فهرست مطالب

نشریه علوم آب و خاک (علوم و فنون کشاورزی و منابع طبیعی)
سال دوم شماره 3 (پیاپی 5، پاییز 1377)

  • تاریخ انتشار: 1377/07/09
  • تعداد عناوین: 8
|
  • داور خلیلی*، ابوالقاسم یوسفی صفحات 1-10

    کاربرد روش تحلیل منطقه ای، در برآورد دبی جریان به شکل تابعی از خصوصیات آماری حوضه آبخیز در طراحی سازه های آبی و یا مدیریت منابع آب، همواره از اهمیت خاصی برخوردار بوده است. بدین منظور، در این تحقیق مناسب ترین مدل تخمین دبی های میانگین و حداکثر روزانه با استفاده از پارامترهای فیزیوگرافیک، برای حوضه آبخیز اترک بررسی و ارایه گردیده است. این پارامترها شامل مساحت حوضه، طول آبراهه اصلی، ارتفاع میانگین حوضه، شیب حوضه و شیب آبراهه اصلی می باشند. پس از بررسی همبستگی بین پارامترها و تاثیر آنها در تولید دبی حداکثر روزانه، سه مدل تخمین دبی حداکثر روزانه به صورت توابعی از پارامترهای فیزیوگرافیک انتخاب گردید. مدل شماره 1 دبی حداکثر روزانه را به صورت تابعی از مساحت حوضه و مدل شماره 2 به صورت تابعی از مساحت حوضه و ارتفاع حوضه و مدل شماره 3 به صورت تابعی از مساحت حوضه، شیب متوسط آبراهه اصلی مشخص نمود. آزمونهای انجام گرفته بیانگر قابلیت خوب هر سه مدل در تخمین دبی حداکثر روزانه بود. البته این نتیجه گیری فقط بیانگر آن است که هر سه مدل در محدوده قابل قبولی از عهده آزمونهای آماری برمی آیند. این خود می تواند سبب ایجاد خطا در برآورد دبی جریانهای میانگین و حداکثر روزانه باشد. به منظور حداقل کردن خطای محاسباتی، در یک آزمون دیگر هر سه مدل مجددا مورد بررسی قرار گرفت. انتخاب بهترین مدل، بر اساس مقایسه دبی میانگین روزانه حاصله از مدل ها با دبی میانگین روزانه مشاهده شده صورت گرفت. در نتیجه مدل شماره 1 انتخاب گردید. توصیه های لازم جهت به کارگیری این مدل در حوضه های مشابه فاقد آمار انجام گردید. دستاورد اصلی این تحقیق در به کارگیری روش تحلیل منطقه ای آن بوده که صرفا به نتایج خوب آزمون آماری در تناسب همبستگی داده ها بسنده نکرده است. انتخاب نهایی مدل منوط به قابلیت آن در تخمین آمار مشاهده ای است.

    کلیدواژگان: مدل سازی، تخمین دبی های میانگین و حداکثر روزانه، حوضه آبخیز اترک، خصوصیات فیزیوگرافیک
  • بهروز مصطفی زاده*، سید فرهاد موسوی، محمدحسین شریف بیان الحق صفحات 13-22

