فهرست مطالب

دیابت و متابولیسم ایران - سال نهم شماره 3 (پیاپی 32، بهار 1389)

مجله دیابت و متابولیسم ایران
سال نهم شماره 3 (پیاپی 32، بهار 1389)

  • تاریخ انتشار: 1389/01/20
  • تعداد عناوین: 12
|
  • فهیمه حقیقت دوست، فاطمه زریباف، احمد اسماعیل زاده، لیلا آزادبخت صفحات 207-217
    گذر تغذیه ای و اپیدمیولوژیکی در جهان با افزایش مرگ و میر ناشی از بیماری های غیر واگیر و همچنین بروز این بیماری ها همراه است، به طوری که پیش بینی می شود در پانزده سال آینده، بیماری های قلبی- عروقی اولین علت مرگ در جهان خواهند بود. در کشور ما نیز با افزایش میزان انرژی در دسترس افراد، گذر تغذیه ای به وقوع پیوست که درپی آن غلات تصفیه شده، کربوهیدرات های تصفیه شده، روغن ها و چربی ها، نقش حائز اهمیتی در افزایش انرژی در دسترس بر عهده داشته اند. به دنبال این تغییرات، شیوع چاقی در کشور افزایش یافته است و مطالعات حاکی از شیوع بالای چاقی شکمی بین زنان و مردان ایرانی است. علاوه بر این، در سال های اخیر با افزایش شیوع بیماری های مزمن همچون دیابت و بیماری های قلبی- عروقی در کشور مواجه بوده ایم که هزینه های درمانی کلانی را نیز به خود اختصاص داده اند. طبق بررسی های انجام گرفته، گروه غلات که بخش اعظم رژیم ایرانیان را تشکیل می دهند، در بین گروه های غذایی کمترین تنوع را دارا می باشند. از سوی دیگر مطالعات متعددی نشان داده اند که رژیم غذایی 73% از ایرانیان نیاز به اصلاح و تغییر دارد. گزارش های مربوط به ارتباط دریافت های غذایی و بیماری های مزمن حاکی از ارتباط معکوس بین مصرف غلات کامل و سندرم متابولیک، دور کمر هیپرتری گلیسریدمیک، دیابت، بیماری های قلبی- عروقی و نشانگرهای التهابی می باشند. لذا با توجه به پیامدهای سلامتی و اقتصادی الگوی غذایی سالم و بیماری های مزمن، بر آنیم تا در مقاله حاضر به ارتباط مصرف غلات کامل با بیماری های مزمنی همچون بیماری های قلبی- عروقی، پرفشاری خون، دیابت، سندرم متابولیک و سطح نشانگرهای التهابی بپردازیم.
    کلیدواژگان: غلات کامل، غلات، فیبر غذایی، بیماری های مزمن، سندرم متابولیک، نشانگرهای التهابی، بیماری های قلبی، عروقی، دیابت، دیس لیپیدمی
  • محمد جعفر گلعلی پور، انه محمد غراوی، ثریا غفاری، رامین آذرهوش، محمد افشار صفحات 218-226
    مقدمه
    از علل مهم مرگ و میر افراد دیابتی، عوارض کلیوی دیابت می باشد. مطالعات قبلی نشان داده اند که هیپرگلیسمی سبب تغییرات هیستولوژیکی و مورفومتریک در کلیه می شود. این مطالعه به منظور بررسی اثر درمانی عصاره هیدروالکلی برگ گیاه گزنه (Urtica dioica) بر تغییرات هیستولوژیک و مورفومتریک کلیه در موش های صحرایی دیابتی شده با استرپتوزوتوسین انجام شد.
    روش ها
    در این مطالعه تجربی،30 سر موش صحرایی نر ویستار به سه گروه شاهد، دیابتی و درمانی تقسیم شدند. دیابت با تزریق داخل صفاقی استرپتوزتوسین (mg/kg80) در موش های گروه دیابتی و درمانی القا شد. در گروه درمانی، پس از دیابتی شدن موش ها با استرپتوزتوسین، به مدت چهار هفته عصاره هیدروالکلی برگ گیاه گزنه (day/mg/kg100) از طریق تزریق داخل صفاقی داده شد. در پایان هفته پنجم، پس از انجام آزمایش ها، کلیه حیوانات در محلول بافر فرمالین فیکس و رنگ آمیزی گردید. آنالیز آماری مربوط به داده ها با استفاده از نرم افزار آماری SPSS و آزمون آماری آنالیز واریانس یکطرفه انجام گرفت.
