فهرست مطالب

مجله علوم دامی ایران
سال چهل و سوم شماره 3 (پاییز 1391)

  • تاریخ انتشار: 1391/10/08
  • تعداد عناوین: 14
|
  • مرضیه رحمانی، محمدامیر کریمی ترشیز، رسول واعظ ترشیزی صفحه 297
    این طرح به منظور بررسی تاثیر انواع برنامه های نوری بر سیستم ایمنی همورال و سلولی جوجه های گوشتی انجام گرفت. در این آزمایش تاثیر چهار برنامه نوری شامل: نور دائم (متداول)، کاهش- افزایش ناگهانی، کاهش- افزایشی تدریجی و متناوب (1 ساعت روشنایی: 3 ساعت تاریکی)، بر 320 قطعه جوجه خروس گوشتی (آرین 386) بررسی شد. به منظور سنجش پاسخ ایمنی همورال از تزریق گلبول قرمز گوسفند (14 و 32 روزگی) و تلقیح واکسن نیوکاسل (11روزگی) و جهت سنجش سیستم ایمنی سلولی از تماس ماده دی نیتروکلروبنزن با پوست پرنده استفاده شد. عیار پادتن کل علیه گلبول قرمز گوسفند در گروه افزایشی ناگهانی به طور معنی داری پایین تر از سایر گروه ها بود (05‎/0>P)‎. در نوبت اول میزان عیار پادتن مقاوم به 2-مرکاپتواتانل در گروه متناوب به طور معنی داری از گروه شاهد کمتر بود (05‎/0>P)‎. در نوبت دوم عیار پادتن حساس به 2مرکاپتواتانل گروه های افزایشی تدریجی و ناگهانی به طور معنی داری پایین تر از گروه های شاهد و متناوب بود (05‎/0>P)‎. عیار پادتن علیه ویروس نیوکاسل در گروه افزایشی تدریجی به طور معنی داری بیشتر از گروه شاهد و سایر گروه ها بود (05‎/0>P)‎. در نوبت اول آغشته سازی پوست به دی نیتروکلروبنزن، تغییر ضخامت پوست در گروه متناوب و افزایشی تدریجی به طور معنی داری بیشتر از گروه شاهد بود (05‎/0>P)‎. نسبت هتروفیل به لمفوسیت در گروه های متفاوت نسبت به شاهد به طور معنی داری پایین تر بود (05‎/0>P)‎. وزن بورس در گروه افزایشی ناگهانی به طور معنی داری بیشتر از شاهد و سایر گروه ها بود (05‎/0>P)‎. با توجه به نتایج، می توان گفت که برنامه های نوری بر پاسخ سیستم ایمنی جوجه های گوشتی موثرند و استفاده از برنامه نوری افزایشی تدریجی نسبت به سایر برنامه ها می تواند ضمن حفظ بازده تولید و کاهش مصرف انرژی، بر بهبود پاسخ های ایمنی همورال و سلولی موثر باشد.
    کلیدواژگان: جوجه گوشتی آرین، سیستم ایمنی همورال، برنامه های نوری، سیستم ایمنی سلولی
  • حمید امانلو، نجمه اسلامیان فارسونی، طاهره امیرآبادی فراهانی صفحه 307
    هدف این پژوهش تعیین اثر تزریق محلول بروگلوکنات کلسیم 48، 24 ساعت پیش از زایش و بلافاصله پس از زایش، بر ماده خشک مصرفی در روز زایش، تولید و ترکیب شیر و فراسنجه های خونی در 21 روز اول پس از زایش در گاوهای تغذیه شده با یک جیره آنیونیک (تفاوت کاتیون -آنیون 55- میلی اکی والان در کیلوگرم ماده خشک) پیش از زایش بود. 36 راس گاو هلشتاین بر اساس دوره شیردهی (12 راس دوره شیردهی اول، 12 راس دوره شیردهی دوم و 12 راس دوره شیردهی سوم) بلوک بندی شده و به طور تصادفی به 4 تیمار آزمایشی زیر اختصاص یافتند. تیمارهای آزمایشی شامل 1) بدون تزریق؛ 2) تزریق 500 سی سی محلول بروگلوکنات کلسیم بلافاصله پس از زایش؛3) تزریق همان مقدار محلول کلسیم 24 ساعت پیش از زایش مورد انتظار؛ 4) تزریق همان مقدار محلول کلسیم 48 ساعت پیش از زایش مورد انتظار بودند و مدت رکوردگیری و جمع آوری داده های آزمایشی 21 روز بود. ماده خشک مصرفی در تیمارهای 3، 2، 1 و4 به ترتیب 87‎/10، 03‎/15، 63‎/12 و 32‎/12 کیلوگرم در 24 ساعت اول پس از زایش بود و در تیمار 2 به طور معنی داری (05‎/0P<) نسبت به سایر تیمارها بیش تر بود. میانگین تولید شیر روزانه در 21 روز اول دوره شیردهی در هر یک از تیمارهای 3، 2، 1 و4 به ترتیب03‎/36، 35‎/40، 9‎/38 و 77‎/38 کیلوگرم در روز بود و مقدار آن در تیمار 2 نسبت به تیمار شاهد به طور معنی داری بیش تر بود (05‎/0P<). غلظت کلسیم سرم در تیمار 1، 2، 3 و 4 به ترتیب 77‎/7، 31‎/9، 67‎/8 و41‎/8 میلی گرم در دسی لیتر بود، به طوری که در تیمار 2 نسبت به سایر تیمارها زیادتر بود (05‎/0P<). غلظت گلوکز خون در تیمارهای 2، 3، 4 نسبت به تیمار 1 به طور معنی داری زیادتر بود(05‎/0P<). غلظت های فسفر، منیزیم، بتا- هیدروکسی بوتیرات و کورتیزول سرم تحت تاثیر تیمارهای آزمایشی قرار نگرفتند. در کل، تزریق بروگلوکنات کلسیم بلافاصله پس از زایش می تواند توان تولیدی و بسیاری از شاخص های سلامتی گاو را نسبت به عدم تزریق آن بهبود دهد.
    کلیدواژگان: کلسیم، گاو تازه زا، پاسخ متابولیکی، بلافاصله پس از زایش
  • علیرضا شیبک، مصطفی یوسف الهی صفحه 317
    این پژوهش به منظور تعیین ارزش غذایی سیلاژ برگ و ساقه درخت موز با استفاده از روش کیسه های نایلونی و آزمون تولید گاز انجام شد. تیمارهای آزمایشی مورد مطالعه شامل: 1- ساقه و برگ درخت موز بصورت تازه (تیمار شاهد)، 2- سیلوی ساقه و برگ درخت موز، 3- سیلوی ساقه و برگ درخت موز + 15 درصد خرمای وازده، 4- سیلوی ساقه و برگ درخت موز + 5 درصد کاه گندم و 5- سیلوی ساقه و برگ درخت موز + 5 درصد کاه گندم + 15 درصد خرمای وازده بود. پس از دو ماه، سیلو ها باز و pH و خصوصیات ظاهری مواد سیلو شده اندازه گیری شد. سپس ترکیبات شیمیایی به روش استاندارد، تجزیه پذیری ماده خشک به روش کیسه های نایلونی و گوارش پذیری ماده آلی و انرژی قابل متابولیسم به روش تکنیک تولید گاز تعیین شد. نتایج نشان داد که افزودن خرمای وازده سبب کاهش دیواره سلولی و افزایش کربوهیدرات محلول شد، بنابراین، باعث بهبود کیفیت نمونه های سیلو گردید. تجزیه پذیری موثر در سیلوی ساقه و برگ درخت موز با 15% خرمای وازده بالاترین مقدار و ساقه و برگ درخت موز با 5 % کاه گندم پایین ترین مقدار بود) 05‎/0 (p<. در آزمایش تولید گاز، بالاترین حجم گاز، گوارش پذیری ماده آلی و انرژی قابل متابولیسم مربوط به تیمار سیلوی ساقه و برگ درخت موز با 15% خرمای وازده بود. در مجموع، نتایج نشان داد که سیلوی پسماند درخت موز با 15% خرمای وازده بهترین تیمار در مقایسه با دیگر تیمارها است و می توان آن را برای تغذیه دام (گوسفند و بز) توصیه کرد.
