فهرست مطالب

نشریه رسوب شناسی کاربردی
پیاپی 23 (بهار و تابستان 1403)

  • تاریخ انتشار: 1403/04/01
  • تعداد عناوین: 12
|
  • محیط رسوبی، دیاژنز و ژئوشیمی توالی کربناته کرتاسه بالایی در برش پاتینگ، شهرستان اسدیه، شرق ایران
    افسانه میران*، غلامرضا میراب شبستری، احمدرضا خزاعی صفحه 0

    برش موردمطالعه در 113 کیلومتری شرق بیرجند (23 کیلومتری شهرستان اسدیه) و شرق روستای پاتینگ قرارگرفته است. توالی موردمطالعه به سن کرتاسه پسین به ضخامت 246 متر که عمدتا متشکل از سنگ آهک های لایه متوسط تا ضخیم می باشد. مرز زیرین این نهشته ها با کنگلومرای قاعده ای قرمزرنگ و مرز بالایی توسط ماسه سنگ قرمز محدودشده است. در این پژوهش بر اساس مطالعات صحرایی و آزمایشگاهی، اجزای تشکیل دهنده سنگ های کربناتی شامل انواع اجزای اسکلتی و غیر اسکلتی می باشد و 7 ریز رخساره ی کربناته شناسایی شده است که در 3 کمربند رخساره ای پهنه جزر و مدی، لاگون نیمه محصور و پشته کربناته نهشته شده اند. طبق شواهد به دست آمده از ریز رخساره ها و تعیین الگوی رسوب گذاری آن ها، محیط رسوبی تعیین شده برای برش پاتینگ، پلاتفرم کربناته از نوع رمپ تک شیب می باشد که کلیه ریز رخساره ها عمدتا در بخش داخلی رمپ نهشته شده اند. داده های حاصل از آنالیز ژئوشیمیایی عناصر اصلی و فرعی نمونه های کربناته نشان دهنده ترکیب کانی شناسی اولیه ی کلسیتی نمونه ها و حاکمیت سیستم دیاژنتیکی بسته برای برش موردمطالعه و همچنین با توجه به آنالیزهای ژئوشیمیایی و نقشه پالئوژئوگرافی کرتاسه پسین جهان می توان نتیجه گرفت که شرایط اقلیمی معتدله در محیط تشکیل این رسوبات حاکم بوده است. سنگ های آهکی موردبررسی به طور گسترده تحت تاثیر فرایندهای دیاژنتیکی مختلف قرارگرفته اند که مهم ترین آن ها شامل میکرایتی شدن، سیمانی شدن، فشردگی مکانیکی و شیمیایی، تشکیل انواع تخلخل ها، انحلال، نئومورفیسم، شکستگی و پرشدگی رگه ها می باشد که در محیط های مختلف دیاژنتیکی دریایی، متئوریک، دفن کم عمق و بالاآمدگی ایجادشده اند.

    کلیدواژگان: محیط رسوبی، ژئوشیمی، چینه نگاری، ریزرخساره، توالی پاراژنتیکی
  • حمیدرضا جعفری زاده، ایرج مغفوری مقدم*، محسن آل علی، زهرا ملکی صفحات 1-20

    کربنات های سازند تله زنگ در طی پالئوسن پسین- ائوسن در شمال و شرق پهنه لرستان ته نشین شده اند. در این مطالعه، چینه نگاری، ریزرخساره ها و محیط رسوبی این سازند در تاقدیس های پلگانه، پاسان و پشت جنگل، به ترتیب به ضخامت های 25، 52 و 75 متر مورد بررسی قرارگرفته است. بر اساس گسترش روزنداران کف زی شاخص، سن این سازند در دو برش پلگانه و پاسان تانتین پسین (معادلSBZ-4) می باشد. با توجه به نبود روزنداران کف زی شاخص در برش پشت جنگل و بر اساس موقعیت چینه نگاری، سن برش مذکور تانتین پیشین (معادل SBZ-3) تعیین گردید. ریز رخساره های موجود بیانگر تشکیل این سازند در محیط شلف داخلی برای دو برش پلگانه و پشت جنگل و محیط های شلف داخلی و میانی برای برش پاسان می باشد. ضمن اینکه از ریزرخساره های شلف داخلی، در برش پشت جنگل تنها ریز رخساره های پهنه کشندی و لاگون گسترش داشته ولی در دو برش دیگر علاوه بر این دو ریزرخساره، ریزرخساره های دریای باز نیز دیده می شوند.

    کلیدواژگان: سازند تله زنگ، پهنه لرستان، تانتین، شلف داخلی، شلف میانی
  • مریم مرتضوی مهریزی*، فریده ملک محمدی فرادنبه، محمودرضا هیهات صفحات 21-44

    برش آرک در شمال غرب بیرجند در زون ساختاری شرق ایران واقع شده است. پتروگرافی و ژئوشیمی نهشته های سیلیسی آواری این برش به منظور تعیین ترکیب سنگ شناسی و جایگاه زمین ساختی ناحیه منشا مورد مطالعه قرار گرفته است. شواهد پتروگرافی نمونه های ماسه سنگی از جمله انواع کوارتزهای تک بلور و چند بلور با خاموشی مستقیم و موجی، فراوانی خرده سنگ های رسوبی و به مقدار کمتر خرده سنگ های دگرگونی و ولکانیکی و همچنین ترسیم نتایج آنالیز مودال این نمونه ها بر روی نمودار های تعیین کننده منشا زمین -ساختی نشان می دهد ماسه سنگ های مطالعه شده حاصل حمل مجدد رسوبات، پس از برخورد و کوهزایی اند. بر اساس بررسی ژئوشیمی عناصر اصلی نمونه های شیلی نیز این رسوبات از سنگ های آذرین منشا گرفته و به جایگاه زمین ساختی برخوردی تعلق دارند. زون زمین درز سیستان بین دو بلوک قاره ای لوت و افغان واقع شده است. بر مبنای کار محققین قبلی، فرورانش پوسته اقیانوسی سیستان نقش مهمی را در تحول تکتونیکی منطقه داشته است. مطالعات اخیر نشان می دهد که بدلیل فرورانش به سمت غرب اقیانوس سیستان در کرتاسه پیشین تا میانی، گوشته فوقانی به زیر بلوک لوت رانده شده و برخورد بین بلوک افغان و لوت در طول زون زمین درز سیستان احتمالا در کرتاسه فوقانی رخ داده است. تلفیق داده های فوق و مقایسه آن با تحول زمین ساختی منطقه نشان می دهد که نتایج این مطالعه می تواند برای بازسازی جغرافیای دیرینه منطقه مورد استفاده قرار گیرد.

