فهرست مطالب

فصلنامه نقد و نظر
پیاپی 3-4 (تابستان و پاییز 1374)

  • ویژه دفاع عقلانی از دین 2
  • تاریخ انتشار: 1374/06/11
  • تعداد عناوین: 21
|
  • سرمقاله
  • و اما بعد
    سردبیر صفحه 1
  • اقتراح
  • دفاع عقلانی از دین (قسمت دوم) در نظر خواهی از دانشوران: غلامرضا اعوانی، رضاداوری، جعفر سبحانی، محمد لگنهاوزن، مصطفی ملیکان
    صفحه 2
  • مقالات
  • آیات الهی فراخوانی به تعقل یا ایمان
    محسن جوادی صفحه 9

    این مقاله به قصد توضیح شناخت‏ خداوند ازطریق آیه‏ های او و تحلیل ماهیت این نوع ‏شناخت نگاشته شده است. نویسنده بابررسی چهار تفسیر برای شناخت آیه‏ ای(علمی، فلسفی، تعبیر دینی، تذکر) نتیجه می‏گیرد که دو تفسیر شناخت آیه ‏ای را در قالب استدلال گنجانده و دو تفسیر دیگر ماهیت‏ شناخت آیه‏ ای را غیراستدلالی می‏داند. نویسنده در پایان مقاله سه تفسیر از شناخت آیه ‏ای را قابل جمع می‏داند و تعدد این تفسیرها را برحسب تنوع ساحتهای وجودی خود انسان موجه و تفسیر جان هیک از شناخت آیه‏ ای (تعبیر دینی) را نادرست می‏داند. قرآن کریم در آیات فراوانی آدمی را به توجه به خلقت آسمان و زمین و حیوانات و خلقت انسان فرا می‏خواند: «افلم ینظروا الی السماء فوقهم کیف بنیناها و زیناها» «فانظر الی آثار رحمه‏ الله کیف یحیی الارض بعد موتها» «فلینظر الانسان مما خلق. خلق من ماء دافق...» و از سوی دیگر تمام این مخلوقات از نظر قرآن آیات الهی هستند: «کذلک یحیی الله الموتی و یریکم آیاته‏» «و من آیاته ان خلقکم من تراب ثم اذا انتم بشر تنتشرون‏» «و من آیاته ان یرسل الریاح مبشرات‏».

  • عقلگرایی و نصگرایی در کلام اسلامی
    محمدتقی سبحانی صفحه 13

    چگونگی رویارویی متکلمان اسلامی با مساله عقل و وحی موضوعی است که نویسنده این مقاله به بررسی آن پرداخته و دو سوی افراط و تفریط آن را نشان داده است. در این مقاله نصگرایی اهل حدیث، عوامل پیدایش عقلگرایی، عقلگرایی در ماتریدیه و غزالی، رویارویی عقلگرایی و نصگرایی در سده ‏های متاخر، عقلگرایی در شیعه امامیه مورد بحث و بررسی واقع شده است. اگرچه رگه ‏های بحث در سده ‏های متاخر و معاصر نشان داده شده است، ولی دامنه تحلیل به شش قرن اولیه هجرت متمرکز شده است. آنچه درپی می‏آید نگاهی است گذرا به چگونگی رویارویی متکلمان مسلمان با مساله پردامنه «عقل‏» و «وحی‏». سخن گفتن از موضوعی چنین گسترده و بس پرپیچ و تاب، آن هم در یک مقاله‏کوتاه، جرات و جسارت بسیار می‏خواهد. بویژه آنکه در این زمینه تحقیقات اندکی صورت گرفته و همین نکته مسوولیت نویسنده را دشوار می‏سازد. این نوشتار، گذشته از یک گزارش تاریخی، چند پیام اصلی دارد که یادآوری آن را پیشاپیش مناسب می‏دانم. چنانکه خواهیم دید، تلاش برای حل مساله عقل و وحی و جمع میان «دینداری‏» و «خردباوری‏» از نخستین و مهمترین مشغله ‏های ذهنی متفکران مسلمان بوده است; خواه آنانکه داوری عقل را در شناخت دین ارج می‏ نهادند و خواه کسانی که دین را در فراسوی دریافتهای عقل می‏ نشاندند و عقل خویش را در فهم دین یکسره معاف می‏داشتند. به هرحال هر دو نشان داده‏اند که سخت دلشمغول این مساله هستند و تا پایان نیز خارخار این پرسش، آرامش اندیشه را بر آنان حرام کرده است. کشاکش میان عقل و دین چیزی نیست که انسان دردمند آزاده را بسادگی رها سازد. اگر عقل ریشه در گوهر و ذات آدمی دارد، دین نیز با بنیادی‏ترین و نهایی‏ترین حقیقت و دلبستگی انسان پیوند می‏خورد. دین را در محدوده تنگ تجربه و خرد بشری محبوس کردن همان قدر ساده‏اندیشی است که عقل را به چند حکم و ضابطه کلی تحویل بردن. از کوششهای فراوان دانشمندان اسلامی در سازش میان عقل و دین، که تنها اندکی را در این مقاله بازگفته‏ ایم، این نکته را می‏توان آموخت که تنها با یک حکم کلی و یک راه حل ساده نمی‏توان بر این داستان پرماجرا نقطه پایان گذاشت.

