فهرست مطالب
فصلنامه نقد و نظر
سال دوم شماره 3 (پیاپی 8، تابستان و پاییز 1375)
- ویژه فرهنگ سیاسی
- تاریخ انتشار: 1375/06/11
- تعداد عناوین: 17
- گفتگو
-
پلورالیزم (کثرت گرایی) دینیصفحه 0
-
فرهنگ سیاسی در گفتگو با پژوهشگران حوزه و دانشگاهصفحه 0
- نقد کتاب
-
میراث اندیشه سیاسی مسلمانان (کتابشناسی و ملاحظات روش)صفحه 0
- کتابشناسی
-
کتابشناسی جامعه شناسی سیاسیصفحه 0
- مقالات
-
بررسی نظریه حقانیت دین و تاثیر زمان و مکان در معرفت دینیصفحات 3-329
-
صفحات 16-37
موضوع دوستی خاندان پیامبر(ص) پدیدهای قدیم است و به روزگار خود آن حضرت باز میگردد. در میان اصحاب و یاران آن حضرت، کسانی بودند که به خاندان او مهر میورزیدند. بر اساس روایات تاریخی، پس از درگذشت پیامبر(ص) که موضوع جانشینی ایشان مورد اختلاف نظر قرار گرفت، همین گروه از صحابه بر اساس نص و دستور صریح آن حضرت، از حقانیتخاندان طهارت که نماینده و سرور آنان علی بن ابیطالب بود سخن گفته و از آن امام بزرگوار به عنوان شایستهترین نامزد خلافت جانبداری کردند; گرچه این نظریه و نظریه انصار که تقسیم خلافت را میان مهاجرین و انصار پیشنهاد میکرد، مآلا طرفی نبست، و قریش، قبیله پر نفوذ که پیامبر نیز بدان وابسته بود، سر انجام توانستند یکی از معمرین و مقدمین خود را از یک سلسله دیگر، به عنوان «خلافت» بر مسند قدرت و ریاستبنشانند. امام علی(ع) سر انجام در مقام استحقاقی خود قرار گرفت، اما پس از 25 سال، آن هم فقط برای مدتی کمتر از پنجسال. آن حضرت در سال چهلم هجری به شهادت رسید. با شهادت او و عدم توفیق خلافت کوتاه مدت فرزندش امام حسن مجتبی(ع)، زعامت و قدرت سیاسی از خاندان پیامبر به دودمان اموی که سالهای واپسین زندگی پیامبر، از سر سختترین دشمنان آن حضرت بودند منتقل شد.
-
صفحات 38-73
«فرهنگ سیاسی» سلسله ای از عقاید، سمبلها و ارزشهاست که وضعیتی را که «عمل سیاسی» در قالب آن رخ میدهد، تعریف میکند. (1) این چارچوب که بیشتر ناظر به پروسه های روانی عمل سیاسی استبا تعریف فرهنگ سیاسی به مثابه یک پدیده روانی جمعی، رفتار سیاسی جامعه را توضیح میدهد. (2) شماری از مطالعات توسعه، پیوند میان «سنت و سیاست» را در جهان سوم، مورد توجه قرار داده اند. کلیفورد گیرتز، (Clifford Geertz) استدلال میکند که «گذشته سیاسی» (عقاید و سنن) این کشورها عنصر اصلی جهت دهنده در سیاست امروز است. (3) اما آیا ناختسنت ممکن است؟ چگونه میتوان گذشته سیاسی جهان اسلام را بدرستی فهمید؟ آیا تنفس مستمر در فضای امروز مانع از فهم سنت نمیشود؟ کدام ابزار معرفتی قادر است گذشته و حال ما را یکجا و بدرستی نشان دهد؟ به نظر میرسد، بررسیهایی از نوع مطالعه گیرتز، از یک معضل روش شناختی رنج میبرند. بنابراین، گرفتار نوعی دور باطل هستند. این نوشتهها، شناختسیاست کنونی کشورهای جهان سوم را منوط به فهم سنتسیاسی آنها میدانند و برعکس. اما در واقع، به دلیل همین مشکل، هرگز نمیتوانند دو سوی سنت و سیاست امروز این کشورها را بدرستی نشان دهند. به عبارت دیگر، این نوشته ها چون قادر نیستند ساختار، عناصر و به طور کلی نظام گفتاری، (discours) سنت را بدرستی ببینند، در فهم ماهیتسنت و سیاست امروز، از محدوده خلاصه هایی توصیفی فراتر نمیروند. این مقاله، با توجه به وجوه اسلامی فرهنگ سیاسی ایران، برخی جوانب مشکل، (Probleme) فوق را مورد تامل قرار داده، عوامل موثر در اقتدارگرایی آن را بررسی میکند.
