فهرست مطالب
فصلنامه نقد و نظر
سال چهارم شماره 3 (پیاپی 16، تابستان و پاییز 1377)
- ویژه سنت گرایان
- تاریخ انتشار: 1377/04/01
- تعداد عناوین: 24
-
صفحات 68-79
دکتر مارتین لینگز (2) ، پیش از آن که مسیول حفاظت نسخههای خطی شرقی در کتابخانه بریتانیا شود، سالها در دانشگاه قاهره تدریس میکرد. او، که مولف کتابهای بسیاری از جمله ساعتیازدهم (3) ، رمز و مثال اعلی (4) ، و زندگی محمد(ص) (5) ، براساس قدیمیترین منابع است، مرجع معتبری در باب سنت و بویژه عرفان اسلامی به شمار میرود. متن ذیل، پیادهشده سخنرانیای است که [توسط مارتین لینگز] در پاییز 1994 در انستیتوی پرنس ولز در لندن، به ابتکار آکادمی تمنوس (6) ایراد شد.
در مورد نخستین بخش زندگی رنه گنون، اطلاعات ما بسیار اندک است; زیرا او فردی بسیار کمسخن بود. واقعگراییاش که یکی از وجوه عظمت اوست، سبب شد که به خطرات ذهنیتگرایی و خردگرایی در جهان متجدد پی ببرد، و از سوی دیگر، شاید او را به جایی بسیار دور سوق داد. در هر حال، او از سخن گفتن درباره خویش ابا داشت. از زمان مرگش کتابهای زیادی دربارهاش نوشته شده است و مولفان، بیشک از این که نتوانستهاند درباره او به اطلاعات وافری دستیابند، غالبا احساس سرخوردگی فراوان کردهاند; در نتیجه، این کتابها حاوی اطلاعاتی نادرستند. -
صفحات 80-87حضرت عیسی(ع) فرموده است:«وای بر شما ای کاتبان و فریسیان ریاکار که در ملکوت آسمان را بر روی مردم میبندید. زیرا خود داخل آن نمیشوید و داخلشوندگان را از دخول مانع میشوید»(انجیل متی 1413/23). اتهام اساسی آن حضرت علیه ایشان این بود که آنان دستورهای خداوند را فراموش کرده بودند و به رسوم انسانها چسبیده بودند; فقدانی عجیب از حسنسبتها! «هر که به هیکل قسم خورد باکی نیست، لیکن هر که به طلای هیکل قسم خورد باید ادا کند». آن حضرت میفرماید: «کدام افضل است; طلا یا هیکلی که طلا را مقدس میسازد؟!» حضرت عیسی(ع) درباره کشیشهای مسیحی چیزی نگفتند; چون آنان هنوز وجود نداشتند. قرآن مجید به آنان نیز میپردازد: «ان کثیرا من الاحبار و الرهبان لیاکلون اموال الناس بالباطل و یصدون عن سبیل الله» (سوره 9 آیه34). و حضرت پیغمبر(ص) فرمودند که هر چه یهودیان و مسیحیان کردند (منظور ایشان کارهای ناشایستبود) از امت من هم کسی پیدا شود که آن بکند. منظور من از نقل این گفتهها نخست این است که ما باید از وخامت وضع آگاه شویم و سنگینی بار مسئولیت را به خوبی حس کنیم و از خداوند بخواهیم که: «ما را به آزمایشمینداز، بلکه ما را از شر رها ساز» و یا «اهدنا الصراط المستقیم».
-
صفحات 88-95
-
صفحات 96-113
برای آن که کوماراسوامی را در نوعی خلا وجودی معرفی نکرده باشیم، شرح بسیار مختصری از زندگی و آثارش لازم است. اما قبل از هر چیز باید به نکتهای توجه دهیم. ما در اینجا به نویسندهای نمیپردازیم که وظیفه مادامالعمر خود را معرفی باورها و تفکرات خودش بداند. او یک بار گفتشاید مهمترین چیزی که آموخته این باشد که مستقل از دیگران اتخاذ رای نکند [بلکه فقط پس از تتبع آراء دیگران رایی را برگزیند]. او به هر گونه علاقه دیگران به زندگی شخصی خودش با کمال تنفر مینگریست. او نوشت:به نظر من این کار متجددانه انتشار تفاصیل و جزییات درباره زندگی و شخصیت اشخاص مشهور، چیزی جز ارضای زشت و زننده کنجکاویای نابجا نیستبحث، بحث صشکسته نفسیش نیستبلکه بحث اصل است.
