فهرست مطالب

فصلنامه بیهوشی و درد
سال دوم شماره 1 (پاییز 1390)

  • تاریخ انتشار: 1390/07/13
  • تعداد عناوین: 10
|
  • محمدرضا قدرتی، علیرضا زادایمانی صفحه 1
    زمینه و هدف
    با توجه به اینکه میزان خونریزی حین عمل به طور مستقیم بر نتیجه جراحی بینی تاثیرگذار است. هر اقدام و روشی که سبب کاهش خونریزی شود ارزشمند خواهد بود. این مطالعه به منظور مقایسه میزان خونریزی حین عمل سپتورینوپلاستی با دو روش بیهوشی توسط پروپوفول یا ایزوفلوران طراحی و اجراء گردید.
    روش بررسی
    در این کارآزمایی بالینی تصادفی آینده نگر و دو سوکور، تعداد 60 بیمار با کلاس ASA یک و دو کاندید سپتورینوپلاستی، مورد مطالعه قرار گرفتند. بیماران به طور تصادفی در دو گروه 30 نفره پروپوفول و ایزوفلوران تقسیم شدند. پس از القاء بیهوشی بطور یکسان در همه بیماران، در گروه اول از پروپوفول همراه رمیفنتانیل، و در گروه دوم از ایزوفلوران با رمیفنتانیل به عنوان داروهای نگهدارنده بیهوشی استفاده شد. میزان خونریزی حین عمل، رضایتمندی جراح از محل عمل و شاخص های همودینامیک ارزیابی و ثبت گردید. از نرم افزار آماری SPSS ویرایش 16 جهت تجزیه و تحلیل اطلاعات بدست آمده استفاده گردید.
    یافته ها
    متغیرهای زمینه ای و خصوصیات جراحی و بیهوشی بین دو گروه یکسان بود. میانگین میزان خونریزی در گروه پروپوفول (8/18±3/35میلی لیتر) کمتر از میزان خونریزی در گروه ایزوفلوران (3/18±91میلی لیتر) بود (ارزش P کمتر از001/0. رضایتمندی جراح از محل عمل نیز در گروه پروپوفول بیشتر از گروه ایزوفلوران بود (ارزش P کمتر از01/0). متغیرهای همودینامیک (تعداد ضربان قلب، فشار خون سیستول و دیاستول و اشباع خون شریانی از اکسیژن) به جز در چند مقطع زمانی کوتاه، تفاوت معنی داری در بین دو گروه نداشتند.
    نتیجه گیری
    در مجموع بر اساس نتایج حاصله چنین استنباط می شود که بیهوشی با استفاده از پروپوفول می تواند سبب کاهش میزان خونریزی و افزایش میزان رضایتمندی جراح در جراحی سپتورینوپلاستی در مقایسه با ایزوفلوران گردد.
    کلیدواژگان: ایزوفلوران، پروپوفول، سپتورینوپلاستی، خونریزی حین عمل
  • زهراتقی پور انوری، شیما شیبانی*، فرناد ایمانی، شادی شیبانی صفحه 9
    زمینه و هدف

    روندهای قبل از جراحی و بیهوشی و جداسازی کودک از والدین به منظور انجام اعمال بیهوشی و جراحی از مشکلات مهم و رایج در بیهوشی کودکان به شمار می رود. در این مطالعه سعی شده است اثر آرامبخشی سه پیش داروی خوراکی میدازولام، دکسترومتورفان و دیفن هیدرامین در کودکان درمقایسه با یکدیگر مورد بررسی قرار گیرد.

    روش بررسی

    90 کودک 1 تا 6 ساله کاندیدای معاینه چشم زیر بیهوشی، بصورت تصادفی ساده در سه گروه شربت دکسترومتورفان، شربت دیفن هیدرامین و میدازولام قرار گرفته و طی یک کارازمایی بالینی دوسوکور موردمقایسه قرارگرفتند. پیش دارو 20 الی 30 دقیقه قبل از ورود به اتاق عمل داده شده و میزان آرامبخشی در کودکان در 4 زمان: قبل از هرگونه مداخله، هنگام جداکردن از والدین، هنگام القای بیهوشی و 15 دقیقه بعداز ورودبه ریکاوری با سیستم امتیازدهی آرامبخشی کودکان ویلتون اندازه گیری شد. مدت بیهوشی و مدت ریکاوری بیماران نیز ثبت شد. به منظور مقایسه شدت آرامبخشی بین دو گروه با توجه به توزیع طبیعی از تحلیل متغیر یکطرفه و برای تاثیر عامل زمان و تداخل آن با مداخله از تحلیل متغیر اندازه گیری های مکرر استفاده شد.

    یافته ها

    میزان آرامبخشی قبل ازهرگونه مداخله درگروه دکسترومتورفان به طورمعنی داری بهتر بود (04/0=مقدار پی). درزمان جداسازی کودکان از والدین سه گروه ازنظرشدت آرامبخشی اختلاف معنی داری با یکدیگر نداشتند (348/0= مقدار پی). با این حال شدت آرامبخشی طی ماسک گیری والقای بیهوشی وطی پیگیری دراتاق ریکاوری دربیمارانی که دکسترومتورفان دریافت کرده بودند به طورقابل ملاحظه ای بهتر از دیفن هیدرامین ومیدازولام خوراکی بود (به ترتیب 002/0= ارزش پی و 001/0 =ارزش پی). مدت بیهوشی وریکاوری بین سه گروه اختلاف معنی داری نداشت (به ترتیب 651/0=ارزش پی، 153/0= ارزش پی).