    به منظور بررسی اثر شیب زمین، دبی قطره چکان، حجم آب آبیاری و بافت خاک روی جبهه رطوبتی و خیس شدگی سطحی خاک از یک منبع نقطه ای، مطالعات صحرایی بر روی سه خاک با نفوذپذیری متفاوت، سه دبی قطره چکان (4، 8 و 12 لیتر بر ساعت)، چهار شیب سطحی زمین (صفر، 2، 5 و 10 درصد) و پنج حجم آب آبیاری (10، 20، 30، 40 و 50 لیتر) در سه تکرار انجام گردید. نتایج حاصل نشان داد که با افزایش دبی قطره چکان سطح خیس شده افزایش می یابد. تغییرات سطح خیس شده با افزایش دبی قطره چکان در مزارع آزمایشی مسطح و مزارع آزمایشی شیب دار با بافت خاک سبک کاهش یافت. در مزارع آزمایشی شیب دار با بافت خاک سنگین، در شیبهای بالای 5 درصد تغییرات سطح خیس شده با افزایش دبی افزایش یافت، ولی در شیبهای زیر 5 درصد تا حدودی از روند صعودی افزایش سطح خیس شده با افزایش دبی کاسته شد. با توجه به این که با افزایش دبی، سطح خیس شده افزایش می یابد، در یک حجم مساوی آب آبیاری، در دبی های پایین، عمق جبهه خیس شده بیشتر بود، ولی در مجموع حجم خیس شده جبهه رطوبتی با افزایش دبی بیشتر گردید. حجم آب آبیاری تاثیر مستقیمی بر حجم جبهه رطوبتی نشان داد و با افزایش حجم آب آبیاری حجم جبهه خیس شده افزایش یافت. تاثیر حجم آب آبیاری بر حجم خیس شده خاک بیشتر از تاثیر دبی قطره چکان بر این حجم به دست آمد. به طور کلی در خاکهای با بافت سنگین نسبت به خاکهای با بافت سبک، سطح خیس شده افزایش یافت و جبهه رطوبتی از عمق کمتری برخوردار بود. با افزایش شیب زمین، سطح خیس شده و انحراف جبهه رطوبتی در جهت شیب افزایش یافت، که این افزایش تحت تاثیر نفوذپذیری خاک، دبی قطره چکان و حجم آب آبیاری قرار داشت.

    کلیدواژگان: آبیاری قطره ای، جبهه رطوبتی، منبع نقطه ای
  • ابوالفضل فرجی*، آقا فخر میرلوحی صفحات 25-33

    به منظور بررسی اثر مقدار و نحوه تقسیط نیتروژن بر خصوصیات رویشی، عملکرد و اجزا عملکرد برنج (رقم زاینده رود)، آزمایشی در سال 1375 در مزرعه تحقیقاتی دانشگاه صنعتی اصفهان اجرا گردید. چهار مقدار (60، 90، 120 و 150 کیلوگرم نیتروژن در هکتار به صورت کود اوره) و چهار نحوه تقسیط [1- (1-0-0)، 2- (3/1-3/1 -3/1)، 3- (0- 2/1- 2/1) و 4- (0- 3/1- 3/2)] با استفاده از طرح فاکتوریل در قالب بلوک های کامل تصادفی در 3 تکرار مورد ارزیابی قرار گرفت. با افزایش مقدار کود، میانگین ارتفاع بوته ها، تعداد پنجه در واحد سطح و تعداد روز تا خوشه دهی و رسیدگی گیاه افزایش معنی داری پیدا کرد. با افزایش مقدار نیتروژن تا 120 کیلوگرم در هکتار، عملکرد دانه و تعداد خوشه در متر مربع زیاد شد، در حالی که مصرف 150 کیلوگرم نیتروژن سبب کاهش عملکرد دانه و تعداد خوشه گردید. اثر مقدار نیتروژن بر تعداد دانه در خوشه معنی دار نبود. با افزایش مقدار نیتروژن وزن هزار دانه از روند خاصی پیروی نکرد، در حالی که شاخص برداشت و درصد دانه های پر شده کاهش معنی داری یافت. همچنین درصد نیتروژن اندام هوایی در مرحله خوشه دهی و درصد نیتروژن خوشه ها در زمان برداشت با افزایش مقدار کود افزایش یافت. کاربرد کود پایه سبب افزایش معنی دار ارتفاع، تعداد پنجه در واحد سطح، وزن خشک اندام هوایی، عملکرد دانه و تعداد خوشه و کاهش معنی دار شاخص برداشت شد. تعداد دانه در خوشه و وزن هزار دانه در اثر نحوه تقسیط کود از روند خاصی پیروی نکرد، در حالی که درصد نیتروژن گیاه با تاخیر مصرف کود افزایش یافت. نتایج به دست آمده از این آزمایش نشان داد که حداکثر عملکرد دانه با مقدار 120 کیلوگرم نیتروژن و تقسیط (3/1- 3/1- 3/1) به دست آمد.