-
صفحات 114-119فریتیوف شوان (1) امروزه بزرگترین عرضهکننده آموزههای سنتی یا آن چیزی است که حکمتخالده یا کلیه نیز خوانده میشود. آثارش، که بیشتر در اصل به زبان فرانسه نوشته شده است، به اکثر زبانهای اروپایی بویژه انگلیسی، و نیز به اکثر زبانهای کشورهای اسلامی، مثل عربی، فارسی، مالایایی و اردو برگردانده شده و یکی از کتابهایش اصلا در هند منتشر شده است. تفکر او نه تنها در هر دو طرف اقیانوس اطلس بلکه در سرتاسر جهان، از مالزی تا مراکش، از جنوب آفریقا تا برزیل، از جمله اروپا و امریکای شمالی شناخته شده است. با این حال، درباره زندگی این برجستهترین معلم معنوی و عالم مابعدالطبیعه چیز چندانی نمیدانیم. او ترجیح داده که دور از چشم مردمان باشد، در عین حال که بیش از نیم قرن است که آن حکمتسرمدی یا خالده را، که در قلب هر دین معتبری نهفته است و انسانها در طول قرنها و میلیونها سال که از حیات انسان میگذرد با آن زندگی کرده و مردهاند، با روشی بینظیر روشن کرده است.
-
صفحات 120-126
ادیان بزرگ الهی، درمراتب متفاوت، در عین حال هم کاملند و هم ناقص: کاملند به سبب محتوای مطلق یاطریقتشان; و ناقصند به سبب رمزپردازی خاص یا شریعتشان. اما حتی این شریعت همهمواره در بردارنده عناصری است که بازسازی حقیقت کامل را ممکن میسازد. مثلا دراسلام، یکی از این عناصر اندیشه نسبیتبهشت و دوزخ یا ابدی نبودن آنها است که بهشیوههای گوناگونی بیان شده است. قرآن یادآوری میکند که مرحومان و مغضوبان بهترتیب در بهشت و دوزخند، مادام که آسمانها و زمین برپایند، مگر بخواهد (2) .بدینسان جاودانگی مورد بحث از دو لحاظ نسبی است. اما در باب بهشت میتوانیم اینسخن پیامبر(ص) را نیز نقل کنیم: خدا (به اهل بهشت) خواهد گفت: آیا راضی هستید؟آنان پاسخ خواهند داد: چرا راضی نباشیم، [حال آن که] میبینیم به ما چیزی دادهایکه به هیچ مخلوقی ندادهای؟ آنگاه خدا خواهد گفت: به شما بهتر از آن را خواهم داد.آنان خواهند گفت: پروردگارا، چه چیزی بهتر است؟ آنگاه خدا خواهد گفت: رضوان خود رابر شما خواهم افکند و از این پس هرگز بر شما خشم نخواهم گرفت. (3) این سخن، یادآوراین آیه قرآن است: رضوان خدا بزرگتر (از بهشت) است (4) . به این سخن صوفیان نیزباید اشاره کنیم که میگویند بهشت زندان عارفان است
-
صفحات 127-136
در تنظیم وسایط معنوی، زیبایی که ایجابی و رحیم است، به یک معنا در نقطه مقابل ریاضت، که سلبی و بیرحم است، قرار میگیرد; در عین حال، هر یک از اینها همواه شامل بخش اندکی از دیگری است. زیرا هر دو از حقیقت نشات میگیرند و بیانگر حقیقتند; گرچه از دیدگاه های متفاوت.
جستجوی امر نامطبوع تا آنجا موجه است که نوعی ریاضتباشد. اما این کار نباید منجر به ستایش زشتی شود; زیرا به انکار وجهی از حقیقتخواهد انجامید. این مساله در تمدنی که هنوز کاملا سنتی بود نمیتوانست ظاهر شود; زیرا زشتی کم و بیش به صوررت عارضی در آن پدیدار میشد. فقط در جهان متجدد است که زشتی، چیزی شبیه به یک هنجار یا اصل شده است; فقط در اینجاست که زیبایی به صورت یک ویژگی، اگر نگوییم یک تجمل، ظاهر میشود. خلط همیشگی زشتی یا سادگی، در همه سطوح، از همین جا نشات میگیرد. -
صفحات 137-142
طریقت (1) شامل چهار بعد اصلی است: بعد نظری، که آموزه بدان گواهی میدهد; بعد ارادی یا فنی، که شامل وسایل و اسباب مستقیم و غیر مستقیم طریق است; بعد اخلاقی، که مربوط به فضایل باطنی و ظاهری است; و بعد زیباشناسانه، که رمزپردازی و هنر، هم از دیدگاه ذهنی و هم از دیدگاه عینی، وابسته بدان است.