    نتیجه گیری

    نتایج این مطالعه نشان داد که دکسترومتورفان درکودکان کاندیدای معاینه چشم زیر بیهوشی، در مقایسه با دیفن هیدرامین و میدازولام به طور معنی داری کیفیت بهتری از آرامبخشی رابدون طولانی ترشدن ریکاوری ایجاد می کند.

    کلیدواژگان: پیش دارو، بیهوشی کودکان، میدازولام، دکسترومتورفان، دیفن هیدرامین
  • حمیدرضا عباسی، ویدا آیت اللهی، شکوفه بهداد*، حبیب زارع، محمد دهقان طزرجانی، نجمه حیرانی زاده صفحه 18
    زمینه و هدف

    هیپوترمی از عوارض شایع در طی بیهوشی عمومی و نوروآگزیال می باشد که تا حدی می توان با استفاده از روش های پیشگیرانه از بروز آن جلوگیری کرد. در مطالعات انجام شده تاثیر روش های بیهوشی بر درجه حرارت بیماران در اعمال جراحی مختلف بررسی شده است. در مطالعه حاضر درجه حرارت بیماران در دو روش بیهوشی عمومی و اسپاینال در عمل جراحی سزارین بررسی و مقایسه شده است.

    روش بررسی

    پس از تصویب در کمیته اخلاق و کسب رضایت نامه کتبی آگاهانه از بیماران، این مطالعه به صورت کارآزمایی بالینی تصادفی شده انجام گردید. 80 زن کاندید عمل جراحی سزارین انتخابی که از لحاظ معاینات بالینی در گروه1 طبقه بندی انجمن بیهوشی آمریکا قرار داشتند، به صورت تصادفی به دو گروه 40 نفری تقسیم شدند، که به صورت تصادفی مورد بیهوشی عمومی (گروه G) یا اسپاینال (گروه S) قرار گرفتند. درجه حرارت تیمپان مادر توسط ترمومتر پرده تیمپان، 5 مرتبه شامل موارد زیر اندازه گیری گردید: قبل از شروع بیهوشی، پس از القاء بیهوشی و قبل از شروع جراحی بعد از تولد نوزاد و هم چنین زمان های 5/0 ساعت و 1 ساعت بعد از پایان جراحی بیماران در ریکاوری. نمره آپگار دقایق 1و5 و هم چنین درجه حرارت رکتال نوزادان بلافاصله پس از تولد و هم چنین PH خون شریانی بندناف نوزادان اندازه گیری و ثبت گردید. اطلاعات با تکمیل پرسشنامه جمع آوری گردید و توسط آزمون های آماری و برنامهSPSS 19 مورد تحلیل قرار گرفت.

    یافته ها

    در طی عمل جراحی در هیچ کدام از دو گروه هیپوترمی دیده نشد که بین دو گروه تفاوت معنی داری نداشت. در زمان ریکاوری هیپوترمی خفیف در دو گروه ثبت شد که بین دو گروه تفاوت معنی داری نداشت. میانگین درجه حرارت و آپگار دقیقه اول و پنجم نوزادان در دو گروه نیز تفاوت معنی داری نداشت و در حد طبیعی بود. میانگینPH خون بند ناف نوزادان در گروه اسپینال کمتر بود)001/0=مقدار پی).

    نتیجه گیری

    با توجه به نتایج بدست آمده از مطالعه حاضر، تاثیر دو روش بیهوشی (اسپینال و عمومی بر میزان درجه حرارت مرکزی مادر در حین عمل جراحی سزارین تفاوتی ندارد

