فهرست مطالب
نشریه حکومت اسلامی
سال چهاردهم شماره 3 (پیاپی 53، پاییز 1388)
- تاریخ انتشار: 1388/09/09
- تعداد عناوین: 8
-
-
صفحه 5برای اثبات نظریه ولایت فقیه – به معنای حاکمیت و رهبری عمومی در جامعه - چند بیان و تقریب عقلی وجود دارد که در این نوشتار به مهمترین آنها اشاره شده است. در یک دلیل عقلی محض که همه مقدماتش عقلی است، اقامه عدل به طور مطلق و بدون استثنا در همه جنبه های حیات و زندگی بشر واجب است و کسی نمی تواند عدل را اقامه کند، مگر اینکه عالم به آن باشد. بنابراین، حاکم علاوه بر عدالت باید اعلم به عدالت نیز باشد و مقصود از «ولایت فقیه عادل» نیز همین است. در دلیل عقلی محض دیگری بیان می شود که از یک سو عدالت، حسن و واجب و ظلم، قبیح و حرام شمرده شده است و از سوی دیگر بر اساس حکم عقل، ترجیح مرجوح بر راجح جایز نیست. در نتیجه، با وجود عالم عادل، واگذاری امر حکومت به غیر عالم عادل، جایز نیست. در قرآن کریم نیز آیاتی وجود دارد که می توان برای اثبات ولایت عامه سیاسی فقیه عادل به آنها استناد کرد.
کلیدواژگان: ولایت فقیه، قرآن، عقل، دلیل عقلی مستقل، حکومت فقیه -
صفحه 21مساله تعیین مبنای مشروعیت از دیرباز مورد توجه اندیشمندان و متفکران بوده است و شاید یکی از قدیمی ترین مباحث در زمینه مسائل اجتماعی و سیاسی به شمار آید. تا آنجا که برخی سؤال «چه کسی حکومت کند؟» یا «چرا مردم باید از فرد حاکم اطاعت کنند؟» را اولین سؤال در تبیین مسائل اجتماعی می دانند؛ چرا که تشکیل یک جامعه و برقراری ارتباط انسانها با یکدیگر، بدون وجود حاکمیتی که به تنظیم و مدیریت آن ارتباطات بپردازد، میسر نمی باشد. حتی برخی لزوم تشکیل حکومت را از بدیهیات برشمرده اند؛ به گونه ای که امروزه، هیچ متفکری در لزوم آن شک نمی کند. اما اینکه چه خصوصیاتی باعث ایجاد حق حاکمیت خواهد شد خود، مساله ای است که مکاتب و ایدئولوژی های مختلف درباره آن سخن گفته اند و هر یک مبنایی خاص را برای مشروعیت حاکمان اخذ کرده اند.
نویسنده در صدد است تا اثبات کند از نظر شیعه، منشا مشروعیت حاکمان، تنها از سوی خداوند است و هرگونه حاکمیت معارض با آن، غیر مشروع می باشد.
کلیدواژگان: مشروعیت، قدرت، حکومت، دموکراسی، ولایت و سرپرستی -
صفحه 59در حکمت و فلسفه الهی، انسان، صاحب کرامت است. در نگاه به مساله کرامت انسان از زاویه حکمت الهی و به طور خاص، حکمت صدرایی و در راستای تبیین مبانی و اصول فلسفی و لوازم مبتنی بر آن اصول، باید گفت که کرامت، امری حقیقی و وجودی است، نه اعتباری و چون وجود، امری تشکیکی است، پس کرامت نیز امری ذومراتب و تشکیکی می باشد. بر این اساس، انسان ذاتا دارای کرامت است؛ یعنی کرامت، لازمه فطرت انسانی و در نظام تکوین، ثابت، استوار و غیر قابل تبدیل است. تحصیل مراتب کرامت نیز با صفات کمالی وجودی مانند علم و معرفت و ایمان و تقوا، میسر می گردد. گر چه کرامت ذاتی انسان از وی ناگسستنی است، اما اگر آدمی در جهت کمالات انسانی و فضایل اخلاقی گام برندارد از مراتب اکتسابی کرامت، محروم می ماند. ازاین رو، حفظ کرامت انسانی، مبنای همه قوانین حقوقی و تکالیف اجتماعی انسانها است. بنابراین، هر قانون و تکلیف اجتماعی که کرامت انسان را زیر پا بگذارد، نه تنها لازم الاجرا نیست، بلکه مخالفت با آن، خود موجب فضیلت و حفظ کرامت است.
کلیدواژگان: انسان، کرامت انسانی، کرامت اکتسابی، آفات کرامت -
صفحه 81در این نوشتار نویسنده، چهار مؤلفه مبانی، اهداف، اصول و روش را برای صورت بندی مقوله های مختلف؛ جهت رسیدن به منظومه معرفتی مذکور لازم می داند که تکوین هر یک از این چهار مؤلفه، خاستگاه متفاوتی دارند. بر این اساس، مبانی فلسفه سیاسی متعالی یا عمده آنها می تواند از حکمت متعالیه، اقتباس شود و از این جهت، زمینه ساز امکان اطلاق عنوان «فلسفه سیاسی متعالی» می شود.