زیبایی از لحاظ ظاهری، نشاندهنده لذتی بخشودنی یا نابخشودنی، یا تعبیری از دینداری، و از این رهگذر، بیان گونهای رمزپردازی الهیاتی است; [و] از لحاظ باطنی، در ارتباط با مراقبه و «ذکر» خفی، نقش وسایل و اسباب معنوی را ایفا میکند. منظورمان از «زیباشناسی کامل» در واقع دانشی است که نه تنها به زیبایی محسوس، بلکه به مبانی معنوی این زیبایی نیز اهمیت میدهد (2) ; این مبانی تبیینکننده ارتباط دایمی هنرها و شیوههای گام نهادن به طریق سیر و سلوک هستند.
مبدا الهی، همان ذات مطلق است و چون مطلق است، نامتناهی است; مایای (3) متجلی یا خلاق از عدم تناهی نشات میگیرد; و این تجلی الهی سومین وصف اقنومی، یعنی کمال، را متحقق میکند. اطلاق، عدم تناهی، کمال و در نتیجه زیبایی، تا آنجا که یک تجلی است، مقتضی کمال است، و کمال از سویی برحسب اطلاق و از سوی دیگر بر حسب عدم تناهی تحقق مییابد;یعنی زیبایی با نشان دادن ذات مطلق به نحوهای انتظام تحقق میبخشد، و با نشان دادن ذات نامتناهی، نحوهای راز را متحقق میکند. زیبایی، از آنجا که کمال است، انتظام و راز است; زیبایی از طریق این دو وصف است که زیبایی، هوشمندی و نیز حساسیتی را که هماهنگ با هوشمندی ستبرمیانگیزد و در عین حال فرو مینشاند. -
صفحات 143-161تفکیک دو بعد مطلق و نسبی دین از یکدیگر و بازشناسی بعد مطلق آن، یکی از مهمترین رسالتهای دینشناسان امروز به شمار میآید. بعد مطلق یا ضروری، یعنی سلبز، سلبابز یا سگوهرز دین، همان پیام فینفسه دین است که خدا میخواهد آدمیان بدان برسند و آن را تحقق بخشند; و بعد نسبی یا امکانی آن، یعنی سقشرز، سحجابز یا سصدفز دین، مجموعه عناصری است که فقط به پوشش انسانی پیام تعلق دارد و طبعا سمنطقهایز است; یعنی آب و رنگ زمان و مکان، و اوضاع و احوال دورهای را که در آن پدید آمده است و حتی صبغه روانشناسی آورنده پیام را با خود دارد.
فریتیوف شووان، حکیم و دینشناس آلمانیتبار سوییسی (1998-1907)، که بزرگترین عرضهکننده سحکمتخالدهز در روزگار ماست، در کتاب تصوف: حجاب و لباب، به بازشناسی گوهر دین اسلام میپردازد. وی سشناخت عرفانیز را گوهر دین اسلام میخواند و ستصوفز را عهدهدار بیان و عرضهداشت این گوهر. اما مهم این است که خود تصوف هم ظاهری دارد و باطنی. یک تصوف ستاریخیز در کار است که تختهبند اوضاع و احوال زمانی و مکانی است; یعنی همان اوضاع و احوالی که صوفیان در آن ظهور کردهاند، و بالطبع به روانشناسی گروهی و مزاج تعصبگرایانه افراد هم اتکا دارد. ولی، در پس پشت این تصوف تاریخی، که نوعی ظاهرگروی است، تصوفی «اصیل»، یعنی طریقتباطنی پناه گرفته است که بازشناسی آن چندان هم آسان نیست; بویژه آن که متون صوفیانه و عارفانه که به زبان عربی نگاشته شدهاند به سبب همین عربی بودنشان مشکل را مضاعف میسازند. -
صفحات 162-168
عارف بزرگ اندلسی، محیالدین ابنعربی، دعایی میخواند که بدین ترتیب آغاز میشد: مرا به عمق دریای یکتایی نامتناهیات وارد کن (1) ; و در رسایل عارفان مسلمان، این دریا بارها و بارها ذکر میشود. اشاره رمزی به غایتی که طریقتشان متوجه به سوی آن است نیز از همین دریا حکایت دارد. بنابراین، براساس این رمز، پاسخ به سوال عرفان اسلامی چیست؟ را با این سخن آغاز کنیم که: وحی الهی گاهی مانند یک موج جزر و مدی بزرگ از دریای بیکرانگی بر سواحل جهان محدود ما فرو میآید; و عرفان اسلامی استعداد و راه و روش و علم غوطهوری در جزر یکی از این امواج و، به همراه آن موج، دوباره بازگشتن به سوی منشا سرمدی و نامتناهی آن است.