    کلیدواژگان: بیهوشی اسپاینال، بیهوشی جنرال، سزارین، هیپوترمی
  • علیرضا میرخشتی، محمدرضا آریانی، علی دباغ، مرتضی جباری مقدم صفحه 27
    زمینه و هدف
    بیحسی موضعی داخل وریدی یک روش بیحسی مفید در اعمال جراحی کوتاه مدت و سرپایی اندام فوقانی است. این روش با مشکلاتی مانند درد محل تورنیکه و از بین رفتن سریع بیدردی همراه است. هدف از انجام این مطالعه مقایسه تاثیر افزودن پاراستامول و سولفات منیزیوم به لیدوکائین در بیحسی موضعی داخل وریدی بود.
    روش بررسی
    در این کارآزمایی بالینی 90 بیمار به طور تصادفی به سه گروه پاراستامول (P)، سولفات منیزیوم (Mg) و شاهد (C) تقسیم شدند. متغیرهای مورد بررسی عبارت بودند از میزان درد، فاصله تزریق تا بلوک حسی و حرکتی، مدت زمان بلوک حسی و حرکتی و تغییرات گازهای خون وریدی. در نهایت اطلاعات به دست آمده از سه گروه مورد نظر با یکدیگر مقایسه شدند.
    یافته ها
    فاصله تزریق تا بلوک حسی و حرکتی در گروه Mg نسبت به دو گروه دیگر به طور معنی داری کاهش یافت (05/0>p). مدت بلوک حرکتی در گروه Mg نسبت به گروه C به طور معنی داری بیشتر بود، اما بین دو گروه Mg و P اختلاف معنی داری وجود نداشت (05/0>p). اختلاف بین دو گروه P و C در هیچ یک از این موارد معنی دار نبود. یافته دیگر این بود که هیچ یک از دو دارو در کاهش درد بیماران تاثیر معنی داری نداشتند. در بررسی گازهای خونی وریدی مشاهده گردید که میزان تغیرات در گروه Mg به طور معنی داری از گروه P بیشتر بود (05/0>p).
    نتیجه گیری
    افزودن سولفات منیزیوم به لیدوکائین در بیحسی موضعی داخل وریدی باعث بهبود وضعیت بلوک حسی و حرکتی می شود و تاثیر قوی تری نسبت به پاراستامول دارد. از سوی دیگر پاراستامول در پیشگیری از ایسکمی بافت ها در بیحسی موضعی داخل وریدی بسیار موثر است و از بروز تغییر در گازهای خونی وریدی جلوگیری می نماید. هیچ یک از این دو دارو در کاهش درد ناشی از تورنیکه موثر نیستند.
    کلیدواژگان: بیحسی موضعی داخل وریدی، لیدوکائین، پاراستامول، سولفات منیزیوم، بلوک حسی، بلوک حرکتی، گازهای خونی وریدی
  • علیرضا ابراهیم سلطانی، آناهید ملکی، مهرداد گودرزی، خسرو افخم، شاهین آخوندزاده، هادی کاظمی، شهریار اربابی، عبدالله پیرو صفحه 38
    زمینه و هدف
    استفاده از الکتروشوک درمانی در بیماری هایی نظیر افسردگی شدید بویژه در مواردی کاربرد دارد که بیمار به دارو پاسخ مناسب نمی دهد یا در حاملگی که دارو برای جنین زیان آور است. از آنجایی که الکتروشوک درمانی تحت بیهوشی عمومی انجام می شود، بنابراین قبل از آن مانند هر بیهوشی دیگری معاینات لازم و آزمایشات لازم برای بیمار باید انجام شود. در بین بیماران تحت الکتروشوک درمانی بیماران مبتلا به دیابت نیز وجود دارد بنابراین تاثیر الکتروشوک درمانی روی قند و سایر الکترولیت ها اهمیت دارد.
    روش بررسی
    از بین بیماران نامزد الکتروشوک درمانی که معیارهای ورود به مطالعه را داشتند یک نمونه خون قبل از الکتروشوک درمانی گرفته شد، پس از گذشت 30 ثانیه از تجویز اکسیژن، القاء بیهوشی با تیوپنتال سدیم و ساکسنیل کولین انجام شد. طی بیهوشی بیماران تحت درمان با الکتروشوک قرار گرفتند. 20 دقیقه پس از انجام الکتروشوک درمانی مجددا نمونه خون گرفته شد و نمونه های خون از نظر قند و الکترولیت ها بررسی شدند. اطلاعات، جمع آوری شده و تحت آنالیز آماری قرار گرفت.
    یافته ها
    هفتاد بیمار نامزد الکتروشوک درمانی تحت مطالعه قرار گرفتند و قند و سایر الکترولیت ها قبل و بعد از الکتروشوک اندازه گیری شد. تفاوت معنی داری از نظر قند خون در زنان و مردان و از نظر سدیم در زنان و مردان و از نظر پتاسیم در مردان قبل و پس از الکتروشوک وجود داشت. اما سطح کلسیم قبل و پس از الکتروشوک در هر دو گروه تفاوت معنی داری نداشت. سطح پتاسیم در زنان قبل و پس از الکتروشوک تفاوت معنی داری نداشت.
    نتیجه گیری
    چون الکتروشوک درمانی زیر بیهوشی عمومی انجام می شود ضروری است که معاینه فیزیکی کامل و آزمایشات لازم قبل از انجام الکتروشوک درمانی انجام شود. با توجه به اینکه در اثر الکتروشوک درمانی تغییراتی در مقادیر الکترولیت های سرم رخ می دهد، توجه به این الکترولیت ها مخصوصا سدیم و پتاسیم حائز اهمیت است.
    کلیدواژگان: تغییرات قند خون، الکترولیت های سرم، الکتروشوک درمانی
  • امیررضا دلیلی، محسن مردانی کیوی*، احمد علی زاده، حمیدرضا حاتمیان، مظفر حسین نژاد، حمید پی رزم، خشایار صاحب اختیاری، کیوان هاشمی مطلق صفحه 43
    زمینه و هدف

    پیشرفت های حاصله در فن آوری اولتراسوند با کنتراست بالا در سال های اخیر موجب توجه بیشتر به آن در تشخیص سندرم تونل کارپال شده است. مطالعه حاضر به بررسی ارزش تشخیصی سونوگرافی در این بیماری و ارتباط معیارهای مختلف آن با شدت بیماری براساس الکترودیاگنوستیک می پردازد.

    روش بررسی

    در این مطالعه تحلیلی آینده نگر صد بیمار که در همگی درگیری اندام فوقانی یک طرفه بود مورد مطالعه قرار گرفتند. تمامی بیماران ابتدا تحت آزمون الکترودیاگنوستیک قرار گرفته و این آزمون به عنوان استاندارد طلایی فرض شد. سپس سطح مقطع و قطر قدامی خلفی عصب مدین در ورودی و خروجی تونل کارپال و ضخامت فلکسور رتیناکولوم توسط سونوگرافی در تمامی بیماران اندازه گیری شد. ارتباط یافته های سونوگرافی و الکترودیاگنوستیک با نرم افزار SPSSنسخه 19 بررسی شد.

