با احتمال متوسط در برقراری ارتباطات موثر با دیگران میشود.
کلیدواژگان: اختلال طیف اتیسم، ربات، یکپارچگی حسی، برقراری ارتباطات -
صفحه 68زمینه و هدف
تولد کودکان استثنایی ضربه سنگینی را بر خانواده وارد کرده و کارکردهای آن را دچار مشکل میکند که بررسی و مقایسه مولفههای مختلف را در بین والدین این کودکان ضروری مینماید؛ ازاینرو پژوهش حاضر با هدف مقایسه میزان حل مشکل خانواده، اهمالکاری و شکوفایی در بین والدین کودکان دبستانی دارای اختلالات یادگیری خاص و کودکان ناتوان هوشی انجام شد.
روشبررسی:
روش این پژوهش از نوع روش علیمقایسهای بود. جامعه مطالعهشده در پژوهش را یکی از والدین (پدر یا مادر) کودکان دارای اختلال یادگیری و کودکان ناتوان هوشی مقطع ابتدایی (پایههای اول تا ششم ابتدایی) در مدارس کودکان استثنایی و مراکز اختلالات یادگیری شهر تبریز تشکیل دادند که در نیمسال دوم تحصیلی 97-1396 مشغول به تحصیل بودند. با استفاده از روش نمونهگیری تصادفی دردسترس تعداد 160 نفر از بین یکی از والدین پدر یا مادر (هشتاد نفراز والدین کودکان دارای اختلالات یادگیری خاص و هشتاد نفر از والدین کودکان ناتوان هوشی) انتخاب شدند. ابزارهای استفادهشده در پژوهش، مقیاس حل مشکل خانواده (احمدی و همکاران، 2007) و پرسشنامه اهمالکاری (تاکمن، 1991) و مقیاس شکوفایی (داینر و همکاران، 2010) بود. برای تحلیل دادهها از روش تحلیل واریانس چندمتغیره (مانوا) در سطح معناداری 0٫05 در نرمافزار SPSS ویراست 21 استفاده شد.
یافتهها:
نتایج نشان داد، بین والدین کودکان ناتوان هوشی و والدین کودکان دارای اختلالات یادگیری خاص، در متغیر اهمالکاری و خردهمقیاس علاقهمندی به فعالیتهای روزانه (از متغیر شکوفایی) تفاوت معناداری وجود داشت (0٫001>p)؛ اما بین حل مشکل خانواده و خردهمقیاسهای آن و همچنین متغیر شکوفایی و سایر خردهمقیاسهای آن بین والدین کودکان ناتوان هوشی و والدین کودکان دارای اختلالات یادگیری خاص تفاوت معناداری مشاهده نشد.
نتیجهگیری:
براساس یافتههای پژوهش، والدین کودکان دارای ناتوانی هوشی اهمالکارتر از والدین کودکان دارای اختلالات یادگیری خاص هستند و والدین کودکان دارای ناتوانی هوشی درمقایسه با والدین کودکان دارای اختلالات یادگیری خاص، به فعالیتهای روزانه علاقهمندتر هستند.
کلیدواژگان: اهمال کاری، حل مشکل خانواده، شکوفایی، ناتوان هوشی، اختلالات یادگیری خاص -
صفحه 69زمینه و هدف
از عواملی که میتوانند در کاهش تعارض زناشویی موثر باشند، عملکرد خانواده و میزان تحمل پریشانیاند. این پژوهش با هدف بررسی اثربخشی بسته درمانی طراحیشده براساس درمان فراتشخیصی مبتنیبر الگوی مکمستر، متمرکز بر شفقت و متمرکز بر ذهنآگاهی بر عملکرد خانواده و تحمل پریشانی زنان دارای تعارض زناشویی انجام گرفت.
روش بررسیروش این پژوهش کاربردی، نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون و پسآزمون با گروه گواه همراه با پیگیری سهماهه بود. جامعه آماری پژوهش تمامی زنان دارای تعارض زناشویی مراجعهکننده به چهار مرکز منتخب مشاوره در غرب شهر تهران در بهار 1398 بودند که به پرسشنامه تعارض زناشویی (ثنایی ذاکر و براتی، 1387) پاسخ دادند. صد زن دارای نمرات بیشتر در تعارض زناشویی، پرسشنامه سنجش خانواده (اپشتاین و همکاران، 1983) و مقیاس تحمل پریشانی (سیمونز و گاهر، 2005) را پر کردند. از میان افراد واجد شرایط، 24 نفر دارای نمره بیشتر در عملکرد خانواده و نمره کمتر در تحمل پریشانی، در گروههای گواه و آزمایش بهصورت تصادفی قرار گرفتند؛ اما از هر گروه دو نفر ریزش داشت و تعداد هر گروه ده نفر بود. صرفا گروه آزمایش، دوازده جلسه مداخله بسته درمانی طراحیشده براساس درمان فراتشخیصی مبتنیبر الگوی مکمستر، متمرکز بر شفقت و متمرکز بر ذهنآگاهی را دریافت کرد. تحلیل دادهها با استفاده از روش تحلیل واریانس با اندازهگیری مکرر، آزمون تعقیبی بونفرونی و آزمون خیدو در نرمافزار SPSS نسخه 24 در سطح معناداری 0٫05 انجام شد.
یافته ها:
نتایج نشان داد، بسته درمانی طراحیشده براساس درمان فراتشخیصی موجب افزایش عملکرد خانواده و افزایش تحمل پریشانی در زنان دارای تعارض زناشویی شد (0٫001>p)؛ همچنین این تاثیر تا دوره پیگیری برای عملکرد خانواده (0٫975=p) و تحمل پریشانی (0٫981=p) ماندگار بود.
نتیجهگیری:
براساس یافتههای پژوهش نتیجه گرفته میشود، آموزش بسته درمانی طراحیشده براساس درمان فراتشخیصی موجب بهبود عملکرد خانواده و تحمل پریشانی زنان دارای تعارض زناشویی میشود.
کلیدواژگان: فراتشخیصی، الگوی مک مستر، متمرکز بر شفقت، متمرکز بر ذهن آگاهی، عملکرد خانواده، تحمل پریشانی، تعارض زناشویی -
صفحه 70زمینه و هدف
نوجوانی یکی از دورههای مهم زندگی بهشمار میرود که با تغییرات فیزیولوژیک، روانشناختی و اجتماعی چشمگیری همراه است و این تغییرات بر سازگاری نوجوانان تاثیرات مهمی دارد. هدف پژوهش حاضر، پیشبینی سازگاری دانشآموزان براساس تنظیم هیجانی در دانشآموزان شهر کرج بود.
روش بررسی:
روش پژوهش از نوع همبستگی بود. جامعه آماری پژوهش را تمامی دانشآموزان پسر و دختر مقطع سوم راهنمایی شهر کرج در سال تحصیلی 97-1396 تشکیل دادند. از این میان نمونهای دویستنفری بهروش نمونهگیری خوشهای چندمرحلهای از دو مدرسه پسرانه و دو مدرسه دخترانه بهصورت تصادفی از بین کلاسهای سوم انتخاب شدند. ابزارهای جمعآوری دادهها، مقیاس دشواری در تنظیم هیجان (گراتز و رومر، 2004) و پرسشنامه سازگاری تحصیلی (بیکر و سریاک، 1989) بود. تحلیل دادهها ازطریق ضریب همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون با استفاده از نرمافزار SPSS نسخه 23 انجام گرفت. سطح معناداری آزمونها 0٫05 در نظر گرفته شد.
یافتهها:
نتایج نشان داد، بین سازگاری تحصیلی و تنظیم هیجانی رابطه مثبت و معناداری وجود داشت (0٫001>p و 0٫901=r). همچنین نتایج تحلیل رگرسیون مشخص کرد، زیرمقیاسهای عدم پذیرش هیجانهای منفی (0٫462=β و 0٫001>p)، دشواری در انجام رفتارهای هدفمند در مواقع درماندگی (0٫301=β و 0٫001>p)، دشواری در مهار رفتارهای تکانشی در مواقع درماندگی (0٫172=β و 0٫001>p)، دستیابی محدود به راهبردهای اثربخش تنظیم هیجان (0٫395=β و 0٫001>p)، فقدان آگاهی هیجانی (0٫183=β و 0٫001>p)، فقدان شفافیت هیجانی (0٫145=β و 0٫001>p) و بهطور کلی تنظیم هیجانی (0٫592=β و 0٫001>p)، نقش پیشبینیکننده در تبیین سازگاری تحصیلی داشتند.
نتیجهگیری:
براساس یافتههای پژوهش نتیجه گرفته میشود، تنظیم هیجانی میتواند سازگاری تحصیلی را در نوجوانان پیشبینی کند.
کلیدواژگان: تنظیم هیجانی، سازگاری تحصیلی، دانش آموزان -
صفحه 71زمینه و هدف
رفتارهای پرخطر، رفتارهایی هستند که سلامت و بهزیستی نوجوانان را درمعرض خطر قرار میدهند. هدف پژوهش حاضر بررسی تاثیر باورهای دینی و حمایت اجتماعی ادراکشده بر گرایش به رفتارهای پرخطر در دانشآموزان پسر مقطع متوسطه دوم بود.
روش بررسی:
پژوهش حاضر از نوع همبستگی بود که در قالب مدلسازی معادلات ساختاری انجام شد. جامعه آماری پژوهش را تمامی دانشآموزان پسر مقطع متوسطه دوم شهر تهران تشکیل دادند. نمونهگیری بهروش خوشهای مرحلهای انجام گرفت و از بین مناطق تهران بهتصادف چهار منطقه انتخاب شد. سپس از این مناطق دو دبیرستان مقطع دوم پسرانه بهصورت تصادفی در نظر گرفته شد و از هر مدرسه بهتصادف 25 دانشآموز و درنهایت صد دانشآموز بهعنوان نمونه نهایی انتخاب شدند. برای جمعآوری دادهها، پرسشنامه سنجش نگرشهای مذهبی (سراجزاده، 1372)، مقیاس گرایش به رفتارهای پرخطر (زادهمحمدی و همکاران، 1387) و پرسشنامه حمایت اجتماعی ادراکشده واکس (واکس و همکاران، 1986) بهکار رفت. تحلیل دادههای جمعآوریشده با استفاده از نرمافزارهای SPSS نسخه 21 و SPLS نسخه 3 صورت گرفت. سطح معناداری آزمونها 0٫01 در نظر گرفته شد.
یافتهها:
نتایج آزمون همبستگی پیرسون نشان داد، بین باورهای دینی و گرایش به رفتارهای پرخطر همبستگی منفی معناداری وجود دارد (0٫48-=r و 0٫005=p)؛ همچنین بین حمایت خانواده و حمایت دوستان با رفتارهای پرخطر بهترتیب همبستگی (0٫26-=r و 0٫001>p) و (0٫20-=r و 0٫002=p) مشاهده میشود. بررسی نتایج حاصل از مدل نهایی مشخص کرد، اثر مستقیم گرایشهای دینی بر رفتارهای پرخطر (0٫39-=B و 0٫001>p) و نیز اثرغیرمستقیم آن با میانجیگری حمایت احتماعی (0٫362-=B و 0٫001>p) معنادار است. بررسی شاخصهای اعتبار اشتراک (Sse و (sse/sso)-1) برای متغیرهای پنهان حمایت اجتماعی، رفتارهای پرخطر و دینداری بهترتیب (112٫20 و 0٫77)، (956٫83، و 0٫41) و (1012٫00 و 857٫82) بود که تایید اعتبار مدل را نشان میدهد.
نتیجه گیری:
باتوجه به یافتههای این پژوهش میتوان نتیجه گرفت، دین بهعنوان عاملی حفاظتکننده دربرابر رفتارهای پرخطر است و هنگامی که با ادراک حمایت اجتماعی افراد مهم زندگی نوجوان همراه شود میتواند در گرایشنداشتن فرد به رفتارهای پرخطر عامل بسیار تاثیرگذاری باشد.
کلیدواژگان: باورهای دینی، رفتارهای پرخطر، حمایت اجتماعی، نوجوانان -
صفحه 72زمینه و هدف
بیماری مالتیپلاسکلروزیس (اماس) علاوهبر اثرات مخرب جسمانی، مشکلات هیجانی و روانشناختی نیز بهدنبال دارد. هدف این پژوهش، تعیین اثربخشی درمان مبتنیبر پذیرش و تعهد بر حساسیت اضطرابی، شکایت جسمانی و راهکارهای مقابلهای در بیماران زن مبتلا به اماس بود.
روش بررسی:
روش پژوهش، شبهآزمایشی با طرح پیشآزمون و پسآزمون همراه با گروه گواه بود. جامعه آماری را زنان 30تا45ساله مبتلا به اماس مراجعهکننده به انجمن اماس شهر ارومیه در سال 1398 تشکیل دادند که از بین آنها نمونهای به حجم سی نفر بهروش نمونهگیری دردسترس وارد مطالعه شدند و در دو گروه پانزدهنفره قرار گرفتند. برای جمعآوری دادهها از شاخص حساسیت اضطرابی (ریس و مکنالی، 1985)، پرسشنامه راهکارهای مقابلهای (اندلر و پارکر، 1990) و بعد شکایت جسمانی چکلیست نشانههای اختلالات روانی (دراگوتیس و همکاران، 1974) بود. برای گروه آزمایش، درمان مبتنیبر پذیرش و تعهد در هشت جلسه یکونیمساعته ارایه شد؛ درحالیکه گروه گواه آموزشی دریافت نکرد. بهمنظور تحلیل دادهها از آزمون تحلیل کوواریانس تکمتغیری، آزمون تی مستقل و آزمون خیدو در نرمافزار SPSS نسخه 23 انجام شد. سطح معناداری آزمونها 0٫05 درنظر گرفته شد.
یافته ها:
نتایج نشان داد، بین گروههای آزمایش و گواه با تعدیل نمرات پیشآزمون در پسآزمون، بین مولفههای حساسیت اضطرابی شامل ترس از نگرانی بدنی، ترس از عدم کنترل شناختی و ترس از مشاهدهشدن توسط دیگران (0٫001>p)، متغیر شکایت جسمانی (0٫001>p) و مولفههای متغیر راهکارهای مقابلهای شامل مقابله مسیلهمدار، مقابله هیجانمدار و مقابله اجتنابی (0٫001>p) تفاوت معناداری وجود داشت.
نتیجه گیری:
باتوجه به یافتههای پژوهش نتیجه گرفته میشود، میتوان برای برای کاهش حساسیت اضطرابی، کاهش شکایت جسمانی و تغییر در راهکارهای مقابلهای بیماران مبتلا به اماس، از درمان مبتنیبر پذیرش و تعهد استفاده کرد.
کلیدواژگان: درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد، حساسیت اضطرابی، شکایت جسمانی، راهکارهای مقابله ای -
صفحه 73زمینه و هدف
کمردرد غیراختصاصی غالبا بهعلت پوسچر ضعیف و بدنشستن و حرکات بلندکردن نادرست در وضعیتهای مختلف، بهوجود میآید؛ بنابراین هدف این مطالعه بررسی تاثیر هشت هفته برنامه تمرینی ثباتی مرکزی بر تعادل ایستا و پویا در پرسنل درمانی مبتلا به کمردرد مزمن غیراختصاصی بود.
روش بررسی:
این تحقیق از نوع مداخلهای و بهصورت نیمهتجربی با طرح پیشآزمون و پسآزمون بود. پژوهش حاضر روی چهل نفر پرسنل درمانی مبتلا به کمردرد غیراختصاصی با دامنه سنی 30تا40 سال و میزان شدت درد 4تا7 در مقیاس VAS، در دو گروه گواه و ثبات مرکزی انجام شد. گروه ثبات مرکزی بهمدت هشت هفته به تمرینات ثبات مرکزی پرداخت. بهمنظور سنجش تعادل از تست BESS و ستاره استفاده شد. تحلیل دادهها با استفاده از آزمونهای تیهمبسته و مستقل، ویلکاکسون، منویتنی در نرمافزار SPSS نسخه 23صورت پذیرفت. سطح معناداری آزمونها 0٫05 درنظر گرفته شد.
یافتهها:
نتایج نشان داد، در بررسی تعادل پویا، در گروه ثبات مرکزی پیشرفت معناداری در جهتهای قدامی (0٫001=p)، قدامی داخلی (0٫001=p)، داخلی (0٫001>p)، خلفی داخلی (0٫001=p)، خلفی (0٫001>p)، خلفی خارجی (0٫001>p)، خارجی (0٫001>p)، قدامی خارجی (0٫001>p) و ترکیب هشت جهت (0٫011=p)، پس از هشت هفته تمرینات عمومی مشاهده شد؛ اما در گروه گواه در جهتهای قدامی، قدامی داخلی، داخلی، خلفی داخلی، خلفی، خلفی خارجی و خارجی قبل و پس از هشت هفته تمرینات عمومی، پیشرفت معناداری مشاهده نشد (0٫05<p)؛ اما درجهت قدامی خارجی کاهش معناداری صورت گرفت (0٫016=p). در بررسی تعادل ایستا، در گروه ثبات مرکزی در وضعیتهای مختلف سطح ناپایدار (0٫001=p) و سطح پایدار (0٫008=p) پیشرفت معنادار و درخورتوجهی بهدست آمد؛ اما برای گروه گواه در وضعیتهای مختلف سطح ناپایدار و سطح پایدار پیشرفت معناداری مشاهده نشد (0٫05<p). اندازه اثر این تمرینات بر تعادل ایستا در مقیاس کوهن 0٫74 و در تعادل پویا 0٫60 بود.
نتیجهگیری:
براساس یافتههای پژوهش حاضر نتیجه گرفته میشود، مداخله تمرینی ثبات مرکزی بر تعادل ایستا و پویای پرسنل درمانی مبتلا به کمردرد غیراختصاصی تاثیرگذار است و باعث بهبود در عملکرد جسمانی این بیماران میشود.
کلیدواژگان: کمردرد مزمن غیراختصاصی، برنامه تمرینی ثباتی، تعادل ایستا، پویا -
صفحه 74زمینه و هدف
آموزش سبک زندگی سالم امر مهمی است که میتواند بسیاری از مشکلات ناشی از تغییرات شغلی و زندگی را کنترل نماید یا به تعویق اندازد و سلامت افراد را حفظ کند؛ بنابراین پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی آموزش سبک زندگی سالم بر تابآوری و رضایت شغلی کارکنان دولتی دچار معلولیت جسمانی استان همدان انجام گرفت.
روش بررسی:
پژوهش حاضر با روش نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون و پسآزمون همراه با گروه گواه انجام شد. جامعه آماری پژوهش همه کارکنان دولتی دچار معلولیت جسمانی استان همدان در سال 1396 بالغ بر 217 نفر بودند. از این جامعه آماری، تعداد سی نفر بهصورت هدفمند بهعنوان آزمودنی انتخاب شدند و بهصورت تصادفی ساده در یک گروه آزمایش و یک گروه گواه قرار گرفتند (هر گروه پانزده نفر). ابزار گردآوری دادهها در مراحل پیشآزمون و پسآزمون مقیاس تابآوری کانر-دیویدسون (کانر و دیویدسون، 2003) و پرسشنامه رضایت شغلی (اسمیت و همکاران، 2014) بود. برای گروه آزمایش، آموزش سبک زندگی سالم براساس مدل سازمان بهداشت جهانی (2013) درنظر گرفته شد و مداخلات در دوازده جلسه چهلوپنج دقیقهای انجام گرفت؛ اما به گروه گواه آموزش داده نشد. تجزیهوتحلیل دادهها توسط نرمافزار SPSS نسخه 25 با استفاده از روش تحلیل کوواریانس چندمتغیره (مانکوا) انجام شد. سطح معناداری آزمونها 0٫05 در نظر گرفته شد.
یافتهها:
نتایج نشان داد، با کنترل اثرات پیشآزمون، آموزش سبک زندگی سالم میتواند میزان تابآوری و رضایت شغلی کارکنان دولتی استان همدان را که دچار معلولیت جسمانی بودند، بهینه کند و افزایش دهد (0٫001>p).
نتیجه گیری:
براساس یافتههای پژوهش، آموزش سبک زندگی سالم بر بهبود تابآوری و رضایت شغلی کارکنان دولتی دچار معلولیت جسمانی تاثیرگذار است؛ بنابراین میتوان برنامه آموزشی سبک زندگی براساس مدل سازمان بهداشت جهانی را روش موثری برای ارتقای تابآوری و رضایت شغلی کارمندان تلقی کرد.
کلیدواژگان: رضایت شغلی، تاب آوری، معلولیت جسمانی، مدل سازمان بهداشت جهانی، سبک زندگی سالم -
صفحه 75زمینه و هدف
تحقیقات مختلف نشان میدهند که تمرینات یوگا بر پیشرفت کارکردهای شناختی این افراد اثرگذار است؛ زیرا یوگا میتواند تغییراتی را در ساختار مغزی آنها بهوجود آورد، تحقیق حاضر با هدف تعیین تاثیر تمرینات یوگا بر کارکردهای اجرایی بیماران اسکیزوفرنی انجام شد.
روش بررسی:
این تحقیق از نوع نیمهتجربی بود. شرکتکنندگان 24 بیمار زن اسکیزوفرنی شهر اصفهان بودند که بهصورت دردسترس انتخاب شده و بهطور تصادفی در دو گروه تجربی (پانزده نفر) و کنترل (نه نفر) تقسیم شدند. گروه تجربی علاوهبر درمانهای مرسوم، بهمدت بیست هفته تمرینات یوگا را بهمدت پنج ماه بهصورت سه جلسه در هفته انجام داد. از آزمون ویسکانسین جهت سنجش کارکردهای اجرایی استفاده شد. دادهها با استفاده از آنالیز واریانس با اندازههای تکراری تحلیل شدند.
یافته ها:
یافتهها نشان داد که در گروه مداخله میانگین نمرات درجاماندگی و تعداد پاسخهای درست و نادرست و مدت زمان کوشش برای تکمیل الگو پس از مداخله درمقایسه با پیشآزمون بهبود معناداری داشته است (0٫05>p)؛ همچنین با قطع مداخله، در مرحله پیگیری تفاوت معناداری با بلافاصله پس از مداخله مشاهده نشده است که نشان از پایداری اثر مداخله دارد؛ درحالیکه در گروه کنترل بین سه مرحله پیشآزمون و پسآزمون و پیگیری تفاوت معناداری دیده نمیشود (0٫05>p).
نتیجه گیری:
یافتههای تحقیق اثر سودمند تمرینات یوگا را بر بهبود کارکردهای اجرایی بیماران اسکیزوفرنی نشان میدهد.
کلیدواژگان: اسکیزوفرنی، کارکردهای اجرایی، یوگا -
صفحه 76هدف
باتوجه به پیشرفت جوامع، اضطراب اجتماعی از اختلالات بسیار شایع در دوره بزرگسالی است که تاثیر بسزایی بر سلامت روان افراد دارد. هدف پژوهش حاضر، بررسی ویژگیهای روانسنجی (پایایی و روایی) و هنجاریابی پرسشنامه اضطراب اجتماعی بزرگسالان در بین دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی یزد بود.
روش بررسی:
این پژوهش ازنظر هدف کاربردی و از نظر روششناسی در زمره پژوهشهای توسعهای بود. جامعه آماری تمامی دانشجویان دانشگاه آزاد شهر یزد بودند که طبق فرمول کوکران، تعداد 389 نفر از این دانشجویان بهشیوه دردسترس انتخاب شدند. آزمودنیها به پرسشنامه اضطراب اجتماعی (کابالو و همکاران، 2010) و پرسشنامه هراس اجتماعی (کونر و همکاران، 2000) برای بررسی روایی ملاکی پاسخ دادند. بهمنظور ارزیابی پایایی با استفاده از نرمافزار SPSS از روش همسانی درونی بهشیوه آلفای کرونباخ، برای بررسی روایی سازه با استفاده از نرمافزار LISREL از تحلیل عاملی تاییدی و برای ارزیابی روایی همگرا از روش همبستگی پیرسون در سطح معناداری 0٫01 استفاده شد.
یافته ها:
مقادیر آلفای کرونباخ برای کل پرسشنامه اضطراب اجتماعی برابر 0٫88 و برای مولفههای صحبتکردن در جمع، تعامل با جنس مخالف، بیان نفرت یا نارضایتی، انتقاد و خجالت و نیز تعامل با غریبهها بهترتیب برابر با 0٫67، 0٫74، 0٫60، 0٫72 و 0٫68 بود. گویههای پرسشنامه اضطراب اجتماعی نشان داد که این ابزار دارای پنج عامل با شاخصهای برازش خوب است. شاخص برازش 0٫88=GFI، 0٫91=NFI، 0٫96=CFI، 0٫05=RMSEA و 0٫86=AGFI بهدست آمد. همچنین بین مولفههای صحبتکردن با افراد صاحب قدرت (0٫001=p و 0٫451=r)، تعامل با جنس مخالف (0٫001=p و 0٫614=r)، بیان نفرت یا نارضایتی (0٫001=p و 0٫518=r)، انتقاد و خجالت (0٫001=p و 0٫489=r)، چگونگی تعامل با غریبهها (0٫001=p و0٫610=r) و کل پرسشنامه (0٫001=p و 0٫573=r) با پرسشنامه هراس اجتماعی رابطه مثبت و معناداری وجود داشت.
نتیجه گیری:
براساس یافتههای پژوهش، پرسشنامه اضطراب اجتماعی بزرگسالان (SAQ-A30) ابزار تشخیصی مناسبی برای شناسایی میزان اضطراب اجتماعی افراد بزرگسال است.
کلیدواژگان: ویژگی های روان سنجی، پرسشنامه اضطراب اجتماعی، روایی، پایایی -
صفحه 77زمینه و هدف
شناختدرمانی مبتنیبر ذهنآگاهی در درمان برخی شرایط و اختلالات روانی استفاده شده است و باعث ارتقای سلامت روانی در بیماران میشود؛ ازاینرو مطالعه حاضر با هدف تعیین اثربخشی شناختدرمانی مبتنیبر ذهنآگاهی بر استرس ادراکشده و اجتناب شناختی بیماران دیابتی نوع دو انجام شد.
روشبررسی:
روش پژوهش حاضر نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون و پسآزمون با گروه گواه بود. جامعه آماری را تمامی زنان مبتلا به دیابت مراجعهکننده به مرکز دیابت شهر بیرجند در شش ماه دوم سال 1396 تشکیل دادند. از میان آنها سی نفر داوطلب واجد شرایط انتخاب شدند و بهطور تصادفی در دو گروه آزمایش و گواه قرار گرفتند. برای جمعآوری دادهها از مقیاس استرس ادراکشده (کوهن و همکاران، 1983) و پرسشنامه اجتناب شناختی (سکستون و دوگاس، 2009) در پیشآزمون و پسآزمون استفاده شد. مداخله شناختدرمانی مبتنیبر ذهنآگاهی برای گروه آزمایش طی هشت جلسه نوددقیقهای انجام پذیرفت؛ اما گروه گواه هیچ مداخلهای دریافت نکرد. برای تحلیل دادهها، تحلیل کوواریانس چندمتغیری و تکمتغیری در نرمافزار SPSS نسخه 24 بهکار رفت. سطح معناداری آزمونها 0٫05=α درنظر گرفته شد.
یافتهها:
نتایج نشان داد، با حذف تاثیر نمرات پیشآزمون، برحسب عضویت گروهی (آزمایش و گواه)، بین میانگین نمرات استرس ادراکشده (0٫018=p) و اجتناب شناختی (0٫009=p) و مولفههای آن شامل فرونشانی (0٫004=p)، جانشینی فکر (0٫001=p)، حواسپرتی (0٫032=p)، اجتناب از محرک تهدیدکننده (0٫019=p) و تصورات مربوط به افکار (0٫041=p) تفاوت معناداری مشاهده شد؛ همچنین میزان اثربخشی شناختدرمانی مبتنیبر ذهنآگاهی بر استرس ادراکشده (0٫242)، فرونشانی (0٫263)، جانشینی فکر (0٫340)، حواسپرتی (0٫153)، اجتناب از محرک تهدیدکننده (0٫181)، تصورات مربوط به افکار (0٫140) و نمره کلی اجتناب شناختی (0٫455) بیماران دیابتی نوع دو بهدست آمد.
نتیجهگیری:
باتوجه به نتایج این پژوهش، شناختدرمانی مبتنیبر ذهنآگاهی در کاهش استرس ادراکشده و اجتناب شناختی بیماران مبتلا به دیابت نوع دو موثر است؛ بنابراین میتوان از آن بهعنوان روشی مداخلهای موثر، سود جست.
کلیدواژگان: شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی، استرس ادراک شده، اجتناب شناختی، دیابت نوع دو -
صفحه 78زمینه و هدف
نوجوانی دوره تغییرات اساسی جسمی، روانشناختی و تغییرات عمده در تعاملات اجتماعی و روابط افراد است و امروزه برنامههای ایمنسازی نوجوانان جزو اهداف و اولویتها بهشمار میرود. هدف پژوهش حاضر، تعیین اثربخشی آموزش برنامه ایمنسازی روانی بر جهتگیری زندگی و تنظیم هیجان میانفردی نوجوانان بود.
روش بررسی:
روش این پژوهش، نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون، پسآزمون و پیگیری ششماهه انجام شد. جامعه آماری پژوهش را تمامی دانشآموزان دختر دوره متوسطه اول به تعداد 9780 نفر تشکیل دادند که در سال تحصیلی 98-1397 در 38 دبیرستان منطقه شانزده تهران مشغول به تحصیل بودند. در این پژوهش برای انتخاب جمعیت نمونه از روش نمونهگیری هدفمند استفاده شد. برای این منظور ابتدا از بین 38 دبیرستان موجود در منطقه شانزده آموزشوپرورش تهران، سه دبیرستان بهصورت تصادفی در نظر گرفته شد و دانشآموزان آن، پرسشنامههای پژوهش را تکمیل کردند. سپس تعداد بیست دانشآموز از این دبیرستانها، دارای نمره کمتر از خط برش پرسشنامههای تحقیق، بهطور تصادفی انتخاب شدند و آموزش برنامه ایمنسازی روانی را دریافت کردند. ابزار جمع آوری دادهها، آزمون جهتگیری زندگی (شییر و همکاران، 1985) و پرسشنامه تنظیم شناختی هیجان (گارنفسکی و همکاران، 2001) بود. زمان برنامه آموزشی دوازده جلسه 75دقیقهای و طول مدت آموزش نیز سه هفته بود. تحلیل دادهها با روش تحلیل واریانس با اندازهگیری مکرر در نرمافزار SPSS نسخه 24 در سطح معناداری 0٫05 صورت گرفت.
یافته ها:
نتایج نشان داد، آموزش ایمنسازی روانی بر جهتگیری زندگی نوجوانان موثر نبود (0٫173=p)؛ ولی بر تنظیم شناختی هیجان نوجوانان تاثیر داشت (0٫037=p). همچنین براساس میانگین نمرات (پیشآزمون: 7٫51±85٫55، پسآزمون: 5٫82±130٫45، پیگیری: 8٫89±127٫20)، آموزش ایمنسازی روانی بعد از شش ماه در افزایش تنظیم شناختی هیجان پایدار بود.
نتیجه گیری:
باتوجه به یافتههای پژوهش نتیجهگیری میشود، آموزش برنامه ایمنسازی روانی میتواند به نوجوانان کمک کند تا خود را دربرابر موقعیتهای مختلف پرخطر حفظ کنند و تنظیم هیجانات خویش را بهبود بخشند.
کلیدواژگان: برنامه ایمن سازی روانی، جهت گیری زندگی، تنظیم هیجان میان فردی، نوجوانان -
صفحه 79زمینه و هدف
استعداد ابتلا به کمردرد مفهومی در حیطه پیشگیری از بروز کمردرد است. فرد با استعداد در ابتلا به کمردرد دچار تفاوتهایی در کنترل حرکتی درمقایسه با افراد غیرمستعد ابتلا، میشود؛ ازاینرو، هدف از انجام تحقیق حاضر، مقایسه نوسان پاسچر و مدتزمان فاز سکون راهرفتن بین مردان مستعد و غیرمستعد برای ابتلا به کمردرد در دامنه سنی 18تا30 سال بود.
روش بررسی:
تحقیق حاضر از نوع مشاهدهای و مقایسهای بود. جامعه تحقیق را دانشجویان مرد ساکن خوابگاه دانشگاه تهران تشکیل دادند که 33 نفر بهصورت هدفمند و براساس معیارهای ورود و خروج انتخاب شدند. شرکتکنندگان با اجرای آزمون ابداکشن فعال ران و گزارش میزان درد خود، حین اجرای پروتکل ایستادن طولانیمدت در دو گروه افراد مستعد (شانزده نفر) و غیرمستعد ابتلا به کمردرد (هفده نفر) قرار گرفتند. مقایسه نوسان پاسچر و مدتزمان فاز سکون راهرفتن با استفاده از دستگاههای بایودکس و فوت مدیسنس انجام شد. تحلیل دادهها با استفاده از نرمافزار SPSS نسخه 28 و آزمونهای تی مستقل و یومنویتنی در سطح معناداری 0٫05=α صورت گرفت.
یافته ها:
نتایج تحقیق نشان داد، بین دو گروه افراد مستعد و غیرمستعد ابتلا به کمردرد در متغیر نوسان قدامیخلفی پاسچر (در حالت ایستا و در پویا)، متغیر نوسان داخلیخارجی پاسچر (در حالت ایستا و در پویا)، متغیر نوسان پاسچر کلی (در حالت ایستا و در پویا) و متغیر مدتزمان فاز سکون راهرفتن تفاوت معناداری وجود ندارد.