  • گفتگو
  • دین و هگل
    سید جواد طباطبایی صفحه 18
  • نقد کتاب
  • نقبی به کتاب فلسفه الفکر الدینی بین الاسلام و المسیحه
    سید حسن اسلامی صفحه 19
  • الموجز
    صفحه 20
  • کتابشناسی
  • کتابشناسی توصیفی تاریخ ادیان
    محمد اسفندیاری صفحه 21
  • مقالات
  • حسین مدرسی طباطبایی ترجمه: هاشم ایزدپناه صفحات 30-41

    فرآیند تکوین اندیشه کلامی در جامعه اسلامی و نقش عقل در این میان، از مباحثی است که در این مقاله مورد بررسی قرار گرفته است. به باور نویسنده برای متکلمان سنی، عقل و استدلال عقلانی مرجع تصمیم گیرنده نهایی بود و برای متکلمان شیعه، عقل ابزار بود و نه منبع. و این مشخصه اصلی تا اواسط قرن سوم هجری در شیعه باقی مانده بود. با این همه علت عنایت ایمه به متکلمین، دفاع آنان از اصول مکتب تشیع بوده است. هرچند ایمه به آنان خاطرنشان می‏ساختند که دین قلمرو وحی است و نه عقل. بحثها و مناظرات کلامی در مباحثی مانند جبر و قدر و صفات باری، خیلی زود در جامعه اسلامی آغاز شد. این مساله تا حدودی به سبب شیوه طرح این مباحث در قرآن کریم بود که گاه در نظر اول موجب توهم تعارض میان آیات مختلف است، و قسمتی نیز به سبب برخورد افکار مسلمانان با مذاهب غیر اسلامی از راه افراد تازه مسلمان یا تماس با غیر مسلمانان بود. گزارشهایی در منابع هست که بر مبنای آن مشاجرات کلامی بر سر مساله جبر و قدر از زمان پیامبر اکرم(ص) آغاز شده بود (2) . شاید این گزارشها قابل اثبات نباشد، ولی بنا به گزارشهای قابل اطمینان‏تری، این گونه بحثها بیست و چند سال پس از رحلت آن حضرت در مکانهایی مانند کوفه (3) و بصره (4) بسیار رایج‏بود و بزودی بحثهای دیگری را در مورد مباحث کلامی دیگر به دنبال آورد و سرانجام به پدیدار شدن مذاهب و فرق کلامی گوناگون در جامعه اسلامی انجامید. بر اساس نقل منابع سنی، عمر، خلیفه دوم، با هر گونه بحث در مباحث مذهبی، حتی با سوال و تفحص از معنی عبارات و کلمات مشکل در قرآن، مخالف بود و خود هرگز درگیر چنان مباحثی نمی‏شد (5) و کسانی را که درگیر می‏شدند مجازات و تبعید می‏کرد (6) . به پیروی از او بیشتر بزرگان اهل سنت نیز با مباحثات کلامی مخالفت کرده (7) و آن را همواره مباحثی غیر اسلامی، با ریشه یهودی یا مسیحی، تلقی می‏کرده‏اند (8).

  • محمد مجتهد شبستری صفحات 42-61

    نویسنده در این مقاله کلیات فرآیند فهم متون، اعم از دینی و غیر دینی، را آنچنانکه در دانش هرمنوتیک مطرح است تحلیل کرده و در این تحلیل روی سه مساله اساسی تاکید نموده ‏است: (1) فهم هر متن به تفسیر آن موقوف است. (2) تفسیر خاستگاه های انتقادی دارد. (3) تفسیر و فهم هر متن مقدمات و مقومات اجتناب‏ ناپذیری دارد که مهمترین آنها عبارتند از: الف. پیش دانسته‏ ها و پیش ‏فهم‏ های مفسر ب.علایق و انتظارات هدایت کننده مفسر ج.پرسش مفسر از تاریخ د.کشف مرکز معنای متن ه.ترجمه معنای متن در افق تاریخی مفسر. نویسنده ضمن توضیح این مراحل مشکل اصلی هر کدام از آنها را یادآور شده و در مقام استنتاج از تحلیل خود این دعوی را مطرح کرده که فهم صحیح هر متن(اعم از دینی و غیر دینی) به تنقیح کامل مقدمات و مقومات تفسیر و فهم آن متن موقوف است. فهمیدن گونه‏ای شناخت است. خواندن یک متن یا شنیدن یک گفتار غیر از فهمیدن آن است و ممکن است‏شخصی سخنی را بشنود یا متنی را بخواند، ولی آن را نفهمد. پس از رویارویی با یک متن یا گفتار می‏توان با آن دو گونه برخورد کرد: یک گونه برخورد، تبیین آن متن یا گفتار به عنوان یک «پدیده‏» است; در روش تبیین، ارتباطاتی را که پدیده از آنها ناشی شده با استفاده از «قواعد مربوط‏» توضیح می‏دهند و معلوم می‏کنند که این پدیده چگونه واقع شده است. برخورد دیگر تفسیر آن متن یا گفتار و فهمیدن آن است. با عمل تفسیر، متن یا گفتار شفاف می‏شود و «معنای‏» خود را نشان می‏دهد. تفسیر بر این پیش‏فرض مبتنی است که خواندن و شنیدن یک متن یا گفتار، گرچه مدلولات کلمات و جملات آنها معلوم باشد آنچه را متن و گفتار در خود پنهان دارند آشکار نمی‏گرداند. این امر پنهان را تنها با تفسیر می‏توان آفتابی و برملا کرد.