    کلیدواژگان: برنج، مقدار نیتروژن، زمان مصرف نیتروژن، عملکرد برنج، برنج اصفهان
  • رضا جمشیدیان*، محمدرضا خواجه پور صفحات 35-46

    روش های خاک ورزی از طریق تغییر در خصوصیات فیزیکی و شیمیایی خاک بر استقرار، رشد و عملکرد گیاه تاثیر می گذارند. این اثرات در کشت مضاعف گندم - ماش در اصفهان مورد مطالعه قرار نگرفته است. بدین لحاظ اثرات روش های مختلف خاک ورزی بر خصوصیات فیزیک و شیمیایی خاک و استقرار ماش (لاین آزمایشی 16-61-1)، در سال 1375 در مزرعه تحقیقاتی دانشکده کشاورزی دانشگاه صنعتی اصفهان مورد بررسی قرار گرفت. دو تیمار حفظ و سوزاندن بقایا با چهار روش خاک ورزی شامل خاک ورزی با گاوآهن برگرداندار، دیسک، خیش چی و عدم خاک ورزی با استفاده از طرح بلوک های خرد شده در قالب بلوک های کامل تصادفی در چهار تکرار ارزیابی شد. جرم مخصوص ظاهری و فروپذیری اعماق مختلف خاک در مرحله سبز شدن تحت تاثیر بقایای گیاهی واقع نشد. اما حفظ بقایا سبب کاهش جرم مخصوص ظاهری خاک در عمق 15-0 سانتیمتر و افزایش فروپذیری خاک در عمق 15-3 سانتیمتر در مرحله گلدهی گردید. با سوزاندن بقایای گیاهی، مقدار ازت، فسفر و پتاسیم خاک در عمق 15-0 سانتیمتر در مرحله سبز شدن افزایش یافت، اما معدنی شدن عناصر غذایی آلی موجود در بقایای گیاهی سبب شد تا مقدار ازت، فسفر و پتاسیم خاک در عمق 15-0 سانتیمتر در مرحله گلدهی، در تیمار حفظ بقایا بیشتر گردد. سرعت و ضریب سبز شدن بذرها، در تیمار حفظ بقایا به طور معنی داری پایین تر بود. تیمار گاوآهن برگرداندار، در مراحل سبز شدن و گلدهی حداقل جرم مخصوص ظاهری خاک در عمق 30-0 سانتیمتر و حداکثر فروپذیری خاک در عمق 21-3 سانتیمتر را داشت. همچنین کمترین مقدار ازت، فسفر و پتاسیم خاک در عمق 15-0 سانتیمتر در مراحل سبز شدن و گلدهی، در تیمار اخیر به دست آمد. سرعت و ضریب سبز شدن گیاهچه ها در تیمار عدم خاک ورزی به شدت کاهش نشان داد. بر اساس نتایج حاصله و با توجه به تامین اهداف کشاورزی پایدار، استفاده از دیسک تحت شرایط حفظ بقایا، ممکن است مطلوب تر از بقیه روش های خاک ورزی تحت شرایط مشابه با آزمایش حاضر باشد.

    کلیدواژگان: بستر بذر، جرم مخصوص ظاهری، فروپذیری، ازت، فسفر، پتاسیم، سبز شدن
  • محمدرضا شهسواری*، غلامحسین شیراسماعیلی صفحات 49-58

    آگاهی از خصوصیات رشد رویشی و زایشی ارقام سویا با نحوه رشد و گروه های بلوغ مختلف، عامل مهمی در انتخاب رقم مناسب و ایجاد شرایط مطلوب برای آن می باشد. در سال 1373، در مزرعه ای واقع در خولنجان اصفهان 9 رقم سویا با فرم رشد نامحدود متعلق به گروه های مختلف بلوغ به نامهای ویلیامز، وودورث، هاک، زان، بلاک هاک، بونوس، استیل، اس. آر. اف و هارکور و یک رقم سویای رشد محدود به نام هابیت متعلق به گروه بلوغ III از نظر صفات مختلف، در یک طرح بلوک های کامل تصادفی با چهار تکرار مورد مطالعه قرار گرفتند. ارقام با عادت رشد نامحدود و متعلق به گروه های بلوغ بالاتر، رشد رویشی بیشتری داشتند و ماده خشک زیادتری تولید نمودند. به طور کلی ارقام با رشد نامحدود و دیررس دارای ساقه اصلی طویل تر و تعداد زیادتر گره، غلاف و دانه در ساقه اصلی بودند. تعداد ساقه های فرعی در رقم با عادت رشد محدود زیادتر بود، که منجر به تولید بیشتر غلاف و دانه در ساقه های فرعی در این نحوه رشد گردید. اما این صفات در ارقام با گروه های بلوغ مختلف روند خاصی را نشان ندادند. فاصله اولین غلاف از سطح زمین در ارقام رشد نامحدود نسبت به رقم رشد محدود بیشتر بود. تعداد غلاف در هر گره ساقه اصلی و تعداد دانه در هر غلاف ساقه فرعی و تعداد گره در ساقه فرعی ارقام تفاوت معنی داری نشان ندادند. گروه بندی ارقام مورد مطالعه از نظر خصوصیات مختلف، بیانگر تفاوت اساسی ارقام با نحوه رشد متفاوت و تشابه بعضی از ارقام با ارقام مربوط به گروه های رسیدگی دیگر بود.

