فهرست مطالب

فصلنامه علوم تغذیه و صنایع غذایی ایران
سال سوم شماره 1 (پیاپی 8، بهار 1387)

  • تاریخ انتشار: 1387/02/11
  • تعداد عناوین: 8
|
  • پریناز طاهری، محمدرضا احسانی، کیانوش خسروی دارانی، سید هادی رضوی صفحه 1
    سابقه و هدف
    فراورده های شیری پروبیوتیک به دلیل داشتن اثرات درمانی و ارزش تغذیه ای ویژه، امروزه زمینه ساز تحقیقات گسترده در راستای روش های تولید و نگهداری این محصولات و بررسی جنبه های تغذیه ای و درمانی آن ها شده اند. بهبود رشد باکتری های پروبیوتیک در شیر، از جمله راهکارهای رفع مشکلات فناوری تولید این فراورده ها محسوب می شود. این تحقیق، به هدف بررسی تاثیر ترکیب شیر (درصد شیرخشک و پودرآب پنیر)، درصد تلقیح (لاکتوباسیلوس اسیدوفیلوس و کشت آغازگر ماست) و دمای تخمیر بر رشد لاکتوباسیلوس اسیدوفیلوس La-5 در ماست پروبیوتیک و تعیین شرایط مناسب برای رسیدن به حداکثر رشد با استفاده از طراحی تاگوچی انجام پذیرفت.
    مواد و روش ها
    در این تحقیق، تاثیر پنج متغیر مستقل (در سه سطح) بر رشد باکتری پروبیوتیک لاکتوباسیلوس اسیدوفیلوسLa-5، پس از 6 ساعت گرمخانه گذاری در تولید ماست پروبیوتیک، به وسیلهء طراحی عاملی کسری تاگوچی (Taguchi) بررسی شد. متغیرهای مورد ارزیابی عبارت بودند از: شیر خشک بدون چربی (w/w% 14، 12، 10)، پودر آب پنیر (w/w% 5/1، 75/0 و صفر)، میزان تلقیح لاکتوباسیلوس اسیدوفیلوس (w/v% 5/0، 3/0 و 1/0)، میزان تلقیح کشت ماست (v/v% 8/0، 4/0، 2/0) و دمای گرمخانه گذاری (°C43،40، 37).
    یافته ها
    در میان پنج متغیر مورد بررسی، مقدار تلقیح کشت ماست بیشترین تاثیر معنی دار را بر رشد باکتری پروبیوتیک دارد در حالی که اثر درصد تلقیح لاکتوباسیلوس اسیدوفیلوس و دمای گرمخانه گذاری در تحریک رشد باکتری چندان معنی دار ارزیابی نشد. در هر حال، مناسب ترین شرایط رشد برای باکتری پروبیوتیک پس از افزودن شیر خشک بدون چربی w/w% 10؛ بدون افزودن پودرآب پنیر و با تلقیح ال.اسیدوفیلوس و کشت ماست به ترتیب معادل w/v% 1/0 و v/v% 4/0 و دمای گرمخانه گذاری°C37 حاصل شد.
    نتیجه گیری
    با تعیین دقیق ترکیب شیر، مقدار تلقیح و دمای گرمخانه گذاری می توان به رشد بهینه لاکتوباسیلوس اسیدوفیلوس و در نتیجه حداکثر تعداد اولیه باکتری پروبیوتیک در محصول دست یافت. داده های حاصل، از نظر بهینه سازی تولید صنعتی این فراورده دارای اهمیت فراوان است و نشان می دهد که می توان با حداقل ماده جامد شیر، بدون استفاده از غنی کننده و با درصد تلقیح کشت آغازگر استاندارد و میزان تلقیح پروبیوتیکی حداقل و دمای پایین، محصولی با تعداد مناسب باکتری در میلی لیتر تولید نمود.
    کلیدواژگان: لاکتوباسیلوس اسیدوفیلوس، پروبیوتیک، ماست، غربال متغیرها، روش تاگوچی
  • تعیین شرایط بهینه استخراج پلی ساکاریدهای محلول از اکارا
    فاطمه آذری کیا، سلیمان عباسی صفحه 5
    سابقه و هدف
    پلی ساکاریدهای محلول سویا به عنوان یک ماده افزودنی با ارزش در صنعت غذا، بهویژه در پایدارسازی نوشیدنی های اسیدی شیر و امولسیونها کاربرد گستردهای دارد و ماده اولیه مورد نیاز برای تولید آن، یعنی اکارا (Okara)، از ضایعات کارخانجات تولید فراورده های سویاست؛ در این تحقیق، استخراج پلی ساکاریدهای محلول سویا با و بدون اعمال عملیات متوکسیل زدایی از اکارای خشک و با اعمال متوکسیل زدایی از اکارای مرطوب حاصل از استخراج شیر سویا بررسی شد.
    مواد و روش ها
    بهمنظور تعیین تاثیر شرایط بهینه متوکسیل زدایی بر استخراج، از روش آماری سطح پاسخ استفاده شد. متغیرهای به کار رفته عبارت بودند از دما (60، 75 و 90 درجه سانتیگراد) و نسبت آب به اکارا (1:6، 1:8 و 1:10). استخراج انواع مختلف پلی ساکاریدها در شرایط مختلف دمایی (120 و 130 درجهی سانتیگراد)، pH (3 و 5/4) و مدت زمان حرارتدهی (2 و 3 ساعت) انجام شد. پس از خالصسازی، ترکیب شیمیایی و بازده استخراج آنها تعیین شد.
