فهرست مطالب

Anatomical Sciences Journal
Volume:5 Issue: 2, 2007

  • تاریخ انتشار: 1386/05/11
  • تعداد عناوین: 10
|
  • بهاره بیکیM.Sc.، پوپک افتخاری یزدی. Ph.D، بهمن زینلی Ph.D.، مجتبی رضازاده ولوجردیPh.D صفحه 37
    هدف
    بررسی تاثیر کلرید لیتیوم بر بقای سلولهای گرانولوزای انسان ومیزان ترشح 17بتااسترادیول توسط این سلولها درمحیط کشت
    مواد و روش ها
    سلولهای گرانولوزا از مایع فولیکولار بیماران تحت درمان IVF/ICSI گرفته شد. پس از جداسازی سلولهای خونی، در چهار گروه کشت داده شد. در گروه کنترل سلولها به مدت دو هفته در محیطی که حاویDMEM/Ham’s,F12 (Dulbecco’s Modified Eagle’s Medium Nutrient Mixture F-12 Ham) همراه با ده درصد سرم (fetal bovine serum) FBS بود، کشت شدند ودر گروه های تیمار سلولها در محیط مزبور همراه با دوزهای متفاوت (2،1و5 میلی مولار) از کلریدلیتیوم (LiCl) تحت شرایط یکسان کشت داده شدند (گروه های تیمار). سپس 24 ساعت قبل از آغاز آنالیز برای القای آپوپتوز، سرم از محیط کشت سلولها حذف شد. میزان وقوع آپوپتوزدر این سلولها بوسیله روش رنگ آمیزی فلوسایتومتری و روش TUNEL (TdT mediated dUTP- biotin Nick End Labelling) بررسی شد. همچنین 48 ساعت قبل از آنالیز به محیط کشت هر دو گروه برای تحریک ترشح سلولها، هورمونهای FSH وآندروستندیون افزوده، سپس محیط رویی سلولها برای سنجش میزان ترشح 17 بتا استرادیول جمع آوری و با روش(Radio Immuno Assay) RIA سنجیده شد.
    یافته ها
    نتایج نشان داد که میزان آپوپتوز سلولهای گرانولوزاکه درمحیط کلریدلیتیوم کشت داده شده بودند بیشتر از50 درصد نسبت به گروه کنترل کاهش یافته است (p<0.05). نتیجه آنالیز RIA نشان داد که اگر چه ترشح17 بتا استرادیول توسط سلولها، با افزایش دوز کلریدلیتیوم افزایش یافته است تفاوت آنها با گروه کنترل اختلاف معنی داری ندارد.
    نتیجه گیری
    از نتایج به دست آمده می توان استنباط کرد که کلریدلیتیوم می تواند در کاهش میزان آپوپتوز سلولهای گرانولوزا همچنین افزایش عملکرد این سلولها دخیل باشد.
    کلیدواژگان: سلولهای گرانولوزا، کلرید لیتیوم، آپوپتوز، 17 بتا استرادیول
  • فردین فتحی، عباس جعفری کرمانی، محمدرضا گلبار، اسماعیل ایزد پناه، محمد قاسم گل محمدی، سید جواد مولا، علیرضا عسگری صفحه 81
    هدف
    جداسازی، القاء تمایز عصبی و گلیال و بررسی بیان ژنهای خود بازسازی Nucleostemin،Bmi-1، ZFX، Hoxb-4 و Sox-9 در سلولهای بنیادی عصبی مغزموشهای بالغ
    مواد و روش ها
    تحقیق حاضر یک مطالعه تجربی است.به طور خلاصه، برای جدا سازی سلولهای بنیادی عصبی از مغز موش، بخشی از ناحیه دور بطنی مغز موشهای بالغ جداسازی و قطعه قطعه شد. سپس از محلولهای آنزیمی حاوی هیالورونیداز و تریپسین برای هضم بافتی و خارج ساختن سلولهای بنیادی عصبی استفاده شد و سلولهای به دست آمده در محیط حاوی فاکتورهای رشد EGF و bFGF کشت داده شدند. پس از یک هفته نوروسفیرهای اولیه به صورت معلق در محیط کشت ظاهر شدند که پس از انتقال به دیشهای آغشته به پلی -ال-ارنیتین، به سلولهای نوروگلیال و عصبی تمایز پیدا کردند. سلولهای تمایز نیافته و تمایز یافته تحت ارزیابی های مورفولوژیک، ایمونوسیتوشیمی و مولکولی قرار گرفتند.
    یافته ها
    نتایج مشاهدات مختلف به عمل آمده در این پژوهش نشان داد که سلولهای جدا سازی شده از ناحیه دور بطنی شاخ قدامی مغز موشهای بالغ در محیط کشت حاوی فاکتورهای رشد EGF (Epidermal Growth Factor) و bFGF (basic Fibroolast Growth Factor) تکثیر شده و در دیشهای آغشته به پلی - ال- ارنیتین و محیط کشت حاوی یک درصد سرم جنین گاوی به سلولهای عصبی و گلیال تمایز پیدا می کنند. بررسی های ایمونوسیتوشیمی برای ژن های GFAP، MAP2 و O4 صحت انجام این تمایز را نشان داد. همچنین بیان ژنهای Nucleostemin،Bmi-1، ZFX، Hoxb-4 و Sox-9 در سلولهای بنیادی عصبی نشان داده شد.
    نتیجه گیری
    از این پژوهش می توان نتیجه گرفت که مغز موشهای بالغ حاوی رده ای از سلولهای بنیادی است که این سلولها قادرند به سلولهای عصبی و گلیال تمایز پیدا کنند و بیان ژنهای Nucleostemin،Bmi-1 وSox-9 در سلولهای جداسازی شده، تاییدی بر ماهیت بنیادی این سلولها بود. همچنین مطالعه حاضر اولین گزارش مبنی بر بیان ژنهای مسئول خود بازسازی ZFX و Hoxb-4 در سلولهای بنیادی عصبی است.
    کلیدواژگان: سلولهای بنیادی عصبی، خود بازسازی، سلولهای عصبی، سلولهای نوروگلیال