    کلیدواژگان: کانی شناسی، اکسیدهای عناصر اصلی، موقعیت برخوردی، پالئوسن فوقانی- ائوسن زیرین، شمال غرب بیرجند
  • محمد آفرین*، پیمان رضائی، محمدعلی حمزه، سیده اکرم جویباری صفحات 45-62
    در این پژوهش، تاثیر پدیده مونسون بر مشخصه های بافتی رسوبات سواحل ایرانی دریای عمان بررسی گردید. بدین منظور از 13 ایستگاه نمونه برداری های لازم بر اساس استانداردهای رسوب شناسی دریایی انجام شد. بررسی میزان اندازه ذرات در نمونه های پیش و پس از وقوع مونسون نشان داد که بافت این رسوبات ماسه، ماسه رسی، رس ماسه ای و رس می باشد. آنالیز دانه بندی نشان داد مقدار ماسه و رس در نمونه های پیش از مونسون ایستگاه های کم عمق و نزدیک به ساحل به ترتیب بین 43 تا 97 و صفر تا 27 درصد متغیر است. این مقادیر در ایستگاه های ژرف و دور از ساحل به ترتیب بین 8 الی 45 و 54 الی 82 درصد در تغییر است. مقادیر ماسه و رس در نمونه های پس از مونسون ایستگاه های کم ژرفا و نزدیک به ساحل به ترتیب بین 68 تا 96 درصد و صفر تا 13 درصد و در ایستگاه های ژرف و دور از ساحل در نمونه های پس از مونسون بین 8 تا 22 درصد و 58 تا 86 درصد در نوسان است. میزان مواد آلی رسوبات در بیشتر ایستگاه های مطالعاتی بین 1 تا 3 درصد متغیر و در محدوده طبیعی بود. افزایش ماده آلی تحت تاثیر فعالیت های انسانی و بافت دانه ریز رسوبات می باشد و کاهش آن نیز می تواند ناشی از ورود پسآب شور به محیط خلیج باشد. میزان کربنات کلسیم در رسوبات ارتباط نزدیکی با میزان ماسه موجود در رسوبات دارد.
    کلیدواژگان: مشخصه های فیزیکی، رسوب، مونسون، ساحل دریای عمان
  • ولی مهدی پور، احمدرضا ربانی*، علی کدخدایی، هومن کرکوتی، محسن شوراب صفحات 63-79

    در این مطالعه، به منظور استفاده از مدل رخساره ای در مدل سازی استاتیک، نخست رخساره الکتریکی با استفاده از روش MRGC (Multi resolution graph based clustering) تهیه گردید. رخساره های حاصل، با استفاده از الگوریتم های زمین آماری مختلف در نرم افزار پترل، بصورت سه بعدی مدل سازی و سپس نتایج حاصل از استفاده از روش های مختلف توزیع، مورد مقایسه قرار گرفتند. براساس آنالیز رخساره های الکتریکی، پنج رخساره الکتریکی (مشتمل بر دو رخساره مخزنی و دو رخساره غیر مخزنی) تشخیص داده شد که در مدل سازی رخساره ای مورد استفاده قرار گرفت. همچنین از داده های لرزه ای جهت ساخت نقشه های روندی برای توزیع بهتر رخساره ها و ساخت رخساره لرزه ای استفاده گردید. به منظور بررسی میزان تاثیر الگوریتم-های متعدد بکار گرفته شده در مدل سازی رخساره ای بر روی توزیع تخلخل، پس از ساخت پنج نوع مدل رخساره ای با الگوریتم های مختلف، از آنها در توزیع تخلخل استفاده گردید. براساس این مطالعه، در صورتی که داده های رخساره الکتریکی بدون استفاده از داده های لرزه ای توزیع شوند، عدم قطعیت بالایی داشته و ممکن است از دقت توزیع مدل های تخلخل وابسته بکاهد. در این مطالعه مشخص شد که در مدل سازی رخساره ای با استفاده از روش شبیه سازی شاخص ترتیبی (SIS)، در نظر گرفتن نقشه های روندی تهیه شده براساس داده های لرزه ای باعث افزایش دقت آن می شود. همچنین ساخت رخساره لرزه ای و استفاده از آن در توزیع تخلخل به دلیل ارتباط بالای داده های مقاومت صوتی با تغییرات تخلخل، به عنوان بهترین روش رخساره ای جهت کنترل توزیع تخلخل پیشنهاد می گردد.