    کلیدواژگان: سویا، گروه بلوغ، نحوه رشد، رشد رویشی، تجزیه کلاستر
  • سید شهرام میراجاق*، احمد ارزانی صفحات 61-70

    واکنش 28 رقم گندم دوروم (Triticum turgidum</em> var. durum</em>) به کشت جنین نارس در محیط کشت موراشیک و اسکوگ (MS)، در آزمایشگاه کشت بافت دانشکده کشاورزی دانشگاه صنعتی اصفهان مورد بررسی قرار گرفت. به منظور تولید جنینهای نارس در شرایط محیطی مناسب، کشت گیاهان در سیستم هیدروپونیک با جریان چرخشی و در گلدانهایی در گلخانه انجام شد. چگونگی باززایی جنینهای نارس در زمانهای 2، 4، 8 و 16 روز پس از تلقیح جنین، از طریق سنجش درصد و سرعت باززایی در محیط کشت، برای کلیه ژنوتیپ ها یادداشت برداری شد. تجزیه واریانس داده های حاصل به صورت طرح کرتهای خرد شده در زمان، در قالب طرح کاملا تصادفی در 5 تکرار و 4 زمان انجام گرفت. تجزیه واریانس داده ها نشان داد که در بین ارقام تفاوت معنی داری از نظر ظرفیت باززایی وجود دارد. حداکثر ظرفیت یا سرعت باززایی (دو روز پس از تلقیح) جنین نارس در رقم “شاهیوندی” که رقم بومی منطقه غرب ایران است، مشاهده گردید. رقم “Awl1</sub>/sbl4</sub>” با متوسط 5/48 درصد و ارقام “هاگلا” و “آفن کیل” با متوسط 80 درصد به ترتیب دارای کمترین و بیشترین متوسط باززایی در طی مدت یادداشت برداری بودند. اهمیت سرعت باززایی بالا از لحاظ صرفه جویی در وقت، هزینه و احتمال ایجاد تنوع سوماکلونی کمتر در برنامه های به نژادی، حایز اهمیت است.

    کلیدواژگان: گندم دوروم، کشت جنین، باززایی، جنین نارس
  • علیرضا آذربایجانی*، محمود شیوازاد، علی اکبر یوسف حکیمی صفحات 73-79

    تغذیه دانه جو به میزان بالا به مرغان تخمگذار، موجب کاهش مصرف خوراک و کوچک شدن اندازه تخم مرغها می شود. جهت رفع مشکلات تغذیه ای دانه جو در مرغان تخمگذار از مواد شیمیایی مانند آنزیم تجاری موثر بر جو (فین فید)، آنتی بیوتیک اکسی تتراسیکلین، سولفات مس، سولفات منیزیوم و بی کربنات سدیم استفاده گردید. افزودن مواد شیمیایی همچون آنتی بیوتیک، بی کربنات سدیم، سولفات مس و سولفات منیزیوم، تاثیری بر عملکرد مرغان تخمگذار تغذیه شده با جو نداشت، جز این که سولفات مس باعث افزایش جزیی در وزن تخم مرغ گردید. افزودن آنتی بیوتیک و بی کربنات سدیم ضخامت پوسته تخم مرغ را افزایش داد. افزودن آنزیم به جیره مرغان تخمگذار تغذیه شده با جیره پایه جو، موجب بهبود عملکرد مرغان تخمگذار گردید. مرغان تخمگذار بالغ به خوبی توانستند جیره های حاوی سطوح بالای جو به همراه آنزیم را تحمل کنند و چنین جیره ای برای مرغان تخمگذار تفاوت محسوسی با جیره شاهد ذرت نداشت.