  • سورن کرکگور ترجمه: مصطفی ملیکان صفحات 62-81

    متن اول برگرفته است از کتاب تعلیقه غیرعلمی نهایی‏ءء به قلم فیلسوف دانمارکی، سورن کرگگور (1813-1855)، پدر اگزیستانسیالیسم. کرگگور روایت تندروانه‏ای از اصالت ایمان (فیدییزم) ارایه می‏کند که به موجب آن ایمان نه فقط برتر از تعقل ست‏بلکه، به یک معنا، مخالف آن است. ایمان، و نه تعقل، عالی ترین فضیلتی است که انسان بدان نایل تواند آمد. ایمان شرط لازم کمال انسانی، به عمیقترین معنای آن، است. کرگگور استدلال می‏کند که کسی که سعی دارد تا ایمان دینی خود را بر اسناد و مدارک عینی یا تعقل مبتنی سازد اساسا برخطاست. این کار هم بیهوده است (نتیجه ‏بخش نخواهد بود) و هم امری است نامطلوب (شخص را باز می‏دارد از اینکه به وظیفه اصلی‏اش، که افزایش ایمان است، عمل کند). سپس، نظریه‏ای در باب انفسی بودن می‏پردازد که در آن ایمان جایگاهی اصیل دارد. حتی اگر به سود خداباوری یا مسیحیت‏برهان قاطعی می‏داشتیم، خواستار آن نمی‏بودیم; زیرا چنین یقین عینی‏ای این امر خطیر را از صورت یک سیر وسلوک دینی بیرون می‏آورد و آن را به مجموعه‏ ای از یقینهای ریاضی کسالت ‏آور فرو می‏کاهد. مساله‏ای که در مقام بررسی آنیم حقیقت (1) مسیحیت نیست، بلکه نسبت (2) فرد انسانی (3) با مسیحیت است. بحث ما درباره حرص و ولع نظام ساز محققان به تنظیم حقایق مسیحیت در قالب مقولات شسته ‏رفته نیست، بلکه درباره ارتباط (4) شخصی فرد با این آیین است; ارتباطی که برای فرد دقیقا کششی بی نهایت دارد. به تعبیر ساده، سمن، یوهانس کلیماکوس (5) ، که در این شهر به دنیا آمده‏ام، الآن سی‏ساله‏ام، مثل بیشتر مردم، انسانی محترمم، تصور می‏کنم که یک خیر اعلی’، که سعادت ابدی‏اش می‏خوانند، در انتظار من است، چنانکه در انتظار خدمتکار و استاد دانشگاه هم هست. شنیده‏ام که مسیحیت طریق وصول به آن خیر است، و از این رو می‏پرسم: من چگونه می‏توانم ارتباطی درست‏ با مسیحیت ‏برقرار کنم؟