    کلیدواژگان: تولید گاز، تجزیه پذیری ماده خشک، ساقه و برگ موز
  • فاطمه کاظمی، مهدی دهقان بنادکی، ابوالفضل زالی، کامران رضایزدی صفحه 327
    هدف از این پژوهش، بررسی تاثیر دو نوع افزودنی های میکروبی بر ارزش غذایی و تجزیهپذیری شکمبه ای مواد مغذی یونجه سیلو شده بود. تیمارها شامل:1- یونجه سیلو شده بدون افزودنی (شاهد)، 2- تیمار شده با افزودنی میکروبی ایکوسایل، 3- تیمار شده با لاکتیسیلمایز و4- تیمار شده با ترکیب هر دو افزودنی ایکوسایل و لاکتیسیل مایز به مقداری نیمی از تیمار های 2 و 3 بود. افزودنی ها به سیلوهای آزمایشگاهی کوچک اضافه و پس از 40 روز باز شده و مورد ارزیابی قرار گرفتند. تعیین مولفه های تجزیهپذیری با استفاده از 3 راس گاو شیری هلشتاین غیرشیرده فیستولادار انجام شد. سیلوی تیمار شده با ایکوسایل کمترین میزان ماده خشک را نسبت به بقیه سیلوها به خود اختصاص داد (05‎/0 P<).pH در سیلوهای حاوی لاکتیسیل مایز کمترین مقدار بود و تیمار 3 به طور معنی داریpH پایین تری نسبت به بقیه تیمار ها داشت(05‎/0 P<). تیمارهای 3و4 بیشترین میزان تجزیه پذیری ماده خشک در زمان صفر و همچنین بیشترین بخش سریع تجزیه شونده ماده خشک را به خود اختصاص دادند(05‎/0 p<). تیمار 3 بخش 1a، a+b2 و تجزیه پذیری موثر دیواره سلولی را نسبت به تیمارهای دیگر کاهش داد. بیشترین مقدار بخش سریع تجزیه شونده مربوط به تیمار 2 بود (01‎/0 P<). در زمان 72 هم تیمار 4 بیشترین میزان تجزیه پذیری دیواره سلولی را با تفاوت معنی داری نسبت به بقیه تیمار ها به خود اختصاص داد (01‎/0 P<). ایکوسایل موجب بیشترین میزان تجزیه پذیری پروتئین در زمان 12، 48و 72 انکوباسیون شکمبه ای در تیمار 2 نسبت به تیمار 4 گردید(05‎/0 P<). با توجه به نتایج این مطالعه لاکتیسیل مایز به علت کاهش pH و افزایش بخش سریع شونده ماده خشک می تواند به عنوان یک افزودنی مناسب برای یونجه استفاده شود.
    کلیدواژگان: یونجه سیلو شده، تجزیهپذیری شکمبه ای، ارزش غذایی، افزودنی میکروبی
  • محمدحسین شهیر، وریا عندلیبی، محمود شیوازاد، افشین حیدری نیا، امید افسریان صفحه 337
    این تحقیق به منظور ارزیابی اثرات سطوح مختلف دانه خام کلزا با و بدون افزودن مولتی آنزیم در قالب طرح کاملا تصادفی به صورت فاکتوریل 6×2 با 2 سطح آنزیم (با و بدون آنزیم) و 6 سطح دانه خام کلزا (صفر، 5، 10، 15، 20 و 25 درصد) با 432 قطعه جوجه گوشتی نر یک روزه انجام گرفت. جیره های آزمایشی در دو دوره 21-14روزگی و 42-21روزگی در اختیار جوجه ها قرار گرفت. نتایج نشان داد که سطح 5 درصد دانه خام کلزا (با و بدون افزودن آنزیم) سبب بهبود افزایش وزن و ضریب تبدیل نسبت به سایر سطوح جایگزینی دانه خام کلزا گردید (05‎/0P<) و تفاوت معنی داری با تیمار شاهد (جیره ذرت-کنجاله سویا) نداشت. با افزایش سطح دانه خام کلزا مصرف خوراک به طور معنی داری کاهش یافت (05‎/0P<). سطوح بالای دانه خام کلزا (25 درصد) باعث کاهش درصد لاشه، درصد چربی محوطه بطنی و افزایش درصد وزن کبد شد (05‎/0P<) اما تاثیری بر درصد کل دستگاه گوارش (شامل پیش معده و سنگدان، روده کوچک) نداشت. اثر اصلی سطوح مختلف دانه خام کلزا در سن 26 روزگی برسطح هورمون T3، آنزیم AST و کراتینین معنی دار بود (05‎/0P<)، اما در سن 42روزگی بر اکثر پارامترهای خونی (بجز کراتینین) تاثیر معنی داری نداشت که این نشان دهنده کاهش اثرات ضد مغذی این دانه با گذشت زمان است. افزودن آنزیم نتوانست باعث بهبود هیچ کدام از معیارهای عملکرد شود. در کل نتایج این آزمایش نشان داد که می توان تا سطح 5 درصد دانه خام کلزا را در جیره غذایی جوجه های گوشتی حتی بدون استفاده از آنزیم به کار برد.
    کلیدواژگان: دانه خام کلزا، تیروکسین، آنزیم، عملکرد، جوجه گوشتی، پارامترهای خونی
  • سعید کریمی دهکردی، یوسف روزبهان، حمیدرضا رحمانی، محمد خوروش صفحه 347
    به منظور بررسی اثر افزودن مکمل های مختلف چربی در جیره دوره انتقال، 30 راس گاو شیری هلشتاین آبستن سنگین، همگی شکم چهارم، با میانگین وزن بدن 41±794 کیلوگرم، تعداد روزهای آبستنی 10±250 روز به طور تصادفی به جیره های آزمایشی حاوی پودر چربی پالم (تیمار 1)، روغن مایع سویا (تیمار 2) یا دانه کامل سویای تف داده، به عنوان مکمل حاوی روغن، (تیمار 3) اختصاص داده شدند. پس از 14 روز عادت دهی به جایگاه، دام ها به مدت 3 هفته پیش و 3 هفته پس از زایش به طور آزاد با جیره های آزمایشی تغذیه شدند. مقادیر خوراک مصرفی روزانه، تولید و ترکیب شیر، تغییر وزن دام ها، توازن انرژی و گوارش پذیری مواد مغذی جیره ها تعیین، و داده ها در قالب طرح کاملا تصادفی تجزیه گردید. مصرف خوراک روزانه پیش از زایش در تیمار 3 (2‎/14 کیلوگرم) در مقایسه با تیمارهای 1 و 2 (به ترتیب 5‎/13 و 7‎/13 کیلوگرم) بیشتر، و پس از زایش در تیمار 1 (5‎/18 کیلوگرم) بیشتر از تیمار 2 و 3 (به ترتیب 8‎/17 و 5‎/17 کیلوگرم) بود (01‎/0=P)‎. میانگین تولید شیر روزانه در تیمار 3 (7‎/38 کیلوگرم) در مقایسه با تیمار 1 (3‎/40 کیلوگرم) کمتر بود (01‎/0P<). درصد چربی و لاکتوز شیر بین گروه های آزمایشی یکسان بود (05‎/0P>)، اما درصد پروتئین شیر تیمارها تفاوت داشت (04‎/0P=). بازده خوراک در تیمار 1 در مقایسه با تیمارهای 2 و 3 کمتر بود (01‎/0P<). بیشترین ضرایب گوارش پذیری ماده خشک، ماده آلی و دیواره سلولی در تیمار 2 و کمترین آن در تیمار 3 بود (01‎/0P<). مصرف جیره حاوی پودر چربی پالم موجب بهبود میزان خوراک مصرفی روزانه پس از زایش و تعادل انرژی مناسب تر شد، اما تغییرات منفی وزن بدن این گروه بیشتر بود. از سویی، افزودن روغن مایع سویا موجب افزایش گوارش پذیری و بهبود بازده خوراک (علی رغم کاهش مصرف خوراک) شد بدون آن که اثر منفی بر تولید و ترکیب شیر داشته باشد.