    یافته ها
    با توجه به نتایج بهدست آمده، متغیرهای مستقل بهکار رفته (دما و نسبت آب به اکارا) بر میزان مواد جامد کل استخراجی به شکل معنی داری (بهترتیب 0001/0P< و 01/0P<) تاثیر داشت و میان متغیرهای مستقل و میزان پاسخ، رابطه خطی برقرار بود. افزایش دما و کاهش pH موجب افزایش میزان مواد جامد کل استخراجی شد. pH از عوامل مهمی بود که در استخراج پلی ساکاریدهای محلول سویا با وزن مولکولی بالا تاثیر داشت. بهترین شرایط استخراج پلی ساکاریدهای محلول با وزن مولکولی بالا چنین به دست آمد: بدون اعمال متوکسیل زدایی، 5/4=pH و دمای Co120 به مدت 2 ساعت و با اعمال متیلزدایی، 5/4=pH و دمای Co 130 به مدت 3 ساعت (بازده استخراج بهترتیب 6/1± 8/30 و 04/1± 4/22 درصد).
    نتیجه گیری
    ضایعات حاصل از استخراج شیر سویا (اکارا) یک منبع طبیعی، ارزان قیمت و در دسترس برای استخراج فراورده هایی با ارزش افزوده بالا، یعنی انواع پلی ساکاریدهای محلول بود و خشک کردن اکارای مرطوب نیز هیچگونه تاثیر منفی بر فرایند استخراج و میزان بازده استخراج پلی ساکاریدهای محلول نداشت.
    کلیدواژگان: اکارا، پلی ساکاریدهای محلول سویا، استخراج، روش سطح پاسخ، متوکسیل زدایی
  • تاثیر مکمل یاری با آهن به تنهایی و توام با ویتامینC بر وضعیت
    محمدرضا خوش فطرت، ناصر کلانتری، فاطمه محمدی نصرآبادی، آرش رشیدی، فردین علی ملایری صفحه 6
    سابقه و هدف
    فقر آهن و کم خونی ناشی از آن، یکی از مهم ترین مشکلات بهداشتی جهان است. دریافت مکمل های آهن ممکن است از یک طرف موجب کاهش جذب «روی» و از طرف دیگر کاهش آنتی اکسیدان ها مانند ویتامینC شود. هدف از این مطالعه، بررسی تاثیر مکمل آهن به تنهایی و توام با ویتامین C بر وضعیت «روی» و ویتامین C در دانشجویان دختر مبتلا به فقر آهن بود.
    مواد و روش ها
    این تحقیق به روش کارآزمایی بالینی تصادفی دو سوکور انجام گرفت. 60 دانشجوی دختر مبتلا به فقر آهن از میان 289 دانشجوی دختر داوطلب ساکن در خوابگاه دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی انتخاب شدند. غلظت هموگلوبین با استفاده از دستگاه سل کانتر، غلظت فریتین سرم به روش ELISA، آهن سرم به روش اسپکتروفتومتری توسط کیت شرکت زیست شیمی و «روی» سرم به روش اسپکتروفتومتری جذب اتمی و ویتامینC پلاسما به روش رنگ سنجی و با استفاده از DNPH-4،2 در شروع مطالعه و پایان هفته های ششم و دوازدهم در گروه های مورد مطالعه اندازه گیری شد. مبتلایان به فقرآهن پس از همسان سازی به طور تصادفی به دو گروه تقسیم شدند: گروه دریافت کننده روزانه 50 میلی گرم آهن عنصری (گروه 1) و گروه دریافت کننده 50 میلی گرم آهن عنصری+500 میلی گرم اسیداسکوربیک (گروه 2) به مدت 12 هفته. داده ها با استفاده از آزمون های Student t-test و آنالیز واریانس دوطرفه به روش تکرار و با استفاده از نرم افزار SPSS11.5 تجزیه و تحلیل شد.
    یافته ها
    میزان «روی» سرم در ابتدای مطالعه، در دو گروه، تفاوت معنی داری نداشت. بعد از 6 هفته مداخله، میزان «روی» سرم در گروه 1 از 2/49/80 به 7/29/68 و در گروه 2 از 5/42/81 به 9/21/66 میکروگرم در دسی لیتر کاهش یافت (001/0p<). بعد از هفته ششم، میزان «روی» روندی افزایشی یافت؛ به طوری که در گروه1 در هفته دوازدهم، به سطح قبل از مداخله رسید (μg/dl 9/279، 01/0p<) رسید؛ ولی در گروه 2 میزان افزایش نسبت به گروه 1 کمتر بود، و به مقدار پایه نرسید (μg/dl 1/35/70). پس از 6 هفته مداخله، میزان ویتامین C پلاسما در گروه 1 به صورت غیرمعنی دار از 1/03 به2 /03/3 و در گروه 2 به صورت معنی دار از 1/07/2 به 2/02/4 میلی گرم درلیتر افزایش یافت (01/0p<). در گروه 2 روند افزایشی ویتامینC در هفته دوازدهم، نسبت به هفته ششم ادامه یافت (2/01/7 در مقابل 2/02/ 4 میلی گرم در لیتر 001/0>P) و در گروه 1 نیز در هفته دوازدهم، میزان ویتامینC نسبت به ابتدا و هفته ششم مطالعه، افزایش معنی داری نشان داد(3/07/4 در مقابل 2/03/3 میلی گرم در لیتر 01/0p<). فریتین و آهن سرم در هر دو گروه به طور معنی داری افزایش یافت(01/0p<).
