فهرست مطالب

نشریه پژوهش های علوم دامی
سال بیست و سوم شماره 2 (تابستان 1392)

  • تاریخ انتشار: 1392/06/31
  • تعداد عناوین: 15
|
  • زهرا پزشکیان، عبدالاحد شادپرور *، ساحره جوزی شکالگورابی، بهروز محمد نظری صفحه 1

    گرچه تابع وود به دلیل در برگرفتن ضرایبی که توجیه بیولوژیک دارند در تحقیقات مربوط به منحنی شیردهی از اهمیت زیادی برخوردار است اما تا اکنون از این تابع در مدل تابعیت تصادفی استفاده نشده است. لذا هدف این تحقیق بررسی امکان برازش تابع وود بر رکوردهای روز آزمون گاو شیری تحت مدل تابعیت تصادفی بود. برای این منظور از 743205 رکورد روزآزمون تولید شیر دوره اول 81192 راس گاو هلشتاین از 46 گله که در فاصله 1370 تا 1387 جمع آوری شده بود، استفاده شد. برای برازش تابع وود از شکل خطی آن استفاده شد که یک چند جمله ای با سه پارامتر بود. برای ارزیابی نتایج حاصل از تابع وود از سه تابع چند جمله ای لژاندر که درجه برازش اثرات ژنتیکی افزایشی آن ها 3 بود،استفاده شد. وراثت پذیری تولید شیر روزانه حاصل از تابع خطی وود در اکثر روزهای دوره شیردهی بالاتر از وراثت پذیری های بدست آمده توسط توابع چند جمله ای لژاندر بودند که نشان دهنده شایستگی بیشتر این تابع در ارزیابی ژنتیکی است. ارزش ارثی حیوانات توسط تابع خطی وود و توابع چندجمله ای لژاندر دارای همبستگی 90% بود. بنابراین می توان نتیجه گرفت که امکان استفاده از تابع وود در مدل تابعیت تصادفی وجود دارد و می توان هم از ویژگی ها مطلوب این تابع و هم از مزایای تابعیت تصادفی برای تبیین اختلاف ژنتیکی گاوها از نظر منحنی شیردهی استفاده کرد.

    کلیدواژگان: پارامترهای ژنتیکی، مدل تابعیت تصادفی، تابع وود، گاو شیری
  • هادی آتشی، جمشید ایزدیفرد، محمد سعید صالحی صفحه 13
    در این تحقیق، اثر وزن کشتار بر صفات کمی و کیفی لاشه در 30 راس برهی نر نژاد قزل و 31 راس بره ی نر نژاد مهربان با سن یکسان (ده ماه) بررسی شد. بره های هر نژاد به صورت تصادفی در سه تیمار وزن کشتار سبک (50 کیلوگرم برای قزل و 45 کیلوگرم برای مهربان)، متوسط (60 کیلوگرم برای قزل و 55 کیلوگرم برای مهربان) و سنگین (70 کیلوگرم برای قزل و 65 کیلوگرم برای مهربان) قرار داده شدند و تا زمان رسیدن به وزن کشتار، پروار شدند. چربی های غیرلاشه ای، وزن دنبه و میزان عمق چربی پشت با افزایش وزن کشتار، افزایش یافتند. در نژاد مهربان اگرچه میزان چربی و استخوان لاشه، با افزایش وزن کشتار، زیاد شد، تغییری در میزان گوشت لخم مشاهده نشد. میانگین ضخامت چربی پشت در بره های نژاد مهربان کشتار شده در وزن 45 و 55 کیلوگرم به ترتیب (9/0) 1/3 و (8/0) 90/9 میلیمتر بود. در نژاد قزل با افزایش وزن کشتار، میزان گوشت برشهای لاشه، افزایش نشان داد. همچنین میزان کل گوشت، چربی و استخوان لاشه در نژاد قزل با افزایش وزن کشتار، افزایش معنیدار داشتند. میانگین ضخامت چربی پشت در بره های نژاد قزل کشتار شده در وزن 50 و 60 کیلوگرم به ترتیب (9/0) 82/3 و (9/0) 60/8 میلیمتر بود. نتایج این مطالعه نشان داد که بره های نژاد قزل میتوانند برای وزن کشتار70 و بره های مهربان برای وزن کشتار 55 کیلوگرم پروار شوند.
    کلیدواژگان: ویژگیهای لاشه، وزن کشتار، پرواربندی، قزل، مهربان
  • ملیحه مروت، محمد سالار معینی صفحه 23
    این آزمایش به منظور بررسی تاثیر سطوح مختلف محدودیت غذایی تحت شرایط تنش گرمایی بر عملکرد و دمای بدن جوجه های گوشتی انجام پذیرفت و از 240 قطعه جوجه خروس گوشتی یک روزه از سویه تجاری راس در قالب یک طرح کاملا تصادفی استفاده شد. جوجه ها 4 ساعت از روز تا 21 روزگی، تحت تنش گرمایی)2 ± 35(قرار می گرفتند. تیمارها شامل سطوح مختلف محدودیت غذایی (70،80 و90 درصد خوراک گروه شاهد) از 7 تا 14 روزگی و سطوح80 و 90 درصد خوراک گروه شاهد از 7 تا 21 روزگی بودند. در 42 روزگی سطح مصرف خوراک، وزن بدن و ضریب تبدیل بین تیمارهای مختلف با گروه شاهد هیچ اختلاف معنی داری را نشان ندادند، اما در فاصله 7 تا 21 روزگی مصرف خوراک و وزن بدن برای جوجه های تحت محدودیت غذایی به طور معنی داری کمتر(01/0>P) از گروه شاهد بودند، همچنین ضریب تبدیل در تیمارهایی که محدودیت غذایی آنها تا 21 روزگی ادامه داشت کمتر از گروه شاهد بود (01/0>P). وزن دوازدهه جوجه های تحت محدودیت80 درصد خوراک شاهد تا21 روزگی، کمتر از بقیه گروه ها بود (05/0>P). سطوح مختلف محدودیت غذایی در شرایط تنش گرمایی، تاثیری بر درصد خاکستر و طول استخوان درشت نی نداشتند. در مقایسه قبل و هنگام تنش، سطح گلوکز و اسیداوریک خون جوجه ها به طور معنی داری (01/0>P) قبل از تنش بیشتر از هنگام تنش بود. درحالیکه سطح تری گلیسرید (01/0>P) و HDL (05/0>P)، در هنگام تنش مقدار آنها به طور معنی داری افزایش یافت. در مقایسه دمای کلوآک قبل و هنگام تنش در 14 روزگی، گروه شاهد بعد از اعمال تنش گرمایی بیشترین دمای کلوآک را نشان داد (01/0>P). در حالی که در 21 روزگی،در تیمارهایی که از 14 روزگی به بعد اعمال محدودیت غذایی آنها برداشته شده بود، بیشترین دمای کلوآک مشاهده شد (01/0>P). به طور کلی از این تحقیق می توان نتیجه گرفت اعمال محدودیت غذایی در شرایط تنش گرمایی علاوه بر اثرات مفید خود به دلیل رشد جبرانی جوجه-ها، باعث کاهش هزینه خوراک و تا حدودی تعدیل آثار سوء تنش حرارتی نیز می شود.
    کلیدواژگان: محدودیت غذایی، تنش گرمایی، جوجه گوشتی، عملکرد
  • جعفر باشتینی، حسن فضائلی، سید احمد میرهادی، محمد ملک خواهی*، علی رزاقی صفحه 39

