فهرست مطالب

Physiology and Pharmacology - Volume:10 Issue: 1, 2006

Physiology and Pharmacology
Volume:10 Issue: 1, 2006

  • 95 صفحه،
  • تاریخ انتشار: 1385/03/20
  • تعداد عناوین: 11
|
  • زهرا موسوی، بیژن شفقی، فرزاد کبارفرد، معصومه جرجانی صفحات 3-10
    علیرغم وجود گزارش هایی مبنی بر تفاوت جنسی در تکوین تحمل به اثر ضد دردی مرفین، تاکنون مکانیسم دقیق این تفاوتها ناشناخته است. با تکیه بر شواهد موجود در خصوص دخالت هورمون های جنسی در بروز تفاوت های وابسته به جنس در اثرات ضددردی اپیوئیدها و نقش شناخته شده نروترنسمیتر گلوتامات در بروز پدیده تحمل نسبت به مرفین، در این مطالعه ابتدا تفاوت جنسی و نقش استروئیدهای جنسی بر تکوین تحمل به اثر ضد دردی مرفین در موش صحرایی مورد بررسی قرار گرفته و سپس میزان دخالت تغییرات گلوتامات در هسته اکومبنس در بروز این تفاوت مورد مطالعه قرار گرفت. در موش های صحرایی نر و ماده، اندازه گیری درد با آزمون Tail-flick صورت گرفته و تحمل به اثر ضد دردی مرفین با تجویز mg/kg، s.c. 7 مرفین برای 8 روز متوالی، ایجاد گردید. با استفاده از میکرودیالیز در حیوانات هشیار، مایع خارج سلولی هسته اکومبنس استخراج و سپس با روش کروماتوگرافی مایع با کارکرد عالی و استفاده از ردیاب فلورسانس، میزان گلوتامات در نمونه های دیالیزی تعیین مقدار شد. بر اساس نتایج حاصله، اثر ضددردی مرفین در موش های صحرایی نر دست نخورده بطور معنی داری بیشتر از جنس ماده مشابه بود(P<0.05). با گنادکتومی حیوانات، این تفاوت جنسی در اثر ضد دردی مرفین از بین رفت. میزان تحمل به اثر ضد دردی مرفین در جنس نر دست نخورده بطور معنی داری بیشتر از جنس ماده دست نخورده بود(P<0.05). بروز تحمل در حیوانات ماده دست نخورده سریعتر از حیوانات نر مشاهده شد.
    نتایج مطالعات میکرودیالیز نشان داد که میزان گلوتامات در هسته اکومبنس پس از تجویز تک دوز مرفین، در حیوانات ماده دست نخورده و گنادکتومی شده بطور معنی داری بیشتر از حیوانات نر می باشد. پس از ایجاد تحمل به مرفین، تفاوت جنسی در میزان گلوتامات در حیوانات دست نخورده همچنان وجود داشته ولی با انجام گنادکتومی تفاوت جنسی در میزان گلوتامات هسته اکومبنس، در حیوانات تحمل یافته از بین رفت.
    بنظر می رسد آزادسازی اسید آمینه گلوتامات در هسته اکومبنس در روند تکوین تحمل به مرفین از طریق مکانیسم های حساس به استروژن تنظیم گردیده و تفاوت جنسی مشاهده شده در بروز تحمل، حداقل بخشی متاثر از نوع استروئید جنسی غالب در حیوان است.
    کلیدواژگان: تفاوت جنسی، تحمل به اثر ضد دردی مرفین، گلوتامات، میکرودیالیز، آزمون Tail، flick، موش صحرایی
  • محمدحسین بهاروند، مریم حاتمی، محمد معصومی صفحات 11-19
    هدف
    مطالعه اثر افزایش آدنوزین مونوفسفات حلقوی (cAMP) ایجاد شده توسط دو فاکتور القائی 3 ایزوبوتیل متیل گزانتین (IBMX) و دی بوتیریل آدنوزین مونوفسفات حلقوی (db-cAMP) بر تمایز بن یاخته های جنینی انسان به سلولهای عصبی.