    نتیجه گیری
    مکمل یاری با آهن به تنهایی و همراه با ویتامین C در افراد مبتلا به فقر آهن تا هفته ششم باعث کاهش معنی دار «روی» سرم شد. ولی بعد از پر شدن ذخایر آهن، این کاهش متوقف شد و سطح «روی» سرم تقریبا به مقدار اولیه باز گشت. 12 هفته مکمل یاری روتین با آهن در این گروه سنی احتمالا موجب کاهش «روی» سرم و ویتامین C پلاسما نخواهد شد.
    کلیدواژگان: آهن یاری
  • تاثیر رقم (واریته) سیب زمینی بر مقدار تشکیل آکریلامید در چیپس سیب زمینی
    سعیده شجاعی علی آبادی، هوشنگ نیکوپور، فرزاد کبارفرد، محمد مهدی پارساپور صفحه 7
    سابقه و هدف
    اداره ملی غذای سوئد در سال 2002 وجود مقادیر بالای آکریلامید را در غذاهای حرارت دیده غنی از کربوهیدرات اعلام کرد. این ترکیب، توسط آژانس بین المللی تحقیقات سرطان به عنوان «ترکیب سرطان زای احتمالی برای انسان» شناخته شده است. این یافته، نگرانی وسیعی را در سطح بین المللی در پی داشت. با توجه به اینکه بیش ترین مقدار اکریلامید در محصولات سرخ شده سیب زمینی وجود دارد و مقدار مصرف این محصولات، به ویژه چیپس سیب زمینی در کشور، بسیار زیاد است، هدف از این تحقیق، بررسی اثر مقدار قندهای احیاکننده و اسیدهای آمینه سه رقم (واریته) مختلف سیب زمینی بر میزان تشکیل آکریلامید در چیپس تهیه شده از آن ها در مقیاس آزمایشگاهی بود.
    مواد و روش ها
    نمونه های چیپس از سه رقم آگریا، سانته و امیدبخش در دمای oC180 به مدت 15/4 دقیقه تهیه شد. اثر مقدار قندهای احیاکننده (گلوکز و فروکتوز) و اسید آمینه آسپاراژین بر میزان اکریلامید به وسیله تعیین مقدار این ترکیبات، در نمونه های سیب زمینی خام با دستگاه HPLC بررسی شد. پس از دستیابی به روش مناسب برای اندازه گیری مقدار آکریلامید در چیپس سیب زمینی، مقدار آن در نمونه های چیپس توسط دستگاه گروماتوگرفی گازی/ طیف سنجی جرمی (GC/MS) تعیین شد.
    یافته ها
    نمونه های چیپس تهیه شده از ارقام مختلف سیب زمینی از نظر مقدار قندهای احیا کننده، آسپاراژین و اکریلامید، با هم تفاوت معنی داری داشتند (05/0p<). بیش ترین مقدار قند احیاکننده در رقم سانته (mg/kg 3513) و سپس به ترتیب درارقام آگریا (mg/kg 2111) و امیدبخش (mg/kg 1622) مشاهده شد. رقم امیدبخش دارای بالاترین مقدار آسپاراژین (mg/kg 1871) نسبت به دو رقم دیگر بود (05/0p<). اما از نظر آماری، اختلاف غلظت آسپاراژین در ارقام آگریا و سانته، معنی دار نبود. بیش ترین مقدار اکریلامید در نمونه های تهیه شده از رقم سانته(g/kgμ 8825) و کمترین مقدار آن در نمونه های تهیه شده از رقم امیدبخش (g/kgμ 5112) به دست آمد.
    نتیجه گیری
    بیش تر بودن مقدار آسپاراژین سیب زمینی خام، لزوما به معنی بیش تر بودن مقدار اکریلامید در نمونه های چیپس نبود، اما مقدار اکریلامید در نمونه های چیپس تهیه شده از ارقامی که مقدار بیش تری قندهای احیاکننده داشتند، بالاتر بود. بنابراین، می توان نتیجه گیری کرد که در محصولات سیب زمینی، با کاهش مقدار قندهای احیاکننده از طریق انتخاب رقمی که به طور طبیعی مقدار کم تری از این پیش ساز داشته باشد، می توان مقدار اکریلامید را در چیپس سیب زمینی کاهش داد. با توجه به نتایج به دست آمده، استفاده از رقم امیدبخش برای کاهش مقدار اکریلامید در چیپس سیب زمینی پیشنهاد می شود و انجام بررسی در مقیاس صنعتی توصیه می شود.
    کلیدواژگان: اکریلامید، چیپس سیب زمینی، قندهای احیاکننده، آسپاراژین، ارقام سیب زمینی
  • مقایسه دو فرمول هریس- بندیکت و مفلین اس-تی جئور با کالری متری غیرمستقیم در تعیین میزان انرژی مصرفی استراحت (REE)
    بهاره امیرکلالی، سعید حسینی، رامین حشمت، باقر لاریجانی صفحه 8
    سابقه و هدف
    آگاهی از میزان انرژی مصرفی استراحت (REE) برای محاسبه میزان انرژی مورد نیاز روزانه بیماران بستری در بیمارستان ضروری است. برای اطلاع از میزان این انرژی می توان آن را اندازه گیری کرد یا به وسیله معادلات موجود، برآوردی از آن به دست آورد. در این مطالعه، میزان توافق بین میزان REE که توسط کالری متری غیرمستقیم اندازه گیری شده و REE برآورده شده توسط دو معادله هریس- بندیکت (Harris-Benedict) و مفلین اس-تی جئور ((Mifflin-St Jeor مورد آزمون قرار گرفت.
