فهرست مطالب

فصلنامه ادبیات عرفانی و اسطوره شناختی
سال نهم شماره 33 (زمستان 1392)

  • تاریخ انتشار: 1392/10/01
  • تعداد عناوین: 10
|
  • عبدالعلی اویسی کهخا صفحات 11-31

    برخی از محققان بر این باورند که شعر سهراب سپهری دارای مبانی عرفان ایرانی - اسلامی است و برخی دیگر آن را متاثر از عرفان هندی - شرقی می دانند و برخی نیز شعر او را تهی از عرفان دانسته اند. ابوسعید ابوالخیر از عارفان بزرگ ایرانی از مکتب خراسان است؛ اندیشه های عرفانی این مکتب با اندیشه های عرفان شرقی نزدیکی فراوان دارد. ابوسعید و سهراب، هر دو نگاه آزادانه ای به شریعت دارند و از همین راستا مولفه هایی چون عیب پوشی و مهربانی با آفریده های خدا را به کرات در آثار آنها می توان بازجست. همه کس و همه چیز را یکسو و یکسان می بینند، از قید رنگ و نژاد برکنارند و از مرز خوبی و بدی ها گذشته اند و ریا و ریاکاران و تابوهای جامعه را نقد می کنند. این مقاله بر آن است که با توجه به عرفان ابوسعید و سپهری و با تکیه بر دو کتاب اسرارالتوحید و هشت کتاب به آزاداندیشی و جنبه های آن از دیدگاه آنها بپردازد.

    کلیدواژگان: عرفان، آزاداندیشی، ابوسعید ابوالخیر، سهراب سپهری، اسرارالتوحید، هشت کتاب
  • سید حسن حسینی صفحات 33-61

    محور اصلی این نوشتار، تحلیل روشمند موضوع عشق با نظری بر آموزه های کتاب مثنوی معنوی مولانا است. نویسنده مقاله بر اساس یک ساختار منطقی و الگوی نظری خاص درباره «عشق»، به جست وجوی این مفهوم در رابطه انسان و خدا می پردازد. در این جست وجو نویسنده، به برخی منابع و پایه های این آموزه ها در قرآن و سنت نیز نظر داشته است. بدین ترتیب برای بررسی و تحلیل معنا و مفهوم عشق در آموزه های دینی و عرفان الهی، بایستی در یک تحقیق جامع از «خدا پژوهی» به سمت «انسان پژوهی» حرکت کرد تا در نهایت بتوانیم به «عشق پژوهی» بنیادینی دست یابیم. نوشتار کنونی بر اساس همین الگوی کلی شکل گرفته است و مساله را از زاویه این سه نگاه پی می گیرد.

    کلیدواژگان: عشق، عشق الهی، خداپژوهی، فلسفه عشق، دین و عرفان، مولانا
  • حمیدرضا خوارزمی *، محمدرضا صرفی، محمود مدبری، عنایت الله شریف پور صفحات 63-85

    اسطوره ها همیشه به یک حال نمی مانند، بلکه با گذر زمان برخی از آنها با شکل جدیدتر به صورت داستان های حماسی نمودار می شوند. در این تغییر و تبدیل، دگرگونی هایی در داستان اسطوره ای صورت می پذیرد. دلایل گوناگونی برای تبدیل اسطوره به حماسه وجود دارد و داستان ها در طی تحول خود به جابه جایی، شکستگی، قلب، حذف و... دچار می گردند. در ورود اسطوره به حماسه، قهرمان ها هم از این تغییر به کنار نمی مانند. در این جستار نگارندگان با بررسی الگوهای اسطوره ای و حماسی، این تغییر و تبدیل ها را بررسی کرده اند.

    کلیدواژگان: تکوین، تحول، قهرمان، اسطوره، حماسه
  • علیرضا مظفری، علی اصغر زارعی* صفحات 87-115

    ضحاک یکی از مهم ترین و مبهم ترین شخصیت های اسطوره ای ایران است که پژوهشگران در مورد نژاد و جنبه های نمادین شخصیت وی سخن ها رانده اند، ولی از نسبت او به سرزمین مارهای مقدس، یعنی بین النهرین چندان سخنی نگفته اند. این جستار بنیاد اسطوره ضحاک را بیرون از الگوی هند و اروپایی، در سرزمین بین النهرین جست وجو می کند و نشان می دهد که این اسطوره، از بین النهرین آغاز شده و در گذر زمان با اسطوره های هند و ایرانی آمیخته شده و هاله هولناکی از رمز و رازها و شگفتی ها آن را در برگرفته است.