    مواد و روش ها
    در این مطالعه از کلونی های سلولهای بنیادی جنینی انسان (رویان H1) برای تولید سلولهای عصبی استفاده شد. به این منظور اجسام شبه جنینی (Embryoid body) با به کارگیری قطعاتی از کلونی های جنینی انسان ساخته و به مدت 6 روز تحت تیمار با استفاده از (1) (4- 10× 5 مولار) IBMX و (9- 10 مولار) db-cAMP یا (2) (6- 10 مولار) رتینوئیک اسید (RA) و (3) تیمار همزمان (IBMX+db-cAMP+RA) و(4) کنترل قرارگرفتند. سپس اجسام شبه جنینی تیمار شده به صورت منفرد درمحیط کشت Neuro basal کشت شدند.
    به منظور بررسی بازده عصب زایی تیمارهای انجام شده، علاوه بربررسی های مورفولوژیکی از روش ایمونوسیتوشیمی بابکار گیری آنتی بادی های ویژه سلولهای عصبی بالغ مانند سیناپتوفیزین، نوروفیلامنت پروتئین –سنگین، بتا توبولین- III، MAP-2 (Microtubule Associated Protein)و (Glial Fibrilary Acidic Protein)GFAP استفاده شد. همچنین برای بررسی کمی بیان ژن های درگیر در فرآیندعصب زایی واکنش نیمه کمی RT-PCR انجام شد.
    یافته ها
    در بررسی های مورفولوژیکی، آغاز مهاجرت ساختارهای استطاله های عصبی در روز(4+6+4) مشاهده شد. مطالعات ایمونوسیتوشیمی با استفاده از آنتی بادی های مذکور آنتی ژنهای شاخص عصبی نشان داد که سلولهای تمایز یافته شامل سلولهای عصبی بالغ همچون نورون و آستروسیت می باشند.
    ارزیابی بیان پروفایل ژن های درگیر در نورون زایی نشان داد ژن های سیناپتوفیزین، Hash1، گیرنده βآدرنرژیک و گیرنده استیل کولین که در گروه اجسام شبه جنینی خاموش بوده اند پس از تیمار بیان آنها مشاهده شد. بررسی کمی بیان ژن های شاخص نورون های بالغ افزایش معنی دار گیرنده رتینوئیک اسید و سیناپتوفیزین و نوروفیلامنت پروتئین –متوسط وگیرنده β- آدرنرژیک را در طول زمان تمایز از روز) 4+4(تا)16+6+4(با استفاده از تیمار نشان داد که این افزایش بیان، در گروه های القاء شده با cAMP نسبت به دیگر گروه ها (RA و کنترل) بیشتر بوده است(حداقل 05/0(p<.
    نتیجه گیری
    مشاهدات مورفولوژیکی و نتایج ایمونوسیتوشیمی و RT- PCR نیمه کمی نشان داد که cAMPمی تواند به عنوان یک القاء کننده عصبی در بن یاخته های جنینی انسانی باشد.
    کلیدواژگان: بن یاخته های جنینی انسان، cAMP، عصب زایی
  • محمد شعبانی، صالح زاهدی اصل، هما مناهجی صفحات 21-26
    مقدمه
    وراپامیل به عنوان یک مسدد کانالهای کلسیمی مصرف وسیعی در اختلالات قلبی – عروقی دارد. شواهدی مبنی بر نقش کلسیم و کانالهای کلسیمی در فعالیت غده تیرویید وجود دارد. هدف مطالعه حاضر بررسی اثر مصرف طولانی مدت خوراکی وراپامیل بر روی فعالیت تیروئیداست.
    مواد و روش ها
    این تحقیق بر روی 5 گروه از موش های صحرائی نر انجام شد. گروه های 3-1 به مدت دو ماه بوسیله لوله گاواژ تحت تیمار با وراپامیل با دوزهای 10،20و50 mg/kg بودند. گروه شم در مدت دو ماه تنها آب مقطر دریافت کردند در حالیکه گروه کنترل دارو یا آب مقطر دریافت نکردند. در پایان دوره پس ازبیهوشی و باز کردن شکم خونگیری از آئورت شکمی صورت گرفت و پس از سانتریفوژ سرم آنها جدا شد. اندازه گیری هورمونهای تیروکسین توتال(TT4) و آزاد(FT4)، تری یدوتیرونین توتال(TT3) و آزاد(FT3)، جذب تری یدوتیرونین به روش الایزا و اندازه گیری هورمون محرک تیروئیدی(TSH) به روش رادیوایمونواسی انجام گرفت.