  • رابرت مری هیوآدامز ترجمه: مصطفی ملکیان صفحات 82-103

    در متن دوم، رابرت مری هیو آدامز، استاد فلسفه دانشگاه کالیفرنیا (2) ، در لس آنجلس (3) ، سه دلیل کرگگور را بر ضد دلیل آفاقی در دین که در متن اول آمده‏اند بررسی می‏کند. وی، اگرچه ژرفبینی کرگگور را قدر می‏نهد، استدلال می‏کند که آن نوع از اصالت ایمان که مقبول کرگگور است اشکالات عدیده‏ای دارد. سه دلیلی که آدامز [در نوشته کرگگور] تشخیص می‏دهد دلیل تقریب و تخمین، دلیل تعویق، و دلیل شورمندی نامیده شده‏اند. گاهی گفته می‏شود که در سرشت‏خود ایمان دینی چیزی هست که استدلال آفاقی در تایید آن را بیهوده یا نامطلوب می‏سازد، حتی اگر استدلال مقبولیت معتنابهی هم داشته باشد. تعلیقه غیر علمی نهایی سورن کرگگور احتمالا سندی است که معمولا از آن به عنوان سندی که ارایه کننده این نظر است‏یاد می‏کنند. در جستار حاضر سه دلیلی را که به سود این نظر اقامه شده‏است مورد بحث قرار می‏دهم و آنها را دلیل تقریب و تخمین (4) ، ، و دلیل شورمندی (6) می‏نامم. نظرم این است که هر سه دلیل را می‏توان در تعلیقه یافت. می‏کوشم تا نشان دهم که دلیل تقریب و تخمین دلیلی است ضعیف. اما دو دلیل دیگر را به آن آسانی نمی‏توان رد کرد. به عقیده من، این دو دلیل نشان می‏دهند که خود نتیجه‏ای که کرگگور گرفته است، یا چیزی مانند آن، واقعا از دل تصور خاصی از متدین بودن برمی‏آید تصوری که جاذبیتی دارد، هر چند خود من، بنا به ادله‏ای که باختصار خواهم آورد، حاضر به قبول آن نیستم.

  • محمد لنگهاوزن ترجمه: سید محمود موسوی صفحات 104-122
  • غلامحسین ابراهیمی دینانی صفحات 122-132

    نویسنده در آغاز به طرح مساله اسما و صفات حق تعالی پرداخته و می‏گوید: این مساله و کیفیت آن بین متکلمان از یکسو و حکما از سوی دیگر مورد اختلاف است. به نظر قاضی سعید اقوال در این باب به دو قول بازگشت می‏کند: زیادت صفات بر ذات و عینیت صفات با ذات. سپس هر دو قول نقد شده است. به نظر قاضی سعید اگر کسی به ممکن نبودن شناخت درباره اسما و صفات حق باور نداشته باشد، نه تنها از ادراک درست‏برخوردار نیست، بلکه از انصاف و صفات انسانی نیز دور است. در لابلای مقاله به دو جریان فکری، صدرالمتالهین و ملارجبعلی تبریزی، اشاره شده است. قاضی سعید به‏پیروی از ملارجبعلی تبریزی قایل به اصالت ماهیت و اشتراک لفظی وجود بین واجب تعالی و ممکنات ‏است. در میان شاگردان برجسته ملا رجبعلی تبریزی، از عارف متاله، قاضی سعید قمی و برادرش محمدحسن قمی (1) می‏توان نام برد. قاضی سعید قمی از محضر درس ملامحسن فیض کاشانی بهره برده و در خلال آثارش از او به عنوان استاد نام برده است. ولی حقیقت این است که این عارف متاله بیش از آنکه از اندیشه‏ های فیض کاشانی بهره ‏مند شود، تحت تاثیر مواضع فکری ملا رجبعلی تبریزی بوده است. قاضی سعید دارای آثار متعدد و ارزنده ‏ای است که در خلال آنها مسایل بدیعی را مطرح ساخته است. او در جمع میان فلسفه و دین کوشش فراوان کرده و درهمه این موارد مذاق عارفانه خود را اساس و ملاک کار قرار داده است. از جمله مسایل اساسی و مهمی که قاضی سعید آن را مطرح کرده و به طور مکرر درباره آن سخن گفته است، مساله اسما و صفات حق تعالی را باید نام برد. بر اهل بصیرت پوشیده نیست که این مساله و کیفیت آن بین متکلمان از یکسو و حکما از سوی دیگر همواره مورد اختلاف بوده است. البته در میان متکلمان نیزراجع به این مساله اتفاق نظر وجود ندارد و هر گروهی به نوعی در این باب اتخاذ موضع‏کرده‏اند.