    کلیدواژگان: مکمل، ارزش غذایی جو، مرغ تخمگذار
  • سید محمد هاشمی*، جواد پوررضا صفحات 81-89

    این آزمایش به منظور تعیین اثرات سطوح مختلف ویتامین C (صفر، 150، 300 و 450 قسمت در میلیون) و تراکم در قفس (3، 4 و 5 مرغ) بر کیفیت پوسته تخم مرغ و عملکرد مرغان تخمگذار، تحت شرایط دمای بالای محیطی به اجرا در آمد. یک آزمایش فاکتوریل 4×3 شامل 12 تیمار آزمایشی در یک طرح کاملا تصادفی به مورد اجرا گذاشته شد. 192 مرغ لگهورن سفید، در سن 25 هفتگی به 48 واحد آزمایشی تقسیم شدند. در هر تیمار 4 تکرار وجود داشت. طول دوره آزمایش 12 هفته بود. صفات مورد اندازه گیری عبارت بود از: وزن تخم مرغ، وزن پوسته، ارتفاع سفیده، ضخامت پوسته، تولید روزانه هر مرغ (گرم)، درصد تولید تخم مرغ و ضریب تبدیل غذایی. درصد تولید به طور روزانه و صفات تولید روزانه هر مرغ (گرم)، وزن تخم مرغ، وزن پوسته، ارتفاع سفیده، و ضخامت پوسته، هر دو هفته اندازه گیری می شد. درصد کلسیم پوسته، در آخرین دوره نمونه گیری اندازه گیری گردید. ویتامین C به میزان 150 قسمت در میلیون باعث افزایش معنی دار وزن تخم مرغ و کلسیم پوسته و به میزان 300 قسمت در میلیون سبب افزایش معنی دار ارتفاع سفیده گردید (05/0 > P). تراکم بر وزن پوسته، ضخامت پوسته، ارتفاع سفیده و درصد کلسیم پوسته تاثیر معنی دار نداشت. وزن تخم مرغ، تولید روزانه هر مرغ (گرم) و درصد تولید، با افزایش تراکم کاهش معنی دار داشت (05/0 > P) و ضریب تبدیل فقط با افزایش تراکم افزایش معنی دار نشان داد (05/0 > P). اثر متقابل ویتامین C و تراکم بر وزن پوسته و وزن تخم مرغ معنی دار بود (05/0 > P).

    کلیدواژگان: ویتامین C، تراکم مرغ، کیفیت پوسته، تولید تخم مرغ، مرغ تخمگذار
|
  • Davar Khalili*, Abolghassem Yousefi Pages 1-10

    Physiographic characteristics of Atrak Watershed described by a number of parameters were used in regression models to estimate maximum daily discharges. These parameters were sub-watershed area, main waterway length, mean waterway slope, mean watershed elevation and mean watershed slope. Based on the results of correlation between the above parameters and their suitability for discharge estimation, three regression models were developed for further analysis. Model 1 applied area as the independent variable to estimate maximum daily discharge. In model 2 area and mean watershed elevation were the independent variables. Model 3 used area and mean waterway slope as the independent variables. Even though the results of testing did identified all three models as appropriate for application, further testing selected model 1 as the most appropriate. Recommendations were made for model application to similar watersheds lacking the necessary data.

    Keywords: Modeling, Estimation, Mean, maximum daily discharges, Atrak watershed, Physiographic parameters
  • Behrouz Mostafazadeh*, Sayed-Farhad Mousavi, Mohammad Hossain Sharif-Bayanolhagh Pages 13-22

    To determine the effects of field slope, emitter discharge, irrigation water volume and soil texture on soil moisture profile and soil surface wetted shape from a point source, field data were collected on three different soil types, three emitter discharges (4, 8, and 12 lph), four slopes (0, 2, 5, and 10%), and five irrigation water volumes (10, 20, 30, 40, and 50 liters) with three replications. The results showed that the surface-wetted area increases as the emitter discharge increases. The surface-wetted area decreased with a corresponding increase in emitter discharge in experimental fields with light-textured soils. In experimental fields with heavy textured soils and slopes greater than 5%, the changes in surface-wetted area due to the emitter discharge increases, were higher compared to slopes of less than 5%. Since, a higher emitter discharge would result in higher surface-wetted area, the results showed that for an equal volume of irrigation water, the soil moisture profile was deeper for lower emitter discharge. In general, the volume of wetted zone was higher for greater emitter discharges. It was found that as the volume of irrigation water increased, the volume of wetted zone would increase correspondingly. This effect is more prominent than that of emitter discharge. In general, the depth of wetting front was lower and the wetted surface area was greater for heavy textured soils as compared to the light textured soils. The wetted-surface area and the shape of wetting front in the direction of slope were affected by the soil infiltration, emitter discharge and volume of irrigation water where these effects were more critical in higher sloping lands.