    یافته ها
    غلظت TT4 در گروه های شم و دوز10 وراپامیل کاهش معنی داری نسبت به گروه کنترل (1/0±4/3 و1/0±6/3 در مقایسه با3/0±5/4; μg/dL05/0p<) نشان داد در حالیکه در گروه دوز 50 وراپامیل (2/0±2/4) نسبت به گروه شم افزایش معنی داری مشاهده شد. در غلظت سرمی TT3 در گروه دوز 20 وراپامیل کاهش معنی داری در مقایسه با گروه کنترل (8 ±62 در مقایسه با14±3/103;ng/dL 05/0p<) وجود داشت. غلظت FT4(ng/dL)وFT3(pg/dL) در گروه شم نسبت به گروه کنترل کاهش یافت(005/0p<) در حالیکه در گروه های دوز 20 و50 وراپامیل نسبت به گروه شم افزایش یافت. مقدار جذب تری یدوتیرونین (درصد) در گروه های شم (4/1±9/20) و دوز 20 وراپامیل (4/1±7/20) کاهش معنی داری (005/0p<) نسبت به گروه کنترل(8 ±6/27)نشان داد در حالیکه در گروه های دوز 10 و50 وراپامیل مقدار آن نسبت به شم افزایش یافت. اختلاف معنی داری در میزان هورمون محرک تیروئیدی، نسبت تری یدوتیرونین به تیروکسین و در اندازه گیری وزن روز اول و آخر آزمایش در گروه ها مشاهده نشد.
    نتیجه گیری
    نتایج این مطالعه نشان می دهد که تجویز خوراکی طولانی مدت وراپامیل نه تنها اثر مهاری روی فعالیت تیروئید ندارد بلکه توانسته اثر احتمالی استرس ناشی از تجویز دارو روی فعالیت غده تیروئید را کاهش دهد. اثر استرس در کاهش فعالیت غده تیروئید و نفع وراپامیل در جلوگیری از این اثر نیاز به بررسی بیشتر دارد.
    کلیدواژگان: وراپامیل، فعالیت تیروئید، طولانی مدت
  • جعفر وطن پرست، مهیار جان احمدی، حوری سپهری، سیدعلی حائری روحانی، علیرضا عسگری صفحات 27-32
    مقدمه
    ترکیبات سمی ارگانوفسفره (OP) جهت کنترل آفات بویژه حشرات تولید و مصرف می شوند که آلودگی های محیطی و مسمومیت افراد را نیز به دنبال دارند. اگرچه آنزیم استیل کولین استراز(AChE) مهمترین ناحیه اثر این ترکیبات است بااینحال شواهد روز افزونی حاکی از تاثیر آنها بر روندهای مختلف سلولی است. در این تحقیق اثرات غلظت های پایین پاراکسان(Paraoxon) و برهمکنش آن با فورسکولین (forskolin)، یک فعال کننده پروتئین کینازA (PKA)، بر روی ویژگی های کمی اسپایک های کلسیمی و فرکانس آنها در نورون های حلزون مورد مطالعه قرار گرفت.
    مواد و روش ها
    با استفاده از تکنیک Current clamp نورون های گانگلیون تحت مری در رینگری فاقد سدیم و حاوی مهارکننده های کانال های پتاسیمی وابسته به ولتاژ 4-AP) و (TEA مورد مطالعه قرار گرفتند.
    یافته ها
    پاراکسان (μM 6/0-3/0) مدت اسپایک های کلسیمی را کاهش داد. این اثر با کاهش مدت AHP متعاقب اسپایک های واحد همراه بود که افزایش فرکانس اسپایک ها را به دنبال داشت. بنظر می رسد کاهش ورود کلسیم در طی اسپایک های کلسیمی، که با فعال کردن کانال های پتاسیمی وابسته به کلسیم تعیین کننده مدت AHP است، افزایش فعالیت نورون ها در حضور پاراکسان را باعث می-شود. فورسکولین (μM25) بدون تغییر معنی دار در مدت اسپایک ها، مدت AHP را کاهش و فرکانس آنها را افزایش داد. در حضور فورسکولین، پاراکسان مدت اسپایک های کلسیمی و AHP متعاقب را کاهش و فرکانس اسپایک ها را افزایش داد ولی این اثرات بویژه بر مدت اسپایک ها کمتر از اثرات پاراکسان در غیاب فورسکولین بود.
