فهرست مطالب

Physiology and Pharmacology - Volume:10 Issue: 3, 2006

Physiology and Pharmacology
Volume:10 Issue: 3, 2006

  • 104 صفحه،
  • تاریخ انتشار: 1385/09/20
  • تعداد عناوین: 10
|
  • علی قنبری، افسانه الیاسی صفحات 173-181
    مقدمه
    دوپامین و آگونیستهای آن دارای نقش حفاظتی در معده بوده و اثر ضد ترشحی در برابر اسید دارند ولی گزارشی از چگونگی اثر بروموکریپتین بر ترشح تحریک شده اسید معده ناشی از هیستامین که حاکی از برهم کنش گیرنده D2 دوپامینی با رسپتورهای H2 هیستامینی است در دست نبوده که هدف این مطالعه را تشکیل می دهد.
    روش ها
    در این مطالعه از 110 سر موش صحرایی نر نژاد wistar استفاده گردید. پس از بیهوش کردن حیوان، با برش پوست ناحیه گردن، ورید ژوگولار جهت انفوزیون محرک ترشح اسید، در دسترس قرار گرفته و سپس با برش ناحیه اپیگاستر، با در دسترس قرار گرفتن پیلور، کانول پلی اتیلنی از این طریق وارد معده می گردید تا ترشحات معده آسپیره شود. کاتتری نیز از راه دهان وارد معده می شد تا به وسیله آن سالین فیزیولوژیک وارد معده شود.
    یافته ها
    آزمایشات مانشان دادکه بروموکریپتین(mg/kg 2)برترشح اسیدپایه بی اثراست و همچنین تزریق بروموکریپتین همزمان باشروع انفوزیون وریدی هیستامین (mg/ g/h 8/0) بر ترشح تحریک شده اسید معده اثری ندارد ولی تزریق بروموکریپتین یکساعت قبل از شروع انفوزیون هیستامین، ترشح تحریک شده ناشی از هیستامین را بطور معنی داری (01/0P<) کاهش می دهد(کاهش درطول زمانی مشاهده شد که ترشح اسید در بالاترین سطح بود). تزریق سولپیراید (آنتاگونیست گیرنده D2) mg/kg 100 بر ترشح تحریک شده ناشی از انفوزیون وریدی هیستامین بی اثر بوده و تزریق آن در دو دوز mg/kg 100 و 25 قبل از بروموکریپتین نیز هیچ تاثیری بر روی اثر حاصل از تزریق بروموکریپتین در حضور انفوزیون وریدی هیستامین، نسبت به حالت کنترل نداشت.
    نتیجه گیری
    نتایج ما بیانگر آن است که اثر تضعیفی بروموکریپتین (در دوز بکار گرفته شده) بر ترشح اسید ناشی از هیستامین احتمالا بواسطه گیرنده های غیردوپامینی و یا زیر گروه های ناشناختهگیرنده D2که به سولپیراید غیرحساس می باشنداعمال می گردد.
    کلیدواژگان: بروموکریپتین، سولپیراید، ترشح تحریک شده اسید معده، موش صحرایی، هیستامین
  • زهرا عباسی زاده، مهناز کسمتی، هادی فتحی مقدم صفحات 183-189
    مقدمه
    در این مطالعه اثر عصاره هیدروالکلی گل بابونه در حضور و غیاب فلومازنیل (آنتاگونیست بنزودیازپین) در حضور و عدم حضور هسته پاراژیگانتو سلولاریس (PGi) بر درد حاد مورد بررسی قرار گرفته است.
    مواد و روش ها
    بدین منظور از موشهای صحرایی نر از نژاد ویستار با وزن تقریبی 20±250 گرم استفاده شد. حیوانات به گروه های سالم، شاهد جراحی و تخریب الکتریکی هسته PGi تقسیم شدند. گروه های سالم و تخریب به زیر گروه های دریافت کننده سالین، عصاره هیدروالکلی بابونه (mg/Kg 25)، فلومازنیل (mg/Kg 1) به تنهایی و دریافت کننده فلومازنیل + عصاره بابونه طبقه بندی شدند. از تست صفحه داغ جهت ارزیابی پاسخ به درد حاد استفاده شد.