نتیجه گیری:
بهنظر میرسد افراد مستعد ابتلا به کمردرد، پیش از بروز عارضه کمردرد دچار تغییراتی در نوسان پاسچر و مدتزمان یک سیکل راهرفتن نمیشوند و احتمالا این متغیرها نمیتوانند در شناسایی افراد مستعد و همچنین پیشگیری از بروز کمردرد به ما کمک کنند.
کلیدواژگان: مستعد ابتلا به کمردرد، نوسان پاسچر، راه رفتن، تعادل -
صفحه 80زمینه و هدف
براساس پژوهشهای قبلی، مداخلات روانشناختی متعددی بر بازده رفتاری و شناختی و هیجانیورزشی موثر است. در این راستا، پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی آموزش مهارتهای عصبشناختی مبتنیبر ذهنآگاهی بر بازده رفتاری و شناختی و هیجانیورزشی در بین ورزشکاران کشتی مردان انجام شد.
روش بررسی:
روش پژوهش از نوع نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون و پسآزمون با گروه گواه بود. جامعه پژوهش را تمامی ورزشکاران حرفهای رشته ورزشی کشتی مردان در مادههای مختلف ورزشی در سال 1400 تشکیل دادند که با روش نمونهگیری هدفمند، سی نفر آزمودنی واجد شرایط، داوطلبانه وارد مطالعه شدند. سپس بهطور تصادفی در دو گروه آزمایشی و گواه قرار گرفتند. گروه آزمایشی مهارتهای عصبشناختی مبتنیبر ذهنآگاهی را دریافت کرد و برای گروه گواه مداخلهای انجام نگرفت. برای جمعآوری دادهها از پرسشنامه هیجان ورزشی (جونز و همکاران، 2005) و پرسشنامه منابع اعتمادبهنفس ورزشی (ویلی و همکاران، 1998) و پرسشنامه آمادگی بدنی ادراکشده (آبادی، 1988) استفاده شد. تجزیهوتحلیل دادهها با استفاده از تحلیل کوواریانس تکمتغیری و با بهرهگیری از نرمافزار آماری SPSS نسخه 22 صورت گرفت. سطح معناداری برای همه آزمونها 0٫05 در نظر گرفته شد.
یافتهها:
نتایج حاصل از تحلیل کوواریانس نشان داد، آموزش مهارتهای عصبشناختی مبتنیبر ذهنآگاهی در مرحله پسآزمون بهطور معناداری باعث افزایش میانگین نمرات خردهمقیاسهای بازده رفتاری (0٫005=p)، بازده شناختی (0٫001=p) و بازده هیجان ورزشی (0٫001>p) گروه آزمایشی درمقایسه با گروه گواه شده است.
نتیجه گیری:
براساس یافتههای این پژوهش، آموزش مهارتهای عصبشناختی مبتنیبر ذهنآگاهی بر بازده رفتاری و شناختی و هیجانیورزشی اثربخش است؛ پس میتوان نتیجهگیری کرد که این آموزشها موجب ارتقای بازده رفتاری و شناختی و هیجانیورزشی میشود و میتوان از برنامه آموزش مهارتهای عصبشناختی مبتنیبر ذهنآگاهی بهعنوان برنامهای مناسب برای افزایش بازده ورزشکاران در میادین مختلف استفاده کرد.
کلیدواژگان: مهارت های عصب شناختی، ذهن آگاهی، بازده رفتاری، بازده هیجانی، بازده شناختی -
صفحه 81زمینه و هدف
در دنیای پرتنش کنونی، بررسی اختلالات روانی اهمیت ویژهای دارد و دو اختلال افسردگی و وسواس فکری-عملی در تاریخچه طولانی خود بهعلت پیامدهای ناگوار و شیوع فراوان، همواره مدنظر بودهاند؛ ازاینرو هدف پژوهش حاضر، بررسی اثربخشی گروهدرمانی با رویکرد شناختی-رفتاری و رواننمایشگری بر کاهش علایم افسردگی و وسواس فکری-عملی در زنان مبتلا به افسردگی و وسواس فکری-عملی 30تا40ساله بود.
روش بررسیروش پژوهش، نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون-پسآزمون همراه با گروه گواه بود. جامعه آماری پژوهش را تمامی زنان مبتلا به افسردگی و وسواس فکری-عملی مراجعهکننده به کلینیکهای مشاورهای تهران در سال 1398 تشکیل دادند. از بین آنها 36 زن داوطلب واجد شرایط بهصورت دردسترس انتخاب شدند و بهطور تصادفی در سه گروه درمان شناختی-رفتاری، درمان رواننمایشگری و گواه قرار گرفتند (هر گروه دوازده نفر). جمعآوری دادهها با استفاده از پرسشنامه افسردگی بک (بک و همکاران، 1961) و مقیاس وسواس فکری-عملی ییل-براون (گودمن و همکاران، 1989) صورت گرفت. گروهدرمانی با رویکرد شناختی-رفتاری و رواننمایشگری طی دوازده جلسه نوددقیقهای بهصورت هفتگی، درمجموع بهمدت سه ماه برگزار شد. دادهها با روش تحلیل کوواریانس تکمتغیره و آزمون تعقیبی توکی در نرمافزار SPSS نسخه 22 تحلیل شد. سطح معناداری آزمونها 0٫05 بود.
یافتهها:
نتایج نشان داد، میانگین نمرات افسردگی و وسواس فکری-عملی در مرحله پسآزمون بعد از کنترل نمرات پیشآزمون، در دو گروه آزمایش درمقایسه با گروه گواه معنادار بود (0٫001>p). همچنین تفاوت میانگین نمرات بین دو گروه درمان رواننمایشگری و درمان شناختی-رفتاری در افسردگی (0٫033=p) و وسواس فکری-عملی (0٫044=p) معنادار بود؛ بهطوریکه درمان رواننمایشگری بر کاهش افسردگی و درمان شناختی-رفتاری بر کاهش وسواس فکری-عملی اثربخشی بیشتری داشت.
نتیجهگیری:
براساس یافتههای این پژوهش، دو درمان شناختی-رفتاری و رواننمایشگری بر کاهش علایم افسردگی و وسواس فکری-عملی در زنان مبتلا به افسردگی و وسواس فکری-عملی موثر هستند؛ اما در مقام مقایسه، درمان رواننمایشگری اثربخشی بیشتری بر کاهش علایم افسردگی و گروهدرمانی شناختی-رفتاری اثربخشی بیشتری بر کاهش وسواس فکری-عملی دارد.
کلیدواژگان: درمان شناختی-رفتاری، درمان روان نمایشگری، افسردگی، اختلال وسواس فکری-عملی -
صفحه 82زمینه و هدف
پژوهشهای صورتگرفته در اکثر فرهنگها نشان میدهد، شغل معلمی از شغلهای بسیار پراسترس است. به همین دلیل اکثر معلمان در شغل خود فرسودگی و کاهش در انگیزه و کارایی را تجربه میکنند؛ ازاینرو، هدف پژوهش حاضر تعیین اثربخشی توانمندسازی شغلی مبتنیبر نظریه گاتفردسون بر بهبود مولفههای فرسودگی شغلی بود.
روشبررسی:
این پژوهش از نوع نیمهآزمایشی با استفاده از طرح گروههای برابر (آزمایش و گواه) با پیشآزمون و پسآزمون و پیگیری بود. جامعه آماری پژوهش حاضر را تمامی معلمان شاغل در ناحیه دو آموزشوپرورش شهر تهران در سال 1398 تشکیل دادند. بهمنظور تشکیل دو گروه با استفاده از روش نمونهگیری هدفمند با درنظرگرفتن ملاکهای ورود و خروج، ابتدا سی نفر انتخاب شدند. سپس بهصورت تصادفی پانزده نفر در گروه آزمایش و پانزده نفر در گروه گواه قرار گرفتند. دو گروهی که به این ترتیب تشکیل شد مشابه هم بود و اندازهگیری متغیرهای وابسته برای هر دو گروه آزمایش و گواه در یک زمان صورت گرفت. همچنین مرحله پیگیری سه ماه بعد از پسآزمون روی هر دو گروه اجرا شد. ابزار پژوهش پرسشنامه فرسودگی شغلی مسلش (1981) بود. گروه آزمایش هشت جلسه نوددقیقهای مداخله آموزش توانمندسازی شغلی مبتنیبر نظریه گاتفردسون را دریافت کرد. یافتههای پژوهش با استفاده از نرمافزار SPSS نسخه 24 و آنالیز واریانس با اندازهگیری مکرر در سطح معناداری 0٫05تحلیل شدند.
یافتهها:
نتایج تحلیل دادهها نشان داد، توانمندسازی شغلی مبتنیبر نظریه گاتفردسون در گروه آزمایش درمقایسه با گروه گواه تاثیر معناداری در مولفه مسخ شخصیت (0٫001>p) و مولفه عملکرد شخصی (0٫001>p) در معلمان دارد.
نتیجهگیری:
یافتههای پژوهش حاکیاز آن است که روش توانمندسازی شغلی مبتنیبر نظریه گاتفردسون در ارتقای عملکرد معلمان قابلیت کاربرد دارد و بر بهبود مولفههای فرسودگی (مسخ شخصیت و عملکرد شخصی) اثربخش است.
کلیدواژگان: نظریه گاتفردسون، فرسودگی شغلی، خستگی عاطفی، مسخ شخصیت، عملکرد شخصی -
صفحه 83زمینه و هدف
فقدان مهارتهای خودمراقبتی در بیماران قلبی و بستریشدن مکرر آنها از چالشهای مهم است. مطالعه حاضر با هدف تعیین اثربخشی درمان شناختی-رفتاری مبتنیبر سبک زندگی سالم بر بهبود خودمراقبتی بیماران مبتلا به نارسایی قلبی انجام شد.
روشبررسی :
روش پژوهش، نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون، پسآزمون و پیگیری دوماهه همراه با گروه گواه بود. جامعه پژوهش، بیماران مبتلا به نارسایی قلبی بیمارستان شفا در کرمان بودند که در طی تابستان1392 تا بهار1393 به بیمارستان مراجعه کردند. تعداد 30 بیمار قلبی از میان این بیماران به گروه آزمایش و گروه گواه بهطور تصادفی اختصاص یافتند (هر گروه پانزده نفر) که با ریزش 4 نفر از اعضای گروه آزمایش، تعداد نهایی نمونه، 36 نفر شد. از پرسشنامه جمعیتشناختی بهمنظور همتاسازی دو گروه استفاده شد. خودمراقبتی برای تمامی شرکتکنندگان در هر سه مرحله پیشآزمون، پسآزمون و پیگیری توسط مقیاس رفتار خودمراقبتی نارسایان قلبی اروپا (جارسما و همکاران، 2009) اندازهگیری شد. گروه آزمایش براساس بسته آموزشی بارلو و همکاران (2001) تحت مداخله ارتقای سبک زندگی سالم بهشیوه شناختی-رفتاری طی هشت جلسه گروهی، بهصورت یکبار در هفته قرار گرفت. تحلیل دادهها با استفاده از روش تحلیل واریانس با اندازههای تکراری و آزمون تعقیبی توکی ازطریق نرمافزار SPSS نسخه 19 و در سطح معناداری 0٫05 صورت گرفت.
یافتهها:
اثر زمان و اثر متقابل زمان و گروه بر متغیر خودمراقبتی معنادار بود (0٫001=p). مداخله ارتقای سبک زندگی سالم بهشیوه شناختی-رفتاری بر خودمراقبتی گروه آزمایش، اثر معناداری داشت (0٫001=p). بهعلاوه، در گروه آزمایش بین میانگین نمرات متغیر خودمراقبتی در مراحل پیشآزمون و پسآزمون تفاوت معناداری مشاهده شد (0٫025=p)؛ اما بین میانگین نمرات متغیر مذکور در مراحل پسآزمون و پیگیری تفاوت معناداری وجود نداشت (0٫280=p) که حاکیاز ماندگاری اثربخشی مداخله در مرحله پیگیری بود.
نتیجهگیری:
براساس یافتههای پژوهش، باتوجه به اهمیت سبک زندگی بیماران قلبی، مداخله سبک زندگی سالم بهشیوه شناختی-رفتاری موجب میشود توانایی خودمراقبتی در بیماران قلبی ارتقا پیدا کند.
کلیدواژگان: ارتقای سبک زندگی، درمان شناختی-رفتاری، بیماران قلبی، خودمراقبتی -
صفحه 84زمینه و هدف
برانگیختگی، یکی از عواملی است که میتواند رفتار نوجوانان را بهخصوص در شرایط و موقعیتهای عاطفی و هیجانی تحتتاثیر قرار دهد. این پژوهش با هدف مدلسازی معادلات ساختاری باورهای غیرمنطقی و آمادگی برانگیختگی با میانجیگری کنترل هیجانی در دانشآموزان دوره متوسطه انجام شد.
روشبررسی:
روش این پژوهش تحلیلیهمبستگی مبتنیبر روش مدلسازی معادلات ساختاری بود. جامعه آماری پژوهش را تمامی دانشآموزان دوره متوسطه دوم شهرستان کوهدشت در سال تحصیلی 1400-1399 به تعداد 3684 نفر تشکیل دادند که از بین آنها چهارصد نفر بهروش خوشهای چندمرحلهای بهعنوان نمونه انتخاب شدند. برای جمعآوری دادههای لازم، پرسشنامههای باورهای غیرمنطقی (جونز، 1968)، برانگیختگی (بارت و همکاران، 1997) و کنترل هیجانی (گرنفسکی و کراجی 2006) بهکار رفت. دادهها در سطح معناداری 0٫05 با استفاده از مدلسازی معادلات ساختاری و ازطریق نرمافزارهای SPSS نسخه 23 و Amos نسخه 22 تحلیل شد.
یافتهها:
براساس نتایج پژوهش، اثرات مستقیم باورهای غیرمنطقی بر کنترل هیجانی (0٫53-= β و 0٫001>p)، کنترل هیجانی بر آمادگی برانگیختگی (0٫24= β و 0٫001>p) و باورهای غیرمنطقی بر آمادگی برانگیختگی (0٫22-=β و 0٫001>p) معنادار بود. ازطرفی اثر غیرمستقیم باورهای غیرمنطقی بر آمادگی برانگیختگی با میانجی کنترل هیجانی (0٫12-=β و 0٫001>p) معنادار شد. همچنین اثر کل باورهای غیرمنطقی بر آمادگی برانگیختگی (0٫34-=β و 0٫001>p) معنادار بهدست آمد. از سوی دیگر شاخصهای نکویی برازش (2٫63=x2/df و 0٫917=AGFI و 0٫894=GFI و 0٫916=CFI و 0٫064=RMSEA) حاکی از برازش مناسب مدل بود.
نتیجهگیری:
براساس یافتههای مطالعه، باورهای غیرمنطقی با میانجیگری کنترل هیجانی بر آمادگی برانگیختگی در دانشآموزان تاثیر دارد.
کلیدواژگان: باورهای غیرمنطقی، آمادگی برانگیختگی، کنترل هیجانی، دانش آموزان -
صفحه 85زمینه و هدف
اختلال نقصتوجه/بیشفعالی، اختلالی عصبیرشدی و از اختلالات شایعتر دوران کودکی است. پژوهش حاضر با هدف بررسی اندازه اثر سبکهای دلبستگی و کارکردهای اجرایی در پیشبینی اختلال نقص توجه/بیشفعالی در دانشآموزان دوره اول متوسطه انجام شد.
روشبررسی:
روش این پژوهش تحلیلی از نوع همبستگی بود. جامعه آماری را دانشآموزان دوره اول متوسطه شهر خوی و والدین آنها در سال تحصیلی 1400-1399 تشکیل دادند که از بین آنها بهصورت خوشهای چندمرحلهای در چندین مرحله نمونهگیری انجام گرفت. به این ترتیب که ابتدا از بین دبیرستانهای سطح شهر، بهطور تصادفی چهار دبیرستان در نظر گرفته شد. از بین کلاسهای دبیرستانهای منتخب، پنج کلاس و از هر کلاس، ده نفر بهصورت تصادفی انتخاب شدند و نمونه نهایی، دویست دانشآموز بود. از مقیاس درجهبندی کانرز (فرم کوتاه والدین) (کانرز و همکاران، 1998)، پرسشنامه سبک دلبستگی (کولینز و رید، 1990) و پرسشنامه عصبروانشناختی و شخصیت کولیج برای کودکان (کولیج و همکاران، 2002) بهعنوان ابزارهای پژوهش استفاده شد. تجزیهوتحلیل دادهها بهروش همبستگی متعارف و تحلیل رگرسیون خطی چندمتغیره در نرمافزار SPSS نسخه 24 در سطح معناداری 0٫01 صورت گرفت.
یافتهها:
نتایج تحلیل رگرسیون چندمتغیره نشان داد، سبک دلبستگی ایمن (0٫22-=Beta و 0٫001>p)، سبک دلبستگی اجتنابی (0٫20=Beta و 0٫001>p)، سبک دلبستگی دوسوگرا (0٫17=Beta و 0٫001>p) و نقص در کارکردهای اجرایی (0٫28=Beta و 0٫001>p) بر اختلال نقص توجه/بیشفعالی اثر داشتند.
نتیجهگیری:
براساس یافتههای پژوهش نتیجه گرفته میشود، سبک دلبستگی ایمن به صورت منفی و سبکهای دلبستگی دوسوگرا و اجتنابی و نقص در کارکردهای اجرایی بهصورت مثبت میزان بروز اختلال نقص توجه/بیشفعالی را در دانشآموزان پیشبینی میکنند.
کلیدواژگان: اختلال نقص توجه، بیش فعالی، سبک دلبستگی، کارکردهای اجرایی -
صفحه 86زمینه و هدف
تشخیص و بهبود تعادل و صافی کف پا در سنین کمتر، بر مبتلانشدن به آسیبهای گوناگون در سنین بیشتر موثر است. هدف تحقیق حاضر، بررسی اثربخشی تمرینات حرکات اصلاحی با و بدون کنزیوتیپ بر تعادل و صافی کف پای دانشآموزان دختر 15تا17 سال بود.
روش بررسی:
روش پژوهش نیمهتجربی، با طرح پیشآزمون و پسآزمون همراه با دو گروه آزمایش بود. جامعه آماری تمامی دانشآموزان دختر دوره متوسطه دوم دبیرستان حاجیه ساعد منطقه شانزده شهر تهران با دامنه سنی بین 15تا17 سال بودند که دارای عارضه کف پای صاف منعطف بودند. بیستوهشت شرکتکننده داوطلب دارای صافی کف پا بهصورت تصادفی در دو گروه چهاردهنفره آزمایش شامل تمرینات اصلاحی بههمراه تیپینگ و تمرینات اصلاحی بدون تیپینگ مبتلا به عارضه پرونیشن کف پا گروهبندی شدند. سپس در پیشآزمون و پسآزمون، ارتفاع ناوی، نقش کف پا با شاخص قوس کف پایی استاهلی و تعادل با آزمون سازماندهی حسی (SOT) دستگاه پاسچروگرافی اندازهگیری شد و هر دو گروه تمرینات اصلاحی را بهمدت هشت هفته، 32 جلسه انجام دادند. تجزیهوتحلیل آماری با استفاده از آزمون تی زوجی برای مقایسههای درونگروهی و روش تحلیل کوواریانس در نرمافزار SPSS نسخه 20 در سطح معناداری آماری 0٫05 صورت گرفت.
یافته ها:
بین دو گروه با تیپینگ و بدون تیپینگ، اختلاف معناداری در تعادلهای اول، دوم، سوم، چهارم، پنجم و ششم، نقش کف پای راست و پای چپ و همچنین افزایش ارتفاع استخوان ناوی راست و ارتفاع استخوان ناوی چپ وجود نداشت؛ ولی براساس نتایج آزمون تی زوجی برای مقایسههای درونگروهی، حرکات اصلاحی بر نقش کف پای راست و چپ (0٫001>p)، افزایش ارتفاع استخوان ناوی پای راست و چپ (0٫001>p) و تعادل ایستا با چشم بسته در وضعیت دوم (0٫001>p) تاثیر معنادار داشت.
نتیجه گیری:
براساس یافتههای این پژوهش، تمرینات اصلاحی بر بهبود عارضه کف پای صاف و تعادل ایستا در وضعیت چشم بسته موثر است؛ ولی استفاده از کنزیوتیپ بر صافی کف پا و بهبود تعادل موثر نیست.
کلیدواژگان: تمرینات اصلاحی، کف پای صاف، تعادل، کنزیوتیپ -
صفحه 87زمینه و هدف
در تحقیقات قبلی، تفاوت دانشآموزان دختر مبتلا به اختلال بیشفعالی/کمبود توجه و دانشآموزان دارای اختلالات یادگیری با گروه دانشآموزان عادی در عملکردهای عصبروانشناختی روشن نشده است؛ بنابراین پژوهش حاضر با هدف مقایسه توجه انتخابی، حافظه کاری و انعطافپذیری شناختی دانشآموزان دختر مبتلا به اختلال بیشفعالی و کمبود توجه و دانشآموزان دارای اختلالات یادگیری با دانشآموزان عادی انجام گرفت.
روشبررسی:
روش پژوهش از نوع علیمقایسهای بود. جامعه آماری را تمامی دانشآموزان دختر مراجعهکننده به مرکز مشاوره و خدمات روانشناختی آموزشوپرورش و مرکز اختلالات یادگیری در شهر مرند تشکیل دادند. نود دانشآموز دختر شامل سی نفر در گروه مبتلا به اختلالات یادگیری، سی نفر در گروه مبتلا به اختلال بیشفعالی/کمبود توجه و سی نفر در گروه عادی بهروش نمونهگیری دردسترس انتخاب شدند و از نظر سن، جنسیت و سطح تحصیلات همتاسازی شدند. ابزارهای گردآوری دادهها، آزمون دستهبندی کارتهای ویسکانسین (گرانت و برگ، 1948)، آزمون رایانهای رنگ-واژه استروپ و آزمون حافظه کاری وکسلر (وکسلر، 1930) بود. تحلیل دادهها با استفاده از آزمون تحلیل واریانس یکراهه (آنوا) و آزمون تعقیبی توکی در نرمافزار SPSS نسخه 20 در سطح معناداری 0٫05 انجام شد.
یافتهها:
بین گروه عادی با گروه مبتلا به اختلال بیشفعالی/کمبود توجه (0٫001>p) و گروه دارای اختلالات یادگیری (0٫05>p) در متغیر توجه انتخابی تفاوت معنادار مشاهده شد؛ همچنین گروه عادی در متغیر انعطافپذیری شناختی مولفههای تعداد طبقات تکمیلشده و خطاهای درجاماندگی (0٫001>p) و متغیر حافظه کاری مولفههای حافظه ارقام مستقیم و معکوس (0٫001>p) با دو گروه دیگر تفاوت معناداری داشت؛ بهطوریکه گروه عادی عملکرد بهتری داشت. همچنین بین گروه با اختلالات یادگیری و گروه مبتلا به اختلال بیشفعالی/کمبود توجه در متغیر انعطافپذیری شناختی مولفه تعداد طبقات تکمیلشده (0٫05>p) و حافظه کاری مولفه حافظه ارقام معکوس (0٫05>p) تفاوت معنادار وجود داشت؛ اما تفاوت دو گروه در متغیر توجه انتخابی معنادار نبود (0٫05<p).
نتیجهگیری:
براساس یافتهها نتیجه گرفته میشود، دانشآموزان مبتلا به اختلال بیشفعالی/کمبود توجه مشکلات بیشتری در انعطافپذیری شناختی و حافظه کاری دارند.
کلیدواژگان: اختلال بیش فعالی، کمبود توجه، اختلالات یادگیری، انعطاف پذیری شناختی، توجه انتخابی، حافظه کاری، عصب-روان شناسی -
صفحه 88زمینه و هدف
سازگاری اجتماعی، سلامت اجتماعی و امنیت روانی را تعیین میکند و در سالهای اخیر بهعنوان مقولهای که بر اهمیت بعد اجتماعی انسان اشاره دارد، توجه فزایندهای به آن شده است. هدف پژوهش حاضر، تعیین اثربخشی آموزش مهارتهای همدلی بر سازگاری اجتماعی و امنیت روانی دانشآموزان پسر دوره دوم متوسطه بود.
روشبررسی:
روش پژوهش، نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون-پسآزمون همراه با گروه گواه بود. جامعه آماری را تمامی دانشآموزان پسر دوره دوم متوسطه شهر عسلویه در سال تحصیلی 99-1398 تشکیل دادند. از بین آنها تعداد سی نفر از دانشآموزان داوطلب واجد شرایط وارد مطالعه شدند و بهصورت تصادفی در گروه آموزش مهارتهای همدلی (گروه آزمایش) و گروه گواه قرار گرفتند (هر گروه پانزده نفر). صرفا گروه آزمایش طی هشت جلسه نوددقیقهای بهصورت هفتگی آموزش مهارتهای همدلی را دریافت کرد. دادهها با استفاده از مقیاس سازگاری اجتماعی (بل، 1961) و سیاهه امنیت روانی (مزلو و همکاران، 1952) جمعآوری شد. تحلیل دادهها با استفاده از روش تحلیل کوواریانس چندمتغیره و آزمون تی مستقل صورت گرفت. سطح معناداری آزمونهای آماری 0٫05 در نظر گرفته شد.
یافتهها:
نتایج نشان داد که پس از کنترل نمرات پیشآزمون، آموزش مهارتهای همدلی بر بهبود سازگاری اجتماعی (0٫005=p) و بهبود امنیت روانی (0٫007=p) دانشآموزان گروه آزمایش موثر بود. اندازه اثر مداخله بر بهبود متغیرهای سازگاری اجتماعی و امنیت روانی بهترتیب 0٫75 و 0٫70 بهدست آمد.
نتیجهگیری:
براساس یافتههای پژوهش نتیجه گرفته میشود، آموزش مهارتهای همدلی بر بهبود سازگاری اجتماعی و افزایش امنیت روانی در دانشآموزان پسر دوره دوم متوسطه موثر است.
کلیدواژگان: مهارت های همدلی، سازگاری اجتماعی، امنیت روانی، دانش آموزان -
صفحه 89زمینه و هدف
طلاق سبب بروز انواع آسیبها و ناتوانیهای روانیعاطفی مانند افسردگی و اضطراب در ابعاد فردی و اجتماعی در زنان مطلقه میشود. هدف پژوهش حاضر، تعیین اثربخشی روش حساسیتزدایی منظم با حرکات چشم و پردازش مجدد بر تنشهای روانی (اضطراب و افسردگی) زنان مطلقه بود.
روش بررسی:
روش این پژوهش نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون و پسآزمون همراه با گروه گواه بود. از بین تمامی زنان مطلقه مراجعهکننده به مراکز مشاوره و خدمات روانشناختی منطقه ده شهر تهران در شش ماه دوم سال 1397، تعداد سی نفر داوطلب واجد شرایط بهروش نمونهگیری دردسترس انتخاب شدند. سپس بهصورت گمارش تصادفی در دو گروه پانزدهنفری آزمایش و گواه قرار گرفتند. برای گروه آزمایش مداخله حساسیتزدایی با حرکتهای چشم و بازپردازش براساس پروتکل شاپیرو طی شش جلسه شصتدقیقهای انجام شد؛ اما گروه گواه آموزشی دریافت نکرد. بهمنظور جمعآوری دادهها در مراحل پیشآزمون و پسآزمون، از ابعاد افسردگی و اضطراب چکلیست نشانههای اختلالات روانی (دراگتیس، 1983) استفاده شد. تحلیل دادهها با استفاده از نرمافزار SPSS نسخه 22 و آزمون تحلیل کوواریانس چندمتغیری در سطح معناداری 0٫05=α صورت گرفت.
یافتهها:
نتایج نشان داد، پس از حذف اثر نمرات پیشآزمون، در پسآزمون میانگین نمرات اضطراب و افسردگی گروه آزمایش درمقایسه با گروه گواه بهطور معناداری کاهش یافت (0٫001>p).
نتیجه گیری:
براساس یافتههای پژوهش نتیجه گرفته میشود، روش حساسیتزدایی منظم با حرکات چشم و پردازش مجدد بر کاهش اضطراب و افسردگی زنان مطلقه موثر است؛ بنابراین درمان مذکور میتواند بهعنوان درمانی مکمل در حل مشکلات روانشناختی زنان مطلقه استفاده شود.
کلیدواژگان: حساسیت زدایی منظم، اضطراب، افسردگی، زنان مطلقه -
صفحه 90زمینه و هدف
مالتیپل اسکلروزیس یک بیماری مزمن پیشرونده سیستم اعصاب مرکزی است که مشکلات عدیدهای را برای فرد بیمار به وجود میآورد؛ بنابراین هدف پژوهش حاضر، مقایسه اثربخشی درمان متمرکز بر شفقت و درمان مبتنیبر پذیرش و تعهد بر خودشفقتی زنان مبتلا به مالتیپلاسکلروزیس بود.
روش بررسی:
روش پژوهش نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون، پسآزمون و پیگیری یکماهه همراه با گروه گواه بود. جامعه آماری پژوهش را تمامی بیماران زن مبتلا به اماس عضو انجمن اماس استان گلستان در سال 1398 تشکیل دادند. نمونه پژوهش شصت بیمار واجد شرایط و داوطلب شرکت در مطالعه بودند که با تخصیص تصادفی در دو گروه آزمایش و یک گروه گواه جایگزین شدند. گروه آزمایش اول، درمان متمرکز بر شفقت و گروه آزمایش دوم، درمان مبتنیبر پذیرش و تعهد را بهشیوه گروهی دریافت کردند؛ اما در طی ارایه بستههای درمانی برای گروههای آزمایش، گروه گواه درمانی دریافت نکرد. برای جمعآوری دادهها، مقیاس خودشفقتی (نف، 2003) بهکار رفت. تحلیل دادهها با استفاده از آزمون کروسکالوالیس، روش تحلیل واریانس با اندازهگیری مکرر و آزمون تعقیبی بونفرونی در نرمافزار SPSS نسخه 24 در سطح معناداری 0٫05 صورت گرفت.
یافته ها:
در اثر گروه بین گروههای آزمایش با گروه گواه در متغیر خودشفقتی و مولفههای آن تفاوت معنادار وجود داشت (0٫001>p). در اثر زمان بین سه مرحله پیشآزمون، پسآزمون و پیگیری در متغیر خودشفقتی و مولفههای آن در گروههای آزمایش و گروه گواه تفاوت معنادار وجود داشت (0٫001>p)؛ همچنین بین مراحل پیشآزمون، پسآزمون و پیگیری بین گروههای درمانی و گروه گواه در متغیر خودشفقتی و مولفههای آن تفاوت معنادار وجود داشت (0٫001>p). در مراحل پسآزمون و پیگیری بین دو گروه آزمایش با گروه گواه (0٫001>p) و بین گروههای آزمایش (0٫001>p) در متغیر خودشفقتی و مولفههای آن تفاوت معنادار مشاهده شد.
نتیجه گیری:
براساس یافتههای پژوهش نتیجه گرفته میشود، هم درمان متمرکز بر شفقت و هم درمان مبتنیبر پذیرش و تعهد بر بهبود خودشفقتی زنان مبتلا به مالتپیلاسکلروزیس اثربخشی دارند؛ اما در مقام مقایسه، درمان متمرکز بر شفقت بهطور معناداری اثربخشی بیشتری دارد.
کلیدواژگان: ودشفقتی، درمان متمرکز بر شفقت، درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد، مالتیپل اسکلروزیس -
صفحه 91زمینه و هدف
پرخاشگری بهعنوان یکی از مشکلات بسیار مهم نوجوانان در برقراری رابطه با دیگران، تحتتاثیر عوامل متعددی است؛ بنابراین هدف این پژوهش، تعیین نقش مزاحمتهای فضای سایبری و احساس شکست در پرخاشگری دانشآموزان پایه ششم ابتدایی شهر بیرجند بود.
روشبررسی:
روش پژوهش توصیفیهمبستگی بود. جامعه آماری را تمامی دانشآموزان دختر و پسر پایه ششم ابتدایی شهر بیرجند در سال تحصیلی 99-1398 تشکیل دادند که نمونهای به تعداد 336 نفر براساس جدول کرجسی و مورگان (1970) بهروش نمونهگیری خوشهای انتخاب شد. دانشآموزان پرسشنامه تجدیدنظرشده مزاحمت سایبری (تاپکو و اردر-بیکر، 2010)، مقیاس احساس شکست (گیلبرت و آلن، 1998) و پرسشنامه پرخاشگری (باس و پری، 1992) را تکمیل کردند. برای تجزیهوتحلیل دادهها از نرمافزار SPSS نسخه 24 و آزمون ضریب همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون خطی چندگانه در سطح معناداری 0٫01=α استفاده شد.
یافتهها:
نتایج نشان داد، رابطه بین مزاحمتهای فضای سایبری (مزاحمت کلامی، پنهانسازی هویت، جعل سایبری) و احساس شکست (احساس رکود، احساس بازندگی، احساس رضایتمندی) با پرخاشگری مستقیم و معنادار بود (0٫01>p). مقدار ضریب رگرسیونی استانداردشده (Beta) برای مولفههای مزاحمت کلامی (0٫001>p و 0٫244=β)، پنهانسازی هویت (0٫001>p و 0٫171=β)، جعل سایبری (0٫001>p و 0٫145=β)، احساس رکود (0٫025=p و 0٫105=β)، احساس بازندگی (0٫044=p، 0٫107=β) و احساس رضایتمندی (0٫001>p و 0٫159=β) بود. همچنین مزاحمتهای فضای سایبری و احساس شکست (42٫6درصد) بهطور معناداری، توانایی پیشبینی پرخاشگری دانشآموزان را داشتند (0٫001>p).