    مواد و روش ها
    60 بیمار در محدوده سنی 18 تا 83 سال به صورت تصادفی انتخاب شدند. در همه این بیماران، REE توسط روش کالری متری غیرمستقیم با استفاده از دستگاه fitmate (شرکت Cosmed، روم، ایتالیا) اندازه گیری و سپس توسط دو فرمول هریس- بندیکت و مفلین اس-تی جئور برآورد شد. برای تجزیه و تحلیل آماری اطلاعات، از روش های بلند-آلتمن، one sample t-test و همبستگی پیرسون استفاده شد.
    یافته ها
    از نظر آماری، میانگین REE اندازه گیری شده توسط روش کالری متری غیرمستقیم (98/373 66/1311 کیلوکالری در روز) تفاوت معنی داری با میانگین میزان برآورد شده توسط هر یک از دو فرمول هریس-بندیکت (48/223 36/ 1339 کیلوکالری در روز) و مفلین اس-تی جئور (94/23011/1303 کیلوکالری در روز) وجود نداشت؛ ولی در سطح فردی، محدوده توافقی میزان اندازه گیری شده با میزان برآورد شده در هر دو فرمول بسیار وسیع بود (هریس-بندیکت 58/714 تا 98/769 کیلوکالری در روز و مفلین اس-تی جئور 73/775 تا 83/792 کیلوکالری در روز).
    نتیجه گیری
    در سطح گروهی، دو معادله هریس- بندیکت و مفلین اس-تی جئور برای ارزیابی REE در بیماران بستری در بیمارستان مناسب هستند، ولی برای استفاده فردی، محدوده توافقی هر دو معادله با انرژی اندازه گیری شده، بسیار وسیع است. این دامنه وسیع، از نظر بالینی، تفاوت های مهمی را در محاسبه REE به وجود آورد.
    کلیدواژگان: کالری متری، انرژی مصرفی استراحت (REE)، معادله هریس، بندیکت، معادله مفلین اس، تی جئور
  • آزاده متقی، ابوالقاسم جزایری، بنفشه گلستان، مرضیه مولوی نجومی، محمد افتخاری صفحه 11
    سابقه و هدف
    استئوپروز، شایع ترین بیماری متابولیک استخوان است که با کاهش توده استخوانی و اختلال درساختمان آن همراه است. لپتین و آدیپو نکتین، هورمون های مترشحه از بافت چربی هستند. این مطالعه با هدف کلی تعیین ارتباط بین لپتین و آدیپونکتین سرم با تراکم توده استخوان (BMI) در زنان 40 تا 60 ساله یائسه انجام شد.
    مواد و روش ها
    مطالعه مقطعی حاضر روی 85 زن 40 تا 60 ساله یائسه انجام گرفت. برای تعیین غلظت لپتین و آدیپونکتین سرم نمونه های خون ناشتا تهیه شد. تراکم استخوان در دو ناحیه L2-4 و گردن فمور به روش DXA اندازه گیری شد.
    یافته ها
    میانگین و انحراف معیار سن و BMI زنان مورد بررسی به ترتیب 4/5±4/52 سال و 5/4±4/29 کیلوگرم بر مترمربع بود. بین میزان لپتین سرم با BMD در ناحیه L2-4 ارتباط معکوس و معنی داری وجود داشت (02/0p=). بین میزان آدیپونکتین سرم با BMD گردن فمور (03/0p=) و BMC ستون فقرات (03/0p=) ارتباط منفی به دست آمد.
    نتیجه گیری
    لپتین و آدیپونکتین، ارتباط معکوسی با تراکم معدنی استخوان داشتند.
    کلیدواژگان: لپتین، آدیپونکتین، تراکم توده استخوانی، شاخص های تن سنجی، زنان یائسه، فعایت فیزیکی
  • پروین زندی، خدیجه خوش طینت، محمدتقی مظلومی صفحه 21
    سابقه و هدف
    پراکندگی منابع و خدمات اطلاع رسانی در زمینه علوم و صنایع غذایی و مشکلات و پیچیدگی دسترسی به آن ها از عوامل بازدارنده در استفاده از این منابع محسوب می شود. با ایجاد بانک اطلاعاتی علوم و صنایع غذایی کشور و روزآمد نگه داشتن آن، بهره گیری کامل و سریع از منابع اطلاعاتی موجود در کشور به زبان فارسی، امکان پذیر و به نیازهای اطلاعاتی پژوهشگران و متخصصان پاسخ داده می شود. در این مقاله، پس از بررسی نحوه ایجاد «بانک اطلاعاتی علوم و صنایع غذایی کشور» در سال های80-1357 مدارک علمی آن مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار می گیرند.
    مواد و روش ها
    با مراجعه مستقیم تیم گردآوری اطلاعات به مراکز آموزشی، پژوهشی و اجرایی فعال در زمینه علوم و صنایع غذایی، کاربرگه مشخصات کتابشناختی 7 نوع مدرک زیر پوشش طرح در سال های 80-1357 تکمیل شد. انواع مدارک عبارت بودند از: مقالات منتشر شده در نشریات علمی پژوهشی و علمی ترویجی، مقالات ارائه شده در گردهمایی های علمی دانشگاهی، پایان نامه های کارشناسی ارشد و دکتری، گزارش نهایی طرح های پژوهشی، کتاب ها، استانداردهای مواد غذایی و پروانه های ثبت اختراع. طبقه بندی موضوعی مدارک با تعیین گروه اصلی و زیرگروه با استفاده از الگوی FSTA انجام شد. با کدگذاری، تعیین کلید واژه های مناسب و با استفاده از نرم افزار طراحی شده، مرحله ورود اطلاعات به رایانه و پردازش آن ها عملی شد و لوح فشرده «بانک اطلاعاتی علوم و صنایع غذایی کشور» آماده بهره برداری شد. توزیع فراوانی نسبی مدارک علمی برحسب نوع مدرک، دوره زمانی، موضوع، نقش نشریات و گردهمایی های علمی و مشارکت متخصصان و پژوهشگران و مراکز علمی و اجرایی در تولید مدارک مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت و اطلاعات به دست آمده به صورت جدول و نمودارهای آماری تنظیم شد.
