فهرست مطالب

Anatomical Sciences Journal
Volume:3 Issue: 3, 2005

  • تاریخ انتشار: 1384/07/11
  • تعداد عناوین: 8
|
  • عبدالله امینی، ابوالفضل فقیهی، تابنده شریعتی، فریدون نگهدار، مهدی مهدی زاده، سید محمد فرشته نژاد صفحات 153-162
    هدف
    بررسی آثار کادمیوم بر ساختمان و فرا ساختمان سلولهای پورکنژ قشر مخچه.
    مواد و روش ها
    این پژوهش به روش تجربی (Experimental) روی 40 سر موش صحرایی ماده از نژاد ویستار (Wistar) صورت گرفت. نمونه ها در چهار گروه 10تایی، شامل: کنترل I، کنترل II، آزمایشی I و آزمایشی II تقسیم شدند. به دو گروه اول (گروه های کنترل I و II) نرمال سالین و به دو گروه دوم (گروه های آزمایشی I و II) 3 mg/kg کلرید کادمیوم به صورت داخل صفاقی در روزهای هشتم بارداری (زمان تکامل مخچه) و شانزدهم بارداری (زمان شروع رشد سلولهای پورکنژمخچه) به طور جداگانه تزریق شد و در نهایت در روز چهارم بعد از تولد (PN4) (زمان آرایش نهایی سلولهای پورکنژ مخچه) پس از توزین و اندازه گیری قد آنها، با کمک محلول تثبیت کننده گلوتارالدئید 2.5 درصد (از طریق بطن چپ) پرفیوژن شدند و در نهایت مراحل آمادش و پردازش بافتی روی مخچه نمونه ها با تکنیک میکروسکوپ نوری و الکترونی انجام گرفت.
    یافته ها
    در بررسی های کمی، تعداد سلولهای پورکنژ قشر مخچه در گروه های آزمایشی I و آزمایشی II به ترتیب نسبت به گروه های کنترل I و کنترل II (P<0.000 و P<0.005) کاهش معنی داری را نشان داد. این تغییرات در گروه آزمایشی I نسبت به گروه آزمایشی II نیز مشاهده شد (P<0.005). در بررسی های کیفی، مرگ سلولهای پورکنژ، هتروکروماتین بودن هسته و مشخص نبودن هستک قابل ملاحظه بودند. همچنین تخریب غشای میتوکندری ها و کریستاهای آنها و وجود واکوئولهای متعدد غیر طبیعی در میتو کندری ها مشاهده شد. ضمن آن که وجود تکه های جدا شده سیتوپلاسم همراه با اجزای سلولی در گروه های آزمایشی از دیگر تفاوت آنها با گروه های کنترل بود.
    نتیجه گیری
    نتایج پژوهش حاضر نشان می دهد که مصرف کادمیوم در زمان بارداری (روزهای 8 و 16 بارداری) علاوه بر تاثیر منفی در رشد و نمو نوزادان موش صحرایی، باعث ایجاد تغییرات دژنراتیو و کاهش تعداد سلولهای پورکنژ قشر مخچه در نوزدان 4 روزه حاصل از موشهای صحرایی تحت مطالعه با کلرید کادمیوم می شود.
    کلیدواژگان: کادمیوم، سلولهای پورکنژ، مخچه، تراتوژن، موش صحرایی (Rat)
  • بررسی آثار کادمیوم بر فراساختار فتورسپتورها و سلولهای گانگلیونی شبکیه چشم جنین موش سوری
    یوسف صادقی، عباس پیر یایی، سحر الماسی ترک، امرالله روزبهی صفحات 163-171
    هدف
    بررسی آثار کادمیوم بر فراساختار فتورسپتورها و سلولهای گانگلیونی شبکیه چشم جنین موش سوری.
    مواد و روش ها
    تعداد 30 سر موش سوری سه ماهه انتخاب و در 3 گروه کنترل، آزمایشی I و II تقسیم شد. در روز 9 بارداری کلرید کادمیوم را به گروه آزمایشی I به میزان 3 mg/kg و به گروه آزمایشی II، 5 mg/kg و برای گروه کنترل آب مقطر به روش داخل صفاقی تزریق شد. در روز 15 بارداری جنینها با عمل سزارین خارج شدند. میزان جذب جنینها بررسی و بعد از توزین و اندازه گیری قد آنها، آمادش بافتی روی سر جنینها با توجه به روش میکروسکوپ الکترونی ترانمیشن انجام شد.
    یافته ها
    در بررسی های کیفی، هسته های آپوپتتیک، هتروکروماتین بودن هسته، از بین رفتن غشای هسته، مشخص نبودن هستک، تغییرات میتوکندری سلولهای آپوپتتیک در گروه های آزمایشی نسبت به گروه کنترل مشاهده شد.