    کلیدواژگان: مخزن سروک، مدل استاتیک، رخساره الکتریکی، رخساره لرزه ای، الگوریتم زمین آماری
  • سکینه عارفی فرد*، سیما شاهین فر صفحات 80-103
    یکی از کامل ترین توالی های رسوبی پرمین بالایی- تریاس زیرین در برش زال در ناحیه جلفا در شمال غرب ایران قرار گرفته است. این برش جهت تعیین تغییرات ریزرخساره و محیط رسوبی در بالاترین بخش پرمین بالایی و در طول تریاس زیرین مورد مطالعه قرار گرفت. تغییرات رخساره ای از نهشته های عمیق بخش های بالایی آهک پاراتیرولیتس دار به رخساره رس مرزی بعد از انقراض به سن انتهایی ترین بخش چنگسینگین به لحاظ لیتولوژیکی و محتویات فونایی بسیار بارز می باشد. این تغییر هر چند که به نظر می رسد تا حدودی با کم عمق شدن آب دریا همراه باشد اما آثاری از هوازدگی و خروج از آب را نشان نمی دهد. با شروع تریاس اگرچه میکروگاستروپود پکستون و بایوکلاستیک وکستون در قاعده سازند الیکا در برش زال دارای ظاهر لخته ای می باشند که منشا میکروبیال را پیشنهاد می کند ولی هیچگونه تشکیلات میکروبیال مشخصی نظیر ترومبولیت ها مشاهده نمی شود. فابریک اسفنج کراتوس که قبلا تنها در بالاترین بخش آهک پاراتیرولیتس دار در برش زال گزارش شده بود هم در رخساره رس مرزی و هم در لایه های قاعده ای سازند الیکا بعنوان یک ویژگی بعد از انقراض برای اولین بار در این برش گزارش می شود. گذر از پرمین بالایی به تریاس زیرین در برش مورد مطالعه با تغییرات رخساره ای بارز از محیط عمیق به محیط کم عمق شلف درونی همراه می باشد. در برش زال ظهور کربنات های میکروبیال در لایه های بالایی بخش زیرین و در بخش میانی و بالایی تریاس زیرین سازند الیکا می باشد که عمدتا بصورت استروماتولیت بوده و بصورت محدودتر شامل ترومبولیت و یا بصورت میکریت لخته ای و کورتوئید مشاهده می شود.
    کلیدواژگان: سازند الیکا، تریاس زیرین، تغییرات محیطی، کربنات های میکروبیال، انقراض انتهای پرمین
  • مطالعه ریزرخساره ها، دیاژنز و ارزیابی کیفیت مخزنی سازند دالان (پرمین پسین) در میدان گازی کیش_ جنوب ایران
    مجتبی آورند، کاظم شعبانی گورجی*، شهرام حبیبی مود صفحات 104-131
    سازند دالان، توالی کربناته با سن پرمین بالایی که در نواحی فارس و خلیج فارس به طور گسترده نهشته شده است. سازند دالان در مقطع تحت الارضی چاه کیش 1، 2 و B2 از میدان گازی جزیره کیش مورد مطالعه قرار گرفته است. مطالعات پتروگرافی و آنالیز رخساره ها منجر به شناسایی 12 ریزرخساره گردید. ریزرخساره ها در یک رمپ کربناته تک شیب و در 4 زیرمحیط رسوبی شامل پهنه های جزرومدی، تالاب، سد و دریای باز نهشته شده اند. فرآیندهای دیاژنزی که سنگ های کربناته سازند دالان را تحت تاثیر قرار داده شامل: میکریتی شدن، سیمانی شدن، انیدریتی شدن، فشردگی، دولومیتی شدن و انحلال است. کانی های دیاژنزی در این نهشته ها شامل سه نوع دولومیت با بافت جایگزینی، دو نوع دولومیت با بافت سیمانی، دو نوع انیدریت و دو گروه سیمان کلسیتی است. دولومیت نوع جایگزینی عموما کیفیت مخزنی را بهبود و انیدریت با ساخت لایه ای با ایجاد مانع در مسیر حرکت هیدروکربور از کیفیت مخزنی می کاهد. تخلخل های بین بلوری، بین ذره ای و برشی شده بهترین نوع تخلل در کل سنگ است. سنگ های مخزنی بر مبنای آنالیز مغزه حفاری (SCAL data) و توصیف مقاطع نازک به 4 رده (RRTs-1 to RRTs-4) تقسیم شدند. رده یک بهترین نوع سنگ مخزن برای ذخیره و تولید هیدروکربور و به سمت رده چهارم از کیفیت مخزنی کاسته می شود. با توجه به داده های موجود محیط رسوبی بطور کامل نمی تواند ایجاد کننده شرایط لازم برای به وجود آمدن سنگ های با کیفیت مخزنی باشند، بلکه عمدتا دیاژنز نهایی همراه با دیاپیریسم نمک تعیین کننده مخزنی یا غیرمخزنی شدن سازند است.
    کلیدواژگان: سازند دالان، رمپ کربناته، راکتایپ، سنگ مخزن، جزیره کیش
  • آرمین امیدپور*، رقیه فلاح بگتاش، سید رضا موسوی حرمی صفحات 132-149
    مخزن آسماری به سن الیگوسن - میوسن در میدان شادگان از سنگ آهک و دولوستونهای متخلخل در تناوب با ماسه سنگها و شیلها با ضخامت 400 متر تشکیل شده است. دولومیتی شدن به عنوان مهم ترین فرآیند دیاژنتیکی، توالی مخزن آسماری را تحت تاثیر قرار داده و در نتیجه نقش اصلی در شکل گیری ساختار فضاهای منفذی، ظرفیت جریان نهایی و ناهمگنی مخزن آسماری بازی کرده است. انواع تیپ دولومیتهای شناسایی شده براساس ویژگیهای ژئوشیمیایی و بافتی به ویژه اندازه و شکل بلور عبارتند از: D1: بسیار ریز بلور و حفظ کننده فابریک، D2: ریز تا متوسط بلور و حفظ کننده فابریک، D3: متوسط تا درشت بلور و مخرب فابریک، D4: درشت بلور یا زین اسبی. دو نوع فابریک تحت عنوان دولومیتی شدن انتخاب کننده فابریک و فراگیر شناسایی شد. براساس رده بندی بافتی، 6 بافت شامل ایدیوتوپیک، هیپ ایدوتوپیک یا ایدیوتاپیکS-، زنوتوپوپیک یا غیر صفحه ای-A، ایدیوتاپیک C-یا صفحه ای-C، پورفیروتوپیک و پوئی کیولوتوپیک برای بلورهای دولومیت شناسایی شد. میانگین تمرکز استرانسیوم در نمونه های دولومیتی 483 پی پی ام و میانگین تمرکز سدیم 1618 پی پی ام است که حاکی از مقادیر غنی شده استرانسیوم و سدیم در این نمونه هاست. مقدار میانگین آهن در نمونه های دولومیتی 3111 پی پی ام و میانگین تمرکز منگنز 111 پی پی ام است. دولومیت (D1) با محتوی آهن و منگنز پایین ممکن است طی مراحل اولیه دیاژنز در یک محیط اکسیدان تشکیل شده باشند. مقادیر بالای آهن و منگنز در دولومیت های D3 و D4 نشان دهنده ته نشینی در یک محیط احیایی طی مراحل تدفین کم عمق تا نسبتا عمیق است.
    کلیدواژگان: مطالعات پتروگرافی، دولومیت حفظ کننده فابریک، دولومیت مخرب فابریک، الیگوسن-میوسن، حوضه رسوبی زاگرس
  • امین جمشیدی*، مصطفی صداقت نیا صفحات 150-174