    پرورش دام در مناطق خشک مواجه با کمبود و نوسانات تامین خوراک بویژه در طی فصول خشک سال است. در همین زمان استفاده از گیاهان شورزیست همانند خارشتر می تواند تامین کننده نیاز غذایی نشخوارکنندگان کوچک باشد. این پژوهش برای تعیین اثر تغذیه سطوح مختلف گیاه خارشتر بر روی تولید شیر میش های بلوچی و اضافه وزن بره هایشان انجام شد. 72 راس میش بلوچی (5/3±5/43 کیلوگرم) در اواخر آبستنی بطور تصادفی انتخاب و در سه گروه توزیع شدند بطوری که در هر گروه 24 راس میش وجود داشت. میش های انتخاب شده با تیمارهای جیره ای از 2 ماه پیش از زایش تا 2 ماه پس از آن تغذیه شدند. سه تیمار شامل؛ 1) کاه گندم 65%، یونجه خشک 15% و دانه جو20%؛ 2) علوفه خارشتر40%، کاه گندم 25%، یونجه خشک 15% و دانه جو20%؛ و 3) علوفه خارشتر80% و دانه جو20%؛ می باشند. با افزایش درصد جایگزینی خارشتر، میزان مواد لیگنوسلولزی جیره افزایش یافت. تیمارها اثر معنی داری بر مصرف خوراک کلی میش ها داشتند (05/0P<). میش های دریافت کننده جیره فاقد خارشتر (25/1338 گرم) و حاوی 80 درصد علوفه خارشتر (50/1323 گرم) بطور معنی داری (05/0P<) مصرف خوراک بیشتری در مقایسه با جیره حاوی 40 درصد خارشتر (25/1068 گرم) داشتند. تیمارها اثر معنی داری بر مصرف ماده خشک طی دوره های فیزیولوژیک مختلف آبستنی و شیردهی (ماه آخر آبستنی و ماه اول شیردهی) داشتند. تولید شیر در کل دوره شیردهی میش های تغذیه شده با جیره 80 درصد خارشتر بیشتر از میش های مصرف کننده 40 درصد خارشتر بود (1/0P<). متوسط تولید شیر روزانه برای تیمارهای دارای 0، 40 و 80 درصد خارشتر به ترتیب 42/574، 01/499 و 99/642 گرم بودند. درصد چربی شیر تیمار فاقد خارشتر بطور معنی داری از تیمار حاوی 80 درصد علوفه خارشتر بیشتر بود و همچنین درصد پروتئین شیر میش های تغذیه شده با تیمار فاقد خارشتر بیشتر از بقیه گروه ها بود (05/0P<) ولی در مورد درصد لاکتوز، کل مواد جامد و مواد جامد بدون چربی اختلاف معنی داری مشاهده نشد. تیمارها اثر معنی داری بر وزن تولد بره ها نداشتند. اما در مورد وزن از شیرگیری و اضافه وزن روزانه بره ها اختلافات معنی داری مشاهده شد. بیشترین وزن از شیرگیری و نرخ رشد بره ها مربوط به دریافت کنندگان تیمار فاقد خارشتر و کمترین آن مربوط به تیمار حاوی 40 درصد خارشتر بودند (01/0P<). تغذیه علوفه خارشتر با مکمل انرژی به میش های بلوچی هیچ اثر منفی بر تولید شیر و نرخ رشد بره هایشان نداشت و جایگزینی خارشتر با کاه غلات یا یونجه هزینه خوراک را کاهش و همچنین نیاز به مواد مغذی طی فصول کمبود علوفه تامین خواهد شد.

    کلیدواژگان: تولید شیر، خارشتر، میش بلوچی، نرخ رشد
  • حسن خیرخواه *، آرمین توحیدی، حسین مروج صفحه 51

    زیل پاترول هیدروکلراید یک نوع از بتاآگونیست ها است که باعث بهبود عمکرد رشد در دام های نشخوارکنندگان می شود هدف این مطالعه ارزیابی اثر مصرف سطوح مختلف بتاآگونیست زیلپاترول هیدروکلراید بر عملکرد رشد و ویژگی های لاشه جوجه های گوشتی راس بود. آزمایش با 80 قطعه جوجه ماده راس 20 روزه به مدت 20 روز در قالب طرح کاملا تصادفی با 4 تیمار آزمایشی شامل سطوح صفر (شاهد)، 2/0، 25/0و 3/0میلی گرم زیلپاترول هیدروکلراید بر کیلوگرم وزن زنده با چهار تکرار و پنج مشاهده در هر تکرار انجام شد. جیره طیور بر اساس ذرت و سویا برای دوره پایانی یالانس شد وپرندگان زیلپاترول هیدروکلراید را به صورت دو روز در میان از طریق خوراک دریافت کردند. هرپرنده به صورت انفرادی در روو 25 و 48 وزن کشی شدند جوجه ها در روز 48 وزن کشی و کشتار شدند و داده های حاصل جمع آوری و با برنامه SAS روش GLM آنالیز شدند. تغذیه زیلپاترول هیدروکلراید در سطح 25/0، کمترین مصرف خوراک و ضریب تبدیل غذایی را ایجاد کرد (05/0 P<). میانگین صفات مختلف لاشه، تفاوت معنی داری را بین تیمارها نشان نداد. همچنین مصرف 3/0 میلی گرم زیلپاترول هیدروکلراید سبب افزایش غلظت گلوکز خون شد (05/0P<). مصرف2/0 میلی گرم زیلپاترول هیدروکلراید سبب افزایش درصد پروتئین نمونه گوشت ران شد (05/0 P<). بنابراین با این نتایج می توان پیشنهاد کرد که مصرف زیلپاترول هیدروکلراید در جوجه های گوشتی می تواند سبب بهبود عملکرد رشد و ویژگی های لاشه شود.