    یافته ها
    تعداد مدارک گردآوری شده در این تحقیق 5071 بود. این تعداد شامل 443مقاله نشریه(7/8%)، 1725 مقاله گردهمایی (0/34%)، 405 طرح تحقیقاتی (0/8 %)، 956 پایان نامه (9/18%)، 344 کتاب (8/6%)، 1046 استاندارد(6/20%) و 152 پروانه ثبت اختراع (0/3%) بود. کلیه مدارک در 18 گروه اصلی و 118 زیرگروه طبقه بندی شدند و4750 کلید واژه به آن ها اختصاص داده شد. تعداد مراکز دربرگیرنده مدارک780عدد، تعداد نشریات علمی46 عنوان، تعداد گردهمایی ها111 عدد و تعداد پدید آورندگان 3739 نفر بود. بیش ترین تعداد مدارک به ترتیب در گروه های میوه ها، سبزی ها و مغزها (0/18%)، شیر و فراورده ها (9/10%) و مواد افزودنی، ادویه و چاشنی ها (5/10%) بود. کمترین تعداد مدارک به گروه های کاکائو، شکلات و فراورده های قنادی، تخم مرغ و فراورده های آن، و اقتصاد غذا تعلق داشت (به میزان مساوی 6/0%). تقسیم بندی سال های مورد بررسی به دوره های سه ساله نشان داد که بیش ترین تعداد مدرک در دوره80-1378 و کم ترین تعداد در دوره 62-1360 منتشر شده بود. تعداد متوسط مدارک اضافه شده به بانک اطلاعاتی در سال211عدد بود.
    نتیجه گیری
    با تشکیل این بانک اطلاعاتی، انتخاب مدارک علمی، گردآوری اطلاعات، جلوگیری از دوباره کاری، پیشرفت در امور آموزشی و پژوهشی با سیاست گذاری و برنامه ریزی صحیح تر و دقیق تر برای آینده و با در نظر گرفتن نیازها و کمبودها، به طور مطلوب انجام می شود. روزآمد نگه داشتن بانک اطلاعاتی و در دسترس قراردادن آن به شکل های مختلف و بررسی مستمر مدارک علمی آن از پیشنهادهای ارائه شده است.
    کلیدواژگان: بانک اطلاعاتی، علوم و صنایع غذایی، مقاله، پایان نامه، طرح تحقیقاتی، کتاب، استاندارد، پروانه ثبت اختراع، ایران
  • منیره دادخواه پیرآغاج، مریم امینی، آناهیتا هوشیار راد، مرتضی عبداللهی، تلما ذوقی، مریم اسلامی صفحه 31
    سابقه و هدف
    بسیاری از عادات و ترجیحات غذایی، در دوران کودکی شکل می گیرد. پیروی از الگوی غذایی صحیح و متعادل، یکی از مهم ترین عوامل بازدارنده از بیماری های تحلیل برنده در بزرگسالی است. بنابراین، تعیین الگوی غذایی کودکان در صدر اولویت های بهداشتی قرار می گیرد. مطالعه حاضر با هدف تعیین الگوی وعده های اصلی و میان وعده های غذایی کودکان دبستانی شهر تهران در سال های 84-1382 انجام شد.
    مواد و روش ها
    761 دانش آموز دختر و پسر از پایه های اول تا پنجم دبستان (378 دانش آموز از پایه اول و 383 دانش آموز از سایر پایه ها) از کلیه مناطق 19 گانه شهر تهران با روش نمونه گیری خوشه ایچند مرحله ای وارد مطالعه شدند. جمع آوری اطلاعات در دو بخش، یک بخش از طریق مصاحبه با دانش آموزان وبخش دیگراز طریق مصاحبه با مادران یا مراقبین کودکان طی 2 تا 3 روز مراجعه به مدارس صورت گرفت. اطلاعات مربوط به مصرف مواد غذایی توسط پرسشنامه های یادآمد خوراک یک روزه و بسامد مصرف میان وعده ها طی یک ماه گذشته جمع آوری شد. داده های توصیفی برای متغیر های کمی به شکل میانگین و انحراف معیار و برای متغیرهای کیفی به صورت توزیع فراوانی ارائه شد
    یافته ها
    میانگین دریافت انرژی در دانش آموزان پایه اول 551 ± 1910 و در سایر پایه ها 539 ± 2014 کیلوکالری بود. در مقایسه با نیاز، دریافت انرژی در تمام نمونه های مورد بررسی(95%نیازدر پایه اول و 91% نیاز در سایر پایه ها) و آهن (86%نیاز) درسایر پایه ها (دوم تا پنجم) ناکافی بود. دریافت مواد مغذی دیگر در حد توصیه شده بود. در مجموع، میانگین دریافت روزانه انرژی، پروتئین و برخی از ویتامین های گروه B در دختران بیش تر از پسران به دست آمد (05/0P<). بیش ترین درصد انرژی دریافتی روزانه در وعده های اصلی، از ناهار (28%) و در میان وعده ها از عصرانه (22%) تامین می شد. میان وعده ها حدود 40% از انرژی دریافتی روزانه را در دانش آموزان مورد بررسی تامین می کردند. چگالی دریافت پروتئین و چربی در همه دانش آموزان در وعده های اصلی، بالاتر و چگالی دریافت کربوهیدرات، کلسیم و ویتامین C به ازای هر 1000 کیلو کالری در میان وعده ها بیش تر بود. چگالی آهن دریافتی به ازای هر1000 کیلو کالری در وعده ها و میان وعده های مصرفی تقریبا مشابه بود. تقریبا تمام دانش آموزان، میوه ها و فراورده های قنادی را در طول هفته به عنوان میان وعده مصرف می کردند.