    سازند شهبازان یکی از واحدهای کربناته ائوسن منطقه لرستان است که در این پژوهش مدل های دولومیتی آن به روش های سنگ-نگاری و زمین شیمی (EDS) بررسی شده است. برش مورد مطالعه به ضخامت 71 متر در 65 کیلومتری جنوب باختری خرم آباد واقع است و شامل سنگ های کربناته، سنگ های کربناته دولومیتی و دولومیت می باشد. دولومیت های سازند شهبازان بر اساس بافت به دولومیکرایت، دولومیکرواسپارایت، دولواسپارایت و پرکننده شکستگی ها تقسیم می شوند که به استثنای مورد اول، سایر دولومیت-ها ثانویه می باشند. دولومیت های نوع اول بیانگر تشکیل در محیط پهنه جزر و مدی می باشند. این دولومیت ها در بیشتر موارد در انتهای توالی های به سمت بالا کم عمق شونده دیده می شوند که نشان دهنده افت سطح آب دریا هستند. دولومیت های ثانویه در یک محیط دیاژنزی دفنی کم عمق تا متوسط در اثر تراوش شورابه های کف حوضه ای تبخیر شده به داخل سکوی کربناته سازند شهبازان شکل گرفته اند. مقادیر پایین آهن (Fe) و مقادیر بالای استرانسیوم (Sr) و سدیم (Na) در دولومیکرایت ها و تمرکز بالای Fe و منگنز (Mn) در دولومیکرواسپارایت ها و دولواسپارایت ها به همراه شواهدی مانند لامینه های جلبکی، اینتراکلست، تخلخل فنسترال و نبود کانی های تبخیری بیانگر تشکیل این دولومیت ها از مدل جزرومدی، تراوش و سپس دفن کم عمق تا متوسط می باشد. مقادیر پایین Sr و تمرکز بالای Fe و Mn در دولومیت های درشت بلور می تواند بیانگر افزایش اندازه بلورهای دولومیت و تبلور دوباره ی آن ها در طی تدفین باشد. نبود دولومیت های زین اسبی احتمالا بیانگر دخالت نداشتن محلول ها و سیالات گرمابی در طی فرآیند دولومیتی شدن کربنات های سازند شهبازان می باشد.
    کلیدواژگان: دیاژنز، سکوهای کربناته، دولومیتی شدن، سازند شهبازان، لرستان
  • سیده حلیمه هاشمی عزیزی*، پیمان رضائی، حسین عسکری صفحات 175-188
    این مطالعه به بررسی سنگ رخساره و رخساره های میکروسکوپی و بازسازی محیط رسوبی سازند کرمان به سن پالئوسن واقع در شمال شرق ایران مرکزی پرداخته است، که مرکب از توده های کنگلومرایی پلی میکتیک (چند منشایی) و میان لایه های ماسه سنگی درشت دانه است. مطالعه دقیق رسوب شناسی مانند اندازه دانه غالب، درجه گردشدگی و جورشدگی دانه ها، بافت و چینه بندی منجر به شناسایی پنج سنگ رخساره شده است: کنگلومرای توده ای دانه پشتیبان (Gcm)، کنگلومرای توده ای زمینه پشتیبان (Gmm)، کنگلومرا با طبقه بندی افقی (Gh)، ماسه سنگ با طبقه بندی افقی (Sh) و ماسه سنگ توده ای (Sm). بررسی سنگ شناسی در این سازند به شناسایی سه رخساره میکروسکوپی شامل کنگلومرای پترومیکت، ولکانیک آرنایت و فلدسپاتیک لیتارنایت منجر شده است. کنگلومرای سازند کرمان عمدتا از گراول های بازالتی و آندزیتی و کمتر سنگ آهک و توف تشکیل شده است. همراهی سنگ رخساره ها با یکدیگر مرتبط با عناصر ساختاری جریان ثقلی رسوب (SG) و توده های ماسه سنگ پرکننده کانال (CH) هستند که در سیستم های مخروط افکنه و رودخانه گیسویی نزدیک به منشا برجای گذاشته شده اند. مطالعه حاضر شناخت مهمی را از محیط رسوبی سازند کرمان فراهم می کند.
    کلیدواژگان: ایران مرکزی، سازند کرمان، سیلیسی آواری، کنگلومرا، رسوبات آبرفتی
  • مریم تیموری، رحیم کدخدائی ایلخچی*، نصیر عامل صفحات 189-205
    گل فشان های منطقه سیوان از پدیده های منحصربفردی هستند که ارتباط تنگاتنگی با واحدهای رسوبی چین خورده و دانه ریز میوسن دارند. این گل فشان ها بصورت اشکال مخروطی فرسایش یافته و خاموش یا نیمه فعال و نیز حوضچه های گل در منطقه گسترش دارند. نتایج آنالیز نمونه های رسوب به لحاظ بافتی، آنها را در گروه گل سنگ و سیلت رسی به ترتیب در طبقه بندی فولک و شپارد قرار می دهد. کوارتز، فلدسپاتها، میکاها، انواع کانی های سنگین، کانی های رسی (ایلیت و کلریت) و خرده سنگها (دگرگونی، کربناته و آتشفشانی) از اجزاء تشکیل دهنده این رسوبات هستند. شواهد کانی شناسی بیانگر منشاء رسوبات از سنگهای دگرگونی و احتمالا آتشفشانی منطقه است. میزان کربنات کلسیم در نمونه های گل بین 19 تا 45 درصد متغیر بوده و بر این اساس رسوبات گلفشان ها، از نوع گل آهکی، مارن رسی و مارن می باشند. تشکیل گلفشان های سیوان در ارتباط با عواملی مانند حضور رسوبات دانه ریز میوسن، ضخامت رسوبات منطقه و تاثیر فشارهای روباره و تکتونیک ناحیه ای می تواند باشد. همچنین حضور گنبد نمکی پنهان طبق نقشه زمین شناسی و نیز عوارض سطحی، می تواند از عوامل موثر در تشکیل و فعالیت گل فشان های این ناحیه بوده باشد. این گل فشان ها به لحاظ ترکیب رسوب، آب و مکانیسم تشکیل قابل مقایسه با گل فشان های حواشی حوضه خزر هستند که با شرایط تکتونیکی-رسوبگذاری حوضه آنها می تواند مرتبط باشد.
    کلیدواژگان: گلفشان، گنبد نمکی، فشار روباره و تکتونیک، میوسن
  • علی رفیعی، قاسم نباتیان*، جواد ربانی، افشین زهدی صفحات 206-230
    افق لاتریت- بوکسیت قانلی در پهنه ایران مرکزی و در فاصله 80 کیلومتری زنجان واقع شده است. واحدهای مورد مطالعه در این منطقه شامل سازند روته و سازند شمشک است. با بررسی رخساره های رسوبی و توزیع آلوکم های اسکلتی و غیر اسکلتی در سازند روته، می توان نتیجه گرفت که محیط رسوبی این سازند در خاور زنجان به صورت یک پلت فرم کربناته از نوع رمپ است. براساس مطالعات صحرایی، افق لاتریت- بوکسیت قانلی به شکل چینه سان و با مرز فرسایشی در انتهایی ترین بخش سازند روته و زیر سازند شمشک قرار دارد. مطالعات کانی شناسی نشان می دهد این افق متشکل از کانی های هماتیت، گوتیت، بوهمیت، کائولینیت همراه با مقادیر کمتری لیپدوکروسیت، کلریت، روتیل و ایلمنیت است. از مهم ترین بافت های موجود در افق بوکسیت- لاتریت قانلی می توان به بافت های پلیتومورفیک، کلوفرمی- جریانی، پیزوئیدی، اووئیدی، پلوئیدی و اکستراکلست اشاره نمود. نمودارهای مختلف شیمیایی نشان می دهد که افق لاتریت- بوکسیت قانلی در محدوده بوکسیت، رس بوکسیتی و لاتریت قرار گرفته است. با توجه به نتایج مطالعات کانی شناسی، به نظر می رسد تشکیل افق لاتریتی- بوکسیتی قانلی در pH بین 5/3 تا 6 و Eh حدود 4/0 تا 7/0 رخ داده است و درجات متوسطی از فرایند لاتریتی شدن را متحمل شده است. مطالعه حاضر نشان می دهد که افق لاتریت- بوکسیت قانلی بیشترین شباهت را با کانسارهای بوکسیت کارستی دارد. با توجه به گسترش واحدهای پرمین و ژوراسیک در این منطقه و مناطق مجاور، مطالعه و بررسی افق لاتریت- بوکسیت قانلی می تواند به عنوان کلید اکتشافی برای مناطق مشابه در پهنه ایران مرکزی به شمار آید.
    کلیدواژگان: لاتریت- بوکسیت، سازند روته، پهنه ایران مرکزی، قانلی، زنجان
|
  • Sedimentary environment and diagenesis، geochemistry of Late Cretaceous carbonate sequence of Pating section, Asadiyeh city, east of Iran
    Afsaneh Miran *, Gholamreza Mirab Shabestari, Ahmadreza Khazaei Page 0