گاهی: این قید تعبیری استبرای تسهیل مطلب، که خود نیازمند تفسیر است; زیرا از آنجا که هیچ فصل مشترکی بین منشا این موج و سرنوشت آن وجود ندارد، زمانی بودنش، ناگزیر و به صورت اسرارآمیزی، از ذات بلازمان بهرهمند است; درست همان گونه که محدودیتش، ناگزیر، از ذات نامتناهی بهرهمند است. چون زمانی است، ابتدا باید در لحظه خاصی از تاریخ به این جهان برسد; اما آن لحظه به یک معنا فوق زمان خواهد بود.کتاب آسمانی مسلمانان، شبنزول خود را بدین صورت توصیف میکند: بهتر از هزارماه (2) . نیز باید پایانی متناظر با آغاز وجود داشته باشد، اما آن پایان آن قدر دور است که از منظر انسانی قابل پیشبینی نیست. قوانین الهی برای همیشه وضع شدهاند. (3) اثر دیگر امر حاضر سرمدی در کتاب آسمانی مسلمانان این خواهد بود که این کتاب همواره نازل -
صفحات 169-175
این که کسانی اصرار میورزند که عرفان اسلامی از قید و بند (1) دین آزاد است تا اندازهای بدین سبب است که تصور میکنند که جهانشمولی آن در خطر است. اما هرچند با دلمشغولی اینان به این وجه تردیدناپذیر عرفان اسلامی احساس همدلی کنیم، نباید فراموش کرد که خاص بودن، کاملا با جهانشمولی سازگار است، و برای اینکه این حقیقت اجمالا درک شود، کافی است هنر مقدس را ملاحظه کنیم، که به صورت غیرقابل تفوقی هم خاص است و هم جهانشمول (2) . برای اینکه مثال را به موضوع بحثخودمان نزدیکتر کنیم، باید گفت که هنر اسلامی فی نفسه به خاطر تمایزش از هر هنر مقدس دیگری، بیدرنگ قابل تشخیص است: یکپارچگی هنر اسلامی، در زمان یا مکان قابل انکار نیست; این امر بسیار روشن است: خواه مسجد قرطبه را مشاهده کنیم و خواه مدرسه بزرگ سمرقند را، یا آرامگاه یکی از اولیاءالله را در مغرب یا ترکستان چین، به نظرمان میرسد که گویا نور واحدی است که از همه این آثار هنری میتابد.
-
صفحات 176-203
این جستار، با پذیرش سناباوری نسبتبه فراروایت (1) هازی لیوتار (2) بمنزله تعریف پساتجددگرایی و نیز پذیرش سسعه صدر نسبتبه دیگریز دریدا (3) بمنزله سهم ساختشکنی (4) در آن، سه نوع پساتجددگرایی را از هم تمیز میدهد: حداقلی (فراروایتهای باورکردنی نداریم)، اصلی (فراروایتها نظرا نایابند)، و جدلی (سعجب از شرشان خلاص شدیم!ز). آنگاه استدلال میکند که گرایش دینی با هر سه این اعتقادات تحدی میکند. (5) بر خلاف پساتجددگرایی جدلی، فراروایتها/ جهانبینیها لازمند. برخلاف پساتجددگرایی اصلی، فراروایتها/ جهانبینیهای قابل اعتماد امکانپذیرند. و برخلاف پساتجددگرایی حداقلی، وجود هم دارند: در سنتهای دینی دیرپا و بزرگ جهان.