    یافته ها
    میانگین گلوگز خون در پایان هفته پنجم در گروه کنترل، دیابتیک و درمانی به ترتیب 4/99، 7/454 و 4/447 تعیین شد که در گروه درمانی در مقایسه با گروه دیابتی، تغییری نداشت. نسبت وزن کلیه به وزن بدن در گروه شاهد، دیابتی و درمانی به ترتیب 42/0، 51/0 و 67/0 بدست آمد (05/0 < P). مساحت گلومرول در گروه شاهد، دیابتیک و درمانی به ترتیب 3/1335، 8/1441 و 59/1477 میکرومتر مربع تعیین گردید. قطر گلومرول ها در گروه دیابتی 2/162 میکرومتر نسبت به گروه های شاهد (1/156) و درمانی(08/154) افزایش یافت. قطر لوله های نزدیک در گروه شاهد و دیابتی و درمانی به ترتیب 37/14، 26/15 و 47/16 میکرومتر تعیین گردید. قطر لوله های نزدیک در گروه دیابتیک و درمانی نسبت به گروه شاهد افزایش یافت. نسبت وزن کلیه به بدن، مساحت و قطر گلومرول ها، لوله های دور و نزدیک در گروه های دیابتی و درمانی نسبت به گروه کنترل افزایش داشت. در گروه دیابتی، یافته های آسیب شناسی به نفع گلومرولو اسکلروز بود. ساختار کلیه در گروه درمانی مانند گروه دیابتی بود و یافته های آسیب شناسی به نفع گلومرولو اسکلروز بود.
    نتیجه گیری
    این مطالعه نشان داد که تجویز عصاره هیدروالکلی برگ گیاه گزنه، پس از القای دیابت، تاثیری بر شاخص های مورفومتریک و هیستوپاتولوژیک نسج کلیه در اثر دیابت ندارد.
    کلیدواژگان: گزنه، دیابت، کلیه، مورفومتری، موش صحرایی
  • یاسین اسدی، ناهید ابوطالب، علی محمد شریفی صفحات 227-234
    مقدمه
    نوروپاتی، یکی از عمده ترین عوارض در افراد دیابتی بوده که علت احتمالی آن مواجهه طولانی مدت سلول ها با میزان بالای گلوکز خون می باشد. این مواجهه موجب افزایش استرس اکسیداتیو و از جمله یکی از مهمترین عواقب آن یعنی پراکسیداسیون مواد به ویژه چربی ها گردیده و با مرگ سلولی همراه است. سیلیمارین از خانواده فلاونوییدها بوده که به جهت خاصیت آنتی اکسیدانی، نقش مهمی در بهبود بسیاری از بیماری های مزمن ایفا می کند. هدف این پژوهش، بررسی اثر محافظتی (آنتی اکسیدانی) سیلیمارین بر میزان مرگ سلولی و تولید پراکسیداسیون چربی ها ناشی از گلوکز بالا در سلول های عصبی PC12 به عنوان یک مدل نوروپاتی دیابتی است.
    روش ها
    از سلول های PC12 به عنوان مدلی شناخته شده از سلول های عصبی استفاده شده و در 6 گروه مورد بررسی قرار گرفتند و پس از زمان های 24، 48 و72 ساعت، میزان حیات سلولی از طریق روش MTT (Methyl-thiazol-tetrazolium) و تولید پراکسیداسیون لیپیدی به روش سنجش MDA (Malon di aldehyde) بررسی شد.
    یافته ها
    نتایج نشان داد که میزان حیات سلولی در گروه دوز بالای گلوکز، نسبت به گروه کنترل کاهش معناداری داشته و سیلیمارین با دوز M/mlμ 100 به طور معناداری منجر به کاهش میزان مرگ سلولی گردید. همچنین سیلیمارین با دوز M/mlμ 100 منجر به کاهش معنی دار رهایش میزان MDA در حضورگلوکز گردید.