  • وحید پیرحاجاتی مهابادی، تقی طریحی، علیرضا خلعتبری، علیرضا عزیز زاده دلشاد صفحه 93
    هدف
    بررسی آلوداینیای گرمایی و مکانیکی ناشی از ضایعه نخاعی، بعد از پیوند سلولهای BMSC (Bone Marrow Stromal Cell)
    مواد و روش ها
    این مطالعه یک تحقیق تجربی است. در این مطالعه 40 سر موش صحرایی ماده 6 تا 8 هفته ای، نژادSprague- Dawley استفاده شد که 33 سر از آنها به منظور در معرض دید قرار گرفتن نخاع در سطح مهره L1، لامینکتومی شدند وسپس نخاع توسط ابزار weight drop ضایعه داده شد. گروه های آزمایش عبارت بودند از: گروه 1(سالم): شامل 7 سر که هیچ مداخله ای در آنها صورت نگرفت، گروه 2و3: 16 سر موش صحرایی که PBS (Phosphate Buffer Saline) را بدون سلول به ترتیب 10 سر به صورت داخل وریدی (Vehicle1) و 6 سر به صورت داخل نخاعی(Vehicle2) دریافت کردند، گروه 4و5: 17 سر موش صحرایی که سلولهایBMSC را بعد از 4 پاساژ به ترتیب 10 سر به صورت داخل وریدی و 7 سر به صورت داخل نخاعی دریافت کردند. تزریقها یک هفته بعد از ضایعه انجام شدند.. آزمونهای رفتاری به مدت 10 هفته بررسی شدند. برای آزمون گرمایی رتها روی صفحه داغ گذاشته شدند و برای آزمون مکانیکی از Von Frey Hairs استفاده شد. ردیابی سلولها به روش ایمونوهیستوشیمیایی در بخش آسیب دیده نخاع صورت گرفت و همچنین به روش Double-Staining تمایز آستروسیتی بررسی شد.
    یافته ها
    یوند سلولهای BMSC، کاهش آستانه پس کشیدن اندام خلفی را نسبت به محرک مکانیکی و کاهش تاخیر لیسیدن اندام خلفی را نسبت به محرک گرمایی در مقایسه با گروهی که PBS دریافت کرده بودند نشان دادند. همچنین تمایز آستروسیتی مشاهده شد.
    نتیجه گیری
    نتایج نشان می دهد که تزریق درون وریدی و داخل نخاعی سلولهای BMSC در مدل ضایعه نخاعی کانتیوژن، آلوداینیای گرمایی و مکانیکی را افزایش می دهد و نیز میزان آلوداینیا ارتباط مستقیم با تعداد آستروسیتها دارد.
    کلیدواژگان: سلولهای استرومایی مغز استخوان، پیوند، آسیب نخاعی Contusion، درد نوروپاتیک مرکزی، آلوداینیا
  • ابوالفضل فقیهی Ph.D.، محمدتقی جغتاییPh.D.، شهرام دارابیM.Sc.، مهدی مهدی زادهPh.D صفحه 107
    هدف
    بررسی تغییرات علایم رفتاری به صورت چرخش در موش صحرایی پس از پیش درمان با رزوراترول
    مواد و روش ها
    در این تحقیق که یک مطالعه تجربی است، از 40 سرموش صحرایی نر نژاد ویستار استفاده شده است. سپس موشهای صحرایی سالم به طور تصادفی به 4 گروه10=n تقسیم شده اند: شاهد، شاهد پیش درمان با رزوراترول، تخریب، تخریب پیش درمان بارزوراترول. تعداد چرخش در یک ساعت در داخل محفظه استوانه ای طراحی شده در فواصل ده دقیقه ای در هفته قبل از جراحی اندازه گیری شد. گروه های تحت درمان یک ساعت قبل از جراحی داروی ترانس رزوراترول را به صورت داخل صفاقی به میزان 10میلی گرم به ازای هر کیلوگرم وزن بدن دریافت نموده وتیمار با دارو به مدت دو هفته ادامه یافت. جراحی به صورت برش در پوست اسکالپ و تزریق اینترا استریاتال مواد مطابق اطلس پاکسینوس و واتسون در استریاتوم چپ حیوانات گروه تخریب 5 میکرولیتر از محلول نرمال سالین 9/0%حاوی 5/2 میکروگرم بر میکرولیتر از نروتوکسین (6-hydroxydopamine)6-OHDA و اسید اسکوربیک 2/0% تزریق شد. در پایان هفته دوم رفتار چرخشی القا شده بر اثر آپومورفین طی یک ساعت مورد اندازه گیری کمی قرار گرفت.برای تجزیه و تحلیل نتایج از آنالیز واریانس یکطرفه (one way ANOVA) استفاده شد.
    یافته ها
    نتایج حاصل ازتعداد کل دفعات چرخش در مدت یک ساعت در هفته قبل از جراحی (base line) هیچ گونه اختلاف معنی داری در تعداد دفعات چرخش بین گروه های مختلف نشان نداد. اما تعداد کل دفعات چرخش در مدت یک ساعت در هفته دوم پس از جراحی نشان داد که در مقایسه با گروه شاهد، آپومورفین باعث چرخش کونترولترال در موشهای گروه تخریب (p<0.001) شد، در حالی که در گروه درمان، چرخش نسبت به گروه شاهد بسیار کمتر است(p<0.05). در مقایسه گروه درمان با تخریب گروه درمان کاهش معنی داری در تعداد دفعات چرخش (p<0.001) مشاهده شد.
    نتیجه گیری
    به طور کلی نتایج نشان داد که در اثر درمان با ترانس رزوراترول به مدت دو هفته، عدم تقارن حرکتی ظاهر شده بیماری را به طور قابل ملاحظه ای کاهش یافته است.
    کلیدواژگان: بیماری پارکینسون، انتی اکسیدان، رزوراترول، نروتوکسین6، OHDA، آپومورفین
  • شبنم عبدی، فرشاد جوادیه، محمد بیات*، ژاله محسنی فر، گیتی ترکمان، یوسف صادقی، فاطمه سادات رضایی صفحه 115
    هدف