عزم مرا به ارایه این جستار شماره اخیر این نشریه (ایمان و فلسفه (6) ، سال دهم، شماره 4، اکتبر 1993) برانگیخت، که در باب ساهمیت دینی فلسفه معاصر بر اروپاز بود و از جنبه منفی این اهمیت غفلت ورزیده بود. این جستار در اصل سخنرانیای بود، با عنوان سپساتجددگرایی و ادیان جهانز، که در نشست افتتاحیه «موسسه بینالمللی تفکر و تمدن اسلامی» در باب ساسلام و تحدی تجددز، در کوالالامپور، اوت 1994، ایراد شد. -
صفحات 204-213
یکی از نشانههای وضع کنونی بشریت این است که تنها، اعمال تجاوزکارانه بیشرمانهای بر ضد طبیعتباید توجه انسان متجدد را به بحران محیط زیست جلب کند; اعمالی نظیر نشتهای نفتی عمده، آتشسوزیهای جنگلی مناطق گرمسیری و آثار و پیامدهای تخریب طبیعتبه دست انسان و فن آوری مخرب او، به شکل گرم شدگی آب و هوا و فرسایش لایه اوزن. بحران محیط زیست، چشمهای معصوم فکهای در حال احتضار را دستاویزی قرار داده تا بالاخره دل سنگ انسانها را به درد آورد و آنان را وادار سازد تا درباره آثار و پیامدهای زندگی بر روی زمین، به نحوی که گویی هیچ جنبده دیگری اهمیت ندارد، بیندیشند. مدتها قبل از آن که این کتاب برای نخستین بار به رشته تحریر درآید، بحران زیستبومی پیش آمده بود، اما شمار اندکی، آثار و نتایج این بحران را به چشم دیدند یا درباره آن به گفتگو پرداختند و حتی عده کمتری در صدد برآمدند تا در علل عمیقتر وقوع آن کند و کاو کنند. دیری نپایید که اوضاع و احوال سریعا رو به وخامت محیط زیست، از این بحران پرده برداشت و در عین حال، بیخیالی همچنان ادامه داشت تا این که فقط در همین اواخر، تهدید خارجی آن قدر بالا گرفت که نوعی اعتراض و واکنش مردمی،، (populi Vox) [صدای مردم]، آهسته آهسته به گوش همگان رسید و جمعی از متخصصان نیز که دست آخر با ندای غریبانه دیرین طرفداران محیط زیست و دوستداران طبیعت همراهی کرده بودند، به جمع معترضان پیوستند.
-
صفحات 214-225ایشان دو تعبیر از علم قدسی دارند; یکی بهلاتین، (Sacra Scientia) و دیگری به انگلیسی، .(Science Sacred) منظورشان از اولی، به تعبیر خودشان، مابعدالطبیعه به معنی سنتی آن است که با اصطلاحات جاری ما، بیشتر معادل عرفان است تا فلسفه. سه فصل نخست کتاب با همین دیدگاه تحریر گردیده است. و مرادشان از دومی، باز به تعبیر خودشان، تقریبا معادل علوم سنتی است که کاربرد اصول مابعدالطبیعی در حوزه عالم کبیر یا طبیعت، و عالم صغیر یا انسان میباشد. به نظر ایشان اگر این علوم از بستر مابعدالطبیعی خاص خودشان خارج گردند، باعث گمراهی میگردند; اما کثرت توجه به همین «علوم»3 نشان میدهد که چقدر به آن علوم اصیل نیاز است.
ایشان در مقدمه، در فصول کتاب و نیز در آثار دیگرشان، به تکرار گفتهاند که مخالف علم جدید نیستند، اما معتقدند که باید آن را در جایگاه شایستهاش نشاند. این جایگاه را مابعدالطبیعه و جهانشناسی،(Cosmology ،به معنی سنتی) مشخص میسازند. بویژه باید از این ادعای تمامتخواهانه پرهیز کرد که این علم، تنها راه معرفت در کل و بخصوص در مورد طبیعت و انسان شمرده شود.
ایشان در مقدمه، در فصول کتاب و نیز در آثار دیگرشان، به تکرار گفتهاند که مخالف علم جدید نیستند، اما معتقدند که باید آن را در جایگاه شایستهاش نشاند. این جایگاه را مابعدالطبیعه و جهانشناسی،(Cosmology ،به معنی سنتی) مشخص میسازند. بویژه باید از این ادعای تمامتخواهانه پرهیز کرد که این علم، تنها راه معرفت در کل و بخصوص در مورد طبیعت و انسان شمرده شود. -
صفحات 226-241
قدمت واژه لوگوس به قدمتخود زبان یونانی است. این واژه در طی زمان، معانی بسیار متفاوتی پیدا کرده، که به سختی میتوان وجه مشترکی میان آنها یافت. شاید ترجمه این واژه به «عقل»، کمترین مشکل را ایجاد کند، اما البته خود «عقل» نیز وضوح چندانی ندارد. اگر به تفکیک سه معنای اصلی لوگوس بپردازیم، حتی اگر این تفکیک مستلزم سادهسازی قابل توجهی باشد، شاید بتوانیم به تحدید حوزه وسیع معناشناختی واژه لوگوس کمک کنیم.
این سه معنا عبارتند از:1. معنای عینی، پایه یا مبنای عقلی یک چیز. این معنا غالبا دارای ماهیتی منطقی یا عددی است و نیز کارکرد یک اصل تبیین را دارد.
2.معنای ذهنی، که همان قوه یا استعداد استدلال یا اندیشه است.