    نتیجه گیری
    براساس یافته های موجود، گلوکز با غلظت mg/ml 20 موجب مرگ سلول های PC12 گردیده که سیلیمارین احتمالا از طریق کاهش پراکسیداسیون لیپیدی موجب کاهش مرگ ناشی از گلوکز بالا در سلول های عصبی می گردد.
    کلیدواژگان: سلول های عصبیPC12، سیلیمارین، رادیکال های آزاد اکسیژن، دوز بالای گلوکز، پراکسیداسیون لیپیدی
  • محمود سوید، مریم واشقانی، محمدرضا کلانتر هرمزی، نگار آذرپیرا، ذبیح الله عزیزی، غلامحسین رنجبر عمرانی صفحات 235-240
    مقدمه
    گلوکوکورتیکوییدها، شایع ترین علت استئوپروز ناشی از دارو هستند. تیازولیدین دیون ها مانند پیوگلیتازون، آنتاگونیست گلوکوکورتیکوییدها در متابولیسم قند و چربی می باشند و در درمان دیابت ناشی از مصرف گلوکوکورتیکوییدها نیز مصرف می شوند. در برخی مطالعات این داروها باعث کاهش توده استخوانی شده اند. این مطالعه اثر پیوگلیتازون بر استئوپروز ناشی از گلوکوکورتیکوییدها را بررسی می کند.
    روش ها
    80 سر موش (سن10 هفته؛ 40 نر و40 ماده) به صورت تصادفی در چهارگروه قرار گرفتند. گروه A: آمپول متیل پردنیزولون سوکسینات سدیم (MMS) mg/kg 5 سه بار در هفته زیر جلدی، گروه B: MMS و پیوگلیتازون mg/kg 30 روزانه خوراکی و گروه C: پیوگلیتازون به مدت چهار هفته دریافت کردند. گروه D به عنوان کنترل بود. در پایان استخوان های مهره کمری، ران و فک جدا شدند و پس از آماده سازی، شاخص های هیستومرفولوژی (ضخامت ترابکول ها و کورتکس، حجم استخوان ترابکولار و کورتیکال) بررسی شدند. تفاوت کمتر از 05/0 معنی دار تلقی شد.
    یافته ها
    در گروه B نسبت به A، حجم استخوان ترابکولار مهره بیشتر ولی حجم استخوان کورتکس مهره کمتر بود. در گروه B نسبت به گروه D، ضخامت ترابکول ها و کورتکس مهره، ضخامت کورتکس، حجم استخوان ترابکولار و کورتیکال فک کمتر بود. گروه C با D، موش های نر با ماده و شاخص های مختلف استخوان ران در چهار گروه تفاوت معنی داری نداشتند.
    نتیجه گیری
    در این مطالعه پیوگلیتازون به تنهایی باعث کاهش توده استخوان در هیچیک از نواحی نشد. مصرف همزمان پیوگلیتازون اثر حفاظتی در استخوان ترابکولار مهره داشت ولی استفاده توام این دارو، به طور سینرژیستیک توده استخوانی کورتیکال مهره و فک را کاهش داد.
    کلیدواژگان: استئوپروز، گلوکوکورتیکویید، پیوگلیتازون، تیازولیدین دیون
  • عذرا طباطبایی ملاذی، محمدرضا مهاجری تهرانی، سید پژمان مدنی، رامین حشمت، باقر لاریجانی صفحات 241-248
    مقدمه
    در بیش از 80% موارد، نوروپاتی محیطی عامل خطرساز بروز زخم پای دیابتی است. لذا معاینه عصبی در غربالگری بیماران در معرض خطر زخم پا اهمیت فراوانی دارد. هدف این مطالعه بررسی شیوع نوروپاتی محیطی در بیماران دیابتی براساس یافته های بالینی و عوامل موثر بر بروز آن می باشد.
