فهرست مطالب

Basic Medical Sciences - Volume:6 Issue: 4, 2004

Iranian Journal of Basic Medical Sciences
Volume:6 Issue: 4, 2004

  • 91 صفحه،
  • تاریخ انتشار: 1382/11/15
  • تعداد عناوین: 13
|
  • ایجاد و بررسی رفتار مدل توموری در موش Balb/c برای به کارگیری در مطالعات تجربی سرطان
    محمدحسین بحرینی طوسی صفحه 267
    وجود یک مدل استاندارد تومور حیوانی با مشخصات کاملا مطالعه شده برای ارزیابی تاثیر درمانهای جدید ضد سرطان و همچنین مطالعه رفتار تومور در مراکز تحقیقاتی سرطان ایران ضروری است. در پژوهش حاضر، مدل توموری استاندارد در موش Balb/c ایجاد گردید. پس از مطالعه رده های سلولی موجود، رده سلولی WEHI-164 برای ایجاد تومور در موشهای نر و ماده 4 هفته ای Balb/c مورد استفاده قرار گرفت. در روز صفر، تعداد7×106 سلول به صورت زیرجلدی به موشهای مورد آزمایش تزریق شد و سپس، ابعاد تومورها روزانه اندازه گیری گردید. پس از مطالعات آماری، مشخص شد که تفاوت معنی دار بین دو گروه نر و ماده وجود ندارد و بازده ایجاد تومور حدود 82% است. همچنین این تومورها از روز هشتم شروع به پسرفت میکنند.
    کلیدواژگان: مدل توموری، WEHI، 164، موش Balb/c
  • دقت آسپیراسیون بیوپسی سوزنی ظریف در ضایعات استخوانی
    سیمین ترابی نژاد صفحه 272
    تشخیص ضایعات استخوان و از جمله تومورهای این ناحیه به دلیل نادر بودن آن در مقایسه با ضایعات سایر اعضاء معمولا با اشکال همراه است و برای رفع آن علاوه بر پاتولوژی دانستن اطلاعات کلینیکی و رادیولوژی الزامی است. این مطالعه برای تعیین دقت آسپیراسیون سوزنی ضایعات استخوانی انجام گرفت.
    به این منظور در پنجاه ضایعه استخوانی بعد از هماهنگی کلینیکی و رادیولوژی ضایعات، با آسپیراسیون بیوپسی سوزنی ظریف انجام شد و نتایج به دست آمده با نتایج حاصله از هیستوپاتولوژی بیوپسی همان ضایعات مقایسه گردید. دقت (Accuracy) برای ضایعات خوشخیم یا غیرنئوپلاستیک و تومورهای بدخیم استخوان به ترتیب 75% و 88% به دست آمد. کندروسارکوم، ضایعات خوشخیم و غیرنئوپلاستیک از جمله کیست ساده استخوان بیشترین مشکل تشخیصی را داشتند. استوسارکوم، سارکوم یوینگ و متاستاز ها با هماهنگی یافته های کلینیکی و رادیولوژی با انجام متد بیوپسی سوزنی به راحتی قابل تشخیص میباشند. آسپیراسیون بیوپسی سوزنی ظریف، نقش مهمی در تشخیص اولیه اغلب ضایعات بدخیم استخوان ایفا می کند. ارزیابی سیتولوژی همراه با دانستن یافته های کلینیکی و رادیولوژی، دقت بالایی برای تشخیص ضایعات استخوانی خصوصا ضایعات بدخیم دارا می باشد.
