فهرست مطالب

شناخت - سال یکم شماره 2 (پیاپی 59، پاییز و زمستان 1387)

نشریه شناخت
سال یکم شماره 2 (پیاپی 59، پاییز و زمستان 1387)

  • تاریخ انتشار: 1387/08/21
  • تعداد عناوین: 8
|
  • محمد ایلخانی* صفحات 7-25
    در فلسفه یونان، موجود با «آنچه واقعا هست» همراه صورت بود. در واقع موجود، صورت و جوهر غالبا به یک مهنا بکار می رفت و می توان نزد یونانیان از مابعدالطبیعه صورت نام برد. متفکران قرون وسطای متقدم- قرون پنجم تا دوازدهم میلادی- با این که درباره وجود بحث کردند، ولی طریق بونانیان را در پیش گرفتند و وجود را با صورت و جوهر همراه کردند. اینان نیز همانند یونانیان وجود را موضوع فلسفه قرار ندادند و در واقع مستکلمانی بودند که دغدغه اصلی شان خداشناسی و تبیین مبانی و آموزه های ایمانی و تطبیق آن ها با مبانی فلسفه یونان بود. برای بحث جامع درباه «وجود» و تمایز آن از «ماهیت» و دور شدن از طریق بونانی هستی شناسی در غرب باید منتظر ترجمه آثار ابن سینا به زبان لاتینی در قرن دوازدهم میلادی شد.
    کلیدواژگان: خدا، مخلوق، خلقت، وجود، موجود، صورت، جوهر، ذات
  • نصرالله حکمت * صفحات 27-41
    موضوع کتاب الجمع بین رایی الحکیمین نوشته حکیم ابونصر فارابی، با موضوع سایر آثار او – همچنین با موضوع همه آثار فیلسوفان مسلمان- کاملا متفاوت است. به نظر نگارنده تحلیل دقیق الجمع، می تواند افق وسیعی را در شناخت فارابی، در بررابر ما بگشاید؛ رسیدن به این منظور، موقوف است بهاین که نقش اثولوجیا- که در روزگار فارابی منسوب به ارسطو بوده است- در الجمع روشن شود. زیرا در فارابی شناسی امروز- که فضای قالب برآن توسط مطالعات شرق شناسان حاصل شده- تکون الجمع مولود همان اشتباه تاریخی در انتساب اثولوجیا به ارسطو، دانسته شده است. وقتی روشن شود که اثولوجیا نقشی کاملا جنبی و حاشیه ای در تدوین الجمع داشته است، در آن صورت این پرسش به طور جدی مطرح خواهد شد که: چرا فارابی الجمع را نوشته است؟
    کلیدواژگان: الجمه، افلاطون، ارسطو، فارابي، اثولوجيا، فلسفه اسلامي، فلسفه قرون وسطي
  • احمد علی حیدری * صفحات 43-70
    مارتین هیدگر «دازاین» را موجودی تعریف کرده است که در میان موجودات دیگر از این خصیصه ممتاز برخوردار است که هم و غم هستی دارد و اگر پرسش هستی نقطه کانونی تاملات معرفتی اوست، ناشی از این خاستگاه و ویژگی بنیادین او است. اما کدام یک از امکانات «دازاین» بیشترین مجال و رخصت را برای مواجهه و تلاقی او با هستی فراهم می آورد؟ هیدگر این امکان را به عنوان خاص ترین امکان «دازاین»، مرگ معرفی می کند. آنچه که ما در این مقاله بر عهده گرفته ایم این است که بیان ضمنی و تلویحی هیدگر را در ترجمان هستی شناختی مرگ، به صراحت و روشنی بیان کنیم. نگارنده با رجوع به مولفه های پنج گانه مرگ در تعریفی که هیدیگر از آن به دست می دهد، وجوه هستی شناختی این مقومات را بررسی کرده است. نگاه هیدگر به مرگ، هستی شناختی و به تعبیر او اگزیستنسیال است. به باور هیدگر همه تتبعات و پرسش هایی که مرگ را از منظر زیست شناختی، روان شناختی، کلامی و انحای دیگر بررسی می کند، از حیث روش، به تحلیل اگزیستنسیال مسبوقند. این منظر برخلاف تلقی رایج از مرگ، آن را آینه هستی می سازد و با استمداد از آن به عنوان امکانی نهایی که در بطن خود نابودی هر امکان دیگری را می پرورد، راهی به هستی می گشاید. تقرب وجودی به مرگ، مرگ آگاهی را از توجه آسیب شناختی، آیینی و یا قوم شناختی به مرگ ممتاز می کند. کوش برای نشان دادن تفصیلی مضامین هستی شناختی عناصر مرگ در بیان هیدگر و مقایسه آن با باورهای «تصلب یافته» موجود بین و به تعبیر هیدیگر انتیک، مرادی است که این جستار در پی آن است.