  • احمد نراقی صفحات 150-165

    امروزه بسیاری از منتقدان اندیشه دین به جای آنکه حقانیت اعتقادات دینی را محل تردید بدانند، معقولیت آن اعتقادات را مورد تردید قرار می‏دهند. نویسنده در این مقاله، معقولیت اعتقادات دینی، خصوصا وجود خداوند را به عنوان محوری‏ترین اعتقاد دینی، بر پایه تقریری از نظریه فطرت(نظریه الوین پلنتینجا) استوار و مبانی معرفت‏ شناختی این مدعا را تبیین کرده‏ است. به باور قرینه‏ گرایان، هیچ دینی مقبول نیست، مگر آنکه معقول باشد و هیچ دینی معقول نیست، مگر آنکه موید به قراین باشد. درپایان مقاله تذکر داده ‏شده است که این تقریر از نظریه فطرت، تقریری مامت‏یافته نیست و مشکلات معرفت ‏شناختی آن همچنان مورد بحث دانشوران معاصر است. 1. دانشوران مسلمان از نظریه فطرت برای تحکیم مدعیات گوناگونی بهره‏جسته‏اند. به طور کلی، نظریه فطرت در دو حوزه متفاوت طرح شده است: 1-1. حوزه امور اعتباری، بویژه مسایل حقوقی و اخلاقی: در این عرصه، کوشش بر آن بوده است که با استناد به نظریه فطرت برای پذیرش و مقبولیت دستگاه احکام و تکالیف حقوقی و اخلاقی دین، مبنایی خردپسند و استوار فراهم آورند. در این حوزه، «فطری بودن‏» دین دست‏کم دو تفسیر متفاوت یافته است: 1-1-1. تفسیر نخست، در ابتدا برای تمامی انسانها طبع و سرشت واحد، ثابت و مشترکی را فرض یا اثبات می‏کند و سپس بر مبنای آن، «فطری بودن‏» دستگاه حقوقی و اخلاقی دین را تبیین می‏کند. در اینجا «فطری بودن‏» به معنای ملایمت‏با طبع است. این تفسیر در میان دانشوران مسلمان رای شایع و غالب است. 2-1-1. تفسیر دوم، «فطری بودن‏» دین (و به طور اخص، دستگاه احکام و تکالیف حقوقی و اخلاقی آن) را به معنای «انسانی بودن‏» آن می‏داند. در اینجا مقصود از «انسانی بودن‏»، نفی «تکلیف مالایطاق‏» است. به بیان دیگر، در این تفسیر، دین فطری است; به این معنا که حد طاقت‏بشری و حقوق طبیعی و اولیه انسانها را ملحوظ می‏دارد. (1) 2-1. حوزه امور غیر اعتباری: نظریه فطرت در این عرصه در دو سطح متفاوت مورد استفاده قرار گرفته است: 1-2-1. استفاده وجودشناختی (2) : پاره‏ای از دانشوران کوشیده‏اند تا با استناد به نظریه فطرت، موجودیت موجودی خاص (مانند خداوند) را در عالم بیرون، یا موجودیت کیفیت وجودی خاصی (مانند گرایش و قوه خداجویی) را در عالم درون انسان به اثبات برسانند. به بیان دیگر، نظریه فطرت در این سطح، ناظر به موجودات عالم و لذا نظریه‏ای در حوزه وجودشناسی است. 2-2-1. استفاده معرفت‏ شناختی (3) : نظریه فطرت در این سطح، ناظر به‏اعتقادات است، نه موجودات از آن‏حیث‏که‏موجودند. اما استفاده معرفت‏ شناختی از این نظریه هم در دو سطح امکان‏پذیر است: الف. اثبات حقانیت اعتقادات دینی به مدد نظریه فطرت: بسیاری از منتقدان اندیشه دینی صدق اعتقاد به وجود خداوند و حقانیت دین را مورد تشکیک جدی قرار داده ‏اند. در مقابل، پاره‏ای از دانشوران دینی کوشیده‏اند به مدد نظریه فطرت از حقانیت اعتقادات دینی دفاع کنند. اساسی‏ترین مطلوب دانشوران دینی در این مقام، آن بوده است که نشان دهند اعتقاد به وجود خداوند (به عنوان محوری‏ترین اعتقاد دینی) فطری است; به این معنا که اثبات حقانیت و صدق آن، محتاج قرینه و برهان نیست. ایشان برای تحکیم این مدعا دلایل و براهین متعددی اقامه کرده‏اند و از جمله تمسک به «علم حضوری‏» و استناد به «درک وجدانی‏» را برای حصول آن مطلوب، کارساز دانسته‏اند. ب. اثبات معقولیت اعتقادات دینی: امروزه بسیاری از منتقدان اندیشه دینی به جای آنکه حقانیت اعتقادات دینی را محل تردید بدانند، معقولیت آن اعتقادات را مورد تشکیک قرار می‏دهند. به بیان دیگر مدعی می‏شوند که اعتقاد به وجود خداوند و پذیرش حقانیت دین اساسا امری نامعقول و خردناپسند است. بنابراین اگر فرض نامعقولیت اعتقادات دینی پذیرفته شود، بحث درخصوص صدق و کذب آن اعتقادات زاید خواهد شد. روشن است که بحث درباب معقولیت اعتقادات دینی بربحث در خصوص صدق و کذب آن اعتقادات تقدم دارد. البته معقولیت‏یک اعتقاد ضامن صدق آن نیست، اما اثبات صدق آن اعتقاد، مستلزم فرض معقولیت آن است.