    یافته ها

    بیماران شامل84 زن و 16 مرد در گستره سنی 19 تا 72 سال (میانگین سنی 05/12±43/44 سال) قرار داشتند. از بین معیارهای بررسی شده دو معیار سطح مقطع نزدیک (پروگزیمال) و دور (دیستال) عصب ارتباط معنی داری با تشخیص بیماری نشان دادند (به ترتیب مقدار Pبرابر با 018/0 و 022/0) همچنین بین دو معیار فوق و شدت بیماری نیز ارتباط آماری معنی داری یافت شد (هر دو مقدار Pکمتر از 05/0). بهترین نقطه برش در سطح مقطع نزدیک 45/9 میلی متر مربع بود که در آن حساسیت 9/78 درصد، ویژگی 8/82 درصد، ارزش اخباری مثبت 8/91 درصد و ارزش اخباری منفی 5/61 درصد بدست آمد.

    نتیجه گیری

    مطالعه حاضر نشان داد که بررسی سطح مقطع عصب مدین در ورودی تونل کارپال در تشخیص سندرم تونل کارپال مفید بوده و با توجه به حساسیت، ویژگی و ارزش اخباری مثبت بالا نه تنها در تشخیص بیماران مشکوک بلکه در غربال گری جامعه در معرض خطر نیز می تواند سودمند باشد.