    روش ها
    این مطالعه توصیفی - تحلیلی و مقطعی در سال 1384 و با انتخاب تصادفی 124 بیمار دیابتی کلینیک دیابت بیمارستان شریعتی تهران انجام گرفت. مشخصات دموگرافیک و پرسشنامه های بریتانیا، میشیگان، سیستم امتیازدهی نوروپاتی دیابت (DNS) Diabetic Neuropathy Score، آزمون ده نقطه ای مونوفیلامان و بررسی نمونه خون ناشتا جهت تعیین قند خون انجام شد. آزمون های آماریChi-square، همبستگی پیرسون و رگرسیون لجستیک استفاده شدند.
    یافته ها
    محدوده سنی بیماران 75 - 17 سال، 44% مرد، 91% مبتلا به دیابت نوع 2، میانگین مدت ابتلا 10 سال و میانگین قند خون ناشتا mg/dl5/181 بود. شیوع نوروپاتی محیطی براساس پرسشنامه میشیگان، DNSو آزمون مونوفیلامان 38-32% و با پرسشنامه بریتانیا 54% برآورد شد. قویترین رابطه خطی بین پرسشنامه میشیگان با DNS (7/0= ضریب همبستگی) و سپس بین آزمون مونوفیلامان وDNS با ضریب همبستگی حدود6/0 مشاهده شد. سن بالای 50 سال، مدت ابتلا به دیابت بیش از 10 سال و قند خون ناشتا بالاتر از 200mg/dl، عوامل خطرساز بروز نوروپاتی با استفاده از معیار DNS بودند.
    نتیجه گیری
    شیوع بالای نوروپاتی دیابتی در این مطالعه، موید اهمیت ارزیابی و توجه به نوروپاتی در معاینه بیماران دیابتی است. با توجه به دقت های مشابه و سهولت انجام، پیشنهاد می کنیم از پرسشنامه میشیگان و آزمون مونوفیلامان در کنار هم برای تشخیص نوروپاتی دیابتی استفاده شود. در بیماران مسن تر، سابقه ابتلای طولانی تر و بیماران با قندخون بالا، ارزیابی مرتب پاها و کنترل شدید قندخون مد نظر باشند.
    کلیدواژگان: نوروپاتی دیابتی، شیوع، عوامل خطرساز نوروپاتی، مونوفیلامان، میشیگان
  • فاطمه جمشیدی، انسیه نسلی، رامین حشمت، مسعود کیمیاگر، باقر لاریجانی صفحات 249-259
    مقدمه
    رژیم غذایی و برخی مینرال های موجود در آن، بر روی دیابت بسیار موثر هستند. در این مطالعه وضعیت منیزیم، مس و روی رژیم غذایی افراد دیابتی و غیر دیابتی مورد بررسی قرار گرفت و رابطه مقدار منیزیم، مس و روی دریافتی از رژیم این افراد با همین املاح در سرم سنجیده شد.
    روش ها
    بدین منظور، 73 فرد سالم و 73 فرد دیابتی به طور تصادفی از مراجعین مرکز درمانی غدد بیمارستان شریعتی انتخاب شدند. اطلاعات مربوط به سن، جنس، وزن و قد همه افراد گرفته شد. سپس برای تمامی افراد، از طریق مصاحبه، یک پرسش نامه 24 ساعت یادآمد3 روزه تکمیل شد. میزان منیزیم، مس و روی رژیم داوطلبان با نرم افزار FP2 (Food Processor 2) اندازه گیری شد. سطح منیزیم، مس و روی سرم افراد مطالعه با استفاده از دستگاه اسپکتروسکوپ نشر اتمی اندازه گرفته شد.کلیه داده های جمع آوری شده در نرم افزار SPSS ویرایش 16 آنالیزگردید.
