فهرست مطالب

فصلنامه علوم اجتماعی
سال دهم شماره 4 (پیاپی 24، زمستان 1382)

  • تاریخ انتشار: 1382/11/15
  • تعداد عناوین: 5
|
  • محمد عبداللهی، امید قادرزاده صفحه 1
    وجود احساس نزدیکی و پذیرش اجتماعی در بین اقوام ایرانی، یکی از مطمئن ترین راه های نیل به همبستگی و وفاق اجتماعی در ایران به شمار می آید. این مقاله با اتخاذ رویکردی جامعه شناختی، به بررسی میزان فاصله اجتماعی ساکنان شهر بانه (که به لحاظ قومیتی کرد هستند) از اقوام ایرانی و عوامل موثر بر آن می پردازد. در این پژوهش، منظور از فاصله اجتماعی، گرایش اعضای یک قوم به پذیرش یا طرد اعضای اقوام دیگر است. این گرایش ابعاد شناختی، عاطفی و آمادگی برای عمل را شامل می شود. بنابراین برای تحلیل آن با مرور دیدگاه ها و نظریه های سطح خرد جامعه شناسی و روان شناسی اجتماعی و منابع تجربی موجود، چارچوب مفهومی مناسبی تنظیم گردیده است.
    در اجرای تحقیق از روش پیمایشی و برای گردآوری داده ها نیز از پرسشنامه استفاده شده است. مصاحبه با نمونه 399 نفری از ساکنان شهر بانه نشان می دهد که پاسخگویان، کم ترین فاصله اجتماعی را با قوم فارس و بیش ترین فاصله را با قوم عرب دارند. در جمع بندی سلسله مراتب ترجیحات قومی، در بین پاسخگویان به ترتیب اقوام فارس، آذری، بلوچ، لر و عرب قرار می گیرند.
    یافته های تحقیق، ناکافی بودن رویکردهای مبتنی بر جامعه شناسی خرد را در مطالعه و بررسی فاصله قومی در ایران نشان می دهد. با توجه به این که مسئله فاصله قومی و به تبع آن تعاملات اقوام در ایران، متاثر از فضای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی کشور و تحولات تاریخی مرتبط با آن است، توجه به دیدگاه ها و نظریه های سطح کلان نظیر نظریه استعمار داخلی هشتر، که بر متغیرهایی نظیر میزان محرومیت، میزان تبعیض و نابرابری های اقتصادی در بین اقوام در شکل گیری هویت و بسیج قومی تاکید دارد و تلفیق آن ها با نظریه های سطح خرد، ضروری به نظر می رسد. یافته های این پژوهش نشان می دهد که مسئله فاصله اجتماعی بین اقوام در ایران وجود دارد و لذا اهمیت و ضرورت اتخاذ و تدوین سیاست قومی مناسب در ایران در جهت کاهش این فاصله ها مورد توجه و تاکید خاص قرار گرفته است.
  • علیرضا کلدی، حمیرا رئیسی صفحه 37
    پژوهش حاضر با هدف بررسی رشد اخلاقی نوجوانان آزاردیده و آزارندیده در ابتدا و میانه نوجوانی اجرا گردید. نمونه این پژوهش با استفاده از نمونه گیری خوشه ایاز بین دانش آموزان مدارس دخترانه و پسرانه شهرکرد در دو مقطع دوم راهنمایی و دوم دبیرستان به دست آمد. ابزار پژوهش شامل پرسشنامه آزاردیدگی و آزمون تبیین مسائل برای بررسی رشد اخلاقی بود. بر اساس نمرات، آزمودنی ها در پرسشنامه آزاردیدگی هشت گروه پانزده نفری شامل نوجوانان دختر سیزده ساله آزاردیده، نوجوانان دختر سیزده ساله آزارندیده، نوجوانان پسر شانزده ساله آزاردیده، نوجوانان پسر شانزده ساله آزارندیده انتخاب گردیدند و بر روی آزمودنی ها آزمون تبیین مسائل (رشد اخلاقی) اجرا گردید. داده های پژوهش با آزمون آماری Tمستقل و آزمون کای اسکوئر مورد بررسی کمی قرار گرفت. نتایج حاصل از مقایسه رشد اخلاقی نوجوانان آزاردیده و آزارندیده نشان داد نوجوانان سیزده ساله آزاردیده و آزارندیده از لحاظ رشد اخلاقی تفاوت معناداری نداشتند و هر دو در مرحله سوم از مراحل رشد اخلاقی کالبرگ قرار داشتند. اما نوجوانان شانزده ساله آزاردیده و آزارندیده از لحاظ سطح رشد اخلاقی، تفاوت معناداری را نشان دادند. نوجوانان آزارندیده در مرحله چهارم و نوجوانان آزاردیده در مرحله سوم رشد اخلاقی کالبرگ قرار داشتند.همچنین در نوجوانان سیزده و شانزده ساله آزاردیده تفاوت معناداری از لحاظ رشد اخلاقی مشاهده نشد و هردو در مرحله سوم از مراحل رشد اخلاقی کالبرگ قرار داشتند. ولی نوجوانان شانزده ساله آزاردیده و آزارندیده از لحاظ سطح رشد اخلاقی تفاوت معناداری داشتند، به طوری که نوجوانان سیزده ساله در مرحله سوم و نوجوانان شانزده ساله در مرحله چهارم رشد اخلاقی کالبرگ قرار داشتند. در بررسی مشخصات والدین نوجوانان آزاردیده و آزارندیده نیز مشخص گردید که نوجوانان آزاردیده در متغیرهای سن پدر، تحصیلات پدر، شغل پدر، وضعیت مالی خانواده و معدل درسی، با نوجوانان آزارندیده تفاوت داشتند. در بررسی پرسش های پژوهش نیز مشخص گردید که نوجوانان دختر و پسر از لحاظ میزان آزاردیدگی تفاوت چندانی با یکدیگر نداشتند، هر چند پسران در مقیاس آزار فیزیکی نمرات بالاتری کسب کردند. همچنین میزان آزاردیدگی نوجوانان در میانه نوجوانی (شانزده سال) بیش تر از نوجوانان در ابتدای نوجوانی (سیزده سال) گزارش شده است.