    کلیدواژگان: سندرم تونل کارپال، اولتراسونوگرافی، الکترودیاگنوز
  • عباس صدیقی نژاد، محمد حقیقی، سیروس امیرعلوی، بهرام نادری نبی، علی محمدزاده، مجید نکوفرد، محسن آباد صفحه 52
    زمینه و هدف
    پروپوفول یکی از شایع ترین داروهایی است که در طی القای بیهوشی مورد استفاده قرار می گیرد و درد ناشی از تزریق وریدی پروپوفول از مهمترین عوارض این دارو محسوب می گردد. لذا داروها و روش های بسیاری جهت کاهش این عارضه مورد بررسی قرارگرفته اند.در این مطالعه اثر داروهای آلفنتانیل، سولفات منیزیم و کتامین در کاهش درد ناشی از تزریق وریدی پروپوفول مورد مقایسه قرار گرفته است.
    روش بررسی
    مطالعه حاضربصورت مقطعی مقایسه ای بر روی 220 بیمار تحت اعمال جراحی ارتوپدی در بیمارستان پورسینای رشت انجام گردیده است. میزان شدت درد بدنبال تزریق وریدی پروپوفول پس از استفاده از پیش داروهای مورد مطالعه با استفاده ازمعیار نمره دهی درد (VAS) مورد اندازه گیری قرار گرفت.یافته ها با استفاده از نرم افزار SPSS شماره 16 و تحت آزمون های مربع کای، PostHocوآنوا تحت تحلیل و بررسی قرار گرفت.
    یافته ها
    مشخصات جمعیتی در چهارگروه تفاوت معنی داری با هم نداشت. پس از بررسی داده ها و با استفاده از آزمون آماری آنالیز واریانس آنوا مشخص گردید که تفاوت معنی داری بین نمره درد پس از تزریق پروپوفول در گروه های مورد مطالعه دیده می شود.با استفاده از آزمون تعقیبی PostHoc(ترکیه) مشخص گردید که نمره درد در گروه سرم نمکی با دیگر گروه ها دارای اختلاف آماری معنی داری بوده است (مقدار Pکمتر از 0001/0) ودیگر گروه ها با یکدیگر تفاوت آماری معنی داری نداشتند.
    نتیجه گیری
    به نظر می رسد علی رغم کاهش درد ناشی از تزریق وریدی پروپوفول توسط سه پیش داروی مورد مطالعه، ارجحیتی برای هیچ کدام از آنها نمی توان در نظر گرفت
    کلیدواژگان: آلفنتانیل، بیهوشی عمومی، پروپوفول، تزریق وریدی، درد، سولفات منیزیم، کتامین
  • مطالعه موردی
  • فریبا الماسینوکیانی، پوپک رحیمزاده، سیدحمیدرضا فیض، حسین اکبری، علیرضا الماسی، سارا اسدالله صفحه 59
    زمینه و هدف
    کنترل درد پس از جراحی یکی از مشکلات مهم بیماران است. مخدرها بعنوان مهم ترین عامل در درمان درد پس از جراحی به شمار می روند. با این حال تلاش های بسیاری شده است تا به نحوی از مقدار مصرف این ترکیبات کاهش داد. به نظر می رسد که کتامین می تواند در ترکیب با مخدرها علاوه بر کاهش درد پس از عمل جراحی، میزان مصرف کلی مخدرها را کاهش دهد. هدف از این مطالعه بررسی اثربخشی افزودن کتامین به مورفین و ترامادول در بیماران تحت عمل جراحی ناحیه شکم می باشد.
    روش بررسی
    هشتاد بیمار کاندید اعمال بزرگ جراحی شکمی تحت بیهوشی عمومی در این مطالعه قرار گرفتند. به منظور کنترل درد بعد از عمل، پمپ کنترل درد وریدی برای تمام بیماران گذاشته شد. بیماران بطور تصادفی در چهار گروه: 1) مورفین، 2) ترامادول، 3) کتامین با مورفین و 4) کتامین با ترامادول تقسیم شدند. نمره درد، میزان مخدر مصرفی، عوارض و رضایتمندی بیماران از نحوه درمان مورد سنجش قرار گرفت.
    یافته ها
    نتایج این مطالعه نشان داد که شدت درد در بیمارانی که از مورفین به همراه کتامین استفاده شده بود طی زمان های اولیه پس از عمل جراحی (ساعت اول و ششم) بطور معنی داری کمتر از سایر گروه های مطالعه بود. هم چنین افزودن کتامین به طور معنی داری میزان مصرف مورفین و ترامادول را کاهش داد.
    نتیجه گیری
    به نظر می رسد برای کنترل درد پس از اعمال بزرگ جراحی شکمی، افزودن کتامین به مورفین با کاهش نمره درد و در کاهش میزان مخدرها مصرفی همراه می باشد.
    کلیدواژگان: نمره درد، اعمال بزرگ جراحی شکمی، کتامین، ترامادول، مورفین
  • فریبا الماسینوکیانی، پوپک رحیمزاده، سیدحمیدرضا فیض، حسین اکبری، علیرضا الماسی، سارا اسدالله صفحه 69
    سندرم مورکیویک بیماری ارثی اتوزوم مغلوب از گروه موکوپلی ساکاریدوز هاست که از نظر بالینی با دیسپلازی شدید اسکلتی و با بهره هوشی نرمال مشخص می شود. ارتشاح کراتان سولفات در نسوج مختلف رخ می دهد و با پیشرفت بیماری می تواند باعث درگیری نسج هم بند قرنیه و راه های هوایی و ریه و دریچه های قلب شود. در این مقاله یک مورد بارداری با سندرم نادر مورکیو که به علت دیسترس شدید تنفسی مادر، مجبور به ختم حاملگی شدیم، همراه با روش اداره ی بیهوشی آن معرفی می شود.
    کلیدواژگان: بیهوشی، حاملگی، سندرم مورکیو
  • مقاله مروری
  • فرناد ایمانی، فرید ابوالحس نقره داغی صفحه 75
    زمینه و هدف
    سندرم درد مایوفیشیال و سندرم فیبرومیالژی دو اختلال بالینی دردناک ناشی از بافت های نرم هستند که هر متخصص درد در زمینه کاری خود باید با آن آشنایی داشته باشد. از میان روش های درمانی غیردارویی، لیزردرمانی یکی از راه کارهایی است که استفاده از آن بسیار بحث برانگیز است. از این رو، این مقاله مروری، به هدف بررسی نتایج پژوهش های انجام شده درمورد اثر بخشی لیزر در دو بیماری فوق، مورد مطالعه قرار گرفته است.
    روش بررسی
    چون روش مطالعه مرور بر مقالات1 بود. در این مطالعه، تعداد34 مقاله که بین سال های 2000 تا 2010 به چاپ رسیده بود، انتخاب شد. برای آنکه در طی بررسی مقالات دچار تورش2 بررسی نشویم، از انتخاب مطالعاتی که فقط از مجلات مربوط به انجمن های لیزردرمانی بود پرهیز کردیم و از ژورنال های معتبر رشته های گوناگون پزشکی بهره بردیم.درطی مطالعه، روش کار، نتایج، بحث و نتیجه گیری های مقالات را بررسی وسرانجام مجموعه گرد آوری شده را مورد بحث قرار دادیم.
    یافته ها
    در جمع بندی نتایج حاصل از بررسی 34 مقاله، در مورد معیار درد، 13مقاله اثرات مفید ضد درد لیزر را در سندرم درد مایوفیشیال و فیبرومیالژی پشتیبانی می کند، در 12 مقاله تفاوتی بین لیزردرمانی و پلاسبو گزارش نشده است و در 9 مقاله نیز معیارهایی به جز درد بررسی شدند. در مورد اثر لیزردرمانی کم توان روی تعداد نقاط ماشه ای، در 17 مطالعه انجام شده تمرکز ویژه ای روی این نقاط نداشته اند. در 2 مطالعه اثرات لیزر نسبت به پلاسبو برتری داشته است و در 5 مطالعه تفاوت عمده ای گزارش نشده بود. در مورد اثر لیزر روی افزایش آستانه درد در این نقاط در 6 مطالعه لیزر نسبت به پلاسبو برتری داشته است، در 4 مطالعه تفاوت بارزی بین لیزر و پلاسبو گزارش نشده بود و در 14 مطالعه صرفا روی این معیار بحث نشده بود.در مورد اثرات لیزر روی کیفیت زندگی، 10 مطالعه اثرات سودمند لیزر را گزارش کرده بودند، در 7 مطالعه تفاوتی در عملکرد وجود داشت و در 7 مطالعه پارامتر یاد شده اندازه گیری نشده بود. در یک مطالعه نیز اثر لیزر روی سطوح میانجی های شیمیایی مربوط به درد مانند سروتونین، 5- هیدروکسی تریپتوفان و 5- هیدروکسی ایندول استیک اسید مطالعه شده بود که افزایش مواد فوق را گزارش کرده بود، که به نفع اثرات سودمند لیزر بود.
    نتیجه گیری
    از بین 34مقاله بررسی شده، 15 مقاله اثرات مفید لیزر را در کاهش درد و حساسیت نقاط ماشه ای و بهبود عملکرد و کیفیت زندگی گزارش کرده بودند، در 6 مقاله لیزردرمانی نسبت به روش های مرسوم برتری نداشت و در سه مقاله نیز به عنوان یک روش کمکی پیشنهاد شده بود. در مجموع لیزردرمانی کم توان به عنوان روشی کمکی در روش های مرسوم درمان درد سندرم مایوفیشیال و فیبرومیالژی با توجه به بی خطر بودن و ارزان بودن آن می تواند پیشنهاد شود و همچنین مطالعات بیشتری برای زمینه های دیگر استفاده از لیزر در درمان درد پیشنهاد می شود.
    کلیدواژگان: لیزرکم توان، فیبرومیالژی، سندرم مایوفیشیال، درد
|
  • Mohammadreza Ghodrati, Alireza Zadimani Page 1
    Background
    Bleeding during nasal operations is a determinant factor in surgical outcome، thus any method that could decrease blood loss during this surgery will be valuable. So this study was conducted to compare the amount of blood loss in septorhinoplasty with two different anesthetic technique; propofol or isoflurane.
    Methods
    In this prospective randomized clinical trial، 60 patients with ASA physical class I & II، scheduled for septorhinoplasty were studied. Patients were randomly allocated into two groups (30 patients in each group). After similar induction of anesthesia in all patients، in Group I; propofol with remifentanil، and in Group II; isoflurane with remifentanil used for maintenance of anesthesia. The bleeding، surgeons'' satisfaction from surgical field and also hemodynamic parameters was noted and compared with SPSS statistical software between two groups across the study.
    Results
    The demographic parameters، surgical and anesthesia related factors were similar in both groups. The mean blood loss volume was less in propofol group (35. 3 ± 18. 8 ml) than isoflurane (91 ± 18. 3 ml) group significantly (p<0/001). Surgeon satisfaction was higher in propofol group too (p<0/01). Hemodynamic parameters such as heart rate، systolic and diastolic blood pressure and SPO2 were comparable between two groups (except in a few short intervals).
    Conclusion
    It may be concluded that anesthesia with Propofol (TIVA) may result in decreased blood loss and higher surgeons satisfaction in septorhinoplasty compared with isoflurane anesthesia.
    Keywords: Propofo, isoflurane, septorhinoplasty, blood loss
  • Zahra Taghipor­Anvari, Shima Sheibani, Farnad Imani, Shadi Sheibani Page 9
    Background