    کلیدواژگان: آسپیراسیون بیوپسی سوزنی ظریف، ضایعات استخوانی، تومورهای خوشخیم، تومورهای بدخیم
  • به کارگیری ادجوانتهای ذره ای و تعدیل کننده سیستم ایمنی در افزایش پاسخ ایمنی علیه پپتیدهای آنتی ژنیک تومورها
    محسن تفقدی صفحه 278
    با توجه به ایمنی زایی ضعیف سلولهای توموری و همچنین شاخصهای آنتی ژنیک نوترکیب برای واکسیناسیون علیه سرطانها نیاز به استفاده از ادجوانتها برای افزایش پاسخ ایمنی و سوق دادن آن به سمت ایمنی سلولی میباشد. در این تحقیق از نوعی موسین نوترکیب به نام موسین 1 (MUCl) که با نام تجارتی BLP25 به فروش میرسد، به عنوان یک شاخص آنتی ژنیک نوترکیب و از میکروسفر PLGA (Poly (Lactide-co-glycolide) به عنوان سیستم دارورسانی و از الیگوداکسی نوکلئوتایدهای حاوی(CPG-ODN) CPG برای افزایش پاسخ ایمنی و سوق دادن ایمنی و سمیت ایمنی سلولی استفاده شد. میکروسفرهای PLGA حاوی BLP25 و CPG به روش تهیه امولسیون W/O/W تهیه شدند و مقدار BLP25 انکپسوله شده با HPLC تعیین شد. مقدار CpG با اندزاه گیری جذب در 260 نانومتر تعیین شد. برای مطالعات ایمن سازی، 20 میکروگرم MUCl و 4 میکروگرم CpG-ODN به صورت زیرجلدی به صورتهای زیر به گروه های چهارتایی از موش تزریق شد: MUCl (1 و CpG-ODN به صورت انکپسوله همزمان درون یک میکروسفر و MUCl (2انکپسوله همراه با محلول CpG-ODN (غیرانکپسوله) وMUCl (3 انکپسوله درون میکروسفر. اختصاصی بودن پاسخ ایمنی با کشت دادن لنفوسیتهای T گرفته شده از موشها در حضور آنتی ژنهای مختلف (TCP Assay) بررسی شد. مقدار سایتوکاینهای IFN-γ و IL-4 تولید شده توسط سلولهای T در محیط کشت به روش ساندویچ الایزا اندازه گیری شد.
    سلولهای T جدا شده از موشهای گروه 1 تکثیر بسیار بالایی از سلولهای T (ضریب تکثیر = 25 در آزمون تکثیر سلولهای (T و همچنین عیار بالایی از اینترفرون (11200±172 pg/ml) γ نشان دادند که به صورت معنی داری (P<0.0001) بالاتر از گروه های دیگر بود. این مطالعات به وضوح نشان میدهد که تجویز همزمان MUCl و CpG-ODN به صورت انکپسوله در یک میکروسفر ایجاد ایمنی بسیار بالایی از نوع Th1 (عیار بالای INF-γ و صفر بودن عیار (IL-4 می نماید که حاکی از اثر ادجوانتی بالای CpG-ODN در ایجاد پاسخ ایمنی علیه شاخصهای سرطانی میباشد. نتایج همچنین نشان میدهد که انکپسولاسیون همزمان CpG-ODN و آنتی ژن در یک میکروسفر در ایجاد اثر ادجوانتی نقش کلیدی دارد.
    کلیدواژگان: واکسیناسیون علیه سرطان، MUCI، CPG، P، ODN، میکروسفر PLGA
  • حسین حسین زاده صفحه 289
    با توجه به مطالعات انجام گرفته، امروزه کانالهای Gap junction می توانند به عنوان یک جایگاه مناسب برای کاهش ضایعات مغزی در جریان ایسکمی مغزی مطرح باشند و چون کربنوکسولون به عنوان مهارکننده این کانالها، سرعت گسترش مرگ سلولی را در مدل ایسکمی برون تنی کاهش داده است و از آن جایی که مهار پراکسیداسیون چربی در به حداقل رساندن ضایعات نرونی مورد توجه قرار گرفته است. بنابراین اثر این دارو بر پراکسیداسیون چربی با ایجاد ایسکمیک - ریپرفیوژن فراگیر در هیپوکامپ رت مورد بررسی قرار گرفت و تخریب بافت مغز به روش اندازه گیری میزان مالون دی آلدیید (MDA) مشخص گردید. ایسکمی مغزی به روش بستن چهار رگ ایجاد شد. کربنوکسولون (200-50 میلی گرم بر کیلوگرم) فنی تویین (50 میلی گرم بر کیلوگرم) و نرمال سالین (10 میلی گرم بر کیلوگرم) به صورت داخل صفاقی، بلافاصله بعد از ریپرفیوژن، به گروه های جداگانه ده تایی از حیوانات تزریق گردیدند. میزان MDA به وسیله تست تیوباربیتوریک اسید اندازه گیری شد. مقدار MDA در گروه سالین بالاتر از گروهSham بود. سطوح MDA در هیپوکامپ رت های ایسکمیک - ریپرفیوژن درمان یافته با فنی توئین و کربنوکسولون (200-100 میلی گرم بر کیلوگرم) به طور معنی داری کاهش یافت.