    تعیین اثر تابش لیزر کم توان هلیوم نئون بر ویژگی های بیومکانیکی نقص استخوانی جزئی ایجاد شده در استخوان تیبیای موش صحرایی دیابتی شده به وسیله استرپتوزوتوسین

    مواد و روش ها

    در این تحقیق که به روش تجربی انجام شد، بیست سرموش صحرایی نر در این تحقیق به کار رفت. موشها به وسیله یک بار تزریق داخل صفاقی استرپتوزوتوسین به میزان mg/kg60 دیابتی شدند. بعد از گذشت یک ماه تحت شرایط استریل و بیهوشی عمومی یک نقص استخوانی جزئی در نیمه طول استخوان تیبیا سمت راست موشها ایجاد شد. موشها به گروه های شاهد و تجربی 1و 2 تقسیم شدند. به موشهای گروه های تجربی 1و2 لیزر کم توان هلیوم نئون با دوز 2 J/cm1 / 2 و 2 J/cm66/ 11 سه روز در هفته به مدت شش هفته تابیده شد. سپس موشها کشته شدند و استخوان تیبیا جدا شد و تحت آزمایش بیومکانیکی سه نقطه قرار گرفت.داده های گروه ها به روش آنالیز واریانس تجزیه و تحلیل آماری شد و به صورتmean±SEM ارایه شدند.

    یافته ها

    انرژی جذب شده ((Nmm در گروه های تجربی یک، شاهد و تجربی به ترتیب3/45 ±52، 2/35± 2/ 44 و 1/20 ±3/36 بود. نیرو در نقطه شکست ((Nmm در گروه های تجربی یک، دو و شاهد به ترتیب 2/13 ±2/34، 6/18 ±6/32 و 4/27± 8/31 بود. نیرو در واحد سطح ((N/mm گروه های تجربی یک، شاهد و تجربی دو بترتیب 57/3± 2/8، 04/4 ±2/8 و96/4± 7 بود. اختلاف معنی دار آماری بین پارامترهای فوق و همچنین سفتی نمونه ها، حداکثر نیرو و سطح مقطع نمونه ها هم مشاهده نشد.

    نتیجه گیری

    تابش لیزر کم توان هلیوم نئون بر نقص استخوانی جزئی استخوان تیبیای موشهای صحرایی دیابتی شده به وسیله استرپتوزوتوسین باعث بروز تغییرات مثبت بر فرایند التیام شکستگی از دیدگاه بیومکانیکی نشد..