نتیجهگیری:
براساس یافتههای پژوهش نتیجه گرفته میشود، با افزایش مزاحمتهای فضای سایبری و احساس شکست در دانشآموزان، پرخاشگری آنان افزایش مییابد؛ ازاینرو مزاحمتهای سایبری و احساس شکست بهعنوان عوامل خطرآفرین در پرخاشگری دانشآموزان نقش دارند.
کلیدواژگان: مزاحمت های فضای سایبری، احساس شکست، پرخاشگری، دانش آموزان -
صفحه 92زمینه و هدف
سندرم پیش از قاعدگی، با طیف گستردهای از علایم عاطفی، جسمی، رفتاری و خانوادگی همراه است؛ ازاینرو هدف مطالعه حاضر تعیین اثربخشی درمان پذیرش و تعهد بر افسردگی و کیفیت رابطه زناشویی زنان مبتلا به نشانگان پیش از قاعدگی بود.
روش بررسی:
روش پژوهش نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون و پسآزمون همراه با گروه گواه بود. جامعه آماری را تمامی زنان مبتلا به نشانگان پیش از قاعدگی مراجعهکننده به کلینیک زنان و زایمان بیمارستان رضوی شهر مشهد در شش ماه دوم سال 1397 تشکیل دادند. از میان آنان سی فرد واجد شرایط داوطلب بهروش نمونهگیری دردسترس انتخاب شدند و بهطور تصادفی در گروه آزمایش و گروه گواه قرار گرفتند. گروه آزمایش در هشت جلسه یکساعته مداخله پذیرش و تعهد، آموزش دید؛ اما گروه گواه هیچ آموزشی دریافت نکرد. برای جمعآوری دادهها پرسشنامه غربالگری علایم پیش از قاعدگی (استینر و همکاران، 2003)، ویرایش دوم پرسشنامه افسردگی بک (بک و همکاران، 1996) و مقیاس کیفیت رابطه زناشویی (راست و همکاران، 1990) بهکار رفت. دادهها بهکمک نرمافزار SPSS نسخه 24 و با روش تحلیل کوواریانس تکمتغیری و آزمون مجذور خی در سطح معناداری 0٫05 تحلیل شد.
یافتهها:
نتایج نشان داد، نمرات افسردگی زنان مبتلا به نشانگان پیش از قاعدگی پس از درمان پذیرش و تعهد در گروه آزمایش درمقایسه با گروه گواه بهطور معناداری کاهش یافت (0٫001>p)؛ همچنین، درمان پذیرش و تعهد موجب افزایش کیفیت رابطه زناشویی زنان مبتلا به نشانگان پیش از قاعدگی شد (0٫001>p).
نتیجهگیری:
براساس نتایج پژوهش، مشاوران و درمانگران میتوانند از درمان پذیرش و تعهد بهعنوان روشی درمانی مکمل برای کاهش افسردگی و افزایش کیفیت رابطه زناشویی استفاده کنند.
کلیدواژگان: درمان پذیرش و تعهد، افسردگی، کیفیت رابطه زناشویی، نشانگان پیش از قاعدگی -
صفحه 93زمینه و هدف
کودکان ناشنوای کاشت حلزونشده به ترانههای مادرشان علاقهمند هستند و ترجیح میدهند صدای ترانهخواندن مادر خود را بشنوند؛ ازاینرو، پژوهش حاضر با هدف تدوین برنامه آموزشی لالایی و ترانه کودکانه بههمراه حرکت و بازی و اثربخشی آن بر مهارتهای ارتباطی و تعامل والد-کودک ناشنوای کاشت حلزونشده انجام شد.
روش بررسی:
روش پژوهش، شبهآزمایشی با طرح پیشآزمون و پسآزمون همراه با گروه گواه بود. جامعه پژوهش را تمامی جفت مادران شنوا و کودکان ناشنوای کاشت حلزون شنوایی کمتر از سه سال (پیشزبانی) ایرانی تشکیل دادند. تعداد 22 جفت با روش نمونهگیری غیرتصادفی هدفمند و دردسترس از مرکز کاشت رسولاکرم(ص) انتخاب شدند (ده جفت در گروه آزمایش و دوازده جفت در گروه گواه). دادهها با ویراست دوم مقیاس طبقهبندی عملکرد ادراک شنیداری (آرچبولد و همکاران، 1995)، مقیاس درجهبندی وضوح کلامی (آلن و همکاران، 1998) و مقیاس تعامل والد-کودک (پیانتا، 1994) جمعآوری شد. صرفا گروه آزمایش در طی چهار ماه در جلسات گروهی والد-کودکمحور بهمدت شانزده ساعت با برنامه آموزشی تدوینشده شرکت کرد؛ اما گروه گواه فقط از کلاسهای توانبخشی مرکز کاشت یا مراکز محل سکونت خویش بهره برد. تحلیل دادهها با استفاده از تحلیل کوواریانس تکمتغیری در نرمافزار SPSS نسخه 23 در سطح معناداری 0٫05 صورت گرفت.
یافته ها:
با حذف اثر پیشآزمون، مهارتهای ارتباطی گروه آزمایش تفاوت معناداری در متغیرهای درک شنیداری و وضوح تولید گفتار با گروه گواه داشت (0٫001>p). تعامل والد-کودک در حوزههای نزدیکی، وابستگی و کاهش تعارض معنادار نبود؛ تنها در خردهمقیاس نزدیکی اندازه اثر با مقدار 0٫11 بین کم و متوسط بود و در ارزیابی کیفی والدین نیز ارتقا یافت.
نتیجه گیری:
یافتههای پژوهش اثربخشی برنامه آموزشی لالایی و ترانههای حرکتی و ریتمیک را بر افزایش درک شنیداری و وضوح کلامی و حداقل بر یکی از مولفههای مقیاس تعامل والد-کودک یعنی نزدیکی نشان داد؛ ازاینرو میتواند برنامهای مفید آموزشی درجهت افزایش یادگیری دیگر اختلالات گروه استثنایی نیز باشد.
کلیدواژگان: کودکان ناشنوا، کاشت حلزون، مهارت های ارتباطی، تعامل والد-کودک، لالایی -
صفحه 94زمینه و هدف
اعتیاد به مواد مخدر، بیماری مزمنی است که در اغلب مواقع میتواند باعث کاهش کیفیت زندگی فرد شود. هدف پژوهش حاضر، بررسی اثربخشی موسیقیدرمانی بر کیفیت زندگی و ولع مصرف بیماران تحت درمان نگهدارنده با متادون بود.
روش بررسی:
روش این پژوهش نیمهتجربی با طرح پیشآزمون و پسآزمون همراه با گروه گواه بود. جامعه آماری پژوهش را تمامی مراجعان تحت درمان نگهدارنده با متادون در کلینیکهای درمانی اعتیاد وابسته به سازمان بهداشت شهر تهران در سال 1398 تشکیل دادند. سیوشش نفر از افراد واجد شرایط داوطلب بهروش نمونهگیری دردسترس وارد مطالعه شدند و بهصورت تصادفی در گروه آزمایش و گروه گواه (هر گروه هیجده نفر) قرار گرفتند. برای جمعآوری دادهها، پرسشنامه کیفیت زندگی (ویر و شربورن، 1992) و پرسشنامه ولع مصرف (فرانکن و همکاران، 2002) بهکار رفت. جلسات موسیقیدرمانی صرفا برای گروه آزمایش در هشت جلسه نوددقیقهای و هفتهای دو بار بهمدت دو ماه براساس بسته آموزشی گاردستروم و همکاران (2017) اجرا شد. تجزیهوتحلیل دادهها با استفاده از روش تحلیل کوواریانس تکمتغیره، آزمونهای خیدو و مقایسه میانگینهای دو گروه مستقل در نرمافزار SPSS نسخه 22 صورت گرفت. سطح معناداری آزمونها 0٫05 در نظر گرفته شد.
یافته ها:
نتایج نشان داد، موسیقیدرمانی میزان عملکرد جسمانی (0٫001>p)، محدودیت نقش جسمانی (0٫001>p)، سلامت عمومی (0٫044=p) و محدودیت در نقش روانی (0٫045=p) گروه آزمایش را درمقایسه با گروه گواه بهطور معناداری ارتقا بخشید و میزان قصد مصرف (0٫001>p)، تقویت منفی (0٫001>p) و کنترل ادراکشده (0٫001>p) را در گروه آزمایش درمقایسه با گروه گواه بهطور معناداری کاهش داد.
نتیجه گیری:
براساس یافتههای پژوهش نتیجه گرفته میشود، موسیقیدرمانی نقش مهمی در کاهش ولع مصرف و افزایش برخی از ابعاد کیفیت زندگی بیماران تحت درمان نگهدارنده با متادون دارد.
کلیدواژگان: موسیقی درمانی، کیفیت زندگی، ولع مصرف، بیماران تحت درمان نگهدارنده با متادون -
صفحه 95زمینه و هدف
اختلال اعتیاد به اینترنت، نوعی وابستگی رفتاری است که موجب نقص در عملکرد افراد و بروز اختلالات روانی میشود. این پژوهش با هدف بررسی رابطه بین شفقت خود و اعتیاد به اینترنت با میانجیگری راهبردهای مقابله با استرس در دانشجویان انجام گرفت.
روش بررسی:
روش پژوهش حاضر از نوع همبستگی و تحلیل مسیر بود. جامعه مطالعهشده را دانشجویان دانشگاه تهران، پردیس فارابی قم در سال 98-1397 تشکیل دادند که 230 نفر از این دانشجویان بهروش دردسترس انتخاب شدند؛ اما درمجموع 212 پرسشنامه بازگردانده شد که اطلاعات آنها تحلیل شد. ابزارهای پژوهش، مقیاس شفقت خود (نف، 2003)، پرسشنامه اعتیاد به اینترنت (یانگ، 1998) و پرسشنامه راهبردهای مقابله با موقعیتهای استرسزا (اندلر و پارکر، 1990) بود. برای تحلیل دادهها از آزمون ضریب همبستگی پیرسون و تحلیل مسیر در نرمافزارهای SPSS نسخه 26 و AMOS نسخه 24 استفاده شد. تحلیلهای آماری در سطح معناداری 0٫05 انجام گرفت.
یافتهها:
نتایج تحلیل مسیر نشان داد، ضریب مسیر شفقت خود به راهبرد مقابلهای مسیلهمدار، مثبت و معنادار بود (0٫007=p و 0٫42=β) و ضریب مسیر شفقت خود به راهبرد مقابلهای هیجانمدار، منفی و معنادار بود (0٫001=p و 0٫65-=β). ضریب مسیر راهبرد مقابلهای مسیلهمدار به اعتیاد به اینترنت، منفی و معنادار بود (0٫009=p و 0٫31-=β) و ضریب مسیر راهبرد مقابلهای هیجانمدار به اعتیاد به اینترنت، مثبت و معنادار بود (0٫007=p و 0٫44=β). شفقت خود بر اعتیاد به اینترنت اثر مستقیم نداشت؛ بلکه ضریب مسیر غیرمستقیم شفقت خود ازطریق میانجیگری راهبردهای مقابلهای مسیلهمدار و هیجانمدار با اعتیاد به اینترنت، منفی و معنادار بود (0٫006=p و 0٫42-=β). مدل نهایی و اصلاحشده تحلیل مسیر از برازش مطلوبی برخوردار بود (0٫038=2χ و 0٫84=p، 0٫99=GFI و 0٫99=CFI و 0٫98=N و 0٫002=RMSEA).
نتیجهگیری:
براساس یافتههای پژوهش نتیجه گرفته میشود، شفقت خود، تنها ازطریق راهبردهای مقابلهای مسیلهمدار و هیجانمدار میتواند بر اعتیاد به اینترنت اثرگذار باشد. توجه به این مکانیزم اثر میتواند در مداخلات پیشگیری و درمانی برای اعتیاد به اینترنت موثر باشد.
کلیدواژگان: شفقت خود، اعتیاد به اینترنت، مسئله مدار، هیجان مدار، اجتنابی -
صفحه 96زمینه و هدف
پدران دارای کودکان با اختلال اوتیسم بهدلیل مشکلات مواجهشده، نیازمند الگوهای مقابلهای هستند. هدف این پژوهش پیشبینی تابآوری و شفقت به خود براساس انعطافپذیری روانشناختی در پدران دارای کودکان با اختلال طیف اوتیسم بود.
روش بررسی:
روش پژوهش، توصیفیتحلیلی از نوع همبستگی بود. جامعه آماری را تمامی پدران دارای کودکان با اختلال طیف اوتیسم تشکیل دادند که فرزندشان در مدارس استثنایی شهر همدان در سال تحصیلی 99-1398 مشغول به تحصیل بود. با روش نمونهگیری دردسترس 175 پدر این فرزندان بهعنوان نمونه انتخاب شدند. بهمنظور جمعآوری دادهها، پرسشنامه انعطافپذیری شناختی (دنیس و وندرول، 2010)، مقیاس تابآوری کانر-دیویدسون (کانر و دیویدسون، 2003) و مقیاس شفقت به خود (نف، 2003) بهکار رفت. برای تحلیل دادهها از ضریب همبستگی پیرسون و رگرسیون خطی چندگانه بهوسیله نرمافزار SPSS ویراست 21 در سطح معناداری 0٫05 استفاده شد.
یافته ها:
نتایج نشان داد، تمام زیرمولفههای انعطافپذیری شناختی همبستگی مستقیم و معناداری با تابآوری و شفقت به خود پدران دارای کودکان با اختلال اوتیسم داشتند (0٫001>p). زیرمولفه ادراک گزینههای مختلف، بیشترین (0٫711=r، 0٫001>p) و زیرمولفه ادراک توجیه رفتار، کمترین (0٫652=r، 0٫001>p) ضریب همبستگی را با تابآوری داشتند. زیرمولفه ادراک کنترلپذیری، بیشترین (0٫682=r، 0٫001>p) و زیرمولفه ادراک گزینههای مختلف، کمترین (0٫618=r، 0٫001>p) ضریب همبستگی را با شفقت به خود داشتند. همچنین از بین زیرمولفههای انعطافپذیری شناختی، زیرمولفههای ادراک توجیه رفتار (0٫001>p، 0٫315=β) و ادراک کنترلپذیری (0٫003=p، 0٫376=β) بهطور مستقیم توانستند شفقت به خود را پیشبینی کنند. از بین زیرمولفههای انعطافپذیری شناختی، ادراک گزینههای مختلف (0٫002=p، 0٫425=β) و ادراک کنترلپذیری (0٫015=p، 0٫362=β) بهطور مستقیم توانستند تابآوری را پیشبینی کنند.
نتیجه گیری:
براساس یافتهها نتیجه گرفته میشود، انعطافپذیری شناختی نقش اساسی در پیشبینی تابآوری و شفقت به خود پدران دارای کودکان با اختلال اوتیسم دارد.
کلیدواژگان: انعطاف پذیری شناختی، تاب آوری، شفقت به خود، پدران -
صفحه 97زمینه و هدف
نظام ارتباطی مبادله تصویر (پکس) مبتنیبر فناوری با تکیه بر نمادهای دیداری، زمینه مناسب را برای برقراری ارتباط، همکاری، مشارکت و تعامل اجتماعی فراهم میکند. هدف پژوهش حاضر، تعیین مولفههای الگوی آموزشی پکس مبتنیبر فناوری در آموزش کودکان مبتلا به اختلال طیف اتیسم بود.
روش بررسی:
در این پژوهش از روش سنتزپژوهی استفاده شد. پژوهشهای خارجی و داخلی در فاصله سالهای 2010تا2020، با کلیدواژگان نظام ارتباطی مبادله تصویر، پکس مبتنیبر فناوری، اتیسم، آموزش کودکان مبتلا به اختلال طیف اتیسم، ارتباط مکمل و جایگزین، شناسایی شدند. پژوهشهایی که دارای هماهنگی و تناسب بیشتری با هدف پژوهش (مولفههای الگوی آموزشی پکس مبتنیبر فناوری) بودند، برای سنتز انتخاب شدند.
یافتهها:
نتایج نشان داد، الگوی آموزشی پکس مبتنیبر فناوری دارای پنج مولفه اصلی بود: 1. تحلیل شامل بیان اهداف و فعالیتهای پیش از آموزش، تحلیل فراگیر و ایجاد انگیزه؛ 2. طراحی شامل فناوری کمکی بستر اجرای آموزش، محتوای گرافیکی و طراحی پیام و اثربخشی تقویت؛ 3. تولید شامل تصحیح خطاهای فراگیر، ارایه بازخورد و ویژگیها و فعالیتهای یادگیری انفرادی؛ 4. پشتیبانی و اجرا شامل تدارک راهنمایی و حمایت، بهبود تعامل و مشارکت و ارایه تمرین؛ 5. ارزشیابی شامل ارزشیابی فراگیر، ارزشیابی فناوری کمکی و ارزشیابی پیامد.
نتیجهگیری:
براساس یافتههای این پژوهش، الگوی آموزشی پکس مبتنیبر فناوری طراحی شده است و امکان کاربرد این الگو برای تمامی دورههای رسمی، غیررسمی، بلندمدت، کوتاهمدت، ثابت و متغیر، باتوجه به استفاده برای آموزش کودکان مبتلا به طیف اتیسم وجود دارد.
کلیدواژگان: الگوی آموزشی، نظام ارتباطی مبادله تصویر (پکس)، اتیسم، سنتزپژوهی -
صفحه 98زمینه و هدف
اعتیاد و پیامدهای ناخوشایند ناشیاز آن، از مشکلات بسیار مهم سلامت عمومی در سراسر جهان بهشمار میرود. پژوهش حاضر با هدف مقایسه اثربخشی درمان مبتنیبر پذیرش و تعهد و طرحوارهدرمانی بر کاهش اضطراب و تکانشگری در افراد معتاد متجاهر انجام شد.
روش بررسی:
روش پژوهش، نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون، پسآزمون و پیگیری دوماهه همراه با گروه گواه بود. جامعه آماری پژوهش را تمامی معتادان مرد متجاهر ماده شانزده قانون مبارزه با مواد مخدر در استان گیلان در سال 1400-1399 تشکیل دادند. تعداد 45 معتاد مرد واجد شرایط داوطلب وارد مطالعه شدند و بهروش تصادفی در دو گروه آزمایش درمان مبتنیبر پذیرش و تعهد و طرحوارهدرمانی و یک گروه گواه قرار گرفتند (هر گروه پانزده نفر). بهمنظور انجام مداخلات، درمان مبتنیبر پذیرش و تعهد (پترسون و همکاران، 2009) و طرحوارهدرمانی (یانگ و همکاران، 2003) هریک در هشت جلسه صرفا برای گروههای آزمایش اجرا شد. ابزارهای استفادهشده، پرسشنامه اضطراب بک-ویرایش دوم (بک و همکاران، 1996) و مقیاس تکانشگری بارت (بارت و همکاران، 1997) بود. دادهها با استفاده از آزمون تحلیل واریانس با اندازهگیری مکرر و آزمون تعقیبی بونفرونی در نرمافزار SPSS نسخه 22 در سطح معناداری 0٫05 تحلیل شد.
یافتهها:
تغییر در سه مرحله پیشآزمون، پسآزمون و پیگیری صرفنظر از عامل گروه برای متغیرهای تکانشگری و اضطراب معنادار بود (0٫001>p). سه گروه در متغیرهای مذکور تفاوت معناداری داشتند (0٫001>p). همچنین بین میانگین نمرات گروههای آزمایش با گروه گواه در متغیرهای تکانشگری و اضطراب تفاوت معناداری وجود داشت (0٫001>p)؛ اما بین میانگین نمرات تکانشگری و اضطراب در دو گروه آزمایش تفاوت معناداری مشاهده نشد (بهترتیب 0٫195=p و 0٫999=p) و براساس میانگین نمرات، با گذشت زمان دوماهه اثربخشی درمانها پایدار بود.
نتیجهگیری:
براساس یافتههای این پژوهش، درمان مبتنیبر پذیرش و تعهد و طرحوارهدرمانی هر دو بر کاهش تکانشگری و اضطراب افراد معتاد متجاهر اثربخش است؛ اما بین اثربخشی دو درمان تفاوت معنادار وجود ندارد.
کلیدواژگان: درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد، طرح واره درمانی، اضطراب، تکانشگری، معتاد متجاهر -
صفحه 99زمینه و هدف
ویروس کووید 19 سبب ایجاد تغییرات سریع و وسیعی شد. یکی از این تغییرات، اجباریشدن آموزش الکترونیکی و مجازی بود. تغییرات مذکور، مشکلات و چالشهای زیادی برای دانشآموزان بهوجود آورد که زمینهای برای بروز مشکلات روانی بود. این مشکلات میتواند منجربه ترس ازدستدادن سال تحصیلی شود. فقدان ابزار مناسب برای بررسی ترس ازدستدادن سال تحصیلی در دانشآموزان، ضرورت پرسشنامهای برخوردار از روایی و پایایی پذیرفتنی و هماهنگ با فرهنگ ایرانی را مطرح کرد؛ لذا پژوهش حاضر با هدف رواسازی و اعتباریابی پرسشنامه ترس ازدستدادن سال تحصیلی، در دانشآموزان ایرانی انجام شد.
روش بررسی:
پژوهش حاضر از نوع روششناختی بود. جامعه آماری پژوهش را تمامی دانشآموزان دوره دوم متوسطه شهر بهبهان تشکیل دادند که از میان آنها، 354 نفر بهروش نمونه گیری تصادفی خوشهای چندمرحلهای انتخاب شدند. ابزار پژوهش پرسشنامه ترس ازدستدادن سال تحصیلی بود که توسط حسن و بایو در سال 2020 ساخته شد. این پرسشنامه بهصورت پرسشنامه خودگزارشی و تکمولفهای و دارای پنج گویه است. همچنین بهمنظور سنجش روایی، از روایی محتوایی و روایی صوری و روایی سازه استفاده شد. در روایی سازه، تحلیل عاملی تاییدی براساس شاخص ریشه دوم میانگین مربعات خطای برآورد (RMSEA) و شاخص نکویی برازش (GFI) بهکار رفت. سنجش پایایی ابزار با آزمون آلفای کرونباخ صورت گرفت.
یافتهها:
نتایج بهدستآمده در این مطالعه نشان داد، ضمن تایید روایی صوری و محتوایی، روایی سازه با استفاده از تحلیل عاملی تاییدی اعتبارسنجی پرسشنامه براساس دو شاخص ریشه دوم میانگین مربعات خطای برآورد (0٫026=RMSEA) و نکویی برازش (0٫978=GFI) تایید میشود و میزان آلفای کرونباخ برای سنجش پایایی ابزار 0٫73 است.
نتیجه گیری:
بنابراین بررسی ویژگیهای روانسنجی پرسشنامه مشخص کرد، پرسشنامه حاضر از روایی و پایایی لازم برخوردار است؛ ازاینرو میتوان از آن برای ارزیابی ترس ازدستدادن سال تحصیلی دانشآموزان در پژوهشهای آتی استفاده کرد.
کلیدواژگان: اعتباریابی، ترس ازدست دادن سال تحصیلی، کووید 19 -
صفحه 100زمینه و هدف
اختلال در کارکردهای خانواده، مشکلات ناشیاز ناسازگاری و نیز نارضایتیهای زناشویی بهطرق مستقیم و غیرمستقیم آثار زیانباری را برای زوجها در پی دارد. مطالعه حاضر با هدف مقایسه اثربخشی درمان هیجانمدار با درمان شناختی-رفتاری مثبتنگر بر کارکردهای مختل هیجانی، شناختی و رفتاری در زنان متاهل مراجعهکننده به مراکز مشاوره انجام شد.
روش بررسی:
روش این پژوهش، نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون، پسآزمون و پیگیری سهماهه همراه با گروه گواه بود. جامعه آماری را تمامی زنان متاهل مراجعهکننده به مراکز مشاوره سازمان فرهنگیهنری شهرداری شهر تهران در سالهای 1396تا1397 تشکیل دادند. حجم نمونه 45 نفر از زنان واجد شرایط داوطلب بود که بهصورت نمونهگیری هدفمند و تصادفی وارد مطالعه شدند و بهطور تصادفی در دو گروه آزمایش و یک گروه گواه قرار گرفتند (هر گروه پانزدهنفر). ابزارهای جمعآوری دادهها، فرم کوتاه مقیاس تجارب در روابط نزدیک (وی و همکاران، 2007)، مقیاس اسنادهای ارتباطی (فینچام و برادبوری، 1992) و ویراست دوم مقیاس مقابله با تعارض (رحیم، 1983) بود. صرفا گروههای آزمایش مداخلههای درمان هیجانمدار و درمان شناختی-رفتاری مثبتنگر را دریافت کردند. تحلیل دادهها با استفاده از روش تحلیل واریانس با اندازهگیری مکرر و آزمونهای تعقیبی توکی و بونفرونی در نرمافزار SPSS نسخه 24 در سطح معناداری 0٫05 انجام پذیرفت.
یافته ها:
هر دو درمان بر کاهش کارکردهای مختل هیجانی، رفتاری و شناختی موثر بود (0٫05>p). درمان شناختی-رفتاری مثبتنگر درمقایسه با درمان هیجانمدار بر کاهش کارکردهای مختل شناختی و رفتاری در پسآزمون اثربخشی بیشتری داشت؛ اما درمان هیجانمدار درمقایسه با درمان شناختی-رفتاری مثبتنگر بر کاهش کارکرد مختل هیجانی در پسآزمون اثربخشی بیشتری داشت (0٫05>p). در میانگین نمرات متغیرهای مذکور بین مراحل پیشآزمون با پسآزمون و مراحل پیشآزمون با پیگیری تفاوت معنادار وجود داشت (0٫05>p)؛ اما بین مراحل پسآزمون با پیگیری تفاوت معنادار مشاهده نشد که حاکی از ماندگاری درمانها در دوره پیگیری بود (0٫05<p).
نتیجه گیری:
درمان شناختی-رفتاری مثبتنگر درمقایسه با درمان هیجانمدار در میزان کاهش کارکردهای مختل شناختی و رفتاری در پسآزمون اثربخشی بیشتری دارد. همچنین درمان هیجانمدار درمقایسه با درمان شناختی-رفتاری مثبتنگر در میزان کاهش کارکرد مختل هیجانی در پسآزمون اثربخشی بیشتری دارد.
کلیدواژگان: درمان هیجان مدار، درمان شناختی-رفتاری مثبت نگر، کارکردهای مختل -
صفحه 101زمینه و هدف
تعاملات هیجانی و جنسی کارآمد و موثر دارای نقشی مهم در زندگی زناشویی زوجین است. شناسایی کاستیها در این زمینه در سازگاری زوجین و کاهش میزان طلاق، تاثیر بسزایی دارد. هدف پژوهش حاضر، بررسی مقایسه رضایت جنسی و طلاق عاطفی در زوجین در حال طلاق و زوجین عادی در شهرستان بندرعباس بود.
روش بررسی:
روش تحقیق از نوع علیمقایسهای بود. جامعه آماری پژوهش را تمامی زوجین متقاضی طلاق و زوجهای غیرمتقاضی (عادی) شهر بندرعباس در تابستان سال 1398 تشکیل دادند که با استفاده از روش نمونهگیری دردسترس تعداد 160 زوج متقاضی طلاق بهعنوان گروه نمونه در نظر گرفته شدند. بهمنظور مقایسه پس از همتاسازی از نظر جنسیت و سطح تحصیلات، 160 زوج عادی نیز بهصورت دردسترس انتخاب شدند. ابزارهای اندازهگیری پرسشنامه رضایت جنسی (لارسون و همکاران، 1998) و پرسشنامه طلاق عاطفی (گاتمن، 1994) بود. تحلیل دادهها با استفاده از آزمون تی مستقل در نرمافزار SPSS نسخه 22 در سطح معناداری 0٫05 صورت گرفت.
یافته ها:
نتایج نشان داد، بین دو گروه زوجین در حال طلاق و زوجین عادی، در رضایت جنسی و همه مولفههای آن (تمایل به برقراری روابط جنسی، نگرش جنسی، کیفیت زندگی جنسی، سازگاری جنسی) (0٫001>p) و طلاق عاطفی و همه مولفههای آن (جدایی و فاصله از یکدیگر، احساس تنهایی و انزوا، نیاز به همراه و همصحبت، احساس بیحوصلگی و بیقراری) (0٫001>p) تفاوت معناداری وجود داشت. نمره زوجین در حال طلاق در رضایت جنسی کمتر از زوجین عادی بود؛ درحالیکه در طلاق عاطفی نمره زوجین در حال طلاق بیشتر از زوجین عادی بهدست آمد.
نتیجه گیری:
براساس یافتههای پژوهش نتیجه گرفته میشود، بین دو گروه زوجین در حال طلاق و زوجین عادی در رضایت جنسی و طلاق عاطفی و همه مولفههای آنها تفاوت معناداری وجود دارد؛ بنابراین لزوم طراحی مداخلات عاطفی و جنسی در ارتباط با کاهش مشکلات زناشویی زوجین ضروری است.
کلیدواژگان: طلاق، طلاق عاطفی، رضایت جنسی، زوجین -
صفحه 102زمینه و هدف
یادگیری زبان انگلیسی مفید و حتی لازم است؛ بنابراین هدف مطالعه حاضر بررسی اجرای رویکرد خودتنظیمی بر خواندن و درک مطلب زبان انگلیسی و ظرفیت خودپنداره تحصیلی یادگیرندگان دارای معلولیت جسمی بود.
روش بررسی:
روش پژوهش، نیمهآزمایشی از نوع پیشآزمون و پسآزمون با گروه گواه بود. جامعه آماری پژوهش را فراگیران دارای معلولیت جسمی مراجعهکننده به مرکز بهزیستی شهرستان رفسنجان تشکیل دادند. سینفر داوطلب دارای معلولیت جسمی بهروش نمونهگیری دردسترس وارد مطالعه شدند و بهصورت تصادفی در دو گروه آزمایش و گواه (هر گروه پانزده نفر) قرار گرفتند. ابزارهای پژوهش شامل پرسشنامه خودپنداره تحصیلی مارش (مارش، 1990) و آزمون درک مطلب (پال کارن، 1996) بود. ابتدا از هر دو گروه پیشآزمون گرفته شد. سپس گروه آزمایش دستورالعملهای خودتنظیمی را دریافت کرد؛ اما برای گروه گواه هیچ دستورالعملی ارایه نشد. تجزیهوتحلیل دادههای آماری با استفاده از آزمونهای تی زوجی و تی مستقل در نرمافزار SPSS نسخه 23 صورت گرفت. سطح معناداری آزمونها 0٫05 در نظر گرفته شد.
یافته ها:
نتایج آزمون تی زوجی بیانگر معناداربودن استفاده از رویکرد خودتنظیمی برای گروه آزمایش در ارتقای میزان خواندن و درک مطلب زبان انگلیسی (0٫001=p) و خودپنداره تحصیلی (0٫002=p) بود. همچنین نتایج آزمون تی مستقل دلالت بر معناداربودن تاثیر رویکرد خودتنظیمی بر میزان خواندن و درک مطلب (0٫003=p) و خودپنداره تحصیلی (0٫001=p) این گروه داشت.
نتیجه گیری:
براساس نتایج این پژوهش، روش خودتنظیمی توانست باعث افزایش میزان خواندن و درک مطلب زبان انگلیسی و خودپنداره تحصیلی فراگیران دارای معلولیت جسمی شود.
کلیدواژگان: خودپنداره تحصیلی، خودتنظیمی، خواندن و درک مطلب، یادگیری زبان، افراد دارای معلولیت جسمی -
صفحه 103زمینه و هدف
رضایت از زندگی یکی از مولفههای مهم در پژوهشهای روانشناختی است که افراد در صورت دستنیافتن به آن با مشکلات و ناتوانیهایی مواجه میشوند. هدف از این پژوهش مدلیابی نقش واسطهای ویژگیهای شخصیتی در رابطه بین مهارت حل مسیله با رضایت از زندگی در خانوادهها بود.
روش بررسی:
این پژوهش بهروش توصیفیهمبستگی انجام شد. جامعه آماری پژوهش را تمامی زوجهای مراجعهکننده به مراکز مشاوره مناطق دو و پنج شهر تهران در نیمه دوم سال 1397 و نیمه اول سال 1398 به تعداد 1283 نفر تشکیل دادند که از بین آنها 290 نفر بهروش نمونهگیری دردسترس انتخاب شدند. برای جمعآوری دادههای لازم، پرسشنامه شخصیتی پنجعاملی نیو (مککری و کاستا، 2004)، پرسشنامه حل مسیله (هپنر و بیکر، 1997) و پرسشنامه رضایت از زندگی (دینر و همکاران، 2003) بهکار رفت. بهمنظور تحلیل دادهها، علاوهبر شاخصهای آمار توصیفی از ضریب همبستگی پیرسون و روش آماری معادلات ساختاری در سطح معناداری 0٫05 در نرمافزارهای SPSS و AMOS استفاده شد.
یافتهها:
نتایج نشان داد، اثر کل رضایت از زندگی بر متغیر مهارتهای حل مسیله معنادار بود (0٫001<p و 0٫439=β)؛ همچنین اثر مستقیم رضایت از زندگی بر متغیر مهارتهای حل مسیله معنادار بود (0٫001<p و 0٫285β=). اثر غیرمستقیم رضایت از زندگی با میانجیگری ویژگیهای شخصیتی بر متغیر مهارتهای حل مسیله، با استفاده از روش برآورد بوتاسترپ، معنادار بود (0٫001<p و 0٫154β=). مدل پژوهش از برازش خوبی برخوردار بود (1٫537=df/X2 و 0٫996=CFI و 0٫994G=FI، 0٫990=AGFI و 0٫031=RMSEA).