    نتیجه گیری
    کادمیوم عامل ایجاد تغییرات منتهی به آپوپتوز در هسته و میتوکندری سلولهای فتورسپتورو گانگلیونی است.
    کلیدواژگان: کادمیوم، فراساختار، شبکیه، میکروسکوپ الکترونی ترانسمیشن، موش سوری
  • هاتف قاسمی حمید آبادی، مژده صالح نیا، سیده زهرا بطحایی صفحات 173-183
    هدف
    تعیین الگوی فعالیت آنزیم آلکالین فسفاتاز (ALP: Alkaline Phosphatase) رحم موش پس از تحریک تخمک گذاری با استفاده از PMSG (Pregnant more Serum Gonadotropin) و hCG (human Chorionic Gonadotropin) نسبت به گروه شاهد طی دوران ابتدای بارداری طبیعی و کاذب.
    مواد و روش ها
    240 سر موش ماده نژاد NMRI با سن بین 6-10 هفته انتخاب و به صورت تصادفی به دو گروه شاهد و تحریک شده تقسیم شدند سپس در هر گروه زیر گروه های باردار به موش طبیعی و کاذب در نظر گرفته شد. برای القای بارداری کاذب از تحریک مکانیکی واژن استفاده شد. روزانه 5 سر موش در هر گروه به ترتیب از روز اول تا ششم به طریق جابجایی مهره های گردنی کشته شدند و به منظور ارزیابی های بیوشیمیایی نمونه هایی از شاخهای رحم جدا شد، پس از هموژن و سانتریفوژ کردن نمونه ها (با دور 14000g) و در معرض قرار دادن سوبسترای پارانیتروفنیل فسفات، فعالیت آنزیم تعیین و مقدار پروتئین، فعالیت ویژه ALP برحسب واحد U/mg محاسبه شد. برای تعیین معنی دار بودن اختلافات از آزمون Mann Whithney استفاده شد. در بررسی های هیستوشیمیایی نمونه ها از یک سوم میانی یکی از شاخهای رحم برداشت شد و با استفاده از دستگاه کرایواستات برشهای به ضخامت 5 میکرومتر تهیه و با روش Azo-coupling و سوبسترای آلفا- نفتول فسفات واکنش ALP مورد بررسی قرار گرفت.
    یافته ها
    نتایج به دست آمده نشان داد که تغییرات آنزیم در مطالعات بیوشیمیایی با مطالعات هیستوشیمیایی در کلیه گروه ها مطابقت داشت. روند تغییرات فعالیت ویژه آنزیم ALP در گروه های شاهد و تحریک شده باردار به روش طبیعی از روز اول تا ششم افزایش داشت ولی در گروه های شاهد و تحریک شده باردار کاذب تا روز چهارم که معادل زمان لانه گزینی بلاستوسیست است افزایش و پس از آن کاهش پیدا کرد شدت واکنش آنزیم در بخش آپیکال غشای پلاسمایی سلولهای اپی تلیال سطحی و غددی آندمتر بیشتر از بقیه بخشها بود.
    نتیجه گیری
    در مجموع نتایج این تحقیق نشان داد که تحریک تخمک گذاری سبب تغییر در الگوی فعالیت آنزیم ALP آندمتر طی بارداری اولیه و در زمان نزدیک به لانه گزینی می شود که احتمالا می تواند بر فرآیند لانه گزینی جنین تاثیر بگذارد هر چند که به مطالعات بیشتری در این خصوص با استفاده از روش های دیگر نیاز است.
    کلیدواژگان: آنزیم الکالین فسفاتاز، تحریک تخمک گذاری، رحم، بارداری کاذب، زمان لانه گزینی
  • همایون نادریان، بهرام کاظمی، احمد حسینی، یوسف صادقی، آنتوان دووریس صفحات 185-190
    هدف
    کلونینگ ژن آنزیم گلوکوسربووزیداز در پلاسمید pUCBM21 و ایجاد یک موتاسیون در داخل قالب ژنی در آن و ترادف یابی آنها.
    مواد و روش ها
    در این پژوهش که یک تحقیق توصیفی است، از طحال موش mRNA استخراج شد و cDNA ژن آنزیم Gba با استفاده از پرایمرهای اختصاصی سنتز و به روش PCR تکثیر شد. سپس ژن تکثیر شده در پلاسمید pUCBM21 کلون شد. پس از آنالیز آنزیمی پلاسمید نو ترکیب توسط آنزیمهای محدودگر، با استفاده از آنزیم MscI و حذف سکانسهایی از اگزونهای میانی موتاسیون داخل قالب ژنی ایجاد شد، سپس ژن اصلی و ژن موتان یافته ترادف یابی شد.