-
صفحات 86-111
1. سطح بالای مشارکتسیاسی از جمله شاخصهای مهم توسعه سیاسی بوده و در مقابل آن بیتفاوتی سیاسی قرار دارد. از نظر کسانی که رخدادهای سیاسی جوامع را تابع الگویی خاص که در فرهنگ جامعه ریشه دارد میشمارند بالا بودن سطح مشارکت سیاسی مبتنی بر وجود فرهنگ سیاسی مشارکتی است. بر این اساس بررسی فرایند توسعه سیاسی در جوامع اسلامی مسبوق به پژوهش پیرامون رابطه مبانی دینی و فرهنگ مذکور میباشد. سوالاتی که در این باره مطرح است را این گونه میتوان ذکر نمود. التزام به معارف دینی و شریعت اسلام چه الگویی از مشارکت سیاسی را برمیتابد؟ با قبول امکان برداشتهای مختلف از تعالیم اسلام، کدام یک از وجوه ممکن برداشتهای دینی با فرهنگ سیاسی مشارکتی سازگارتر به نظر میرسد؟ 2. با توجه به سوالات فوق روشن میگردد که پرداختن به موضوع از دو منظر ممکن است. اول: این دیدگاه، که میتوان آن را «تاریخی تطبیقی» نامید، بر این مفروض استوار است که در نظام سیاسی «مدینه» که در صدر اسلام توسط مسلمانان و به رهبری پیامبر اکرم(ص) تاسیس گردید الگویی از مشارکت وجود داشته است. این الگو نه تنها با مبانی کلامی و فقهی اسلام ناسازگاری نداشته بلکه شاید براساس آن بنیاد شده است. از سوی دیگر تحولات بوجود آمده در دوره میانه (1) موجب گردید تا اندیشه سیاسی اسلام بر محور اقتدارگرایی شکل گرفته و عناصر مشارکتی موجود در آن به فراموشی سپرده شود. اکنون بر دلسوزان تفکر ناب اسلامی شایسته و بایسته است تا با مطالعه تاریخ اسلام و سیره رهبران معصوم و بالاخص پیامبر اکرم و همچنین مسلمانان عصر تشریع به استخراج و استنباط آن الگو پرداخته و شاخصهای آن را یافته و برحسب مقتضیات زمان و مکان جامعه کنونی آن را تفسیر و با شرایط فعلی تطبیق دهند. امتیاز پژوهشی که بر این طریق صورت پذیرد آن است که بجای اسلامی کردن پدیده های امروزی، الگویی اسلامی را برای جامعه کنونی، عرضه میدارد که خاستگاه آن در منابع و متون اسلامی و سیره نبوی است. در عین حال بعید نیست که در تطبیق آن گرفتار سلیقه گرایی شویم به علاوه در صورتی که شاخصهای فرهنگ مشارکتی در جریان تبادل فرهنگی به جامعه اسلامی چنان راه یافته باشد که ضرورت انطباق مبانی دینی را بدنبال آورد. انتخاب این روش چندان قرین به توفیق به نظر نمیرسد.