    The studied section is located in the 113Km east of Birjand (25Km Asadiyeh City) and east of Pating Village. The mentioned sequence, aged Late Cretaceous, is totally 246m in thickness and mostly consists of thick and medium bedded limestones along rock units. The lower boundary has been limited by basal red conglomerate and the upper boundary has been covered by red-colored sandstone unit. In This research, based on both field and laboratory studies, the main components of carbonate rocks include both skeletal and non-skeletal grains and totally 7 carbonate microfacies have been determined which have been deposited within 3 facies belts including tidal flat, Semi-restricted lagoon and shoal. According to the obtained evidences from the microfacies analysis, the suggested depositional model for the Pating section is a homoclinal ramps type carbonate platform. All of the microfacies are mainly deposited in the inner part of the ramp slope. The obtained geochemical data from carbonate samples analysis indicate a calcitic original mineralogy and dominance of a closed diagenetic system for the studied sequence. Also, according to the geochemical data, a temperate climatic condition could be considered for the formation environment of this sequence which is confirmed by the Late Cretaceous Palaeogeographic global map. The studied limestone samples have been widely affected by different diagenetic processes that the most important of which are micritization, cementation, mechanical and chemical compaction, dissolution, neomorphism, replacement, fracturing and vein-filling cements that have been formed in a variety of marine, meteoric, shallow burial and uplift diagenetic environments.