رهیافت های معرفت شناسانه، هستی شناسانه و انسان شناسانه حکمت متعالیه، زمینه ساز تکوین فلسفه سیاسی متعالی است. اصالت وجود، تشکیک در وجود، اختیار آزاد انسان، عدم کفایت خودبسنده معرفت بشری، انحصار حاکمیت ذاتی به خداوند و...، بخشی از مقوله هایی هستند که می توانند به تکوین منظومه معرفتی خاصی تحت عنوان «فلسفه سیاسی متعالی» یاری رسانند.
اساسا تعالی گرایی، مقوله ای است که می تواند عناصر خرد فراوانی را در جهت تکوین مدنیت سیاسی و سیاست مدنی، بسیج کرده و به صورت خاصی، صورت بندی نماید، چنانکه نسبت خاصی میان حکمت نظری و حکمت عملی در چهره فلسفه سیاسی متعالی قابل بازآفرینی است که می تواند بیانگر نسبت دین و سیاست نیز باشد.
کلیدواژگان: فلسفه سیاسی متعالی، حکمت متعالیه، منظومه معرفتی، تکوین -
صفحه 119اساسا فلسفه سیاست به معنای راهبری و مدیریت عمومی؛ اعم از ساماندهی و راهبرد عمومی، کاهش دادن و رفع نارسایی ها و ناسازواریی ها و ایجاد و افزایش کارآیی نیروها و کارآمدی نهادهای نظام سیاسی و اجتماعی، شامل بهره وری و اثربخشی می باشد که مغفول واقع شده است. امروزه بحث کارآمدی از مفاهیم مهم در علم مدیریت و اقتصاد می باشد و در عرصه کارآمدی حکومت تحت عنوان کارآمدی سیاسی به کار می رود و تحقق مهم ترین کارویژه های حکومت با آن سنجیده می شود. ولی کارآمدی به معنای بازدهی، رضایت، خدمت و...؛ یعنی رسیدن به اهداف از پیش تعیین شده، بسته به اهدافی که مورد نظر قرار می گیرد، می تواند متفاوت باشد. بنابراین، در این پژوهش سعی شده است کارآمدی حکومت از دیدگاه امام خمینی1، به عنوان معمار و طراح نظام جمهوری اسلامی، مورد بررسی قرار گیرد. در این راستا ابتدا به توضیح و تحلیل «کارآمدی سیاسی» و ارتباط آن با دیگر مفاهیم سیاسی پرداخته، سپس کارآمدی سیاسی و راه های تحقق آن در حکومت اسلامی را از دیدگاه ایشان مورد بررسی قرار داده ایم.
کلیدواژگان: کارآمدی، کارآیی، کارآمدی سیاسی، مشروعیت -
صفحه 137در این نوشتار، وجود حکومت به عنوان ضرورتی اجتماعی، ابتدا به طور اجمالی از منظر عقلی و سپس با استناد به آیات قرآن کریم و با توجه به نگرش سیاسی- اجتماعی قرآن، مورد بررسی قرار می گیرد. به گمان نگارنده از دیدگاه قرآن کریم، برقراری و تشکیل حکومت، امری فطری است که با اجرای احکام، ماهیت احکام، قوانین اسلامی، اهداف بعثت انبیا و هدایت و کمال بشر، تلازم عقلی دارد.
کلیدواژگان: حکومت، ضرورت عقلی، قرآن کریم -
صفحه 163نویسنده این مقاله می کوشد تا نسبت های سه گانه اخلاق و سیاست؛ یعنی جدایی بین اخلاق و سیاست؛ اصالت اخلاق و تبعیت سیاست و اصالت سیاست و تبعیت اخلاق را رد نموده، به طرح و بررسی نسبت دیگری با عنوان «یگانگی اخلاق و سیاست» بپردازد. وی پیش فرض هر سه دیدگاه فوق را تفکیک حوزه اخلاق و سیاست می داند. بر اساس دیدگاه چهارم یک حقیقت بیشتر وجود ندارد که از چشم اندازهای مختلف به آن نظر می شود. این دیدگاه به جامعیت دین و فطرت انسان و همپوشانی آنها بازگشت می نماید. این مقاله، مساله اقبال و ادبار در عقل و جهل را به دو جریان تاریخی حق و باطل در زندگی انسان مربوط دانسته، امر توسعه یا به عبارت بهتر، تعالی و انحطاط انسان و جامعه را به ظهور هر یک از آنها وابسته می داند. در پایان نیز با طرح اجمالی ویژگی های جامعه توحیدی اسلامی، این جامعه را مرحله به فعلیت رسیدن قوای عقلانی– رحمانی انسان می داند. فهم اینکه اخلاق و سیاست در واقع یکی است، به فهم ما از دین و انسان باز می گردد.