    نتیجه گیری
    نتایج این تحقیق پیشنهاد می کند اگرچه فورسکولین، همانند پاراکسان، مدت AHP را کاهش داده و فرکانس را افزایش می دهد ولی مکانیسم (های) متفاوتی از اثر پاراکسان بکار می گیرد که تا حدودی با اثرات پاراکسان بر ویژگی های اسپایک های کلسیمی و فرکانس آنها مقابله می کند.
    کلیدواژگان: پاراکسان، فورسکولین، اسپایک کلسیمی، فعالیت نورونی، حلزون
  • بررسی اثر دپرنیل در تغییرات mRNA گیرنده نروتروفینی P75 پس از آکسوتومی عصب سیاتیک در نوزادان موش صحرایی
    تقی الطریحی، حسام امینی، سیدجواد مولی، مرجان حشمتی صفحات 33-39
    نروتروفینها خانواده ای از فاکتورهای رشد هستند که نقش آنها با توجه به نوع گیرنده ی متصل شده مشخص می شود وسبب حفظ یا مرگ سلولهای مربوطه میگردند. با توجه به مشخص شدن نقش نرو تروفینها، از داروهایی با این خاصیت دپرنیل یا سلژیلین را میتوان نام برد که به عنوان یک داروی کاهش دهنده مرگ نرونهای حرکتی شاخ قدامی نخاع پس از آکسوتومی عصب محیطی شناخته شده است. در این تحقیق با بررسی چگونگی تغییرات mRNA گیرنده های نروتروفینی Trk-B و P75 به مطالعه مولکولی خاصیت آنتی آپوپتوتیک داروی دپرنیل بر مرگ نرونهای حرکتی پس از آکسوتومی عصب سیاتیک در نوزادان موش صحرایی پرداخته شد.
    حیوانات به دو گروه درمان شده (تزریق داخل صفاقی دپرنیل mg/kg5/2) و درمان نشده (تزریق داخل صفاقی سرم فیزیولوژی) تقسیم شدند. سپس هر گروه به سه زیر گروه براساس زمان تزریق نسبت به عمل آکسوتومی تقسیم شد. بدین ترتیب که یکساعت قبل از آکسوتومی، همزمان با آکسوتومی و یکساعت بعداز آکسوتومی تزریق دپرنیل یا سرم فیزیولوژی انجام شد. بررسی مولکولی گیرنده ها به روش RT-PCR انجام شد و حیوانات در دو سری (الف و ب) در روزهای سوم و چهارم پس از تولد کشته شدند.
    نتایج نشان می دهد دپرنیل سبب کاهش mRNA گیرنده P75 پس از گذشت 24 ساعت از تزریق می شود.بدین ترتیب می توان نتیجه گرفت دپرنیل با اثر تغییر بیان ژن/سنتز پروتئین سبب کاهش mRNA گیرنده P75 پس از انجام اکسوتومی عصب سیاتیک می شود که خود موجب کاهش مرگ آپوپتوتیک نرونهای حرکتی مربوطه می گردد.
    کلیدواژگان: نروتروفین، دپرنیل، آکسوتومی، آپوپتوز، نرون های حرکتی، گیرنده P75
  • غلام علی حمیدی، هما مناهجی، مهیار جان احمدی، محمود سلامی زواره صفحات 41-47
    مقدمه
    آسیب عصبی یکی از مهمترین عوامل ایجاد کننده دردهای نوروپاتیک می باشد که با علائمی مثل درد خودبخودی، آلودینیا و هایپرآلژزیا همراه است. با توجه به اینکه درمانهای دارویی در دردهای نوروپاتیک بطور کامل شناخته نشده است و درمانهای فعلی چندان موثر نیست. لذا ضروری است که دانش خویش را در خصوص دردهای نوروپاتیک و درمانهای آن افزایش دهیم. هدف از این مطالعه برسی تجویز جداگانه و توام مورفین و MK-801 بصورت پیش درمانی بر روی پاسخهای رفتاری دریک ضایعه فشاری مزمن عصب سیاتیک یامدل CCI می باشد.