    یافته ها
    نمایه توده بدنی در دیابتی ها به طور معنی داری بیشتر از غیر دیابتی ها بود (01/0=P). میزان منیزیم دریافتی از رژیم در افراد دیابتی به طور معنی داری بیشتر از افراد غیر دیابتی بود (03/0=P)، در حالی که مقدار مس و روی دریافتی بین این افراد تفاوت آماری معنی داری نداشت. غلظت منیزیم و مس و روی سرم بین افراد دیابتی و غیر دیابتی تفاوت آماری معنی داری داشت، سطح منیزیم و روی سرم افراد دیابتی کمتر از افراد غیر دیابتی (01/0P<) و سطح مس سرم افراد دیابتی بیشتر از افراد غیر دیابتی (001/0=P) بود. فقط مقدار دریافتی منیزیم و سطح سرمی منیزیم در دیابتی ها (239/0- =r، 042/0=P) و تنها میزان مس دریافتی و سطح مس سرم (23/0- =r، 043/0 =P) در غیر دیابتی ها همبستگی منفی معنی داری را نشان دادند. آنالیز رگرسیون خطی رابطه معنی داری بین میزان منیزیم دریافتی با نوع گروه افراد پس از حذف اثر مخدوش کننده نمایه توده بدنی، سن و منیزیم سرم نشان نداد (فاصله اطمینان: 170/51 تا 184/4-).
    نتیجه گیری
    کاهش سطح منیزیم و روی و افزایش سطح مس در سرم دیابتی ها به رژیم آنها مربوط نبوده و علت آن را باید در عوامل دیگری مانند دفع ادراری، فاکتورهای مداخله ای در جذب و بهره برداری و شرایط فردی جستجو کرد. با این وجود بررسی مینرال های رژیمی و اثر آنها بر روی دیابتی ها نیاز به مطالعات مداخله ای و بررسی های بیشتر دارد. تایید روابط همبستگی مشاهده شده نیز مطالعات بیشتری را می طلبد.
    کلیدواژگان: دیابت نوع 2، منیزیم، روی، مس، رژیم غذایی
  • آرش حسین نژاد، خدیجه میرزایی، پریسا شعبانی، اعظم نجم افشار، سلاله امامقلی پور، مظاهر رحمانی، باقر لاریجانی صفحات 260-267
    مقدمه
    نتایج مطالعات پیشین احتمال ابتلا به عدم تحمل گلوکز و دیابت نوع 2 را با کمبود ویتامین D گزارش نموده اند. از آنجایی که چند شکلی بر روی ژن گیرنده ویتامین D با تغییر عملکرد گیرنده بر زیست دسترسی ویتامین D تاثیر می گذارد، هدف از مطالعه حاضر بررسی ارتباط چند شکلی ژن گیرنده ویتامین D با شاخص های مختلف متابولیسم گلوکز در بیماران مبتلا به دیابت نوع 2 می باشد.
    روش ها
    در این مطالعه، 105 بیمار مبتلا به دیابت نوع 2 شرکت نمودند. سن ابتلا به دیابت، نمایه توده بدن، قند خون ناشتا، پروفایل چربی، سطح انسولین ناشتا و نیز HbA1C اندازه گیری و HOMA-IR به عنوان شاخص مقاومت به انسولین محاسبه گردید. ژنوتایپ VDR با روش PCR-RFLP تعیین شد.
    یافته ها
    از مجموع 105 بیمار شرکت کننده، 4/79% موارد را زنان تشکیل می دادند (با میانگین سنی 10±55 سال). توزیع ژنوتایپ های FF، ffو Ff چند شکلی FolkI بیماران به ترتیب 4/71، 7/5 و 8/22 درصد بود. ابتلای زود هنگام به دیابت، نمایه توده بدنی بیش از 27 و وضعیت نامطلوب کنترل قند خون در بیماران با آلل f در مقایسه با آلل F شایع تر بود. مقایسه بیماران با ژنوتایپ ffو Ff با FF، شیوع بالاتر چاقی، سن پایین تر ابتلا به دیابت، سطح بالاتر HbA1C، HOMA-IR و وضعیت نامطلوب تر کنترل قند خون را نشان داد (04/0=P). در بیماران با ژنوتایپ ff نسبت شانس و خطر نسبی وضعیت نامطلوب کنترل قند خون با فاصله اطمینان %95 به ترتیب 54/2 (05/1 تا 17/6) و 68/1 (97/0 تا 89/2) برآورد گردید.