    Keywords: Sedimentary Environment, Geochemistry, Stratigraphy, Microfacies, Paragenetic Sequence
  • H. R. Jafari Zadeh, I. Maghfouri Moghaddam *, M. Aleali, Z. Maleki Pages 1-20

    in the north and east of the Lorestan basin. In this study, biostratigraphy, microfacies and paleoenvironment of the Taleh Zang Formation (Palganeh, 25; Pasan, 52 and Poshteh Jangal, 75 m thick) were investigated. Assemblages of larger foraminifera from Palganeh and Pasan sections can be referred to Zone SBZ 3 which correlates with the late Thanetian Stage. In view of the fact that we could not find any index microfossils in The Poshteh Jangal section, as to its stratigraphical position, we prefer an early Thanetian date (SBZ 3) for this section. The existing microfacies indicate an inner ramp environment for the Pelganeh and Poshteh Jangal sections and inner and middle shelf environments for the Pasan section. In addition, from the microfacies of the internal ramp, in the Poshteh Jangal section, only the microfacies of tidal flat and Lagoon are spread, but in the other two sections, in addition to these two microfacies, the microfacies of the open marine are also seen.

    Keywords: Taleh Zang Formation, Lorestan Zone, Thanetian, Inner Shelf, Middle Shelf
  • M. Mortazavi Mehrizi *, F. Malekmohammadi Faradenbe, M. R. Hayhat Pages 21-44

    The Arc Section in the northwest of Birjand is located in the eastern Iran structural zone. The petrography and geochemistry of siliciclastic deposits of this section have been studied in order to determine the lithology and tectonic setting of the source area. Petrographic evidence of sandstone samples, including types of monocrystalline and polycrystalline quartz with non undulose and undulose extinction, the abundance of sedimentary rock fragments and to a lesser extent metamorphic and volcanic lithics, as well as drawing results of the modal analysis of these samples on the tectonic provenance diagrams show that the studied sandstones are the result of recycled orogeny and post collision. Also, based on the geochemical analysis of the major elements of the shale samples, these sediments originate from igneous rocks and belong to the collision tectonic setting. The sistan suture zone is placed between two continental blocks of Lut and Afghan. According to most researchers, subduction of the oceanic crust has played a very important role in the tectonic evolution of this region. The recent studies show that due to the westward subduction of the Sistan Ocean in the Early to Middle Cretaceous, the upper mantle was pushed under the Lut block and the collision between the Lut and Afghan blocks along the Sistan collision zone probably occurred in the Upper Cretaceous. Combining above data and comparing it with the tectonic evolution of the region shows that the results of this study can be used to reconstruct the paleogeography of this area.

    Keywords: Mineralogy, Major Oxides, Collision Setting, Upper Paleocene- Lower Eocene, Northwest Of Birjand
  • M. Afarin *, P. Rezaee, M. A. Hamzeh, S. A. Jooybari Pages 45-62
    In this research, the effect of monsoon phenomenon on the textural characteristics of the sediments of Iranian coasts of the Oman Sea was investigated. For this purpose, necessary sampling was done from 13 stations based on marine sedimentological standards. According to the amounts of sand, silt and clay in the pre-monsoon and post-monsoon samples, the sedimentary types of sand, clayey sand, sandy clay and clay were identified in the studied stations. Granulometric analysis showed that the amount of sand and clay in pre-monsoon samples of shallow and near-shore stations (Tiss, Desalination, Center of the Bay, Ramin, Beris and Pasabandar) range from 43 to 97 and 0 – 27%, respectively. On the other hand, these values change between 8 – 45% and 54 - 82 % in deep and offshore stations, respectively. The amount of sand and clay in post-monsoon samples of shallow and near-shore stations vary between 68% - 96% and 0% - 13%, respectively. The amount of sand and clay in deep stations and far from the coast in post-monsoon samples fluctuates between 8-22% and 58-86%. The amount of organic matter in sediments varies between 1 and 3% in most of the studied stations and is within the normal range. This amount showed a slight increase in Konarak and Ramin stations due to human pollutants and fine-grained sedimentary texture. The low amount of organic matter in the desalination station can be caused by the inflow of more saline wastewater into the bay environment
    Keywords: Physical Characteristics, Sediment, Monsoon, Coast Of Oman
  • V. Mehdipour, A. R. Rabbani *, A. Kadkhodaie, H. Karkooti, M. Shourab Pages 63-79

    In this study, electrofacies analysis has been done using MRGC (Multi-resolution graph-based clustering) method to be used in static modeling. Then, the resulting facies was modeled and compared together by applying different geostatistical stochastic algorithms in Petrel software. Two electrofacies classes including reservoir and non-reservoir facies were determined which were used for facies modeling. Seismic data was also applied for seismic facies construction and also to construct trend maps for appropriate facies distribution. In order to investigate the effect of five applied different geostatistical algorithms used in facies modeling on porosity distribution, the constructed facies models were used for porosity modeling. According to this study, the uncertainty of electrofacies modeling without applying seismic data increases which in turn reduces the accuracy of porosity models. In addition, electrofacies modeling considering the sequential indicator simulation (SIS) algorithm and applying the seismic trend maps, enhance the accuracy of the porosity model. Moreover, construction the of seismic facies is considered the best method for facies modeling to be used for porosity modeling due to the high correlation coefficient between acoustic impedance and porosity.