-
صفحات 112-137
«فرهنگ» هر جامعه در ترسیم «ساختار» آن جامعه موثر است; به طوری که نظریه پردازان «فرهنگ سیاسی»، همچون آلموند و پاول، با استفاده از تقسیم فرهنگ سیاسی جوامع مختلف به تقسیم نظامهای سیاسی آنها پرداختهاند. البته این به معنای غفلت از تاثیر حکومت بر فرهنگ سیاسی جوامع نیست، که «الناس علی دین ملوکهم». و یا به فرموده علی(ع): «الناس بامرایهم اشبه منهم بآبایهم»; «مردم به حاکمانشان شبیه ترند تا به پدرانشان». با تمرکز بر روی خانواده و بررسی این کانون فرهنگساز، زمینهای برای مطالعه و بررسی به وجود میآید که با استفاده از آن میتوان بعضی از ابهامها درباره فرهنگ سیاسی جامعه را برطرف کرد. با مطالعه در خانواده معاصر ایرانی و مشاهده فرهنگ پدرسالاری در آن، میتوان ارتباطی بین این فرهنگ و فرهنگ سیاسی تبعی مشارکتی موجود در جامعه برقرار کرد. گاهی به علت تغییر در باورها، ارزشها و احساسات جامعه، فرهنگ سیاسی جامعه تغییر میکند و خلاف این امر کلی مشاهده میشود. در صورتی که نخبگان جامعه با رهبری صحیح بتوانند پیوند جامعه را با این فرهنگ جدید مستدام نگهدارند، یعنی آن احساسات و ارزشها را درونی و تبدیل به باور نمایند، «ساختار سیاسی» و نظام سیاسی جدید و انقلابی حفظ میشود. در غیر این صورت همان طور که تاریخ معاصر ایران نشان داده است، دوباره فرهنگ سیاسی سنتی بازگشت میکند. از سوی دیگر تجانس و انسجام عناصر فرهنگی، امری جدی به نظر میرسد; همچنانکه عدم هماهنگی و سازش اجزای فرهنگی، موجب تنازع آن اجزا و سستی مجموعه میگردد. بویژه آنکه انتقال این کشمکش از حیطه فرهنگی به جامعه سیاسی، یکی از علل بیثباتی سیاسی به شمار میآید. از این رو شناخت حالت تحلیلی و ترکیبی فرهنگ سیاسی ایران، درک تاثیر تحول فرهنگی بر ساختار سیاسی و فراهم نمودن پارهای از مقدمات ثبات سیاسی ضروری به نظر میرسد.
-
صفحات 138-156
فرهنگ را میتوان مجموعه رفتارها، کنشهای اکتسابی، باورها، اعتقادات و ارزشهای مورد قبول اعضای یک جامعه معین تعریف کرد. بنابراین تعریف، اولا کلمه اکتسابی در این رفتار فرهنگ را از رفتارهای وراثتی و زیستی متمایز میکند، و ثانیا فرهنگ، شامل اعتقادات و باورها و همه رفتارها و اعمال جمعی است. در هر حال باید توجه داشت که در موضوع فرهنگ، ما با یک کل سر و کار داریم نه با اجزای تشکیلدهنده آن. در تعریف دیگر گفته شده است که فرهنگ مجموعه اعتقادات، باورها، نهادهای دینی و عرفی، زبان، سنن، آداب و رسوم، علوم و فنون و ارزشهای یک جامعه را دربر میگیرد. ارتباطات اجتماعی نمادین، پیچیده ترین وجه ارتباط فرهنگی است. هنجارهای فرهنگی معیارها و رفتارهای ثابتی است که هر گروه و یا اجتماع به لحاظ فکری و رفتاری از افراد خود انتظار دارد. فرهنگ آرمانی یا مطلوب، الگوهای رفتار تایید شده و مورد قبول و غالبا مطلقی را دربرمیگیرد; اما فرهنگ موجود، رفتارها و باورهایی است که در وضع موجود عملا بر جامعه حاکم است و کمتر اتفاق میافتد که عملکردها و رفتارهای افراد جامعه (آنچنان که هست) با فرهنگ به عنوان یک آرمان و کمال مطلوب منطبق باشد. بر طبق تعریف دیگر: فرهنگ مجموعه تدابیر، رفتارها و وسایل رایج و عمومیتیافته و پذیرفته شدهای است که به منظور پاسخ به نیازهای مادی و معنوی اعضای جامعه، شکل گرفته است.