    کلیدواژگان: بتاآگونیست، جوجه گوشتی، عملکرد، زیلپاترول هیدروکلراید
  • زهرا طهماسبی، غلام حسین طهماسبی، رحیم عصفوری، محمدعلی ابراهیمی، محمد بابایی صفحه 61
    تولید عسل با تعدادی ازصفات رفتاری، عملکردی و ظاهری همبستگی دارد. به گونه ای که تغییر در برخی از این صفات منجر به تغییر در عملکرد (تولید عسل) کلنی ها خواهد شد. تعیین صفات مرتبط با تولید عسل، گاهی می تواند به زنبورداران و محققین در تشخیص کلنی های پرتولید با صرف زمان و هزینه کمتر یاری رساند. لذا در این تحقیق تلاش شد تا رابطه ی صفت تولید عسل با رفتار چراگری زنبورهای کارگر و جمع آوری گرده در زنبورعسل ایرانی در کلنی های نسل دهم طرح جامع اصلاح نژاد زنبورعسل ایران و با روش های مختلف مورد بررسی قرار گیرد. در روش اول در یک روز آفتابی بدون باد و در بین ساعات 11 تا 13 دریچه ورودی کندوها به مدت یک دقیقه بسته شده و پس ازسپری شدن این زمان با استفاده از دوربین مجهز به ماکرولنز و از فاصله یکسان از تمام کلنی ها، از زنبورهای تجمع یافته در جلوی دریچه پرواز عکس هایی تهیه شد و تعداد زنبورهای آنها از روی عکس مورد شمارش قرار گرفت. در روش دوم در ساعات مختلف روز، صبح و عصر، به مدت 2 دقیقه، تعداد زنبورهای کارگری که به هر کلنی باز می گشتند، تعداد زنبورهای کارگری که با گرده به کندو باز می گشتند و همچنین تعداد زنبورهای کارگری که از کندو خارج می شدند، شمارش وکلنی های دو گروه مورد مقایسه قرار گرفتند. مقایسه میانگین صفات بین دو گروه کم تولید و پر تولید و دئر زمان های مختلف با آزمون تی برای دو جامعه مستقل انجام گرفت. نتایج بدست آمده با استفاده از هر دو روش نشان داد تعداد زنبورهای چراگر برگشتی به کلنی ها و نیز زنبورهای گرده دار برگشتی در کلنی های پر تولید به طور معنی داری بیشتر از کلنی های کم تولید می باشد(P<0.05). اما تعداد زنبورهای کارگر خارج شده از کلنی، در کلنی-های پر تولید در مقایسه با کلنی های کم تولید، معنی داری نمی باشد. همچنین تعداد زنبورهای برگشتی به کلنی ها و نیز تعداد زنبورهای گرده دار برگشتی به کلنی ها، صبح ها بیش از عصرها بود P<0.05)). لذا نتایج بدست آمده نشان دهنده همبستگی مثبت بین تعداد زنبورهای جستجوگر با تولید عسل در کلنی ها می باشد. بنابراین صفت تعداد کارگران جستجوگر می تواند در انتخاب بهترین کلنی های برای نسل بعد به زنبورداران و محققین کمک کند.
    کلیدواژگان: زنبورعسل ایرانی، تولید عسل، رفتار چراگری، جمع آوری گرده
  • افسانه احراری، محمدحسن فتحی نسری، مصطفی یوسف الهی، احمد ریاسی صفحه 73
    این آزمایش به منظور تعیین اثرات کوددهی علوفه گلرنگ با نیتروژن و افزودن پلی اتیلن گلیکول به سیلاژ گلرنگ بر ترکیب شیمیایی، فراسنجه-های تجزیه پذیری شکمبه ای و تولید گاز آن ها انجام شد. در خرداد ماه سال 1389 علوفه گلرنگ در مرحله تکمه دهی با میانگین 30 درصد ماده خشک از ایستگاه تحقیقاتی مزرعه دانشکده کشاورزی دانشگاه بیرجند برداشت شد. از اوره بعنوان کود نیتروژن برای کوددهی علوفه (به میزان 300 کیلو گرم نیتروژن در هکتار) و از محلول پلی اتیلن گلیکول (PEG 6000) با غلظت 30 گرم در 100 میلی لیتر (محلول 30 درصد وزنی/حجمی) به عنوان افزودنی سیلاژ استفاده شد. ترکیبات شیمیایی هم در علوفه و هم در سیلاژ تعیین شد ولی روند تجزیه پذیری شکمبه ای ماده خشک و تولید گاز فقط در سیلاژهای آزمایشی بررسی شد. لذا در بررسی ترکیبات شیمیایی علوفه 2 تیمار بصورت: 1- علوفه کوددهی شده با نیتروژن و 2- علوفه کوددهی نشده و در بررسی ترکیبات شیمیایی و نیز روند تجزیه پذیری شکمبه ای سیلاژهای آزمایشی 4 تیمار بصورت: 1- سیلاژ علوفه گلرنگ کوددهی نشده و فاقد افزودنی پلی اتیلن گلیکول، 2- سیلاژ علوفه گلرنگ کوددهی نشده و حاوی افزودنی پلی اتیلن گلیکول، 3- سیلاژ علوفه گلرنگ کوددهی شده و فاقد افزودنی پلی اتیلن گلیکول و 4- سیلاژ علوفه گلرنگ کوددهی شده و حاوی افزودنی پلی اتیلن گلیکول وجود داشت. کوددهی علوفه با نیتروژن سبب افزایش پروتئین خام آن و ایجاد تخمیر مناسب در سیلاژ تهیه شده گردید. همچنین سیلاژهای تهیه شده از علوفه های دارای افزودنی کود نیتروژن از قابلیت هضم شکمبه ای و کل دستگاه گوارشی بالایی برخوردار بودند. افزودن پلی اتیلن گلیکول تاثیر مثبتی بر قابلیت هضم و دیگر فراسنجه های اندازه گیری شده در سیلاژهای آزمایشی نداشت. نتایج این آزمایش نشان داد علوفه ی گلرنگ کوددهی شده با نیتروژن و سیلاژ حاصل از آن از پتانسیل خوبی برای استفاده در تغذیه نشخوارکنندگان بویژه در مناطق خشک و دارای خاک های شور که این گیاه بخوبی با آنها سازگار است برخوردار بودند.
    کلیدواژگان: تولید گاز، تجزیه پذیری شکمبه ای، علوفه گلرنگ، کود نیتروژن
  • سید بانو حسینی، غلام حسین طهماسبی، مراد پاشا اسکندری نسب، محمد بابایی صفحه 91
    رفتار بهداشتی یکی از مکانیسم های دفاعی مهم زنبورعسل است که جهت دفاع در برابر انواع پاتوژن های مرحله ی نوزادی نظیر باکتری، قارچ و همچنین کنه ی واروآ انجام می گیرد. یکی از رفتارهای بهداشتی کلنی های زنبورعسل شامل تشخیص نوزادان مرده، آلوده و یا غیر طبیعی درون سلول نوزاد و به دنبال آن درپوش برداری و تخلیه ی نوزادمی باشد. بررسی این صفت بر روی 100 کلنی زنبورعسل از کلنی های پشتیبان طرح جامع اصلاح نژاد زنبورعسل انجام شد. در این تحقیق،صفات درپوش برداری و تخلیه ی لاروهای آلوده وصفات عملکردی نظیرتولید عسل، جمعیت ورفتار دفاعی کلنی ها طی دو مرحله در بهار و تابستان مورد ارزیابی قرارگرفت.وازروش ازت مایع برای کشتن شفیره ها استفاده شد.طبق نتایج به دست آمده، کلنی های مورد بررسی، تنوع فنوتیپی قابل توجهی را برای صفات درپوش برداری و تخلیه ی لاروهای آلوده نشان دادند.در مرحله ی اول 21 درصد از کلنی ها و در مرحله ی دوم 18 درصد از کلنی ها رفتار بهداشتی مطلوب بروز دادند.طبق نتایج به دست آمده رفتار دفاعی کلنی-ها با رفتار درپوش برداری و تخلیه همبستگی ندارد و هیچ رابطه ی معنی-داری بین رفتارهای بهداشتی و رفتار دفاعی وجود ندارد. همبستگی جمعیت بالغین با رفتار درپوش برداری معنی داری نبود، اما جمعیت بالغین با رفتار تخلیه همبستگی معنی داری داشت (05/0P<). در این تحقیق رفتار بهداشتی درپوش برداری همبستگی معنی داری با تولید عسل داشت(05/0P<). همچنین همبستگی رفتار تخلیه نیز با تولید عسل معنی-دار بود(05/0P<).با توجه به نتایج به دست آمده به نظر می رسد در راستای سیاست های اصلاح نژادی، انتخاب کلنی های بهداشتی نتایج رضایت بخشی را در آینده به همراه داشته باشد.
    کلیدواژگان: درپوش برداری، تخلیه ی لارو آلوده، تولید عسل، جمعیت، رفتار دفاعی، زنبور عسل ایرانی
  • مریم مقدم، همایون فرهنگ فر، مسلم باشتنی، علیرضا اقبال صفحه 101
    به منظور بررسی اثر فصل تولید بر احتمال وقوع اختلال متابولیکی کاهش چربی شیر، از تعداد 938047 رکورد روز آزمون متعلق به 108077 راس گاو شکم اول هلشتاین متعلق به 427 گله که طی سال های 1374 تا 1388 زایش داشتند، استفاده شد. مدل خطی تعمیم یافته لجستیک به کمک رویه GLIMMIX نرم افزار آماری SAS بر داده ها برازش داده شد. در مدل مزبور، اثرات ثابت فصل تولید در چهار سطح (بهار، تابستان، پاییز و زمستان)، نوع اسپرم تلقیح شده در مادر گاو (داخلی یا خارجی)، سن نخستین زایش، سطح تولید گله، ژنوتیپ حیوان (زینه یا اصیل)، سال زایش، گامه شیردهی و اثر تصادفی پدر حیوان قرار داده شدند. بر اساس نسبت درصد چربی به درصد پروتئین برای هر رکورد روز آزمون و نقطه آستانه ای 12/0-، متغیر وابسته به صورت دوتایی (کد صفر برای عدم وقوع و کد یک برای وقوع اختلال متابولیکی کاهش چربی شیر) تعریف گردید. نتایج نشان داد همه ی سازه های گنجانده شده در مدل (به جز نوع اسپرم) بر احتمال وقوع کاهش چربی شیر، اثر معنی دار آماری داشتند. برآورد نسبت احتمالات، برای فصل بهار نسبت به تابستان، پاییز و زمستان به ترتیب 832/0، 835/0 و 248/1، برای فصل تابستان نسبت به پاییز و زمستان به ترتیب 004/1 و494/1، و برای فصل پاییز نسبت به زمستان 493/1 بود. احتمال وقوع کاهش چربی شیر در فصل بهار نسبت به فصل تابستان و پاییز به ترتیب 8/16 و 5/16 درصد کمتر و نسبت به فصل زمستان 8/24 درصد بیشتر بود. احتمال وقوع کاهش چربی شیر در فصل تابستان نسبت به پاییز و زمستان به ترتیب 04/0 و 9/49 درصد بیشتر بود. برآورد نسبت احتمالات، نشان داد احتمال وقوع اختلال متابولیکی مزبور در فصل پاییز 3/49 درصد بیشتر از فصل زمستان بود. با توجه به بالاتر بودن احتمال وقوع کاهش چربی شیر در تابستان، توجه بیشتر به مصرف خوراک علوفه ای یک امر ضروری است.
    کلیدواژگان: تحلیل لجستیک، فصل تولید، کاهش چربی شیر
  • حسین اخوان سلامت، حسین علی قاسمی * صفحه 111