3. چیزی که من آن را معنای بیانگر مینامم، یعنی بیان عقل یا اندیشه در گفتار یا نوشتار «گفتار» ممکن استبه صورت ایجاد لفظ، و یا صرفا یک فرآیند مغزی باشد. -
صفحات 242-288محمد بن ادریس شافعی پایهگذار مذهب شافعی در سال 150ه. در عسقلان ناحیهای از فلسطین و به نقلی، در سرزمین یمن به دنیا آمد. در همان سال نیز ابوحنیفه، پایهگذار مذهب حنفی، در عراق از دنیا رفت. شافعی، عربتبار است و نسب وی به قریش میرسد. در کودکی پدرش را از دست داد و ناچار به همراه مادر خود عازم مکه شد. حجاز در آن روزگار موطن بسیاری از محدثان و فقیهان و مفسران معتبر بود. در مکه غالب مفسران به شیوه ابنعباس تفسیر میگفتند و در مدینه مالک بن انس مکتب فقهی خود را بنا نهاده بود. محدثان نیز جایگاه ویژهای داشتند. شافعی پس از سپری کردن مراحل نخست آموزشی متعارف آن زمان، همچون حفظ قرآن و پارهای از احادیث نبوی و نیز آموختن کتابت، در اشتیاق یادگیری اصول صحیح زبان عربی رو به سوی بادیه نهاد; زیرا بنا به اعتقاد رایج در آن زمان، زبان عربی شهر به سبب گسترش اسلام و آمیزش زبانها و فرهنگهای مختلف با یکدیگر، تباه شده بود و در این میان، تنها زبان و فرهنگ اعراب بادیهنشین بود که همچنان صحت و اصالتخود را محفوظ نگاه داشته بود.
-
صفحات 289-303
مقولات عقل و ایمان، غالبا در تقابل با یکدیگر قلمداد میشوند. زمانی که عقل به بنبست میرسد، به ما میگویند که باید به ایمان تکیه کنیم. چنین سفارشهایی، بویژه، در قلمرو دین ارایه میشود. برای نمونه، زمانی که با تراژدیای شخصی، که ممکن است کاملا غیرقابل توجیه بنماید، روبهرو میشویم، به ما میگویند ایمان میتواند برای گذر از آن ما را یاری دهد. همیشه در خلا به ایمان ارجاعمان میدهند. میتوان گفت که معمولا ایمان به خدا مورد نظر است، ولی در بیشتر موارد خدا از صحنه کنار زده میشود و به نظر میرسد که همه آنچه نیاز داریم ایمان است، نه ایمان به چیزی یا به کسی، بلکه تنها ایمان. بنابراین ما را تشویق میکنند چیزی را که به نظر میرسد عنصری است جادویی و میتواند هر چیزی را دگرگون کند چاشنی زندگی کنیم. شاید ورای چنین تفکری نوعی مفهوم کالوینیستی، (Calvinistic) از طبیعت فاسد عقل بشر قرار داشته باشد.
-
صفحات 304-313در شماره 12 مجله وزین نقد ونظر، اقتراحی در باب «فلسفه فقه» مطرح شده بود که جمعی از فضلا بدان پاسخ گفته و اینجانب نیز پارهای از آن سوالات را در حد مقدور جواب گفته بودم; گرچه معتقد بودم که هنوز حق مطلب ادا نشده است. در شماره بعدی مجله (شماره 14-13) مقالهای از آقای سید محسن موسوی گرگانی به چاپ رسیده استبه نام «تاملی در اقتراح فلسفه فقه»، که مدعی نقادی پاسخهایی است که بدان اقتراح داده شده است. متاسفانه، ناقد محترم به جای این که هم خویش را مصروف فهم مساله و پاسخ مقترحان نماید و سپس به نقد بپردازد، مطالبی را مطرح میکند که با موضوع مورد بحث تناسبی ندارد.
بنده در این مکتوب به توضیح سخنان خویش خواهم پرداخت و نشان خواهم داد که ناقد، بسیاری از نکات را مورد توجه قرار نداده است. -
صفحات 314-326
حکیم الهی و فقیه اصولی، محقق صاحب فضیلت، شیخ محمد حسین اصفهانی در حاشیه بسیار دقیق و علمی خود بر کفایهالاصول محقق خراسانی، به مناسبتشرح قاعده ملازمه که در متن بدان اشاره شده، وارد بحثحسن و قبح عقلی شده است و حدود ده، یازده صفحه درباره حسن و قبح و قاعده ملازمه، مطلب نوشته است. اخیرا آقای صادق لاریجانی این قسمت را ترجمه کرده و زیر عنوان «پینوشتهای مترجم» نسبتبه بعضی از مطالب اصل، به اظهار نظر پرداخته و آن را در شماره اول و دوم از سال چهارم مجله «نقدونظر» به چاپ رسانیده است. ولی اگر آن ترجمه، با اصل، سنجیده شود، آشکار میگردد که متن، به هنگام ترجمه، مورد دقت کافی قرار نگرفته است و بعید نیست که منشا این امر، دشواری و پیچیدگی متن یاد شده باشد.