    نتایج این تحقیق نشان میدهد که احتمالا کربنوکسولون در جریان ضایعات ایسکمیک - ریپرفیوژن مغزی از توانایی محافظت در برابر پراکسیداسیون چربی برخوردار است.
    کلیدواژگان: کربنوکسولون، کانالهای Gap junction، مالون دی آلدئید (MDA)، سکته مغزی و ایسکمی
  • ناهید رحیمی فرد صفحه 294
    هلیکوباکتر پیلوری عامل گاستریت مزمن فعال، زخمهای معده و اثنی عشر در انسان و دارای نقش ثابت شده در آدنوکارسینومای معده و تومورهای لنفوئیدی مخاط برای ایجاد عفونت و بیماری زایی خویش نیاز به کلونیزیشن در مخاط معده را دارد و اولین قدم برای ایجاد عفونت چسبیدن باکتری به مخاط معده میباشد. از استراتژی های درمانی جدید مهار ادهزین باکتری و ممانعت از چسبندگی است. لذا ارائه روش مناسب برای چسبندگی در این گونه تحقیقات از ارزش خاصی برخوردار است. در این تحقیق با مقایسه علمی روش های متعدد و ادغام و یا تغییر آنها بهترین روش مناسب برای چسبیدن هلیکوباکتر پیلوری به سلولهای کشت به دست آمد و چسبندگی 22 سویه هلیکوباکتر پیلوری جدا شده از بیوپسی انتر معده یا دوازدهه 49 بیمار با علایم دیس پپسی، گاستریت، زخم معده، زخم اثنی عشر و... که تحت اندوسکوپی قرار گرفته بودند به هفت رده سلولی انسانی خریداری شده از بانک سلول ایران صورت گرفت. میزان چسبندگی بین هفت رده سلولی از طریق ELISA reader با استفاده از فعالیت اوره آزی هلیکوباکتر پیلوری (Urea Phenol Red) UPR مقایسه شد. غلظتهای خاص هلیکوباکتر پیلوری و سوسپانسیون سلولی، شرایط و زمان مجاورت باکتری با سلول همه در میزان چسبندگی نقش داشتند. بین 22 سویه هلیکوباکتر پیلوری از نظر چسبیدن به سلولها تفاوت معنی داری مشاهده نشد. هلیکوباکتر پیلوری به تمام هفت رده سلولی در شرایط In vitro می چسبد و درصد چسبندگی به سلولها به ترتیب از HT29, HT29/219, AGS, Sw742, HeLa, HepII تا Caco-2 کاهش قابل ملاحظه ای نشان داد و بهترین چسبندگی به سه رده سلول اول بود. لذا با توجه به نتایج به دست آمده برای بررسی های چسبندگی (Attachment)، ممانعت از چسبندگی (Inhibition of attachment) و جداسازی(Detachment) استفاده از روش چسبندگی ارائه شده در این تحقیق توصیه می شود و از بین هفت رده سلول آزمایش شده سه رده سلولی Sw742, Hela, HepII پیشنهاد میگردند و از بین این سه رده سلول HepII به عنوان بهترین سلول برای استفاده در این گونه تحقیقات معرفی میگردد.