    The pre anesthetic management and separation anxiety of infants and children can be a challenge for the anesthesiologist. In this study we compared the effects of dextromethorphan، diphenhydramine and midazolam for this purpose.

    Methods

    Ninety 1-6 year old patient candidate for Eye Examination Under Anesthesia (EUA) were randomly assigned into one of 3 groups receiving Diphenhydramine syrup (1mg/kg)، Dextromethorphan syrup (1mg/kg) or oral Midazolam (0. 3mg/kg) 20 to 30 minutes before entering into the operating room، and were evaluated in a randomized clinical trial. Sedation score was evaluated 1)at 20 minutes after premedication and with the child untouched، 2)on separation from parents، 3)during mask induction and IV line insertion and 4)15 minutes from the beginning of recovery. Duration of anesthesia and recovery were considered too. One way ANOVA and repeated measurement of analysis was used for data analysis.

    Results

    sedation scores before the child getting touched were significantly better for group dextromethorphan (p = o. o4). There was no statistically significant difference among groups on separation from parents (p=0. 348). Sedation scores were significantly better in Dextromethorphan group during induction of anesthesia and in the recovery too (p=0. 002 and p=0. 001 respectively). There were no significant differences among groups in duration of anesthesia and recovery.

    Conclusions

    Our finding showed that dextromethorphan can provide an acceptable level of sedation and anxiolysis in children without increasing the recovery time and is comparable to midazolam، as a routine premedication in this setting.

    Keywords: Premedication, pediatric anesthesia, midazolam, dextromethorphan HBR, diphenhydramine HCl
  • Hamid, Reza Abbasi, Vida Ayatolahi, Shekufeh Behdad, Habib Zareh Page 18
    Background

    Hypothermia is the most common complication of general and neuroaxial anesthesia. In previous studies، the effects of anesthesia on the temperature were assessed in different surgeries. In this study we evaluated the effects of general and spinal anesthesia on the core temperature of the mother and neonate in cesarean section.

    Methods

    Eighty pregnant women were randomly assigned to receive general or spinal anesthesia. Maternal core temperature was measured five times with a digital ear thermometer just before anesthesia، at the beginning of surgery، after delivery، 30 and 60 minutes after the end of the operation. In addition، umbilical vein blood was sampled for pH. The rectal temperatures of the babies were recorded immediately after delivery by rectal probe، and Apgar scores were determined 1 and 5 min after birth.

    Results

    There were no differences between maternal and newborn temperatures in different times in both groups، but، the umbilical vein pH value were lower in the spinal anesthesia group. Temperature of the operating room was 26 and recovery was 20.

    Conclusion

    According to the results of this study، spinal and general anesthesia have similar effects on core temperatures in mothers underwent cesarean section.