    نتیجه گیری
    میان وعده ها نقش مهمی در تامین انرژی و مواد مغذی دریافتی روزانه در دانش آموزان دبستانی داشتند وحتی در بعضی موارد، سهم آن ها از وعده های اصلی(مثل صبحانه) مهم تر بود. توجه به و نقش مهم میان وعده ها در تامین نیازهای کودکان، می تواند در جهت سیاست گذاری و برنامه ریزی مناسب برای ارتقای وضعیت تغذیه کودکان سودمند باشد.
    کلیدواژگان: کودکان دبستانی، الگوی غذایی، میان وعده
|
  • P. Taheri, M.R. Ehsani, K. Khosravi-Darani, H. Razavi Page 1
    Recently, especial therapeutic effects and nutritional values of probiotic dairy products have made them as one of the most interesting research topics in the field of production and maitenance methods and the nutritional and therapeutic aspects of these products. The technological problems encountered in the production of these products can be overcome by using methods to improve the growth of probiotic bacteria in fermented milk. In this paper the effect of milk composition (skim milk and whey powder), percent of inoculum (Lactobacillus acidophilus La-5 and starter culture) and incubation temperature on the growth of the probiotic bacteria in yogurt was investigated, and suitable conditions to reach maximum growth were determined using the Taguchi design.
    Materials And Methods
    The effect of five independent variables (at three levels) on the growth of Lactobacillus acidophilus La-5 (6 hr incubation) in probiotic yogurt production was investigated by Taguchi approach. The variables included: skim milk powder (10, 12, 14% w/w), whey powder (0, 0.75, 1.5% w/w), size of yogurt culture inoculum (0.2, 0.4, 0.8% v/v), L. acidophilus inoculum (0.1, 0.3, 0.5% w/v), and incubation temperature (37, 40, and 43°C).
    Results
    Among the variables evaluated, yogurt culture inoculum had the maximum effect on the growth of probiotic bacterium, while the incorporation of L. acidophilus inoculum and the incubation temperature had no significant effect on the bacterial growth stimulation. Anyway the most suitable conditions for enhancing the probiotic bacterial growth include: skim milk powder, 10 % w/w; without adding whey powder and size of yogurt culture and L. acidophilus inoculum, 0.1%w/v and 0.4% v/v, respectively incubation temperature at 37°C.
    Conclusion
    By exact determination of milk composition, inoculum size and incubation temperature, the maximum number of the probiotic bacterium can be achived in the product. Data of this research work, that are very useful for the industrial production lines, show that by using the minimum level of milk total solid, without the enrichment and by adding the standard yogurt inoculum size and minimum probiotic inoculum size and by low incubation temperature, the growth rate increased and the production of probiotic yogurt with high number of Lactobacillus acidophilus become possible.
  • Optimization of the Extraction of Soybean Soluble Polysaccharides from Okara
    F. Azarikia, S. Abbasi Page 5
    Background And Objectives
    Soybean soluble polysaccharides (SSPS) are a food additive with various applications, including the stabilization of emulsions and dairy-based acid beverages. They are normally extracted from okara, a waste product in the production of soy products. In this study the feasibility of the extraction of SSPS from dried okara with and without demethoxylation and from wet okara (obtained in the process of soy milk extraction) with demethoxylation was investigated.
    Materials And Methods
    In order to optimize the demethoxylation conditions, the response surface methodology (RSM) was used and demethoxylation was carried out at different temperatures (60, 75 and 90oC) and okara:water ratios (1:6, 1:8 and 1:10). Different types of SSPS were extracted at various temperatures (120 and 130 oC), pHs (3 and 4.5) and heating times (2 and 3 h). Then, the extracted juices were purified (using ethanol for precipitation of high-molecular weight SSPS), dehydrated, and analyzed.
    Results
    Each one of the independent variables (demethoxylation temperature and okara:water ratio) was linearly related to the response (total soluble solids extracted), the effects being statistically significant (P<0.01 and P<0.0001, respectively). In addition, the total soluble solids increased at high extraction temperature and low pH conditions. The findings also showed that pH was an important factor in the extraction of high-molecular weight SSPS (HM-SSPS). Furthermore, when the demethoxylation process was used, the maximum yield of HM-SSPS (22.4%±1.04%) was achieved at the following conditions: 130 oC, 3h, and pH=4.5; on the other hand, without demethoxylation the highest yield (30.8%±1.6%) was obtained at these conditions: 120oC, 2 h, and pH=4.5.
    Conclusions
    The soymilk okara was found to be a feasible natural source for the extraction of various types of SSPS. Our findings also revealed that the dehydration of wet okara could prevent its spoilage and improve the yield of SSPS.