    کلیدواژگان: دوره انتقال، روغن سویا، پودر چربی پالم، گاو شیری، دانه کامل سویای تف داده، عملکرد
  • علیرضا صفامهر، نعیم خندانی کوزه کنان، محمدحسین شهیر صفحه 357
    این آزمایش جهت بررسی اثرات سطوح مختلف کنجاله ی کانولا با منابع مختلف چربی، بر صفات کیفی تخم مرغ، عملکرد و کلسترول زرده ی تخم مرغ مرغ های تخم گذار تجاری های لاین W-36 در فاز اول دوره ی تخم گذاری به مدت 12 هفته انجام گرفت. در این تحقیق 432 قطعه مرغ تخم گذار در قالب آزمایش فاکتوریل 4×3 با طرح پایه ی کاملا تصادفی برای آزمون اثر 3 سطح کنجاله ی کانولا (0، 5‎/7 و 15 درصد) و منابع مختلف چربی (روغن سویا، روغن کانولا، چربی طیور و اسید چرب) با 3 تکرار و 12 مرغ در هر تکرار مورد استفاده گرفت. سطوح مواد مغذی همه ی جیره ها یکسان در نظر گرفته شد. نتایج نشان داد که صفات عملکردی شامل میانگین وزن تخم مرغ، تولید توده ای تخم مرغ، میانگین خوراک مصرفی، ضریب تبدیل غذایی و صفات کیفی تخم مرغ شامل وزن مخصوص، وزن پوسته، واحد هاو، ضخامت پوسته و کلسترول زرده ی تخم مرغ تحت تاثیر سطوح مختلف کنجاله ی کانولا و منابع مختلف چربی قرار نگرفتند. اثر اصلی منبع چربی و اثر متقابل بین سطوح کنجاله و نوع چربی بر تولید تخم مرغ و شاخص زرده معنی دار بود (05‎/0>P)‎. افزودن روغن سویا به جیره ی حاوی 15 درصد کنجاله ی کانولا، باعث افزایش درصد تولید تخم مرغ شد (05‎/0>P)‎. استفاده از روغن- کانولا نیز تاثیر مثبتی در بهبود شاخص زرده داشت (05‎/0>P)‎. کمترین هزینه خوراک برای تولید هر کیلوگرم تخم مرغ متعلق به جیره ی 15درصد کنجاله ی کانولا و چربی طیور بود (05‎/0>P)‎. افزودن 15 درصد کنجاله ی کانولا و چربی طیور به عنوان منبع چربی می تواند از لحاظ اقتصادی مقرون به صرفه باشد.
    کلیدواژگان: چربی طیور، روغن سویا، کنجاله ی کانولا، زرده ی تخم مرغ
  • احسان کمالیان، تقی قورچی، محمد خوروش، شهریار کارگر، غلامرضا قربانی، سعید زره داران، مسعود برومند صفحه 369
    به منظور بررسی اثر جایگزینی پساب کارخانه نشاسته با دانه جو، پژوهش حاضر با استفاده از 15 راس گوساله نر پرواری هلشتاین (وزن اولیه 35 ± 416 کیلوگرم؛ انحراف معیار ± میانگین) در قالب طرح مربع لاتین تکرار شده 3 × 3 با دوره های 22 روزه (16 روز عادت دهی و 6 روز نمونه گیری) انجام شد. تیمار های آزمایشی به ترتیب عبارت بودند از: 1) جیره شاهد (بدون پساب و حاوی 5‎/42 درصد جو)؛ 2) جیره حاوی 10 درصد (بر اساس ماده خشک) پساب کارخانه نشاسته (5‎/23 درصد جایگزین جو جیره)؛ و 3) جیره حاوی 20 درصد (بر اساس ماده خشک) پساب کارخانه نشاسته (47 درصد جایگزین جو جیره). گوساله ها در طول انجام پژوهش دسترسی آزاد به آب داشته و در حد اشتها تغذیه می شدند. افزودن پساب به جیره ماده خشک مصرفی را به طور معنی دار کاهش داد اما تفاوتی بین سطوح مختلف آن مشاهده نشد (0‎/10، 2‎/9 و 2‎/9 کیلوگرم در روز به ترتیب در تیمارهای 1 تا 3). افزایش وزن روزانه گوساله ها و نیز تغییرات وزن بدن آن ها طی هر دوره تحت تاثیر تیمارهای آزمایشی قرار نگرفت اما بازده خوراک در گوساله های تغذیه شده با 20 درصد پساب به طور معنی داری نسبت به گوساله های تغذیه شده با 10 درصد پساب و بدون آن افزایش یافت. افزودن پساب به جیره قابلیت هضم مواد مغذی را به طور معنی دار افزایش داد اما تفاوتی بین سطوح مختلف آن وجود نداشت. غلظت فراسنجه های خونی به جز انسولین که در گوساله های تغذیه شده با پساب به طور معنی داری کاهش یافت، تحت تاثیر تیمارهای آزمایشی قرار نگرفت. نتایج پژوهش حاضر نشان داد که هر چند با خوراندن پساب کارخانه نشاسته به گوساله های نر پرواری مصرف ماده خشک کاهش یافت اما قابلیت هضم مواد مغذی و به واسطه آن بازده خوراک افزایش پیدا کرد. این پاسخ به خوراندن پساب باعث عملکرد یکسان گوساله ها در تیمارهای مختلف آزمایشی شد. در کل، پساب کارخانه نشاسته می تواند به عنوان یک محصول فرعی جایگزین غله در جیره گوساله های پرواری هم از نظر عملکردی و هم از لحاظ اقتصادی قابل توصیه باشد.