    اثر چهار منبع چربی جیره برعملکرد رشد، جمعیت باکتریایی و مقدار pH محتویات روده کوچک و سکوم جوجه های گوشتی در آزمایشی مورد مطالعه قرار گرفت. در این آزمایش تعداد 240 جوجه گوشتی نر بطور تصادفی به 4 جیره آزمایشی با 6 تکرار برای هر تیمار اختصاص یافتند. جیره های آزمایشی شامل جیره بدون منبع چربی (جیره کنترل)، جیره حاوی 6 درصد پیه گوساله (BT)، جیره حاوی 6 درصد روغن آفتابگردان (SO) و جیره حاوی 6 درصد روغن ماهی (FO) بود که از روز 1 تا 42 روزگی به مصرف جوجه ها رسید. نتایج آزمایش نشان داد که تیمار FO سبب افزایش معنی داری (022/0=P) در وزن بدن جوجه ها نسبت به تیمارهای کنترل و BT از 1 تا 21 روزگی گردید. در همین سن، بهبود ضریب تبدیل غذایی نیز درجوجه های تغذیه شده از تیمارهای SO و FO نسبت به جوجه های دریافت کننده تیمار BT مشاهده شد (038/0=P). افزایش وزن، خوراک مصرفی و ضریب تبدیل غذایی جوجه ها در کل دوره (1 تا 42 روزگی) تحت تاثیر منابع مختلف چربی جیره قرار نگرفت. پرنده های تغذیه شده با FO و SO غلظت بالاتری از لاکتوباسیل ها را در روده باریک و سکوم و همچنین جمعیت کمتری از کلی فرم ها را در سکوم نسبت به پرندگان تغذیه شده با BT نشان دادند (05/0P<). همچنین در سن 42 روزگی یک کاهش در pH سکوم جوجه های گوشتی تغذیه شده با جیره FO نسبت به جوجه های تغذیه شده با BT مشاهده شد (039/0=P). بر اساس نتایج این آزمایش می توان نتیجه گیری کرد که چربی های حاوی اسیدهای چرب غیر اشباع نسبت به چربی های حاوی اسیدهای چرب اشباع در جیره غذایی جوجه های گوشتی سبب بهبود عملکرد، اکولوژی میکروبی و pH محتویات روده می گردد.

    کلیدواژگان: جمعیت میکروبی، جوجه های گوشتی، چربی جیره، عملکرد رشد
  • حامد خلیل وندی بهروزیار، مهدی دهقان بنادکی*، محمد غفارزاده، کامران رضا یزدی، فاطمه غازیانی صفحه 123

    در این مطالعه متابولیسم شکمبه ای اسیدهای چرب غیراشباع روغن ماهی و تاثیر محافظت آن بر روند تولید و تجمع محصولات نهایی و واسطه بیوهیدروژناسیون اسیدهای چرب غیراشباع زنجیربلند در شرایط برون تنی و در قالب طرح بلوک های کامل تصادفی مورد بررسی قرار گرفت. بعلاوه اثر افزودن انواع مختلف مکمل های روغن ماهی بر جمعیت پروتوزوآی مژک-دار، فراسنجه های شکمبه ای و قابلیت هضم مواد مغذی در قالب طرح کاملا تصادفی مطالعه شد. میزان بیوهیدروژناسیون ظاهری اسیدهای چرب غیراشباع دارای اختلاف بسیار زیادی با مقادیر افزایش اسیدهای چرب اشباع متناظر با تعداد کربن برابر بود، که نشان گر ناکامل بودن فرایند بیوهیدروژناسیون اسیدهای چرب روغن ماهی است. انواع اسیدهای چرب 18، 20 و 22 کربنه به عنوان اسیدهای چرب واسطه بیوهیدروژناسیون شناسایی و سهم هرکدام در بیوهیدروژناسیون ظاهری محاسبه شد. سیستم-های مختلف محافظتی علاوه بر اثرگذاری بر میزان بیوهیدروژناسیون، کم-و بیش روند بیوهیدروژناسیون اسیدهای چرب مختلف را تحت تاثیر قرار دادند. روغن ماهی محافظت نشده و اسیدهای چرب محافظت نشده، بیشترین تاثیر را بر جمعیت پروتوزوآ، غلظت نیتروژن آمونیاکی و اسیدهای چرب فرار داشتند. محافظت روغن ماهی سبب افزایش تولید اسیدهای چرب فرار و افزایش نسبت مولی استات و افزایش قابلیت هضم دیواره سلولی شد. با این حال روش های مختلف محافظتی دارای اثرات متفاوتی در این زمینه بودند. انجام مطالعات بیشتر در زمینه تاثیر کپسوله کردن اسیدهای چرب بر روند بیوهیدروژناسیون و انجام آزمایشات درون تنی ضروری به نظر می-رسد.