نتیجه گیری:
براساس یافتههای پژوهش نتیجهگیری میشود، مدل ساختاری پژوهش با دادههای گردآوریشده برازش دارد و برای تبیین رضایت از زندگی در خانوادهها میتوان از متغیر مهارت حل مسیله با میانجیگری ویژگیهای شخصیتی استفاده کرد.
کلیدواژگان: ویژگی های شخصیتی، مهارت های حل مسئله، رضایت از زندگی -
صفحه 104زمینه و هدف
واژینیسموس از شدیدترین کژکاریهای جنسی در زنان است که اثرات روانشناختی زیادی دارد. پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی رواندرمانی پویشی-تجربی تسریعشده بر اضطراب، سازگاری زناشویی و کیفیت زندگی جنسی در زنان مبتلا به واژینیسموس انجام شد.
روش بررسی:
روش پژوهش، نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون و پسآزمون همراه با گروه گواه بود. جامعه آماری پژوهش را تمامی زنان مبتلا به اختلال واژینیسموس مراجعهکننده به کلینیکهای رواندرمانی تهران در فاصله تیر تا شهریور 1398 تشکیل دادند. نمونه پژوهش، افراد واجد شرایط و داوطلب بودند که بهصورت تصادفی در گروه گواه و گروه آزمایش قرار گرفتند. حجم نمونه برای هر گروه ده نفر در نظر گرفته شد. گردآوری دادهها در پیشآزمون و پسآزمون و برای هر دو گروه، با استفاده از پرسشنامه کیفیت جنسی زنان (سایموندس و همکاران، 2005)، سیاهه اضطراب بک (بک و همکاران، 1988) و مقیاس سازگاری زناشویی (اپت و هرلبرت، 1992) انجام پذیرفت. گروه آزمایش مداخله دوازدهجلسهای را با رویکرد رواندرمانی پویشی-تجربی تسریعشده دریافت کرد و برای گروه گواه در این مدت هیچگونه مداخله روانشناختی ارایه نشد. دادهها با استفاده از آزمون آماری تی مقایسه میانگینهای دو گروه مستقل و تحلیل کوواریانس چندمتغیره (مانکوا) در نرمافزار SPSS نسخه 25 و با درنظرگرفتن سطح معناداری 0٫05 تحلیل شد.
یافته ها:
نتایج نشان داد، بین گروه گواه و گروه آزمایش در متغیرهای سازگاری زناشویی و کیفیت زندگی جنسی تفاوت معناداری وجود داشت (0٫001>p)؛ اما در متغیر اضطراب تفاوت معناداری بین دو گروه مشاهده نشد (0٫352=p). همچنین براساس شاخص اندازه اثر، 59 و 47درصد از تغییرات نمرات متغیرهای سازگاری زناشویی و کیفیت زندگی جنسی دو گروه در اثر اعمال متغیر مستقل بود.
نتیجه گیری:
یافتههای پژوهش بر اثربخشی رویکرد رواندرمانی پویشی-تجربی تسریعشده در بهبود سازگاری و کیفیت زندگی جنسی زنان مبتلا به واژینیسموس تاکید دارد.
کلیدواژگان: روان درمانی پویشی-تجربی تسریع شده، کیفیت زندگی جنسی، سازگاری زناشویی، واژینیسموس -
صفحه 105زمینه و هدف
بهدلیل شیوع گسترده افسردگی، مقایسه روشهای نوین درمان ضروری است. هدف این پژوهش، مقایسه اثربخشی درمان شناختیرفتاری بر بستر پیامرسان آنلاین متنی (واتساپ) و درمان شناختیرفتاری حضوری، بر افسردگی مداوم بود.
روش بررسیروش این مطالعه از نوع نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون و پسآزمون با دو گروه آزمایش و یک گروه گواه بود. جامعه آماری را تمامی افراد 18تا55ساله مراجعهکننده به چهار کلینیک مشاوره و روانشناسی در غرب شهر تهران در سال 1398 تشکیل دادند. تعداد سی بیمار مبتلا به افسردگی مداوم که داوطلب مشارکت در مطالعه بودند، بهروش دردسترس انتخاب شدند. سپس بهطور تصادفی در سه گروه دهنفره (گروه درمان حضوری، گروه درمان واتساپی، گروه گواه) بهعنوان نمونه قرار گرفتند. ابزارهای پژوهش، پرسشنامه افسردگی بک-ویرایش دوم (بک و همکاران، 1996) و نسخه بالینی مصاحبه بالینی ساختاریافته (فرست و همکاران، 2016) بود. در هشت جلسه نوددقیقهای، بهصورت هفتهای یک جلسه مباحث درمان شناختیرفتاری مطرح شد که بهلحاظ محتوا برای دو گروه بهصورت یکسان اجرا شد. دادهها با استفاده از آزمون تحلیل کوواریانس، آزمون تعقیبی بونفرونی و آزمونهای تحلیل واریانس یکراهه و کایدو در نرمافزار SPSS نسخه 22 انجام شد. سطح معناداری آزمونها 0٫05 درنظر گرفته شد.
یافتهها:
نتایج نشان داد، هر دو مداخله درمانی یعنی درمان شناختیرفتاری فردی حضوری و درمان شناختیرفتاری واتساپی بر کاهش علایم افسردگی مداوم درمقایسه با گروه گواه تاثیر معنادار داشتند (0٫001>p). مقایسه این دو روش درمانی مشخص کرد، تفاوت معناداری بین دو روش مذکور نیست (0٫690=p).
نتیجهگیری:
نتایج این پژوهش، حمایتی تجربی برای اثربخشی رواندرمانیهای شناختیرفتاری حضوری و واتساپی در کاهش افسردگی مداوم فراهم میآورد و میتوان از این دو روش بهعنوان شیوههایی کارآمد برای کاهش علایم افسردگی مداوم استفاده کرد.
کلیدواژگان: روان درمانی شناختی رفتاری، افسردگی مداوم، پیام رسان آنلاین متنی (واتساپ) -
صفحه 106زمینه و هدف
اختلال افسردگی از اختلالات شایع و مخرب روانی در جامعه و بهویژه دانشآموزان محسوب میشود؛ ازاینرو هدف پژوهش حاضر تعیین اثربخشی درمان مبتنیبر پذیرش و تعهد در بازداری شناختی و تحمل پریشانی دانشآموزان افسرده دختر مقطع متوسطه دوم بود.
روش بررسی:
روش مطالعه حاضر نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون و پسآزمون با گروه گواه بود. جامعه آماری را تمامی دانشآموزان دختر مقطع متوسطه دوم مبتلا به افسردگی در شش ماه نخست سال 1398 تشکیل دادند که برای درمان به کلینیک خدمات روانشناختی منطقه چهار تهران (راه برتر) مراجعه کردند. نمونه آماری شامل سی نفر بود که افراد واجد شرایط داوطلب بهصورت تصادفی در گروه آزمایش و گروه گواه (هر گروه پانزده نفر) قرار گرفتند. گروه آزمایش بهمدت هشت جلسه نوددقیقهای درمان مبتنیبر پذیرش و تعهد هیز و همکاران (2012) را دریافت کرد؛ اما برای گروه گواه هیچ نوع مداخلهای ارایه نشد. بهمنظور جمعآوری دادهها از مصاحبه بالینی ساختاریافته (لوبستال و همکاران، 2011)، پرسشنامه افسردگی بک-ویرایش دوم (بک و همکاران، 1996)، مقیاس تحمل پریشانی (سیمون و گاهر، 2005) و پرسشنامه بازداری خرس سفید (وگنر و زناکوز، 1994) استفاده شد. تحلیل دادهها با استفاده از آزمون خیدو، تحلیل کوواریانس چندمتغیری و تکمتغیری در نرمافزار SPSS نسخه 24 در سطح معناداری 0٫05=α صورت گرفت.
یافته ها:
نتایج نشان داد، درمان مبتنیبر پذیرش و تعهد بهطور معناداری موجب کاهش بازداری شناختی (0٫001>p) و افزایش مولفههای متغیر تحمل پریشانی شامل تحمل، جذب، ارزیابی و تنظیم (0٫001>p) در دانشآموزان افسرده در گروه آزمایش درمقایسه با گروه گواه شد. همچنین اندازه اثر نشاندهنده میزان تاثیر درمان مبتنیبر پذیرش و تعهد بر کاهش متغیر بازداری شناختی (0٫428) و افزایش مولفههای متغیر تحمل پریشانی دانشآموزان دبیرستانی مبتلا به افسردگی شامل تحمل (0٫396)، جذب (0٫326)، ارزیابی (0٫267) و تنظیم (0٫229) بود.
نتیجه گیری:
براساس یافتهها نتیجهگیری میشود، تمرینهای درمان مبتنیبر پذیرش و تعهد موجب ارتقای وضعیت روانشناختی دانشآموزان افسرده میشود.
کلیدواژگان: درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد، بازداری شناختی، تحمل پریشانی، افسردگی -
صفحه 107زمینه و هدف
سوگ، پاسخ شناختی، هیجانی، فیزیولوژیک و رفتاری در مواجهه با فقدان است و اگر بیش از شش ماه در کودکان و یک سال در بزرگسالان بهطول بینجامد، بهعنوان سوگ پیچیده پایدار شناخته میشود که پیامدهای جسمی و روانی منفی متعددی بههمراه دارد. پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی گروهدرمانی شناختی-رفتاری بر علایم سوگ در زنان مبتلا به اختلال سوگ پیچیده پایدار انجام گرفت.
روش بررسی:
روش پژوهش حاضر نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون و پسآزمون همراه با گروه گواه بود. جامعه آماری مراجعان زن به مرکز سوگدرمانی شروین در سال 1399 بودند که طی یک سال گذشته یکی از بستگان درجه یک خود را از دست داده بودند. از این جامعه آماری 24 نفر واجد شرایط داوطلب بهروش نمونهگیری تصادفی وارد مطالعه شدند و در دو گروه آزمایش و گواه (هر گروه دوازده نفر) قرار گرفتند. ابزارهای پژوهش، پرسشنامه سوگ (بارت و اسکات، 1998) و بسته پروتکل درمان شناختیرفتاری بود که در هشت جلسه نوددقیقهای صرفا برای گروه آزمایش اجرا شد. تحلیل دادهها با استفاده از آزمون تحلیل کوواریانس تکمتغیره صورت گرفت. همه آزمونها در سطح معناداری (0٫05=α) در نسخه 21 نرمافزار SPSS تحلیل شدند.
یافته ها:
نتایج نشان داد، گروهدرمانی شناختی-رفتاری بر کاهش علایم سوگ در گروه آزمایش شامل نشانههای احساس گناه (0٫013=p)، تلاش برای توجیه (0٫038=p)، واکنشهای بدنی (0٫006=p)، احساس ترکشدن (0٫016=p)، قضاوت شخصی (0٫001=p)، خجالت/شرمندگی (0٫001>p) و بدنامی سوگ (0٫042=p) تاثیر معناداری داشت.
نتیجه گیری:
براساس یافتههای پژوهش نتیجه گرفته میشود، بسته آموزشی گروهدرمانی شناختی-رفتاری میتواند بهعنوان مداخلهای موثر برای کاهش علایم سوگ مزمن در زنان مبتلا به اختلال سوگ پیچیده پایدار استفاده شود.
کلیدواژگان: سوگ، درمان شناختی -رفتاری، سوگ پیچیده پایدار، زنان -
صفحه 108زمینه و هدف
سرطان یکی از بیماریهای مزمن، مخرب و پیشرونده است که فشار زیادی را بر بیمار، خانواده و جامعه تحمیل میکند. تشخیص و درمان این بیماری با مشکلات روانشناختی زیادی همراه است. پژوهش حاضر با هدف اثربخشی درمان مبتنیبر شفقت بر رشد پس از سانحه و اضطراب مرگ در زنان مبتلا به سرطان انجام شد.
روش بررسی:
روش پژوهش نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون و پسآزمون همرا ه با گروه گواه بود. جامعه آماری را تمامی زنان مبتلا به سرطان پستان مراجعهکننده به بیمارستان آراد شهر تهران تشکیل دادند که در سهماهه اول سال 1398 مراجعه کردند و دارای پرونده پزشکی بودند. از این جامعه سی نفر بهشیوه نمونهگیری هدفمند انتخاب شدند و بهروش تصادفی در گروه آزمایش و گروه گواه (هر گروه پانزده نفر) قرار گرفتند. گروه آزمایش در هشت جلسه نوددقیقهای روش شفقتدرمانی (گیلبرت، 2009) را دریافت کرد و برای گروه گواه آموزش ارایه نشد. جمعآوری دادهها براساس پرسشنامه جمعیتشناختی، پرسشنامه رشد پس از سانحه (تدسچی و کالهون، 1996) و مقیاس اضطراب مرگ (تمپلر، 1970) انجام پذیرفت. تحلیل دادهها با استفاده از روش تحلیل کوواریانس در نرمافزار SPSS نسخه 22 صوررت گرفت. سطح معناداری آزمونها 0٫05 در نظر گرفته شد.
یافته ها:
نتایج نشان داد، با کنترل اثر پیشآزمون در پسآزمون بین بیماران مبتلا به سرطان پستان (گروه آزمایش) و گروه گواه در متغیرهای رشد پس از سانحه و اضطراب مرگ تفاوت معناداری وجود داشت (0٫001>p). میزان تاثیر در متغیر رشد پس از سانحه 0٫825 و در متغیر اضطراب مرگ 0٫717 بود.
نتیجه گیری:
براساس یافتههای این پژوهش نتیجه گرفته میشود، درمان مبتنیبر شفقت بر افزایش رشد پس از سانحه و کاهش اضطراب مرگ در زنان مبتلا به سرطان پستان موثر است.
کلیدواژگان: درمان مبتنی بر شفقت، رشد پس از سانحه، اضطراب مرگ، سرطان پستان -
صفحه 109زمینه و هدف
فلجمغزی جزو بیماریهای شایع عصبیعضلانی در کودکان همراه با اختلالات ثانویه است. هدف تحقیق حاضر، بررسی تاثیر هشت هفته تمرینات تعدیلشده هاتایوگا بر قدرت عضلات فلکسور تنه کودکان فلج مغزی اسپاستیک دایپلژیک بود.
روش بررسی:
این پژوهش بهروش نیمهتجربی و با طرح دوگروهی همراه با پیشآزمون و پسآزمون بر کودکان مبتلا به فلجمغزی اسپاستیک دایپلژیک با رده سنی 7تا14 سال در سال 1397 انجام شد. نمونههای پژوهش را چهارده کودک داوطلب مبتلا به معلولیت فلج مغزی اسپاستیک دایپلژیک تشکیل دادند که براساس شرایط ورود به پژوهش بهطور هدفمند انتخاب شدند و بهصورت تصادفی در گروه تجربی و گروه گواه (هر گروه هفت نفر) قرار گرفتند. گروه تجربی هشت هفته تمرینات تعدیلشده هاتایوگا را انجام داد و گروه گواه هیچگونه مداخلهای دریافت نکرد. از آزمودنیها در دو مرحله پیشآزمون و پسآزمون اندازهگیری قدرت تنه بهوسیله دستگاه داینامومتر دیجیتال موس انجام و ثبت شد. بهمنظور بررسی اختلاف بینگروهی، آزمون یومنویتنی و برای ارزیابی اختلاف درونگروهی، آزمون ویلکاکسون در سطح معناداری 0٫05 در نرمافزار SPSS نسخه 24 بهکار رفت.
یافته ها:
نتایج آزمون یومنویتنی نشان داد، بین گروهها در مرحله پسآزمون از نظر قدرت عضلات فلکسور تنه مبتلایان به معلولیت فلج مغزی اسپاستیک دایپلژیک (0٫030=p) تفاوت معناداری مشاهده شد؛ همچنین آزمون ویلکاکسون مشخص کرد، تمرین هاتایوگا اثر معناداری بر گروه تجربی داشت (0٫018=p)؛ درحالیکه در گروه گواه تغییر معناداری یافت نشد (0٫273=p).
نتیجهگیری:
براساس یافتههای این پژوهش، تمرینات هشتهفتهای تعدیلشده هاتایوگا میتواند برنامه تمرینی مناسبی برای افزایش قدرت عضلات فلکسوری تنه کودکان فلج مغزی اسپاستیک دایپلژیک باشد.
کلیدواژگان: هاتایوگا، قدرت عضلات فلکسور تنه، فلج مغزی، اسپاستیک دایپلژیک -
صفحه 110زمینه و هدف
نقاشی نابینایان نشاندهنده تجسمی است که از دنیای پیرامون خود دارند. نابینایان باتوجه به فقدان حس بینایی تصویرسازی ذهنی را جانشین هرگونه تصویرسازی دیداری میکنند. هدف از انجام پژوهش حاضر، ارزیابی و تحلیل کیفیت بصری در تصاویر ذهنی رسمشده توسط نابینایان بود.
روش بررسیاین پژوهش با روش تحقیق ترکیبی کمی و کیفی صورت پذیرفت. نتایج بهدستآمده از آموزش نقاشی به ده فرد نابینای 12تا18 سال در فاصله زمانی یک سال و از هر هنرمند نابینا ده اثر، درمجموع صد اثر نقاشی بهعنوان نمونه موردی گزینش و بررسی شد. تحلیل توصیفی دادههای کمی براساس شاخصههای بصری همانند رنگ، بافت، خط و سطح، صورت گرفت. از تحلیل نتایج کمی حاصل از نمونههای موردی، ویژگیهای بصری اصلی در آثار نقاشی نابینایان استنباط و شناسایی شد.
یافته ها:
یافتهها نشان داد، تصاویر و فرمهای بهکاررفته در نقاشی نابینا، صرفنظر از بازنمایی اشیاء میتواند بیانگر اندیشهها، احساس و عواطف آنها نیز باشد؛ همچنین استفاده از رنگهای خالص، کاربرد بافت و برجستگی، بهرهجویی از نقطه بهجای خط و ترسیم دوبعدی بهعنوان شاخصههای بصری اصلی در آثار آنها مشهود است. در تحلیل حسی و روانشناختی آثار نقاشی نابینایان ویژگیهای انتزاعگرایی، همنهادی (بهمعنای ساخت مفاهیم پیچیده از عناصر ساده)، زاویه دید ترکیبی، ترکیببندی نامتعارف و نامتناسب، دگرگونی و تحریف صفات مانوس و نمادگرایی، از یافتههای این پژوهش استنباط شد.
نتیجه گیری:
براساس یافتههای پژوهش حاضر، توجه به ویژگیهای نقاشی نابینایان برای کشف جهان درون این افراد ضرورت دارد. نقاشی در افزایش اعتمادبهنفس و تقویت تصویرسازی ذهنی نابینایان دارای نقش موثری است؛ درنتیجه میتوان از آن بهعنوان روش آموزشی مفیدی در نابینایان استفاده کرد.
کلیدواژگان: نقاشی نابینا، هنر نابینا، تصویرسازی نابینایان، نابینایی -
صفحه 111زمینه و هدف
مشکلات جانبازان در زندگی روزمره تاثیر زیادی بر خانواده و بهخصوص همسر آنها دارد. پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی درمان مبتنیبر پذیرش و تعهد بر امیدواری و بهزیستی روانشناختی همسران جانبازان شهرستان ساری انجام شد.
روش بررسی:
روش پژوهش، نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون، پسآزمون با گروه گواه بههمراه پیگیری 45 روزه بود. جامعه آماری پژوهش را تمامی همسران جانبازان مراجعهکننده به کلینیک مشاوره شاهد به تعداد 120نفر، تشکیل دادند. سی نفر از همسران جانبازان براساس معیارهای ورود به مطالعه و خروج از آن انتخاب شدند و بهطور تصادفی در گروه آزمایش و گروه گواه قرار گرفتند (هر گروه پانزده نفر). گروه آزمایش طی هشت جلسه نوددقیقهای بهصورت هفتگی درمان مبتنیبر پذیرش و تعهد را دریافت کرد؛ اما برای گروه گواه مداخلهای ارایه نشد. شرکتکنندگان، مقیاس بهزیستی روانشناختی ریف (ریف، 1989) و مقیاس امیدواری (میلر و پاورز، 1988) را در سه نوبت پیشآزمون، پسآزمون و پیگیری تکمیل کردند. تحلیل دادهها با استفاده از روش تحلیل واریانس با اندازهگیری مکرر و آزمون تعقیبی بونفرونی در نرمافزار SPSS نسخه 22 انجام شد. سطح معناداری آزمونها 0٫05 در نظر گرفته شد.
یافتهها:
نتایج نشان داد، اثرهای زمان، گروه و تعامل بین زمان و گروه بر متغیرهای امیدواری و بهزیستی روانشناختی معنادار بود (0٫001>p). همچنین در گروه آزمایش، میانگین نمرات متغیرهای امیدواری و بهزیستی روانشناختی، در مراحل پسآزمون و پیگیری بیشتر از پیشآزمون بود و تفاوت معناداری داشت (0٫001>p). تفاوت معناداری بین دو مرحله پسآزمون و پیگیری در متغیرهای امیدواری (0٫495=p) و بهزیستی روانشناختی (0٫386=p) مشاهده نشد که نتایج، ماندگاری اثربخشی درمان مبتنیبر پذیرش و تعهد را در مرحله پیگیری برای هر دو متغیر در گروه آزمایش نشان میدهد.
نتیجهگیری:
براساس نتایج پژوهش نتیجه گرفته میشود که درمان مبتنیبر پذیرش و تعهد رویکرد درمانی مناسبی برای افزایش امید و بهبود بهزیستی روانشناختی همسران افراد جانباز است.
کلیدواژگان: درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد، امیدواری، بهزیستی روان شناختی، همسران جانبازان -
صفحه 112زمینه و هدف
علاوهبر تاثیر مسایل روانشناختی در شکلگیری سرطان، تشخیص و درمان سرطان نیز با استرس و اضطراب همراه است که سلامت فرد را بهطور منفی تحتتاثیر قرار میدهد. پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی درمان شناختی-رفتاری بر اضطراب، استرس ادراکشده و راهبردهای مقابله با درد بیماران مبتلا به سرطان خون انجام شد.
روش بررسی:
روش پژوهش، نیمهآزمایشی با هدف کاربردی با طرح پیشآزمون و پسآزمون همراه با گروه گواه بود. جامعه آماری پژوهش را تمامی بیماران مبتلا به سرطان خون شهر اصفهان در سال 1398 تشکیل دادند که از بین آنها سی نفر بهصورت دردسترس انتخاب شدند. سپس بهروش تصادفی در گروه درمان شناختی-رفتاری (15=n) و گروه گواه (15=n) قرار گرفتند. دادهها با استفاده از مقیاس استرس ادراکشده (کوهن و همکاران، 1983)، سیاهه اضطراب بک (بک و همکاران، 1988) و پرسشنامه راهبردهای مقابله با درد (روزنشتایل و کیف، 1983) در دو دوره زمانی پیش از اجرای مداخله و پس از اجرای مداخله جمعآوری شد. برای تحلیل دادهها، روش تحلیل کوواریانس تکمتغیره با استفاده از نرمافزار SPSS نسخه 22 بهکار رفت. سطح معناداری آزمونها 0٫05 در نظر گرفته شد.
یافتهها:
نتایج نشان داد، با کنترل اثر نمرات پیشآزمون، بین گروه آزمایش و گروه گواه از لحاظ اضطراب (0٫001>p)، استرس ادراکشده (0٫001>p) و راهبردهای مقابله با درد (0٫001>p) تفاوت معنادار وجود داشت.
نتیجهگیری:
براساس یافتههای پژوهش نتیجه گرفته میشود، درمان شناختی-رفتاری بر کاهش اضطراب و استرس ادراکشده و افزایش راهبردهای مقابله با درد بیماران مبتلا به سرطان خون موثر است و میتوان از این درمان درجهت بهبود این مشکلات روانشناختی بیماران مبتلا به سرطان خون استفاده کرد.
کلیدواژگان: درمان شناختی-رفتاری، اضطراب، استرس ادراک شده، راهبردهای مقابله با درد، سرطان خون -
صفحه 113زمینه و هدف
سردرد میگرنی بهعنوان معضلی فراگیر باعث مختلشدن زندگی فرد بیمار و افزایش هزینههای درمانی میشود. هدف پژوهش حاضر، پیشبینی نمره سردردهای میگرنی براساس طرحوارههای ناسازگار اولیه و سبکهای دلبستگی بود.
روش بررسی:
در این پژوهش از روش تحقیق توصیفی از نوع همبستگی استفاده شد. جامعه آماری تمامی دانشجویان دانشگاه آزاد واحد اصفهان در سال تحصیلی 99-1398 بودند که با روش نمونهگیری خوشهای چندمرحلهای، نمونهای به حجم 343 نفر انتخاب شد. دادهها ازطریق پرسشنامه سنجش علایم سردرد میگرن اهواز (نجاریان، 1376)، پرسشنامه طرحوارههای ناسازگار اولیه یانگ-فرم کوتاه (یانگ و براون، 1998) و مقیاس دلبستگی بزرگسالان (هازن و شیور، 1987) جمعآوری شد. تحلیل دادهها با استفاده از نرمافزار SPSS نسخه 25 و ضریب همبستگی پیرسون و رگرسیون خطی چندگانه بهروش بکوارد صورت گرفت. سطح معناداری آزمونها (0٫05=α) بود.
یافتهها:
نتایج نشان داد، بین نمره سردرد میگرنی با محرومیت هیجانی (0٫001=p و 0٫401=r)، نمره سردرد میگرنی با رهاشدگی (0٫001=p و 0٫494=r)، نمره سردرد میگرنی با خودقربانگری (0٫001=p و 0٫497=r)، نمره سردرد میگرنی با آسیبپذیری (0٫001=p و 0٫318=r)، نمره سردرد میگرنی با بازداری هیجانی (0٫001=p و 0٫404=r)، نمره سردرد میگرنی با استانداردهای سخت (0٫001=p و 0٫274=r)، نمره سردرد میگرنی با سبک دلبستگی اجتنابی (0٫001=p و 0٫194=r) و نمره سردرد میگرنی با سبک دلبستگی دوسوگرا (0٫001=p و 0٫329=r) رابطه مستقیم و معنادار مشاهده شد و بین نمره سردرد میگرنی با سبک دلبستگی ایمن (0٫001=p و 0٫110-=r) رابطه معکوس و معنادار وجود داشت. همچنین یافتهها مشخص کرد، محرومیت هیجانی (0٫001=p و 0٫21=β)، خودقربانگری (0٫001=p و 0٫29=β)، بازداری هیجانی (0٫001=p و 0٫17=β)، دلبستگی ایمن (0٫015=p و 0٫12-=β) و دلبستگی دوسوگرا (0٫001=p و 0٫23=β)، توانایی پیشبینی نمره سردرد میگرنی را داشتند.
نتیجه گیری:
باتوجه به یافتههای پژوهش نتیجهگیری میشود، طرحوارههای ناسازگار اولیه و سبکهای دلبستگی ازجمله عوامل موثر بر نمره سردرد میگرنی هستند و توانایی پیشبینی آن را دارند.
کلیدواژگان: سردرد، میگرن، طرح واره های ناسازگار اولیه، سبک دلبستگی -
صفحه 114زمینه و هدف
همپوشی نشانهشناختی اختلال اضطراب بیماری با اختلالهای وسواس و اضطراب فراگیر توجه پژوهشگران را به فرایندهای شناختی مشترک میان آنها جلب کرده است. هدف پژوهش حاضر، مقایسه اختلال اضطراب بیماری با اختلال وسواس و اختلال اضطراب فراگیر در سازههای فراتشخیصی شناختی بود.
روش بررسی:
روش پژوهش حاضر علیمقایسهای بود. جامعه آماری این مطالعه را تمامی بیماران مبتلا به اختلال اضطراب بیماری، اختلال وسواس فکریعملی و اختلال اضطراب فراگیر تشکیل دادند که در سال 1398 به درمانگاههای دو بیمارستان حافظ و ابنسینا در شهر شیراز مراجعه کردند. نمونه پژوهش را پانزده بیمار مبتلا به اضطراب بیماری، پانزده بیمار مبتلا به وسواس و پانزده بیمار مبتلا به اضطراب فراگیر تشکیل دادند که بهشیوه غیرتصادفی و هدفمند انتخاب شدند. ابزارهای پژوهش شامل پرسشنامه کمالگرایی (هیل و همکاران، 2004)، مقیاس نگرش مسیولیتپذیری (سالکووسکیس و همکاران، 2002)، مقیاس عدم تحمل بلاتکلیفی (فریستون و همکاران، 1994) و پرسشنامه تجدیدنظرشده حساسیت اضطرابی (تیلور و کاکس، 1998) بود. دادهها با آزمونهای تحلیل واریانس تکمتغیره، خیدو، تحلیل واریانس چندمتغیره و آزمون تعقیبی LSD در سطح معناداری 0٫05 در نرمافزار SPSS نسخه 26 تحلیل شد.
یافته ها:
نتایج نشان داد، بین سه گروه اختلال اضطراب بیماری، اختلال وسواس فکریعملی و اختلال اضطراب فراگیر، از نظر سازههای عدم تحمل ابهام (0٫757=p)، کمالگرایی (0٫835=p) و مسیولیتپذیری (0٫616=p) تفاوت معناداری وجود نداشت؛ اما تفاوت در حساسیت اضطرابی میان سه گروه معنادار بود (0٫001>p). همچنین در آزمون تعقیبی میانگین حساسیت اضطرابی در گروه اضطراب بیماری بهطور معناداری بیشتر از دو گروه دیگر بود (0٫001>p).
نتیجه گیری:
براساس یافتههای پژوهش، سازههای کمالگرایی، مسیولیتپذیری و عدم تحمل ابهام از سازههای شناختی مشترک در اختلال اضطراب بیماری، اختلال وسواس فکریعملی و اختلال اضطراب فراگیر است؛ باوجوداین، افراد مبتلا به اختلال اضطراب بیماری بهطور درخورتوجهی از حساسیت اضطرابی بیشتری رنج میبرند.
کلیدواژگان: اختلال اضطراب بیماری، اختلال وسواس فکری عملی، اختلال اضطراب فراگیر، رویکرد فراتشخیصی، سازه های شناختی -
صفحه 115زمینه و هدف
اختلال نارسایی توجه-بیشفعالی بهعنوان نوعی اختلال نظام خودتنظیمی شناخته شده است. «کاهیدگی من» به حالتی اطلاق میشود که منابع خودتنظیمی فرد کاهش پیدا کرده است؛ ازاینرو، پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی برنامه آموزشی مدیریت «کاهیدگی من» بر بهبود خودتنظیمی در کودکان پسر با اختلال نارسایی توجه-بیشفعالی 9تا12 سال انجام شد.
روش بررسی:
این پژوهش در قالب طرحی نیمهآزمایشی با پیشآزمون و پسآزمون همراه با گروه گواه و پیگیری یکماهه بود. از بین کودکان با اختلال نارسایی توجه-بیشفعالی سی کودک واجد شرایط بهصورت دردسترس وارد مطالعه شدند. سپس بهشکل تصادفی در گروه آزمایش و گروه گواه (هر گروه پانزده نفر) قرار گرفتند. گروه آزمایش پانزده جلسه یکساعته سه روز در هفته برنامه مدیریت «کاهیدگی من» را دریافت کرد. مقیاس ارزیابی خودکنترلی (کندال و ویلکاکس، 1979) در مراحل پیشآزمون، پسآزمون و پیگیری یکماهه برای هر دو گروه اجرا شد. دادهها ازطریق آزمون تحلیل واریانس با اندازهگیری مکرر و آزمون تعقیبی بونفرونی با استفاده از نرمافزار SPSS نسخه 26 تحلیل شد. سطح معناداری 0٫05 در نظر گرفته شد.
یافته ها:
نتایج نشان داد، برنامه آموزشی مدیریت «کاهیدگی من» بر بهبود خودتنظیمی کودکان با اختلال نارسایی توجه-بیشفعالی در گروه آزمایش تاثیر معنادار داشت (0٫021=p)؛ همچنین در گروه آزمایش، در متغیر خودتنظیمی، بین مراحل پیشآزمون و پیگیری تفاوت معناداری وجود داشت (0٫001>p)؛ اما بین مراحل پسآزمون و پیگیری تفاوت معناداری مشاهده نشد (0٫377=p) که پایداری تاثیرگذاری برنامه آموزشی مدیریت «کاهیدگی من» در طول زمان را نشان میدهد.
نتیجه گیری:
براساس یافتههای پژوهش، میتوان از برنامه آموزشی مدیریت «کاهیدگی من» برای بهبود خودتنظیمی کودکان با اختلال نارسایی توجه-بیشفعالی استفاده کرد.
کلیدواژگان: «کاهیدگی من»، خودتنظیمی، اختلال نارسایی توجه-بیش فعالی -
صفحه 116زمینه و هدف
ویروس نقص ایمنی انسانی (اچآیوی) دارای پیامدهای عمیقی بر ابعاد جسمی، روانشناختی و اجتماعی افراد مبتلا است. پژوهش حاضر با هدف بررسی تاثیر طرحوارهدرمانی بر خودپنداره و سلامت اجتماعی افراد مبتلا به این ویروس انجام گردید.