    یافته ها
    cDNA ژن با bp1616 تکثیر شد. با استفاده از پنج آنزیم محدودگر تکثیر ژن، کلونینگ و موتاسیون ایجاد شده در آن تایید شد. پس از بررسی ترادف اسید آمینه ها، موتاسیون ایجاد شده در ژن تایید شد.
    نتیجه گیری
    از کلونینگ، ترادف یافی و ایجاد موتاسیون در ژن آنزیم گلوکوسربروزیداز برای انتقال و بیان آن در مطالعات آینده می توان استفاده نمود.
    کلیدواژگان: آنزیم گلوکوسربروزیداز، کلونینگ، وکتور pUCBM21، موتاسیون
  • حسین بهاروند، مسعود سلیمانی، بهمن زینلی، علیرضا مقدس صفحات 191-202
    هدف
    ارزیابی خاصیت فاکتورهای مترشحه از سلولهای آستروسیت در محیط کشت سوسپانسیون در جهت دهی تمایز سلولهای بنیادی جنینی موش به سلولهای عصبی.
    مواد و روش ها
    در این مطالعه که یک بررسی تجربی است از سلولهای بنیادی جنینی (ES: Embryonic Stem Cell) موش رویان B1 استفاده شد. برای تمایز سلولهای ES به سلولهای عصبی از (ACM) Astrocyte- conditioned- medium آستروسیتهای هیپوکمپ جنین موش استفاده شد. نحوه تمایز سلولهای ES به سلولهای عصبی بر اساس تشکیل اجسام شبه جنینی (Embryoid bodies: EBs) بود. این EBs در 7 گروه با رتینوییک اسید (RA: Retinoic Acid)، فاکتور رشد فیبروبلاستی بازی (bFGF: basic Fibroblast Growth Factor) و محیط کشت آستروسیتی (ACM: Astyocyte- Conditioned Medium) به مدت 4 روز (2+4 d) تحت شرایط سوسپانسیون تیمار شدند. سپس تمایز این EBs روی پلی- L- لیزین پیش برده شد. با استفاده از روش های ایمونوسیتوشیمی و RT-PCR تجلی نشانگرهای عصبی و قلبی سلولهای تمایز یافته از سلول های ES بررسی شد.
    یافته ها
    در این تجربه EBs به مدت 5 روز (2+4+5 d) به انواع سلولهای عصبی از جمله نورونها و آستروسیت ها و سلولهای قلبی تمایز یافتند. آنالیز آماری درصد EBs تمایز یافته نشان داد که تحت تاثیر ACM سلولهای ES به سلولهای عصبی تمایز نمی یابند و تنها تمایز قلبی آنها کاسته می شود. در حالی که تحت تاثیر RA بیش از 50 درصد از سلولهای ES با تمایز عصبی بالای 40 درصد تمایز پیدا کردند و سلولهای ES تحت تاثیر bFGF به سلولهای قلبی تمایز یافتند.
    نتیجه گیری
    نتایج این مطالعه نشان داد ACM احتمالا در جهت دهی تمایز سلولهای ES به سلولهای عصبی نقشی ندارد و تنها از تمایز قلبی آنها می کاهد و RA به عنوان یک القا کننده قوی باعث تمایز سلولهای ES به سلولهای عصبی می شود.
    کلیدواژگان: سلولهای بنیادی جنینی موش، اجسام شبه جنینی، محیط کشت رویی آستروسیتها، رتینوئیک اسید، فاکتور رشد فیبروپلاستی بازی
  • دانیال روشن دل، مرگن کلوی، ثریا غفاری، محمد غراوی، لام رضا روشن دل، محمدجعفر گل علی پور صفحات 203-211
    هدف
    ارزیابی میزان کارآیی دی- پنی سیلامین در کاهش عوارض ناشی از مسمومیت با سرب بر بیضه موش صحرایی.
    مواد و روش ها
    در این تحقیق که یک مطالعه تجربی است ابتدا موشهای صحرایی نر بالغ، آب حاوی 0.4 درصد استات سرب نوشیدند. پس از 8 هفته، 6 موش انتخاب شده و پس از بیهوشی عمومی بیضه آنها خارج شد. موشهای باقی مانده به دو گروه ریکاوری و درمان تقسیم شدند که برای آنها به ترتیب آب مقطر و 25-35 mg/kg/day دی- پنی سیلامین خوراکی تجویز شد. تغییرات مورفولوژیک بافت بیضه در برشهای رنگ آمیزی شده با روش H&E بررسی شد.