  • محمدتقی فاضل صفحات 166-183

    نویسنده با طرح این سوال که آیا می‏توان از تمام گزاره‏های دینی، اعم از انشایی و اخباری، دفاع عقلانی کرد یا نه، به تاریخچه بحث در جهان اسلام می‏پردازد. نویسنده این سوال را مطرح کرده که آیا مفهوم عقل در قاموس دینی و در آیات و روایات همان مفهوم فلسفی وعلمی است؟ سپس برای جواب به این سوال به تعاریف عقل فلسفی و عقل در کتاب و سنت پرداخته و نتیجه گرفته که عقل در قرآن ملازم ایمان و عشق و عاطفه است و تعقل در قرآن به معنای تدبر در امور است. نویسنده به این باور است که این تفاوت فاحش با عقلی دارد که بخواهد از طریق تشکیل صغرا و کبرا به نتیجه برسد. بنابراین دفاع عقلانی از دین به معنای نظری مقدور نیست، بلکه مطلوبترین راه برای تبیین مبانی و معارف دین راه عملی خواهد بود. پایان بخش مقاله درباره دفاع عقلانی از دین در مغرب زمین‏است. قلمرو عقل آدمی در عرصه معارف دینی تا کجاست؟ آیا عقل انسانی توان تجزیه و تحلیل گزاره ‏های دینی را دارد؟ آیا می‏توان با ابزار منطق، که سلاح عقل است، از تمام گزاره‏ های دینی، اعم از انشایی و اخباری، دفاع عقلانی کرد و آنها را به تعبیر فلسفه «تحلیل زبانی‏» معنا دار ساخت تا بدین سان میان دین و عقل تضاد و چالشی رخ ندهد و دینداران و فیلسوفان همدگر را برتابند و عقل و دین را عرصه معرفت ‏با تلایم و سازش در آغوش هم جای دهند.

  • رضا برنجکار صفحات 184-204

    نویسنده با بررسی معانی لغوی و اصطلاحی عقل،به تفاوت عقل اصطلاحی و عقل به کار رفته در قرآن و سنت از ناحیه وجودشناختی و معرفت‏ شناختی پرداخته است. در بخشی از مقاله با طرح صورتهای مختلف تعارض عقل و وحی به مباحثی بدین قرار اشاره رفته است: ارتباط روح و عقل، زمان بهره‏ مندی از عقل و کمال آن، درجات عقل، حجیت عقل، ارتباط اراده و عقل، محدوده داوری عقل و دین، تعارض عقل فطری با نقل قطعی، تعارض عقل اصطلاحی با نقل قطعی. اغلب مباحث طرح شده در شماره دوم مجله نقدونظر درباره عقل و دفاع عقلانی از دین و ارتباط عقل و وحی بود. روشن ساختن معنای عقل و مشخص کردن حدود آن، از مهمترین و اولیترین بحثهاست و حل منطقی و درست‏ بسیاری از منازعات اعتقادی در گرو ارایه تصویر روشنی از آن است. از این رو انتخاب مساله عقل در شماره‏های نخستین مجله‏ ای که سمت و سوی آن در حوزه مباحث اعتقادی و کلامی است، کاری است‏ شایسته و بجا. چنانکه در سرتاسر اظهارات و نوشته‏های مندرج در مجله دیده می‏شود، نویسندگان در ضمن بحث معانی متفاوتی را از عقل مراد می‏کنند و گاهی نیز خود بر این اختلاف معانی تصریح می‏کنند. از جمله این معانی می‏توان از این موارد نام برد: «مجموعه علوم و معارف بشری‏»، «عقلی که نه محدود به روش های علوم طبیعی و نظری است و نه در بند قوانین منطق و مابعدالطبیعه ارسطویی‏»، «عقل ظاهربین و جزوی‏»، «عقل الهی و کلی‏»، «قوه ‏ای که همه یا تقریبا همه انسانها از آن بهره‏ مندند و احکامش مورد قبول عمومی و همگانی است‏» و بالاخره «قوه ‏ای که مسایل دنیوی را حل می‏کند.» (1) یکی از استادان محترم ضمن بیان این مطلب که عقل افلاطون و ارسطو، عقل متکلمان، عقل فارابی و ابن‏سینا و دکارت و... با هم فرق می‏کنند، بحق اظهار فرموده‏اند. «همه کسانی که دم از عقل و منطق می‏زنند، صورتی از عقل را، هرچند به ابهام و اجمال، در نظر دارند. البته آن عقل را عقل مطلق یا عقل اصلی و اصیل می‏دانند و اصلا درباب عقل بحث نمی‏کنند و چه خوب بود بحث می‏کردند». (2)