    کلیدواژگان: هلیکوباکتر پیلوری، چسبندگی، کشت سلول
  • بررسی هایپر متیلاسیون پروموتور p16/INK4a در سرم، خون و تومور بیماران مبتلا به سرطان سلول سنگفرشی مری
    محمدرضا عباس زادگان صفحه 301
    سرطان سلول سنگفرشی مری (ESCC) یکی از شایعترین بدخیمی ها در ایران است. بیماران مبتلا تا مراحل پیشرفته بدون علامت هستند و به همین دلیل اقدامات درمانی ناموفق بوده، میزان بقای 5 ساله حدود 20-5% است. به دست آوردن تومور مارکرهای جدید برای کشف زودرس و یا تعیین عوامل مستعدکننده در این بیماران ممکن است امید به زندگی این بیماران را افزایش دهد. P16 یک مهارکننده کینازهای وابسته به سایکلین D است و نقش آن به عنوان یک ژن سرکوبگر بدخیمی شناخته شده است. متیلاسیون ناحیه پروموتور این ژن مکانیسم مهمی برای غیرفعال شدن آن است و میتوان از این تغییر در DNA سرمی بیماران مبتلا به بدخیمی به عنوان یک تومور مارکر استفاده کرد. دراین مطالعه DNA جدا شده از سرم، خون و بافتهای به دست آمده از اندوسکوپی 30 بیمار مبتلا به ESCC و 30 فرد سالم در استان خراسان از نظر متیلاسیون p16 مورد بررسی قرار گرفتند.
    توالی های DNA از نواحی متیله و غیرمتیله ژنومی با استفاده از پرایمرهای مخصوص پس از واکنش بی سولفیت و با استفاده از PCR اختصاصی برای متیلاسیون (MSP) قابل تشخیص بودند. متیلاسیون p16 در 30/8 (6/26%) از نمونه های سرمی، 30/13(3/43%) از نمونه های خونی و 30/22(3/(%73 از نمونه های بافتی کشف گردید درحالی که هیچ یک از موارد کنترل سالم این تغییر را نشان نمی دادند. تمامی 8 مورد متیلاسیون مثبت در DNA سرمی، تغییرات مشابهی در خون و بافت بدخیم داشتند. نتایج فوق نشان میدهند که متیلاسیون p16 با منشاء بدخیمی را میتوان در گردش خون کشف نمود. از آنجا که ناهنجاری های متیلاسیون در ژنهای متعدد دیگری از سرطانهای مختلف نشان داده شده است، این روش را میتوان برای کشف غیرتهاجمی در انواع وسیعی از بدخیمی ها مورد استفاده قرار داد و قادر است روشی برای کشف یا مونیتورینگ ESCC براساس بررسی خون و سرم باشد.
    کلیدواژگان: هایپرمتیلاسیون، سرطان مری، پروموتور p16/INK4a، ESCC
  • محمد فاتحی صفحه 307
    بررسی های متعدد در شرایط برون تنی دلالت بر آن دارند که با پیشرفت هیپرتانسیون، اتساع وابسته به اندوتلیوم عروق کاهش می یابد. با توجه به نقش پروتئین کینازها در روندهای متابولیک انتقال فسفات و اهمیت این انتقال در ارتباطات بین سلولی و عملکردهای سلولی تحت شرایط فیزیولوژیک و پاتولوژیک و فقدان اطلاعات در مورد دخالت آنزیمهای مزبور در ایجاد پاسخهای بافتهای عروقی به گشادکننده های عروقی در مبتلایان به هیپرتانسیون، مطالعه حاضر مورد توجه قرار گرفت. در این بررسی، پاسخها به گشادکننده های عروقی (استیل کولین و سدیم نیتروپروساید) در آئورت و بستر عروقی مزانتر جدا شده از رتهای مبتلا به هیپرتانسیون (القا شده توسط نمک دزوکسی کورتیکوسترون استات) در مقایسه با پاسخهای ثبت شده از بافتهای جدا شده از رتهای کنترل و همچنین نقش کیناز C بر این پاسخها ارزیابی شدند. هیپرتانسیون در رتهای نژاد اسپراک دولی (250-200 گرم) توسط تزریق دزوکسی کورتیکوسترون استات (20 میلی گرم به ازای هر کیلوگرم، دو بار در هفته به مدت 5 هفته، تزریق زیرجلدی) واضافه نمودن نمک طعام (یک درصد) به آب آشامیدنی حیوانات ایجاد شد. رتهای کنترل نرمال سالین (5/0 میلی لیتر به ازای هر کیلوگرم، دو بار در هفته به مدت 5 هفته، تزریق زیر جلدی) دریافت نمودند. پس از 5 هفته حیوانات با تیوپنتال (30 میلی گرم به ازای هر کیلوگرم، تزریق داخل صفاقی) بی هوشی و فشار خون شریانی آنها به طریقه مستقیم اندازه گیری شد. فشار متوسط شریانی در رتهای کنترل و هیپرتانسیونی به ترتیب 5/7±98 و 5/3±163 میلی متر جیوه (P<0.0001) محاسبه گردید.