    کلیدواژگان: قند محلول، دانه جو، محصول فرعی
  • مهرداد معمار، احمد زارع شحنه، سعید زین الدینی، حمید کهرام، محمد جواد ضمیری صفحه 379
    هفتادو دو قطعه خروس 9 ماهه بومی استان فارس به طور تصادفی به 3 گروه مساوی تقسیم شدند. گروه اول در برنامه نوری 14 ساعت روشنایی و10 ساعت تاریکی نگهداری شد. گروه دوم در برنامه نوری همانند گروه اول نگهداری شدند و روزانه 3 میلی گرم ملاتونین به ازای هر کیلوگرم وزن بدن به آن ها خورانده شد. گروه سوم در برنامه نوری 24 ساعت روشنایی نگهداری شد. از خروس های هر سه گروه در 4 نوبت در فاصله زمانی 20 روز به روش مالش شکمی اسپرم گیری شد و نمونه های منی هر 8 خروس در هر گروه با هم مخلوط شد. به مخلوط منی خروس های گروه اول به ترتیب 4 و 8 میکرو گرم در میلی لیتر ویتامین E یا 3 و 6 میلی مولار ملاتونین افزوده شد. آنگاه نمونه های منی خروس های هر سه گروه یخ زده شدند و پس از 2 هفته یخگشایی شدند. ویژگی های منی مانند pH، جنبایی اسپرم، درصد اسپرم زنده، یکپارچگی غشای1 اسپرم و غلظت مالون دای آلدهاید 2 (MDA)‎ پیش از یخ زدن و پس از یخگشایی اندازه گیری شدند. برهم کنش تیمار و فرآیند یخ زدن تنها برای درصد اسپرم زنده وغلظت MDA معنی دار (05‎/0>P)‎ بود. افزودن ملاتونین به منی باعث کاهش معنی دار درصد اسپرم زنده نسبت به تیمار شاهد شد در حالی که تنها ویتامین E در غلظت 4 میکرو گرم در میلی لیتر باعث افزایش معنی دار درصد اسپرم زنده نسبت به تیمار شاهد شد. بیشترین و کمترین غلظت MDA به ترتیب در تیمارهای 6 میلی مولار ملاتونین و 4 میکرو گرم در میلی لیتری ویتامین E به دست آمد. یافته های پژوهش کنونی نشان داد که افزودن ویتامین E به منی خروس های بومی در مقایسه با افزودن ملاتونین به منی، توانست نرخ پراکسیداسیون لیپیدهای غشای اسپرم های یخ زده را کاهش دهد و باعث بهبود کیفیت منی پس از یخگشایی شود.
    کلیدواژگان: منی یخ زده، ملاتونین، خروس، ویتامین E، پراکسیداسیون، اسپرم
  • رستم عبدالهی آرپناهی، محمد مرادی شهربابک، محمدباقر زندی، محمد رزم کبیر صفحه 393
    این پژوهش به منظور بررسی اثر انتخاب بر کاهش اندازه دنبه در بره های لری بختیاری به مدت پنج سال در محل ایستگاه توسعه، پرورش و اصلاح نژاد گوسفند لری بختیاری انجام گرفت. برآورد وزن دنبه براساس معادله تابعیت وزن دنبه از اندازه ابعاد ظاهری دنبه در سن شش ماهگی بدست آمد. عمق بافت نرم در نقطه 12 سانتی متری از خط وسط پشتی بدن روی دنده دوازدهم در سن شش ماهگی با استفاده از دستگاه اسکنر حیوانی مدل 480، تعیین شد. مولفه های (کو)واریانس و پارامترهای ژنتیکی برای صفات مورد بررسی با استفاده از روش حداکثر درستنمائی محدود شده، تحت مدل حیوانی و به صورت تجزیه چندصفتی برآورد گردید. انتخاب براساس شاخص انتخاب اقتصادی که از ضرب ارزش های اصلاحی صفات در بردار ضرایب اقتصادی صفات است، انجام گرفت. از ضرایب 1 و 4- برای ارزش اقتصادی صفات وزن بدن و برآورد وزن دنبه استفاده شد. روند فنوتیپی و ژنتیکی صفات نیز بوسیله تابعیت میانگین فنوتیپی و ارزش های اصلاحی صفات بر سال تولد حیوان برآورد گردید. نتایج نشان داد میانگین برآورد وزن دنبه در سن شش ماهگی در بره های لری بختیاری 37‎/2 کیلوگرم بود. ضریب وراثت پذیری و خطای معیار وزن دنبه برآوردی در سن شش ماهگی 05‎/0±33‎/0 بود. روند ژنتیکی صفت وزن بدن در شش ماهگی 160 گرم بود. روند ژنتیکی وزن دنبه با توجه به معادله برازش شده 40- گرم و با ضریب تعیین بالا (94‎/0) بود. عمق بافت نرم حاصل از اولتراسوند در شش ماهگی نیز روند ژنتیکی منفی (024‎/0- میلی متر) داشت. روند تغییرات فنوتیپی وزن بدن و عمق بافت نرم حاصل از اولتراسوند مثبت و بیشتر از تغییرات ژنتیکی بود. ولی روند فنوتیپی کاهشی وزن دنبه در مقایسه با روند ژنتیکی آن کمتر بود.
    کلیدواژگان: پارامترهای ژنتیکی، آمار بیزی، نرم افزارهای اصلاح نژاد، حداکثر درست نمایی محدود شده
  • محمدعلی طالبی صفحه 401
    این پژوهش به منظور بررسی اثر انتخاب بر کاهش اندازه دنبه در بره های لری بختیاری به مدت پنج سال در محل ایستگاه توسعه، پرورش و اصلاح نژاد گوسفند لری بختیاری انجام گرفت. برآورد وزن دنبه براساس معادله تابعیت وزن دنبه از اندازه ابعاد ظاهری دنبه در سن شش ماهگی بدست آمد. عمق بافت نرم در نقطه 12 سانتی متری از خط وسط پشتی بدن روی دنده دوازدهم در سن شش ماهگی با استفاده از دستگاه اسکنر حیوانی مدل 480، تعیین شد. مولفه های (کو)واریانس و پارامترهای ژنتیکی برای صفات مورد بررسی با استفاده از روش حداکثر درستنمائی محدود شده، تحت مدل حیوانی و به صورت تجزیه چندصفتی برآورد گردید. انتخاب براساس شاخص انتخاب اقتصادی که از ضرب ارزش های اصلاحی صفات در بردار ضرایب اقتصادی صفات است، انجام گرفت. از ضرایب 1 و 4- برای ارزش اقتصادی صفات وزن بدن و برآورد وزن دنبه استفاده شد. روند فنوتیپی و ژنتیکی صفات نیز بوسیله تابعیت میانگین فنوتیپی و ارزش های اصلاحی صفات بر سال تولد حیوان برآورد گردید. نتایج نشان داد میانگین برآورد وزن دنبه در سن شش ماهگی در بره های لری بختیاری 37‎/2 کیلوگرم بود. ضریب وراثت پذیری و خطای معیار وزن دنبه برآوردی در سن شش ماهگی 05‎/0±33‎/0 بود. روند ژنتیکی صفت وزن بدن در شش ماهگی 160 گرم بود. روند ژنتیکی وزن دنبه با توجه به معادله برازش شده 40- گرم و با ضریب تعیین بالا (94‎/0) بود. عمق بافت نرم حاصل از اولتراسوند در شش ماهگی نیز روند ژنتیکی منفی (024‎/0- میلی متر) داشت. روند تغییرات فنوتیپی وزن بدن و عمق بافت نرم حاصل از اولتراسوند مثبت و بیشتر از تغییرات ژنتیکی بود. ولی روند فنوتیپی کاهشی وزن دنبه در مقایسه با روند ژنتیکی آن کمتر بود.