  • میکائیل پیترسون، امیرعباس علی زمانی صفحات 233-253

    نویسنده با طرح این مساله که اصل وجود ارتباط عقل و وحی محل تردید و شبهه نیست، به بحث در میزان دخالت عقل و قلمرو و کیفیت آن پرداخته است. در این مقاله سه دیدگاه مهم درباره عقل و دین ارزیابی می‏شود: دیدگاه عقلگرایی افراطی، دیدگاه ایمانگرایی، دیدگاه عقلگرایی انتقادی. براساس دیدگاه عقلگرایی افراطی «برای اینکه یک مجموعه باور دینی به طور عقلانی و درستی پذیرفته شود، باید اثبات صدق آن سیستم باور ممکن باشد.» دیدگاه ایمانگرایی معتقد است که سیستمهای باور دینی در معرض ارزیابیها و نقد و بررسیهای عقلانی قرار ندارند و نباید هم آنها را در معرض چنین نقادیهایی قرار داد. دیدگاه عقلگرایی انتقادی معتقد است که ارزیابی و بررسی سیستمهای باوردینی امری است ممکن و شدنی، بلکه هیچ راه گریزی از آن وجود ندارد. اولین نکته‏ای که در این بحث‏باید بدرستی روشن شود، این است که سوال اصلی و محوری این بحث چیست؟ آیا بحث‏بر سر «اصل دخالت عقل‏» در فهم، اثبات یا انکار و تفسیر مدعیات دینی است؟ یا اینکه آنچه محل تردید و سوال می‏باشد، کیفیت و میزان این دخالت است (روش دخالت و حوزه و قلمرو آن)؟ به عبارت دیگر، آیا محل نزاع اصلی در بحث عقل و ایمان، اصل وجود ارتباط بین این دو می‏باشد و یا اینکه «اصل وجود ارتباط‏» محل شبهه و تردید نیست و همه بحث در «میزان دخالت عقل و قلمرو و کیفیت آن‏» است؟ یا اینکه هر دو امر، هم اصل دخالت عقل و هم چگونگی دخالت و قلمرو آن، محل شک و تردید است؟ به نظر می‏رسد که با اندک مطالعه‏ای در نظریات علمی متفکران متدین و سیره عملی جوامع دینی روشن گردد که: اولا در همه جوامع دینی، متدیننان به نحوی از انحا عقل را در جریان تفهیم و تفهم باورهای دینی به کار برده و از ثمره این شجره طیبه استفاده می‏کنند و در سایه آن آرامش می‏یابند. به عنوان مثال همه جوامع دینی در مقام آموزش «سیستم‏» باورهای دینی‏» (1) به فرزندان خود و یا در مقام دعوت ابتدایی دیگران به دین (در رابطه با نومتدیننان) از عقل و آموزشهای عقلانی در اثبات یا تفسیر باورهای دینی استفاده می‏کنند.

  • اتین ژیلسون ترجمه: محمد محمدرضایی صفحات 254-271

    نویسنده در این مقاله به بررسی نظریات توماس آکویناس درباره تعلیم مقدس می‏پردازد. منظور او از تعلیم مقدس همه علوم و معارفی است که معلم آنها خداست و کتاب مقدس شایسته این عنوان است. آکویناس بر این باور است که برای رستگاری انسان ضروری است‏حقایق خاصی که فراتر از عقل است، از طریق وحی الهی برای انسان آشکار شود. حقایق درباره خدا، آنچنان که عقل قادر به شناختن آن باشد، فقط توسط افراد معدود قابل شناخت است; آن هم پس از مدتهای طولانی و همراه با خطاهای فراوان. بنابراین ضروری است که انسانها حقایق الهی را از طریق وحی بیاموزند. در این مقاله عناوینی نظیر: ضرورت وحی، قلمرو عقل و وحی، الهیات و تعلیم مقدس، شرافت تعلیم مقدس و تقدم آن بر علوم دیگر هنگام تعارض، بحث گردیده است. اولین موضوعی را که قدیس توماس اکویناس در کتاب «کلیات کلام‏» مطرح می‏کند، درباره قلمرو و ماهیت تعلیم مقدس (1) است. منظور توماس از این تعبیر، مجموعه‏ ای از تعالیم است که به سبب داشتن منشا الهی، مقدس شده‏اند; و به طور خلاصه، مجموعه‏ ای از تعالیم و دستورات است که معلم آنها خداست. بی‏تردید کتاب مقدس شایسته این عنوان است، زیرا متضمن عین کلام خداست. با وجود این، همان طور که خواهیم دید، قلمرو این عنوان شامل همه چیزهایی است که تحت هر شکلی حقیقت‏خود را از وحی الهی گرفته‏اند و یا با وحی در جهت هدف مقرر الهی‏ اش تشریک مساعی دارد. مشخصه موضع توماس آکویناس این است که اولین سوال او درباره تعلیم مقدس، باید سوال از ضرورت آن باشد; مانند: آیا ضروری بود که خداوند انسانها را تعلیم دهد؟ آیا ضروری بود که خداوند مجموعه ‏ای از تعالیم را که ما آنها را «تعلیم مقدس‏» می‏نامیم از طریق وحی به انسانها ابلاغ کند؟ این سوال، مستلزم امکان یک شبهه است و دلیل بر امکان چنین شبه ه‏ای، دقیقا این است که قبلا مجموعه‏ ای از تعالیم که همه قلمرو معرفت انسانی را فرامی‏گرفت‏یعنی «فلسفه‏» و یا آن گونه که خود توماس ترجیح می‏دهد که آن را «علوم فلسفی‏» (2) بنامد، وجود داشته است; یعنی مجموعه‏ ای از رشته ها یا علوم که فلسفه را تشکیل می‏دهند. استدلال دوم از نخستین مقاله از کتاب «کلیات کلام‏»، این موضوع را با عباراتی بسیار رسا، برای فلسفه بیان می‏کند که حتی امروز نیز نمی‏توان مطلبی بیش از آن در حمایت از فلسفه گفت. او می‏نویسد: «شناخت، تنها می‏تواند با هستی مرتبط شود; زیرا هیچ چیزی را نمی‏توان شناخت، مگر حقیقت، که قابل تحویل به هستی است. اما هر چیزی که هست، در علوم فلسفی بررسی می‏شود، حتی خود خدا; آنچنان که بخشی از فلسفه که «الهیات‏» یا «علم الهی‏» نامیده می‏شود; همان طور که از کلام ارسطو در مابعدالطبیعه، آشکار است. بنابراین با داشتن علوم فلسفی دیگر نیازی به تعالیم دیگر نیست.»