    Keywords: Spinal anesthesia, general anesthesia, caesarian, hypothermia
  • Ali, Reza Mirkheshti, Mohammad, Reza Aryani, Ali Dabbagh, Morteza Jabbary, Moghaddam, Seyyed, Sajjadrazavi, Hedayatollah Elyasi, Arash Mohammadi, Tofigh Page 27
    Background
    Intravenous regional anesthesia (IVRA) is an efficient method for short-term procedures of the upper extremities. Some defects are associated with IVRA including tourniquet-related pain and insufficient duration of the anesthesia. The main purpose of the current study was to compare the effects of adding paracetamol or magnesium sulfate to lidocaine in IVRA on pain، venous blood gasses (VBG) and sensory and motor block.
    Methods
    There were 90 patients contributed in the current study. Patients were divided into paracetamol (P)، magnesium sulfate (Mg) and control (C) groups، randomly. Severity of the pain، time interval between the injection and onset of the sensory and motor block، duration of the sensory and motor block and the changes of VBG were measured.
    Results
    The onset of the sensory and motor block was reduced significantly in Mg group (p<0. 05). There was a meaningful increase in the motor block duration in Mg group in relation to C group (p<0. 05)، but no statistically significant difference between Mg and P groups. Also، there was no meaningful difference between C and P groups in the means of onset of block and block duration. Neither MgSO4 nor paracetamol decreased the tourniquet-related pain. The changes of VBG were significantly lesser in the P group.
    Conclusion
    Adding MgSO4 to lidocaine improves the sensory and motor block in the IVRA. In other hand، paracetamol prevents ischemic changes to occur. None of these drugs are helpful to relief the tourniquet-related pain.
    Keywords: Intravenous regional anesthesia, lidocaine, paracetamol, magnesium sulfate, sensory block, motor block, venous blood gasses
  • Ali, Reza Ebrahim, Soltani, Anahid Maleki, Mehrdad Goodarzi, Khosro Afkham, Shahin Akhoondzadeh, Hadi Kazemi, Shahriar Arbabi, Abdollah Peyro Page 38
    Background
    Electroconvulsive therapy (ECT) is used in the treatment of various medicalconditions such as severe depression، mainly in situations where the patient does not respondeffectively to drug treatment and during pregnancy where drug intake can result in severecomplication for fetus. ECT carried out under general anesthesia، therefore before ECT some physical exam and some lab data is necessary. Patients who are ECT candidates also include diabetic patients which renders the study of the effect of ECT on blood glucose and serum electrolyte level significantly important.
    Methods
    Blood sample were taken from patients before induction of anesthesia. After 30 seconds preoxygenation anesthesia was induced by making use of sodium thiopental and succiniylcholine. 20 minutes after ECT، the second blood samples were taken. The resulting data was gathered and then subjected to statistical analysis.
    Results
    To investigate changes in blood sugar and serum electrolytes level in 70 patients who were subjected to ECT، significant changes were noted in pre and post ECT in glucose between men and women and sodium in men and women and potassium in men. But no significant changes were noted in pre and post ECT calcium level and in potassium level in women.
    Conclusion
    ECT carried out under general anesthesia; therefore pre ECT physical exam andblood samples are required. Electrolytes change under ECT، therefore attention to theseelectrolytes specially sodium and potassium are important
    Keywords: Blood glucose change, serum electrolytes, electroconvulsion therapy
  • Amir, Reza Dalili, Mohsen Mardani, ­Kivi, Ahmad Alizadeh, Hamid, Reza Hatamian, Mozaffar Hoseininejad, Hamid Peyrazm, Khashayar Saheb, Ekhtiari, Keyvan Hashemi, Motlagh Page 43
    Background

    Progress in high-contrast ultrasound technology in recent years brought more attention to its rule in the diagnosis of carpal tunnel syndrome (CTS). The aim of this study is to evaluate the diagnostic value of sonography in the diagnosis of CTS and its relationship with disease severity.

    Methods

    In this prospective study، 100 patients who had unilateral upper extremity involvement were studied. All patients were initially undergone electro diagnostic test and the test was assumed as the gold standard. Afterwards the cross-sectional area and anteroposterior diameter of the median nerve in the carpal tunnel inlet and outlet and the thickness of the flexor retinaculum were measured by ultrasound in all patients. Relationships between ultrasound and electro diagnostic findings were evaluated using SPSS software ver. 19th.

    Results

    Patients included 84 women and 16 men in the age range 19 to 72 years (mean age 44. 43 ± 12. 05 years). Among the criteria evaluated، the proximal and distal cross sectional area of the nerve showed significant correlation with disease diagnosis (P= 0. 018 and P= 0. 022 respectively). In addition، significant relationship was found between mentioned two criteria and the severity of the disease (P<0. 05 both). The best cut-off point at the proximal cross sectional area was 9. 45 mm2 in which the sensitivity was 78. 9%، specificity was 82. 8%، positive predictive value was 91. 8% and negative predictive value was 61. 5%.

    Conclusion

    The present study indicated that evaluating the cross sectional area of the median nerve using ultrasound at the carpal tunnel inlet is useful in diagnosing CTS. According to its high sensitivity، specificity and positive predictive value، it is not only useful in diagnosing suspected patients but also can be useful in screening the population at risk.