روشبررسی:
پژوهش از نوع نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون-پسآزمون و گروه گواه بود. جامعه آماری شامل تمامی افراد مبتلا به اچآیوی مراجعهکننده به مرکز مشاوره بیماریهای رفتاری بیمارستان امامخمینی در سال 99-1398 بود. سینفر به روش نمونهگیری دردسترس انتخاب و بهصورت تصادفی در دو گروه پانزده نفری آزمایشی و گواه جایگزین شدند. از پرسشنامههای خودپنداره راجرز (1961) و سلامت اجتماعی کییز (1998) استفاده شد. افراد گروه آزمایشی بهمدت ده جلسه دو ساعته، آموزش گروهی با مدل طرحوارهدرمانی یانگ قرار گرفتند. گروه گواه مداخلهای دریافت نکرد. پس از اتمام آموزش، شرکتکنندگان مجددا پرسشنامههای مذکور را تکمیل کردند. جهت تحلیل دادهها با استفاده از میانگین، انحراف معیار، تحلیل کواریانس در نرم افزار SPSS نسخه 23 انجام شد. سطح معناداری برابر با 0٫05 در نظر گرفته شد.
یافتهها:
نتایج نشان داد تفاوت معناداری بین دو گروه آزمایشی و گواه از لحاظ خودپنداره و سلامت اجتماعی وجود دارد (0٫001>p). تفاوت معناداری بین دو گروه در تمامی خردهمقیاسهای سلامت اجتماعی شامل انطباق اجتماعی، انسجام اجتماعی، شکوفایی اجتماعی، پذیرش اجتماعی (0٫001>p) و مشارکت اجتماعی (0٫018>p) مشاهده شد.
نتیجهگیری:
یافتههای این مطالعات تایید کرد که میتوان از طریق آموزش تکنیکهای طرحوارهدرمانی به افراد دارای اچآیوی، خودپنداره و سلامت اجتماعی آنان را بهبود داد.
کلیدواژگان: طرحواره درمانی، خودپنداره، سلامت اجتماعی، اچ آی وی، ایدز -
صفحه 117زمینه و هدف
اختلالات روانشناختی همراه با اعتیاد مانعی برای ترک و عاملی برای عود مجدد محسوب میشود؛ بنابراین باید در طرح درمان، این اختلالات را نیز در نظر گرفت. پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی درمان مبتنیبر پذیرش و تعهد بر کاهش علایم افسردگی ناشیاز وابستگی به مواد در مردان وابسته به مواد انجام شد.
روشبررسی:
روش این پژوهش، نیمهتجربی با طرح پیشآزمون و پسآزمون با گروه گواه بود. جامعه آماری پژوهش را تمامی مردان دارای تشخیص افسردگی ناشیاز وابستگی به مواد، مراجعهکننده به مراکز ترک اعتیاد شهر اصفهان در سال 1395 تشکیل دادند. از مراجعهکنندگان به کلینیک پارسیان اصفهان که بهصورت دردسترس در نظر گرفته شد، سی نفر بهطور هدفمند مبتنیبر ملاکهای ورود و خروج انتخاب شدند و بهشکل تصادفی در دو گروه آزمایش و گواه قرار گرفتند (هر گروه پانزده نفر). از پرسشنامه افسردگی بک-ویرایش دوم (بک و همکاران، 1996) برای پیشآزمون و پسآزمون در هر دو گروه استفاده شد. به گروه آزمایش طی هشت جلسه 90دقیقهای درمان مبتنیبر پذیرش و تعهد ارایه شد؛ اما برای گروه گواه مداخلهای انجام نشد. تحلیل دادهها با نرمافزارSPSS نسخه 21 در دو سطح آمار توصیفی و استنباطی با محاسبه میانگین و انحراف معیار و تحلیل کوواریانس انجام پذیرفت. سطح معناداری در تمامی آزمونها، 0٫05 در نظر گرفته شد.
یافتهها:
نتایج نشان داد که بین گروه دریافتکننده درمان مبتنیبر پذیرش و تعهد و گروه گواه در علایم افسردگی (0٫001>P)و ابعاد شناختی (0٫001>P)، عاطفی (0٫001>P)و جسمانی (0٫001>P) تفاوت معنادار وجود داشت. میزان تاثیر درمان مبتنیبر پذیرش و تعهد بر کاهش علایم افسردگی و ابعاد شناختی، عاطفی و جسمانی، بهترتیب 63درصد، 61درصد، 67درصد و 77درصد بود.
نتیجهگیری:
باتوجه به یافتههای این پژوهش نتیجه گرفته میشود که درمان مبتنیبر پذیرش و تعهد گروهی منجربه کاهش علایم افسردگی ناشیاز مواد در زمینه شناختی، عاطفی و جسمانی در مردان وابسته به مواد میشود.
کلیدواژگان: درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد، افسردگی، اعتیاد -
صفحه 118زمینه و هدف
باتوجه به اهمیت سبکهای مقابله با استرس و موثربودن تنیدگی تحصیلی بر سلامت روانیجسمانی دانشآموزان، هدف از پژوهش حاضر بررسی نقش میانجیگری تنیدگی تحصیلی در رابطه کیفیت زندگی با سبکهای مقابله با استرس در دانشآموزان متوسطه بود.
روشبررسی:
روش پژوهش توصیفیهمبستگی و بهطور خاص مدلیابی معادلات ساختاری بود. جامعه آماری پژوهش حاضر را تمامی دانشآموزان دوره دوم متوسطه شهر کرمان در سال تحصیلی 97-1396 تشکیل دادند. برای تعیین حجم نمونه، با استفاده از جدول کرجسی و مورگان (1970)، تعداد 367 دانشآموز با روش نمونهگیری خوشهای چندمرحلهای انتخاب شدند. ابزار گردآوری دادهها، پرسشنامه تنیدگی تحصیلی (سان و همکاران، 2011)، فرم کوتاه پرسشنامه کیفیت زندگی سازمان بهداشت جهانی (سازمان بهداشت جهانی، 1998) و پرسشنامه مقابله با موقعیتهای استرسزا (اندلر و پارکر، 1990) بود. تحلیل دادهها با استفاده از روش مدلیابی معادلات ساختاری در نرمافزارهای SPSS نسخه 23 و AMOS نسخه 24 صورت گرفت. سطح معناداری 0٫05 در نظر گرفته شد.
یافتهها:
نتایج نشان داد، کیفیت زندگی بر سبکهای مقابله با استرس شامل سبک مسیلهمدار (0٫001>p و 0٫623=β)، سبک هیجانمدار (0٫001>p و0٫386-=β) و سبک اجتنابی (0٫005=p و 0٫301-=β) اثر مستقیم و معنادار داشت. کیفیت زندگی بر تنیدگی تحصیلی نیز اثر مستقیم و معنادار داشت (0٫001>p و 0٫341-=β). همچنین کیفیت زندگی با میانجیگری تنیدگی تحصیلی بر سبکهای مقابله با استرس شامل سبک مسیلهمدار (0٫005=p و 0٫051=β)، سبک هیجانمدار (0٫001>p و 0٫297-=β) و سبک اجتنابی (0٫001>p و 0٫265-=β) دارای اثرات معناداری بود. بهعلاوه، مدل پژوهش با دادههای گردآوریشده برازش خوبی داشت (1٫65=df/2c و 0٫97=CFI و 0٫94=GFI و 0٫93=NFI و 0٫92=AGFI و 0٫03=RMSEA).
نتیجهگیری:
براساس نتایج پژوهش حاضر، کیفیت زندگی با نقش میانجیگری تنیدگی تحصیلی میتواند مدل مطلوبی بهمنظور پیشبینی سبکهای مقابله با استرس در دانشآموزان دوره دوم متوسطه باشد.
کلیدواژگان: سبک های مقابله با استرس، تنیدگی تحصیلی، کیفیت زندگی -
صفحه 119زمینه و هدف
در افراد با ناتوانی یا معلولیتهای خاص، عوامل محیطی میتوانند اثر بازدارنده در تلفیق اجتماعی داشته باشند. عوامل محیطی و تلفیق اجتماعی وابستگی زیادی به فرهنگ و شرایط جامعه دارند؛ ازاینرو هدف تحقیق حاضر، بررسی ارتباط بین تلفیق اجتماعی با موانع محیطی در افراد دارای ضایعات نخاعی در شهر تهران بود.
روش بررسی:
این پژوهش از نوع مشاهدهایمقطعی بود و بهروش همبستگی انجام شد. جامعه آماری این مطالعه را افراد دارای ضایعه نخاعی شهر تهران تشکیل دادند. نمونه آماری، 152 فرد دارای ضایعه نخاعی از مراکز ضایعه نخاعی شهر تهران در سال 1397 بودند. نمونهگیری بهروش غیراحتمالی و دردسترس بود. جمعآوری دادهها با استفاده از پرسشنامه حاوی متغیرهای دموگرافیک، پرسشنامه تلفیق اجتماعی (ویلر و همکاران، 1993) و پرسشنامه فهرست فاکتورهای محیطی بیمارستان کریگ (تیم تحقیقاتی بیمارستان کریگ، 2001) انجام شد. برای بررسی ارتباط متغیرها از ضریب همبستگی اسپیرمن با نرمافزار SPSS در سطح معناداری 0٫05 استفاده شد.
یافتهها:
نتایج نشان داد، بین متغیر بسامد در بزرگی موانع محیطی با مولفههای تلفیق در خانه (0٫001>p، 0٫315-=r)، تلفیق در جامعه (0٫001>p، 0٫421-=r)، تلفیق در تولید (0٫001>p، 0٫514-=r) و نمره کل تلفیق اجتماعی (0٫001>p، 0٫545-=r) رابطه معکوس و معنادار وجود داشت.
نتیجهگیری:
عوامل محیطی ارتباط معکوسی را با تلفیق در تولید در شهر تهران برای افراد دارای ضایعه نخاعی نشان داد؛ ازاینرو مدیران حوزه ناتوانی باید با برنامهریزی همهجانبه، بهمنظور کاهش موانع محیطی برای اشتغال و تلفیق در تولید، اقدام کنند.
کلیدواژگان: ضایعات نخاعی، تلفیق اجتماعی، موانع محیطی -
صفحه 120زمینه و هدف
مولتیپلاسکلروزیس یکی از بحرانهای بزرگ زندگی فرد بهشمار میرود و عوارض جسمی و حرکتی ناشیاز این بیماری میتواند بر تمامی جنبههای زندگی فرد تاثیر بگذارد. پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی آموزش مثبتاندیشی بر معنای زندگی در زنان مبتلا به اماس عضو انجمن اماس شهر گرگان انجام شد.
روشبررسی:
روش پژوهش حاضر از نوع نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون و پسآزمون با گروه گواه بود. جامعه آماری پژوهش را تمامی زنان مبتلا به اماس عضو انجمن اماس شهر گرگان در سال 1397 تشکیل دادند که پرونده فعال در انجمن داشتند. نمونه این مطالعه چهل نفر از بیماران بودند که براساس ملاکهای ورود به مطالعه و خروج از آن، بهشیوه دردسترس انتخاب شدند و بهطور تصادفی در گروه آزمایش و گروه گواه (هر گروه بیست نفر) قرار گرفتند. ابزار پژوهش پرسشنامه معنای زندگی (استگر و همکاران، 2006) بود که تمامی شرکتکنندگان آن را در مراحل پیشآزمون و پسآزمون تکمیل کردند. جلسات آموزش مثبتاندیشی برای شرکتکنندگان گروه آزمایش در ده جلسه نود دقیقهای برگزار شد. تحلیل دادههای پژوهش با بهرهگیری از آزمون تحلیل کوواریانس تکمتغیره در سطح معناداری 0٫05، در نرمافزار SPSS نسخه 22 صورت گرفت.
یافتهها:
نتایج نشان داد، پس از حذف اثر نمرات پیشآزمون، بین گروه آزمایش و گروه گواه، در میانگینهای نمرات متغیرهای وجود معنا، جستوجوی معنا و معنای زندگی (نمره کل) در پسآزمون، تفاوت معناداری وجود داشت (0٫001>p). همچنین براساس ضرایب مجذور اتا، رواندرمانی مثبتنگر، 25درصد در تبیین وجود معنا، 58درصد در تبیین جستوجوی معنا و 39درصد در تبیین نمره کل معنای زندگی زنان مبتلا به اماس نقش داشت.
نتیجهگیری:
براساس یافتههای پژوهش نتیجه گرفته میشود که آموزش مثبتاندیشی موجب افزایش معنای زندگی در زنان مبتلا به اماس میشود و آموزش مذکور گزینه مداخلهای مناسبی بهمنظور مداخلههای روانشناختی برای این بیماران است.
کلیدواژگان: آموزش مثبت اندیشی، معنای زندگی، ام اس -
صفحه 121زمینه و هدف
امروزه برای ارتقای سطح آموزش خواندن از ابزار و روشهای گوناگونی ازجمله رایانه، بهصورت گسترده استفاده میشود. قابلیت سیستم تدریس فردی رایانهیار کارنامهای پربار دارد؛ ازاینرو، این پژوهش با هدف اثربخشی آموزش بازیهای رایانهای شناختی در افزایش عملکرد خواندن دانشآموزان نارساخوان انجام شد.
روش بررسی:
روش این پژوهش، نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون و پسآزمون همراه با گروه گواه بود. جامعه آماری پژوهش را تمامی دانشآموزان نارساخوان مراجعهکننده به مراکز مشکلات ویژه یادگیری مستقر در آموزش و پرورش ناحیه یک شهر رشت در سال تحصیلی 99-1398 تشکیل دادند. از بین آنها تعداد چهل نفر داوطلب واجد شرایط انتخاب شدند و بهصورت تصادفی در گروه آزمایش و گروه گواه قرار گرفتند (هر گروه بیست نفر). آزمودنیهای دو گروه پرسشنامه نشانههای نارساخوانی (سلیمی تیموری، 1386) را در مراحل پیشآزمون و پسآزمون تکمیل کردند. برای گروه آزمایش بهمدت هشت جلسه مداخله آموزشی بازیهای رایانهای شناختی ارایه شد؛ درحالیکه در طول این مدت گروه گواه هیچگونه مداخلهای دریافت نکرد. تجزیهوتحلیل دادهها با استفاده از آزمون تحلیل کوواریانس در نرمافزار SPSS نسخه 24 صورت گرفت. سطح معناداری برای همه آزمونها 0٫05 لحاظ شد.
یافتهها:
نتایج نشان داد، آموزش بازیهای رایانهای شناختی بر کاهش نمره اختلال خواندن دانشآموزان نارساخوان گروه آزمایش درمقایسه با دانشآموزان گروه گواه موثر بود (0٫001>p). اندازه اثر آموزش بازیهای رایانهای شناختی بر کاهش اختلال خواندن دانشآموزان نارساخوان 0٫829 بود.
نتیجهگیری:
براساس یافتههای مطالعه نتیجه گرفته میشود، آموزش بازیهای رایانهای شناختی در افزایش عملکرد خواندن دانشآموزان نارساخوان موثر است.
کلیدواژگان: آموزش بازی های رایانه ای شناختی، عملکرد خواندن، دانش آموزان نارساخوان -
صفحه 122زمینه و هدف
رویکرد پاسخ-به-مداخله، در تلاش برای پیشگیری از بیشتشخیصی و برچسبزنی اختلالهای یادگیری بهویژه اختلال خواندن طراحی شده است. این پژوهش با هدف بررسی اثربخشی برنامه آموزشی مبتنیبر الگوی پاسخ-به-مداخله در پیشگیری از بیشتشخیصی اختلال خواندن انجام شد.
روشبررسی:
پژوهش حاضر طرح تکآزمودنی AB بود. جامعه آماری را دانشآموزان دختر و پسر پایه سوم دبستانهای دولتی ناحیه سه شهرستان کرج در سال تحصیلی 95-1394 تشکیل دادند. روش نمونهگیری هدفمند بود. گروه نمونه (سیزده دختر و هفت پسر) در طرح تکآزمودنی AB شرکت کردند. ابزارهای استفادهشده، چکلیست محققساخته مهارتهای خواندن، آزمون تشخیصی خواندن (شیرازی و نیلیپور، 1384)، آزمون آگاهی واجشناختی (سلیمانی و دستجردی کاظمی، 1384)، مقیاس تجدیدنظرشده هوش وکسلر-4 (وکسلر، 2003) و آزمونهای غیررسمی خواندن (امینآبادی و همکاران، 1395) بود. دادهها با آزمون نسبت دادههای غیرهمپوش در سطح معناداری 0٫05 در نرمافزار SPSS تحلیل شد.
یافتهها:
نتایج نشان داد، 55درصد از آزمودنیها با آموزشهای ردیف اول، 10درصد با آموزشهای ردیف دوم و 15درصد با آموزشهای ردیف سوم مداخله به نمره پذیرفتنی رسیدند و 20درصد نیز پاسخ-به-مداخله نداشتند؛ بنابراین نتایج اثربخشی به این صورت بود: برنامه آموزشی مبتنیبر پاسخ-به-مداخله، توان کاهش گروهی از دانشآموزان با تشخیص اختلال خواندن را داشت؛ برنامه در بهبود مهارت خواندن موثر بود؛ الگوی کلی حذف برنامه در ردیفهای مداخله تکرار نشد؛ برنامه آموزشی مبتنیبر پاسخ-به-مداخله خواندن توان تشخیص اختلال خواندن را داشت.
نتیجهگیری:
براساس یافتههای پژوهش نتیجه گرفته میشود که برنامه آموزشی مبتنیبر الگوی پاسخ-به-مداخله حداقل برای گروهی از دانشآموزان با ضعف خواندن موثر است؛ بنابراین میتوان آن را بهمنظور کاهش ضعف خواندن دانشآموزان و درنتیجه برای پیشگیری از بیشتشخیصی آنها بهعنوان دانشآموز دارای اختلال خواندن استفاده کرد.
کلیدواژگان: اختلال خواندن، بیش تشخیصی، پاسخ-به-مداخله -
صفحه 123زمینه و هدف
از معضلات سوءمصرف مواد بهعنوان یکی از چهار بحران جهانی، هموابستگی است که درنهایت موجب سوق شخص دارای هموابستگی به اعتیاد میشود. هدف پژوهش، بررسی رابطه سبکهای تفکر و سبکهای حل مسیله با هموابستگی همسران بیماران مبتلا به سوءمصرف مواد بود.
روشبررسی:
روش این مطالعه توصیفی از نوع همبستگی بود. جامعه آماری را تمامی همسران افراد دارای سوءمصرف مواد مراجعهکننده به مراکز ترک اعتیاد شهر تهران در سال 1397 تشکیل دادند. با نمونهگیری بهشیوه دردسترس 42 نفر انتخاب شدند. بهمنظور جمعآوری دادهها، مقیاس سبکهای تفکر (استرنبرگ و واگنر، 1992)، مقیاس سبکهای حل مسیله (هپنر و پترسن، 1982) و مقیاس هموابستگی (اسپن و فیشر، 1990) بهکار رفت. تحلیل دادهها با استفاده از تحلیل رگرسیون گامبهگام در نرمافزار SPSS نسخه 21 در سطح معناداری 0٫05 صورت گرفت.
یافتهها:
نتایج نشان داد، مولفههای سبکهای تفکر شامل آزادمنشی، محافظهکاری، هرجومرجسالاری، گروهسالاری، کلینگر، اجرایی، قضایی، جزیینگر، درونی، قانونگذاری، تکسالاری و مرتبهسالاری با هموابستگی دارای همبستگی چندگانه بودند (0٫001>p) و این دوازده مولفه باهم 49٫6درصد از واریانس هموابستگی را تبیین کردند. همچنین مولفههای سبکهای حل مسیله شامل اعتماد به حل مسایل، سبک گرایش-اجتناب و کنترل شخصی با هموابستگی دارای همبستگی چندگانه بودند (0٫001>p) و این سه مولفه باهم 63درصد از واریانس هموابستگی را تبیین کردند.
نتیجهگیری:
براساس یافتههای پژوهش، سبکهای تفکر و حل مسیله میتوانند نگرش افراد دارای هموابستگی را درباره مواد مخدر بهمیزان درخورتوجهی تغییر (کاهش) دهند تا با تفکر و تصمیمگیری درست در هنگام مواجهه با عوامل استرسزا و درخواستهای غیرمنطقی دیگران بهعنوان سپری عمل کنند و راهحل مناسب را بیابند.
کلیدواژگان: سبک های تفکر، سبک های حل مسئله، هم وابستگی -
صفحه 124زمینه و هدف
اختلال نارسایی توجه/فزونکنشی با مشکلات زیادی برای خانواده همراه است؛ ازاینرو، پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی رفتاردرمانی دیالکتیکی بر عملکرد خانواده و الگوهای ارتباطی مادران دارای کودک مبتلا به اختلال نارسایی توجه/فزونکنشی انجام شد.
روشبررسی:
روش پژوهش حاضر نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون-پسآزمون همراه با گروه گواه بود. جامعه آماری پژوهش تمامی مادران با فرزند مبتلا به اختلال نارسایی توجه/فزونکنشی در ناحیه یک شهر بهارستان در سال تحصیلی 98-1397 بودند. تعداد 30 نفر از والدین بهشیوه نمونهگیری دردسترس انتخاب شدند و بهصورت تصادفی در دو گروه آزمایش (15 نفر) و گواه (15 نفر) جایگزین شدند. در هر دو گروه آزمایش و گواه از پرسشنامه سنجش عملکرد خانواده (اپشتاین و همکاران، 1983) و پرسشنامه الگوهای ارتباطی (کریستین و سالاوی، 1984) در مراحل پیشآزمون و پسآزمون استفاده شد. جلسات درمان براساس راهنمای رفتاردرمانی دیالکتیکی رابینز و همکاران (2001) بود. گروه آزمایش ده جلسه 60 دقیقهای مداخلات آموزش رفتاردرمانی دیالکتیک را دریافت کرد؛ اما برای گروه گواه آموزشی ارایه نشد. برای تحلیل دادهها از آزمون تحلیل کوواریانس تکمتغیره بهوسیله نرمافزار SPSS نسخه 22 در سطح معناداری 0٫05 استفاده شد.
یافتهها:
نتایج نشان داد، بین گروه آزمایش و گروه گواه، تفاوت معناداری در عملکرد خانواده (0٫008=p) و الگوهای ارتباطی مادران کودک مبتلا به اختلال نارسایی توجه/فزونکنشی شامل الگوی ارتباط سازنده متقابل، الگوی ارتباط اجتنابی متقابل و الگوی ارتباط توقع/کنارهگیری (0٫001<p) مشاهده شد.
نتیجهگیری:
براساس نتایج این پژوهش نتیجه گرفته میشود، رفتاردرمانی دیالکتیکی بر بهبود عملکرد خانواده، کاهش الگوهای ارتباطی اجتنابی متقابل و ارتباط توقع/کنارهگیری و نیز افزایش الگوی ارتباطی سازنده در مادران دارای کودک مبتلا به اختلال نارسایی توجه/فزونکنشی موثر است.
کلیدواژگان: رفتاردرمانی دیالکتیکی، عملکرد خانواده، الگوهای ارتباطی، اختلال نارسایی توجه، فزون کنشی -
صفحه 125زمینه و هدف
دیابت بیماریای شایع، بدخیم و پیشرونده است. افراد مبتلا در طی درمان و متعاقب آن اختلالات جسمی و عاطفی متعددی را تجربه میکنند؛ لذا هدف از پژوهش حاضر تعیین اثربخشی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد بر اضطراب، افسردگی و شاخصهای چربی خون بیماران دیابتی نوع دو بود.
روش بررسیاین مطالعه پژوهشی نیمهآزمایشی از نوع پیشآزمون پسآزمون با گروه گواه بود. جامعه پژوهش، تمامی افراد مبتلا به دیابت نوع دو مراجعهکننده به کلینیک دیابت شهر بیرجند در بهار سال 1398 بودند که 40 نفر داوطلب واجد شرایط انتخاب و به صورت گمارش تصادفی به دو گروه بیست نفری آزمایش و گواه تقسیم شدند. مداخله پذیرش و تعهد طی هشت جلسه نود دقیقهای انجام شد. اطلاعات از طریق تکمیل خردهمقیاسهای اضطراب و افسردگی لاویبوند و لاویبوند (1995) و اندازهگیری شاخصهای چربی خون قبل از مداخله و بعد از آن جمعآوری گردید. دادهها با استفاده نرمافزار SPSS نسخه 22 و آزمون تحلیل کوواریانس تکمتغیری و چندمتغیری در سطح معناداری 0٫05= α تجزیهوتحلیل شد.
یافتهها:
پس از مداخله، نمرات افسردگی، اضطراب و شاخصهای چربی در گروه آزمایش در مقایسه با گروه گواه بهطور معناداری کاهش یافت (0٫001>p).
نتیجهگیری:
بر اساس یافتههای این پژوهش درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد بر کاهش اضطراب، افسردگی و شاخصهای چربی بیماران دیابتی نوع دو موثر میباشد. پیشنهاد میگردد درمان مذکور بهعنوان درمان مکملی در سایر بیماریهای روانتنی استفاده شود.
کلیدواژگان: درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد، اضطراب، افسردگی، شاخص های چربی خون، دیابت نوع دو -
صفحه 126زمینه و هدف
کمبودن ظرفیتهای فردی و روانی و شخصیتی زمینهساز افزایش رفتارهای پرخطر در نوجوانان است. پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی برنامه تقویت خانواده بر تابآوری نوجوانان دارای رفتارهای پرخطر در شهر کرمانشاه انجام شد.
روش بررسی:
پژوهش حاضر از نوع نیمهآزمایشی با پیشآزمون و پسآزمون و پیگیری با گروه گواه بود. 40 نوجوان دارای رفتارهای پرخطر براساس کسب نمره انحراف معیار بیشتر از میانگین در مقیاس رفتارهای پرخطر انتخاب شدند و در دو گروه آزمایش (20 نفر) و گروه گواه (20 نفر) قرار گرفتند. گروه آزمایش در هفت جلسه آموزش برنامه تقویت خانواده بهمدت 180 دقیقه و بهصورت یکبار در هفته شرکت کرد. همچنین دو پرسشنامه تابآوری کونور-دیویدسون و پرسشنامه رفتارهای پرخطر برای آنها اجرا شد. تجزیهوتحلیل دادهها ازطریق روشهای آمار توصیفی مانند میانگین و انحراف معیار و آمار استنباطی تحلیل واریانس با اندازههای تکراری و با استفاده از نرمافزار SPSS نسخه 22 صورت گرفت.
یافته ها:
نتایج تحلیل واریانس با اندازههای مکرر نشان داد برنامه آموزشی تقویت خانواده منجربه افزایش تابآوری نوجوانان دارای رفتارهای پرخطر گروه آزمایش در مرحله پسآزمون و پیگیری (13٫12±62٫10 و 12٫79±63٫21) در مقایسه با گروه گواه در مرحله پسآزمون و پیگیری (13٫52±51٫36 و 10٫21±53٫41) شده است (0٫001>p).
نتیجه گیری:
براساس یافتههای پژوهش بهنظر میرسد برنامه تقویت خانواده، روشی مناسب برای افزایش تابآوری نوجوانان دارای رفتارهای پرخطر باشد.
کلیدواژگان: تاب آوری، نوجوانان، رفتارهای پرخطر، برنامه تقویت خانواده -
صفحه 127زمینه و هدف
آثار منفی اختلال وسواس فکری و عملی بر عملکردهای شناختی افراد درخورتوجه است. پژوهش حاضر با هدف اثربخشی آموزش تنظیم شناختی هیجان بر تواناییهای شناختی بیماران مبتلا به وسواسهای فکری و عملی انجام شد.
روشبررسی:
روش پژوهش، نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون، پسآزمون و مراحل پیگیری همراه با گروه گواه بود. در این پژوهش از روش نمونهگیری خوشهای استفاده شد. جامعه آماری را 169 نفر از زنان 20تا45ساله شهر کرمانشاه در سال 1398 تشکیل دادند که براساس معیار خط برش مقیاس وسواس فکریعملی یل-براون (گودمن و همکاران، 1989) و مصاحبه ساختاریافته بالینی (فرست و همکاران، 1996) به اختلال وسواسهای فکری و عملی مبتلا بودند. چهل نفر بهطور تصادفی در گروه آزمایش و گروه گواه قرار گرفتند (هر گروه بیست نفر). صرفا گروه آزمایش ده جلسه نوددقیقهای درمان براساس آموزش تنظیم شناختی هیجان را دریافت کرد. هر دو گروه در چهار مرحله پیشآزمون، پسآزمون، پیگیری اول و پیگیری دوم پرسشنامه تواناییهای شناختی (نجاتی، 1392) را تکمیل کردند. برای تحلیل دادهها روش تحلیل واریانس با اندازهگیری مکرر و آزمون تعقیبی بونفرونی در نرمافزار SPSS نسخه 25 در سطح معناداری 0٫05 بهکار رفت.
یافتهها:
در مراحل پسآزمون، پیگیری اول و پیگیری دوم تفاوت معناداری در اثر آموزش تنظیم شناختی هیجان بر مولفههای برنامهریزی، حافظه، انعطافپذیری شناختی، کنترل مهاری، تصمیمگیری و شناخت اجتماعی در گروه آزمایش درمقایسه با گروه گواه وجود داشت (0٫001>p). همچنین اختلاف میانگین مولفههای برنامهریزی، حافظه، انعطافپذیری شناختی، کنترل مهاری، تصمیمگیری و شناخت اجتماعی در موقعیتهای پیشآزمون و پسآزمون معنادار بود (0٫001>p)؛ اما تفاوت میانگین مولفههای مذکور در موقعیتهای پسآزمون و پیگیری اول معنادار نبود (0٫05<p)؛ همچنین تفاوت میانگین خردهمقیاسهای حافظه و کنترل مهاری در موقعیتهای پسآزمون و پیگیری دوم معنادار نبود (0٫05<p)؛ یعنی مداخله در طی زمان پایدار مانده بود.
نتیجهگیری:
باتوجه به یافتههای این پژوهش، میتوان از اصول آموزش تنظیم شناختی هیجان در بهبود مشکلات شناختی افراد مبتلا به وسواس فکری و عملی استفاده کرد
کلیدواژگان: آموزش تنظیم شناختی هیجان، وسواس های فکری و عملی، توانایی های شناختی -
صفحه 128زمینه و هدف
پرستاران بخش مراقبت ویژه بهعنوان یکی از حلقههای مهم زنجیره مراقبت،درمعرض میزان بیشتری از وقایع تنشآور قرار دارند که میتواند بر کیفیت مراقبت تاثیر بسزایی داشته باشد. پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی طرحوارهدرمانگری بر تابآوری و بهزیستی روانشناختی پرستاران بخش مراقبتهای ویژه انجام شد.
روشبررسی:
روش پژوهش نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون و پسآزمون با گروه گواه و پیگیری دوماهه بود. جامعه آماری را پرستاران شاغل در بخش مراقبتهای ویژه بیمارستانهای شهدای تجریش و شهید طالقانی شهر تهران در سال 1400 تشکیل دادند. چهل نفر از پرستاران واجد شرایط داوطلب بهصورت دردسترس براساس ملاکهای ورود به پژوهش و خروج از آن، وارد مطالعه شدند و بهطور تصادفی در گروه آزمایش و گروه گواه قرار گرفتند. برای گروه آزمایش در یازده جلسه 75تا90دقیقهای مداخله طرحوارهدرمانگری ارایه شد. هر دو گروه در مراحل پیشآزمون و پسآزمون و پیگیری، مقیاس تابآوری کانر-دیویدسون (کانر و دیویدسون، 2003) و مقیاس بهزیستی روانشناختی (ریف، 1989) را تکمیل کردند. دادهها با استفاده از روش تحلیل واریانس با اندازهگیری مکرر و آزمون تعقیبی بونفرونی در نرمافزار SPSS نسخه 25 تحلیل شد. سطح معناداری آزمونهای آماری 0٫05 بود.
یافتهها:
بین تابآوری (0٫008=p) و بهزیستی روانشناختی (0٫001>p) در گروه آزمایش و گروه گواه تفاوت معناداری وجود داشت. تابآوری و بهزیستی روانشناختی از مرحله پسآزمون تا مرحله پیگیری تفاوت معناداری داشت (0٫001>p). براساس نتایج اثر متقابل مراحل آزمون با گروه، تابآوری و بهزیستی روانشناختی تفاوت معناداری داشتند (0٫001>p). در گروه طرحوارهدرمانگری، نمرات تابآوری و بهزیستی روانشناختی در مراحل پسآزمون و پیگیری درمقایسه با پیشآزمون افزایش معناداری یافت (0٫05>p). برای هر دو متغیر تابآوری (0٫910=p) و بهزیستی روانشناختی (0٫488=p) نتایج نشان داد، اثربخشی مداخله در مرحله پیگیری ماندگار بود.
نتیجهگیری:
براساس یافتههای پژوهش، طرحوارهدرمانگری موجب افزایش تابآوری و بهزیستی روانشناختی پرستاران بخش مراقبت ویژه میشود.
کلیدواژگان: طرح واره درمانگری، تاب آوری، بهزیستی روان شناختی، پرستاران بخش مراقبت های ویژه -
صفحه 129زمینه و هدف
بهزیستی روانشناختی از مولفههای پیشرفت و توسعه در هر کشوری بهشمار میرود و ذهنآگاهی بهعنوان عاملی زیربنایی برای رهایی از مشکلات ذهنی و روانی محسوب میشود. در این راستا، پژوهش حاضر با هدف ارایه مدل تحلیل مسیر ارتباط بهزیستی روانشناختی با سرمایه روانشناختی و انعطافپذیری روانشناختی با میانجیگری ذهنآگاهی در دانشجویان کارشناسیارشد روانشناسی انجام شد.