    کلیدواژگان: لیزر درمانی، دیابت، ترمیم شکستگی
  • محسن فروزانفر، محمدحسین نصر اصفهانی، مجتبی رضازاده، کاظم پریور، فریبا مولوی، سید مرتضی حسینی، مهدی حاجیان صفحه 125
    هدف
    علیرغم پیشرفتهای شگرف در انتقال هسته سلولهای سوماتیک Somatic Cell Nuclear Transfer):(SCNT، اطلاعات اندکی در زمینه اثر نوع سلول دهنده بر کفایت روند آزمایشگاهی شبیه سازی پستانداران وجود دارد. هدف این مطالعه بررسی کفایت سلولهای کومولوس تخمدان و سلول های فیبروبلاست به عنوان سلولهای دهنده هسته در روند شبیه سازی گوسفند است.
    مواد و روش ها
    در این مطالعه که یک مطالعه تجربی است، سلولهای فیبروبلاست بالغ از بیوپسی پوست یک گوسفند نر و یک گوسفند ماده و سلولهای کومولوس از همان گوسفند ماده تهیه شد. روش تزریق کامل درون سیتوپلاسمی سلول دهنده برای ایجاد جنینهای ساختار مجدد استفاده شد و پس از فعال سازی به مدت هفت روز در محیط کشت TCM+10%FCS کشت داده شدند. جنینهای حاصل از لقاح آزمایشگاهی نیز به عنوان گروه کنترل در نظر گرفته شدند.
    یافته ها
    نتایج حاصل از این تحقیق نشان داد که درصد تشکیل بلاستوسیست روز 7 جنینی درجنینهای شبیه سازی شده یا استفاده از سلولهای کومولوس (7/19درصد) در مقایسه با سلولهاس فیبروبلاستی نر(5/17 درصد) و ماده (7/15 درصد) بالاتر است. هرچند این افزایش از نظر آماری معنی دار ناست ولی درصد تشکیل بلاستوسیست در هر سه گروه جنینهای شبیه سازی شده به طور معنی داری کمتر از گروه کنترل (7/29 درصد) بود.
    نتیجه گیری
    سلولهای کومولوس و سلولهای فیبروبلاست را می توان به عنوان سلولهای دهنده هسته جهت تولید جنینهای شبیه سازی شده گوسفند استفاده نمود. ازآنجا که تفاوت چمشگیری در میزان تولید بلاستوسیت بین سه گروه SCNT وجود نداشت بنابراین به نظر می رسد که نوع سلول دهنده هسته اثرچشمگیری بر توان کلی تولید بلاستوسیت شبیه سازی شده گوسفند ندارد.
    کلیدواژگان: انتقال هسته سلول سوماتیک، کومولوس، فیبروبلاست، شبیه سازی گوسفند
  • حسین ایمانی، لیلا سادات طاهایی، کاظم پریور، مجتبی رضا زاده، سعید کاظمی آشتیانی، عبدالحسین شاهوردی، پوپک افتخاری، حسین بهاروند صفحه 137
    هدف
    بهبود محیط کشت بلوغ آزمایشگاهی (IVM) تخمکهای نارس با هم کشتی سلولهای گرانولوزا و رتینوئیک اسید
    مواد و روش ها
    تحقیق حاضر به روش تجربی انجام شد. تخمکهای نابالغ ازتخمدانهای موشهای ماده نژاد NMRI در سن 8-6 هفتگی از تخمدانها جمع آوری شدند و در محیط بلوغ MEM-α ’s Minimum Essential Medium; MEM- α) (Eagle حاوی 100 میلی IU در میلی لیترrFSH (recombinant Follicle Stimulating Hormone)، 5/7 IU در میلی لیتر hCG (human Chorionic Gonadotropin)، 5 درصد(Fetal Calf Serum) FCS، 2 میکرومولار رتینوئیک اسید همه ترانس (t- RA: All- trans Retinoic Acid) و سلولهای گرانولوزا کشت شدند. اتانل 2/0 درصد (گروه شم) به عنوان حلال انتخاب شد. پس از گذشت 24 ساعت، تخمکهایی که بلوغ یافته بودند، در محیط T6 با اسپرم لقاح یافتند و برای مدت 5 روز کشت داده شدند. سپس تکوین آنها به مراحل مورولا و بلاستوسیست مورد مطالعه قرار گرفت.
    یافته ها
    رتینوئیک اسید پیشرفت و از سرگیری میوز را حمایت می کند و بلوغ تخمک، تشکیل مورولا و بلاستوسیست را نسبت به گروه کنترل افزایش می دهد. زمانی که 2 میکرو مولار t- RA و سلولهای گرانولوزا در محیط کشت IVM حضور نداشتند از لحاظ آماری میزان بلوغ کمتری مشاهده شد و در پی آن درصد جنینهایی که به مرحله بلاستوسیست رسیدند کاهش پیدا کردند. در حالی که، با حضور 2میکرو مولار t- RA و سلولهای گرانولوزا در محیط کشت IVM (In-Vitro Maturation) نتایج بهتری در مقایسه با گروه کنترل به دست آمد.
    نتیجه گیری
    نتایج به دست آمده نشان می دهد، هم کشتی سلولهای گرانولوزا همراه با 2 میکرومولار رتینوئیک اسید طی بلوغ آزمایشگاهی تخمکهای نارس موش، سبب افزایش بلوغ و بهبود تکوین جنینهای حاصل از آنها می شود.
    کلیدواژگان: سلولهای گرانولوزا، رتینوئیک اسید، بلوغ آزمایشگاهی، موش، تخمک نارس
  • محمدرضا نیکروش، مهدی جلالی صفحه 147
    هدف
    با فرض بر این که تجویز اسید والپرئیک (والپرات سدیم) به عنوان داروی ضد صرع ممکن است بر تکامل سایر ارگان ها نیز تاثیر بگذارد در این مطالعه سعی شد تا آثار تراتوژنیک آن بر تکامل سیستم اسکلتی بررسی شود.
    مواد و روش ها
    این بررسی یک تحقیق تجربی است. در این مطالعه از سه گروه تجربی و سه گروه کنترل رت باردار نژاد ویستار استفاده شد. گروه های تجربی به ترتیب در یکی از روزهای 9، 10 و 11 بارداری مورد تجویز mg/kg 800 اسید والپروئیک قرار گرفتند و مشابه این عمل در گروه های کنترل با سرم فیزیولوژی انجام پذیرفت. برای بررسی ناهنجاری های یاد شده در روز 18 بارداری، همه رتها تحت بیهوشی سزارین شده و جنینهای آنان معاینه شدند. علاوه بر این، به منظور بررسی میکروسکوپی ناحیه ستون مهره ها اقدام به آماده سازی بافتی شده و مورد رنگ آمیزی قرار گرفت.
    یافته ها
    نتایج مربوط به این مطالعه نشان داد که ناهنجاری های مختلفی در گروه های تجربی دیده می شود که از آن جمله می توان به تاخیر رشد، جذبهای جنینی و نقایص سیستم اسکلتی خصوصا در ناحیه ستون مهره ها اشاره نمود. این یافته ها بیانگر این موضوع است که میزان اسپینا بیفیدا و خمیدگی های غیر طبیعی ستون مهره ها در گروه تجربی 1 در مقایسه با گروه های تجربی 2 و 3 به شکل معنی داری افزایش یافته است.