    یافته ها
    نتایج نشان داد: عصاره بابونه در حیوانات سالم باعث بی دردی اما فلومازنیل باعث پر دردی معنی داری شد. فلومازنیل از اثر بی دردی بابونه در حیوانات سالم ممانعت کرد. تخریب هسته PGiباعث پردردی شد وعصاره بابونه در غیاب هسته PGiاثر تسکینی معنی داری اعمال کرد اما فلومازنیل باعث پردردی شد. اثر بی دردی عصاره بابونه در غیاب هسته PGi، توسط فلومازنیل ممانعت شد.
    نتیجه گیری
    به نظر می رسد که هسته PGi در تعدیل فرآیندهای درک درد دخالت داشته اما اثر بی دردی بابونه که ممکن است بخشی از طریق ترکیبات بنزودیازپینی گیاه مذکور باشد با هسته PGi تداخلی ندارد.
    کلیدواژگان: بابونه، درد، هسته پاراژیگانتو سلولاریس، فلومازنیل، تست صفحه داغ
  • علی رستگارفرج زاده، مهیار جان احمدی، یعقوب فتح الهی صفحات 191-200
    مقدمه
    اثرات عملکردی اورکسین بر روی اسپایک های کلسیمی، تحریک پذیری غشای جسم سلولی نورون های حلزون باغی گونه Helix aspersa مورد بررسی قرار گرفتند.
    مواد و روش ها
    ثبت داخل سلولی تحت شرایط کلمپ جریان به منظور بررسی اثرات اورکسین-B بر شکل موج و خصوصیات الکتروفیزیولوزیک اسپایک کلسیمی انجام شد.
    نتایج
    کاربرد اورکسین-B (300 نانو مول) موجب دپلاریزاسیون غشا و از این طریق افزایش تحریک پذیری سلول های عصبی گردید. همچنین موجب کاهش دامنه و طول مدت اسپایک های کلسیمی شد. ازطرفی، اورکسین-B اثر دوگانه ای بر دامنه پتانسیل هیپرپلاریزاسیون متعاقب (AHP) به صورت وابسته به زمان داشت. حداکثر کاهش دامنه AHP، 10 دقیقه پس از پرفیوژن محلول رینگر کلسیمی محتوی اورکسین-B (300 نانومول) مشاهده شد (p<0.05) و حداکثر افزایش دامنه AHP (p<0.001) پانزده دقیقه بعد ثبت شد. غیر فعال نمودن پروتئین های G توسط سم سیاه سرفه (Pertussis Toxin، 100nM) به منظور بررسی دخالت Gi/Go در تعدیل فعالیت کانال های کلسیمی توسط گیرنده های حساس به اورکسین-B انجام شد. انکوباسیون گانگلیون ها به مدت 3 تا 6 ساعت توسط سم سیاه سرفه، باعث مهار وقوع دپلاریزاسیون غشا پس از پرفیوژن محیط خارج سلولی توسط محلول رینگر کلسیمی محتوی اورکسین-B شد. هم چنین اورکسین-B بر سلول های عصبی که در معرض سم سیاه سرفه قرار گرفته بودند، نتوانست تاثیر معنی داری بر پارامترهای اسپایک کلسیمی ایجاد کند به جز این که دامنه AHP تحت این شرایط به طور معنی داری (p<0.001) افزایش یافت.
    نتیجه گیری
    این داده ها نشان می دهند که اورکسین-B احتمالا بر تحریک پذیری غشا سلول های عصبی حلزون اثر می گذارد و در تعدیل فعالیت کانال های کلسیمی و نیز کانال های پتاسیمی وابسته به کلسیم نقش دارد.
    کلیدواژگان: اورکسین، B، سم سیاه سرفه، اسپایک کلسیمی، تحریک پذیری نورونی، حلزون، الکترو فیزیولوژیح
  • پرویز قربانی مقدم، محمد محمدزاده، سیدجواد میرنجفی زاده، یعقوب فتح الهی صفحات 201-210
    هدف
    تحریک الکتریکی با فرکانس پایین (LFS؛ Low-Frequency Stimulation) دارای اثرات ضد صرعی می باشد اما نقش الگوهای مختلف تحریک در ایجاد این اثرات به خوبی مشخص نشده است. در این تحقیق نقش کمیت های مختلف LFS (شدت، مدت پالس و مدت تحریک) بر تشنج های ناشی از کیندلینگ قشر پیریفورم مورد بررسی قرار گرفت.
    روش کار
    با استفاده از مدل صرعی کیندلینگ تشنج در حیوانات ایجاد شد و تاثیر الگوهای مختلف LFS بر شدت تشنجهال ارزیابی گردید.