روش بررسی:
روش پژوهش حاضر از نوع تحلیلی بود و با طرح همبستگی مبتنیبر تحلیل مسیر اجرا شد. جامعه هدف را دانشجویان کارشناسیارشد روانشناسی مشغول به تحصیل در سال 99-1398 دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات تهران تشکیل دادند که 150 نفر از آنها بهروش نمونهگیری دردسترس بهعنوان نمونه انتخاب شدند. ابزارهای گردآوری دادههای پژوهش، مقیاس بهزیستی روانشناختی (ریف، 1989)، پرسشنامه انعطافپذیری روانشناختی (دنیس و همکاران، 2010)، پرسشنامه سرمایه روانشناختی (لوتانز و همکاران، 2007) و پرسشنامه پنجعاملی ذهنآگاهی (بایر و همکاران، 2006) بود. برای تحلیل دادهها از ضریب همبستگی پیرسون و مدل تحلیل مسیر بهکمک نرمافزارهای SPSS نسخه 26 و SmartPLS نسخه 3٫20 استفاده شد. سطح معناداری همه آزمونها 0٫05 در نظر گرفته شد.
یافتهها:
نتایج نشان داد، ضریب مسیر مستقیم بین انعطافپذیری روانشناختی و بهزیستی روانشناختی مثبت و معنادار (0٫001>p و 0٫352=β)، ضریب مسیر مستقیم بین سرمایه روانشناختی و بهزیستی روانشناختی مثبت و معنادار (0٫001>p و 0٫369=β) و ضریب مسیر مستقیم بین ذهنآگاهی و بهزیستی روانشناختی مثبت و معنادار (0٫006=p و0٫230=β) بود. همچنین ضریب مسیر غیرمستقیم بین انعطافپذیری روانشناختی و بهزیستی روانشناختی با میانجیگری ذهنآگاهی مثبت و معنادار (0٫001=p و 0٫088=β) و ضریب مسیر غیرمستقیم بین سرمایه روانشناختی و بهزیستی روانشناختی با میانجیگری ذهنآگاهی مثبت و معنادار بود (0٫001>p و 0٫109=β). شاخصهای نکویی برازش 0٫803=α2R و 0٫776=2Q و 0٫808=GOF گویای آن بود که مدل از قدرت برازش مناسبی برخوردار بود.
نتیجهگیری:
براساس یافتهها نتیجه گرفته میشود، انعطافپذیری و سرمایه روانشناختی بهطور مستقیم و نیز ازطریق میانجیگری ذهنآگاهی نقش موثری در بهبود بهزیستی روانشناختی دانشجویان کارشناسیارشد روانشناسی ایفا میکند.
کلیدواژگان: انعطاف پذیری روان شناختی، بهزیستی روان شناختی، ذهن آگاهی، سرمایه روان شناختی -
صفحه 130زمینه و هدف
آموزش نظریه ذهن با فرایندهای شناختی و عاطفی زبان ارتباط دارد. آیا آموزش نظریه ذهن میتواند توانشهای زبانی کودکان با ناتوانی هوشی را توضیح دهد؟ پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی آموزش نظریه ذهن بر بهبود توانشهای زبانشناختی (نحوشناسی، معناشناسی، واجشناسی) کودکان با ناتوانی هوشی آموزشپذیر انجام پذیرفت.
روش بررسی:
روش پژوهش حاضر از نوع نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون و پسآزمون همراه با گروه گواه بود. جامعه آماری پژوهش را تمامی دانشآموزان 7تا9ساله با ناتوانی هوشی آموزشپذیر تشکیل دادند که توانش زبانی ضعیفی داشتند و در مدرسه استثنایی تربیت شهر بانه در سال 98-1397 مشغول به تحصیل بودند. از بین جامعه آماری چهل نفر (بیست پسر و بیست دختر) با روش نمونهگیری دردسترس انتخاب شدند و بهطور تصادفی در دو گروه آزمایش و گواه (هر کدام بیست نفر) قرار گرفتند. جمعآوری اطلاعات در مراحل پیشآزمون و پسآزمون در هر دو گروه با استفاده از آزمون تحول زبان (TOLD.p3) (حسنزاده و مینایی، 1379) انجام پذیرفت. صرفا گروه آزمایش بهمدت شانزده جلسه بهصورت دو بار در هفته بهمدت بیست تا سی دقیقه، آموزش نظریه ذهن را دریافت کرد. تجزیهوتحلیل دادهها با استفاده از تحلیل کوواریانس چندمتغیری و تحلیل کوواریانس چندمتغیری دوعاملی در نرمافزار SPSS نسخه 24 صورت گرفت.
یافته ها:
نتایج نشان داد، آموزش نظریه ذهن بر بهبود توانش نحوشناسی (0٫002=p) و معناشناسی (0٫001>p) دانشآموزان با ناتوانی هوشی آموزشپذیر موثر بود؛ اما بر بهبود توانش واجشناسی تاثیر معناداری نداشت (0٫068=p). همچنین تاثیر آموزش نظریه ذهن در بین دانشآموزان دختر و پسر تفاوت معناداری نداشت (0٫350=p).
نتیجه گیری:
براساس نتایج مطالعه، ازطریق آموزش نظریه ذهن میتوان توانش نحوشناسی و معناشناسی دانشآموزان با ناتوانی هوشی را بهبود بخشید.
کلیدواژگان: نظریه ذهن، زبان، توانش واج شناسی، توانش نحوشناسی، توانش معناشناسی -
صفحه 131زمینه و هدف
رفتارهای پرخطر یکی از پدیدههای دوره نوجوانی است و عوامل متعددی زمینهساز آن بهشمار میرود. هدف پژوهش حاضر، تعیین مدل ساختاری روابط کارکرد خانواده با رفتارهای پرخطر نوجوانان دوره دوم متوسطه با نقش واسطهای کیفیت زندگی در مدرسه بود.
روشبررسی:
روش پژوهش حاضر تحلیلی و از نوع همبستگی برمبنای مدلسازی معادلات ساختاری بود. جامعه آماری پژوهش را دانشآموزان دوره دوم متوسطه استان قزوین در سال تحصیلی 1400-1399 تشکیل دادند. نهصد نفر بهروش نمونهگیری خوشهای انتخاب شدند. برای گردآوری دادهها، مقیاس رفتار پرخطر نوجوانان ایرانی (زاده محمدی و همکاران، 1390)، مقیاس عوامل خطرساز و حفاظتکننده مصرف مواد (محمدخانی، 1387) و مقیاس کیفیت زندگی در مدرسه (سلطانی شال و همکاران، 1390) بهکار رفت. تحلیل دادهها در سطح معناداری 0٫01 و با استفاده از روشهای آمار توصیفی و استنباطی (ضریب همبستگی پیرسون و مدلسازی معادلات ساختاری) در نرمافزارهای SPSS و AMOS صورت گرفت.
یافتهها:
در مدل برازش دادهشده، ضریب مسیر کل بین کارکرد خانواده با رفتارهای پرخطر (0٫001>p، 0٫628-=β) منفی و معنادار بهدست آمد. ضریب مسیر مستقیم بین کارکرد خانواده با رفتارهای پرخطر (0٫001>p، 0٫43-=β) و ضریب مسیر مستقیم کیفیت زندگی در مدرسه با رفتارهای پرخطر (0٫001>p، 0٫36-=β) منفی و معنادار بود. ضریب مسیر مستقیم کارکرد خانواده با کیفیت زندگی در مدرسه (0٫001>p، 0٫55=β) مثبت و معنادار و ضریب مسیر غیرمستقیم کارکرد خانواده با رفتارهای پرخطر (0٫001>p، 0٫195-=β) منفی و معنادار بهدست آمد. شاخصهای نکویی برازش دادههای گردآوریشده (0٫056=RMSEA، 2٫58=X2/dF، 0٫97=CFI، 0٫96=GFI، 0٫93=AGFI) نشان داد، مدل از برازش مطلوبی برخوردار بود.
نتیجهگیری:
براساس یافتههای این پژوهش، کارکرد خانواده نقش تعیینکنندهای در رفتارهای پرخطر نوجوانان دارد؛ همچنین کیفیت زندگی در مدرسه بین کارکرد خانواده با رفتارهای پرخطر بهصورت معناداری میانجیگری میکند.
کلیدواژگان: رفتارهای پرخطر، کارکرد خانواده، کیفیت زندگی در مدرسه -
صفحه 132زمینه و هدف
پاسخدهی کمتر گروه تمایلات بیرحمیبیعاطفگی به مداخلات درمانی موجود موجب شده است تا حوزه درمان از حیطههای بسیار پرچالش تلقی شود. هدف از انجام این پژوهش، طراحی برنامه والد-کودک براساس نظریههای بینفردی برای کودکان با مشکلات سلوک با تمایلات بیرحمیبیعاطفگی و اعتباریابی آن بود.
روشبررسی:
این مطالعه پژوهشی کیفی با رویکرد تحلیل محتوای استقرایی بود. جامعه پژوهشی را تمامی متون چاپشده بین سالهای 1945تا2020 مرتبط با نظریههای سالیوان، آدلر، بالبی، وینیکات، بیبه و لاکمن تشکیل دادند و نمونهگیری از آن بهصورت هدفمند انجام شد. حجم نمونه مبتنیبر دادهها بود. مطالعه متون تا اشباع دادهها ادامه یافت که بیست مقاله بود. براساس مولفههای بهدستآمده برنامه دوبخشی والد و کودک طراحی شد. بررسی روایی محتوایی برنامه با استفاده از دو ضریب نسبی روایی محتوا (CVR) و شاخص روایی محتوا (CVI) صورت گرفت.
یافتهها:
براساس نظریههای بینفردی دو مولفه ارتباطی اصلی عاطفی شامل امنیت، تعلق، انعکاس و بهاشتراکگذاری احساسات، نحوه پاسخدهی به نیاز، همدلی و دلگرمی و نیز چهارچوبمدار شامل ناکامی، پیامدهای طبیعی و منطقی بهدست آمد. براساس این مولفهها برنامه دوبخشی والد و کودک در سی جلسه طراحی شد و مقادیر دو شاخص CVI و CVR حاکیاز اعتبار خوب بسته طراحیشده بود.
نتیجهگیری:
در این پژوهش یک برنامه والد-کودک براساس نظریههای بینفردی با قابلیت اجرا برای کودکان با مشکلات سلوک دارای تمایلات بیرحمیبیعاطفگی طراحی شد و از نظر متخصصان با اعتبار خوب ارزیابی شد.
کلیدواژگان: نظریه های بین فردی، مشکلات سلوک، تمایلات بی رحمی بی عاطفگی، والد-کودک -
صفحه 133زمینه و هدف
اهمالکاری تحصیلی سبب ناتوانیهای روانشناختی و نقص عملکرد در بسیاری از ابعاد زندگی آنها میشود. این پژوهش با هدف مقایسه اثربخشی دو روش آموزشی آمایه ذهنی روبهرشد و خودتعیینگری بر کاهش اهمالکاری تحصیلی دانشآموزان دختر دوره متوسطه اول انجام شد.
روشبررسی:
روش پژوهش، نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون و پسآزمون همراه با گروه گواه و پیگیری یکماهه بود. جامعه آماری را دانشآزموان دختر پایههای هشتم و نهم مدارس شهر ری در سال تحصیلی 98-1397 تشکیل دادند. نمونه آماری، 45 دانشآموز واجد ملاکهای ورود به پژوهش بودند که با گمارش تصادفی در سه گروه آموزش آمایه ذهنی روبهرشد و خودتعیینگری و گواه قرار گرفتند. برای یکی از گروههای آزمایش، پنج جلسه آموزش آمایه ذهنی روبهرشد طراحیشده توسط موسسه خانآکادمی و دانشگاه استنفورد (2018) و برای گروه آزمایشی دیگر، شش جلسه آموزش خودتعیینگری طراحیشده توسط دشتی داریان (1397) برگزار شد. بهمنظور گردآوری دادهها از پرسشنامه اهمالکاری تحصیلی (سواری، 1391) استفاده شد. برای تحلیل دادهها آزمونهای خیدو، تحلیل واریانس یکطرفه، تحلیل واریانس با اندازهگیری مکرر و آزمون تعقیبی بونفرونی در سطح معناداری 0٫05 در نرمافزار SPSS نسخه 24 بهکار رفت.
یافتهها:
اجرای متغیرهای مستقل آمایه ذهنی روبهرشد و خودتعیینگری درمقایسه با گروه گواه موجب کاهش اهمالکاری عمدی و اهمالکاری ناشیاز خستگی و اهمالکاری ناشیاز بیبرنامگی شد (0٫001>p). تفاوت معنادار آموزش آمایه ذهنی و آموزش خودتعیینگری با یکدیگر فقط در مولفه اهمالکاری عمدی (0٫021=p) بود. تفاوت میانگینهای هر سه مولفه اهمالکاری در مراحل پیشآزمون و پسآزمون (0٫001>p) و مراحل پیشآزمون و پیگیری (0٫001>p) معنادار بود و معنادارنبودن میانگینها در مراحل پسآزمون و پیگیری، ماندگاری تاثیر هر دو آموزش را در مرحله پیگیری نشان داد (0٫05<p).
نتیجهگیری:
براساس یافتههای پژوهش، آموزش آمایه ذهنی و آموزش خودتعیینگری میتوانند هر سه نوع اهمالکاری (عمدی، ناشیاز خستگی، بیبرنامگی) را در دانشآموزان کاهش دهند؛ اما تاثیر آموزش آمایه ذهنی روبهرشد در مولفه اهمالکاری عمدی بیشتر از آموزش خودتعیینگری است.
کلیدواژگان: آموزش آمایه ذهنی، آموزش خود تعیین گری، اهمال کاری تحصیلی، دانش آموزان -
صفحه 134زمینه و هدف
خودکارآمدی وزن و اشتیاق به غذا از تعیینکنندههای مصرف بیشازحد غذا و اضافهوزن هستند که باید به آنها توجه شود؛ به این ترتیب پژوهش حاضر با هدف مقایسه اثربخشی ذهنآگاهی مبتنیبر خودشفقتی با شناختدرمانی مبتنیبر ذهنآگاهی بر خودکارآمدی وزن و اشتیاق به غذا در زنان دارای اضافهوزن انجام شد.
روش بررسی:
روش پژوهش، نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون و پسآزمون همراه با دو گروه آزمایش و یک گروه گواه و پیگیری سهماهه بود که روی زنان دارای اضافهوزن مراجعهکننده به مراکز کنترل و کاهش وزن شهر اصفهان در سال 1399 انجام گرفت. به این منظور، 45 نفر از زنان بهروش دردسترس انتخاب شدند و بهطور تصادفی در دو گروه آزمایش و یک گروه گواه، قرار گرفتند. گروه آزمایش اول در هشت جلسه شصتدقیقهای بسته ذهنآگاهی مبتنیبر خودشفقتی و گروه آزمایش دوم در هشت جلسه شصتدقیقهای شناختدرمانی مبتنیبر ذهنآگاهی را دریافت کرد. افراد گروه گواه در فهرست انتظار قرار گرفتند. ابزار پژوهش پرسشنامه خودکارآمدی سبک زندگی مربوط به وزن (کلارک و همکاران، 1991) و پرسشنامه اشتیاق به غذا (مول و همکاران، 2014) بود. دادهها با استفاده از آزمونهای خیدو، تحلیل واریانس با اندازهگیری مکرر و آزمون تعقیبی بونفرونی در سطح معناداری 0٫05 در نرمافزار SPSS نسخه 24 تحلیل شد.
یافتهها:
نتایج نشان داد، در متغیر خودکارآمدی وزن، عامل زمان، عامل گروه و تعامل زمان و گروه معنادار بود (0٫001>p). در متغیر اشتیاق به غذا، عامل زمان معنادار بود (0٫001>p)؛ ولی تعامل زمان و گروه (0٫160=p) و عامل گروه (0٫770=p) معنادار نبود. در متغیر خودکارآمدی وزن، بین گروه ذهنآگاهی مبتنیبر خودشفقتی با گروه گواه (0٫001>p) و گروه شناختدرمانی مبتنیبر ذهنآگاهی با گروه گواه (0٫003=p) تفاوت معناداری وجود داشت؛ ولی بین دو گروه آزمایش تفاوت معناداری مشاهده نشد (0٫170=p).
نتیجهگیری:
براساس نتایج مطالعه حاضر میتوان از درمان ذهنآگاهی مبتنیبر خودشفقتی و شناختدرمانی مبتنیبر ذهنآگاهی بهمنظور بهبود خودکارآمدی وزن زنان دارای اضافهوزن استفاده کرد.
کلیدواژگان: اضافه وزن، خودکارآمدی وزن، اشتیاق به غذا، ذهن آگاهی مبتنی بر خودشفقتی، شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی -
صفحه 135زمینه و هدف
ضایعه نخاعی ازجمله رویدادهای آسیبزا است که تاثیر گستردهای بر کیفیت زندگی، رشد و پیشرفت افراد ضایعهدیده دارد. هدف این پژوهش، سنجش اثربخشی پارادوکسدرمانی به سبک PTC (پارادوکس+برنامه زمانی=درمان) بر نشانههای استحکام من، خودشناسی و افسردگی اضطراب استرس در ضایعه نخاعی بود.
روشبررسی:
روش این تحقیق از نوع نیمهآزمایشی با طرح تکآزمودنی بود که با استفاده از خط پایه، مداخله و پپگیری اجرا شد. آزمودنی مطالعه حاضر از میان شصت شرکتکننده خانم، بهصورت تصادفی انتخاب شد که همگی تحت درمانهای متداول توانبخشی بودند. آزمودنی خانمی 31ساله و مجرد بود و تحصیلات کارشناسیارشد داشت. بهدلیل سانحه رانندگی، بهمدت ده سال از ناحیه گردن دچار آسیبدیدگی نخاعی شده بود. در زمان اجرای پژوهش، بیکار بود و مدت نه سال و نه ماه کلونازپام مصرف میکرد. ابزارهای پژوهش شامل مقیاس استحکام من (بشارت، 1395)، مقیاس خودشناسی انسجامی (قربانی و همکاران، 2008)، مقیاس افسردگی اضطراب استرس (لاویباند و لاویباند، 1995) و مقیاس درجهبندی ذهنی نتایج درمان (بشارت، 1382) بود. از آمار توصیفی مانند درصد تغییرات نمرات پسآزمون و پیگیری درمقایسه با پیشآزمون برای تحلیل دادهها استفاده شد.
یافتهها:
نتایج نشان داد، مدل رواندرمانی PTC موثر است. در مرحله پسآزمون، نمره خودشناسی انسجامی به 40 رسید که 29درصد افزایش داشت. متغیر استحکام من با 15درصد ارتقا به 77 رسید و هریک از موارد افسردگی اضطراب استرس تا 24درصد بهبود یافت. این تغییرات در دوره پیگیری برای استحکام من حفظ شد و برای خودشناسی انسجامی تاحد کمی (16درصد) افزایش یافت و در نشانههای افسردگی اضطراب استرس به سطح 29درصد بهبودی رسید.
نتیجهگیری:
مدل رواندرمانی PTC بهعنوان رویکردی بسیار کوتاهمدت، ساده، تاثیرگذار و کارآمد و درعینحال اقتصادی برای درمان افراد ضایعه نخاعی است.
کلیدواژگان: استحکام من، استرس، اضطراب، افسردگی، پارادوکس درمانی، خودشناسی، ضایعه نخاعی -
صفحه 136زمینه و هدف
افسردگی و اعتیاد به اینترنت ازجمله مشکلات روانشناختی رایج در نوجوانان عصر حاضر است که نیاز به مداخلههای اثربخش و درعینحال لذتبخش برای این گروه سنی دارد؛ بنابراین هدف مطالعه حاضر مقایسه اثر مشارکت در دورههای ورزشی و هنری بر افسردگی و اعتیاد به اینترنت نوجوانان 13تا17 سال بود.
روش بررسیروش پژوهش نیمهتجربی با طرح پیشآزمون و پسآزمون همراه با گروه گواه بود. جامعه آماری را تمامی افراد مراجعهکننده به پنج مرکز کلاسهای تابستانه هنری و ورزشی تشکیل دادند. از بین آنها 45 دختر و پسر با میانگین سنی1٫44 ± 14٫88سال دارای نشانههای اعتیاد خفیف به اینترنت و افسردگی خفیف یا متوسط براساس نتایج پرسشنامه اعتیاد به اینترنت (یانگ، 1998) و پرسشنامه افسردگی بک-ویرایش دوم (بک و همکاران، 1996)، بهصورت هدفمند وارد مطالعه شدند. سپس آزمودنیها در سه گروه ورزشی، هنری و گواه (هر گروه پانزده نفر) قرار گرفتند. یک گروه در کلاس نقاشی و گروه دیگر در کلاسهای ورزشی ایروبیک دختران و فوتبال پسران بهمدت یک ماه و سه روز در هفته (جلسات یکساعته) شرکت کرد. دادهها با آزمون تحلیل واریانس یکطرفه، آزمون تحلیل کوواریانس و آزمون تعقیبی بونفرونی در نرمافزار SPSS نسخه 22 در سطح معناداری 0٫05=α تحلیل شد.
یافتهها:
نتایج تحلیل کوواریانس تفاوت معناداری را در نمرات پسآزمون بعد از تعدیل نمرات پیشآزمون متغیرهای افسردگی و اعتیاد به اینترنت بین سه گروه نشان داد (افسردگی: 0٫002=p، اعتیاد به اینترنت: 0٫001>p). نتایج آزمون تعقیبی بونفرونی مشخص کرد، شرکت در دورههای ورزشی درمقایسه با گروه گواه تاثیر معناداری بر بهبود افسردگی و کاهش اعتیاد به اینترنت داشت (افسردگی: 0٫002=p، اعتیاد به اینترنت: 0٫004=p). علاوهبراین، نتایج این آزمون بهبود معنادار افسردگی و کاهش اعتیاد به اینترنت نوجوانان را پس از شرکت در دوره هنری درمقایسه با گروه گواه، تایید کرد (افسردگی: 0٫019=p، اعتیاد به اینترنت: 0٫001>p). همچنین، نتایج حاکیاز آن بود که شرکت در دوره هنری درمقایسه با دوره ورزشی تاثیر معنادار بیشتری بر کاهش اعتیاد به اینترنت داشت (0٫038=p).
نتیجهگیری:
براساس یافتههای پژوهش نتیجه گرفته میشود، شرکت در دورههای هنری و ورزشی باعث کاهش اعتیاد به اینترنت و بهبود افسردگی نوجوانان 13تا17 سال میشود که دوره هنری اثربخشی مثبت بیشتری بر کاهش اعتیاد به اینترنت دارد.
کلیدواژگان: اعتیاد به اینترنت، افسردگی، هنر، نقاشی، ورزش -
صفحه 137زمینه و هدف
اختلال خواندن حالتی است که در آن پیشرفت خواندن کمتر از حد انتظارداشته برحسب سن، آموزش و هوش کودک است؛ ازاینرو لازم است بر افراد نارساخوان مداخلاتی انجام شود. این پژوهش با هدف بررسی اثربخشی مدل تلفیقی دیویس و اورتون بر میزان نارساخوانی دانشآموزان ابتدایی شهر اهواز انجام شد.
روشبررسی:
روش پژوهش، نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون و پسآزمون همراه با گروه گواه بود. جامعه آماری را تمامی دانشآموزان دختر و پسر پایه دوم ابتدایی چهار ناحیه آموزشوپرورش شهر اهواز تشکیل دادند (16000=N) که در مدارس دولتی عادی در سال تحصیلی 98-1397 مشغول به تحصیل بودند. بهشیوه نمونهگیری خوشهای چندمرحلهای، 352 دانشآموز دختر و پسر انتخاب شدند. براساس معیارهای ورود به پژوهش و خروج از آن، 28 دانشآموز واجد شرایط، داوطلب حضور در پژوهش شدند و با گمارش تصادفی در گروه آزمایش و گروه گواه قرار گرفتند. ابزارهای جمعآوری دادهها، آزمون ماتریسهای پیشرونده رنگی ریون (ریون، 1956) و آزمون خواندن و نارساخوانی (نما) (کرمی نوری و مرادی، 1384) بود. روش تلفیقی دیویس و اورتون در چهارده جلسه 45دقیقهای و در قالب گروههای هفتنفری به گروه آزمایش ارایه شد. برای تحلیل دادهها آزمون تی مستقل و روش تحلیل کوواریانس تکمتغیری در نرمافزار SPSS نسخه 22 در سطح معناداری (0٫05=α) بهکار رفت.
یافتهها:
یافتهها نشان داد، آموزش مدل تلفیقی دیویس و اورتون در کاهش نارساخوانی مربوط به نه زیرمقیاس (نارساخوانی مربوط به خواندن کلمات با بسامد زیاد و متوسط و کم، زنجیره کلمات، قافیه، نامیدن تصاویر، درک متن، درک کلمات، خواندن ناکلمات، نشانههای حرف و نشانههای مقوله) در گروه آزمایش اثربخشی داشت (0٫05>p)؛ اما تنها در کاهش نارساخوانی مربوط به حذف آواها موثر نبود (0٫141=p).
نتیجهگیری:
باتوجه به یافتههای این پژوهش نتیجه گرفته میشود، آموزش مدل تلفیقی دیویس و اورتون به دانشآموزان نارساخوان، روش مناسب و موثر در کاهش نارساخوانی دانشآموزان با این ناتوانی است.
کلیدواژگان: نارساخوانی، مدل دیویس و اورتون، مدارس ابتدایی -
صفحه 138زمینه و هدف
تخمین زده میشود که اضطراب ناراحتکننده بر حدود 20درصد از کودکان و نوجوانان تاثیر میگذارد. پژوهش حاضر با هدف بررسی ویژگیهای روانسنجی نسخه دوم مقیاس چندبعدی اضطراب کودکان (فرم دانشآموز) در دانشآموزان ایرانی انجام شد.
روشبررسی:
این مطالعه، پژوهشی روانسنجی بود. جامعه آماری را همه دانشآموزان 9تا18ساله مناطق دو، چهار، هفت و دوازده شهر تهران تشکیل دادند. از میان آنها تعداد 515 نفر (270 دختر و 245 پسر) با روش نمونهگیری دردسترس بهعنوان افراد نمونه انتخاب شدند و نسخه دوم مقیاس چندبعدی اضطراب کودکان (مارچ، 2013) را پاسخ دادند. بهمنظور بررسی روایی سازه از تحلیل عاملی تاییدی بهکمک نرمافزار LISREL نسخه 8٫8 و همسانی درونی بهشیوه ضریب آلفای کرونباخ بهکمک نرمافزار SPSS نسخه 24 استفاده شد.
یافتهها:
نتایج تحلیل عاملی تاییدی نشان داد، پنجاه گویه مقیاس هشت عامل اجتناب از آسیب، تنش و بیقراری، پانیک، وسواس، ترسهای عملکردی، تمسخر و طرد، اضطراب فراگیر و اضطراب جدایی را بهخوبی اندازهگیری کردند. شاخصهای برازش 2٫97=X2/df، 0٫062=RMSEA، 0٫93=CFI و 0٫92=GFI بهدست آمد. ضریب آلفای کرونباخ عاملهای اجتناب از آسیب=0٫796، تنش و بیقراری=0٫836، پانیک=0٫811، وسواس فکریعملی=0٫837، ترسهای عملکردی=0٫794، تمسخر و طرد=0٫776، اضطراب فراگیر=0٫701 و اضطراب جدایی=0٫761بود. همچنین ضریب پایایی کلی مقیاس با روش آلفای کرونباخ 0٫890 بهدست آمد.
نتیجهگیری:
براساس یافتههای این مطالعه نتیجه گرفته میشود، مقیاس چندبعدی اضطراب کودکان (فرم دانشآموز) (MASC-2) در دانشآموزان ایرانی از روایی و پایایی مناسبی برخوردار است و میتوان آن را بهعنوان ابزاری مناسب در موقعیتهای بالینی و پژوهشی در تشخیص اضطراب افراد 9تا18 سال بهکار برد.
کلیدواژگان: مقیاس چندبعدی اضطراب، تحلیل عاملی تاییدی، پایایی، دانش آموزان -
صفحه 139زمینه و هدف
اضطراب نقش موثری در افت ویژگیهای مثبت روانشناختی کودکان دارد و یکی از روشهای موثر برای بهبود ویژگیهای روانشناختی، روش آموزش تنظیم هیجان است؛ بنابراین هدف پژوهش حاضر، تعیین اثربخشی آموزش تنظیم هیجان بر بهزیستی روانشناختی، سازگاری مدرسه و راهبردهای تنظیم شناختی هیجان در کودکان مضطرب بود.
روشبررسی:
روش این مطالعه، نیمهتجربی با طرح پیشآزمون و پسآزمون همراه با گروه گواه بود. جامعه پژوهش را کودکان مضطرب مقطع ابتدایی شهر اهواز در سال تحصیلی 1398-99 تشکیل دادند. چهل دانشآموز پس از بررسی معیارهای ورود به مطالعه با روش نمونهگیری هدفمند انتخاب شدند و با روش تصادفی ساده بهکمک قرعهکشی در دو گروه (هر گروه بیست نفر) قرار گرفتند. گروه آزمایش هشت جلسه نوددقیقهای آموزش تنظیم هیجان را دریافت کرد و برای گروه گواه آموزشی ارایه نشد. ابزارهای پژوهش، مقیاس بهزیستی روانشناختی (ریف، 1989)، سیاهه سازگاری مدرسه (سینها و سینگ، 1993)، پرسشنامه راهبردهای تنظیم شناختی هیجان (گارنفسکی و همکاران، 2001) و پرسشنامه اضطراب کودکان (اسپنس، 1997) بود. دادهها با آزمونهای خیدو، تی مستقل و تحلیل کوواریانس تکمتغیری در نرمافزار SPSS نسخه 19 تحلیل شدند.
یافتهها:
نتایج نشان داد بین گروه آزمایش و گروه گواه پس از حذف اثر پیشآزمون، در مرحله پسآزمون از نظر متغیرهای بهزیستی روانشناختی (0٫001>p)، سازگاری مدرسه (0٫005=p)، راهبردهای مثبت تنظیم شناختی هیجان (0٫001>p) و راهبردهای منفی تنظیم شناختی هیجان (0٫001>p) تفاوت معناداری مشاهده شد. باتوجه به مقدار مجذور اتا، 87درصد از تغییرات بهزیستی روانشناختی، 84درصد از تغییرات سازگاری مدرسه، 91درصد از تغییرات راهبردهای مثبت تنظیم شناختی هیجان و 85درصد از تغییرات راهبردهای منفی تنظیم شناختی هیجان نتیجه اثربخشی آموزش تنظیم هیجان بود.
نتیجهگیری:
باتوجه به یافتههای پژوهش نتیجه گرفته میشود، آموزش تنظیم هیجان نقش موثری در بهبود بهزیستی روانشناختی، سازگاری مدرسه و راهبردهای تنظیم شناختی هیجان در کودکان مضطرب دارد؛ بنابراین روانشناسان و درمانگران میتوانند از روش آموزش تنظیم هیجان بهمنظور بهبود ویژگیهای روانشناختی کودکان مضطرب استفاده کنند.
کلیدواژگان: آموزش تنظیم هیجان، بهزیستی روان شناختی، سازگاری مدرسه، راهبردهای تنظیم شناختی هیجان، کودکان مضطرب -
صفحه 140زمینه و هدف
دوران بارداری اغلب دورهای پراسترس و همراه با تغییرات فیزیولوژیک و روانی برای زنان بهشمار میآید و این مشکلات اثرات چشمگیری بر وضعیت روانی آنان دارد. مطالعه حاضر با هدف مدلیابی معادلات ساختاری در رابطه تعارضات زناشویی و امنیت عاطفی با استرس ادراکشده و نگرانیهای دوران بارداری با نقش میانجی بهزیستی روانشناختی در زنان باردار انجام شد.
روش بررسی:
روش پژوهش همبستگی و از نوع مدلیابی معادلات ساختاری بود. جامعه آماری پژوهش را زنان باردار مراجعهکننده به کلینیکهای زنان و زایمان و بیمارستان شهرستان رامسر در بازه زمانی بهمن 1397 تا فروردین 1398 تشکیل دادند. با استفاده از روش نمونهگیری تصادفی ساده ازطریق قرعهکشی، 384 نفر بهعنوان نمونه انتخاب شدند. ابزارهای گردآوری دادهها پرسشنامه تعارضات زناشویی (ثنایی و همکاران، 1379)، مقیاس بهزیستی روانشناختی (ریف، 1989)، پرسشنامه نگرانیهای دوران بارداری (آلدردسی و لین، 2011)، مقیاس استرس ادراکشده (کوهن و همکاران، 1983) و مقیاس امنیت عاطفی (کردوا و همکاران، 2005) بود. تحلیل دادهها با استفاده از آزمون خیدو و مدلیابی معادلات ساختاری در نرمافزارهای AMOS نسخه 22 و SPSS نسخه 22 صورت گرفت. سطح معناداری آزمونها 0٫05 بود.
یافتهها:
نتایج نشان داد، تعارضات زناشویی (0٫48-=β، 0٫002=p) و امنیت عاطفی (0٫37=β، 0٫013=p) اثر مستقیم و معنادار بر بهزیستی روانشناختی داشتند. بهزیستی روانشناختی دارای اثر مستقیم و معنادار بر استرس ادراکشده (0٫65-=β، 0٫013=p) و نگرانیهای دوران بارداری (0٫39-=β، 0٫006=p) بود. همچنین، شاخصهای نکویی برازش از برازش مطلوب الگو با دادههای گردآوریشده حمایت کرده است (1٫90=/dfX2، 0٫98=GFI، 0٫95=CFI، 0٫98=AGFI، 0٫067=RMSEA).