    نتیجه گیری
    یافته های مطالعه حاضر حاکی از ارتباط چند شکلی ژن گیرنده ویتامین D با سن تشخیص دیابت و مقاومت به انسولین در بیماران دیابتی است.
    کلیدواژگان: ژن گیرنده ویتامین D، دیابت نوع 2، پلی مرفیسم، مقاومت به انسولین
  • مرجان مردانی حموله، عزیز شهرکی واحد صفحات 268-275
    مقدمه
    تبعیت از رژیم غذایی در بیماران دیابتی، یکی از ارکان مدیریت فردی دیابت است. از طرفی یکی از بهترین مدل هایی که در برنامه های آموزش بهداشت مورد استفاده قرار می گیرد، مدل باور بهداشتی می باشد. لذا هدف این مطالعه تعیین تاثیر آموزش بر اساس مدل باور بهداشتی بر تبعیت از رژیم غذایی دیابتی در مبتلایان به دیابت نوع 2 می باشد.
    روش ها
    این مطالعه نیمه تجربی در بیمارستان فاطمه زهرا (س) نجف آباد انجام شد. شرکت کنندگان شامل 128 بیمار دیابتی (64 نفر در هر یک از دو گروه) بودند که به صورت نمونه گیری آسان انتخاب شدند. آموزش بر اساس مدل باور بهداشتی طی چهار جلسه 40 دقیقه ای برای گروه مداخله اجرا شد. ابزار گرد آوری داده ها، پرسشنامه بود. اطلاعات طی 2 مرحله، قبل و 3 ماه بعد از مداخله جمع آوری گردید. جهت تجزیه و تحلیل اطلاعات از آمار توصیفی و استنباطی استفاده گردید.
    یافته ها
    مقایسه دو گروه مداخله و کنترل بعد از مداخله نشان داد که بین همه اجزای مدل باور بهداشتی مشتمل بر حساسیت (001/0 P<) شدت (001/0 P=)، منافع درک شده (001/0 P=) و موانع درک شده (004=P) و همچنین عملکرد (تبعیت از رژیم غذایی) (001/0=P)، اختلاف معنی دار وجود داشت.
    نتیجه گیری
    آموزش به روش مدل باور بهداشتی بر تبعیت از رژیم غذایی دیابتی در مبتلایان به دیابت نوع 2 مؤثر بوده است.
    کلیدواژگان: آموزش، تبعیت از رژیم غذایی، دیابت نوع 2، مدل باور بهداشتی
  • مریم رضایی اول، علیرضا استقامتی، اعظم علمداری، افسانه مرتضی، علی پاشا میثمی، منوچهر نخجوانی صفحات 276-282
    مقدمه
    دیابت نوع 2، یک وضعیت التهابی است که انتظار می رود افزایش سایتوکاین ها و تشکیل زیاد رادیکال های آزاد و افزایش اکسیداسیون در این بیماری؛ همگی باعث القای پاسخ پروتئین های شوک حرارتی شوند. در حقیقت نقش حیاتی پروتئین های شوک حرارتی در دیابت با توانایی آنها برای خنثی کردن و دناتوره شدن پروتئین های بافتی و تسهیل ترمیم سلولی و سازوکارهای دفاعی پررنگ شده است. از طرفی در مطالعات invitro و invivo در مورد سطح پروتئین شوک حرارتی 70 در دیابت، نتایج متفاوتی ارائه شده است. با توجه به مطالعات محدودی که بر روی سطح سرمی پروتئین های شوک حرارتی در بیماران دیابتی نوع 2 انجام شده است، جهت بررسی تاثیر وجود یا عدم وجود دیابت بر سطح سرمی HSP70، در این مطالعه به بررسی رابطه فوق پرداخته می شود.
    روش
    این مطالعه به صورت Stratified cross-sectional و بر روی 36 بیمار دیابتی نوع 2 بتازگی تشخیص داده شده و 36 فرد سالم غیر دیابتی که از نظر سن و جنس با گروه دیابتی همسان سازی شده بودند، به عنوان گروه کنترل انجام شد. فشار خون، قد، وزن و آزمایش های بیوشیمیایی شامل سطح سرمی FBS، HbA1C و پروفایل لیپید و سطح سرمی HSP70 (به روش الایزا) در هر گروه اندازه گیری شد. ارتباط متغیرهای مستقل با سطح سرمی HSP70 توسط ضریب همبستگی پیرسون و آنالیز ANCOVA بررسی شد.