    Keywords: Drip irrigation, Wetting front, Point source, Sloping field
  • Abolfazl Faraji*, Aghafakhr Mirlohi Pages 25-33

    In order to study the effects of rate and time of nitrogen application on vegetative characters, i.e., yield and yield components of rice (Zayandeh-rood variety), an experiment was conducted at Isfahan University of Technology research farm during summer 1996. Four N rates including (60, 90, 120 and 150 KgN/ha) and four splitting form (1- all N applied before transplanting 2- 1/3 N applied before transplanting, 1/3 at the beginning of tillering and 1/3 at the emergence of first panicle in 50% hills 3- 1/2 at the beginning of tillering and 1/2 at the emergence of first panicle in 50% hills 4- 1/3 at the beginning of tillering and 2/3 at the emergence of first panicle in 50% hills) were evaluated in a factorial experiment which was arranged in a randomized complete block design with 3 replications. Plant height, number of tillers per unit area and days to heading and maturity increased with an increase in the rate of fertilizer application. Grain yield and number of panicles per square meter increased when the N rate was raised to 120 Kg N/ha, while application of 150 Kg N/ha resulted in the reduction of grain yield and number of panicles. Nitrogen rate increases did not have any significant effect on number of grains per panicle. The grain weight did not follow any particular trend at different application rates, but harvest index and percentage of filled grains were decreased as the N rate increased. The percentage of nitrogen content of plant was increased as a result of higher N - rate at heading and harvest times. Treatments containing base application of nitrogen resulted in an increase in plant height, number of tillers, plant dry matter, grain yield and number of panicles per square meter, although it caused a reduction in harvest index. The number of grains per panicle and grain weight did not follow any particular trend under the influence of time of application, although plant nitrogen content increased with a delay in time of fertilizer application.

    Keywords: Rice, Nitrogen rate, Time of application, Rice yield, Isfahan rice
  • Reza Jamshidian*, Mohammad Reza Khajehpour Pages 35-46

    Methods of seedbed preparation affect establishment, growth and yield of crops via manipulating physical and chemical properties of soil. These effects on wheat-mungbean double-cropping have not been studied in Isfahan. Therefore, the influences of various seedbed preparation methods on soil physical properties and nutrients content and on establishment of mungbean (experimental line 1-61-16) were studied in a wheat-mungbean double-cropping system during 1996 at the Agricultural Research Station, Isfahan University of Technology. Two residue management treatments (burned and unburned) along with four tillage systems (moldboard plow, disk, khishchee and no-till) were laid out in a strip plot design within a randomized complete block design with four replications. Bulk density and penetrability of soil at various depths were not affected by residue management at emergence. However, at the time of flowering, bulk density at 0-15 cm soil depth was lower and soil penetrability at 3-15 cm depth was higher in unburned treatment due to mineralization. Rate and coefficient of emergence of seeds were lower in unburned residue treatment. Soil bulk density at 0-30 cm depths was lower and penetrability at 3-21 cm depth was higher with moldboard plowing at both emergence and flowering time. In addition, lower soil N, P and K content at 0-15 cm depth at emergence and flowering time was obtained with moldboard plowing. Rate and coefficient of emergence were strongly lower in no-till treatment. Based on these results and considering sustainable agricultural goals, incorporating residue with disk tillage might be advantageous under conditions similar to this experiment.