    در آزمایشات برون تنی، حلقه هایی از آئورت سینه ای درحمام عضو (حاوی کربس) قرار گرفته و به ترانسدیوسر ثبت فشار ایزومتریک متصل گردید. پس از یک ساعت استراحت بافت، توسط فنیل افرین 10-6) و یا 5×10-8 مولار) انقباض ایجاد شد و سپس پاسخهای اتساعی به دوزهای تجمعی استیل کولین 10-3)- 10-6 مولار) و سدیم نیتروپروساید 10-4)- 10-8 مولار) در بافتهای جدا شده از حیوانات کنترل و هیپرتانسیونی مورد بررسی قرار گرفت. نتایج حاکی از کاهش معنی دار پاسخ به استیل کولین و حداکثر پاسخ در آئورت رتهای هیپرتانسیونی بود. همچنین بسترهای مزانتریک جدا شده از رتهای کنترل با هیپرتانسیونی با محلول کربس به مدت یک ساعت (جهت تثبیت بافت) پرفوزیون گردیدند، بافتها توسط نوراپی نفرین 10-6) مولار) منقبض گردیده، سپس منحنی غلظت - پاسخ به استیل کولین 10-3)- 10-6 مولار) و سدیم نیتروپروساید 10-4)- 10-8 مولار) رسم گردید. پاسخ به استیل کولین و نه سدیم نیتروپروساید به طور معنی داری کاهش یافت. برای مثال در بافت مزانتر جدا شده از رتهای هیپرتانسیونی در پاسخ به استیل کولین 10-6) مولار) تغییر فشار 6/3±2/17+ در حالی که در بافتهای جدا شده از رتهای کنترل 4/9±6/41- میلی متر جیوه بود(P<0.05). با اضافه نمودن چلری ترین (10 میکرومولار)، یک مهارکننده پروتئین کیناز C، به حمام بافتی، به طور معنی داری پاسخهای کاهش یافته عروقی، بهبود یافتند. این نتایج پیشنهاد میکنند که پروتئین کیناز C در اختلال عملکرد سلولهای آندوتلیال در جریان هیپرتانسیون نقش دارد.
    کلیدواژگان: پروتئین کیناز C، رت، گشاد کننده عروقی، هیپرتانسیون
  • محمود محمودی صفحه 315
    تجمع مجموعه های ایمنی آنتی بادی - DNA در کلیه ها، با ایجاد بیماری لوپوس اریتماتوی سیستمیک(SLE) در انسان و لوپوس در موش ارتباط دارد. همچنین میزان سرمی آنتی بادی های علیه DNA با شدت بیماری ارتباط مستقیمی داشته و نقش این آنتی بادی ها در بیماری زایی مشخص شده است. تعیین نواحی و الگوهای خاص مؤثر در اتصال آنتی بادی به DNA، امکان طراحی داروهای جدید و ارایه راهبردهای نوین درمانی را میسر می سازد. در این تحقیق، از مدلسازی کامپیوتری و روش های شبکه های عصبی مصنوعی برای تخستین بار جهت استخراج نواحی و الگوهای موثر در اتصال آنتی بادی های انسانی به DNA استفاده شده است. شبکه عصبی طراحی شده، پس از آزمایش، توان اتصال یک آنتی بادی به DNA را تعیین نمود. با استفاده از شبکه عصبی آموزش یافته و الگوریتمهای خاص، نواحی CDR2, FR3, CDR3 به ترتیب به عنوان نواحی موثر در اتصال آنتی بادی به DNA تعیین شدند. حضور اسیدآمینه Arg نیز در جایگاه های مختلف قطعه VH مورد بررسی قرار گرفت. مشاهده شد که حضور اسید آمینه Arg در مکانهای 104، 109 و 113 (واقع در (CDR3 و 63 و 64 (واقع در (CDR2 و 90 (واقع در (FR3 باعث افزایش قدرت اتصال به DNA میگردد. قسمتی از این نتایج، موید نظرات قلبی (حاصل از آزمایشات تجربی) و قسمتی نیز بیان کننده نظرات جدید میباشد. این تحقیق کارآیی روش های هوشمند درحل مسایل پزشکی را نشان میدهد.