    یافته ها
    سطح سرمی HSP70 در گروه بیماران دیابتی با میانگین سنی 9±49 سال به طور قابل ملاحظه ای بالاتر از گروه کنترل با میانگین سنی 7±47 سال بود. (ng/ml 3/0±5/0در مقایسه با ng/ml1±2/0، 001/0P<). با استفاده از ضریب همبستگی پیرسون ارتباط معنی دار بین HSP70 و متغیرهای مستقل به دست نیامد و بعد از آنالیز ANCOVA تنها بیماری دیابت با سطح سرمی HSP70 رابطه معنی دار داشت (001/0P<).
    نتیجه گیری
    یافته های این مطالعه نخستین شواهدی است که نشان می دهد سطح سرمی HSP70 در بیماران دیابتی نوع 2 بالاتر از افراد سالم می باشد و شاید این سطح سرمی بالا را بتوان به عنوان نشانگری از شدت التهاب و استرس اکسیداتیو در دیابت محسوب کرد.
    کلیدواژگان: دیابت نوع 2، پروتئین شوک حرارتی 70 کیلو دالتونی، هموگلوبین گلیکوزیله
  • سید علیرضا مهاجرانی، محمدرضا خرمی زاده، عزیز قهاری، باقر لاریجانی صفحات 283-289
    مقدمه
    بسیاری از بیماران دیابتی با عوارض قلبی عروقی این بیماری نیز دست به گریبانند که شاید یکی از دلایل اصلی آن، تاثیر قند بالا بر روی آنزیم 14-3-3 باشد. این آنزیم تغییرات ماتریکس بین سلولی را رهبری می کند. هدف از این مطالعه ارزیابی امکان وجود تفاوت سطح سرمی این آنزیم در افراد دیابتی و غیر دیابتی است.
    روش
    این تحقیق از نوع مورد- شاهدی بوده و بین دو گروه 18 نفره دیابتی و غیر دیابتی از بیماران کاندید عمل CABG انجام شده است. میزان ترشح آنزیم 14-3-3 در دو گروه با کمک روش Western blot انجام شد.
    یافته ها
    ارزیابی میزان ترشح سرمی 14-3-3 به عنوان عامل محرک بسیاری از اتفاقات ماتریکس بین سلولی، نشان داد که در صورت وجود قند خون بالا، میزان این آنزیم هم بالا خواهد بود و این اختلاف معنی دار است. در واقع عدم کنترل قند خون بر روی سطح سرمی این آنزیم تاثیرگذار بود.
    نتیجه گیری
    در این مطالعه نشان داده شد که علاوه بر تغییرات غلظت آنزیم 14-3-3 در بافت های بیماران دیابتی، سطح سرمی این آنزیم نیز نسبت به افراد غیر دیابتی بالاتر است و به نظر می رسد علاوه بر اهمیت غلظت یا سطح درون بافتی 14-3-3، باید به سطح سرمی این آنزیم و تاثیر سیستمیک آن نیز توجه نمود.
    کلیدواژگان: ماتریکس متالوپروئیناز، بیماری های قلبی عروقی، دیابت ملیتوس
  • محمد فشارکی، محمد صاحب الزمانی، رابعه رحیمی صفحات 290-295
    مقدمه
    تعداد زیادی از دانش آموزان دارای اضافه وزن در کشورهای جهان سوم به دلیل فقدان آموزش دچار عوارض جسمی و روانی می گردند. هدف از مطالعه حاضر تعیین تاثیر آموزش بر اصلاح سبک زندگی دانش آموزان دختر دارای اضافه وزن در مقطع ابتدایی شهرستان ارومیه در سال 1388 بود.