    کلیدواژگان: دازاین، مرگ، فوت، مرگ از منظر هستی شناختی، نیابت ناپإیری مرگ، مرگ امکان پیشی ناگرفتنی، مرگ امکانی یقینی، مرگ امکانی نامتعین
  • محمد سعیدی مهر*، غلامرضا حیسن پور صفحات 71-95
    بندهای 243 تا 315 پژوهش های فلسفی ویتگنشتاین حاوی بحث مهمی است که بعدها به «استدلال زبان خصوصی» معروف شد. مقصود از زبان خصوصی زبانی است که در آن تنها یک شخص، یعنی همان گوینده زبان، می تواند واژه های آن را بفهمد. ویتگنشتاین دریافت که مفهوم زبان خصوصی بر دو بنیاد نادرست استوار است: یکی در باب سرشت تجربه و دیگری در باب سرشت زبان مفهوم زبان خصوصی در باب سرشت تجربه این است که این زبان، مبتنی بر یک تجربه خصوصی است و نادرستی این مفهوم در باب سرشت زبان هم این است که معنای واژه ها در زبان خصوصی از طریق تعریف اشاری به دست می آید. استدلال زبان خصوصی نشان می دهد که گوینده این زبان، به هیچ شیوه ای نمی تواند میان درست به نظر رسیدن و درست بودن، تمایزی برقرار کند؛ یعنی هیچ کس دیگری جز گوینده زبان خصوصی نمی تواند آن را بفهمد و هیچ چیزی نمی تواند واژه چنین زبانی فرض شود تا به چیزی ارجاع دهد. شارحان ویتگنشتاین تفسیرهای مختلفی از استدلال زبان خصوصی اراء کرده اند که بابررسی و مقایسه آن ها روشن می شود که تفسیر کنی، از اتقان بیشتری برخوردار و به مدعیات ویتگنشتاین وفادارتر است.
    کلیدواژگان: استدلال زبان خصوصی، ارجاع، رفتار، درد، تعریف اشاری، ویتگنشتاین
  • مسعود علیا* صفحات 97-114
    نسبت زبان و اخلاق معمولا بدین گونه توصیف می شود که آنچه می گوییم (یا نمی گوییم) ممکن است از حیث اخلاقی درست یا نادرست باشد. امانوئل لویناس، فیلسوف پدیدارشناس فرانسوی، بر آن است که این نسبت بسیار بنیادی تر است؛ به این معنی که زبان با اخلاق و دیگری پیوند ذاتی دارد.
    در این مقاله نشان داده می شودکه لویناس چگونه با تمایزی که میان «گفته» و «گفتن» و دلالت آن ها می نهد، بر وفق فلسفه دیگر اندیش خود، این نسبت بنیادین و وجوه پیدا و ناپیدای آن را از منظری پدیدار شناسانه کاوش می کند. همچنین این مقاله نشان می دهد که او با طرح اندیشه تحویل «گفته» به «گفتن» می کوشد روندی را توصیف کند که ما را به سر چشمه زبان می رساند.
    در انتها نیز به اهمیت و امتیاز این قسم نگرش به زبان در قیاس با نگرش هایی که وجه غیرنگرانه زبان را به دیده نمی گیرند، اشاره خواهد شد.
    کلیدواژگان: زبان، گفته، گفتن، دیگری، اخلاق، تحویل، مسئولیت
  • حسن فتح زاده * صفحات 115-144
    هوسرل با معیار رویکرد طبیعی تمایز طبیعی تمایز قاطعی بین علوم طبیعی پدیده شناسی قایل می شود و همین آغشته نشدن پدیده شناسی به گرته برداری از علوم، فرصت مناسبی را برای بررسی و تحلیل مبانی علوم طبیعی از منظر بیرونی پدیده شناسی فراهم می کند. در این نوشتار سعی خواهیم کرد از منظر پدیده شناسی هوسرل به ریاضیات و فیزیک (به عنوان نوع آرمانی علم طبیعی) نگاهی بیافکنیم. خواهیم دید که از این منظر ریاضیات، به عنوان نظریه ممنیفلدها به باز تولید جهانی مثال می پردازد که همان زمینه پژوهش علمی (به ویژه در مورد فیزیک) محسوب می شود. دیدگاه هوسرل در ریاضیات و علوم طبیعی به ترتیب به دیدگاه های صورت گرایی و پراگماتیسم نزدیک است.