  • Effects of Iron Supplementation with or without Vitamin C on Zn and Vitamin C Status in Iron-Deficient University Female Students
    M.R. Khoshfetrat, N. Kalantari, F. Mohammadi Nasabadi, A. Rashidi, F. Alimalayeri Page 6
    Introduction and
    Objective
    Iron deficiency and iron-deficiency anemia are one the most important health problems in the world. Iron supplementation can reduce both Zn absorption and plasma vitamin C concentration. In this study, effects of iron supplementation with and without ascorbic acid on Zn and vitamin C status in iron-deficient university female students have been studied.
    Material And Methods
    This study was a double-blind randomized clinical trial. Sixty non-anemic iron-deficient (NAID) girls were selected from 289 female students at Fatemeh Zahra (PBUH) dormitory, Shahid Beheshti University of Medical Sciences, Tehran. They were divided randomly into 2 groups, receiving either 50 mg/d elemental iron supplement (group I, intervention) or the supplement plus 500 mg/d ascorbic acid (group II, control) for 12 weeks. Blood analysis was made at the beginning and the end of the 6th and 12th weeks in the two groups. Hemoglobin and serum ferritin concentrations were measured using cell-counter and ELISA, respectively. Serum zinc and iron concentrations were analyzed by atomic absorption spectrophotometry and plasma vitamin C was analyzed by the 2, 4-DNPH method. The Student's t and repeated-measures tests were employed to analyze the data using the SPSS software.
    Results
    The serum zinc level was not initially significantly different between the two groups. It decreased from 80.94.2 to 68.92.7 and from 81.24.5 to 66.12.9 µg/dl by the 6th week in groups I and II, respectively (p<0.001), but by the 12th week it increased significantly to the pre-intervention value of 792.9 µg/dl (p<0.01) in group I and, non-significantly, to 70.53.1 in group II. On the other hand, plasma vitamin C increased from 3.00.1 to 3.30.2 mg/l (NS) in group 1 and from 2.7.0.1 to 4.20.2 mg/l (p<0.01) in group II by the 6th week. The incremental trend in group II continued between the 6th and 12th weeks (3.30.2 to 4.70.3 mg/l in group I, and 4.20.2 to 7.10.2 mg/l in group II; in both cases p<0.001). Serum ferritin and iron levels increased significantly in both groups (p<0.01).
    Conclusion
    Iron supplementation with and without vitamin C in iron-deficient female students causes serum Zn reduction after 6 weeks. However, the decreasing trend stops after repletion of iron stores, the Zn level returning to the baseline value. Twelve weeks of iron supplementation does not seem to cause reductions in the serum zinc and plasma vitamin C levels in this age group.
  • Effect of Potato Cultivar on Acrylamide Formation in Potato Chips
    S. Shojaee, H. Nikoopour, F. Kobarfard, M. Parsapour Page 7
    Background And Objective
    In April 2002, a research group at Stockholm University and the Swedish Food Administration announced that significant amounts of acrylamide might be formed during common heat processing of foods. Since acrylamide is classified as “probably carcinogenic to humans” by the International Agency for Research on Cancer (IARC), these findings were considered as alarming. The most important food sources of dietary acrylamide are fried potato products like chips and French fries, which are popular snacks in Iran. The aim of this study was to investigate the effects of reducing sugars and amino acids in three potato cultivars on acrylamide formation in potato chips produced on a laboratory scale.
    Materials And Methods
    Potato chips samples were produced on lab-scale from three potato cultivars namely Sante, Agria and Omidbakhsh by frying at 180 ºC for 4.15 min. Reducing sugars (glucose and fructose) and asparagine concentration in raw potato samples were determined using HPLC. A suitable and valid method was set up for determination of acrylamide in the chips samples by gas chromatography/mass spectrometry, GC/MS.
    Results
    The reducing sugars and acrylamide contents were significantly different among potato chips samples produced from different cultivars (p<0.05). The highest amount of reducing sugars was found in cultivar Sante (3513 mg/kg) followed by Agria (2111 mg/kg) and Omidbakhsh (1622 mg/kg), respectively. On the other hand, cultivar Omidbakhsh had the highest amount of asparagine (1871 mg/kg). The highest amount of acrylamide (8825µg/kg) was formed in the chips from cultivar Sante and the lowest amount was formed in the chips from cultivar Omidbakhsh (5112 µg/kg).
    Conclusion
    A high content of asparagine in raw potatos was not necessarily an indication of high content of acrylamide in the produced chips. The two cultivars with higher content of reducing sugars, showed the higher potential for acrylamide formation in the chips. This indicates that the concentration of reducing sugars is a more important parameter than asparagine content in the formation of acrylamide in potato chips. The selection of proper potato cultivars with naturally lower contents of precursors of acrylamide specially reducing sugars is important factor to reduce the acrylamide formation during production of potato chips. With respect to the results obtained from this study, it is suggested that cultivar Omidbakhsh is the most suitable cultivar in Iran for the industrial production of potato chips with low levels of acrylamide.
  • Comparison of Harris Benedict and Mifflin-St Jeor Equations and Indirect Calorimetry for Assesing Resting Energy Expenditure
    B. Amirkalali, S. Hosseini, R. Heshmat, B. Larijani Page 8
    Background
    An understanding of resting energy expenditure (REE) in hospitalized patients is essential for determining their daily energy needs, which can be measured or estimated by equations. Estimation is by far the more common method. This cross-sectional study investigated the degree of agreement between the resting energy expenditure as measured by indirect calorimetry and that predicted by the Harris Benedict and Mifflin-St Jeor equations. Methods and Materials: In 60 randomly selected patients, aged 18 and 83 years, REE was measured by fitmate indirect calorimetry (Cosmed company, Rome, Italy) and compared with values predicted using Harris Benedict and Mifflin-St Jeor equations. Statistical analysis was done using the method of Bland-Altman, one-sample t-test and Pearson’s correlation.