    یافته ها
    پس از 8 هفته مواجهه با سرب، ضخامت اپیتلیوم زایا و تعداد سلولهای سرتولی در موشهای مواجهه یافته با سرب نسبت به گروه کنترل، به طور معنی داری کاهش یافته بود (P<0.05). پس از ریکاوری یا درمان، ضخامت اپیتلوم زایا و تعداد سلولهای سرتولی در هر دو گروه کمتر از گروه کنترل بود (P<0.05).
    نتیجه گیری
    این مطالعه نشان داد که مسمومیت خوراکی تحت حاد با سرب تغییراتی را در مورفولوژی بیضه ایجاد می کند که پس از قطع مواجهه با آن، حتی در صورت درمان با دی- پنی سیلامین هم برگشت پذیر نیستند.
    کلیدواژگان: استات سرب، بیضه، ریکاوری، دی- پنی سیلامین، موش صحرایی
  • علی داوریان، رامین آذر هوش، سید امیر حسین فاضلی، محمدجعفر گل علی پور، هانیه خراشادی زاده، سمیه سدنی صفحات 213-219
    هدف
    بررسی تغییرات هیستو پاتولوژیک کبد موش صحرایی (RAT) پس از قرار گیری در معرض بخار فرمالدهید.
    مواد و روش ها
    این مطالعه که یک تحقیق تجربی است، روی 28 سر رت از نژاد Ablino wistar با سن 7 هفته انجام شد. این حیوانات به طور تصادفی (بر اساس زمان مواجهه) و به طور کاملا مساوی به سه گروه آزمایشی شامل E1: (دو روز در هفته روزی دو ساعت) گروه E2 (چهار روز در هفته روزی دو ساعت) E3 (چهار روز در هفته روزی چهار ساعت) و یک گروه شاهد (بدون مواجهه) تقسیم شدند. رتهای گروه های شاهد و آزمایشی پس از پایان 18 هفته تحت بیهوشی کشته شدند. از نمونه های کبد پس از تثبیت و قالب گیری، مقاطع بافتی با ضخامت 5 میکرو متر تهیه شد. مقاطع با روش H&E رنگ آمیزی و با میکروسکوپ نوری بررسی شد.
    یافته ها
    در گروه E3 برخی از سلولها ائوزینوفیلی سیتوپلاسم و نمای oncocyte پیدا کردند و در تعدادی نیز به صورت فوکال نمای ground glass (شیشه مات) ایجاد شد. اتساع سینوزوئیدها و شریان موجود در فضای پورت نیز دیده شد. در گروه E2 نیز دیلاتاسیون سینوزوئیدها و احتقان و در گروه E1، انفیلتراسیون سلولهای تک هسته ای در فضای پورت ورژنراسیون هپاتوسیتها در فضای پری پورتال دیده شد.
    نتیجه گیری
    اگر چه بخار فرمالدهید در غلظت و شرایط موجود در این مطالعه باعث ایجاد تغییرات هیستوپاتولوژیک در بافت کبد موشهای صحرایی می شود اما، احتمالا شدت تغییرات هیستوپاتولوژیک ناشی از مواجهه با بخار فرمالدهید در این غلظت ارتباط معناداری با زمان مواجهه ندارد.
    کلیدواژگان: فرمالدهید، کبد، تغییرات هیستوپاتولوژیک، زمان مواجهه، موش صحرایی (رت)
  • مجتبی کریمی پور صفحات 221-225
    شریان رادیال یک شریان عضلانی بوده که به طور طبیعی در ناحیه آرنج از شریان براکیال جدا می شود. اخیرا از شریان رادیال به طور فزاینده ای برای پیوند در عمل بای پس (bypass) عروق کرونر قلب استفاده می شود. هدف از مطالعه حاضر گزارش جزییات واریاسیونهای متعدد نادر شریان مذکور و بیان اهمیت کلنیکی آنها در یک کاداور مرد ایرانی است.
    در تشریح روتین مشاهده شد که شریان رادیال طرف راست در ناحیه بازو از شریان براکیال جدا شده و با نزول به طرف آرنج و عبور در زیر تاندون عضله بایسپس از طول کنار خارجی ساعد به طرف مچ دست رفته بود و پس از عبور از زیر تاندونهای تشکیل دهنده انفیه بدان تشریحی، تنه اصلی شریان پس از دادن یک شاخه برای تشکیل قوس پالمار عمقی به طرف پایین امتداد یافته بود و در زیر لبه تحتانی اولین عضله بین استخوانی دور سال در اولین فضای بین انگشتی (Web) همراه با شاخه های شریان مدین یک حلقه آناستوموزی لوزی شکل را تشکیل داده بود. این قسمت از مسیر شریان رادیال برای اولین بار گزارش می شود.
    کلیدواژگان: واریاسیون، شریان رادیال، شریان براکیال، شریان مدین