  • مهدی خلجی صفحات 272-283

    نویسنده با بررسی فیلم یک داستان ساده، نگرش انسان مدرن به هستی و رویدادها را مورد اشاره قرار داده و به این باور رسیده است که پرسشهایی چون یقین، خرد و روابط درهم پیچیده امور، تفاوتهای انسان مدرن و سنتی را تشکیل می‏دهد. ایشان برای طرح مساله اعتبار خرد ونسبت آن با دین، خرد را به معنایی که در جهان مدرن مراد می کنند به همراه پاره‏ای از پیامدهای آن به خواننده نشان‏داده است و با جمع‏بندی نسبت‏ خرد با دین به این نتیجه می رسد که شکافی که مدرنیسم در دین و باور سنتی ما پدید آورده، رو به گستردگی دارد و دعاوی آنان چیزی غیر از دعاوی پیشینیان ماست. «ما آدمیان بزرگترین نعمت‏ها را در پرتو دیوانگی بدست می‏آوریم و مرادم آن دیوانگی است که بخشش الهی است... قدر و منزلت دیوانگی در نظر پیشینیان والاتر از مرتبه هشیاری بوده است زیرا دیوانگی بخششی است الهی و حال آنکه هشیاری جنبه انسانی دارد.» (1)

  • ابوالقاسم فنایی صفحات 284-293

    نویسنده در این مقاله به یکی از مباحث معرفت‏ شناسی معرفت دینی در حوزه اجتهاد پرداخته است. در فهم دین به طور عام و در فهم احکام دین چه علومی دخالت دارند؟ میزان آن چه مقدار است؟ نسبت این علوم با سایر علوم از نظر منطقی چیست؟ اینها مسایلی است که این نوشتار در صدد بررسی آنهاست. نویسنده با اشاره به دیدگاه سنتی رایج‏ حوزه ‏های علمیه درباره علوم مورد نیاز علم فقه، سوالاتی پیشاروی فقیهان گذاشته است، سپس به بررسی مبانی نظریه رقیب دیدگاه رایج پرداخته و نتیجه‏گرفته است آنچه در فهم بخش فقهی دین گفته شود، بسهولت در معرفت ‏سایر بخشهای دین قابل تعمیم است. گفتنی است مقاله حاضر ناظر به نخستین سوال اقتراح مجله(شماره اول) است. اشاره: چه علومی در فهم دین به طور عام و در فهم احکام دین به طور خاص دخالت دارد؟ تفقه در دین عموما و در فقه خصوصا از چه دانشهایی تغذیه می‏کند و از چه سرچشمه‏ هایی سیراب می‏شود؟ سوالاتی از این دست‏به معرفت‏شناسی معرفت دینی مربوط است و به لحاظ منطقی مقدم بر بسیاری از مسایلی است که در قلمرو معرفت دینی مورد بحث و بررسی قرار می‏گیرد; زیرا پاسخ این سوال در واقع پیش‏فرض حل آن مسایل است. اما در برداشت رایج و سنتی این مساله در ردیف مسایل فقهی و حداکثر در رتبه مسایل اصولی قلمداد شده و در باب «اجتهاد و تقلید» و باب «قضا» مورد بحث و بررسی قرار می‏گیرد. بررسی این مساله به سبب تاثیر تعیین‏ک ننده آن در برنامه ‏ریزی و سیر تحقیقاتی حوزه ‏های علمیه نیز بسی مهم و حیاتی است و به گمان ما یکی از اولین مسایلی است، اگر نگوییم اولین آنهاست، که طلاب علوم دینی باید نسبت‏به آن تصویر روشنی در ذهن خویش داشته باشند تا براساس آن بتوانند مقدمات و مبادی لازم برای فهم دین را تحصیل کنند. این سوال به سوالات ریزتر و جزیی ‏تری قابل تقسیم است که بخشی از آنها به قرار زیر است: 1. چه علومی در فهم دین دخالت دارند؟ 2. میزان دخالت این علوم در فهم دین چقدر است؟ 3. نسبت این علوم با سایر علوم از نظر منطقی چیست؟