-
صفحات 327-343انتقاد عالمانه و روشمند آقای سید عباس موسویان از مقاله این جانب تحت عنوان «تفاوت ربا و بهره بانکی» (چاپ شده در مجله نقدونظر، شماره 12) برای پیشبرد بحث مطرح شده، بسیار مغتنم است. عنوان مقاله انتقادی ایشان، «بهره بانکی همان رباست» (1) ، خود پاسخ پرصلابتی به پرسش طرح شده درباره تفاوت ربا و بهره بانکی است و گویای صراحتسخن و سلیقه نویسنده محترم مبنی بر اجتناب از حاشیه رفتن است که در سراسر نوشته ایشان خود را به خوبی نشان میدهد. برای کسی چون راقم این سطور که همیشه کوشیده است تا از چنین روش و سلیقهای در بحثها پیروی کند، گفتگو با آقای موسویان کاری دلپذیر، اما در عین حال دشوار و خطیر است. از تذکرات فاضلانه ایشان درباره تاریخ اقتصادی صدر اسلام نکات جالبی آموختم که جای سپاس فراوان دارد. شکل مقاله انتقادی آقای موسویان از جهت رعایت روش علمی و امانتداری نسبتبه مطالب مورد انتقاد بدون ایراد است. اما با این حال به نظر میرسد نکات مهمی از بحث مربوط به «تفاوت ربا و بهره بانکی» مورد غفلت واقع شده است. این غفلت، همچنان که خواهیم دید، اساسا ریشه در کمالتفاتی (اگر نگوییم بیالتفاتی) نویسنده نسبتبه رویکرد معرفتشناختی بحث دارد که در آغاز مقاله من بر آن تاکید شده بود و تقریبا همه استدلالهای مقاله «تفاوت...» در چارچوب این رویکرد معنا پیدا میکرد. شاید اشکال کار از خود من بوده که در ابتدای نوشته، توضیحی کافی درباره «اشتباه در ارزیابی مفاهیم» یا «خلط معرفتشناختی» نداده بودم و بدون بیان مقدمهای نظری، به مصادیق و مثالها پرداخته بودم. در این نوشته میکوشم به رفع این نقیصه پرداخته، از این طریق به انتقادها و نتیجهگیریهای آقای موسویان در حد توان خود پاسخ دهم.
-
صفحات 344-361آقای موسی غنینژاد در مقالهای تحت عنوان «تفاوت ربا و بهره بانکی» (فصلنامه نقدونظر، شماره12، پاییز 1376) سعی در اثبات این نظریه دارند که دو مقوله یاد شده ماهیتا با یکدیگر متفاوت بوده و ربطی به هم ندارند; تا از این طریق مجوز فعالیتبانکهای مبتنی بر نظام بهره را فراهم کنند. البته تلاش صادقانه ایشان برای آشتی دادن میان اثرات مخرب اجتماعیاقتصادی ربا و نفی شرعیاخلاقی آن از یک طرف، و ضرورت جلوگیری از احتکار پساندازها از طریق دادن پاداشی تحت عنوان بهره بانکی از طرف دیگر، قابل فهم است. اما به نظر میرسد که ایشان در این راه به خطا رفتهاند و در صورت موفقیت راهحل پیشنهادی ایشان، ما در نهایت، در راه کشورهای غربی قدم نهادهایم; که این نمیتواند مطلوب ما باشد. در این مقاله نشان داده خواهد شد که هیچ فرقی بین ربا و بهره بانکی وجود ندارد و تنها تفاوت این دو، شکل سازمان یافته بهره بانکی است که بانکها در آن، نقش واسطه را بازی میکنند.
-
صفحات 362-391تبیین و تفهم دقیقا همان صحنه و میدانی است که تمام مناقشات و منازعات در آن و بر سر آن صورت میگیرد. البته ارایه تبیین به خودی خود و فینفسه مورد مناقشه نیست; زیرا جمیع فلاسفه علم، مورخان علم، و جامعهشناسان علم بر این نقطه عزیمت وحدت نظر دارند که پدیدار معرفت علمی را باید فهم و تبیین کرد. اختلاف رویکرد و دیدگاه بر سر نوع تبیینی است که برای هویت و منزلت معرفت علمی، برای فرآیندها و عوامل موثر در ظهور و مفهومسازی و صورتبندی دعاوی معرفت علمی، برای فرآیندهای دخیل و موازین موثر در ارزیابی و در نتیجه، اخذ یا رفض چنین دعاوی معرفتی باید ارایه کرد.