    Keywords: Seedbed, Bulk density, Penetrability, Nitrogen, Phosphorus, Potassium, Germination
  • Mohammad Reza Shahsavari*, Gholam Hossain Shiresmaiely Pages 49-58

    Knowledge of the vegetative and reproductive characteristics of soybean cultivars with different growth habits and maturity groups is essential for the selection of a suitable variety as well as for providing optimum conditions for their growth. In 1994 in a field located in Kholenjan of Isfahan, Iran, nine indeterminate type cultivars belonging to different maturity groups, namely Williams, Wood Worth, Hack, Zane, Black Hawk, Bonus, Steel, S.R.F. and Harcor and one determinate cultivar belonging to maturity group III namely Hobbit, in a complete block design with four replications were evaluated. Indeterminate cultivars and higher maturity group cultivars produced more dry matter. On the whole, indeterminate cultivars with later maturity had longer main stem with more nodes, pods and grains. The determinate cultivar had more lateral branches, and more pods and grains in them but these traits did not show any specific trend in different maturity groups. Height of the first pod from ground surface in indeterminate cultivars was more than that of determinate cultivars. Number of pods per each node of main stem, number of grains per each pod of lateral branch and number of nodes per lateral branch showed no significant difference among cultivars. Classification of these cultivars based on the above characteristics showed that cultivars with different growth habits had basic differences and also that some cultivars showed some similarity to maturity groups which did not exist in the present study.

    Keywords: Soybean, Maturity group, Growth habit, Vegetative growth, Cluster analysis
  • Sayed Shahram Mirodjagh*, Ahmad Arzani Pages 61-70

    Immature embryo culture response of 28 durum wheat (Triticum turgidum</em> var. durum</em>) cultivars was studied using MS medium in Tissue Culture Laboratory of College of Agriculture, Isfahan University of Technology. Donor plants were grown in a recirculating hydroponic system and pots in a greenhouse. Regenerated immature embryos were recorded at 2, 4, 8 and 16 days after inoculation. Assessment of durum wheat cultivars for immature embryo culture was conducted by percentage and rate of regenerated embryo, using a split plot design arranged in completely randomized design with 5 replications. The analysis of variances showed that there were highly significant differences among cultivars for plant regeneration capacity. The highest potential and rate of embryo regeneration (two days after inoculation) were observed in “Shahivandi” which is a native cultivar of west Iran. “Awl1/Sbl4” with a mean of 48.5%, “Hagla” and “Ofen/Kil” with a mean of 80% have the poorest and the best mean of regeneration during the recording period, respectively. The high regeneration potential is important in view of reducing the time constrain and somaclonal variation in a breeding program.

    Keywords: Durum wheat, Embryo culture, Regeneration, Immature embryo
  • Ali Reza Azarbaijani*, Mohammad Shivazad, Ali Akbar Yousef Hakimi Pages 73-79

    Feeding high levels of barley to laying hens is accompanied with dirty eggs, decreasing the feed intake and egg size. To improve the diet with barley for layers, different chemicals including a commercial enzyme effective on barley (Fin Feed), cupric sulfate pentahydrate, sodium bicarbonate, magnesium sulfate and oxytetracycline antibiotic were supplemented to experimental barley based diets. It was found that the commercial enzyme had a significant effect on layer performance. Other treatments didn't have any considerable effects on their performances. Enzyme supplementation significantly (P < 0.05) improved feed intake, production rate and daily egg mass production of laying hens. No significant difference were observed in laying performance of mature birds fed with barley-based diet or soybean corn diet.

    Keywords: Supplementation, Barley nutritive value, Laying hen
  • Sayed Mohammad Hashemi*, Javad Pourreza Pages 81-89

    This experiment was carried out to study the effects of different levels of vitamin C (0, 150, 300 and 450 ppm) and cage density (3, 4 and 5 birds) on performance and egg shell quality of laying hens under high environmental temperature. In a completely randomized design with 3 × 4 factorial arrangement, one hundred and ninety two (192) 25 week white leghorn hens were divided into 48 replicates four hens per replicate. The experimental period lasted 90 days. The criteria measured were: percentage production, egg weight, egg output, feed conversion ratio, shell thickness, shell weight, shell calcium and albumin height. Daily egg production and biweekly egg weight, shell thickness, shell weight and albumin height were recorded. Shell c1acium was measured at the end of the experiment's period. The results indicate that, 150 ppm vitamin C significantly (P < 0.05) increased egg weight and shell calcium. Albumin height was significantly (P < 0.05) increased at 300 ppm vitamin C supplementation. Cage density had no effects on shell weight, thickness and calcium, and albumin height. Egg weight, egg production and egg output were reduced significantly (P < 0.05) due to increased cage density. Feed conversion ratio was also increased significantly (P < 0.05) as cage density was increased. Interactions between vitamin C and cage density on shell and egg weight were significant (P < 0.05).

    Keywords: Vitamin C, Cage density, Egg shell quality, Egg production, Laying Hen