    نتیجه گیری
    چنین به نظر می رسد روز نهم بارداری رت زمان بحرانی تکامل ستون مهره ها محسوب می شود و در این مرحله اسید والپروئیک یا متابولیتهای آن احتمالا به گونه ای بر روند تکامل تاثیر می گذارد که به نقایص اسکلتی و از جمله اسپینا بیفیدا منجر می شود.
    کلیدواژگان: اسید والپروئیک، ناهنجاری، نقایص اسکلتی، اسپینا بیفیدا، رت
  • سهیل صدری، مریم داوری زنجان، مهری آزادبخت، علی امینی، ایرج امیری صفحه 154
    هدف
    به دست آوردن غلظت مناسب استئورسپورین برای القای تمایز عصبی در سلولهای رده PC-12
    مواد و روش ها
    در این بررسی رده سلولی PC-12 رشد یافته در محیط کشت RPMI 1640 (Roswell Park Memorial Institute) همراه با10 درصد سرم، تحت تیمار با غلظتهای 110، 214، 316 و 1000 نانومولار استئورسپورین قرار گرفت. سلولهای تیمار شده با غلظتهای مختلف استئورسپورین از نظر مورفولوژی، با اندازه گیری میزان طول نوریتهای هر سلول تمایز یافته وهمچنین از نظر القای آپوپتوز با روش رنگ آمیزی TUNEL (Terminal Uridine deoxynucleotidyl transferase dUTP Nick End Labeling) و مقایسه شاخص آپوپتوز ارزیابی شدند.
    یافته ها
    طول نوریتها در سلولهای تیمار یافته با غلظتهای 110، 214، 316 و 1000 نانومولار به ترتیب3/9±44، 0/15±153، 4/10±104و 6/9±31 میکرو متر بود که در این بین سلولهای تیمار یافته با غلظت 214 نانومولار در مقایسه با سایر غلظت ها به طرز معنی داری دارای بلندترین نوریتها بودند (p<0.05) همچنین شاخص آپوپتوز در این سلولها به ترتیب 7/0±3، 8/0±4، 0/1±8 و 1/1±10 بود که در بین آنها میزان القای آپوپتوز در سلولهای تیمارشده با غلظتهای 110 و 214 نانومولار به طرز معنی‎داری در مقایسه با غلظتهای 316 و 1000 نانومولار کمتر بود (p<0.05).
    نتیجه گیری
    غلظت 214 نانومولار استئورسپورین می تواند با ایجاد بلندترین نوریتها و القای کمترین میزان آپوپتوز در سلولهای رده PC-12، این سلولها را به سمت نورونهای بالغ متمایز کند؛ بنابراین می تواند به عنوان غلظت تمایزدهنده مناسب این ماده استفاده شود.
    کلیدواژگان: تمایز عصبی، استئورسپورین، آپوپتوز، PC-12
  • بهشاد پورنصر خاکبازM.Sc.، حسین بهاروندPh.D صفحه 157
    سلولهای بنیادی از لحاظ منشاء به دو دسته عمده سلولهای بنیادی جنینی و سلولهای بنیادی بزرگسالان تقسیم می شوند. از مهمترین سلولهای بنیادی بزرگسالان که امروزه توجه اکثر محققین را به خود جلب کرده است می توان به سلولهای بنیادی مزانشیم اشاره کرد. سلولهای بنیادی مزانشیم در ترمیم بافتهایی با منشاء مزانشیمی مثل استخوان، غضروف، ماهیچه، تاندون و چربی شرکت می کنند و البته این سلولها به عنوان سلولهای حمایت کننده برای سلولهای هماتوپویتیک در مغز استخوان نیز هستند. در دسترس ترین منبعی که برای استفاده از این سلولها پیشنهاد می شود همان مغز استخوان است اگرچه این سلولها از منابع دیگری مثل خون نوزادان، خون بند ناف و مایع آمینیوتیک نیز قابل جداسازی هستند. این سلولها 0/001 تا 0/1 درصد از جمعیت سلولهای هسته دار مغز استخوان انسان را تشکیل می دهند، اما جالب این است که توانایی ازدیاد و تکثیر در محیط آزمایشگاهی به صورت سلولهای چسبنده شبه فیبروبلاستی به کف ظروف پلاستیکی را به خوبی نشان می دهند.
    تاکنون برای این سلولها نشانگر خاصی به دست نیامده است ولی این سلولها فاقد نشانگرهای هماتوپویتیک CD34، CD45، CD14 و همچنین فاقد نشانگرهای اندوتلیال CD34، CD31، VWF (فاکتور ون- ویلبراند) هستند و تعداد وسیعی از مولکولهای چسبنده CD44، CD29، CD90 و شاخصهای سلولهای استرومایی SH-2، SH-3، SH-4 و گیرنده های سایتوکاینی مثل گیرنده انترلوکین 1 (IL1-R) و گیرنده TNF را هم بیان می کنند. سلولهای بنیادی مزانشیمی توانایی تبدیل شدن به سلولهایی از رده های مختلف را در شرایط آزمایشگاه نشان داده اند. جداسازی و تکثیر به نسبت راحت و اتولوگ بودن سلولهای مزانشیم آنها را کاندید مناسب برای سلول درمانی ساخته است. منتها به دلیل میزان پایین این سلولها در مغز استخوان و همچنین نیاز به عوامل تکمیل کننده با منشاء حیوانی برای تکثیر این سلولها (سرمهای گاوی) به تعداد زیاد، کار را برای استفاده در مطالعات بالینی مشکل کرده است، اما پژوهشها و راهکارها به سمت و سوی ایجاد شرایط بهینه برای استفاده از این سلولها با حذف سرم از محیط کشت آنها و تکثیر به میزان بالای آنها با استفاده از بیوراکتورها است.
    در این مقاله سعی بر این است تا در ابتدا با زیست شناسی سلولهای مزانشیم آشنا شوید و در ادامه ویژگی های ایمونولوژیک، کاربرد سلولهای مزانشیم در ترمیم و کاربردهای کلینیک آنها ارایه می شود و در نهایت روش های جداسازی این سلولها ارایه شده است.
    کلیدواژگان: سلولهای بنیادی مزانشیم، مغز استخوان، کشت سلول، سول درمانی، پیوند
|
  • F. Fathi, A. Jafari Kermani, M.R. Golbar, E. Izadpanah, M.Gh Golmohammadi, S.J. Mowla, A. Asgari Page 81
    Purpose
    Isolation induction of neural and glial differentiation and evaluating the expression of Nucleostemin ZFX Hoxb-4 Sox-9 & Bmi-1 self renewal genes in adult mouse neural stem cells
    Materials And Methods