-
صفحات 157-171
جامعه شناسان در کل سه فرایند عمومی و مرتبط با یکدیگر برای جامعه قایلند: فرایند تجمع، فرایند تفکیک یا تمایزیافتگی و فرایند پیوستگی یا انسجام. (1) منظور از فرایند تجمع، فرایندی است که واحدهای اجتماعی، اعم از افراد یا کنشگران اجتماعی و جمع های مختلف، را دور یکدیگر جمع میکند. متغیرهای عمده و مرتبط در این فرایند، سطح تراکم و شکل توزیع فضایی، اندازه و نرخ رشد جمعیت و سطح و شیوه تولید و منابع مالی، سازمانی و فنشناختی این شیوه تولید است. منظور از فرایند تمایزیافتگی، فرایندی است که تقسیمها و تمایزاتی میان واحدهای اجتماعی (کنشگران و جمعهای انسانی) ایجاد میکند. تقسیمها و تمایزاتی که به نوبه خود، و به زعم دورکیم، معلول تراکم مادی و معنوی جامعه و در نتیجه رقابت و تخصصیشدن فعالیتهاست. و منظور از فرایند پیوستگی یا انسجام، فرایندی است که واحدهای اجتماعی متمایز را به یکدیگر پیوند میدهد. چون محور اصلی بحث، خرده فرهنگها و وفاق اجتماعی است، کانون توجه خود را عمدتا به دو فرایند تمایزیافتگی و انسجام و آثار و دلالتهای آن بر موضوع مقاله حاضر معطوف میکنیم.
-
صفحات 172-199
واژه فرهنگ سیاسی، که در ابتدا هردر آن را ابداع کرد، (1) جنبه های خاصی از فرهنگ عمومی جامعه را، که به زندگی سیاسی نظر دارد، بیان میکند و به مسایلی مانند چگونه حکومت کردن معطوف است. (2) در تعریف بال «فرهنگ سیاسی، ترکیبی از امتیازها، اعتقادات، شور و احساس و ارزشهای جامعه است که با نظام سیاسی و مسایل سیاسی ارتباط دارد.» (3) نزد پای و وربا «فرهنگ سیاسی از نظام اعتقادی تجربی، نمادهای معنادار و ارزشهایی که نمایانگر کیفیت انجام فعالیتهای سیاسیاند، تشکیل مییابد». (4) آلموند و وربا کارامدترین تعریف را از فرهنگ سیاسی در کتاب فرهنگ مدنی چنین ارایه کرده اند: «الگوهای جهت گیری، (Orientation) سبتبه موضوعات سیاسی، (Political Objects) ،نظیر احزاب، دادگاه ها، قانون اساسی و تاریخ دولت. جهتگیری به معنی داشتن استعداد و آمادگی، (Predisposition) برای اقدام سیاسی است که عواملی نظیر سنت، خاطرات تاریخی، انگیزهها، هنجارها، احساسات، عواطف و نمادها این اقدامات را تعیین میکنند. جهت گیریها را میتوان به انواع مختلفی تقسیم کرد: جهت گیریهای شناختی، (Cognitive Orientations) که عبارت است از معرفت و آگاهی به موضوعات سیاسی، جهت گیریهای عاطفی، (Affective Orientations) ،یعنی عواطف و احساسات درباره موضوعات سیاسی، و جهت گیریهای ارزشی، (Evaluative Orientations) به معنی قضاوت درباره موضوعات سیاسی.»