کلیدواژگان: اخلاق، سیاست، دین، انسان، اعتدال، جامعه توحیدی -
صفحه 187
-
Page 5The present article reviews the main intellectual proofs which affirm the principle of the guardianship of jurist of Islamic law (Wilayat alfaqih) which means general rule or leadership of soeiety. Among the purely reasonable evidence is: it is our duty to administer justice utterly in all aspects of man's life and no one is able to administer justice unless he or she is well acquainted with it, which follows that a ruler needs, in addition to be just, to be most knowledgeable of justice. This notion is referred to as "just guardianship of jurist". Another purely intellectual proof is: we all admit that justice is obligatory and praiseworthy and that injustice is indecent and religiously unlawful and so it is intellectually impermissible to prefer something undesirable to what is most desirable. Consequently, when there is a just religious jurist it is impermissible to entrust the responsibility of governance to other than a just religious jurist. The holy Quran contains a number of verses which can be referred to for affirming the general political guardianship of jurist of Islamic law.
-
Page 21The question of defining the bases of legitimacy has for long been the special concern of thinkers and perhaps it is one of oldest subjects in the social and political fields. Some consider such questions like "who should be a ruler? " or "why should people obey the ruler? " as the primary questions raised in explaining social issues. This is because building a society and establishing relations between people will not be possible without having an authority which organizes and manages social relations. Some consider the necessity of forming a government as a selfevident truth, so today no thinker dubts that it is a necessity. دBut, concerning the question: what things are required for having the right of being a ruler, different views have been exchanged by differet schools of thought and certain bases for the legitimacy of ruler have been put forward by each of these schools. The author seeks to prove that the source of legitimacy of ruler – as the Shiah believe – is only God and holds that any kind of government which opposes this principle is considered illegal.
-
Page 59Man, according to the theosophy, has dignity. When man's dignity is looked at from the view of theosophy, especially Sadra's philosophy, and when our aim is defining its philosophical principles and things related to them, we find that dignity is something actual and existential, not ideational. And since existence is gradational, dignity also has various grades. Accordingly, intrinsically man has dignity, that is, dignity is essential tohuman nature and it is consistenet and unchangeable in the order of creation. One can reach high status of dignity through some ideals of perfection like knowledge, faith and piety. Though man's intrinsic dignity cannot be disconnected from man, man will be deprived of dignity if he/she does not seek to refine him/her self and have high moral standards.
-
Page 81The author holds that the achievement of epistemological system requires four components: bases, goals, priniciples and a method for formulating the various topics.The development origin of each of the four components is different. The bases of transcendent political philosophy – or its main bases – are derived from transcendent philosophy, and so giving it the title "transcendent political philosophy" will be justifiable.Epistemological approach, ontological approach and anthropological approach to transcendent philosophy can contribute to developing transcendent political philosophy.Among the issues that help to develop an epistemological system under the title "transcendent political philosophy" are the fundamentality of existence, existencial gradation, man’s free will, insufficiency of man's self-sufficient knowledge, God’s inherent monopoly of authority, in addition to some other issues.Essentially, transcendentalism can contribute to organizing a large number of minor elements for developing political civilization and civil politics and giving them special form, and just as the special relation between theoretical philosophy and practical philosophy can be recreated in the form of transcendent political philosophy, it can be a manifestationof the relation between religion and politics, too.
-
Page 119Philosophy of politics which means general administration, including general organization and strategy, removing or reducing undesirable conditions, giving rise to the viability of manpower and efficiency of the whole institutions of the political and social system has been disregarded.Today efficiency is considered as one of the important questions in the study of administration and economics, and it is referred to in the area of government efficiency as "political efficiency", and can be used for evaluating the most important achievements of government. Efficiency may be used in another meaning. It can mean income, satisfaction, offering services as well as success that is accomplishing the goalsalready determined, contingent on the intended goals The present discussion is mainly oncerned with the subject of government efficiency from the viewpoint of Imam homeini, the founder and designer of the Islamic republic system. The author, therefore, attempts to clarify and elaborate on the idea of political efficiency and its relation with other political concepts. Then, he sheds light on political efficiency according to Imam Khomeini's view and states how it can be achieved in Islamic government.
-
Page 137The article discusses the subject of government formation as a social need, and points to the intellectual arguments and the Qur’anic evidence on this subject making use of the Quranic political and social viewpoint. The author maintains that the establishment of government is something intrinsic and holds that there is intellectual correlation between government formation and the excution of precepts, nature of Islamic injunctions and laws, prophet's mission and guidance and perfection of man.
-
Page 163In this article, the author argues against the idea that there are three kinds of relations between morality and politics, i.e. separation of morality from politics, fundamentality of morality and subordination of politics, and fundamentality of politics and subordination of morality. He disagrees with such supposition and introduces another kind of relation giving it the title "unity of morality and politics" and considers that each one of three mentioned relations leads to disuniting the domain of morality and politics. According to the fourth view, there is only one truth to which various perspectives look differently. This view is a reflection of the universality of religion and human nature and the overlap between them.The author associates the attendance (iqbal) and retreat (idbar) of intellect with the two historical courses of truth and falsehood in man's life and considers that the ranscendence and decline of man and society is related to the either of them. The author presents at the end of the discussion an overview of the characteristics of the monotheistic Islamic society considering it as the stage of man's actual attainment of rationaldivine power. The fact that morality and politics are one and the nsamething is based on our perception of religion and man