    مواد و روش ها
    6 گروه که هر گروه شامل 8 سر موش صحرائی نر نژادSprague-Dawley بود، در محدوده وزنی 230 تا 280 گرم موردآزمایش قرار گرفت. در گروه های دریافت کننده دارو، یک گروه تجویز مورفین (mg/kg8، 30 دقیقه قبل از عمل جراحی) و در گروه دیگر MK-801 mg/kg)3 /.، 20 دقیقه قبل از عمل جراحی و دوز تکمیلی به همین میزان6 ساعت بعد از عمل جراحی) و در گروه سوم تجویز توام این دو دارو با همان دوز و فاصله زمانی و در گروه چهارم به عنوان شاهد تجویز سالین انجام گردید. سپس مدل نوروپاتی CCI ایجاد شد و پاسخ های رفتاری حیوانات نسبت به محرکهای حرارتی، مکانیکی غیر دردناک، و نیز محرکهای حرارتی و مکانیکی دردناک قبل از عمل جراحی و 3، 7،14،21 و 28 روز بعد از عمل جراحی مورد بررسی قرار گرفت.
    یافته ها
    پاسخهای رفتاری گروه CCI در مقابل گروه شاهد نسبت به محرکهای غیر دردناک و دردناک افزایش معنی داری داشت. که بترتیب نشانگر پدیده های آلودینیا و هایپرآلژزیا میباشد. حیوانات دریافت کننده مورفین، گروه دریافت کنندهMK-801 در مقایسه با گروه سالین اختلاف معنی داری نشان ندادند ولی درحیوانات دریافت کننده توام مورفین وMK-801 در مقایسه با گروه سالین، آلودینیا و هایپرآلژزیا کاهش (بهبود) یافته است، که این یافته در تست آلودینیای حرارتی طی روز های (1../. (P< 7، (5./. (P< 14و (5./. (P< 21 از لحاظ آماری معنی دار بود.
    نتیجه گیری
    یافته ها بیانگر آنست که حیوانات در مدل درد نوروپاتی CCI حساسیت شدیدی به محرکهای حرارتی و مکانیکی غیر دردناک و محرکهای حرارتی و مکانیکی دردناک نشان می دهند بطوریکه تجویز توام مورفین وMK-801 در کاهش پاسخ رفتاری نسبت به زمانی که مورفین و MK-801 به تنهایی تجویز می شدند، موثرتر بود.
    کلیدواژگان: درد نوروپاتی، آلودینیا، هایپرآلژزیا، MK، 801، مورفین
  • علی اکبر علی آبادی، هدایت صحرایی، مهرانگیز صدوقی، حسن قشونی، مهروز علاف جوادی، سید حسین سلیمی، امیرعباس برزگری، لیلا حسین مردی، مریم یاری، نسرین فرجی، حمیرا زردوز، جمال شمس صفحات 49-56
    مقدمه
    در این تحقیق، تاثیر اسیدآسکوربیک بر القاء ترجیح مکان شرطی شده و حساسیت رفتاری ناشی از نیکوتین در موش کوچک آزمایشگاهی ماده بررسی شد.
    مواد و روش ها
    در یک آزمایش ابتدائی، ترجیح مکان شرطی شده و فعالیت حرکتی با تزریق نیکوتین (mg/kg 25/0، 5/0، 75/0، 1، 5/1 و 2) و یا اسیدآسکورببک (mg/kg1، 10، 100 و 1000) در حیوانات بررسی شد. مقادیر مختلف اسیدآسکوربیک در روزهای شرطی شدن با نیکوتین (کسب) و یا در روز تست (بیان) به حیوانات تزریق شد. حساسیت حرکتی در موشها با تزریق داخل صفاقی نیکوتین (mg/kg25/0) به مدت 7 روز پیاپی و سپس 1 روز استراحت ایجاد شد. در روز 9 تحقیق، حساسیت حرکتی با تجویز دوز کم اثر نیکوتین (mg/kg1/0) بررسی شد. اسیدآسکوربیک 20 دقیقه قبل از تجویز نیکوتین در روزهای القاء حساسیت (کسب) و یا 20 دقیقه قبل از تجویز دوزکم اثر نیکوتین در روز تست (بیان) به موشها تجویز شد.
