فهرست مطالب

آینه معرفت - پیاپی 18 (بهار 1388)

فصلنامه آینه معرفت
پیاپی 18 (بهار 1388)

  • تاریخ انتشار: 1388/04/01
  • تعداد عناوین: 7
|
  • علیرضا خواجه گیر صفحه 1
    طرح مسئله وجوب و ضرورت نظام هستی در ساختار فلسفی اصحاب حکمت متعالیه و تاثیر پذیری این مکتب از تعالیم و متون دینی به ویژه قرآن کریم در مسئله مذکور بسیار حائز اهمیت است. شاید به همین دلیل باشد که هم در متون تفسیری و هم در متون فلسفی بزرگان این مکتب این مسئله منعکس شده است. مسئله وجوب و ضرورت نظام هستی از یک سو مربوط به علم الهی نسبت به ماسوی خویش و مرتبه ای از مراتب علم الهی و از جهت دیگر مربوط به خود ماسوی الله و ساختار علی و معلولی نظام هستی است و در تفسیر و تحلیل جهان شناسی الهی از جایگاه خاصی برخوردار است. تقسیم بندی قضای الهی به مراتب ذاتی و فعلی، علمی و عینی،تشریعی و تکوینی در این نظام فکری در راستای تبیین مسئله مذکور بسیار قابل توجه است.
    این مقاله درصدد تبیین و تشریح مبانی مسئله وجوب و ضرورت نظام هستی از دیدگاه حکمت متعالیه صدرایی و شارحان آن- بالاخص علامه طباطبائی- و تاثیرپذیری آنها از متون دینی است.
    کلیدواژگان: قضا، وجوب، قدر، هستی، علیت، علم الهی، فعلیت
  • منیره سیدمظهری صفحه 23
    مقاله حاضر پس از ارزیابی نقدها و خرده-گیری های ابن رشد به ابن سینا و مقایسه و تطبیق مکاتب مورد نظر درباره چهار مسئله «زیادت وجود بر ماهیت»، «امکان و وجوب»، «فیض یا صدور» و «قاعده الواحد» به این نتیجه رسیده است که ابن رشد به آن اندازه که در فهم مکتب ارسطو تلاش کرده و به تامل و تدقیق پرداخته، در فهم مکتب ابن سینا کوشش چندانی به عمل نیاورده است و در برخی مباحث از اصل با سوء فهم و تعبیری ناروا مرام ابن سینا را درک، دنبال و انتقاد کرده است.
    کلیدواژگان: ابن سینا، ابن رشد، وجود و ماهیت، امکان و وجوب، فیض
  • محمدعلی شیخ صفحه 51
    ابن خلدون یکی از بنیانگذاران فلسفه تاریخ و علوم اجتماعی است و اثر مهم وی نیز که به مقدمه ابن خلدون شهرت یافته، موضوع در این دو دانش است. اهمیت ابن خلدون در این است که بسیاری از مفاهیم به کار رفته در فلسفه تاریخ و جامعه شناسی نوین متاثر از اصطلاح ها و واژه هایی است که توسط او ابداع شده است. او بر خلاف مورخان پیشین که حوادث تاریخی را مستقل از پدیده های اجتماعی بررسی می کردند، بر آن است که حوادث تاریخی معلول پدیده های اجتماعی هستند و جوامع بشری را مشمول نظام علی و معلولی می داند و معتقد است علت های اجتماعی از ذات جامعه نشات می-گیرند و از این نظر در تحلیل و تبیین حوادث تاریخی از اصل علیت مدد می گیرد یعنی او به جای اینکه بررسی کند چه چیز اتفاق افتاد است در پی آن است که بداند و بررسی کند چرا اتفاق افتاد است؟
  • نفیسه اهل سرمدی صفحه 59
    سه گانه های عالم هستی که ملک و ملکوت و جبروت اند با تثلیث دیگری از ادراکات انسان یعنی حس و خیال و عقل متناظر است. بدین ترتیب حواس انسان روزنه دریافت عالم ماده، خیال او مسافر عالم ملکوت و عقل او سالک و پیماینده عالم انوار قاهره است.
    شیخ شهاب الدین سهروردی که شیخ اشراق لقبش داده اند سخن از عالم مثل معلقه را به عنوان خیال منفصل وجهه همت خود قرار می دهد و خود را در این مسیر وارث حکمای ایران باستان و فرزانگان یونان می داند. عالم مثل معلقه که غیر از مثل افلاطونی است و توسط عقول متکافئه ایجاد می شوند عالمی فراخ و گسترده است که از موجودات عالم ماده مثال و نمونه دارد و خود بسرگرفته از مثل نوریه است.