    کلیدواژگان: لری بختیاری، اولتراسوند، دنبه، انتخاب، گوسفند، روند ژنتیکی
  • زهرا رئوفی، سعید زره داران *، قدرت الله رحیمی، مجتبی آهنی آذری، بهروز دستار صفحه 413

    هدف از تحقیق حاضر تجزیه و تحلیل ساختار ژنتیکی صفات مربوط به کیفیت تخم در بلدرچین ژاپنی بود. بدین منظور، صفات مربوط به کیفیت 1706 تخم از بلدرچین های تخمگذار در سن 10 هفتگی برای مدت 4 روز جمع آوری شده و کیفیت اجزای خارجی و داخلی آنها اندازه گیری شد. صفات مورد بررسی با استفاده از مدل دام تک و چند صفتی و به روش حداکثر درستنمایی محدود شده مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. وراثت پذیری صفات مربوط به کیفیت خارجی تخم شامل وزن، طول و عرض تخم، شاخص شکل و وزن، ضخامت و درصد پوسته بین 09‎/0 (درصد پوسته) تا 41‎/0 (وزن تخم) تخمین زده شد. وراثت پذیری صفات مربوط به کیفیت داخلی تخم شامل وزن، ارتفاع، شاخص و قطر زرده و وزن، ارتفاع و شاخص سفیده و واحد کیفیت داخلی از 06‎/0 (واحد کیفیت داخلی) تا 33‎/0 (وزن زرده) برآورد گردید. وزن تخم با ضخامت (33‎/0-) و درصد پوسته (64‎/0-)، همبستگی ژنتیکی منفی را نشان داد. این بدین مفهوم است که از نظر ژنتیکی، با افزایش وزن تخم، ضخامت پوسته کاهش می یابد. وزن زرده همبستگی ژنتیکی مطلوبی با ارتفاع (32‎/0) و قطر زرده (96‎/0) و وزن (85‎/0) و ارتفاع سفیده (87‎/0) داشت. بنابراین، انتخاب پرندگان بر اساس این صفت می تواند باعث افزایش کیفیت داخلی تخم در بلدرچین گردد. همبستگی ژنتیکی وزن تخم با اکثر اجزای داخلی تخم نظیر وزن، ارتفاع و قطر زرده و وزن و ارتفاع سفیده بسیار بالا برآورد گردید (77‎/0 تا 99‎/0). بر اساس نتایج حاصل از مطالعه حاضر، انتخاب بر اساس وزن تخم برای افزایش کیفیت اجزای داخلی تخم کافی است ولی در نظر گرفتن صفتی نظیر ضخامت پوسته در شاخص انتخاب برای بهبود کیفیت خارجی تخم در بلدرچین ژاپنی ضروری بنظر می رسد.

    کلیدواژگان: همبستگی ژنتیکی، بلدرچین ژاپنی، وراثت پذیری، کیفیت تخم
  • الهام رضوان نژاد، عباس پاکدل، سید رضامیرایی آشتیانی، حسن مهربانی یگانه، محمد مهدی یعقوبی صفحه 423
    وزن بدن از جمله صفات مهم اقتصادی و در عین حال پیچیده در طیور است که انتخاب به کمک نشانگر1(MAS)‎ می تواند در بهبود آن نقش قابل توجهی داشته باشد. هدف از مطالعه حاضر تعیین جایگاه های صفات کمی2(QTL)‎ مرتبط با وزن بدن در سنین مختلف با استفاده از طرح ناتنی می باشد. 220 بلدرچین ژاپنی برای 6 نشانگر ریز ماهواره با قدرت اطلاع دهندگی بالا بر روی کروموزومهای شماره 1، 2 و 9 تعیین ژنوتیپ شده و به روش نقشه یابی فاصله ای برای تعیین QTL های موثر بر وزن بدن در سنین مختلف شامل وزن تولد، 1، 2، 3 و 4هفتگی استفاده شدند. برای وزن بدن در زمان تولد و نیز وزن بدن در سن 1 هفتگی، QTL های موثری (01‎/0P<) بر روی کروموزوم شماره 2 شناسایی شد. برای وزن بدن در سنین 3 و 4 هفتگی نیز QTL های موثری به ترتیب با احتمال (05‎/0P<) و (01‎/0P<) بر روی کروموزوم شماره 1 شناسایی شد. علاوه بر این برای وزن بدن در سن 4 هفتگی دو QTL بر روی کروموزومهای 2و 9 پیشنهاد شد. QTL شناسایی شده برای وزن تولد 25‎/1% از واریانس فنوتیپی را تشریح نمود. این در حالی است که QTL شناسایی شده برای وزن 1 هفتگی 63‎/1%، QTL شناسایی شده برای وزن در سن 3 هفتگی18‎/1% و QTL شناسایی شده وزن در سن 4 هفتگی 13‎/1% از واریانس فنوتیپی را تشریح نمودند. QTL های شناسایی شده برای وزن بدن در سنین مختلف در این تحقیق می توانند در مطالعات آینده جهت بررسی ژنهای کاندیدا و نیز انجام انتخاب به کمک نشانگر (MAS)‎ برای صفت وزن بدن در بلدرچین ژاپنی مفید و سودمند باشند.
    کلیدواژگان: طرح ناتنی، بلدرچین ژاپنی، نشانگرهای ریزماهواره، وزن بدن
  • محمود وطن خواه صفحه 431
    در این پژوهش از رکوردهای طول عمر و زنده مانی تعداد 6800 راس بره، حاصل از 263 راس قوچ و 1839 راس میش، مربوط به گله ایستگاه پرورش و اصلاح نژاد گوسفند لری بختیاری (ایستگاه شولی) واقع در شهرکرد، جمع آوری شده طی سال های 1368 تا 1388 استفاده گردید. داده ها با استفاده از مدل های خطی و نسبت خطر با تابع ویبول تجزیه شدند. این مدل ها شامل اثر عوامل غیر ژنتیکی سال و ماه تولد بره، جنس بره، نوع تولد، سن مادر و متغیر کمکی وزن تولد بره ها به صورت درجه دوم بودند. نتایج نشان داد که میانگین کل طول عمر و میزان زنده مانی تجمعی بره ها از تولد تا سن یک سالگی به ترتیب 6‎/301 روز و 68‎/78 درصد بودند. اثر عوامل غیر ژنتیکی حاصل از مدل های خطی و نسبت خطر با تابع ویبول بر زنده مانی یکسان بودند. اثر عوامل سال و ماه تولد بره، جنس بره و متغیر کمکی وزن تولد بره ها به صورت درجه دوم معنی دار (05‎/0P<) ولی اثر عوامل سن مادر و نوع تولد بر طول عمر و میزان زنده مانی بره ها تا سن یک سالگی غیر معنی دار (05‎/0P>) بودند. میزان زنده مانی و نسبت خطر بره های متولد شده در ماه های اول و دوم (بهمن و اسفند) به ترتیب بالاتر و پایین تر از بره های متولد شده در ماه سوم (فروردین) بود. بره های نر میزان زنده مانی کمتر و نسبت خطر بیشتری در مقایسه با بره های ماده داشتند. بره های دارای وزن تولد متوسط، زنده مانی بیشتر و نسبت خطر کمتری داشتند. اگر چه ظاهرا بره های متولد شده از مادران جوان تر و پیرتر دارای زنده مانی کمتر و نسبت خطر بیشتری بودند، ولی با مادران میان سال تفاوت معنی داری نداشتند. بره های دوقلو زندمانی کمتر و نسبت خطر بیشتری از بره های تک قلو داشتند ولی اختلاف بین آن ها معنی دار نبود. بر این اساس مطالعه اثر عوامل غیر ژنتیکی بر زنده مانی بره ها تا سن یک سالگی حاصل از مدل های خطی و غیر خطی یکسان بوده و برای افزایش زنده مانی از طریق تصحیح عوامل غیر ژنتیکی می توان از نتایج حاصل از مدل های خطی یا غیر خطی استفاده نمود.