-
صفحات 200-213
در چند دهه اخیر، فرهنگ سیاسی از مباحثی است که در حوزه علوم اجتماعی امریکایی مطرح شده است. گرچه عدهای از متفکرین علوم اجتماعی حوزه اروپایی معتقدند که نمیتوان فرهنگ را به اجزای گوناگونی مانند فرهنگ سیاسی و... تقسیم کرد، اما برخلاف، گروهی دیگر بر این باورند که تفکیک فرهنگ سیاسی از فرهنگ به شکل عام آن، نه فقط امری مفید است، بلکه در برخی از موارد، ضروری نیز خواهد بود; زیرا در این صورت، هم میتوان به جنبههای فرهنگی سیاست، مستقل از سایر وجوه سیاست پرداخت و هم ابعاد سیاسی فرهنگ را جدا از دیگر ساختهای آن مطالعه کرد. بدین ترتیب امکان بیشتری برای تحلیل نظام یافتهتر از سیاست و فرهنگ پدید خواهد آمد. همچنین آنان معتقدند که علت توسعهیافتگی و توسعهنیافتگی سیاسی و ریشه و عملکرد نهادهای سیاسی را میتوان با استفاده از مقوله فرهنگ سیاسی توضیح داد. مفهوم فرهنگ سیاسی در این رهیافت، بر مفروضات زیر مبتنی است: 1. در هر جامعه، یک فرهنگ سیاسی معین به فرایندهای سیاسی آن جامعه معنا و جهت میدهد; 2. رفتار سیاسی در یک جامعه از یک سلسله باورها، احساسها و شناختها ریشه میگیرد; 3. این باورها، احساسها و شناختها بنابر الگو و انگاره خاصی تحول مییابند نه بر حسب اتفاق; 4. فرد، این باورها، احساسها و ارزشها را درونی میکند و اینها به صورت جزیی از شخصیت افراد و منشا رفتار آنها درمیآید.
-
صفحات 214-249
احزاب سیاسی، همزاد و به تعبیری لازمه نظامهای سیاسی مردم سالار جدید (دموکراسی پارلمانی) هستند. این گونه نظامهای سیاسی نخستین بار طی چند قرن اخیر در جوامع اروپای غربی و به دنبال دگرگونیهایی در ساختمان و مناسبات اجتماعی، اقتصادی، فکری و فرهنگی این جوامع به وجود آمدند. این دگرگونیها بویژه در نحوه توزیع منابع اقتصادی طبقات و گروه های اجتماعی جدیدی را پدید آورد که موقعیت، منافع و خواسته های آنان با تداوم حکومتهای مطلقه سازگار نبود. این گروه ها به انحای مختلف، مسالمت آمیز یا خشونت آمیز، نظامهای سیاسی مطلقه را به مبارزه طلبیدند. همزمان، این فکر مطرح شد که قدرت سیاسی (حکومت) به فرد یا گروه خاصی متعلق و منحصر نیست، بلکه به همه مردم تعلق دارد. در آن هنگام، حاکمیت مناسبات سرمایه داری و تبدیل ثروت به موضوع رقابت آزاد افراد و بنگاه های اقتصادی، طبعا این باور را القا میکرد که قدرت سیاسی نیز، همچون ثروت، میتواند به موضوع رقابت آزاد افراد و گروه های مختلف تبدیل شود. به هر تقدیر، تلاشها و کشمکشهای طولانی و گوناگون برای تحقق این باورها، بالاخره به تاسیس حکومتهای مبتنی بر آرای عمومی و پیدایش نهادهایی، همچون پارلمان و سنتهایی نظیر انتخابات، انجامید. احزاب سیاسی نیز بر گرد محور این نهادها و سنتها به وجود آمدند و رفته رفته تحکیم و تثبیت شدند; زیرا رقابت افراد و گروه های مختلف برای به دستگیری یا مشارکت در حکومت و سیاست، بهترین شکل خود را در تشکل سیاسی این افراد و گروه ها یافت. به علاوه، احزاب سیاسی بتدریج کارویژه های مهم دیگری نیز از خود بروز دادند. کارویژه هایی نظیر تشکل و انسجام منافع و خواسته های گروه های اجتماعی و افکار عمومی و انتقال آنها به نظام سیاسی، تسهیل مشارکت سیاسی (بویژه برگزاری انتخابات ملی و محلی)، نظارت بر سیاستهای جاری از طریق گفتگوهای درونحزبی و یا انتقادهای بین حزبی، تسهیل انتقال مسالمت آمیز قدرت سیاسی، آموزش سیاسی جامعه و...، که همگی نقش مهمی در تثبیت و تحکیم جایگاه احزاب سیاسی و تبدیل آنها به جزء لاینفک نظامهای سیاسی مردم سالار داشته اند.