    روش ها
    در این پژوهش نیمه تجربی، ابتدا دانش آموزان با استفاده از متر و وزنه و منحنی صدک نمایه توده بدنی (BMI) برای دختران 18-2 سال ارزیابی شده و افراد با نمایه توده بدنی بیشتر از 85% به عنوان اضافه وزن تلقی شدند. خصوصیات دموگرافیک و سبک زندگی (مانند عادات و سرعت غذا خوردن، خوردن تنقلات، نوع و میزان فعالیت فیزیکی) با استفاده از پرسشنامه محقق ساز جمع آوری گردید. سپس آموزش سبک صحیح زندگی در 6 جلسه 1 ساعتی به دانش آموزان داده شد. یک ماه پس از آخرین جلسه آموزشی ارزیابی مجدد با همان فرم اولیه انجام گرفت. آزمون های آماری مورد استفاده ویلکاکسون و تی زوج بودند.
    یافته ها
    در انتهای بررسی اولیه، 95 دانش آموز دختر مقطع ابتدایی با BMI بالای 85%انتخاب شدند. اکثر شرکت کنندگان 11-5/10 سال سن داشتند. میانگین نمره سبک زندگی قبل از آموزش 31/17 ±24/46 بود که بعد از آموزش 64/13±33/56 شد. آموزش ما بر مواردی چون خوردن در هنگام تماشای تلویزیون، خوردن تنقلات، بازی با رایانه هنگام فراغت اثر معنی دار و اصلاح کننده رفتار داشت (05/0 ≥ P). ولی تاثیرمعنی داری در انجام ورزش علاوه بر فعالیت بدنی روزانه و یا ورزش هنگام اوقات فراغت، نداشت (به ترتیب 63/0P= و 25/0P= بود).
    نتیجه گیری
    آموزش سبک صحیح زندگی به دانش آموزان دارای اضافه وزن در سنین مقطع ابتدایی می تواند در اصلاح رفتارهای تغذیه ای آنان مناسب باشد.
    کلیدواژگان: آموزش، سبک زندگی، دختران دانش آموز، اضافه وزن
  • مریم نوری تاجر، زهرا کردلو صفحات 296-302
    مقدمه
    امروزه تکاپوی بسیاری در مورد فعالیت های مربوط به ارتقای سطح سلامتی در جریان است. شاغلین بخش بهداشت که قبلا بر معالجه تمرکز داشتند، اکنون بر پیشگیری و تامین سلامتی از طریق بهبود شیوه زندگی و حذف عواملی که به نوعی به اثرات سوء بر سطح سلامت انسان دارند، متمرکز شده اند. این مطالعه تاثیر آموزش بر شیوه تغذیه و نمایه توده بدنی زنان شاغل در دانشگاه علوم پزشکی ایران را مورد بررسی قرارداده است.
    روش ها
    این مطالعه یک پژوهش نیمه تجربی تک گروهی است. ابتدا تعداد 200 نفراز زنان شاغل به صورت طبقه ای انتخاب و اطلاعات با استفاده از پرسشنامه ابزار استاندارد سبک زندگی جمع آوری گردید و سپس در راستای مداخله آموزشی، کتابچه آموزشی به آنان داده شد و دو ماه بعد مجددا از آنان خواسته شد پرسشنامه سبک زندگی را تکمیل نمایند. به منظور بررسی تاثیر آموزش، از اختلاف میانگین و جهت ارزیابی قبل و بعد از آموزش، از آزمون Chi-Square و t زوج استفاده شد.
    یافته ها
    نتایج حاکی از آن بود که بیش از 4/51% زنان قبل از مداخله آموزشی دارای اضافه وزن و چاقی بودند که پس از مداخله آموزشی به 5/48% رسید. در نهایت آموزش در 72% زنان شاغل باعث ارتقای شیوه تغذیه گردید.
    نتیجه گیری
    نتایج نشان از تاثیرآموزش بر شیوه تغذیه و نمایه توده بدنی زنان داشته، لذا اجرای برنامه آموزشی در شیوه تغذیه زنان از اهمیت ویژه ای برخوردار است که این امر مستلزم برنامه ریزی و سیاستگذاری مسؤولین حوزه سلامت و بهداشت است.
    کلیدواژگان: وضعیت تغذیه، نمایه توده بدنی، آموزش برنامه ریزی شده