    در نظرگاه این حکیم متاله، صورت های خیالی، صوری ناشی از نفس یا منطبع در قوای مغزی انسان نیست و متعلق به دیاری دیگرند؛ رابطه آنها با نفس انسانی نه رابطه فعل با فاعل یا مقبول با قابل، بلکه از قبیل ارتباط ظاهر با مظهر است. این صور خیالی ساکنان ملکوتی عالم مثال اند که در قوه خیال انسان موقت ظهور می یابند. شیخ سهروردی در مورد صور مرآتی نیز به چنین نظری قائل است. نوشتار حاضر سعی در شناخت این خطه ملکوتی از رهگذر ادراک خیالی و تبیین آثار و ویژگی های آن دارد و طی این طریق، حکمت اشراقی سهروردی است که منبع شناخت قرار می گیرد.
    کلیدواژگان: صورت خیالی، عالم مثال، مثل معلقه، مثل نوریه، قوس صعود و نزول
  • رامین محرمی صفحه 83
    متکلمان و حکمای اسلامی در باب شرور، منشا و علت وجود آن در عالم، اختلاف دیدگاه دارند. از دیدگاه اشاعره، خداوند خالق شر، اعم از طبیعی و اخلاقی است. معتزله عقیده دارندکه ساحت خداوند از خلق شر مضر و ظالمانه مبرا، و شر عالم، نسبی است؛ خداوند در جهان آخرت، شر طبیعی را با دادن «عوض» جبران خواهد کرد؛ آنان شر اخلاقی را نیز نتیجه اختیار انسان می-دانند. فلاسفه اسلامی، خیر را امر ذاتی و کثیر و شر را امر عدمی، نسبی، عارضی و ناشی از کران مندی عالم ماده می دانند. حکیم سنایی دیدگاهی همانند فلاسفه اسلامی و معتزله دارد. او خداوند را خیر محض و نظام آفرینش را نظام احسن می داند. از دیدگاه کلامی او، شر مطلق و حقیقی وجود ندارد بلکه شر، امر عدمی، نسبی و عاریتی است؛ لذا پدیده های عالم ذاتا شر نیستند بلکه انسان ناآگاهانه و خودخواهانه، برخی از پدیده ها را شر و برخی دیگر را خیر می پندارد. شر اخلاقی نیز منبعث از اختیار و رفتار انسان است. همچنین دنیا، سرای ابتلاست و وجود شر قلیل در آن برای آزموده شدن انسان و دست یافتن او به خیر برتر(کمال) ضروری است.
  • صالح حسن زاده صفحه 99
    مولانا معتقد است که در پس همه پدیده های این عالم، وجودی است کامل، آگاه، نامتناهی و دارای همه صفات و اسمای حسنی. مولوی این وجود را خدا می نامد. خداوند منشا و سرچشمه لایزال هستی و زندگی است. خداوند خالقی است که همه کائنات را از «عدم» و فقط به اراده خویش آفریده است. کانون و محور اندیشه مولانا خداوند «فعال ما یشاء» و قادر مطلق است.
    به نظر مولوی در یک سوی هستی، خدای نامتناهی، روح و جان جهان قرار دارد، و در سوی دیگر جهان متناهی و پیوسته در تضاد و شدن. همه تضادها متعلق به کثرت است و کثرت سرانجام به وحدت باز می گردد. این جهان حادث و مخلوق به اراده و قدرت خداوند، هر لحظه از فیض جاری الهی مستفیض است. خداوند با اعمال قوانین دقیق به همه اجزا و ذرات عالم، ربوبیت، حاکمیت و مشیت خود را بر آن جاری می سازد. در جهان همه قدرت ها و توانش-ها در حقیقت وابسته به قدرت خداوند است.
    در فاصله میان آن دو جهان، خدای نامتناهی و جهان متناهی، انسان قرار دارد. انسان از نگاه مولوی موجودی است عظیم، پر ظرفیت، پر راز و رمز که در جهان خلقت حضور خود را تجربه می کند. انسان مورد نظر مولوی، موحد و یگانه پرست است. او محو در صفات و اسمای خداوند است. این انسان برای پیروزی بر تعارضات درونی و تمایلات حیوانی همواره در جهاد و مبارزه با خود است. سلوک عرفانی، عبادت عاشقانه و خودسازی توشه راه اوست. او به عشق و محبت الهی همه مخاطرات«سفر الی الله » را پذیرفته، دم به دم خود را به حوزه جاذبه ربوبی نزدیک می سازد.