    کلیدواژگان: بیماریهای خود ایمنی، لوپوس اریتماتوی سیستمیک (SLE)، آنتی بادی علیه DNA، شبکه عصبی مصنوعی، پرسپترون، الگوریتم ژنتیک
  • عبدالرضا وارسته صفحه 323
    خربزه به عنوان یکی از گیاهان خانواده کوکوربیتاسه از جمله میوه هایی محسوب میگردد که باعث واکنش آلرژیک تیپ یک در برخی از افراد میشود. این واکنش معمولا به صورت سندرم دهانی بروز می کند. هدف این مطالعه، علاوه بر اثبات آلرژی زایی خربزه مشهد، شناسایی آلرژنهای پروتیینی آن میباشد. به این منظور از 35 فرد دارای علایم بالینی آلرژی به خربزه (براساس پرسشنامه)، تست پریک با سه قسمت: پوست، قسمت خوراکی و بخش رویی خربزه مشهد به عمل آمد. از تمام افراد دارای پریک مثبت (21 نفر) و 15 نفر فرد غیر آلرژیک نمونه خون گرفته شد و IgE اختصاصی و توتال تمامی سرمها اندازه گیری گردید. سرم 12 نفر از افرادی که از IgE اختصاصی بالایی علیه عصاره خربزه برخوردار بودند با روش وسترن بلات با عصاره خربزه مجاور گردید، تا اینکه باند پروتئین واکنش دهنده باIgE سرم افراد حساس به خربزه مشخص گردد.
    درمطالعه واکنش متقاطع IgE ضدعصاره خربزه با عصاره های موز، کیوی و دو گرده سینودون داکتیلون و پوا پراتنیس از آزمون الیزا ممانعتی استفاده گردید. علایم بالینی افرادی که از حساسیت به خربزه رنج می بردند، عبارتند از: آلرژی دهانی شامل التهاب و خارش در ناحیه اطراف لب، حفره دهانی و حلق (9/61%)، آبریزش بینی (9/61%) و آبریزش چشمی (1/38%)، خارش پوست ((%19 و مشکلات گوارشی (8/4%) 21 نفر از 35 فرد مورد آزمون به بخش رویی گوشت خربزه واکنش پوستی مثبت نشان دادند و سرم این افراد در مقایسه با افراد غیر آلرژیک IgE اختصاصی علیه عصاره خربزه داشتند.
    علاوه بر این عصاره گرده های سیتودون و پوا بر خلاف عصاره موز و کیوی به خوبی IgE اختصاصی ضد عصاره خربزه را خنثی نمودند. نتایج تست وسترن بلات باند پروتیینی 4/14 واکش دهنده با IgE در 8 مورد از 12 مورد افراد دارای IgE بالا نشان داد. نتایج بالا نشان می دهد میوه خربزه بیشتر با علایم آلرژی دهانی در افراد آلرژیک ایجاد ناراحتی می نماید و این علایم وابسته به IgE است. از آن جایی که آلرژن واکنش دهنده وزن مولکولی 4/14 کیلودالتون داشته و علایم بالینی بیشتر از نوع آلرژی دهانی میباشد و عصاره گرده گیاهی واکنش دهی سرم افراد آلرژیک یا عصاره خربزه را خنثی نموده است. به نظر میرسد که آلرژن های عمده این میوه ماهیت پروفیلین داشته باشد.
    کلیدواژگان: آلرژی، خربزه، واکنش متقاطع، IgE