    کلیدواژگان: پديده شناسي، جهان زندگي، رياضيات، علوم طبيعي
  • احمد علی اکبر مسگری*، حمید قاسمی صفحات 145-173
    هدف اصلی مقاله، ارائه دادن تصویری کلی از اوضاع کلی از اوضاع فکری- فذهنگی زمانه ماست از حیث تلقی ای که انسان کنونی از نسبت خود با حقیقت دارد. بدیهی است که دست کم یکی از راه های درک تلقی انسان کنونی از نسبت خود با حقیقت، بررسی سیر تطور این تلقی در تاریخ است. ما این بررسی را با تبارشناسی سنت کتابت، و نقشی که متن- به عنوان دستاورد سنت کتابت- در فرهنگ های کهن و جدید داشته است، به انجام می رسانیم.«متن» برای این بررسی از این لحاظ دستاویز خوبی است که به گواه تاریخ همواره مرجع حقیقت پنداشته می شده است و تا امروز نیز «کتاب»، در فیلم ها، داستان های کودکان، تابلوهای نقاشی و قطعات ادبی و شعری، نماد«دانش» یا «حقیقت» انگاشته می شود. پس این چنین می انگاریم که تلقی ای که انسان در خصوص نسبت متن و حقیقت دارد، تابعی از تلقی ای است که از نسبت خود با حقیقت دارد و پژوهش خود را بر این انگاشته پی می گیریم. بدین ترتیب ما، به ویژه به این خاطر که قصد داریم تلقی انسان«کنونی» را از نسبتش یا حقیقت بسنجیم، ناگزیر از پرداختن به بحث هرمنوتیک هستیم. اما از آنجا که علاقه ما به هرمنوتیک نه در راستای علایق زبان شناختی ما، بلکه ناشی از پرسش فلسفی ما (انسان کنونی خود را در چه نستی حقیقت می یابد؟) است، پس طبیعی است که هرمنوتیک فلسفی، از میان گرایش های دیگر ذیل این عنوان، برایمان اهمیت مضاعف بیابد. چرا که در هر هرمنوتیک فلسفی، نتایج آنچه در ضمن مباحث مربوط به متن طرح می شد، صراحتا تعمیم می یابد و بعد هستی شناختی پیدا می کند؛ و سر انجام، هایدگر، به عنوان بانی این نوع هرمنوتیک کانون توجه ما قرار می گیرد.
    پاسخ نهایی ما به این پرسش این است که انسان امروز شانس خود را در نیل به حقیقت به نحو مستقیم و بی واسطه، بسیار بالا ارزیابی می کند و ملاقات رو- در- رو را با شاهد حقیقت ممکن می یابد. بدیهی است، از آن جا که مدعای مقاله صرفا «شرح» اوضاع فرهنگی از این حیث، به عنوان یک امر واقع است، تمامی آنچه گفته می شود، متضمن تائید یا رد تفکر هایدگر در این جا به اصطلاح بین الهلالین نهاده شده است و نگارنده خود را در مقام داوری در باب تفکر هایدگر نپنداشته است.
    کلیدواژگان: انسان، متن، مرجعیت، حقیقت، هرمنوتیک، دازاین، هستی، الهیات، عرفان
  • اصغر واعظی* صفحات 175-185
    گادامر با طرح هرمنوتیک فلسفی خود تلاش می کند تا نشان دهد فهم انسان همواره ریشه در سنت و پیش داوری ها دارد. سنت که پیوند وثیقی با تاریخمندی انسان دارد، فهم و معرفت را مشروط می کند. از این رو، مرجعیت سنت مانع از آن می شود که فهم به نحوی مطلق و عینی، یعنی فارغ از ذهنیت ها و پیش داوری های فاعل فهم کننده تحقق یابد. اما پرسش اساسی این است که آیا گادامر در فرایند فهم، به موازات پذیرش مرجعیت سنت، جایی را نیز برای آزادی باز می کند؟ آیا آزادی ما این امکان را به ما می دهد که از مرجعیت سنت و پیش داوری هایمان در فهم رها شویم؛ یا اینکه فهم فرایندی است تحمیل کننده که همواره ما را در حصارهای محدود کننده سنت نگاه می دارد؟ مقاله پیش رو کوششی است برای پاسخ به این پرسش از منظر گادامر.
    کلیدواژگان: فهم، عینیت، سنت، سنت تحقیقاتی، پیش داوری، ظرف دلایل