    یافته ها
    اعمال الگوهای مختلف LFS (با فرکانس یک هرتز) بلافاصله قبل از تحریک کیندلینگ در حیوانات کیندل تاثیری معنی داری بر کمیت های تشنج نداشت. در آزمایش دوم، تاثیر اعمال LFS (با فرکانس یک هرتز) در فاصله بین دو تشنج بر شدت تشنج دوم بررسی شد. نتایج نشان داد تحریک روزانه حیوانات (15 دقیقه در هر روز) بوسیله LFS به مدت یک هفته پس از آخرین تحریک کیندلینگ باعث کاهش معنی دار مدت زمان مرحله پنج در تشنج دوم می گردد. استفاده از همین الگوهای LFS به مدت سه روز و دو هفته تاثیر معنی داری بر کمیت های تشنج نداشت. در آزمایش سوم، اثر LFS (با فرکانس یک هرتز) بر روند اکتساب کیندلینگ بررسی شد. نتایج حاصله نشان داد که اگر LFS روزانه بعد از هر تحریک کیندلینگ اعمال شود سبب کاهش معنی دار مدت امواج تخلیه متعاقب در روزهای مختلف حین کیندلینگ می گردد و باعث تاخیر در ظهور مراحل یک و دو تشنج شدند.
    نتیجه گیری
    LFS دارای اثرات ضد صرعی در روند اکتساب کیندلینگ و در فاصله بین دو تشنج در حیوانات کیندل می باشد و خصوصیات الگوی LFS (شدت، مدت پالس و مدت تحریک) نقشی اساسی در اعمال اثرات آن دارد.
    کلیدواژگان: تحریک با فرکانس پایین، صرع، کیندلینگ، قشر پیریفورم
  • فاطمه خاکپای، علی اصغر پیله وریان، پروین رستمی صفحات 211-217
    مقدمه
    درک به موقع نشانه های خطر برای بقا ئ موجودات زنده ضروری است. موجودات زنده به هنگام مواجه شدن با خطر، دچار ترس می شوند و پاسخ های رفتاری نشان می دهند.
    مواد و روش ها
    Elevated plus – maze برای سنجش ترس کارایی بیشتری داردو از آن برای تعیین ترس استفاده می شود. افزایش در دو پارامتر، یکی درصد ورود به بازوی باز(%OAE) و دیگری درصد زمان سپری شده در بازوی باز(%OAT)، Elevated plus–maze (ماز + مرتفع) نشان دهنده کاهش ترس می باشد.در مطالعه حاضر اثر تستوسترون و نالوکسان بر روی رفتار ترس در رتهای گنادکتومی شده بوسیله Elevated plus–maze مورد بررسی قرار گرفته است. همچنین در این پژوهش برهمکنش تستوسترون با نالوکسان مورد بررسی قرار گرفت.
    نتایج
    تزریق زیرجلدی (SC (دوزهای مختلف تستوسترون g / rat) μ 100،200،300،450) موجب افزایش وابسته به دوز %OAE و%OAT گردید. بیشترین پاسخ را دوز 450 μg / rat دارو ایجاد نمود(P<0.001). تزریق نالوکسان،آنتاگونیست گیرنده های اپیوئیدی با دوزهای5، 7.5 mg /Kg) 1، 2.5، ) باعث کاهش%OAE و%OAT گردید P<0.01)).
    نتیجه گیری
    باتوجه به این یافته ها می توان نتیجه گرفت که تستوسترون موجب کاهش رفتار ترس و نالوکسان موجب افزایش رفتار ترس می شود.همچنین نتایج آزمایشات نشان داد،تستوسترون با نالوکسان برهمکنش دارد (P<0.001).
    کلیدواژگان: گنادکتومی، تستوسترون، نالکسان، درصد ورود به بازوی باز، درصد زمان سپری شده در بازوی باز
  • فرید مسلمی پور، همایون خزعلی، محمدعلی امامی میبدی صفحات 219-227
    مقدمه
    نوروپپتید Y (NPY)، فراوان ترین پپتید موجود در مغز پستانداران است که نورون های مولد آن در هسته های Arcuate و Paraventricular هیپوتالاموس تجمع یافته اند و بر ترشح فاکتورهای هاپوفیزیوتراپیک اثرگذارند. در این تحقیق اثر تزریق درون رگی NPY بر غلظت پلاسمایی هورمون های تیروکسین (T4) تری یودوتیرونین (T3) و در بز بررسی گردید.