    نتایج
    نتایج بدست آمده نشان می دهند که: تجویز نیکواتین قادر به القاء ترجیح مکان شرطی شده است اما تجویز حاد آن سبب القاء بی حرکتی شدید در حیوانات می شود. تزریق اسیدآسکوربیک نه قادر به القاء ترجیح مکان شرطی شده است و نه فعالیت حرکتی حیوانات را تغییر می دهد. تجویز نیکوتین (هفت روز و هر روز یکبار با دوز 25/0 میلی گرم/کیلوگرم) سبب القاء حساسیت حرکتی در حیوانات شد. این حساسیت با دوز 1/0 میلی گرم/کیلوگرم بهتر نشان داده شد. تجویز اسید آسکوربیک می تواند کسب و بیان ترجیح مکان شرطی شده ناشی از نیکوتین را مهار کند. همچنین، آزمایشات نشان دادند که تجویز اسیدآسکوربیک قبل از تجویز نیکوتین (mg/kg25/0) قادر به مهار کسب حساسیت حرکتی ناشی از نیکوتین بود. تجویز اسیدآسکوربیک در این دوزها قادر به مهار بیان حساسیت حرکتی ناشی از نیکوتین در حیوانات نبود.
    نتیجه گیری
    از این آزمایش ها نتیجه می شود که اسیدآسکوربیک قادر به مهار اثر نیکوتین در القا ترجیح مکان شرطی شده و حساسیت حرکتی است.
    کلیدواژگان: نیکوتین، اسیدآسکوربیک، شرطی شدن مکانی، حساسیت رفتاری، موش کوچک آزمایشگاهی
  • لیلا ستاریان، محمد جوان، یعقوب فتح الهی صفحات 57-62
    مقدمه
    یافته های تحقیقاتی دال بر این است که استرس با فعال سازی محورHPA (هیپوتالاموس - هیپوفیز- آدرنال) مانع از تکوین تحمل به اثر ضد دردی مرفین می شود. بنابراین در این مطالعه سعی شده است اثر اپی نفرین (محصول بخش مرکزی غده فوق کلیه) بر تحمل اپیوئیدی بررسی شود.
    روش ها
    برای القاء تحمل به مرفین، دوز 15 میکروگرم مرفین دو بار در روز به مدت پنج روز به شیوه داخل نخاعی (i.t.) به موشهای صحرایی نر تزریق می شد. برای بررسی اثر اپی نفرین، بیست دقیقه قبل از مرفین اپی نفرین با دوز 2، 5،10 و یا 20 میکروگرم به طور داخل نخاعی تجویزمی گردید. اثر ضد دردی مرفین توسط آزمون Tail- Flick سنجیده می شد.
    یافته ها
    نتایج نشان داد در گروهی از حیوانات که بمدت پنج روز همزمان با دریافت مرفین، اپی نفرین را هم در یکی از دوزهای 2، 5،10 و یا 20 میکروگرم دریافت می کردند، مرفین در روز ششم بی دردی بارزی ایجاد کرد. پس از ایجاد تحمل با 5 روز مصرف مرفین، تزریق داخل نخاعی اپی نفرین با دوز μg/rat10 از روز ششم همزمان با ادامه مصرف مرفین داخل نخاعی، باعث گردید که مرفین در روز یازدهم در مقایسه با روز ششم همان گروه بی دردی بشتری ایجاد کند.
    نتیجه گیری
    بر اساس این یافته ها، اپی نفرین درون نخاعی نه تنها از ایجاد تحمل جلوگیری می کند، بلکه آن را نیز درمان می نماید. پس بخشی از اثرات استرس در کاهش ایجاد تحمل به مرفین می تواند از فعال شدن بخش مرکزی غده فوق کلیه و افزایش سطح اپی نفرین ناشی شود.
    کلیدواژگان: تحمل، مرفین، اپیوئید، اپی نفرین
  • مریم زحمتکش، مهری کدخدایی، حسین علی عرب، علی احدی صفحات 63-69
    مقدمه
    ضایعات ناشی از ایسکمی پرفیوژن مجدد (IR) شامل مجموعه ای از وقایع متوالی و مرتبط به هم می باشند. تولید نیتریک اکساید (NO) ناشی از فرم القا پذیرآنزیم نیتریک اکساید سنتاز (iNOS) نقش مهمی در پاتوفیزیولوژی آسیب های ایسکمی- پرفیوژن مجدد در کلیه داراست. L-Nil، به عنوان یک مهارکننده انتخابی iNOS معرفی شده است و برای بررسی نقش iNOS در بسیاری از مطالعات استفاده شده است. در این مطالعه برآن شدیم تا اثر آن را در جلوگیری از ضایعات IR در کلیه بررسی کنیم.