    Keywords: Sarvak Reservoir, Static Model, Electrofacies, Seismic Facies, Geostatistical Algorithm
  • S. Arefifard *, S. Shahinfar Pages 80-103
    One of the most complete sedimentary successions of the Upper Permian-Lower Triassic is located at Zal section, in NW Iran. This section was examined in order to determine the microfacies changes and depositional environment in uppermost Permian and through the entire Lower Triassic. The microfacies change from deep deposits of the uppermost portion of the Paratirolites Limestone to the upper Changhsingian Boundary Clay post-extinction facies is sharp lithologically and in terms of faunal content. This change appears to be associated with shallowing but there is no evidence of erosion or subaerial exposure. Despite of the presence of microgastropod packstone and bioclastic wackestone with clotted appearance in their micritic matrix, which is indicative of microbial origin, at the beginning of Triassic at the Zal section, but no microbial buildups such as thrombolite are observable in the lowermost beds of the Elika Formation. Keratos sponge fabric, which has been previously reported only from the uppermost beds of the upper Changhsingian Paratirolites Limestone at Zal section, has been found both in uppermost Changhsingian Boundary Clay and in lowermost beds of the Lower Triassic Elika Formation as post-extinction facies. Upper Permian to Lower Triassic transition at Zal section is associated with considerable microfacies change from deep water setting to shallow water inner shelf setting. Microbial carbonates appear in the upper beds of the lower part and in the middle and upper parts of the Lower Triassic Elika Formation at Zal section and in a more limited way includes thrombolite, clotted micrite and cortoids.
    Keywords: Elika Formation, Lower Triassic, Environmental Changes, Microbial Carbonates, End-Permian Extinction
  • Study of microfacies, diagenesis and evaluation of reservoir quality of Dalan formation (Late Permian) in Kish gas field- south of Iran
    M. Avarand, K. Shabani Gorji *, Sh. Habibi Moud Pages 104-131
    The Dalan Formation is a carbonate sequence of Upper Permian age, which was widely deposited in Persian regions. Dalan Formation has been studied in the underground section of Kish 2, 1 and B2 wells of Kish Island gas field. Petrographic studies and facies analysis led to the identification of 12 microfacies deposited in a single-slope carbonate ramp and in 4 sedimentary sub-environments, including intertidal, lagoon, bariier and open sea areas. The important diagenesis processes that have affected the carbonate rocks of the Dalan Formation include micritization, cementation, anhydritization, compression, dolomitization and dissolution. Diagenesis minerals obtained in these deposits include three types of dolomite with replacement texture, two types of dolomite with cement texture, two types of anhydrite and two groups of calcite cement. Replacement type dolomite generally improves the reservoir quality and anhydrite reduces the reservoir quality by creating a layer by creating an obstacle in the path of hydrocarbon movement. Intercrystalline, interparticle and sheared porosity is the best type of porosity in the whole rock. The reservoir rocks were divided into 4 categories (RRTs-1 to RRTs-4) based on the analysis of the drilling core (SCAL data) and the description of thin sections. The first category is the best reservoir rock for storing and producing hydrocarbons, and the quality reservoir decreases towards the fourth category. According to the available data, the sedimentary environment cannot completely create the necessary conditions for the formation of reservoir-quality rocks, but mainly the final diagenesis along with diapirism determines the reservoir or non-reservoir formation.
    Keywords: Dalan Formation, Environment Sedimentary, Carbonate Ramp, Rock Type, Reservoir Rock. Kish Island
  • A. Omidpour *, R. Fallah-Bagtash, S. R. Moussavi-Harami Pages 132-149
    The Oligocene – Miocene Asmari reservoir with 400 meters thickness in the Shadegan Oil Field consists of limestones and porous dolostones associated with sandstones, and shales. Dolomitization, as the most important diagenetic process, affected the Asmari reservoir and thus played a major role in the formation of the pore spaces structure, final flow capacity and heterogeneity of the Asmari reservoir. Dolomite types based on geochemical and textural characteristics, especially crystal size and shape includes: (i) very finely-crystalline, fabric-retentive dolomite (D1), (ii) fine to medium-crystalline, fabric-retentive dolomite (D2); (iii) medium to coarse-crystalline, fabric-destructive dolomite (D3); and (iv) very coarsely-crystalline, non-planar saddle dolomite (D4).Two types of fabric named fabric selective dolomitization and pervasive dolomitization were identified in dolomite crystals. Based on textural classification, 6 different textures including idiotopic, hypidiotopic or (idiotopic-S), xenotopic or non-planar-A (anhedral), idiotopic-C or planar-C (cement), porphyrotopic and poikilotpoic texture for dolomite crystals is identified. The mean concentration of strontium in dolomite samples is 483 ppm and the mean concentration of sodium is 1618 ppm which indicates the enriched amounts of strontium and sodium in these samples. The mean values of iron in dolomite samples are 3111 ppm and the mean concentration of manganese is 111 ppm. Dolomites (D1) with low Fe and Mn content may have formed during the early stages of diagenesis in an oxidizing environment. High amounts of iron and manganese in D3 and D4 dolomites indicate deposition in a reducing environment during shallow to relatively deep burial.
    Keywords: Petrographic Studies, Fabric-Retentive Dolomite, Fabric-Destructive Dolomite, Oligocene-Miocene, Zagros Sedimentary Basin
  • A. Jamshidi *, M. Sedaghatnia Pages 150-174