    کلیدواژگان: بیوهیدروژناسیون، پروتوزوآ، اسیدهای چرب فرار، قابلیت هضم
  • مقصود بشارتی، اکبر تقی زاده، غلام علی مقدم، حسین جان محمدی صفحه 143
    هدف از انجام این آزمایش بررسی اثر افزودن موننسین و ویتامین E در جیره با دانه روغنی بالا بر خصوصیات تجزیه پذیری مواد مغذی پنبه دانه کامل به روش کیسه های نایلونی بود. جهت تعیین تجزیه پذیری شکمبه ای از 2راس گوسفند فیستوله گذاری شده استفاده شد. تیمارهای آزمایشی عبارت بودند از: الف) تیمار حاوی 20 درصد پنبه دانه بدون افزودنی ویتامین E و موننسین، ب) تیمار حاوی 20 درصد پنبه دانه به همراه 500 واحد بین المللی ویتامین E در روز و ج) تیمار حاوی 20 درصد پنبه دانه به همراه 24 میلی گرم موننسین به ازاء هر کیلوگرم ماده خشک. زمان های انکوباسیون شامل 0، 2، 4، 6، 8، 12، 16، 24، 36 و 48 ساعت بود. داده های بدست آمده از این آزمایش توسط نرم افزار SAS با رویه ANOVA، در قالب طرح کاملا تصادفی مورد بررسی قرار گرفتند. پس از 2 ساعت انکوباسیون شکمبه ای کیسه ها بیشترین میزان ناپدید ماده خشک از کیسه ها مربوط به تیمار حاوی موننسین بود (05/0P<). تیمار حاوی موننسین بعد از 48 ساعت انکوباسیون بیشترین میزان ناپدید شدن ماده خشک (٪17/71) و تیمار فاقد افزودنی کمترین میزان ناپدید شدن ماده خشک (٪51/50) را به خود اختصاص دادند (05/0P<). افزودن موننسین ویتامین E به جیره حاوی دانه روغنی بالا باعث افزایش تجزیه پذیری داخل شکمبه ای ماده خشک، ماده آلی، پروتئین خام، دیواره سلولی و دیواره سلولی بدون همی سلولز پنبه دانه کامل شد (05/0P<). نتایج این آزمایش نشان می دهد که افزودن موننسین و ویتامین E به جیره های با دانه روغنی بالا می تواند عملکرد شکمبه را بهبود بخشد و باعث افزایش تجزیه پذیری مواد مغذی پنبه دانه در شکمبه شود.
    کلیدواژگان: پنبه دانه کامل، تجزیه پذیری، کیسه های نایلونی، موننسین، ویتامین E
  • رضا مشرف قهفرخی، جلیل شجاع، صادق علیجانی، سید عباس رافت، اکبر تقی زاده صفحه 155
    جهت مقایسه خصوصیات رشد و لاشه بره های قزل و آمیخته از 40 راس بره نر تقریبا همسن استفاده گردید. گروه های ژنتیکی شامل بره های نژاد قزل(7 راس) و بره های آمیخته بلوچی × قزل (7 راس)، آرخارمرینوس× قزل (7 راس)، آرخارمرینوس × مغانی (10 راس) و بلوچی × مغانی (9 راس) بود. بره ها در سن حدود 90 روزگی به مدت 110 روز در 5 گروه پروار شدند. در طول مدت پروار عملیات توزین، پس از 18 ساعت گرسنگی بره ها انجام گرفت. باقیمانده خوراک نیز در پایان روز توزین و ثبت گردید. نهایتا بازده غذایی برحسب ماده خشک محاسبه شد. در پایان از هر ترکیب ژنتیکی 5 راس ذبح گردید. پس از 24 ساعت سردخانه گذاری لاشه ها در دمای 4 درجه سانتیگراد و ثبت رکورد اندازه گیری های مورفولوژیکی از لاشه، قطعه بندی نیم لاشه راست هر حیوان بر اساس استاندارد شماره (4276) ایران صورت گرفت. جهت آنالیز صفات از نرم افزار آماری SAS (9.1) استفاده گردید و مقایسه میانگین ها به روش مقایسه میانگین حداقل مربعات انجام شد.در این مطالعه اثر ترکیب ژنتیکی بر عرض ژیگو(B) و اوزان سردست و بازو، وزن ماهیچه ران، استخوان، چربی کلیه، چربی روده، درصد بازده لاشه، درصد گوشت به چربی در سطح احتمال 05/0معنی دار بود و بر اوزان لاشه گرم، لاشه سرد، دنبه گرم، دنبه سرد، قلوه گاه و چربی بدن در سطح احتمال 01/0معنی دار بود. در صفات کمی لاشه مهمترین اختلاف معنی دار مشاهده شده مربوط به وزن دنبه بود که نژاد قزل با دیگر گروه ها اختلاف بسیار معنی داری داشت و همچنین در مقایسه بازده لاشه نیز باعث ایجاد تفاوت معنی دار در بین گروه ها شد. در مقایسه کل چربی لاشه آمیخته های ایرانی و نژاد قزل به علت حجم زیاد دنبه نسبت به آمیخته های آرخارمرینوس عملکرد ضعیف تری نشان دادند. برای نسبت گوشت به چربی نیز نژاد قزل و بلوچی× مغانی عملکرد ضعیف تری نسبت به آمیخته های آرخار مرینوس داشتند که این نتیجه را می توان به حجم زیاد دنبه در نژاد های ایرانی نسبت داد.
    کلیدواژگان: بره، پرواربندی، آمیخته گری، رشد، لاشه
  • علی خدادادی، حسین جان محمدی*، مجید قشلاق علیایی، صادق علیجانی، نصرالله پیرانی صفحه 169

    این تحقیق به منظور مطالعه صفات مربوط به عملکرد و تولید یک واحد پرورش مرغ مادر تخم گذار انجام شد. یک واحد پرورش مرغ مادر تخم گذار در سن 52 هفتگی انتخاب شد و کلیه اطلاعات این واحد پرورش از قبیل تعداد مرغ، تعداد خروس، میزان تلفات مرغ و خروس، نسبت هر یک از آنها، درصد تولید تخم مرغ (براساس مرغ روز و مرغ لانه)، تعداد تخم-مرغ های غیر قابل جوجه کشی، درصد هر یک از انواع تخم مرغ های غیر قابل جوجه کشی و درصد تخم مرغ های قابل جوجه کشی به صورت روزانه تا سن 72 هفتگی و تا قبل از شروع تولک بری به طور دقیق ثبت گردید. برای محاسبه درصد قدرت جوجه درآوری اطلاعات از واحد جوجه کشی گرفته شد. کلیه اطلاعات جمع آوری شده به 6 دوره آزمایشی 28 روزه تقسیم شد. در شروع تحقیق تعداد مرغ 30013 قطعه و تعداد خروس 4144 قطعه بود. نسبت مرغ به خروس در ابتدای دوره آزمایش در حدود 14 بود. میزان تلفات مرغ و خروس در کل دوره آزمایشی به ترتیب 033/0 و 022/0 درصد بود. درصد تولید تخم مرغ بر اساس مرغ روز در مقایسه با مقدار استاندارد توصیه شده در دفترچه راهنمای مدیریت پرورش در حدود 55/5 درصد کمتر بود. به طور کلی با افزایش دوره های آزمایشی (سن پرندگان) تعداد تخم مرغ هایی که برای جوجه کشی مناسب نیستند افزایش می یابد و درصد تخم مرغ های قابل جوجه کشی با افزایش سن کاهش پیدا می کند. درصد تخم-مرغ های قابل جوجه کشی واحد پرورش تفاوت آماری خیلی معنی داری با مقدار توصیه شده در دفترچه راهنمای مدیریت پرورش دارد. با افزایش دوره های آزمایشی قابلیت جوجه درآوری کاهش یافت. قابلیت جوجه درآوری این واحد پرورشی در مقایسه با مقادیر توصیه شده در دفترچه راهنمای مدیریت پرورش پایین بود. با توجه به میزان تولید و صفات مربوط به عملکرد این واحد پرورشی، توجه به مسایل مدیریتی و تغذیه ای ضروری است.

    کلیدواژگان: مرغ مادر تخم گذار، درصد تولید، تخم مرغ های قابل جوجه کشی، مدیریت
  • امید دیانی، علیرضا رشیدیان، رضا طهماسبی صفحه 181
    در این تحقیق ترکیبات شیمیایی سرشاخه خرمای عمل آوری شده با قارچ نوروسپورا سیتوفیلا به روش تجزیه تقریبی انجام شد و تجزیه پذیری ماده خشک، پروتئین خام و الیاف نامحلول در شوینده خنثی به روش کیسه های نایلونی مورد مطالعه قرار گرفت. داده های بدست آمده در قالب طرح کاملا تصادفی تجزیه و تحلیل آماری شدند. مقادیر ماده خشک، ماده آلی، پروتئین خام، الیاف نامحلول در شوینده خنثی، الیاف نامحلول در شوینده اسیدی و خاکستر خام برای سرشاخه خرمای عمل آوری نشده به ترتیب 94، 62/89، 1/5، 98/78، 23/77 و 08/10 درصد و برای عمل آوری شده 16/92، 76/88، 10، 45/77، 80/75 و 23/11 درصد بود. درصد پروتئین خام سرشاخه خرما پس از عمل آوری افزایش یافت (05/0P<)، در حالی که درصد ماده خشک، الیاف نامحلول در شوینده خنثی و الیاف نامحلول در شوینده اسیدی کاهش یافت (05/0P<). خصوصیات فیزیکی از جمله ظرفیت نگه داری آب و ماده خشک محلول پس از عمل آوری کاهش و خاکستر محلول، دانسیته توده ای و جرم حجمی لحظه ای افزایش یافت (05/0P<). تجزیه پذیری موثر و شاخص ارزش غذایی ماده خشک و پروتئین خام و تجزیه پذیری موثر الیاف نامحلول در شوینده خنثی برای سرشاخه عمل آوری شده بیش از سرشاخه عمل آوری نشده بود (05/0P<). به طور کلی عمل آوری سرشاخه خرما با قارچ نوروسپورا سیتوفیلا منجر به افزایش درصد پروتئین خام، تجزیه پذیری موثر و شاخص ارزش غذایی و بهبود خصوصیات فیزیکی گردید. در نتیجه سرشاخه خرمای عمل آوری شده می تواند به عنوان یک ماده غذایی با ارزش در تغذیه دام مورد استفاده قرارگیرد.
    کلیدواژگان: ترکیبات شیمیایی، خصوصیات فیزیکی، سرشاخه خرما، قارچ نوروسپورا سیتوفیلا
|
  • Z. Pezeshkian, A. A Shadparvar, S. Joezy, Shekalgorabi, B. Mohammad Nazari Page 1