    بدین ترتیب مولانا با استفاده از زبان بلند عرفان و هنر صنعت شعر و نثر روح نواز، دیدگاه خود درباره خدا، جهان، و انسان و رابطه آنها را بیان می کند. استفاده از آیات قرآن و مفاهیم مکتب اسلام، به دیدگاه مولانا غنا و وضوح بیشتری بخشیده است. هدف این مقاله تحلیل و بررسی این دیدگاه است.
    کلیدواژگان: خدا، انسان، جهان، مولانا
  • هادی رضوان صفحه 125
    علامه مفسر قاضی ناصرالدین ابو الخیر (ابو سعید) عبدالله بن عمر بن علی بیضاوی شیرازی از دانشمندان بزرگ قرن نهم هجری است. او در بیشتر دانش های زمان خود از جمله فقه،اصول، بلاغت، منطق، حکمت و کلام سرآمد و مورد توجه طالبان علم بود.آن گونه که سبکی در طبقات خود می گویدکه بیضاوی عهده دار منصب قضاوت در شیراز بوده است.
    بیضاوی در علوم مختلف دارای تالیفاتی است؛ کتاب المنهاج و شرح آن در اصول فقه، الطوالع در کلام و انوار التنزیل واسرار التاویل در تفسیر از مهم ترین آنهاست.
    برخی تفسیر بیضاوی را مختصر تفسیر کشاف زمخشری دانسته-اند. اگر چه بیضاوی در تفسیر خود تقریبا تمام مطالب زمخشری را به خلاصه بیان کرده است، اما هر جا که احساس نیاز کرده آرا و دیدگاه های خود را نیز به آن افزوده است.
    بیضاوی در مسائل کلامی، همچو ن متکلمی با مشرب اشعری ظاهر می شود و به نقد آرای اعتزالی زمخشری می پردازد؛ او اگر چه در برخی موارد نظر کلامی زمخشری را تایید می کند، اما تقریبا در تمام آیاتی که محل نزاع اهل کلام است به تقریر مذهب اهل سنت و مذهب اعتزال وگاه سایر مذاهب کلامی پرداخته و سپس عقیده کلامی اشعری را ترجیح می دهد. به عنوان مثال او در تفسیر آیات 2 و3 سوره بقره به گونه ای تقریبا تفصیلی به بیان معنی ایمان و نفاق نزد اهل سنت و معتزله و خوارج می-پردازد و در پایان دیدگاه اشاعره را برای خود بر می گزیند. یا در تفسیر(و مما رزقناهم ینفقون) از مصادیق کلمه (رزق) سخن می گوید و نظرات اشاعره و معتزله را بیان می کند و حتی برای اثبات نظر خود استدلال می کند.
    اشارات کلامی بیضاوی در (انوار التنزیل) به تمامی صریح نیست، او گاه مسئله مختلف فیه کلامی را زیر الفاظ وعبارات پنهان می سازد و در واقع به تعریض از خلافی کلامی سخن می گوید.
    اگر چه هدف بیضاوی از نوشتن تفسیر خود تنها تبیین عقاید کلامی نیست واگر چه او علاوه بر کشاف از تفاسیر دیگری چو ن تفسیر فخررازی و راغب اصفهانی سود جسته است، اما آن گونه که خود در مقدمه تفسیر اشاره می کند، بیان آرای مختلف کلامی و تبیین آنچه خود به آن عقیده دارد - و به گفته خود او آن را عاری از اضلال می داند - از اساسی ترین اهداف اوست
|
  • Alireza Khajagir Page 1
    Raising the issue of the necessity of the system of being in the philosophical structure of the companions of transcendental wisdom and the effect of religious teachings and scriptures especially the holy Quran on this school of thought in this respect is of high importance. This might be the reason why this issue is reflected both in the exegetic texts and the philosophical texts of the leading figures of this school.The issue of the necessity of the system is on the one hand related to the knowledge of the Creator about everything other than Himself as a degree of divine knowledge and on the other hand to the all other than God and the cause and effect structure of the system of being which has an important position in the interpretation and analysis of divine cosmology. The division of divine decree to the levels of innate and actual, scientificand objective, legitimate and genetic in this system of thought is very significant in explaining the above-mentioned issue.