    مواد و روش ها
    شانزده بز نر سانن به چهار گروه تیماری تقسیم شدند. تیمارها شامل تزریق روزانه 0، 10، 20 و 40 میکروگرم NPY به ازای هر کیلوگرم وزن بدن بود که به ترتیب C، L، M و L نامیده شدند. دوره ی آزمایش 13 روز متوالی بود که به سه مرحله تقسیم شد؛ مرحله ی قبل تزریق (روز 3-1)، تزریق (روز 10-4) و بعد تزریق (روز 13-11). در کل آزمایش خونگیری از رگ وداج در ساعت 9 صبح صورت می گرفت ولی تزریق ها فقط در ساعت 8 صبح مرحله ی تزریق در سرخرگ کاروتید انجام می شد. سرم نمونه های خونی جمع آوری و برای اندازه گیری غلظت هورمون به روش Radioimmunoassay استفاده شد.
    یافته ها
    نتایج نشان داد که تیمار H باعث افزایش 11 برابری در غلظت T4 و افزایش 4 برابری در غلظت T3 نسبت به تیمار C (شاهد) شد (001/0 P<). تیمار M نیز غلظت T4 و T3 را به طور معنی داری افزایش داد (001/0 P<). اثر تیمار L بر غلظت T4 افزایشی و معنی دار بود (001/0 P<) ولی بر غلظت T3 اثر معنی داری نداشت (877/0 P=). اثر تحریکی NPY گذرا بود زیرا در مرحله ی بعد تزریق، غلظت T4 و T3 در تیمارهای L، M و H روند نزولی به خود گرفت ولی همچنان نسبت به تیمار C به طور معنی داری بالاتر بود.
    نتیجه گیری
    مطالعات گذشته در جوندگان، اثر مهاری NPY بر غلظت هورمون های تیروئیدی را نشان داده بود ولی در این تحقیق اثر کاملا تحریکی و وابسته به دز NPY بر ترشح این هورمون ها در بز مشاهده شد. بنابراین ما اثر تحریکی NPY بر محور تایروتروپ در نشخوارکنندگان را پیشنهاد می کنیم. این مغایرت می تواند ناشی از متدولوژی متفاوت و یا تفاوت در عملکرد چارچوب نورواندوکرین کنترل کننده ی محور تایروتروپ در نشخوارکنندگان با جوندگان باشد.
    کلیدواژگان: نوروپپتید Y، تیروکسین، تری یودوتیرونین، Radioimmunoassay، بز
  • آمنه شاهرخی، اصغر قاسمی، فرشته پورعبدالحسینی، علی خوش باطن، علی عسگری صفحات 229-237
    ترکیباتی که امروزه برای درمان اثرات طولانی مدت ارگانوفسفات ها استفاده می شوند، کارآمد نیستند. این داروها برای درمان عوارض کولینرژیکی ارگانوفسفات ها به کار می روند، حال آنکه ترکیبات ارگانوفسفات علاوه بر اثرات کولینرژیکی واجد اثرات غیر کولینرژیکی نیز می باشند که یکی از آنها درگیری سایر سیستم های نوروترانسمیتری، بخصوص مسیرهای گاباارژیک است. مرحله برداشت گابا می تواند تحت تاثیر گازهای شیمیایی قرار بگیرد. به منظور بررسی هر گونه تداخلی بین پاروکسان و برداشت گابا از فضای سیناپسی ما از سیناپتوزوم های مخچه موش استفاده کردیم. مخچه پس از خارج کردن از جمجمه، هموژنیزه، و سانتریفوژ شد، سپس سیناپتوزوم های به دست آمده از این فرایند با گابای نشان دار شده با تریتیوم با غلظت 01/0 میکرومولار، در حضور دوزهای مختلف پاروکسان در دمای 37 درجه سانتیگراد و به مدت 10 دقیقه انکوبه شدند. با استفاده از دستگاه سوپرفیوژن سیناپتوزوم ها از مایع اطراف خود جدا شدند. در نهایت گابای نشان دار، توسط دستگاه شمارشگر اشعه بتا شمارش شد و از این طریق مقدار برداشت گابا توسط سیناپتوزوم ها محاسبه شد.