    Although Wood function is of great importance to studying lactation curves because of its coefficients with biological interpretation, it has not been used under a random regression models. The objective of this study was to investigate the possibility of fitting Wood function on the test day records of dairy cows under a random regression model. Data was consisted of 743,205 test day records in first lactation of 81,192 Holstein cows from 46 herds in Iran which have been collected during 1991 to 2008. Linear form of Wood function which was a polynomial of 3 has been used. Three forms of Legendre polynomial functions with third order for additive genetic effects were also applied to evaluate the results of Wood function. Heritability estimates for daily milk yield obtained by linear form of Wood function were higher than those obtained by Legendre functions in most days indicating its advantage for genetic evaluations. Correlation between breeding values of animals predicted by linear form of Wood function and Legendre functions was 90%. In conclusion, Wood function can be employed in random regression models causing exploitation its desired characteristics and the advantages of random regression models to explain the genetic variations of dairy cows’ lactation curve.

    Keywords: Genetic parameters, Random regression model, Wood function, Dairy cows
  • H. Atashi, J. Izadifard Salehi Page 13
    In this research, 30Ghezel and 31Mehraban post-weaned male lambs were used to study the effect of slaughter weight on carcass characters. The lambs of each breed were randomly assigned to predetermined slaughter weight groups of small (50 kg for Ghezel and 45 kg for Mehraban), medium (60 kg for Ghezel and 55 kg for Mehraban) and large (70 kg for Ghezel and 65 kg for Mehraban) Kg and were fattened as long as reached their assigned slaughter weight.All non-carcass fats and back fat thickness increased (P<0.05) with increasing slaughter weight. The mean of fat-tail weight increased (P<0.05) with increasing slaughter weight in the both breeds. In Mehraban lambs the fat and bone of carcass cuts increased (P<0.05) with increasing slaughter weight from medium to large but the meat of carcass cut did not. In Ghezel lambs the meat, fat and bone of carcass cuts increased (P<0.05) with increasing slaughter weight from medium to large. Based on the obtained results it can be concluded that Ghezel lambs can be fattened for weight of 70 kg, but slaughter weight of 55 kg seems to be an acceptable slaughter weight for Mehraban lambs.
    Keywords: Fat, tail weight, Slaughter weight, Fattening, Ghezel, Mehraban
  • M. Salarmoini, M. Morovat Page 23
    An experiment was conducted to investigate the effects of different levels of feed restriction on performance and body temperature of broiler chickens under heat stress condition. A total number of 240 cockerels from Ross 308 commercial strain were used as a completely randomized design. Chickens were kept under heat stress condition (35±2 °C) for 4 hours a day from 7 to 21 days of age. Treatments were different levels of feed restriction (70, 80 and 90 percent of control bird) from 7 to 14 days of age and (80 and 90 percent of control bird) from 7 to 21 days of age. At 42 days of age no differences were found between treatments for feed intake, body weight gain and feed conversion rate but for 7 to 21 days of age feed intake and body weight gain were significantly lower in feed restricted birds, also in feed restricted birds till 21 days of age feed conversion was lower than control birds. Duodenum weight in birds under 80 percent feed restriction till 21 days of age was the lowest. Different levels of feed restriction under heat stress condition didn’t have any effect on length and ash percent of tibia. In comparison before and during heat stress uric acid and glucose levels were lower after heatstress. Whereas triglyceride and HDL were increased during heat stress. At 14 days of age, control group was shown the highest rectal temperature after exposure to heat stress. But during heat stress at 21 days of age the highestrectal temperature was observed in feed restriction birds till 14 days of age. Finally we concluded that feed restriction under heat stress conditions moreover its useful effects due to chicken’s compensatory growth, also causes a decrease in feed cost and almost adjustment of harmful impacts of heat stress.
    Keywords: Broiler chicken, Feed restriction, Heat stress, Performance
  • Zzaghia Raand, M. Malekkhahi, A. Mirhadi, H. Fazaelij Bashtini Page 39

    Livestock husbandry in dry areas is facing scarcity and fluctuation of feed supply specially during dry seasons. At the same time use of halophytic plants such as Alhagi spp. could supply small ruminant requirements. The study was conducted to determine the effect of feeding diets containing Alhagi on the milk yield of Baloochi ewes and body weight gain of their lambs. Seventy-two adult Baloochi ewes (43.5±3.5 kg) in late gestation were randomly selected and distributed into three equal groups, 24 animals each. The selected ewes were fed with the dietary treatments for 2 month before the lambing date and continued until 60 days. The treatments include: 1) Alhagi 0%, wheat straw 65%, barley grain 20%; 2) Alhagi 40%, wheat straw 25%, barley grain 20%; 3) Alhagi 80%, barley grain 20%. Increasing Alhagi replacement in diet led to raise in lignin-cellulose materials. The dietary treatments had a significant effect on overall DMI of ewes (P<0.05). The ewes receiving diets without Alhagi (1338.25 gr) and containing 80% Alhagi (1323.50gr) had increased feed intake significantly (P<0.05) compared with animals fed with Alhagi 40 percent (1068.25gr). Also treatments had a significant effect (P<0.05) on DMI of ewes during the different physiological stages: late gestation and lactating. The ewes fed with Alhagi 80% showed higher milk production than those fed with 40% Alhaji foliage in diet. Means of daily milk production were 574.42, 499.01 and 642.99 g per ewe for the diets containing 0, 40 and 80 % Alhaji, respectively. The milk fat percent related to diet 0% Alhagi was higher than diet containing 80% Alhagi significantly (P<0.05) and milk protein percent was highest (P<0.05) for ewes fed with 0% Alhagi. Diets had no significant effect on milk lactose, SNF and TS percents. The treatments had no significant effect on birth weight. The highest weaning weight and growth rate of lambs was for ewes received diet 0% Alhagi and the lowest was for ewes fed diet 40% Alhagi (P<0.01). Feeding Alhagi browse with energy supplement to lactating Baloochi ewes did not present any significant problems on milk yield or growth rate of lambs and substituting Alhagi browse for cereal straw or alfalfa in diets of sheep and will reduce the cost of roughage component and also it will supply nutritive during periods with forage scarcity.