    کلیدواژگان: زنده مانی، بره های لری بختیاری، _ طول عمر، مدل های خطی و تابع ویبول
|
  • Marziye Rahmani, Mohammad Amir Karimi, Rasoul Vaez Torshizi Page 297
    This study was conducted to compare the effects of different illumination programs on the cellular and humoral immune system using 320 one day–old male broilers (Arian 386) in a completely randomized design of 8 replications (10 birds each). The four assayed lighting schedules were comprised of: 1- continuous lighting (control), 2- decrease then sudden increase of lighting, 3- decreasing-gradual increasing lighting and 4- intermittent lighting (1 light: 3 dark periods). Humoral immune responses were assessed following immunization by Sheep Red Blood Cells (SRBC) and Newcastle virus (ND) vaccine. Increase in skin thickness due to Dinitrochlorobenzen (DNCB) contact was utilized to assess the cellular immune response: Total antibody against SRBC was lower in the sudden increase in lighting program as compared with the other programs (P<0.05). During the first immunization treatment the 2-mercaptoethanol resistant anti-SRBC antibody was decreased in the intermittent program as compared with control (P<0.05). The 2-mercaptoethanol sensitive anti-SRBC antibody was significantly lower in gradual as well as in sudden increase programs in comparison with control and intermittent groups (P<0.05). Anti-ND antibody was the highest in gradual increasing group as compared with control and other lighting programs (P<0.05). The skin thickness response to DNCB increased in intermittent and gradual increasing programs compared to control (P<0.05). Heterophil to lymphocyte ratio decreased in all lighting schedules as compared with continuous lighting of control group (P<0.05). Weight of bursa was increased in sudden increasing schedule as compared with control and other lighting programs (P<0.05). It could be concluded that introduction of some limitation in lighting hours is a practical tool for improvement of immune system. The observed results emphasized the application of decreasing-gradual increase lighting program could modulate the cellular as well as and humoral immune responses in Arian broilers.
    Keywords: Lighting program, Cellular immunity, Arian broiler, Humoral immunity
  • Hamid Amanlou, Najme Eslamian, Tahere Amirabadi Page 307
    The objective of this study was to determine the effect of calcium borogluconate injection 24, 48 hours prepartum and immediately postpartum on Dry Matter intake at day of calving, milk yield, and as well on blood metabolites during the first 21 days of postpartum in cows fed anionic diets. Thirty six lactating dairy cows were arrenged by parity (1, 2, 3+) and allocated to three subcutaneous injection treatments of 15.2 gr calcium as borogluconate at different times of pre and postpartum ot the expected calving date control. Along with a Treatment 1 consisted of cows (n= 9) receiving no treatment before or after parturition. Treatment 2 consisted of cows (n= 9) receiving 15.2 gr of ca as borogluconate immediately postpartum. Treatment 3 consisted of cows (n= 9) receiving calcium borogluconate 24 h prepartum. Treatment 4 consisted of cows (n= 9) receiving calcium borogluconate 48 h prepartum. Dry matter intake in treatments 1, 2, 3 and 4 were recorded as 10.87, 15.03, 12.63 and 12.32 kg in the first 24 h after calving, respectively and indicating significant differences among treatments. Milk yields in treatments 1, 2, 3 and 4 were recorded as 36.03, 40.35, 38.9 and 38.77 kg/ d in the first 21 days in milk, respectively with the yield in treatment 2 being significantly greater than that in the control. Serum calcium concentrations in treatments 1, 2, 3 and 4 amounted to 7.77, 9.31, 8.67 and 8.41 mg/ dl, respectively so, the concentration in treatment 2 was significantly than those in the other treatments. Blood glucose concentrations in treatments 2, 3, and 4 were significantly higher than that in treatment 1.There were no differences observed in the concentrations of serum Ca, Mg, β-hydroxybutyrate and cortisol among treatments. Overall, it was proved that calcium borogluconate injection immediately postpartum can improve performance and many other health indicators than the case when non-injected.
    Keywords: Calcium, Metabolic responses, Immediately after calving, Fresh cow
  • Alireza Shibak, Mostafa Yousefollahi Page 317
    The present experiment was carried out to investigate the nutritive value of banana tree leaves and stems silage by use of in vitro gas production and as well in situ nylon bag techniques. Experimental treatments were comprised of: 1- Stems and leaves of banana trees (control), 2- Stems and leaves of banana trees’ silage without addition of any additive, 3- Stems and leaves of banana trees’ silage + 15% refusal dates, 4- Stems and leaves of banana trees’ silage + 5% wheat straw and 5- Stems and leaves of banana trees’ silage + 15% refusal dates + 5% wheat straw. After two months, silages were opened up while pH and apparent characteristics of silage materials determined. Then, evaluated were: the chemical compositions by standard method, dry matter degradability through in situ nylon bag methods and organic matter digestibility as well as metabolisable energy through in vitro gas production techniques. Results revealed that addition of refusal dates decreased NDF while increasing WSC, indicating that it improved the quality of silage. Dry matter degradability in banana tree residues with 15% refusal dates plus 5% wheat straw silage treatment was the highest, while banana tree residues with 5% wheat straw silage treatment was of the lowest degradability (p<0.05). In gas production trial, the highest gas production volume, organic matter digestibility and metabolasable energy beloged to Banana tree residues plus 15% refusal dates silage treatment (p<0.05). As a whole, the results indicated that banana tree residues plus 15% refusal dates silage was the most suitable treatment as compared with other treatments and can be recommended for being used in animal nutrition (sheep and goats).
    Keywords: Banana tree stem, leaves, Gas production, Dry Matter Degradability
  • Fatemeh Kazemi, Mehdi Dehghan, Banadaky, Abolfazl Zali, Kamran Rezayazdi Page 327
    The objective of the present study was to investigate the effects of bacterial additives on chemical characteristics and ruminal degradability of Alfalfa silage. In this experiment the treatments consisted of: 1-untreated alfalfa silage (control), 2-treated with Ecosyl (EC), 3- Lacticil Maize (LM), and 4- a combination of both additives, EC and LM, at half level of treatments 2 and 3. Silos were opened up on day 40 the following ensiling. Silages quality were assessed. Degradibility parameters were estimated through tests carried out on 3 fistulated Holstein dry cows. EC treatment exhibited the lowest Dry Matter (DM) among treatments (P <0.05). Lacticil maize decreased pH in both treatments 2 and 3 while LM bore the lowest pH in comparison with the other treatments. (P <0.05). Treatment 3 and 4 bore higher degradability and “a” fraction than treatments 1 and 2 at zero time of incubation (P <0.05). LM decreased the” a”,”a+b”fraction and effective degradibility of cell wall as compared with the other treatments (P <0.05) while the highest '”a” fraction was recorded for EC (P <0.05). Treatment 4 had the highest cell wall degradability at 72 hours of ruminal incubation (P <0.05). Ecosyl increased protein degradability at 12, 48 and 72 hours of ruminal incubation. The results finally indicated that Lacticil Maize can be utilized in alfalfa silage as a suitable additive because it reduces the pH and increases “a” fraction of dry matter in the aforementioned silage.