    بررسی ما در دوزهای 01/0، 1/0، 1، 10 و100 میکرومولار پاروکسان صورت گرفت. میانگین مقدار برداشت گابا در این دوزها به ترتیب: 42/111، 37/95، 6/71، 53/73 و 75 درصد مقادیر گروه کنترل بود، که این تغییرات در دوز های1، 10 و100 میکرومولاراز نظر آماری معنی دار بودند با05/0p<). به این ترتیب به نظر می رسد پاروکسان توانسته است در دوز های بالاتر برداشت گابا توسط سیناپتوزوم های مخچه موش را مهار کند. با توجه به تاثیر برداشت گابا در رهایش مجدد آن مهار برداشت می تواند منجر به کاهش تاثیر مهاری سیستم گابا شود، این مسیر می تواند یکی از مسیرهای اثر گذاری ارگانوفسفات ها در بروز تشنج باشد.
    کلیدواژگان: ارگانوفسفات، پاروکسان، سوپرفیوژن، سیناپتوزوم، گابا
  • علی نسیمی، معصومه حاتم صفحات 239-246
    مقدمه
    قبلا نشان داده شده که بخش افقی دیاگونال باند بروکا Horizontal limb of diagonal of Broca (hDB) یک بخش مهم از مسیر باروگیرنده های مرکزی برای کنترل عصبی قلب و گردش خون است. تحریک شیمیایی این هسته توسط ال-گلوتامیت موجب افت فشار و ضربان قلب در رتهای بیهوش با یوروتان شد.تزریق DL-2-amino-5-phosphopentotanic acid (Ap5) آنتاگونیست رقابتی گیرندهNMDA (2.5 mM، 50nl) و (CNQX) -6-cyano-7-nitroquinoxaline-2- 3-dione آنتاگونیست گیرنده AMPA (1mM،50nl) تغییر معنی داری در ضربان قلب و فشار خون ایجاد نکردند. تزریق بیکوکولین آنتاگونیست گیرنده گابا A (BMI، 1mM، 50nl) موجب افزایش فشار و ضربان قلب شد. در این تحقیق به منظور شناخت چگونگی نقش hDB بر کنترل قلب و گردش خون تداخل عمل سیستم گلوتامینرژیک و گاباارژیک با تزریق توام آنتاگونیست های گیرنده آنها مورد بررسی قرار گرفت.
    مواد و روش ها
    آزمایشات بر 27 رت بیهوش با یوروتان انجام شد. داروها توسط میکروپیپت و بصورت داخل هسته ای با حجم 50 نانولیتر تزریق گردید و فشار و ضربان قلب حیوان قبل و بعد ار تزریق اندازه گیری می شد. میانگین تغییرات فشار خون و ضربان قلب در هر گروه و در مقایسه با گروه کنترل با استفاده از آزمون Anova repeated measure مورد ارزیابی قرار گرفت.
    نتایج
    نتایج نشان داد که تزریق توام یک میلی مول BMI و 5/2 میلی مول AP5 باعث تضعیف شدیداثر هیپرتانسیون و تاکی کاردی BMI شدANOVA، P<0. 01).(تزریق توام یک میلی مول BMI و یک میلی مول CNQX نیز باعث تضعیف شدید اثر هیپرتانسیون و تاکی کاردی BMI شدANOVA، P<0.01)) تزریق توام یک میلی مول BMI و 5/2 میلی مول AP5 و یک میلی مول CNQX نیز همین اثر را ایجاد کرد.
    یافته ها و
    نتیجه گیری
    این یافته ها پیشنهاد می کتد در کنترل قلب و گردش خون مهار سیستم گابا ارژیک وابسته به فعال شدن گیرنده های NMDA و AMPA گلوتامینرژیک است یک توضیح اجتمالی نتایح این است که سیستم گلوتامینرژیک موجب فعال شدن سیستم مهاری گاباارژیک در hDB می شود و این سیستم فشار خون و ضربان قلب را کاهش می دهد.
    کلیدواژگان: دیاگونال باند بروکا، گابا، گلوتامیت، فشارخون
  • توحید صدقی مهر، فرید بحرپیما صفحات 247-258
    مقدمه
    فونوفورزیس عبارت است از کاربرد داروهای موضعی با استفاده از امواج ماوراء صوت جهت افزایش نفوذپذیری پوست. در این تحقیق به بررسی مقایسه ای تاثیر فونوفورزیس دو پماد هیدروکورتیزون و کلوبتازول در بهبود درد و سایر علایم بالینی بیماران مبتلا به استئوارتریت زانو پرداخته شده است.