    Keywords: Milk production, Alhagi spp., Baloochi ewe, Growth rate
  • H. Khirkhah, A. Towhidi, H. Moraveg Page 51

    Zilpaterol (ZH) is a ß-adrenergic agonist which has been shown to improve feedlot performance in rumiunant. The aim of this study was to investigate the effects of alternative consume of dietary ZH on growth performance in Ross broiler chicks. Eighty 25 d-old Ross female broiler chicks were used in a 20 day feeding (four pens per treatment in a completely randomized design) Chicks were fed a corn and soybean meal based finishing diet and received ZH at level 0, 0.2, 0.25, 0.3 mg/kg of live body weight in a skip 2 days manner. Each bird was individually weighed on d 25, 48 of the experiment. On d 48, chickens were slaughtered and carcass data were collected. Data were analyzed using Proc GLM in SAS program. Supplemental ZH significantly improved feed efficiency compared with control group (P<0.05) and treatment that contained 0.25 ZH had best result (P<0.05). ZH increased final LBW of broiler chicken. But the effect of ZH on carcass weight and carcass yield was not significant. Consumption of Zilpaterol hydrochloride increase glucose plasma (P<0.05). Also Zilpaterol hydrochloride induced an increase in tissue protein (P<0.05). The result suggested that Zilpaterol hydrochloride as a ß-agonist improved growth performance in broiler chicken.

    Keywords: Beta, agonist, Broiler chicken, Performance, Zilpaterol hydrochloride
  • Z. Tahmasbi‚Gh Tahmasbi‚ R. Osfoori‚Ma Ebrahimi, M. Babaei Page 61
    Honey production is correlated to some behavior‚ productive and morphological characteristic in honeybee colonies. In the other hand‚ fluctuation of these traits simultaneously can increase or decrease of honey production in colonies. Determining the correlated traits of honey production‚ can help the researchers and beekeepers to identify the best colonies with lower cost and during the fewer time. This research has tried to find the correlation between honey production and worker foraging behavior through different methods in 10th generation colonies of “Honey Breeding Project of Iran”. In the first method‚ in the sunny day and without wind in the hours between 11 and13‚while the hive entrance was closed‚ pictures were taken front of each hive. The pictures were taken at the same distances of hives‚ by a camera that was equipped with macro lens. Then the bees were counted in front of each colony or hive. In the second method‚ the number of bees that going out and return back to the hive also the numbers of returned foragers with pollen load were counted during 2 minutes in front of each hive entrance. Counting the foragers was done in the morning and afternoon of the same day for all of the colonies. The obtained data were compared through T-test analysis program in high and low production colonies and different times. The obtained data were showed the retuned bees (P<0.05) and returned bees with pollen load (P<0.05) in high production colonies were more than low production colonies (in both of methods). But the number of bees that were going out of colonies has not significant differentness. Our results showed that the number of foragers in the morning were more than afternoon in the some days (P<0.05). So the number of forager bees has positive correlation with honey production in honeybee colonies. Therefore‚ the number of foragers of colonies can help the beekeepers and researchers to select the best colonies in order to establish the next generations.
    Keywords: Honeybee‚ Apis mellifera meda‚ Honey production‚ Foraging behavior, Pollen gathering
  • A. Riasi_M. Yousefelahi_M. H Fathi_A. Ahrari Page 73
    This study was conducted to determine the effects of nitrogen fertilizer and polyethylene glycol)PEG 6000) application on safflower forage and silage on their chemical composition, ruminal degradability parameters and in vitro gas production. Safflower forage was harvested in June 2010 at budding growth stage with 30 percent dry matter content from research farm of Birjand university agricultural college. Urea was used as forage’s N fertilizer (at rate of 300 kg N/ha) and PEG solution (with concentration of 30g/100 ml, solution 30% w/v) was used as silage’s additive. Chemical composition was determined in both safflower forage and silage but DM ruminal degradability and gas production were determined just in safflower silage. So there was 2 treatments in evaluation of forage chemical composition as: 1- forage fertilized with N, and 2- unfertilized forage, while 4 treatments were available in evaluation of safflower silage as: 1- silage of unfertilized forage and without polyethylene glycol additive, 2- silage of unfertilized forage and with polyethylene glycol additive, 3- silage of fertilized forage and without polyethylene glycol additive and 4- silage of fertilized forage and with polyethylene glycol additive. Forage N fertilizing caused to increase its CP content and took place a suitable fermentation trend in its silage. Also, silages of fertilized forages had higher ruminal and post-ruminal digestibilities. Adding PEG had no effect on digestibility and other determined parameters of experimental silages. The results of this study showed safflower N fertilized forage and its silage was of high nutritional value in ruminant feeding, especially at arid areas with saline soils which this plant is well adapted.
    Keywords: Gas production, Ruminal degradability, Safflower forage, N fertilizer
  • B. Hoseini, Gh Tahmasbi, M. Eskandari Nasab, M. Babaei Page 91
    Hygienic behavior is important defense mechanism of honeybee colonies. This behavior protected the colonies against various pathogens such as bacteria, fungi and some parasites similar varroa mite. One of Hygienic behavior is consist of detecting of damaged or died brood, uncapping their cells and removing the broods. This study was carried out on 100 colonies of honeybee breeding project of Iran. Uncapping and removing and also some performance traits such as honey production, defense behavior and population size of honeybee colonies were evaluated in the spring and summer. Results showed considerable phenotypic variation of uncapping and removing in the honey bee colonies. 21 and 18 percent of colonies had desirable hygienic behavior in the first and second period of research. Results showed there are no significant correlation between defense behavior and hygienic behavior. Obtained results showed the removing have significant correlation with population size (P<0.05), honey production have significant correlation with uncapping (P<0.01) and removing behavior (P<0.05). Based on these results it seems the selection of hygienic colonies in honeybee breeding programs can make good progress in the future.
    Keywords: Hygienic behavior, Honey production, Population, Defense behavior, Apis mellifera meda
  • M. Moghadam, H. Farhangfar, M. Bashtani, A. Eghbal Page 101
    To study the effect of production season on probability of milk fat depression (MFD), a number of 938,047 test day records belonging to 108,077 first-parity Holstein cows belonging 427 herds and calved during 1995-2009 were used. Logistic generalized linear model using GLIMMIX procedure of SAS software was fit to the data. In the model, fixed effects of production season in four levels (spring, summer, autumn and winter), sperm type (internal and external) used for dam insemination, first calving age, herd production level, animal genotype (grade and pure Holstein), calving year, stage of lactation as well as random effect of animal’s sire were included. Based upon fat to protein ratio for each test day record and with respect to threshold point of -0.12, dependent variable was defined as a binary (zero code for lack of MFD and unit code for incidence of MFD) character. The results indicated that all factors included in the model (except sperm type) had significant effects on probability of MFD. Estimates of odds ratio (OR) for spring season was found to be 0.832, 0.835 and 1.248 relative to the summer, autumn and winter seasons, respectively, and for the summer season were 1.004 and 1.494 relative to the autumn and winter seasons, respectively, and for the autumn season was 1.493 relative to the winter season. MFD probability in the spring as compared to the summer and autumn seasons were lower by 16.8% and 16.5%, respectively while it was greater by 24.8% as compared to the winter season. MFD probability in summer season was greater than that of the autumn and winter seasons by 0.04% and 49.9%, respectively. OR estimate indicated that MFD probability was greater in the autumn season by 49.3% as compared to the winter season. With respect to a higher probability of MFD in summer season, more attention to roughage feeding is essential.
    Keywords: logistic analysis, production season, milk fat depression
  • H. Akhavan, Salamat, H. A Ghasemi Page 111

    The effects of four dietary fat sources were studied on growth performance, bacterial community and pH values in digesta of small intestine and cecum of broiler chickens. A total of 240 one d-old male broiler chicks were randomly assigned to four experimental diets with 6 replicates per each. The four experimental diets were diet without fat (control diet), diet containing 6% beef tallow (BT), diet containing 6% sunflower oil (SO) and diet containing 6% fish oil (FO) and fed to chicks from 0-42 days of age. Our results showed that FO diets significantly increased weight gain of chicks compared to control or BT diets from 1 to 21 d of age (P=0.022). At the same age, the best feed conversion ratio was observed in chicks fed SO and FO diets as compared with chicks fed BT treatment (P=0.038). Body weight gain, feed intake and feed conversion ratio of birds were not significantly affected by dietary fat sources at the entire experimental period (1-42 d). The birds fed SO and FO diets, had higher counts of Lactobacillus spp. in small intestine and cecum digesta and lower counts of coliforms in cecal digesta as compared to birds fed BT diet (P<0.05). A significant decrease was also observed in pH of cecal digesta of birds fed FO diet (P=0.039) compared to those fed BT diet at 42 d of age. In conclusion, the dietary fats rich in polyunsaturated fatty acids can improve growth performance, intestinal microflora and pH value in broiler chicks as compared with the dietary fats rich in saturated fatty acids.