    Results
    There were no significant differences between mean REEs measured by indirect calorimetry (1311/66 ± 373/98 kcal/day) and mean REE values predicted by Mifflin-St Jeor (1303/11 ± 230/94 kcal/day) or Harris Benedict (1339/36 ± 223/48 kcal/day) equations. However, at an individual level the limits of agreements between the measured values and those predicted by both equations were quite wide (Mifflin-St Jeor: 792/83 to 775/73 kilocalorie/day, Harris Benedict: 714/58 to 769/98 kilocalorie/day).
    Conclusions
    At a group level, Harris-Benedict and Mifflin-St Jeor equations are suitable for predicting REE of hospitalized patients. However, the results suggest that for an individual the limits of agreement are very wide in both equations and clinically important differences in REE would be obtained.
  • P. Zandi, Kh Khoshtinat, M.T. Mazloumi Page 21
    Background And Objective
    Diversity of sources and information services in the field of food science and technology in Iran, and problems and difficulties of having access to them, are inhibiting factors in their use. Preparation and publication of the Iranian Food Science and Technology Data Bank (IFSTDB) and its regular updating have facilitated complete and quick access to the existing information sources in Persian. In this article the methodology of the preparation of IFSTDB is explained, followed by analysis of its contents during the period 1978-2001. Research
    Method
    Information was collected by a trained team. The team members consulted directly the educational, research and executive institutes and canters active in the field of food science and technology and completed bibliographic worksheets containing items/questions on seven types of documents,, including articles in scientific journals, abstracts/full papers presented in conferences, M.Sc. and doctoral dissertations, research project reports, books, food standards, and patents, during the period 1978-2001. The documents were classified into main groups and subgroups, using the Food Science and Technology Abstracts (FSTA) as a model, followed by coding and selecting proper keywords. Data entry and processing were carried out using a software designed for the purpose, and a compact disk (CD) of IFSTDB was prepared. Relative frequency distributions of the documents were determined according to the type of document, time period (3-year intervals), and subject, and an analysis of the shares of journals and conferences and the contribution of specialists and researchers in publishing the documents was made. The findings are presented in the form of tables and histograms.
    Results
    The total number of documents collected was 5071, consisting of 443 (8.7%) journal articles, 1725 (34.0%) conference abstracts/full papers, 405 (8.0%) research projects, 956 (18.9%) dissertations, 344 (6.8%) books, 1046 (20.6%) food standards, and 152 (3.0%) patents, classified into 18 groups and 118 subgroups, and 4750 keywords were chosen. This Data Bank contains published information from 780 organizations, 46 scientific journals, 111 conferences, and 3739 authors. The highest proportions of the documents were on fruits, vegetables and nuts (18.0%), milk and milk products (10.9%), and food additives, spices, and condiments (10.5%) groups, while the lowest proportions belonged equally (0.6%) to cocoa, chocolate and confectionary products, eggs and egg products, and food economics. The largest number of documents belonged to the 1999-2001 period and the lowest number to the 1981-83 period. The average number of documents added annually to the Data Bank was 211.
    Conclusion
    Publication of IFSTDB aims at facilitating selection of scientific documents, information collecting, avoiding unnecessary repeats, and improving and promoting educational and research activities, by accurate and precise planning for the future, taking into account the needs and gaps. It is recommended that IFSTDB be updated and presented in different forms and a survey on its documents is carried out regularly.
  • M. Dadkhah Piraghaj, M. Amini, A. Houshiar Rad, M. Abdollahi, T. Zoghi, M. Eslami Amirabadi Page 31
    Background And Objectives
    Most of our food habits and preferences originate during childhood. Following an adequate and balanced diet from childhood is one of the most important factors in preventing degenerative diseases in adulthood. Thus, determining children’s food consumption patterns is a high health priorities. The present study was initiated to determine meal and snacking patterns of primary school children during 2003-2005 in Tehran. Methods and Materials: A total of 761 male and female primary school children (378 grade 1, 383 grades 2 to 5) from all the 19 Educational Areas in Tehran, selected by multistage cluster sampling, were included in the study. General information was collected in 2 parts, by interviewing (1). the students, and (2). the students’ mothers or caregivers. For collecting information on food consumption during the previous month the 24-h-recall technique and a snack-frequency questionnaire were used. Results are reported as means ± standard deviations and frequency distributions.
    Results
    The mean daily intakes of energy among the first and other grade students were 1910±551 and 2014±539 kcal, respectively. As compared to RDA, energy intake (95% RDA for grade 1 and 91% for other grades) and iron intake (86% for other grades) were inadequate, while the intakes of other nutrients were adequate. The mean intakes of energy, protein and some of the B vitamins among girls were higher than among boys (P<0/05). The largest proportions of daily energy were supplied by lunch (%28) and the afternoon snack (%22). Snacks provided about 40% of the daily total energy intake. Densities of protein and fat (per 1000 Kcal) were higher in the main meals, while those of carbohydrate, calcium and vitamin C were higher in snacks in both boys and girls. The iron density was almost the same in the main meals and snacks. Fruits and confectionary products were consumed as snacks by almost all of the students during the week.
    Conclusion
    Snacks have a significant role in meeting daily energy and nutrients needs of primary school children. In some cases the role of snacks was even more significant in fulfilling energy needs than that of main meals (e.g. breakfast). It is very important to implement appropriate educational programs aiming at improvement of children's food choices.