    مواد و روش ها
    تحقیق به صورت تجربی، از نوع کارآزمایی بالینی یکسو کور و به روش نمونه گیری در دسترس انجام شد. تعداد 60 نفر با درد ناشی از استئوارتریت زانو (مفصل تیبیو فمورال)، با تشخیص پزشک متخصص که شرایط ورود به آزمون را داشتند، در شش گروه ده نفری به صورت تصادفی قرار گرفتند.: 1- افرادی که امواج اولتراسوند به همراه ژل دریافت کردند. 2- افرادی که پماد هیدروکورتیزون با دستگاه پلاسبو دریافت کردند. 3- افرادی که پماد کلوبتازول با دستگاه پلاسبو دریافت کردند. 4- افرادی که امواج اولتراسوند با پماد هیدروکورتیزون دریافت کردند. 5- افرادی که امواج اولتراسوند با پماد کلوبتازول دریافت کردند 6- افرادی که ژل با دستگاه پلاسبو دریافت کردند. کلیه بیماران به مدت 10 جلسه در 10 روز پیاپی تحت درمان بودند. شاخص درد،قبل از درمان، جلسه ششم وجلسه یازدهم(follow-up) مورد ارزیابی قرار گرفت. تورم و دامنه حرکتی مفصل زانو قبل از دزمان و جلسات چهارم، هفتم و یازدهم سنجیده شدند و نهایتا زمان طی مسیر 20 متری طی جلسات قبل از درمان وجلسه یازدهم سنجیده و ثبت شد. سپس برای تجزیه و تحلیل داداه ها از آزمون های ناپارامتری Friedman و Wilcoxon استفاده شد.
    یافته ها
    شاخص درد، تورم، دامنه حرکتی زانو و زمان طی مسیر 20 متری در گروه اول، چهارم و پنجم دارای بهبود معنی داری (P < 0. 05) بود که این بهبود در گروه پنجم متفاوت با دو گروه مذکور بود. و در گروه پنجم، بهبود نمود سریع تری داشت.
    نتیجه گیری
    فونوفورزیس هیدروکورتیزون و کلوبتازول در مقایسه با کاربرد تنهای امواج اولتراسوند، روش مؤثر و بهتری در بهبود علایم بالینی در بیماران مبتلا به استئوارتریت زانو می باشد. با در نظر گرفتن این مورد که فونوفورزیس پماد کلوبتازول نتایج سریعتری نسبت به فونوفورزیس هیدروکورتیزون دارد.
    کلیدواژگان: فونوفورزیس، هیدروکورتیزون، کلوبتازول، استئوارتریت
  • نسرین حقیقی، مهناز کسمتی، هادی فتحی مقدم صفحات 259-265
    مقدمه و هدف
    اکسی توسین یکی از نوروپپتیدهای فعال در دستگاه عصب مرکزی است. در این تحقیق اثر تزریق نالوکسان (آنتاگونیست گیرنده های اوپوئیدی) ویوهمبین (آنتاگونیست گیرنده های آلفا-2 آدرنرژیک) بر خاصیت ضد دردی اکسی توسین در هسته لوکوس سرولئوس مورد بررسی قرار گرفت.
    مواد و روش ها
    بدین منظور از موشهای رات نر بالغ از نژاد Wistar استفاده شد. حیوانات به گروه های دریافت کننده سالین، اکسی توسین(lμ2/nmol3)، نالوکسان(lμ2/nmol3) +اکسی توسین، یوهمبین(lμ2/nmol3/3) +اکسی توسین، یوهمبین+نالوکسان+اکسی توسین تقسیم شدند. داروها توسط سرنگ هامیلتون در هسته لوکوس سرولئوس تزریق گردید. دو تست صفحه داغ (Hot Plate) و پس کشیدن دم (Tail Flick) جهت ارزیابی درد بکار رفت.
    یافته ها
    این تحقیق نشان داد که تزریق اکسی توسین در هسته لوکوس سرولئوس زمان پاسخ گویی به محرکهای حرارتی را در هر دو تست افزایش می دهد. تزریق نالوکسان، یوهمبین و تزریق توام آنها توانست اثر ضد دردی اکسی توسین را مهار کند.
    نتیجه گیری
    به نظر می رسد اکسی توسین از طریق هسته لوکوس سرولئوس اثر تسکینی بر درد حاد دارد و احتمالا بواسطه مجموعه گیرنده های اوپیوئیدی و گیرنده های آلفا-2 آدرنرژیک این عمل را انجام دهد.
    کلیدواژگان: اکسی توسین، درد، یوهمبین، نالوکسان، هسته لوکوس سرولئوس