    Keywords: Ruminal degradability, Bacterial additive, Alfalfa silage
  • Mohammad Hossein Shahir, Varia Andalibi, Mahmood Shivazad, Afshin Heydari Nia, Omid Afsarian Page 337
    This experiment was designed to evaluate the effects of different levels of full fat canola seed (either with or without any enzyme addition) on broiler productivity. Four hundred and thirty two male broilers were employed in a completely randomized design of 2×6 factorial arrangement involving 2 levels of enzyme (either with or without), and 6 levels of canola seed (0, 5, 10, 15, 20, 25%). Experimental diets were fed in the grower (14-21) and finisher (21- 42) periods. The results indicated that by inclusion of 5% of canola seed (with and without enzyme), weight gain and FCR were more appropriate than the other levels of canola seed (P<0.05) without any significant difference with control. Increased level of canola seed caused decrease in feed intake (P<0.05). Higher levels of canola seed (25%) caused the decreased percentage of carcass and abdominal fat as well as higher liver weight, but did not exert any significant effects on gastrointestinal tract. Effects of canola seed levels at 26 days of age on T3, AST and creatinine were significant(P<0.05), but at 42 days of age no significant effect was observed (except for creatinine), indicating decreased anti- nutritive effects of canola seed by age. The added enzyme did not improve the performance parameters. In conclusion, the results indicate, that up to 5% of canola seed could be added to broiler rations without any need for enzyme addition.
    Keywords: Broiler, Blood parameters, Enzyme, Full fat Canola seed, Thyroxin, Performance
  • Saeed Karimi Dehkordi, Yousef Roozbehan, Hamid Reza Rahmani, Mohammad Khorvash Page 347
    To assess the effects of different fat supplements (palm oil, soybean oil or complete roasted soybean) to the transition period diets on Holstein dairy cows, 30 multiparous Holstein cows (fourth parity) with 794±41 kg of body weight and 250±10 days of pregnancy were, randomly, attributed to experimental diets including palm oil (treatment 1), soybean oil (treatment 2) or roasted whole soybean, as on oil containing supplement (treatment 3). following 14 days of adaptation to experimental pens, the animals were started to have free access to experimental diets within a period of 3 weeks following to 3 weeks after calving. Daily Dry Matter Intake (DMI), milk production and composition, animal weight changes, energy balance and nutrient digestibility coefficients of diets were determined. Obtained data were analyzed while applying a completely randomized design. At prepartum, treatment 3 exhibited a higher DMI (14.2 kg) as compared with treatments 1 and 2 (13.5 and 13.7 kg, respectively). At postpartum, DMI for treatment 3 (38.7 kg) was recorded higher (P<0.01) than that for treatment 1 (40.3 kg). The percentages of milk fat and lactose were similar among the experimental groups (P>0.05), but protein was differ (P=0.04). Treatment 1 exhibited a higher gross feed efficiency as compared with treatments 2 and 3 (P<0.01). Apparent digestibility of dry matter, organic matter and NDF were highest in treatment 2, while the lowest in treatment 3 (P<0.01). Overall, feeding diets containing palm oil (in Holstein dairy cows) improved feed intake and energy balance, but caused a higher negative change in body weight. On the other hand, the addition of soybean oil increased diet digestibility as well as feed efficiency and without any negative effect on milk production and composition.
    Keywords: Dairy cow, Roasted whole soybean., Palm oil, Soybean oil, Performance, Transition period
  • Alireza Safamehr, Naeem Khandani, Mohammad Hossein Shahir Page 357
    This experiment was carried out to study the effects of different levels of canola meal of different fat sources on the egg quality, performance as well egg yolk cholesterol during the first 12 weeks of age in laying hens (Hy-line W-36). Throughout the experiment a total of 432 hens were employed in a completely randomized design in a factorial arrangement of 3×4, with three levels of canola meal (0, 7.5 and 15%) and different fat sources (soybean oil, canola oil, poultry tallow and fatty acid), with three replicates (n=12). The results showed that Egg weight (g), egg production (%), egg mass (g), feed consumption (g), feed conversion ratio, and egg quality traits including, egg gravity, shell weight (g), haugh unit, shell thickness (mm) and egg yolk cholesterol were not significantly affected by levels of canola meal and by fat sources. The egg production was increased by addition of soybean oil to diets containing 15% canola meal (p<0.05). Feeding of 15% canola meal + soybean oil, increased egg production (p<0.05). Layers which consumed canola oil bore a higher yolk index. Feed cost per kilogram of egg mass decreased significantly in the treatment of 15% canola meal, and poultry fat. The replacement of 15% canola meal and poultry tallow supplementation as a fat source in diets should be useful in decreasing of feed costs.
    Keywords: Poultry tallow, Egg yolk., Canola meal, Soybean oil
  • Ehsan Kamalian, Taghi Ghourchi, Mohammad Khorvash, Shahriar Kragar, Gholamreza Ghorbani, Saeed Zeredaran, Masoud Boroumand Page 369
    Fifteen Holstein male calves (416 ± 35 kg initial BW; mean ± SD) were employed in a replicated 3 × 3 Latin square test to investigate the effect of partial replacement of barley grain by Wheat Factory Sewage (WFS) within three 22-d periods including 16 d of adaptation and 6 d of data collection. The basal diet (WFS0) consisted of 42.5% (DM basis) barley grain, partially replaced with either 23.5% WFS (WFS10) or 47% WFS (WFS20). Calves were fed ad-libitum once a day as total mixed ration with free access to water. Feeding WFS decreased dry matter intake as compared with WFS0 (10.0, 9.2 and 9.2 kg/d in WFS0, WFS10, and WFS20, respectively) but there was no difference observed between WFS supplemented diets. Body weight changes per period and average daily gains were not affected by dietary treatments but feed efficiency increased in calves fed WFS20 as compared with others. Including WFS increased nutrient digestibility coefficients as compared with WFS0 but there was no difference observed between WFS supplemented diets. Feeding WFS did not affect blood plasma metabolites expect for plasma insulin concentration which was decreased. Results indicated that partially replacing barley grain with WFS in male’s calves finishing diets reduced dry matter intake, but increased nutrient digestibility and thereby feed efficiency. In general, using wheat factory sewage as by-product replaced for grain in finishing diets can be justifiable on both productivity and from on economical point of view.
    Keywords: Barley grain, Soluble carbohydrate, By, product
  • Mehrdad Memar, Ahmad Zareh, Saeed Zeinodini, Hamid Kohram, Mohammad Javad Zamiri Page 379
    Seventy four 9-month-old Fars indigenous roosters were randomly divided into three equal groups. The first group was exposed to 14 hours light and 10 hours darkness. The second group was exposed to the same lighting schedule as the first one and supplemented with 3 mg/kg of body weight edible melatonin daily. The third group was finally exposed to 24 hours of constant light. Semen was collected four times at 20 day intervals through abdominal massage the semen samples of every 8 roosters in each group, being pooled. The pooled semen samples of the first group were supplemented with either 4 vs. 8 mg/ml of vitamin E or 3 vs. 6 mM of melatonin, respectively. The pooled semen samples were frozen, and then thawed after 2 weeks past. Semen characteristics including pH, sperm motility, sperm viability, sperm membrane integrity and Malondialdehyde (MDA) concentration were evaluated before freeze and after thawing. The interaction between the treatment and freezing process was significant (P<0.05) only for MDA concentration and sperm viability. Supplementation of semen with melatonin significantly decreased the sperm viability as compared with the control. Vitamin E (at a concentration of 4 mg/ml) increased sperm viability following thawing as compared with the control. Maximum vs. minimum concentrations of MDA were observed at 6 mM melatonin vs. 4 mg /ml) vitamin E supplementation, respectively. In conclusion, it could be said that vitamin E supplementation in indigenous rooster semen, (as compared with melatonin supplementation) decreases lipid peroxidation in frozen sperm, improvig semen quality following thawing.