    Keywords: Carpal Tunnel Syndrome, ultrasonography, electrodiagnosis
  • Abbas Sedighinejad, Mohammad Haghighi, Sirous Amir, Alavi, Bahram Naderi, Nabi Page 52
    Background
    Propofol is one of the most common drugs used in anesthesia induction and the pain during its intravenous injection is the most important and another side effect of it. Therefore a lot of methods and drugs are examined to reduce or eliminate this side effect. In this study the effects of Alfentanil، Magnesium sulfate and Ketamin drugs on reducing of pain during intravenous injection of propofol are investigated.
    Methods
    This study was performed on 220 patients who were under orthopedic surgery in Poursina hospital in 2010. The intensity of propofol intravenous injection pain is measured after using premedication by VAS، result is analyzed by SPSS v16 software under Chi square and PostHoc exams.
    Results
    According to data and variance analysis statistic exam ANOVA it is definded that after propofol injection there is a meaningful difference in quantity of VAS among studied groups (Chi square = 49. 78 and df = 3 and P<0. 0001). The VAS score in Magnesium sulfate group has a meaningful difference in comparison of other groups according to PostHoc exams and there is no meaningful difference among other groups (P>0. 05).
    Conclusion
    Despite reduction the propofol intravenous injection pain in three studies drugs in this thesis، there is no preference among them.
    Keywords: Alfentanil, anesthesia, general, infusion, parenteral, ketamine, magnesium sulfate, pain, Propofol
  • Farnad Imani, Saeid, ­­Reza Entezary, Hamid­, Reza Faiz, Mahmoud­, Reza Alebouyeh, Karim Nikpour Page 59
    Background
    Postoperative pain control is one of the problems for these patients. Opioid agents are the most important analgesics which commonly used for postoperative pain control. There are several trials for reducing the doses of opioids. It seems addition of ketamine to the opioids other than postoperative pain relief، reduces the total opioid consumption. The goal of this study was evaluation of postoperative analgesic effects of adding ketamine to morphine and tramadol after major abdominal surgery.
    Methods
    Eighty patients candidate for major abdominal surgery under similar general anesthesia were enrolled in this study. Postoperative pain was managed by iv patient controlled analgesia (PCA) for aal patients. After the end of surgery، they were randomly allocated into the 1) morphine (M)، 2) tramadol (T)، 3) ketamine and morphine (KM)، and 4) ketamine and tramadol (KT) groups. Analgesic solution in PCA in M group was morphine (0. 2 mg/ml)، in T group was tramadol (2 mg/ml)، in KM group was ketamine (2 mg/ml) and morphine (0. 2 mg/ml)، and in KT group was ketamine (2 mg/ml) and tramadol (2 mg/ml). Visual analogue scale (VAS)، total opioid consumption، complications، and satisfaction were measured and recorded for during the first 24 hours after surgery.
    Results
    Demographic data was not differences between groups. Pain score in early period (1st and 6th hours) was significantly lower in KM group than the others. Furthermore، addition of ketamine significantly reduced total morphine and tramadol consumption. No side effects were observed in the all groups.
    Conclusions
    Our finding showed that addition of ketamine to morphine could reduce pain score and total opioid consumption after major abdominal surgery.
    Keywords: Pain score, major abdominal surgery, ketamine, tramadol, morphine
  • Fariba Almasi, Nokiani, Poupak Rahimzadeh, Hamid, Reza Faiz, Hossein Akbari, Ali, Reza Almasi, Sara Asadolah Page 69
    Morquio''s syndrome is an autosomal recessive disease. It is from mucopolysacaridosis group disease and it''s obvious clinical signs are severe skeletal dysplasia and normal intelligence. Deposition of keratan sulfate in different tissues is seen and with progression of the disease، connective tissue of cornea، airways، lung and heart valves will be involved. In this article we present a case of Morquio''s rare syndrome that we terminated the pregnancy due to severe respiratory distress of mother and also we present the anesthesia management of this case.
    Keywords: Anesthesia, pregnancy, Morquio syndrome
  • Farnad Imani, Farid Abolhasan, Gharehdaghi Page 75
    Background
    Myofacialpain syndrome and fibromyalgia are two painful clinical disorders of soft tissues that encountered to pain specialists. Low level laser therapy is one of the non-pharmacological treatment modalityseems controversial. Aim of this review articles is to investigate of the efficacy of low level laser therapy (LLLT) in fibromyalgia and myofacial pain patients in the literature.
    Methods
    A comprehensive evaluation of the literature relating to LLLT in fibromyalgia and myofacial pain syndrome patients was performed. 34 articles allocated for this studyThe time frame covered was 2000 to 2010. Not only the journals of laser therapy allocated for this study، but alsovarieties of journals of medicine specialties selected for avoidance of bias error.
    Results
    From 34 articles، 13 articles supported، the efficacy of low level laser therapy in pain score، in 12 studies there was no difference between (LLLT) and placebo and did not study for pain criteria in 9 studies. In case of the number of trigger points، 2 studies supported، the efficacy of (LLLT)، there was no difference between (LLLT) and placebo in 5 studies and did not study for number of trigger points in 9 studies. For patient''s quality of life، (LLLT) significantly improved of this criteria in 10 studies،there was no difference between (LLLT) and placebo in 7 studies and did not study for patient''s quality of life in 7studies. The increased levels of 5-hydroxy-tryptamine، 5-hydroxy-tryptophan and 5-hydroxy indol acetic acid، reported in one sudy.
    Conclusion
    This study revealed that، application of LLLT was effective in pain relief، improvement of functional ability and patient''s quality of life and number of trigger points in 15 studies. However، no significant differences were obtained between placebo and LLLT in 6 studies. In conclusion، although the laser therapy has no superiority over placebo in few groups in this study، we cannot exclude the possibility of effectivity of LLLT in fibromyalgia and myofacialpian syndrome patients. We recommended another treatment regimen including different laser wavelengths and dosages (different intensity and density and/or treatment interval) for this aim.
    Keywords: Low level laser therapy, fibromyalgia, myofacial pain syndrome, pain