    Keywords: Broiler chicks, dietary fat source, growth performance, microbial population
  • H. Khalilvandi, Behrozyar, M. Dehghan, Banadaky, M. Ghafarzadeh, K. Rezayazdi, F. Ghaziani Page 123

    A set of in vitro experiments conducted to determine ruminal metabolism of fish oil fatty acids (Complete randomized block design), effects of fish oil on protozoa population, rumen parameters and nutrient digestibility (Complete randomized design). Also the effects of oil protection methods on these parameters were addressed. Extent of apparent fatty acid biohydrogenation was too far from accumulation of corresponding saturated fatty acids, which indicated incomplete biohydrogenation of fish oil fatty acids. Different biohydrogenation intermediates of 18, 20 and 22 carbon length was detected in incubation vessels and their contribution on apparent biohydrogenation was calculated. Protection of fish oil affected extent of ruminal fatty acid biohydrogenation and also production and accumulation of biohydrogenation intermediates. Unprotected oil and fatty acids had major effects on protozoa counts, VFA and ammonia nitrogen concentrations. Protection methods were resulted in increased concentration of VFA and cell wall digestibility and molar proportions of acetate. However, different protection methods with different oil concentration had different effects. Further experiments to fully describe effects of oil microencapsulation on biohydrogenation and also in vivo experiments are warranted.

    Keywords: Biohydrogenation, Protozoa, VFA, Digestibility
  • M. Besharati, A. Taghizadeh, Gh Moghaddam, H. Janmohammadi Page 143
    The objective of this study was investigating the effect of monensin and vitamin E supplementation on nutrients degradability characteristics of diet with high content of oilseed using in situ technique. For this purpose two ruminal fistulated sheep were used. Experimental treatments were: a) treatment with 20% whole cottonseed without monensin and vitamin E supplementation, b) treatment with 20% whole cottonseed and 500 IU of vitamin E and c) treatment with 20% whole cottonseed and 24 mg of monensin/kg DM. The incubation times were 0, 2, 4, 6, 8, 12, 16, 24, 36, and 48 h. The obtained data was analyzed using SAS program as completely randomized design With ANOVA procedure. 2 h after incubation, the treatment with monensin had the highest DM disappearance among treatments (P<0.05). The treatment with monensin for 48 h ruminal incubation had the highest (71.17%) DM disappearance and treatment without additive had the lowest (50.51%) DM disappearance (P<0.05). Supplementing monensin and vitamin E to the diet with high level of oilseed increased DM, OM, CP, NDF and ADF digestibilies in rumen (P<0.05). The results indicate that monensin and vitamin E supplementation to diet with high level of cottonseed may improve ruminal function and cause increase in rumen nutrients degradabilies.
    Keywords: Whole cottonseed, Degradability, Nylon bags, Monensin, Vitamin E
  • R. Mosharaf Ghahfarokhi_J. Shodja_S. Alijani_S. A Rafat_A. Taghizadeh Page 155
    In the order to compare some growth and quantitative and qualitative carcass traits of crossbred and Ghezel lambs of Khalat-Pooshan research station 40 male lambs of the same age were used. Genetic groups were included the 7 heads of pure Ghezel lambs and the 7 heads Baluchi×Ghezel crossbred lambs, 7 heads Arkharmerinoos×Ghezel and the 10 heads Arkharmerinoos×Moghani and the 9 heads Baluchi×Moghani lambs. The lambs in 90 days of age were fattened for 110 days in 5 groups. In during of fattened period the weighting operation were doing after 18 hours hunger. Feeds remaining were weighted in close day. Finally feed conversion ratio was calculated according to dry matter intake. In finish five heads slaughtered of any genetic groups. The carcasses were transferred to freezing home in four centigrade for 24 hours. After the exit of carcasses of freezing home and recording the morphologic traits, segmentation of right side of carcasses of any animal were doing as (4276) standard of Iran. For analyze of traits the SAS 9.1 software was used and comparing of means were did of comparing the least square means. In this study genetic combination was significant on gigot width (B) and the weight of shoulder, femoral muscle, bone, kidney fat, mesenteric fat, dressing percentage, meat to fat percentage in 0.05 probability and significant on weights of hot carcass, cold carcass, hot fat tailed, flank and body fat in 0.01 probability.Total carcass fat of Iranian crossbred lambs and Ghezel breed was higher than Arkharmerinoos crossbred lambs, this result showed the pure performance of Iranian breeds. In comparing of meat to fat Ghezel breed and Baluchi×Moghani had pure performance to Arkharmerinoos crossbred lambs in meat to fat ratio Large fat tail size of Iranian crossbreed sheep’s is reason of this result.
    Keywords: Carcass, Crossbreeding, Fattening, Growth, Lamb
  • A. Khoddadi, H. Janmohammadi, M. Geshlagh Olyayee, S. Alijani, N. Pirani Page 169

    This study was conducted to survey a laying parent stock performance and egg quality traits. A laying parent stock unit was selected at the age of 52 wk and data including hen and cockerel number, mortality percent, hen to cockerel ratio, egg production percent (hen day and hen housed production), non- settable egg number and settable egg (%) were recorded daily up to 72 wk of age before beginning of molting. For calculating hatchability (%), the data were obtained from hatchery unit. The collected data were divided to 6 experimental periods (28 days/period). At beginning of the study, the number of hen and cockerel were 30013 and 4144, respectively. The hen to cockerel ratio was 14. The percent of hen and cockerel mortality at experimental periods were 0.033 and 0.022, respectively. Hen day egg production (%) was lowered as compared to the recommended data in parent stock management guide (5.55 %). Generally, the analysis of the data showed that with increasing experimental periods (or the age of birds), the non-settable and settable egg numbers were increased and decreased, respectively. The settable egg (%) was significantly different from the recommended data in parent stock management guide. With increasing experimental periods, the hatchability was deceased. The hatchability (%) of this farm was lowered as compared to recommended data in parent stock management guide. The analyzing of concerned production traits of this farm revealed that production and nutritional management need more attention in this laying parent stock unit.

    Keywords: laying parent stock, Egg production percent, Settable egg, Management
  • O. Dayani_A. R Rashidian_R. Tahmasbi Page 181
    Chemical compositions of treated date palm fronds with Neurospora Sitophila were determined by proximate analysis and dry matter (DM), crude protein (CP) and natural detergent fiber (NDF) degradabilities were studied by using in situ technique. The data were analyzed as completely randomized design. Mean values of DM, Organic Matter (OM), CP, NDF, acid detergent fiber (ADF) and ash for untreated date palm fronds were 94, 89.62, 5.1, 78.98, 77.23 and 10.08 percent, and for treated date palm fronds were 92.16, 88.76, 10, 77.45, 75.80 and 11.23 percent, respectively. After processing, CP of date palm fronds was increased (P<0.05), whereas the percentages of DM, NDF and ADF were decreased (P<0.05). Physical characteristics such as water-holding capacity and soluble DM were decreased, however, soluble ash, specific gravity and bulk density were increased by processing (P<0.05). Effective degradability and nutritive value index (NVI) of DM and CP, and NDF degradability for treated date palm fronds were higher than untreated (P<0.05). Generally, processing of date palm fronds by Neurospora Sitophila increased CP, effective degradability and NVI values and its physical characteristics was improved. Therefore, processed date palm fronds can be used as a valuable feed for animal consumption.
    Keywords: Chemical composition, Date palm fronds, Neurospora Sitophila, Physical characteristics