    Breifly for isolation of neural stem cells frontal part of adult mouse brain was minced in PBS and digested by enzyme solution containing hyaloronidase and trypsin. Isolated cells were cultured in medium supplemented by EGF bFGF. After one week primary neurospheres were appeared in culture medium which differentiated into neural and neuroglial cells after transferring to poly-L-ornyethin coated dishes. Differentiated cells were examined by morphological immunocytochemical and molecular evaluations.
    Results
    Our results showed that isolated cells from periventricular area of mouse adult brain can be expanded in medium containing EGF bFGF and Fetal calf serum and differentiated into neural and neuroglial cells. Immunocytochemical studies for GFAP MAP2 and O4 genes proved the differentiation. Our results also showed that Nucleostemin ZFX Hoxb-4 Sox-9 & Bmi-1 are expressed in mouse neural stem cells.
    Conclusion
    Mouse adult brain contains a type of stem cell which can be differentiated into neural and neuroglial cells. In addition expression of Sox-9 Nucleostemin and Bmi-1 self renewal genes in undifferentiated neural stem cells can be considered as a proof for stem cell identity of isolated cells. This study is the first report which shows the expression of ZFX and Hoxb-4 genes in neural stem cells.
    Keywords: Neural stem cells Self renewal Neural cells Neuroglial cells
  • V. Pirhajati Mahabadi, T. Tiraihi, A.R. Khalatbary, A.R. Aziz, Zade Delshad Page 93
    Purpose
    The purpose of this study was the investigation of thermal and mechanical Allodynia after BMSCs grafting in the Spinal Cord Contusion of rat
    Materials And Methods
    In this study used 40 female Sprague- Dawley 6-8 week old that 33 rats received vertebral laminectomy to expose spinal cord (L1 vertebral level). The cord was then contused with the weight drop device. Experimental groups consist group 1(Intact) rats without intervention (n=7); group 2 and 3: 16 rats given PBS alone without cell administration respectively 10 rats intravenously (vehicle1) and 6 rats intraspinally (vehicle2); group 4 and 5: 17 rats given BMSCs after 4 passages respectively 10 rats intravenously and 7 rats intraspinally. Grafts were done 1 week after injury. Behavioral tests were done for 10 weeks (after injury). For thermal testing rats were placed on a hotplate. Mechanical sensitivity was assessed with Von Frey Hairs. Tracing of the cells at the injured site was performed immunohistochemically and then astrocyte differentiation was detected with the double-Staining method.
    Results
    BMSCs-engrafted rats showed significant decrease in withdrawal threshold and time latency to licking of hindpaws in comparison with vehicle groups. Also there was astrocyte differentiation.
    Conclusion
    The results demonstrate that intraveous and intraspinal grafts of BMSCs in the cases of spinal cord contusion enhance thermal and mechanical Allodynia. Also Allodynia could be positively correlated with the number of astrocytes.
    Keywords: Bone Marrow Stromal Cells (BMSCs) Graft Spinal Cord Contusion Central neuropathic pain Allodynia
  • A. Faghihi, M.T. Joghataie, S. Darabi, M. Mehdizadeh, M. Roghani, M. Bakhtiari Page 107
    Purpose
    The motor control deficits exhibited with Parkinson’s disease (PD) are particularly well documented for sequencing tasks. The purpose of this study was to evaluate the neuroprotective potential of trans-resveratrol administration in an experimental model of PD.
    Materials And Methods
    1 week before (baseline) the surgery rats were tested with systemic apomorphine (0.5 mg/kg i.p.) to evaluate the behavioral effect of the nigrostriatal lesion (turning behavior). The number of full rotations performed by the animals was registered at 10-min intervals for 60 min starting 1 min after apomorphine injection. The same procedure was repeated after 14 days post lesioning by 6-OHDA in the left striatum. Rotational response was expressed as the number of net full (360°) turns per hour. The number of contralateral rotations was counted as positive scores for apomorphine. Net number of rotations was defined as the positive scores minus the negative scores.
    Results
    There were no significant differences among the groups at baseline (before surgery). Statistical analysis of the total net number of rotations made over a 60-min period 2 weeks after the surgery showed that apomorphine caused a very significant contralateral turning in the rats of the L group (P
    Keywords: trans, Resveratrol 6, hydroxydopamine Parkinson's disease Rat
  • Sh Abdi, M. Bayat, F. Javadieh, X. Mohsenifar, G. Torkaman, Y. Sadeghi, F. Rezaei Page 115
    Purpose