نتیجهگیری:
براساس یافتهها نتیجه گرفته میشود، تعارضات زناشویی و امنیت عاطفی با واسطهگری بهزیستی روانشناختی برای استرس ادراکشده و نگرانیهای دوران بارداری زنان باردار نقش پیشبینیکنندگی دارند.
کلیدواژگان: استرس ادراک شده، امنیت عاطفی، بهزیستی روان شناختی، تعارضات زناشویی، بارداری -
صفحه 141زمینه و هدف
لازمه کمک به افراد دارای نشانههای اختلال وسواسی-اجباری برای حل مشکلات مربوط به وسواس، شناخت عوامل موثر بر باورهای وسواسی است. پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی فنون درمان شناختی-رفتاری بر کاهش باورهای وسواسی در افراد دارای نشانههای وسواسی-اجباری انجام شد.
روشبررسی:
روش پژوهش حاضر از نوع مطالعه نیمهآزمایشی موردی و از نوع خط پایه چندگانه بود. جامعه پژوهش را افراد دارای نشانههای اختلال وسواسی-جبری در شهر تبریز در سال 1398 تشکیل دادند. حجم نمونه پژوهش دو نفر از افراد دارای نشانههای اختلال وسواسی-جبری و روش نمونهگیری بهصورت افراد واجد شرایط بود. بدینمنظور، دو شرکتکننده بهطور هدفمند انتخاب شدند. برای جمعآوری دادههای پژوهش از پرسشنامه وسواسی-اجباری مادزلی (هاجسون و راکمن، 1977)، پرسشنامه کنترل فکر (ولز و دیویس، 1994)، مقیاس عدم تحمل بلاتکلیفی (فریستون و همکاران، 1994)، پرسشنامه اضطراب بک (بک و همکاران، 1996) و پرسشنامه نگرش به مسیولیت (سالکووسکیس و همکاران، 2000) استفاده شد. برای تجزیهوتحلیل دادهها، تحلیلهای نموداری و ترسیمی بهکار رفت که براساس صعود و نزول باورهای وسواسی، قضاوت صورت گرفت. علاوهبر تحلیل نموداری و ترسیمی، از فرمول درصد بهبودی برای بررسی معناداری بالینی تغییرات و عینیسازی میزان بهبود در آماجهای درمانی استفاده شد.
یافتهها:
نتایج نشان داد، اندازه اثر درمان شناختی-رفتاری بر متغیر نگرش به مسیولیت برای آزمودنی اول 1٫98 و برای آزمودنی دوم 2٫63 بود. اندازه اثر درمان بر کنترل فکر برای آزمودنی اول 2٫31 و برای آزمودنی دوم 1٫83 بهدست آمد. اندازه اثر درمان بر اضطراب برای آزمودنی اول 2٫83 و برای آزمودنی دوم 2٫29 بود. همچنین اندازه اثر درمان بر عدم تحمل بلاتکلیفی برای آزمودنی اول 2٫7 و برای آزمودنی دوم 2٫56 بهدست آمد. این یافتهها تاثیر درمان شناختی-رفتاری را بر کاهش باورهای وسواسی در افراد دارای نشانههای وسواسی-اجباری نشان داد.
نتیجهگیری:
براساس یافتههای پژوهش نتیجه گرفته میشود، فنون درمان شناختی-رفتاری بر کاهش باورهای وسواسی در افراد دارای نشانههای وسواسی-اجباری موثر است. از یافتههای این پژوهش میتوان در راستای برنامهریزی درمانی و مداخلات بالینی بهره جست.
کلیدواژگان: فنون درمان شناختی-رفتاری، باورهای وسواسی، اختلال وسواسی-جبری -
صفحه 142زمینه و هدف
این روزها اضطراب مرگ بهعنوان یکی از مسایل اساسی در سلامت روان اهمیت بیشتری پیدا کرده است. اضطراب مرگ افکار، ترسها و هیجانات مرتبط با به پایان رسیدن زندگی را در بر میگیرد. پژوهش حاضر با هدف بررسی رابطه بین اضطراب مرگ با سلامت روان، سلامت معنوی و حمایت اجتماعی در دانشجویان دانشکده معماری دانشگاه آزاد اسلامی انجام شد.
روشبررسی:
روش پژوهش از نوع توصیفیتحلیلی و همبستگی بود. جامعه آماری پژوهش را تمامی دانشجویان دانشکده معماری دانشگاه آزاد اسلامی تشکیل دادند که 272 نفر از آنان براساس جدول کرجسی و مورگان (1970) بهشیوه نمونهگیری داوطلبانه انتخاب شدند. ابزارهای پژوهش شامل مقیاس اضطراب مرگ (تمپلر،1970)، شاخص پنج معیار سلامت روان سازمان بهداشت جهانی (سازمان بهداشت جهانی، 1988)، مقیاس سلامت معنوی (پالوتزین و الیسون، 1982) و مقیاس چندبعدی حمایت اجتماعی ادراکشده (زیمت و همکاران، 1988) بود. تحلیل دادهها با استفاده از روش همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون خطی چندگانه بهروش همزمان بهکمک نرمافزار SPSS نسخه 20 صورت گرفت. سطح معناداری آزمونها 0٫05 در نظر گرفته شد.
یافتهها:
نتایج همبستگی معناداری را بین اضطراب مرگ با سلامت روان (0٫001≥p، 0٫676-=r)، سلامت معنوی (0٫001≥p، 0٫673-=r) و حمایت اجتماعی (0٫001≥p، 0٫542-=r) نشان داد. همچنین از بین متغیرهای پیشبین، سلامت روان (0٫001≥p، 0٫457-=β)، سلامت معنوی (0٫001≥p، 0٫311-=β) و حمایت اجتماعی (0٫001≥p، 0٫261-=β) بهطور معناداری قادر به پیشبینی اضطراب مرگ بودند؛ بهطورکلی، سلامت روان، سلامت معنوی و حمایت اجتماعی 64درصد از نمرات اضطراب مرگ را تبیین کردند.
نتیجهگیری:
براساس یافتههای پژوهش نتیجه گرفته میشود، سلامت روان، سلامت معنوی و حمایت اجتماعی با اضطراب مرگ رابطه معکوس و معناداری دارند و قادر به پیشبینی آن هستند.
کلیدواژگان: اضطراب مرگ، سلامت روان، سلامت معنوی، حمایت اجتماعی -
صفحه 143زمینه و هدف
باتوجه به مضرات و خطرات اعتیاد و اینکه هرروزه افراد زیادی به دام آن گرفتار میشوند، شناسایی متغیرهای اثرگذار بر آن اهمیت دارد. هدف این تحقیق، پیشبینی میانگین نمره گرایش به اعتیاد براساس سبکهای فرزندپروری و تنظیم شناختی هیجانی دانشجویان بود.
روش بررسی:
این مطالعه از نوع مقطعی و روش تحقیق، توصیفیتحلیلی از نوع همبستگی بود. جامعه آماری پژوهش را تمامی دانشجویان دانشگاه پیامنور گنبد کاووس در سال تحصیلی 99-1398 به تعداد 3548 نفر تشکیل دادند که با استفاده از روش نمونهگیری تصادفی ساده تعداد 384 دانشجو بهعنوان نمونه انتخاب شدند. ابزارهای اندازهگیری پرسشنامه سبکهای فرزندپروری (بامریند، 1991)، پرسشنامه تنظیم شناختی هیجان (گارنفسکی و همکاران، 2001) و مقیاس گرایش به اعتیاد (وید و همکاران، 1992) بود. برای تحلیل دادهها از روش ضریب همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون خطی چندگانه در نرمافزار SPSS نسخه 22 در سطح معناداری 0٫05 استفاده شد.
یافتهها:
نتایج نشان داد، بین سبک سهلگیرانه (0٫001>p، 0٫491=r)، سبک مقتدرانه (0٫001>p، 0٫523-=r)، سبک استبدادی (0٫001>p، 0٫406=r) و تنظیم شناختی هیجان (0٫001>p، 0٫475=r) با گرایش به اعتیاد همبستگی معنادار وجود داشت. همچنین براساس نتایج تحلیل رگرسیون خطی چندگانه، سبک سهلگیرانه (0٫001>p، 0٫203=β)، سبک مقتدرانه (0٫001>p، 0٫274=β)، سبک استبدادی (0٫001>p، 0٫193=β) و تنظیم شناختی هیجان (0٫001>p، 0٫315=β) میانگین نمره گرایش به اعتیاد را پیشبینی کردند.
نتیجهگیری:
باتوجه به نتایج بهدستآمده، با استفاده از سبکهای فرزندپروری صحیح و بهبود تنظیم شناختی هیجانی میتوان میانگین نمره گرایش به اعتیاد را پیشبینی کرد و گرایش به اعتیاد را در دانشجویان کاهش داد.
کلیدواژگان: گرایش به اعتیاد، سبک های فرزندپروری، تنظیم شناختی هیجانی، دانشجویان -
صفحه 144زمینه و هدف
اضطراب امتحان، سلامت روانی و کیفیت زندگی دانشآموزان را تهدید میکند. هدف پژوهش حاضر، تعیین اثربخشی آموزش راهبردهای شناختی بر اضطراب امتحان و خودکارآمدی ادراکشده دانشآموزان دختر مقطع متوسطه بود.
روشبررسی:
روش پژوهش، نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون، پسآزمون و پیگیری سهماهه با گروه گواه بود. جامعه آماری را دانشآموزان دختر مدارس متوسطه شهر تهران در سال 1398 تشکیل دادند که 28 نفر (برای هر گروه) با استفاده از روش نمونهگیری دردسترس از افراد واجد شرایط براساس نمره خط برش (نمره 50) پرسشنامه اضطراب امتحان (ابوالقاسمی و همکاران، 1375) انتخاب شدند. سپس با همگنسازی رشته تحصیلی بهصورت تصادفی در گروه آزمایش و گروه گواه قرار گرفتند. ابزارها جمعآوری دادهها، مقیاس خودکارآمدی (شرر و همکاران، 1982) و پرسشنامه اضطراب امتحان (ابوالقاسمی و همکاران، 1375) بود. پنج جلسه آموزش راهبردهای شناختی صرفا برای گروه آزمایش اجرا شد. تحلیل دادهها با استفاده از روش تحلیل واریانس با اندازهگیریهای مکرر و آزمون تعقیبی بونفرونی در نرمافزار SPSS نسخه 22 در سطح معناداری 0٫05 صورت گرفت.
یافتهها:
آموزش راهبردهای شناختی برای گروه آزمایش موجب کاهش اضطراب امتحان درمقایسه با گروه گواه شد (0٫002=p). آموزش راهبردهای شناختی برای گروه آزمایش سبب افزایش خودکارآمدی ادراکشده درمقایسه با گروه گواه شد (0٫001>p). مقایسه میانگینهای مراحل پیشآزمون با پسآزمون و پیشآزمون با پیگیری برای متغیر اضطراب امتحان معنادار بود (0٫001>p)؛ همچنین برای این متغیر تاثیر مثبت آموزش راهبردهای شناختی در گروه آزمایش و ماندگاری این تاثیر در مرحله پیگیری معنادار بود (0٫001>p)؛ میانگینهای مراحل پیشآزمون با پسآزمون و پیشآزمون با پیگیری برای متغیر خودکارآمدی معنادار بود (0٫001>p)؛ همچنین تاثیر مثبت آموزش راهبردهای شناختی در گروه آزمایش در مرحله پیگیری تداوم داشت (1٫000=p).
نتیجهگیری:
آموزش راهبردهای شناختی مناسب، سعی در افزایش یادگیری و درک و تمرکز دانشآموزان دارد؛ ازاینرو عملکرد دانشآموزان را بهبود میبخشد؛ درنتیجه، اضطراب امتحان دانشآموزان کاهش مییابد و موجب افزایش خودکارآمدی میشود.
کلیدواژگان: اضطراب امتحان، خودکارآمدی، راهبردهای شناختی -
صفحه 145زمینه و هدف
سرطان پستان احتمالا ترسناک ترین تومور زنان است و موجب پریشانی هیجانی و اجتناب تجربه ای در این افراد می شود؛ بنابراین پژوهش حاضر با هدف مقایسه اثربخشی طرح واره درمانی مبتنی بر توجه آگاهی و مداخله فراتشخیصی بر پریشانی هیجانی و اجتناب تجربه ای در زنان با سرطان پستان صورت گرفت.
روش بررسیروش پژوهش، نیمه آزمایشی با پیش آزمون و پس آزمون و دوره پیگیری 45روزه همراه با گروه کنترل بود. جامعه آماری را تمامی بیماران زن دارای سرطان پستان در سال 1400-1397 مراجعه کننده به بیمارستان های امید و امام رضا(ع) مشهد تشکیل دادند. از افراد واجد شرایط داوطلب، 41 نفر (پس از ریزش) به روش هدفمند انتخاب شدند و به طور تصادفی در گروه های آزمایش (طرح واره درمانی مبتنی بر توجه آگاهی=چهارده نفر و درمان فراتشخیصی=سیزده نفر) و گروه کنترل (چهارده نفر) قرار گرفتند. ابزارهای جمع آوری داده ها مقیاس اضطراب، استرس، افسردگی (لاویبوند و لاویبوند، 1995) و نسخه دوم پرسش نامه پذیرش و عمل (بوند و همکاران، 2011) بود. طرح واره درمانی مبتنی بر توجه آگاهی در هشت جلسه و دو جلسه پیگیری نوددقیقه ای و درمان فراتشخیصی یکپارچه در ده جلسه نوددقیقه ای صرفا برای گروه های آزمایش اجرا شد. تحلیل داده ها با استفاده از آزمون تحلیل واریانس یک طرفه، آزمون کای دو، روش تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر و آزمون تعقیبی بونفرونی ازطریق نرم افزار SPSS نسخه 25 در سطح معناداری 0٫05 صورت گرفت.
یافته هابین میانگین نمرات گروه های آزمایش با گروه کنترل در مراحل پس آزمون و پیگیری در خرده مقیاس های افسردگی و اضطراب و استرس متغیر پریشانی و متغیر اجتناب تجربه ای تفاوت معنادار وجود داشت (0٫05>p). بین اثربخشی دو نوع درمان بر متغیرهای مذکور تفاوت معناداری مشاهده نشد (0٫05<p). همچنین تغییرات میانگین نمره خرده مقیاس های افسردگی و اضطراب و استرس متغیر پریشانی هیجانی و متغیر اجتناب تجربه ای در دو گروه مداخله بین مراحل پیش آزمون با پس آزمون و پیگیری تفاوت معناداری وجود داشت (0٫05>p). تفاوت معنادار بین مراحل پس آزمون و پیگیری نیز حاکی از ماندگاری اثربخشی درمان ها در مرحله پیگیری بود (0٫05>p).
نتیجه گیریبراساس یافته های پژوهش نتیجه گرفته می شود که درمان فراتشخیصی و طرح واره درمانی مبتنی بر توجه آگاهی، هر دو به طور معناداری باعث کاهش پریشانی هیجانی و اجتناب تجربه ای زنان با سرطان پستان می شوند.
کلیدواژگان: سرطان پستان، فراتشخیصی، طرح واره درمانی، توجه آگاهی، پریشانی هیجانی، اجتناب تجربه ای -
صفحه 146زمینه و هدف
باتوجه به اهمیت مشکلات روانیاجتماعی و معنوی بیماران مبتلا به سرطان، هدف پژوهش حاضر، مقایسه اثربخشی معنویتدرمانی مبتنیبر مدل قلب سلیم و آموزش ذهنآگاهی بر تابآوری بیماران مبتلا به سرطان پستان بود.
روشبررسی:
روش این پژوهش نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون و پسآزمون با دو گروه آزمایش برای زنان مبتلا به سرطان پستان بیمارستان بقیهالله تهران، در سال 1398 انجام شد. سی بیمار داوطلب واجد شرایط وارد مطالعه شدند و بهصورت تصادفی در دو گروه آزمایش قرار گرفتند. مداخلههای معنویتدرمانی مبتنیبر مدل قلب سلیم و آموزش ذهنآگاهی بهمدت هشت جلسه 30 تا45 دقیقهای چهره به چهره روی بیماران انجام گرفت و آزمودنیها مقیاس تابآوری کانر- دیویدسون (کانر و دیویدسون، 2003) را در دو نوبت قبل و بعد از مداخله تکمیل کردند. دادهها در برنامه نرمافزاری SPSS نسخه 22 تحلیل شد. آزمون تی زوجی برای مقایسه نتایج پیشآزمون و پسآزمون در هر گروه مداخله و نیز تحلیل کوواریانس برای مقایسه تاثیر دو گروه درمانی بر تابآوری بیماران بهکار رفت.
یافتهها:
نتایج آزمون تی زوجی نشان داد، در هر گروه آزمایش بین میانگین نمرات متغیر تابآوری مراحل پیشآزمون و پسآزمون تفاوت معنادار وجود داشت (0٫001>p). نتایج تحلیل کوواریانس نشان داد، میانگین متغیر تابآوری در پسآزمون بین معنویتدرمانی مبتنیبر مدل قلب سلیم و آموزش ذهنآگاهی، پس از حذف اثر پیشآزمون اختلاف معناداری داشت (0٫001>p). باتوجه به بیشتربودن میانگین تابآوری در معنویتدرمانی مبتنیبر مدل قلب سلیم (57٫33) درمقایسه با آموزش ذهنآگاهی (52٫26)، معنویتدرمانی مبتنیبر مدل قلب سلیم درمقایسه با آموزش ذهنآگاهی موثرتر بود.
نتیجهگیری:
براساس یافتههای این پژوهش و تاثیر مثبت مداخلهها بهتنهایی بر تابآوری بیماران، بهلحاظ تاثیر بیشتر معنویتدرمانی مبتنیبر مدل قلب سلیم، پیشنهاد میشود این نوع مداخله برای بیماران سرطانی در اولویت قرار گیرد.
کلیدواژگان: تاب آوری، ذهن آگاهی، سرطان پستان، معنویت درمانی -
صفحه 147زمینه و هدف
طرحوارههای ناکارآمد معنوی، سازگاری ما را با هنجارهای اجتماعی دچار مشکل میکنند. پژوهش حاضر با هدف طراحی و بررسی ویژگیهای روانسنجی پرسشنامه طرحوارههای ناکارآمد معنوی انجام شد.
روش بررسی:
طرح پژوهش حاضر از نوع ساخت و توسعه ابزار بود. جامعه آماری پژوهش را تمامی کارکنان شرکت نفت فلات قاره در سال 1398 تشکیل دادند. تعداد دویست نفر با روش نمونهگیری هدفمند انتخاب شدند. بهمنظور بررسی روایی محتوایی با روش دلفی از سه نفر از متخصصان روانشناسی و برای ارزیابی روایی محتوایی از شاخص لاوشه (شاخص کلی روایی محتوایی و نسبت روایی محتوایی) و برای بررسی روایی صوری از ده نفر از کاربران نهایی پرسشنامه استفاده شد. سپس بهمنظور بررسی روایی سازه، روش تحلیل عاملی اکتشافی و بهمنظور بررسی پایایی، ضریب آلفای کرونباخ و روش آزمون-بازآزمایی بهکار رفت. تحلیل دادهها با نرمافزار SPSS نسخه 24 انجام پذیرفت.
یافتهها:
نتایج حاصل از بررسی روایی محتوایی کیفی منجربه حذف نوزده گویه و بازنویسی شش گویه شد و پرسشنامه با 51 گویه تهیه گردید. نتایج تحلیل عاملی اکتشافی نشان داد، پرسشنامه طرحوارههای ناسازگار معنوی متشکل از ده عامل است که درمجموع، 56٫75درصد واریانس را تبیین میکند. آلفای کرونباخ خردهمقیاسهای این پرسشنامه بهترتیب برای محرومیت هیجانی نسبت به خدا 0٫91، رهاشدگی معنوی 0٫79، نقص و شرم معنوی 0٫81، آسیبپذیری معنوی 0٫79، خویشتن تحولنیافته معنوی 0٫89، اطاعت معنوی 0٫76، معیارهای سرسختانه معنوی 0٫83، استحقاق/بزرگمنشی معنوی 0٫78، منفیگرایی/بدبینی 0٫85 و کفر و شرک 0٫82 و برای ضریب آلفای کرونباخ کلی پرسشنامه 0٫86 بهدست آمد.
نتیجهگیری:
براساس یافتههای این پژوهش، پرسشنامه طرحوارههای ناسازگار معنوی، ابزاری پایا و روا است و میتواند در بخشهای پژوهشی و مشاوره مدنظر قرار گیرد.
کلیدواژگان: روایی، پایایی، تحلیل عامل، طرح واره های ناکارآمد معنوی -
صفحه 148زمینه و هدف
زنان قربانیان خاموش نیستند؛ بلکه آنها تلاشهای فراوانی برای فرار از خشونت میکنند. پژوهش حاضر با هدف شناخت راهبردهای مقابلهای زنان آسیبدیده از خشونت خانگی همسران در یزد انجام شد.
روشبررسی:
روش پژوهش کیفی بود که با استفاده از راهبرد نظریه دادهبنیاد انجام شد. جامعه بررسیشده را زنان قربانی خشونت خانگی شهرستان یزد تشکیل دادند. نمونه شامل 37 زن آسیبدیده از خشونت خانگی بود که بهروش نمونهگیری هدفمند و نظری انتخاب شدند. برای گردآوری دادهها از روش مصاحبه نیمهساختاریافته و بهمنظور تحلیل دادهها از رویکرد عینیگرای استراوس و کوربین استفاده شد. طول هر مصاحبه بسته به شرایط شرکتکنندگان از 40تا70 دقیقه متغیر بود.
یافتهها:
تحلیل دادههای کیفی، منجربه ایجاد 49 مفهوم و هفده مقوله فرعی (شامل راهبردهای اجتنابی، راهبردهای تسلیمی، راهبردهای هیجانی، راهبردهای رقابتجویی، جنگ فرسایشی، راهبردهای ناکارآمد خانواده خود، راهبردهای ناکارآمد خانواده همسر، راهبردهای ناکارآمد اجتماعی، راهبردهای ناکارآمد قانونی، راهبردهای واقعگرایانه، راهبردهای مهربانانه، راهبردهای مشارکتی، راهبردهای توافقی، راهبردهای حمایتی کارآمد خانواده خود، راهبردهای حمایتی کارآمد خانواده همسر، بازسازی روابط اجتماعی، کمک از منابع قانونی و حمایتی اجتماعی) و دو مقوله اصلی (راهبردهای تخریبگرا و سازگارانه) در چهار حوزه فردی، زوجی، خانوادگی و اجتماعی شد. رهایی از نامرییبودن نیز بهعنوان مقوله هستهای ظهور یافت.
نتیجهگیری:
براساس نتایج پژوهش حاضر، بهکارگیری راهبردهای مقابلهای در زنان آسیبدیده از خشونت همسران باتوجه به توان فردی، حمایت خانوادگی و اجتماعی که در اختیار دارند، متفاوت است. شناخت راهبردهای مقابلهای زنان درمقابل خشونت خانگی درک جامعتری از نیازهای آنان بهدست میدهد.
کلیدواژگان: راهبردهای مقابله ای، خشونت خانگی، زنان، مطالعه کیفی -
صفحه 149زمینه و هدف
لازمه کمک به زنان باردار برای حل مشکلات مربوط به بارداری شناخت عوامل موثر بر افسردگی، اضطراب و استرس است. هدف پژوهش حاضر، مقایسه اثربخشی درمان شناختیرفتاری و درمان مبتنیبر پذیرش و تعهد بر افسردگی، اضطراب و استرس زنان باردار نخستزا بود.
روشبررسی:
روش پژوهش از نوع نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون و پسآزمون و پیگیری دوماهه همراه با گروه گواه بود. جامعه آماری پژوهش را تمامی زنان باردار مراجعهکننده به بیمارستانهای شهید طالقانی و هدایت و امیرالمومنین شهر تهران در سال 1398، به تعداد 157 نفر تشکیل دادند. از بین آنها 51 نفر از داوطلبان واجد شرایط با روش نمونهگیری دردسترس انتخاب شدند و بهطور تصادفی در دو گروه آزمایش و یک گروه گواه (هر گروه هفده نفر) قرار گرفتند. گروه آزمایش اول طی هشت جلسه 120دقیقهای درمان شناختیرفتاری و گروه آزمایش دوم طی هشت جلسه 120دقیقهای درمان مبتنیبر پذیرش و تعهد را دریافت کردند. دادهها با استفاده از مقیاس افسردگی، اضطراب و استرس (لاویبوند و لاویبوند، 1995) جمعآوری شد. تحلیل دادهها با آزمون تحلیل واریانس یکراهه، آزمون تحلیل واریانس با اندازهگیری مکرر و آزمونهای تعقیبی توکی و بونفرونی در سطح معناداری 0٫05 در نرمافزار SPSS نسخه 22 صورت گرفت.
یافتهها:
در هر سه متغیر افسردگی (0٫012=p)، اضطراب (0٫015=p) و استرس (0٫010=p) تفاوت معناداری در پسآزمون بین میانگینهای دو گروه درمانی مشاهده شد؛ همچنین بین میانگینهای دو گروه درمانی با میانگینهای گروه گواه در متغیرهای مذکور تفاوت معناداری مشاهده شد (0٫001>p). نمرات متغیرهای مذکور در هر دو گروه درمانی، در مراحل پسآزمون و پیگیری با مرحله پیشآزمون تفاوت معناداری داشت (0٫001>p)؛ اما تفاوت معناداری بین دو مرحله پسآزمون و پیگیری در متغیرهای پژوهش مشاهده نشد (0٫05<p) که اثربخشی درمان مبتنیبر پذیرش و تعهد و درمان شناختیرفتاری را در مرحله پیگیری نشان داد.
نتیجهگیری:
براساس یافتههای پژوهش نتیجه گرفته میشود، درمان مبتنیبر پذیرش و تعهد درمقایسه با درمان شناختیرفتاری بر کاهش افسردگی، اضطراب و استرس زنان باردار نخستزا اثربخشتر است.
کلیدواژگان: زنان باردار نخست زا، استرس، اضطراب، افسردگی، درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد، درمان شناختی رفتاری -
صفحه 150زمینه و هدف
هوش مثبت به افراد در یافتن راهکارهای روانی تازه، نگرش مثبت به مسایل روزمره و زندگیکردن در لحظه کمک میکند. پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی بسته آموزشی هوش مثبت در ارتقای هوش هیجانی و تجربه غرقگی معلمان دوره ابتدایی انجام شد.
روشبررسی:
روش این پژوهش، نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون و پسآزمون و پیگیری یکماهه همراه با گروه گواه بود. جامعه آماری را تمامی معلمان دوره ابتدایی شهر تهران تشکیل دادند که برطبق ملاکهای ورود و خروج، 44 معلم وارد مطالعه شدند. سپس بهطور تصادفی در دو گروه آموزش هوش مثبت (22 نفر) و گواه (22 نفر) قرار گرفتند. برای تمام شرکتکنندگان، پرسشنامه هوش هیجانی (سیبریا شرینگ، 1996) و مقیاس حالت غرقگی (جکسون و اکلند، 2002) اجرا شد. صرفا گروه آموزش هفتهای دو بار بهصورت برخط در هشت جلسه شصتدقیقهای، آموزش هوش مثبت را دریافت کرد. دادهها با استفاده از آزمون تحلیل واریانس با اندازهگیری مکرر، روشهای تعقیبی، آزمونهای خی دو و تی دو گروه مستقل در سطح معناداری 0٫05=α، تحلیل شد.
یافتهها:
در مرحله پسآزمون تفاوت معناداری بین دو گروه آموزش و گواه در زیرمولفههای خودانگیزی (0٫001>p)، خودآگاهی (0٫001>p)، همدلی (0٫001>p)، مهارت اجتماعی (0٫001>p) و خودکنترلی (0٫011=p) متغیر هوش هیجانی و متغیر غرقگی (0٫001>p) یافت شد. در مرحله پیگیری نیز تفاوت معناداری بین دو گروه در زیرمولفههای متغیر هوش هیجانی و متغیر غرقگی وجود داشت (0٫001>p). در مقایسه روند تغییرات زیرمولفههای متغیر هوش هیجانی و متغیر غرقگی، در گروه آموزش، بین مراحل پیشآزمون-پسآزمون و پیشآزمون-پیگیری تفاوت معنادار وجود داشت (0٫05>p)؛ اما بین مراحل پسآزمون-پیگیری تفاوت معناداری مشاهده نشد (0٫05<p) که بیانگر پایداری تغییرات حاصل از بسته آموزشی هوش مثبت در پیگیری یکماهه بود.
نتیجهگیری:
براساس یافتههای این پژوهش، آموزش هوش مثبت بهطور موفقیتآمیزی موجب ارتقای سطح هوش هیجانی و تجربه غرقگی در معلمان دوره ابتدایی شده است؛ ازاینرو کاربرد آن برای همه معلمان و مربیان پیشنهاد میشود.
کلیدواژگان: هوش مثبت، هوش هیجانی، غرقگی، معلمان دوره ابتدایی -
صفحه 151زمینه و هدف
اختلالات شخصیت، الگوهای درونذهنی و رفتاری بادوامی هستند که با ملاکهای فرهنگی مطابقت ندارند و موجب ناخشنودی فرد و مختلشدن کارکردهای وی میشوند؛ ازاینرو هدف پژوهش حاضر مقایسه اثربخشی طرحوارهدرمانی و روانکاوی در درمان اختلال شخصیت خودشیفته بود.
روش بررسی:
روش پژوهش نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون و پسآزمون همراه با گروه گواه بود. جامعه آماری پژوهش را تمامی افراد مراجعهکننده به کلینیک روانشناسی همآوا و کلینیک بهزیستی تهران در سال 1398 تشکیل دادند که تشخیص اختلال شخصیت خودشیفته گرفتند. نمونه مطالعهشده سی نفر از بیمارانی بودند که بهصورت تصادفی در دو گروه آزمایش روانکاوی و آزمایش طرحوارهدرمانی و یک گروه گواه قرار گرفتند. لازم به ذکر است، در آغاز مطالعه ده نفر به هر گروه اختصاص یافتند که در پایان آزمون با افت آزمودنیها در هر گروه سه نفر باقی ماندند. برای جمعآوری دادهها از پرسشنامه چندمحوری بالینی میلون -ویرایش سوم (میلون و همکاران، 1994) و پرسشنامه شخصیت خودشیفته (راسکین و تری، 1988) استفاده شد. گروه آزمایشی اول درمان روانکاوی سنتی و گروه آزمایشی دوم طرحوارهدرمانی را دریافت کرد؛ اما برای گروه گواه هیچگونه درمانی ارایه نشد. تحلیل دادهها با استفاده از نرمافزار آماری SPSS نسخه 21 و روش تحلیل کوواریانس تکمتغیره (آنکوا) صورت گرفت. سطح معناداری آزمونها 0٫05 در نظر گرفته شد.
یافتهها:
نتایج نشان داد، بین گروه گواه و گروه درمان روانکاوی در میانگینهای نمرات متغیر اختلال شخصیت خودشیفته تفاوت معنادار وجود داشت (0٫001>p)؛ درحالیکه بررسی میانگینها در دو گروه گواه و طرحوارهدرمانی (0٫069=p) و دو گروه روانکاوی و طرحوارهدرمانی (0٫081=p) نشان داد که تفاوت معناداری بین آنها وجود نداشت. همچنین ضریب اتا مشخص کرد، 76٫6درصد از تغییرات اختلال شخصیت خودشیفته بهواسطه مداخله درمان روانکاوی بود.
نتیجهگیری:
براساس یافتههای پژوهش نتیجه گرفته میشود، درمان روانکاوی سنتی درمقایسه با طرحوارهدرمانی اثربخشی بیشتری بر درمان اختلال شخصیت خودشیفته دارد.
کلیدواژگان: طرح واره درمانی، روانکاوی، اختلال شخصیت خودشیفته -
صفحه 152زمینه و هدف
دیابت نوع دو معضلی مهم برای سلامت است. ازاینرو، پژوهش حاضر، با هدف اثربخشی درمان ذهنآگاهی بر دشواری در تنظیم هیجان و همجوشی شناختی بیماران دیابتی نوع دو انجام شد.
روشبررسی:
روش پژوهش حاضر نیمهآزمایشی از نوع طرح پیشآزمون-پسآزمون دوگروهی (گروه آزمایش و گروه گواه) بود. جامعه آماری همه بیماران زن و مرد مبتلا به دیابت نوع دو مراجعهکننده به مرکز دیابت شهر کرج، در سه ماه اول سال 1397 بودند. برای جمعآوری دادهها، نمونهای شامل سی نفر، به روش نمونهگیری در دسترس، انتخاب شدند. ابزارهای پژوهش مقیاس دشواری در تنظیم هیجانی (گراتز و رومر، 2004) و مقیاس همجوشی شناختی (گیلاندرز و همکاران، 2014) بود. افراد در گروه آزمایش، در هشت جلسه، ذهنآگاهی تحت درمان قرار گرفتند و گروه گواه هیچ درمانی را دریافت کرد. برای تحلیل داده، از نرمافزار SPSS نسخه 22 و آزمون تحلیل کوواریانس تکمتغیره و چندمتغیره استفاده شد. سطح معناداری 0٫01 در نظر گرفته شد.
یافتهها:
طبق نتایج، بین گروه آزمایش و گروه گواه، در متغیرهای دشواری در تنظیم هیجان و همجوشی شناختی تفاوت معناداری وجود داشت (0٫001>p). همچنین اندازه اثر درمان ذهنآگاهی بر نمره دشواری در تنظیم هیجان 0٫476 و همجوشی شناختی 0٫361 به دست آمد.