  • Monireh Sayyed Mazhari Page 23
    The present article, after evaluating Ibn Rushd’s criticisms and disparagements levelled against Avicenna and comparing and contrasting their schools of philosophy in relation to four issues of ‘differing existence from quiddity’, ‘possibility and necessity’, ‘emanation orprocession’, ‘the principle of the one’, concludes that notwithstanding the fact that Ibn Rushd has laboured and speculated meticulously upon comprehending Aristotle’s school of philosophy, he seems not to have made the same efforts in understanding Avicenna’s school and his criticisms, in some cases, are based on a fundamental misunderstandingand misinterpretation of Avicenna’s school of philosophy.
  • Mohammad Ali Sheikh Page 51
    Ibn Khaldun is one of the forerunners of the philosophy of history and social science and his major work which is known as Muqaddimah Ibn Khaldun is concerned with these two fields of knowledge. The significance of Ibn Khaldun is derived from this fact that many of the concepts used in the philosophy of history and sociology are his nventions. Contrary to previous historians, who studied historical events independent of social phenomena, he claimed that historical events are the effects of social phenomena. He considers human societies as subject tothe cause and effect system and believes that social causes are originated from the nature of society itself. Accordingly, in his analysis and explication of historical events, Ibn Khaldun uses the principle of cause and effect in the sense that, instead of studying what happened, he is seeking to find out why something happened. The present article is an attempt to introduce, to some extent, the views of this Moslemphilosopher and innovative historian on philosophy of history and social science.
  • Nafiseh Ahle Sarmadi Page 59
    The trichotomy of the cosmos into dominion, heaven and omnipotence corresponds to the three partite nature of human understanding including sensation, imagination and intelligence. Accordingly, the senses are the gates through which man recognizes the material world, his imagination is the traveller on the road to heavens and his intelligence is the seeker of the dominant lights.Shahab Addin Suhrawardi, titled as the ‘Master of Illumination’, focused his endeavours on the images in suspense as the detached imagination, and in this direction he considered himself as the heir of the Iranian sages and the Greek wises. The world of images in suspense, which is different from the world of Platonic archetypes, is created byequivalent intellects. It is a vast world derived from illuminated archetypes which contains an instance of each creature in the material world.
  • Ramin Moharrami Page 83
    Islamic theologians and scholars have different views on the origin and cause of evils in the world. From the Asharite’s perspective, God is the creator of evil, both moral and natural. From the Mutazilite perspective, God’s domain is free from creating tyrannical evil. Evil in the world is relative and in the hereafter God will compensate for the natural evils.Mutazelites consider moral evils as the outcome of man’s free will. For Islamic philosophers, good is innate and multiple and evil is nonexistential, relative, accidental and caused by the finitude of the physical world. Hakim Sanaei has the same view as the Islamic philosophers and Mutazelites. His view is that God is all good and that there is no absoluteor true evil. It is rather non-existential, relative and accidental. Therefore, world phenomena are not evil in essence. It is man who, unwittingly and selfishly, divides phenomena into good and evil. Moral evils originate from man’s free will and his behaviour. Further, the world is a place for experimentation and the existence of a minimum of showy evil is necessary for human beings for evaluation purposes and the achievementof ultimate good
  • Saleh Hassanzadeh Page 99
    Mawlana’s belief is that there is a perfect, conscious and infinite Being with all the attributes and perfect names behind all phenomena in the universe. Mawlana calls this Being God. God is the permanent source of being and life. God is the Creator who created the cosmos from vacuity out of His own will. The centre of Mawlana’s thought is the Active All- Powerful Creator. From Mowlana’s point of view, on one side there is aninfinite Being as the soul of the universe and on the other side there is the finite universe, constantly in the process of dialectical contradiction and reshaping. All contradictions belong to the multiplicity and multiplicity is ultimately moving toward unity. This world as the creation of God’s will and power enjoys the grace of God all the time. God exercises His divinity, sovereignty and providence to all parts and particles of theuniverse. In the world, all powers and competences are in fact dependent on God’s power. On the one hand, there is an infinite Being, on the other, there is thefinite universe, constantly in the process of dialectal contradiction and reshaping. Man lies between the two universes, experiencing his own presence
  • Hadi Rezvan Page 125
    The leading exegetist Naseraddin Abulkhair (Abusaeed) Abdolah ibn Omar ibn Ali Bayzavi Shirazi was among the great scholars of the ninth century (Hejirah). He was the top of most of the his time knowledge fields including justice principles and divine law, eloquence, logic, philosophy and theology and he was the centre of attention of knowledge seekers to the extent that Sobki in his book ‘Tabaghat’ has mentioned that Bayzavi was in charge of the judge position in Shiraz.