    مواد و روش ها
    در این مطالعه برای القای ایسکمی، شریان هر دو کلیه به مدت 40 دقیقه مسدود و سپس h6 پرفیوژن مجدد برقرار شد. موش های صحرایی به طور تصادفی در چهار گروه Sham-operated، Sham+L-Nil، IR و IR+L-Nil قرار گرفتند. در گروه های IR، 15 دقیقه قبل از زمان ایسکمی، L-Nil (mg/kg/IV 3) و انفوزیون آن را به میزان mg/kg 1 و یا سالین دریافت کردند. عملکرد کلیه با اندازه گیری BUN، کراتینین پلاسما، آسپارتات آمینوترانسفراز، کسر دفع سدیم و فعالیت آنزیم ان_استیل بتا دی گلوکوزامینیداز ادرار ارزیابی شد.
    یافته ها
    نتایج حاصل از این تحقیق نشان داد که L-Nil، به طور معنی داری از افزایش شاخص های BUN، کراتینین پلاسما، آسپارتات آمینوترانسفراز، کسر دفع سدیم و فعالیت آنزیم ان_استیل بتا دی گلوکوزامینیداز ادرار ناشی از ضایعات ایسکمی پرفیوژن مجدد جلوگیری می نماید.
    نتیجه گیری
    مهار تولیدNO ناشی از iNOS می تواند ضایعات ناشی از IR را کاهش داده وسبب بهبود شاخص های عملکردی کلیه گردد. این نتایج همچنین بر این نکته تاکید داشت که ماهیت ضایعات ناشی از ایسکمی-پرفیوژن مجدد در کلیه چند عاملی بوده و برای درمان چنین شرایط پیچیده ای باید به دنبال راهکارهای درمانی چند جانبه بود.
    کلیدواژگان: کلیه، ایسکمی، پرفیوژن مجدد، آنزیم نیتریک اکساید سنتاز، موش صحرایی نر، L، Nil
  • محمدکاظم غریب ناصری، اکبر حیدری صفحات 71-77
    هدف
    مطالعات قبلی ما نشان داد که، عصاره آبی الکلی برگ انگور انقباض ناشی از فنیل افرین را در آئورت موش صحرایی و در حضور اندوتلیال سالم و با دخالت سیستم NO-cGMP کاهش داد، در حالی که اثر کمتری بر انقباض ناشی از کلرورپتاسیم داشت. لذا به نظر می رسد که افزایش پتاسیم خارج سلولی به طریقی موجب کاهش عملکرد مهاری عصاره شده است. هدف اصلی تحقیق حاضر تعیین نقش احتمالی کانالهای پتاسیم در عملکرد مهاری این عصاره می باشد.
    روش کار
    در موشهای صحرایی نر و بالغ از نژاد Wistar (170 تا 220 گرم) آئورت سینه ای جدا شد و در حمام بافت حاوی محلول کربس هانسلیت (4/7 pH و oC37) با جریان دائم اکسیژن قرار گرفت و انقباضات آن تحت 1 گرم کشش اولیه به روش ایزومتریک ثبت شد. سلامت اندوتلیال با بروز شلی (بیش از 70%) ناشی از استیل کولین (μM1) بر انقباض ناشی از فنیل افرین (μM1) مشخص گردید. عصاره برگ انگور به روش خیساندن پودر برگ خشک انگور در الکل 70% تهیه گردید.
    یافته ها
    نتایج نشان داد که تترااتیل آمونیوم (mM10) عملکرد مهاری عصاره (25/0 تا mg/ml2) کاهش می دهد (7=n و001/0 P<). ولی گلیبنکلامید (μM1)، اثری بر عملکرد مهاری عصاره (mg/ml1) ندارد. در محیط فاقد کلسیم (همراه با EDTA)، اثر مهاری عصاره (25/0، 5/0 و mg/ml1) بر انقباض آئورت ناشی از فنیل افرین، کاهش یافت (7=n و 001/0 P<). علاوه بر این، حضور ایندومتاسین (μM1) اثری بر عملکرد مهاری عصاره نداشت.