-
صفحات 251-278
اندیشه عربی پذیرفته است که همواره در دوگانگی زندگی کند و جز از دریچه این دوگانگی فراگیر در آگاهی و خرد و کنش، خود را نبیند و درنیابد: دوگانگی نو و کهن، سنت و مدرنیسم، بنیادگرایی و روزآمدی، دینی و سکولار... همه کوششهای نظریای که به این بحران میپردازند، یا بر یک سوی این تقابل تاکید میکنند و سوی دیگر را به تغافل میپوشانند و یا از ضرورت سازگاری میان دو سوی آن دم میزنند. شمار اندکی از این پژوهشها به ژرفای این تقابلهای دوگانه نفوذ میکنند و اسباب پنهانی را که در ورای آنها نهفتهاند میکاوند و منابع حیات و دوام آنها را جستجو میکنند. بدین ترتیب، اندیشه نظری عربی در دهههای گذشته همواره این دوگانگی را به منزله واقعیتی ثابت و غیرطبیعی مفروض گرفته و خود در کار آفرینش و بازآفرینی مستمر آن، کوشیده است. سبب این امر آن است که اگر نه همیشه، دست کم در پارهای اوقات، روش پژوهش اندیشه و فرهنگ در جهان عرب، روشی رقابتی (ایدیولوژیک) است و بر پایه اثبات دیدگاههای معینی چون سنتگرایی و نوگرایی و دفاع از آنها در برابر دشمن پندارین میایستد و بندرت میتواند از این اثباتها و ارزش داوریهای برآمده از آن فراتر گذرد و به کشف قوانین این دوگانگی دستیابد، و یا آنها را بر مرکب تردید و پرسش بنشاند. جز با روش تحلیل تاریخی و رهیافت علمی که به مناقشه در راستی و ناراستی بر نهادههای مدرنیسم و بنیادگرایی نمیپردازد نمیتوان از این رقابتبرگذشت. این روش و رهیافتسرچشمه این دوگانگی را، هم در آگاهی و هم در واقعیت میکاود و نیز کارکرد آن را در زندگی اجتماعی و سیاسی بررسی میکند.
-
صفحات 279-312
انتظار بشر از دین در شمار مسایل مهم و خطیری است که تامل در آن بس سودمند است و هرگونه سخنی در باره آن مشروط به درک درست صورت مساله است. این مکتوب به انگیزه نگاهی دوباره به این بحث تحریر شده است و در آن صرفا از ضرورت طرح این مساله و نقش حیاتی آن در دین شناسی و دینداری دفاع میشود. در این نوشته، سودای تاملی دوباره در این مساله را داریم و بیشتر به شرح و بسط نکاتی میپردازیم که در رفع ابهام از صورت مساله، تبیین دقیق معنای آن و تحریر محل نزاع، سودمند است. چنانکه میدانیم نخستین گام در بررسی یک مساله، داشتن تصویری واقع بینانه، جامع و بیطرفانه از آن است. پرداختن به خاستگاه های یک بحث از نظر منطقی، فقط تا آنجا پذیرفتنی است که به خلط انگیزه و انگیخته نینجامد و صرفا به منظور فهم بهتر و عمیق تر مساله انجام شود; اما اگر قرار باشد که ریشهیابی این خاستگاه ها به تحریف صورت مساله بینجامد و بر داوری عقل درباره پاسخ دیگران تیرگی افکند، درحقیقت، نوعی مغالطه محسوب میشود. پرداختن به فحواها و لوازم مساله نیز به شرط آنکه بی غرضانه و منصفانه صورت بگیرد و در پی این نباشد که اصل مساله را زیر سوال برده و از طرح جدی آن جلوگیری کند، کار بجا و شایسته ای است.