تبیین هویت و منزلت معرفت علمی برای تقریبا تمام مکاتب و رویکردهای متعدد، به واسطه و در نتیجه تلقی خاص آنها از فرآیند و عوامل موثر در ظهور، صورتبندی، و ارزیابی معرفت علمی صورت میگیرد. و به طور کلی، نوع تبیینی که از فرآیندها و عوامل موثر و دخیل ارایه میکنیم تعیینکننده شکل و صورت رویکردهای مختلف به فهم معرفت علمی است.
یکی از مجاریای که اختلاف دیدگاه بر سر تبیین، خود را در آنجا به خوبی آشکار کرده است مناقشه بر سر دوگانگی درونی (1) و بیرونی (2) در تاریخ علم است که در ذیل به شرح آن خواهیم پرداخت. -
صفحات 392-416
1. مشکل هویت
گفتمان هویت فرهنگی در جهان سوم، آرامآرام به جای گفتمان آزادی ملی که در آغاز روزگار پیدایش استعمار رواج یافته بود مینشیند. این گفتمان گونه نوی از ملیگرایی است که بیش از آنکه خود را با تناقض سیاسی آشکار کند با تناقض ایدیولوژیک نشان میدهد. عصری شدن ملتهایی که در گذشته مستعمره بودند، پیآیندهایی داشت که تهدیدکننده ارزشهای ویژهای است که پیش از این مایه همرایی آنان در برابر اشغالگر بود. ما در دوران پیش، از حق تعیین سرنوشت و برپایی دولت مستقل و مقتدر ملی سخن میگفتیم، ولی امروز از چالش ها و مکالمهها و حقوق وابسته به هویت فرهنگی سخن میگوییم.
گفتمان هویت، مانند هر ایدیولوژی، وجود حقیقتی ملموس (فرهنگ ویژه هر قوم و ملت) را فرض میگیرد حقیقتی که میکوشد درونمایه آن را روشن کند و گسترش دهد. گذر از انگاره فرهنگ به انگاره هویت، عناصر نوینی را پیش میکشد که در سطح تعریف فرهنگ و نیز پیوند میان فرهنگ و قدرت و سیاست و اقتصاد دست میبرد -
صفحات 417-448یکی از مهمترین نهادهای حقوقی هر جامعه، نظام جزایی آن است که قوانین و مقررات کیفری را در خود دارد. هر جامعهای از بدو پیدایش، برای افراد خود حقوق و امتیازاتی پیشبینی نموده، همگان را ملزم به رعایت آنها میداند. حق حیات، حق آزادی، حق برخورداری از آسایش و امنیت، حق مالکیت و... از جمله این حقوق و امتیازات است که هیچکس حق ندارد به آنها آسیبی وارد کند. ولی چنین نیست که همگان همواره حقوق دیگران را محترم شمارند و متعرض حقوق و امتیازات دیگران نشوند. حال اگر کسانی به حقوق خویش قناعت نکنند و با تجاوز به حقوق دیگران نظم و تعادل برقرار شده را مختل سازند، ناگزیر جامعه باید از خود عکسالعمل نشان داده، چنین متجاوزانی را کیفر دهد. بنابراین مجازات یکی از عوامل حفظ نظم و حقوق افراد است. از این روست که از بدو پیدایش جوامع، نظام کیفری یکی از پایههای اساسی هر جامعهای بوده است. شاید بتوان گفت قوانین جزایی از قدیمیترین مقرراتی است که در جوامع بشری به وجود آمده و در حقیقت، خود مجازات نیز یکی از قدیمیترین نهادهای بشری است; چه آن که در جامعه متشکل از انسانها، به علت تعارض منافع، وقوع جرم امر مسلمی بوده است و چون وقوع جرم وجدان آدمیان را جریحهدار میکند، جامعه در برابر جرم واکنش نشان داده، مجرمان را مجازات مینماید. در ادیان الهی نیز مجازات مجرمان و متخلفان از مقررات الزامی دینی، مورد توجه قرار گرفته است. همچنان که میتوان گفت مجازات در جوامع استبدادی با ظلم و ستم همراه است، مجازات را در یک جامعه آزاد و متمدن میتوان نشان حاکمیت قانون دانست; اما با وجود این، فلسفه مجازات و عوامل توجیهگر آن همواره مرکز گفتگوها بین حقوقدانان، فیلسوفان، جرمشناسان و جامعهشناسان بوده است.