نتیجهگیری:
براساس یافتهها نتیجه گرفته میشود، درمان ذهنآگاهی در کاهش دشواریهای تنظیم هیجان و همجوشی شناختی بیماران دیابتی نوع دو موثر است.
کلیدواژگان: ذهن آگاهی، دشواری در تنظیم هیجان، همجوشی شناختی، دیابتی نوع دو -
صفحه 153
زمینه و هدف:
یکی از رفتارهای مخرب دوره نوجوانی رفتارهای پرخطر است که انجام مداخلاتی در این زمینه لازم است؛ بنابراین هدف پژوهش حاضر، بررسی اثربخشی آموزش مهارتهای حل مسئله شناختی-اجتماعی بر کنترل عواطف نوجوانان دختر دارای رفتارهای پرخطر بود.
روش بررسی:
روش پژوهش نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون و پسآزمون همراه با گروه گواه بود. جامعه آماری پژوهش را تمامی نوجوانان دختر متوسطه بابلسر در سال تحصیلی 1397-98 تشکیل دادند. نمونهگیری این پژوهش در دو مرحله انجام گرفت: الف: چهارصد دانشآموز بهصورت تصادفی خوشهای چندمرحلهای از میان همه دانشآموزان انتخاب شدند و مقیاس رفتارهای پرخطر نوجوانان ایرانی (زادهمحمدی و احمدآبادی، 1387) روی آنها اجرا شد؛ ب: افراد دارای نمره بیشتر (نمرات بیشتر از 50درصد یعنی بیشتر از 76) مشخص شدند که 85 نفر بودند. از بین آنها 36 نفر با تمایل به ادامه همکاری، انتخاب شدند. سپس بهصورت تصادفی ساده در گروه آزمایش و گروه گواه (هر گروه هیجده نفر) قرار گرفتند. در پیشآزمون و پسآزمون برای هر دو گروه، مقیاس کنترل عواطف (ویلیامز و همکاران، 1997) استفاده شد. برای گروه آزمایش آموزش مهارتهای حل مسئله شناختی-اجتماعی بهمدت ده جلسه یکونیمساعته ارائه شد؛ اما گروه گواه هیچگونه درمانی دریافت نکرد. برای تحلیل دادهها، آزمون تحلیل کوواریانس چندمتغیری (مانکوا) با استفاده از نرمافزار SPSS نسخه 23 در سطح معناداری 0٫05 بهکار رفت.
یافته ها:
نتایج نشان داد، پس از تعدیل نمرات پیشآزمون، بین گروههای آزمایش و گواه در مولفههای خشم، خلق افسرده و اضطراب تفاوت معناداری وجود داشت (0٫001>p). همچنین نتایج مجذور اتا نشان داد، 45درصد، 50درصد و 57درصد از تغییرات بهترتیب خشم، خلق افسرده و اضطراب ناشیاز مداخله آموزشی بوده است.
نتیجهگیری:
باتوجه به یافتههای این پژوهش نتیجهگیری میشود، آموزش مهارتهای حل مسئله شناختی-اجتماعی بر کنترل عواطف نوجوانان دختر دارای رفتارهای پرخطر اثربخشی دارد.
کلیدواژگان: مهارت های حل مسئله شناختی-اجتماعی، کنترل عواطف، رفتارهای پرخطر -
صفحه 154زمینه و هدف
حضور کودک با اختلال یادگیری خاص پیامدهای طولانیمدت و تغییرات آشکار و پنهان مختلکنندهای را در ابعاد گوناگون زندگی اعضای خانواده ایجاد کند. هدف پژوهش حاضر، تعیین رابطه هوش معنوی و سرسختی روانشناختی با سازگاری زناشویی مادران دارای دانشآموزان با اختلال یادگیری خاص بود.
روش بررسی:
روش پژوهش، توصیفیهمبستگی بود. جامعه آماری را تمامی مادران دارای دانشآموز با اختلال یادگیری خاص شهر خوسف در سال تحصیلی 98-1397 تشکیل دادند. تعداد صد نفر از بین جامعه آماری، بهروش نمونهگیری دردسترس بهعنوان نمونه انتخاب شدند. ابزارهای گردآوری دادهها، مقیاس هوش معنوی (کینگ، 2008)، پرسشنامه سرسختی روانشناختی اهواز (کیامرثی و همکاران، 1377) و مقیاس سازگاری زناشویی (اسپانیر، 1987) بود. تحلیل دادهها با استفاده از ضریب همبستگی پیرسون و آزمون رگرسیون خطی چندگانه با نرمافزار آماری SPSS نسخه 25 در سطح معناداری 0٫05=α انجام شد.
یافته ها:
نتایج ضرایب رگرسیون خطی نشان داد، مقدار ضریب رگرسیونی استانداردشده (Beta) برای متغیرهای تفکر انتقادی وجودی (0٫034=p، 0٫112=β)، تولید معنای شخصی (0٫001>p، 0٫245=β)، آگاهی متعالی (0٫001>p، 0٫137=β)، توسعه حالت هشیاری (0٫017=p، 0٫143=β)، مبارزهجویی (0٫001>p، 0٫118=β)، تعهد (0٫041=p، 0٫109=β) و کنترل (0٫025=p، 0٫127=β) بود؛ ازاینرو هوش معنوی و سرسختی روانشناختی بهشکل مثبت و معناداری، توانایی پیشبینی سازگاری زناشویی مادران دارای دانشآموزان با اختلال یادگیری خاص را داشتند.
نتیجه گیری:
براساس یافتههای پژوهش نتیجهگیری میشود، با ارتقای هوش معنوی و سرسختی روانشناختی، میتوان سازگاری زناشویی مادران دارای دانشآموزان با اختلال یادگیری خاص را بهبود بخشید.
کلیدواژگان: هوش معنوی، سرسختی روان شناختی، سازگاری زناشویی، اختلال یادگیری خاص -
صفحه 155زمینه و هدف
باتوجه به اینکه اختلال طیف اوتیسم موجب بروز مشکلات رفتاری میشود، ضروری بهنظر میرسد که آموزشها و برنامههای مداخلاتی مرتبط با آن بهمنظور بهبود مشکلات این افراد اجرا شود؛ ازاینرو پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی آموزش مدیریت رفتار به مادران بر مشکلات رفتاری دروننمود و بروننمود کودکان دارای اختلال طیف اوتیسم انجام شد.
روش بررسی:
روش پژوهش، نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون و پسآزمون همراه با گروه گواه بود. جامعه آماری پژوهش را تمامی مادران دارای کودک مبتلا به اختلال اوتیسم با سطح عملکرد بالا، مراجعهکننده به مرکز جامع توانبخشی سلامت آوند شهر تهران در بهار و تابستان سال 1398 تشکیل دادند. سی نفر داوطلب واجد شرایط با روش نمونهگیری دردسترس وارد مطالعه شدند و بهصورت تصادفی پانزده نفر در گروه آزمایش و پانزده نفر در گروه گواه قرار گرفتند. ابزارهای پژوهش، چکلیست مشکلات رفتاری کودک (آخنباخ، 1991) و پرسشنامه سنجش دامنه اوتیسم (ایهلرز و همکاران، 1993) بود. مداخله آموزش مدیریت رفتار بهمدت دو ماه در هشت جلسه، بهصورت یک جلسه در هفته و هر جلسه دو ساعت روی شرکتکنندگان گروه آزمایش انجام شد و گروه گواه هیچ مداخلهای دریافت نکرد. تحلیل دادهها با آزمون تحلیل کوواریانس تکمتغیری و آزمون تی مقایسه میانگینهای دو گروه مستقل، در سطح معناداری 0٫05 بهکمک نرمافزار SPSS نسخه 24 صورت گرفت.
یافتهها:
نتایج نشان داد، پس از حذف اثر پیشآزمون، در میانگین نمرات پسآزمون رفتارهای دروننمود شامل اضطراب/افسردگی (0٫001>p)، گوشهگیری/افسردگی (0٫001>p)، شکایات جسمانی (0٫001>p) و رفتارهای بروننمود شامل رفتارهای قانونشکن (0٫001>p)، رفتارهای پرخاشگرانه (0٫001>p) و سایر مشکلات رفتاری شامل مشکلات اجتماعی (0٫001>p)، مشکلات تفکر (0٫001>p) و مشکلات توجه (0٫001>p)، تفاوت معناداری بین گروه آزمایش و گروه گواه وجود داشت.
نتیجهگیری:
براساس یافتههای پژوهش نتیجه گرفته میشود، آموزش مدیریت رفتار به مادران دارای کودک مبتلا به اختلال اوتیسم با سطح عملکرد بالا قابلیت کاربرد دارد و بر بهبود مشکلات رفتارهای دروننمود و بروننمود این کودکان موثر است.
کلیدواژگان: آموزش مدیریت رفتار، مشکلات رفتاری، اختلال طیف اوتیسم -
صفحه 156زمینه و هدف
براساس پژوهشهای قبلی، مداخلات روانشناختی متعددی بر بهبود هیجانهای منفی و رفتارهای مخرب دانشآموزان موثر است. در این راستا، هدف این مطالعه، مقایسه اثربخشی آموزش مدیریت والدینی و آموزش خانواده بر بهبود هیجانهای منفی و رفتارهای مخرب دانشآموزان دختر پایه سوم بود.
روش بررسی:
روش پژوهش، نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون و پسآزمون همراه با دو گروه آزمایش و یک گروه گواه بود. جامعه آماری را تمامی مادران و فرزندان دختر مشغول به تحصیل در پایه سوم مقطع ابتدایی و دارای مشکلات رفتاری در سال تحصیلی 1400-1399 در شهر تبریز تشکیل دادند. تعداد شصت نفر از دانشآموزان واجد شرایط و داوطلب بهعنوان نمونه پژوهشی بهشیوه نمونهگیری دردسترس وارد مطالعه شدند و بهروش تصادفی ساده در دو گروه مداخلهای آموزش مدیریت والدینی و آموزش خانواده و یک گروه گواه (سه گروه بیستنفره) قرار گرفتند. برای جمعآوری دادهها از پرسشنامه هیجانهای تحصیلی (پکران و همکاران، 2002) و مقیاس تجدیدنظرشده مشاهده معلم از رفتار انطباقی در کلاس (کریستین و همکاران، 2009) استفاده شد. برنامه آموزش مدیریت والدینی بهمدت نه جلسه یکونیمساعته بهصورت هفتگی برای یک گروه آزمایش و برنامه آموزش خانواده بهمدت نه جلسه یکونیمساعته بهصورت هفتگی برای گروه آزمایش دیگر اجرا شد. برای گروه گواه هیچ آموزشی در این زمینه ارایه نشد. تجزیهوتحلیل دادهها با استفاده از آزمون تحلیل واریانس، آزمون کروسکالوالیس، روش تحلیل کوواریانس و آزمون تعقیبی بونفرونی در نرمافزار آماری SPSS نسخه 22 صورت گرفت. سطح معناداری برای همه آزمونها 0٫05 در نظر گرفته شد.
یافتهها:
نتایج نشان داد، شیوههای آموزش مدیریت والدینی و آموزش خانواده بر بهبود هیجانهای منفی (0٫001>p) و رفتارهای مخرب دانشآموزان (0٫001=p) در گروههای آزمایش موثر بود؛ همچنین آموزش مدیریت والدینی درمقایسه با آموزش خانواده بر بهبود هیجانهای منفی (0٫016=p) و رفتارهای مخرب دانشآموزان (0٫047=p)، روش موثرتری بود.
نتیجهگیری:
براساس یافتههای این پژوهش نتیجه گرفته میشود که آموزش مدیریت والدینی درمقایسه با آموزش خانواده در کاهش هیجانهای منفی و رفتارهای مخرب دانشآموزان تاثیر بیشتری دارد.
کلیدواژگان: آموزش مدیریت والدینی، آموزش خانواده مبتنی بر مدرسه، هیجان های منفی، رفتارهای مخرب، دانش آموز -
صفحه 157زمینه و هدف
بیماری افسردگی یکی از بیماریهای شایع و مزمن در میان اقشار مختلف مردم است که میزان همبودی زیادی با سایر اختلالات روانی دارد. هدف این پژوهش، بررسی مدلسازی روابط ساختاری سازمانیافتگی شخصیت و روابط موضوعی با سوگیری تفسیری با میانجیگری فراهیجانات و حساسیت پردازش حسی در دانشجویان افسرده بود.
روش بررسی:
این پژوهش تحلیلیهمبستگی بهروش مدلسازی معادلات ساختاری بود. جامعه آماری پژوهش را دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارومیه در سال تحصیلی 1398-99 تشکیل دادند. حجم نمونه دویست نفر بود که بهشیوه نمونهگیری دردسترس انتخاب شدند. آزمودنیها به سیاهه تجدیدنظرشده افسردگی بک (بک و همکاران، 1988)، سیاهه سازمانیافتگی شخصیت (لنزنوگر و همکاران، 2001)، مقیاس روابط موضوعی بل (بل و همکاران، 1986)، آزمون سناریوهای مبهم برای افسردگی (برنا و همکاران، 2011)، مقیاس فراهیجان (میتمانسگروبر و همکاران، 2009) و مقیاس شخصی با حساسیت حسی بالا (آرون و آرون، 1997) پاسخ دادند. سپس الگوی پیشنهادی ازطریق مدلسازی معادلات ساختاری با استفاده از نرمافزارهای SPSS نسخه 24 و AMOS نسخه 24 تحلیل شد.
یافتهها:
نتایج نشان داد، مسیرهای مستقیم بین سازمانیافتگی شخصیت (0٫457-=β، 0٫012=p)، روابط موضوعی (0٫098-=β، 0٫008=p)، فراهیجانات (0٫336-=β، 0٫001>p) و حساسیت پردازش (0٫205-=β، 0٫001>p) با سوگیری تفسیری معنادار بود؛ همچنین اثرات غیرمستقیم سازمانیافتگی شخصیت، روابط موضوعی ازطریق نقش میانجی فراهیجانات و حساسیت پردازش بر سوگیری تفسیری معنادار بود (0٫05>p). شاخصهای نکویی برازش از برازش مطلوب الگوی پژوهش با دادههای گردآوریشده حمایت کردند (2٫488=X2/df، 0٫911=NFI، 0٫907=GFI، 0٫913=IFI، 0٫901=AGFI، 0٫908=CFI، 0٫063=RMSEA).
نتیجهگیری:
براساس یافتههای پژوهش، نتیجه گرفته میشود که فراهیجانات و حساسیت پردازش حسی در رابطه میان سازمانیافتگی شخصیت و روابط موضوعی با سوگیری تفسیری افراد افسرده نقش واسطهگر دارند. همچنین مدل ساختاری پژوهش برازش مطلوب و پذیرفتنی با دادههای پژوهشی دارد و این گام مهمی درجهت شناخت عوامل موثر بر سوگیری تفسیری در دانشجویان افسرده است.
کلیدواژگان: سازمان یافتگی شخصیت، روابط موضوعی، سوگیری تفسیری، فراهیجانات، حساسیت پردازش، افسردگی -
صفحه 158زمینه و هدف
وجود دردهای مزمن در آرتریتروماتویید فشارهای عاطفی و روانی بسیاری بههمراه دارد که در بروز یا تشدید ناتوانی حاصل از این بیماری موثر است. هدف پژوهش حاضر، بررسی نقش واسطهای راهبردهای تنظیم شناختی هیجان در رابطه بین سبکهای دلبستگی و استحکام من با سازگاری با درددر بیماران مبتلا به آرتریتروماتویید بود.
روش بررسی:
این تحقیق از نوع همبستگی مبتنیبر مدلسازی معادلات ساختاری بود. جامعه آماری را تمامی بیماران مبتلا به آرتریتروماتویید مراجعهکننده به بیمارستان امامحسین(ع) تهران در سال 1399 تشکیل دادند. از میان آنها 285 نفر با استفاده از روش نمونهگیری دردسترس براساس تشخیص پزشک انتخاب شدند و به پرسشنامه سبکهای دلبستگی (هازن و شیور، 1987)، پرسشنامه روانی-اجتماعی استحکام من (مارکسترم و مارشال، 2007)، پرسشنامه تنظیم شناختی هیجان (گارنفسکی و همکاران، 2001) و مقیاس چندوجهی درد (کرنز و همکاران، 1985) پاسخ دادند. بهمنظور تجزیهوتحلیل دادهها از ضریب همبستگی پیرسون و روش مدلسازی معادلات ساختاری در سطح معناداری (0٫05=α) در نرمافزارهای SPSS نسخه 23 و AMOS نسخه 22 استفاده شد.
یافتهها:
اثر مستقیم متغیر سبکهای دلبستگی بر سازگاری با درد معنادار (0٫61=β، 0٫001>p) و اثر مستقیم سبکهای دلبستگی بر تنظیم شناختی هیجان معنادار بود (0٫89=β، 0٫001>p). وزنهای رگرسیونی مسیر استحکام من بر سازگاری با درد در دامنه سطح معناداری قرار گرفت (0٫93=β، 0٫001>p). همچنین مسیر استحکام من بر تنظیم شناختی هیجان در دامنه سطح معناداری قرار داشت (0٫76=β، 0٫001>p). اثر غیرمستقیم سبکهای دلبستگی با میانجیگری تنظیم شناختی هیجان بر سازگاری با درد معنادار بهدست آمد (0٫89=β، 0٫001>p) و اثر غیرمستقیم استحکام من با میانجیگری تنظیم شناختی هیجان بر سازگاری با درد معنادار بود (0٫76=β، 0٫001>p). نتایج شاخصهای برازش تایید مدل را نشان داد (0٫415=p، 3٫821=CMIN/df، 0٫907=GFI، 0٫610=RMR، 0٫902=TLI، 0٫911=CFI، 0٫937=NFI، 0٫076=RMSEA).
نتیجهگیری:
باتوجه به اینکه راهبردهای تنظیم شناختی هیجان بهصورت مستقیم و در نقش میانجی بر سازگاری با درد اثر دارد، میتواند بهعنوان عامل مهمی در ارایه خدمات روانشناختی برای این بیماران بهکار رود.
کلیدواژگان: آرتریت روماتوئید، استحکام من، تنظیم شناختی هیجان، درد مزمن، سبک های دلبستگی -
صفحه 159زمینه و هدف
شناسایی علل بروز رفتارهای پرخطر در نوجوانان که امکان دارد بهدلایل متفاوت صورت گیرد، کاری دشوار است. هدف این پژوهش ارایه مدل ساختاری رفتارهای پرخطر در نوجوانان براساس حساسیت اضطرابی با میانجیگری پذیرش خویشتن بود.
روش بررسی:
پژوهش حاضر توصیفی و از نوع همبستگی بود. جامعه آماری پژوهش را تمام نوجوانان 14تا18ساله شهر تهران در سال تحصیلی 97-1396 تشکیل دادند که از میان آنها پانصد نفر بهروش نمونهگیری دردسترس از مدارس انتخاب شدند که از این تعداد 496 نفر واجد شرایط تحلیل بودند. ابزارهای پژوهش، پرسشنامه رفتارهای پرخطر (محمدخانی، 1386)، پرسشنامه پذیرش بیقید و شرط خویشتن (چمبرلین و هاگا، 2001) و شاخص حساسیت اضطرابی (ریس و همکاران، 1986) بود. برای تحلیل دادهها آزمون آماری همبستگی پیرسون و روش مدلسازی معادلات ساختاری با نرمافزارهای SPSS و AMOS استفاده شد. سطح معناداری آزمونها 0٫05 در نظر گرفته شد.
یافتهها:
نتایج نشان داد ضریب مسیر کل بین حساسیت اضطرابی و رفتارهای پرخطر مثبت و معنادار بود (0٫001=p، 0٫27=β). ضریب مسیر مستقیم بین پذیرش مشروط خویشتن و رفتارهای پرخطر مثبت و معنادار بهدست آمد (0٫001=p، 0٫32=β). ضریب مسیر مستقیم بین پذیرش غیرمشروط خویشتن و رفتارهای پرخطر منفی و معنادار بود (0٫001=p، 0٫28-=β). ضریب مسیر غیرمستقیم بین حساسیت اضطرابی و رفتارهای پرخطر با میانجیگری پذیرش مشروط و نامشروط خویشتن مثبت و معنادار بهدست آمد (0٫001=p، 0٫150=β)؛ همچنین مدل مفروض با دادههای گردآوریشده برازش داشت (164٫15=2X، 0٫954=CFI، 0٫951=GFI، 0٫919=AGFI، 0٫071=RMSEA).
نتیجهگیری:
باتوجه به یافتههای پژوهش نتیجه گرفته میشود، حساسیت اضطرابی با میانجیگری پذیرش مشروط و غیرمشروط خویشتن، بهصورت معنادار رفتارهای پرخطر را در نوجوانان پیشبینی میکند.
کلیدواژگان: پذیرش خویشتن، حساسیت اضطرابی، رفتار پرخطر -
صفحه 160زمینه و هدف
معنویت در محیط کار تاثیر شگرفی بر سازمان میگذارد؛ زیرا سازمان ازطریق توسعه محیط انسانی باعث رشد حداکثری کارکنان در دستیابی به ظرفیتهای خود میشود. پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی برنامه آموزشی معنویت در محیط کار بر میزان حمایت اجتماعی کارکنان فدراسیونهای ورزشی انجام شد.
روشبررسی:
روش این پژوهش نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون-پسآزمون با گروه گواه بود. جامعه آماری پژوهش را تمامی کارکنان فدراسیونهای منتخب ورزشی در سال 1398-99 تشکیل دادند. ازطریق روش نمونهگیری دردسترس، تعداد سی نفر داوطلب واجد شرایط انتخاب شدند و با گمارش تصادفی در دو گروه پانزدهنفری آزمایش و گواه قرار گرفتند. بهمنظور جمعآوری دادهها، افراد نمونه به مقیاس ارزیابی حمایت اجتماعی (واکس و همکاران، 1986) پاسخ دادند. گروه آزمایش طی هشت جلسه نوددقیقهای و بهمدت چهار هفته متوالی (هر هفته دو جلسه) آموزش برنامه معنویت در محیط کار را که در این پژوهش طراحی و تدوین شد، دریافت کرد؛ اما برای گروه گواه هیچ مداخلهای ارایه نشد. تجزیهوتحلیل دادهها با استفاده از روش تحلیل کوواریانس تکمتغیره، در نرمافزار SPSS نسخه 23 انجام شد. سطح معناداری آزمونهای آماری 0٫05 درنظر گرفته شد.
یافتهها:
نتایج نشان داد، با تعدیل اثر پیشآزمون، اثر برنامه آموزشی معنویت در محیط کار بر خردهمقیاسهای متغیر حمایت اجتماعی شامل حیطه خانواده (0٫039=p)، حیطه دوستان (0٫040=p) و حیطه سایرین (0٫023=p) کارکنان فدراسیونهای ورزشی معنادار بود. همچنین باتوجه به اندازه اثر، 18درصد از تغییرات حیطه خانواده، 19درصد از تغییرات حیطه دوستان و 19درصد از تغییرات حیطه سایرین ازطریق مداخله قابل تبیین بود.
نتیجهگیری:
براساس نتایج پژوهش حاضر نتیجه گرفته میشود که برنامه آموزشی معنویت در محیط کار بر افزایش میزان حمایت اجتماعی کارکنان فدراسیونهای منتخب ورزشی اثربخشی دارد؛ ازاینرو پیشنهاد میشود که برنامه مذکور بهعنوان روشی مداخلهای در سازمانها و دیگر اماکن ورزشی برای افزایش متغیرهای درگیر با سازمان اجرا شود.
کلیدواژگان: برنامه آموزشی معنویت در محیط کار، حمایت اجتماعی، فدراسیون ورزشی -
صفحه 161زمینه و هدف
اختلال نوشتن (اختلال دیکته) جزو اختلالات عصبی- رشدی است. نوروفیدبکیک روش درمانی جدیدی است که از طریق تنظیم ناهنجاریهای نوار مغزی میتواند به بهبود عملکرد مغز کودکان کمک کند. مطالعه حاضر با هدف تعیین میزان تاثیر درمان نوروفیدبک بر بهبود اختلالدیکتهنویسی دانشآموزان پسر پایه سوم ابتدایی انجام شد.
روشبررسی:
پژوهش حاضر از نوع تکآزمودنی و یک طرح AB بود. جامعه آماری پژوهش حاضر دانشآموزان دارای اختلال دیکتهای بودند که به مرکز اختلالات یادگیری شهرستان آبیک مراجعه داشتند. نمونه پژوهش پنج نفر دانشآموز پسر پایه سوم ابتدایی بود که به روش نمونهگیری در دسترس انتخاب شدند. ابزار این پژوهش شامل دستگاه نوروفیدبک، مقیاس تجدیدنظرشده هوشی وکسلر کودکان و آزمون دیکته محققساخته بود. برای مداخله بیست جلسه درمان و ده آزمون املا اجرا شد. تحلیل دادهها با روش تحلیل چشمی نمودارها، انجام گرفت. برای محاسبه اثر مداخله از اندازه اثر d کوهن (1998) استفاده شد.
یافتهها:
بر اساس نتایج بهدستآمده، اندازه اثر درمان برای تمام آزمودنیها بالا (0٫8> d Cohen’s) بود و غلطهای دیکته هر پنج آزمودنی در مرحله درمان در مقایسه با مرحله خط پایه با کاهش همراه بوده است.
نتیجهگیری:
نتایج بیان میکند که درمان نوروفیدبک موجب بهبود دانشآموزان مبتلا به اختلال دیکته میشود. از روش درمانی نوروفیدبک میتوان در مراکز اختلالات یادگیری برای بهبود اختلال دیکته دانشآموزان استفاده نمود.
کلیدواژگان: نوروفیدبک، اختلال دیکته، دانش آموزان سوم ابتدایی، اختلالات عصبی- رشدی -
صفحه 162زمینه و هدف
خودمراقبتی دربرابر رفتارهای پرخطر یکی از چالشهای جدی پیش روی دانشآموزان است. هدف این تحقیق بررسی نقش مهارت اجتماعی در خودمراقبتی دربرابر رفتارهای پرخطر با میانجیگری تعارض نوجوانان با والدین بود.
روش بررسی:
روش پژوهش در فاز اول، ابزارسازی و در فاز دوم، همبستگی از نوع مدل معادلات ساختاری بود. این مطالعه در دو فاز انجام شد: فاز اول مربوط به ابزارسازی رفتارهای پرخطر و فاز دوم مربوط به مدلسازی بود. جامعه آماری را دانشآموزان دبیرستانی مدارس شهر آمل در پایههای یازدهم و دوازدهم در سال تحصیلی 99-1398 تشکیل دادند. از بین آنها، تعداد 300 نفر برای فاز اول بهصورت دردسترس و 385 نفر در فاز دوم بهروش نمونهگیری تصادفی خوشهای انتخاب شدند. جمعآوری دادهها با استفاده از پرسشنامه محققساخته گرایش به رفتارهای پرخطر، مقیاس تعارض والدین و فرزندان (رابین و فاستر، 1989) و مقیاس نظام درجهبندی مهارتهای اجتماعی (گرشام و الیوت، 1990) صورت گرفت. در فاز اول از تحلیل مولفه اصلی با چرخش واریماکس، مجذور کای تقریبی، آلفای کرونباخ، بازآزمایی، ضریب همبستگی پیرسون و شاخصهای CVI و CVR استفاده شد. در فاز دوم مدلسازی، ضریب همبستگی پیرسون و مدل معادلات ساختاری بهکمک نرمافزارهای SPSS نسخه 22 و AMOS نسخه 22 بهکار رفت. سطح معناداری در این پژوهش 0٫01 در نظر گرفته شد.
یافتهها:
یافتههای مربوط به فاز اول حاکیاز روایی و پایایی مناسب پرسشنامه رفتارهای پرخطر بود (0٫85=KMO، 4٫023=2χ، آلفای کرونباخ=0٫92، بازآزمایی=0٫71). در فاز مدلسازی، ضریب مسیر بین مهارت اجتماعی با تعارض با والدین (0٫001>p، 0٫57-=β) و رفتارهای پرخطر (0٫001>p، 0٫37-=β) منفی و معنادار بهدست آمد. تعارض نوجوانان با والدین، رابطه بین خودمراقبتی را با رفتارهای پرخطر میانجیگری کرد (0٫071=RMSEA، 0٫93=AGFI).
نتیجهگیری:
یافتههای مربوط به فاز اول پژوهش بیانگر روایی و پایایی مناسب پرسشنامه طراحیشده رفتارهای پرخطر است. یافتههای فاز مدلسازی نشان داد، تعارض نوجوانان با والدین موجب کاهش خودمراقبتی دانشآموزان و گرایش بیشتر آنان به رفتارهای پرخطر میشود.
کلیدواژگان: خودمراقبتی، رفتارهای پرخطر، مهارت اجتماعی، تعارض با والدین، دانش آموزان -
صفحه 163زمینه و هدف
زنان مطلقه از اقشار بسیار آسیبپذیر جامعه بهشمار میروند که با مسایل و مشکلات روحیروانی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی مواجه هستند. هدف پژوهش حاضر بررسی اثربخشی گروهدرمانی مثبتنگر بر ناگویی خلقی، تابآوری و بهزیستی ذهنی زنان مطلقه بود.
روش بررسی:
این پژوهش به روش نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون و پسآزمون همراه با گروه گواه انجام شد. جامعه آماری پژوهش را تمامی زنان مطلقه مراجعهکننده به سازمان بهزیستی استان تهران در نیمه دوم سال 1398 به تعداد 263 نفر تشکیل دادند. از بین آنها سی نفر داوطلب واجد شرایط بهروش نمونهگیری هدفمند انتخاب شدند و بهصورت تصادفی در دو گروه آزمایش و گواه قرار گرفتند. آزمودنیهای دو گروه، مقیاس ناگویی خلقی تورنتو (بگبی و همکاران، 1994)، مقیاس تابآوری کانر-دیویدسون (کانر و دیویدسون، 2003) و مقیاس بهزیستی ذهنی (کییز و ماگیارمو، 2003) را در مراحل پیشآزمون و پسآزمون تکمیل کردند. برای گروه آزمایش بهمدت هشت جلسه مداخله گروهدرمانی مثبتنگر ارایه شد؛ درحالیکه در طول این مدت گروه گواه هیچگونه مداخلهای دریافت نکرد. دادهها با استفاده از روش آماری تحلیل کوواریانس در نرمافزار SPSS نسخه 24 تحلیل شد. سطح معناداری برای همه آزمونها 0٫05 بود.
یافتهها:
نتایج نشان داد، گروهدرمانی مثبتنگر موجب کاهش ناگویی خلقی زنان مطلقه در گروه آزمایش شد (0٫001>p) و تابآوری و بهزیستی ذهنی آنها را ارتقا بخشید (0٫001>p).
نتیجه گیری:
باتوجه به یافتههای پژوهش نتیجهگیری میشود، برای کاهش ناگویی خلقی و افزایش تابآوری و بهزیستی ذهنی زنان مطلقه میتوان از گروهدرمانی مثبتنگر استفاده کرد.
کلیدواژگان: گروه درمانی مثبت نگر، ناگویی خلقی، تاب آوری، بهزیستی ذهنی، زنان مطلقه -
صفحه 164زمینه و هدف
توانبخشی شناختی و کاربرد تمرینات ورزشی یکی از مسایلی است که میتواند به بهبود شاخصهای کارکردهای اجرایی کودکان نارساخوان کمک کند و زندگی فردی و اجتماعی آنها را ارتقا بخشد؛ ازاینرو، پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی تمرینات ورزشی (هوازی، ایروبیک و فیتنس) بر کارکردهای اجرایی برنامهریزی و حافظه کاری در کودکان نارساخوان صورت گرفت.
روشبررسی:
روش این پژوهش نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون و پسآزمون همراه با گروه گواه بود. جامعه آماری پژوهش را تمامی دانشآموزان دختر و پسر مراجعهکننده به باشگاه درخت سپید و کلینیک روانشناسی ذهنآرا شهر تهران در سال 1399 تشکیل دادند که 24 نفر داوطلب واجد شرایط با روش نمونهگیری دردسترس وارد مطالعه شدند. سپس بهصورت تصادفی دوازده نفر در گروه آزمایش و دوازده نفر در گروه گواه قرار گرفتند. ابزارهای پژوهش، آزمون خواندن و نارساخوانی (نما) (کرمی نوری و مرادی، 1384)، آزمون برج لندن (شالیس، 1982) و آزمون ان-بک (کرچنر، 1958) بود. مداخله تمرینات ورزشی ازجمله فیتنس، تناسباندام و هوازی بهمدت سه ماه، سه جلسه در هفته و هر جلسه یک ساعت برای شرکتکنندگان گروه آزمایش اجرا شد. تحلیل دادهها با استفاده از آزمون تحلیل کوواریانس تکمتغیری و آزمون تی مقایسه میانگینهای دو گروه مستقل در نسخه 24 نرمافزار SPSS در سطح معناداری 0٫05 صورت گرفت.
یافتهها:
نتایج نشان داد، پس از حذف اثر پیشآزمون، بین گروه آزمایش و گروه گواه در پسآزمون، در میانگین نمرات متغیرهای کارکردهای اجرایی برنامهریزی (0٫002=p) و حافظه کاری (0٫038=p) تفاوت معناداری مشاهده شد.
نتیجهگیری:
براساس یافتههای پژوهش نتیجه گرفته میشود، تمرینات ورزشی در کودکان نارساخوان قابلیت کاربرد دارد و بر بهبود کارکردهای اجرایی برنامهریزی و حافظه کاری آنها اثربخش است.
کلیدواژگان: تمرینات ورزشی، کارکردهای اجرایی، برنامه ریزی، حافظه کاری، نارساخوانی