    Shahbazan Formation is one of the Eocene carbonate units of Lorestan region. In present study, dolomitization models this formation were investigated by petrographic and geochemical (EDS) methods. The section under study is 71 m in the thickness and located at 65 km southwest of Khorramabad including carbonate and dolomitic carbonate rocks, and dolomite. The dolomites based on the texture are categorized into dolomicrite, dolomicrosparite, dolosparite, and filling of fractures, which except dolomicrite, the others are secondary. Dolomites of first type represent the formation in the tidal zone environment. In most cases, these dolomites are seen at the end of upwardly shallowing sequences, which indicate a drop in sea level. The secondary dolomites were formed in a shallow to medium burial digenesis environment as a result of seepage of evaporated basin floor sediments into the carbonate platform of the Shahbazan Formation. Low amounts of Fe and high amounts of Sr and Na in dolomicrites, high concentration of Fe and Mn in dolomicrosparites and doloasparites along with evidences such as algal laminae, intraclasts, fenestral porosity and absence of evaporate minerals indicate the formation of this dolomite from the model of tidal, seepage and the following shallow to medium burial. Low values of Sr and high concentration of Fe and Mn in coarse crystal dolomites can indicate the increase in the size of dolomite crystals and their recrystallization during burial. The absence of saddle dolomites probably indicates the non-interference of hydrothermal solutions and fluids during the process of dolomitization of Shahbazan Formation carbonates.
    Keywords: Diagenesis, Carbonate Platforms, Dolomitization, Shahbazan Formation, Lorestan
  • S. H. Hashemi Azizi *, P. Rezaee, H. Askari Pages 175-188
    The present study investigates lithofacies and petrofacies in details and also reconstructs the depositional environment of the Paleocene siliciclastics of the Kerman Formation located in NE Central Iran, which is composed significantly of polymictic conglomerate bodies intercalated with some minor sandstone beds. Through detailed sedimentological studies (e.g., dominant grain size, degree of clast rounding and sorting, texture, and stratification), five lithofacies have been identified: clast-supported massive conglomerate (Gcm), matrix-supported massive conglomerate (Gmm), horizontally stratified conglomerate (Gh), horizontally bedded sandstone (Sh), and massive sandstone (Sm). Petrographic analysis revealed three petrofacies composed of petromict conglomerate, volcanic arenite, and feldspathic litharenite; gravels chiefly made up of basalt and andesite, as well as fewer limestone and agglomerated tuff. The lithofacies associations are related to sedimentary gravity flow (SG) and channel-fill sandstone bodies (CH) deposited in alluvial fan and braided fluvial systems. This research provides important insights into the sedimentary environments of the Kerman Formation.
    Keywords: Central Iran, Kerman Formation, Siliciclastic, Conglomerate, Alluvial Sediments
  • M. Teymouri, R. Kadkhodaie *, N. Amel Pages 189-205
    The mud volcanoes of Sivan region are unique phenomena that are closely related to the folded and fine-grained sedimentary units of the Miocene. These mud volcanoes are in the form of eroded and inactive or semi-active cones, as well as mud ponds in the region. The results of the analysis of the sediment samples, in terms of texture, place them in the mudstone and clayey silt groups, in the Folk and Shepard classifications, respectively. Quartz, feldspars, mica, various heavy minerals, clay minerals (Illite and chlorite) and rock fragments (metamorphic, carbonate and volcanic) are the components of these sediments. Mineralogical evidence indicates the origin of sediments from metamorphic and possibly volcanic rocks of the region. The amount of calcium carbonate in the mud samples varies between 19 and 45%, and accordingly, the sediments of the mud volcanoes are calcareous mud, argillaceous marl, and marl. The formation of Sivan mud volcanoes can be related to some factors such as the presence of fine-grained sediments of Miocene, the thickness of sediments, and the influence of overburden pressures and regional tectonics. Also, the presence of a hidden salt dome according to the geological map as well as surface features can be effective factor in the formation and activity of the mud volcanoes in this area. In terms of the composition of sediment, water and formation mechanism, these mud volcanoes are comparable to mud volcanoes on the margins of the Caspian basin, which can be related to their sedimentation-tectonic conditions.
    Keywords: Mud Volcanoes, Salt Dome, Overburden, Tectonic Pressure, Miocene
  • A. Rafiei, Gh. Nabatian *, J. Rabbani, A. Zohdi Pages 206-230
    The Qanli laterite-bauxite horizon is located in the Central Iranian Zone, at a distance of 80 km from Zanjan city. The studied units at this area include sequences of the Ruteh and the Shemshak Formations. Based on sedimentary facies analysis and study of skeletal and non-skeletal allochems, it can be concluded that the sedimentary environment of this formation is a ramp-type carbonate platform. According to the fieldwork studies, the Qanli laterite-bauxite horizon is stratiform and and located at the final section of the Ruteh and below the Shamshak Formation. Mineralogical studies show that the laterite-bauxite horizon consists of hematite, goethite, boehmite and kaolinite with a few amounts of lipdocrosite, rutile, chlorite and ilmenite. Microgranular, pletiomorphic, flow-colloform, pisoidic, ooidic, peloidic and extraclast are the most important textures in these strata. Different chemical diagrams show that the laterite-bauxite horizon of Qanli deposit is located in the range of bauxite, bauxite clay and laterite. According to the mineralogical studies, it seems that the formation of laterite-bauxite horizon of Qanli occurred at pH between 3.5 to 6 and Eh about 0.4 to 0.7 and it has undergone moderate degrees of lateritization process. Current research indicate that the laterite-bauxite horizon of Qanli is the most similar to the karst bauxite deposits. Due to the expansion of Permian and Jurassic units in this area and nearby areas, the study and investigation of the Qanli laterite-bauxite horizon can be considered as an exploration key for similar areas in the Central Iranian zone.
    Keywords: Laterit-Bauxite, Ruteh Formation, Central Iranian Zone, Qanli, Zanjan