    نتیجه گیری
    بر اساس این نتایج می توان پیشنهاد نمود که، عملکرد مهاری عصاره بدون دخالت پروستاسیکلین بوده و در محیط بدون کلسیم این اثر مهاری تضعیف می گردد. احتمال داده می شود که عصاره آبی الکلی برگ انگور با دخالت کانالهای پتاسیمی وابسته به کلسیم (calcium-operated K+ channels)، موجب شل شدن آئورت موش صحرایی شده است.
    کلیدواژگان: برگ انگور، آئورت، موش صحرایی، کانال های پتاسیمی
  • زهراسادات رضاییان، گیتی ترکمان، فاطمه نادعلی، رویا روانبد، مصطفی نجاتیان، بابک گوشه، محمدعلی برومند، علی اکبر پورفتح الله صفحات 79-85
    مقدمه
    تاثیر ورزش بر سیستم های مختلف بدن انسان از جمله سیستم قلبی عروقی وسیستم عضلانی- اسکلتی یک امر اثبات شده است. یکی از سیستم هایی که تغییرات آن در پی ورزش مورد توجه بسیاری از محققان قرارگرفته است سیستم هموستاتیک می باشد. Coagulation و Fibrinolysis دوجزء مهم فرآیند هموستاز و تولید لخته را تشکیل می دهند که هردو با ایجاد تعادل میان فعال کننده ها و مهارکننده های هموستاتیک تنظیم می شوند. با توجه به اهمیت بررسی نقش ورزش بر فاکنورهای انعقادی در این پروژه اثر تمرینات دوره ای بر فاکتورهای انعقادی بررسی شد.
    مواد و روش ها
    افراد شرکت کننده در این مطالعه 16 مرد جوان سالم و غیرورزشکار در دامنه سنی 20 تا 30 سال بودند که سابقه مشکلات قلبی عروقی، تنفسی، خونی در بستگان درجه یک خود نداشتند و سلامت سیستم قلب و عروق آنها به وسیله پزشک متخصص تایید شده بود. 10 نفر از این افراد به صورت تصادفی انتخاب شدند و با رژیم 3 بار در هفته به مدت 8 هفته، هر بار به مدت نیم ساعت با دوچرخه ثابت به ورزش Submaximal پرداختند (1 دقیقه warm up، 15 دقیقه ورزش هوازی، 8 دقیقه active recovery، 45دقیقه passive recovery). 6 نفر باقی مانده در قالب گروه کنترل، در این مدت هیچ نوع فعالیت ورزشی انجام ندادند. قبل از آغاز برنامه و پس از پایان 8 هفته پاسخ سیستم انعقادی آنها بوسیله تست ارگومتری ارزیابی شد.
    یافته ها
    پس از 8 هفته تمرین هوازی فعالیت انعقادی فاکتور8، فاکتور 9، فیبرینوژن و فعالیت فاکتور وان ویلبراند در پاسخ به ورزش افزایش یافت که این افزایش تنها در گروه آزمون معنی دار شد؛ همزمان در گروه آزمون آنتی ژن ون ویلبراند، aPTT و فعالیت فاکتور 7 کاهش معنی داری نشان دادند. بنابراین Training هوازی به مدت 8 هفته باعث تقویت پاسخ فعالیت فاکتور 7، 8، 9، فاکتور ون ویلبراندaPTT می شود ولی تاثیری بر پاسخ آنتی ژن ون ویلبراند، PT، به ورزش ندارد.
    نتیجه گیری
    با توجه به اهمیت هموستاز خون و نتایج نامطلوب ناشی از به هم خوردن تعادل سیستم های انعقاد و فیبرینولیز به نظر می رسد هرگونه فعالیت بدنی و به ویژه هر نوع برنامه ورزشی باید به دقت از نظر تاثیری که بر تعادل هموستاتیک و فعالیت سیستم های زیرمجموعه آن دارد تحلیل گردد.
    کلیدواژگان: ورزش منظم هوازی، دوچرخه ثابت، انعقاد خون، فاکتورهای انعقادی، فاکتور8