    کلیدواژگان: رشد اخلاقی، آزاردیدگی، نوجوان
  • «مباحثه» روشی برای تدریس در دانشگاه / نگرش مردم نگارانه به آموزش مشارکتی
    نعمت الله فاضلی صفحه 61
    مقاله زیر بحثی درباره کاربرد روش «مباحثه» در تدریس دانشگاهی با تکیه بر تجربه مردم نگارانه نگارنده است. «مباحثه» امروزه در دانشگاه های غرب به منزله راهی برای افزایش مشارکت اجتماعی دانشجویان در فرآیند آموزش است. «رهیافت مشارکتی» در آموزش به رهیافت اجتماعی ویگاتسکی و پیتربرگر از علم که علم را تولیدی اجتماعی بر می شمرد که در فرآیند تعامل و ارتباط اجتماعی بین افراد خلق می شود و اشاعه می یابد استوار است. مباحثه همچنین نقش مهمی در رشد اصول و مبانی آموزش دموکراتیک دارد. این مقاله تلاش می کند تا نقش مباحثه را در «موکراتیزه کردن» آموزش و افزایش مشارکت دانشجویان در فرآیند یادگیری تحلیل کند. مقاله از بخش های زیر تشکیل شده است: در ابتدا به طرح مشکل تلقی غیردموکراتیک از یادگیری و تاثیر آن در اشتیاق زدایی دانشجویان به یادگیری در ایران می پردازد. بخش دوم، تحلیلی از مباحثه و مزایای آن است. در این بخش، پانزده امتیاز مباحثه با تکیه بر ارزش های دموکراتیک ذکر شده است. بخش سوم به تعریف مباحثه به منزله روش آموزش در دانشگاه می پردازد و تفاوت آن را با دیگر اشکال صحبت گروهی، مانند گپ زدن، گفت و گو و پرسش و پاسخ بر می شمرد. در بخش چهارم، شرایط مباحثه بررسی شده است. بخش پنجم به روش های مباحثه اختصاص دارد. در این بخش، نگارنده با تکیه به تجارب شخصی در دوره دکتری انسان شناسی در دانشگاه لندن، پنج الگوی مباحثه دو نفره، گروهی، جمعی، مباحثه برابر، و مباحثه در حین سخنرانی را تشریح نموده است. بخش ششم به تحلیل انتقادی روش مباحثه در ایران می پردازد. در این بخش، به محدودیت های روش مباحثه و پرسش هایی درباره میزان عملی بودن به کارگیری این روش در ایران پرداخته شده است. بخش هفتم توصیه هایی برای گسترش کاربرد روش مباحثه در دانشگاه های ایران دارد. و در پایان نیز جمع بندی از مباحث ارائه شده است.
    کلیدواژگان: فرهنگ دانشگاهی، مباحثه، آموزش مشارکتی، جامعه پذیری دانشگاهی، گفتگو
  • فروغ عریضی، رسول ربانی، فاطمه کریمی صفحه 101
    هدف از این تحقیق، بررسی مسائل و مشکلات حاشیه نشینی است. حاشیه نشین ها به کسانی گفته می شود که در اطراف شهر ساکن هستند ولی جذب نظام اقتصادی اجتماعی آن نشده اند. آن ها اغلب مهاجرانی هستند که برای به دست آوردن زندگی بهتر، به سمت شهرها مهاجرت کرده اند، ولی به علت عدم تمکن مالی و همچنین نداشتن سرمایه، مهارت و تحصیلات نتوانسته اند جذب اقتصاد شهر شوند. در نتیجه، به حاشیه ها رانده شده اند. این افراد قشر فقیری را تشکیل می دهند که با عوارضی چون بهداشت ناکافی، انحرافات، بیکاری، و بزهکاری سروکار دارند.
    این بررسی سعی کرده است به جنبه های مختلف اقتصادی، اجتماعی و سیاسی مسئله توجه کند و این معضل را در مفهوم جدید بررسی نماید. پژوهش حاضر به روش پیمایشی صورت گرفته است. با توجه به فرضیات مطرح شده، پرسش هایی تهیه گردید و با استفاده از روش نمونه گیری تصادفی، نتایج جمع آوری شد. در فرضیات، متغیرهای حاشیه نشینی و شغل قبلی به عنوان متغیرهای مستقل و مشارکت های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی، انحرافات، بیکاری و کار کردن به عنوان متغیرهای وابسته انتخاب شدند.
    این فرضیات با کمک نرم افزار SPSS و روش ناپارامتری بررسی شد و از ضرایب گاما، کندال و اسپیرمن برای مشخص کردن میزان پیوند و از آزمون های خی دو و t-test برای تایید یا رد فرضیات استفاده شد که نتایج بیانگر تایید ارتباط حاشیه نشینی با مشارکت های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، انحرافات، بیکاری و شغل قبلی بود، ولی فرضیه ارتباط حاشیه نشینی و کار کودکان رد گردید.
    کلیدواژگان: حاشیه نشینی، حاشیه نشینی سیاسی، حاشیه نشینی اجتماعی، حاشیه نشینی فرهنگی (cultural migration)، انحرافات (deviation)، مشارکت اجتماعی (social partication)، مهاجرت (immigration)، آسیب شناسی شهری (urban pathology)
  • چکیده مقالات به انگلیسی
    صفحه 130