    The aim of present study was to study the effects of low-level helium –neon laser irradiation on biomechanical properties of tibiae partial bone defect in streptozotocin –diabetic rat.

    Materials And Methods

    Twenty male rats were used. Diabetes was induced in rats by one time intraperitoneal injection of 60 mg/kg streptozotocin. After one month under sterile conditions and general anesthesia one partial bone defect were made in mid portion of right tibia of rats. Rats were divided into control and no 1 and no 2 experimental groups. Rats of no 1 and 2 experimental groups were received he-ne laser with 2.1 J/cm² and 11.6 J/cm² energy densities three times a week for six weeks. After that rats were killed and their tibiae were extracted and were examined by three point bending biomechanical test. Data were analysed by ANOVA and expressed as mean±SEM.

    Results

    The energy absorption (N/mm) of no1 experimental group control and no2 experimental groups were 52±45 44.2±35.2and 36.3±20.1 respectively. Load at break (Nmm) of no1 and no2 experimental group and control group were 34.2 ±13.2 32.6± 18.6 and 31.8± 27.4 respectively. Maximum force per square mm of no1 experimental group control and no2 experimental group were 8.2± 3.57 8.2 ±4.4 and 7± 4.96 respectively. There were not significant differences between all above mentioned parameters and also elastic stiffness maximum force and bone surface area of groups.