    Keywords: Frozen semen_Vitamin E Peroxidation_Rooster_Melatonin_Sperm
  • Rostam Abdollahi, Mohammad Moradi Shahre Babak, Mohammad Bagher Zandi, Mohammad Razm Kabir Page 393
    The objective followed in this study was to compare six software packages (DFREML, WOMBAT, ASReml, MATVEC, DMU and Thrgibbsf90) as based on some such features as being user friendly, easing computational facilities as well as accuracy and precision of the estimated genetic vs. environmental parameters. For conduction of the study, simulated and field data (Birth weights and weaning weight of Baluchi lambs) were utilized. In all the softwares, except for Thrgibbsf 90, estimates were obtained with restricted Maximum likelihood method via AI algorithm, but in Thrgibbsf 90, the estimates were obtained using Bayesian Gibbs Sampling. The results showed that the choice of software depends on user interest and the goal followed in the research. Since the estimated parameters come out to be similar, even in confidence intervals, there seems no concern to exist in estimation of genetic and environmental parameters (for continous variables) using linear models,and through an application of different softwares.
    Keywords: REML, Genetic Parameter, Animal Breeding Softwares, Bayesian Statistics
  • Mohammad Ali Talebi Page 401
    This study was carried out to investigate the effect of selection on the reduction of fat-tail size in Lori-Bakhtiari lambs. The study lasted for five years at the Development and Breeding center of Lori-Bakhtiari Sheep Station. Estimation of fat-tail weight, using external fat-tail dimensions was obtained from regression procedure at 6 month age. Soft tissue depth at the point 12 cm from the midline dorsal body on 12th ribs at the age of six months (using an animal model of Scanner Device 480) was determined. Components of (co) variance and genetic parameters were estimated using multivariate animal model and a restricted maximum likelihood approach. Selection as based on economic selection index of multiplying a vector of breeding value traits by vector of economic values of traits was conducted. Coefficients of 1 and -4 for the economic value of body weight and estimation of fat-tail weight traits were applied. Phenotypic and genetic trends were obtained through regression means of phenotype while breeding values on year of birth for each trait being predicted. The results showed that average of fat-tail weight (estimated at the age of six months) in lambs amounted to 2.37 kg. The estimates of heritability and standard error fat-tail amounted to 0.33 ± 0.05. Genetic trend of body weight at the six months of age was 160 gr. The genetic trend of fat-tail weight was estimated as -40 gr, with a high coefficient of determination of 0.94. Depth of soft tissue from ultrasound and at six months of age was accompanied by a negative genetic trend (-0.024 mm). Change of phenotype of body weight and ultrasound soft tissue depths were estimated as positive and more than genetic variations. However, phenotypic trend reduction of fat-tail weight as compared with the genetic trend stood at a lower level.
    Keywords: Fat, tail, Sheep, Genetic trend, Lori, Bakhtiari., Ultrasound, Selection
  • Zahra Raoufi, Saeed Zere Daran, Ghodratollah Rahimi, Mojtaba Ahani Azari, Behrooz Dastar Page 413

    The present research was conducted to analyze the genetic structure of egg quality traits in Japanese quail. External and internal egg quality traits were assessed on 1706 eggs of laying Japanese quail. Eggs were collected for 4 days at the quaits 10 weeks of age. The investigated traits were analyzed through univariate as well as multivariate animal models employing restricted maximum likelihood method. Heritability of external of eggs quality traits consisting Egg Weight(EW), Egg Length(EL), Egg Width (EWI), Egg Shape Index (ESI), Shell Weight (SW), Shell Thickness (ST) and Shell Yield (SY) were between 0.09 (SY) to 0.41 (EW). Heritability of internal egg quality traits consisting Yolk Weight (YW), Yolk Height (YH), Yolk Index (YI), Yolk Diameter (YD), Albumen Weight (AW), Albumen Height (AH), Albumen Index (AI) and Internal Quality Unit (IQU) were recorded from 0.06 (IQU) to 0.33 (YW). Negative genetic correlations were found between EW with ST and SY (-0.33 and -0.64, respectively). The results indicated that increasing egg weight will reduce egg shell thickness, genetically. YW showed favorable genetic correlations with YH (0.32), YD (0.96), AW (0.85) and AH (0.87). Therefore, selection based on yolk weight will improve internal egg quality in Japanese quail. Genetic correlations of EW with most of the internal egg quality traits were positively high (from 0.77 to 0.99). Based on present results, selection for higher egg weight is enough to increase internal egg quality traits. To improve both external and internal egg quality traits, it is necessary to involve have egg shell thickness together with egg weight in the selection index.

    Keywords: Genetic correlation, Japanese quail, Heritability, Egg quality
  • Elham Rezvan Nejad, Abbas Pakdel, Seidreza Miraey, Hasan Mehrbani Yagane, Mohammad Mahdi Yaghoobi Page 423
    Body Weight (BW) is a complex and important economic trait that may benefit from the implementation of Marker Assisted Selection (MAS). The objective followed in this study was to identify QTLs associated with BW at different ages as distinct traits based on an experimental half-sib cross of Japanese quails divergently selected for BW at 4 weeks of age. The body weights at hatch, and as well at one, two, three and four weeks of age were assessed in the F2 population. A total 220 F2 individuals were genotyped for 6 informative microsatellite markers located on chromosomes 1, 2 and 9. The interval mapping was conducted to identify putative QTLs. A QTL for BW at hatch while another at 1 wk of age were identified as significant on chromosome 2 (P<0.01) which may include 1.25% vs. 1.63% of the phenotypic variance, respectively. A QTL for BW at 3 wk of age can be susggested on chromosome 1. As for BW at 4 wk of age, one QTL was recognized as significant on chromosome 1 (P<0.01) while two suggested on chromosomes 2 and 9. A significant QTL explains 1.13% of the phenotypic variance. In conclusion, the results introduced some regions as harboring significant QTLs that affect BW traits. This study provided a potential for further work(s) on candidate gene(s), and Marker Assisted Selection for Body Weight traits.
    Keywords: Body weight, QTL, Half sib design, Japanese quail, Microsatellite markers
  • Mahmoud Vatankhah Page 431
    Data utilized in this study were 6800 records of lambs’ life longevity, and survival rate from 263 sires and 1839 dams collected from 1989 through 2009, from the Lori-Bakhtiari flock at Shooli Station in Shahrekord. The data were analyzed, using Linear and Hazard Ratio models along with Weibul function. These models included such non genetic factors as year and month of birth, sex of lamb, type of birth, age of dam and lambs birth weight as linear and quadratic covariates. Results revealed that the overall mean of lamb’s life longevity and cumulative survival rate, up to yearling, were 301.60 days vs. 78.68%, respectively. The effect of non genetic factors on survival rate resulted from linear model were almost the same as hazard ratio model of Wiebull function. The effect of year and month of birth, sex of lamb and lamb’s birth weight as quadratic covariate were significant (p<0.05). But the effect of age of dam and type of birth were not significant (p>0.05) on the longevity of lamb’s life as well as survival rate. The survival rate and hazard ratio of lambs born in the first vs. the second months were higher vs. lower than those in the third month respectively. The male lambs suffered from a lower survival rate and higher hazard ratio than the females. Lambs with medium birth weight benefited from a higher survival rate and lower hazard ratio than lambs with either too low or too high birth weights. Although, lambs born from younger and older dams suffered from lower survival rates and higher hazard ratios, but they did not any significant differences with lambs born from middle aged dams. Twin lambs suffered from lower survival rates and higher hazard ratios than single lambs, but the differences were not significant. According to the results obtained in this study, the effect of non genetic factors on lamb’s survival rate to yearling age, achieved from liner and non linear models were similar and to increase the survival rate by correcting the non genetic factors, one could use the results obtained from either linear or non linear models.
    Keywords: Longevity life, Linear models, Survival, Lori, Bakhtiari lambs., Weibull function