    Conclusion

    He-Ne laser irradiation on tibias of partial bone defect in streptozotocin diabetic rats did not cause positive effects on fracture healing from biomechanical evaluation point of view.

    Keywords: Low, Level Laser therapy Diabetes Bone repair
  • M.H. Nasr Esfahani, F. Molavi, M. Hosseini, M. Frozanfar Page 125
    Purpose
    Despite remarkable progresses have been achieved in the field of somatic cell nuclear transfer (SCNT) there is little information regarding the effect of donor cell type on the efficiency mammalian somatic cell cloning in vitro. This study compared in vitro developmental competency of sheep enucleated oocytes reconstructed with either fibroblast or cumulus cells.
    Material And Methods
    Adult fibroblast cells were taken from skin biopsies of one male and one female adult sheep. Cumulus cells were harvested from the same female sheep. Direct whole cell injection procedure was used for embryo reconstitution. Activated reconstructs were cultured in TCM+10%FCS medium up to days 7 post activation whereas in vitro fertilized oocytes served as control.
    Results
    Although the rate of day 7 blastocyst formation in cumulus donor cells (19.7%) were greater than the male and female fibroblast donor cells (17.5% and 15.7% respectively) these differences were not significant. Control group on the other hand induced significantly greater blastocyst rate (29.7%) rather than all the three treatment groups.
    Conclusion
    Both of cumulus and fibroblast can be used as donor cell for ovine somatic cell nuclear transfer. Since no significant difference was observed in term of blastocyst rates between the three SCNT groups therefore concluding donor cell type has no significant effect on the overall efficiency of in vitro production of cloned sheep blastocyst.
    Keywords: Ovine Somatic cell nuclear transfer Cumulus Fibroblast
  • H. Eimani_L. S Tahaei_K. Parivar_M. Rezazadeh_S. Kazemi_A. Shahverdi_P. Eftekhari Page 137
    Purpose
    The purpose of this study was to develop an appropriate medium for in vitro maturation (IVM) of immature mouse oocytes.
    Materials And Methods
    Germinal vesicle of female NMRI mouse oocytes (6-8 weeks old) were collected from ovaries and cultured in maturation medium MEM-α supplemented with: 100 mlIU/ml rFSH + 7.5 IU/ml hCG + 5% FCS (Control group) and 2 μM all- trans retinoic acid (t-RA) in presence or absent of granulose cells. Ethanol (Sham group) 0.2% (v/v) used as solvent. After 24 hours the matured oocytes were fertilized with spermatozoa in T6 medium and cultured for 5 days. Cultured immature oocytes development to the morula and blastocyst stages was studied.
    Results
    The retinoic acid supported progression and resumption of meiosis and also increased advancing the oocytes to Metaphase II formation of morula and blastocyst compared to control group. When there were not 2 μM t-RA and granulose cells in IVM medium significantly lower maturation rates were observed followed by a decrease in the percentage of embryos reaching the blastocyst stage. Whereas when 2 μM t- RA and granulose cells monolayer were present in the IVM medium better results in comparison with control group were obtained.
    Conclusion
    Results attest that co-culture of granulose cells with 2 μM all-trance retinoic acid during in vitro maturation enhanced mouse oocytes maturation and improved embryonic development.
    Keywords: Granulose cells Retinoic acid In vitro maturation Mouse Oocytes
  • M.R. Nikravesh, M. Jalali Page 147
    Purpose
    Among antiepileptic drugs valproic acid (VA) is a well known teratogenic agent. We previously reported that maternal administration of VA during critical periods of rat pregnancy can produce very rare CNS defect syringomyelia. The purpose of the present study was whether VA can affect other organs based on this finding we studied the teratogenic effects of it on rat developing skeletal system.
    Materials And Methods
    Based on this experimental study 3 experimental groups of pregnant wistar rats were received single dose of 800 mg/kg VA on gestational days 9 -11 respectively. 3 Control groups were received the same volume of physiological serum at the same periods. On day 18th of gestation all pregnant rats were anesthetized and their fetuses were examined and histochemical study around their vertebral region were carried out.
    Results
    Our finding indicated different kinds of malformations in experimental groups which was consist of growth retardation embryonic absorbtion as well as skeletal system defect by special regard in vertebral column. These data revealed that the rate of spina bifida and vertebral abnormal flexions in experimental group 1 increased significantly in comparison experimental groups 2 and 3.
    Conclusion
    These findings suggest that day 9th of rat pregnancy is critical period for vertebral column development and during this period of time VA or its metabolites may be interfere with developmental phenomena which can produce vertebral defects such as spina bifida.
    Keywords: Valproic acid Malformation Skeletal defects Spina bifida Rat