    کلیدواژگان: نماد، ماردوش، اسطوره، بین النهرین، ضحاک
  • اکبر شامیان ساروکلایی، مریم افشار * صفحات 117-137

    ساختار و کارکرد اسطوره در آثار بهرام بیضایی گاه دگرگونی هایی می یابد. نمونه آن، تغییر کلیشه «قهرمان» در برخی فیلم های او است. اسطوره قهرمان و سفر او، همواره مورد توجه اسطوره شناسان بوده است؛ براساس دیدگاه و الگوی جوزف کمبل، قهرمان مرد مراحل دهگانه ای را در سفر رو به کمال خود طی می کند. اما، بیضایی با تنزل قهرمانان مرد و توجه به نقش آفرینی قهرمانان زن، به تغییر کارکردهای سنتی این اسطوره متناسب با اوضاع زمانه دست زده است. رعنا در فیلم «غریبه و مه»، زن آسیابان در «مرگ یزدگرد»، تارا در «چریکه تارا»، خانم بزرگ و ماهرخ در «مسافران» و گلرخ در «سگ کشی»، ضمن سفر پیش رویشان، با دانایی، آزمون و نجات بخشی به قهرمان اسطوره ای بدل شده اند. این امر به پررنگ شدن نقش اسطوره و جنسیت در سینمای او انجامیده است.

    کلیدواژگان: اسطوره قهرمان، سفر، جنسیت، جوزف کمبل، سینمای ایران، بهرام بیضایی
  • مرتضی شجاری *، زهرا گوزلی صفحات 139-176

    عرفا انسان را آیینه تمام نمای الهی می دانند. از نظر آنها همان گونه که خداوند دارای اسما و صفات مختلف و به تبع آن دارای جلوه های گوناگونی است، حقیقت انسان نیز واحد کثیری است که به واسطه تجلیات گوناگون، اسامی متعدد می یابد. بیشتر صوفیه دل آدمی را حقیقت وی می دانند و جلوه های آن را «لطایف سبعه» نامیده اند. این لطایف عبارتند از طبع، نفس، عقل، قلب، سر، خفی و اخفی. در سیر و سلوک از این هفت مرحله، به عنوان مراحل ترقی و تکامل انسان نام برده می شود. نفس آدمی اگر استعداد خود را کامل کند، یعنی آنچه را که بالقوه دارا است، بالفعل گردد و آیینه تجلی الهی شود، «دل» نام می گیرد که مجمع البحرین و محل تلاقی دو عالم ظاهر و باطن است؛ در این هنگام گنجایش حق را یافته، عرش الهی می گردد؛ بنابراین تمامی مراتب و لطایف انسانی را می توان جلوه های «دل» دانست. در این مقاله با اشاره به حقیقت دل از دیدگاه عارفان، کوشش می شود مراتب آدمی یا همان «لطایف سبعه انسانی» در دو قوس نزولی و صعودی، بررسی و تحلیل شود.

    کلیدواژگان: دل، لطایف سبعه، حقیقت آدمی، عالم ظاهر و باطن، سیر و سلوک
  • نسرین علی اکبری *، میثم روستایی صفحات 177-206

    در این مقاله بر اساس رویکرد نقد ساختارگرایی حکایت «غلام و بازرگان» از باب دوم مرزبان نامه تحلیل شده است. در این تحلیل بر اساس شیوه پراپ در ریخت شناسی قصه های پریان، به دو بن مایه «سفر و بازگشت از سفر» توجه شده است. این دو بن مایه که در اثر پراپ یکی از سی و یک خویشکاری قهرمان محسوب می شوند، با کهن الگوی اسطوره ای آشناسازی و میر نوروزی، تطبیق داده شده اند. در این مطابقه عناصر سازنده اسطوره و حکایت با همدیگر مقایسه شده، ظرفیت تاویل پذیری اسطوره ای این حکایت و برابری آن با دو بن مایه اسطوره ای نشان داده شده است.

    کلیدواژگان: تحلیل، اسطوره، آشناسازی، میرنوروزی، مرزبان نامه
  • بخشعلی قنبری صفحات 207-235

    معرفت مجموعه آگاهی های آدمی است که همواره متعلق به امری غیر از خود است؛ جز در یک مورد، یعنی معرفت های عرفانی که ورای حیث التفاتی اند؛ معرفت های آدمی یا حسی اند و یا مفهومی؛ اما دسته ای از معارف وجود دارند که از آنها می توان با عنوان معرفت های کشفی یاد کرد که بدون توجه به حیث التفاتی و بدون داشتن مصداقی در درون و بیرون، تحقق می یابند که همان معرفت های عرفانی اند. در این مقاله سعی شده است کم و کیف معرفت کشفی، اعم از معرفت التفاتی و غیرالتفاتی (هو هویت) در نهج البلاغه بررسی شود. بر اساس نهج البلاغه معرفت کشفی از راه های معمول عقلانی و حسی به دست نمی آید، بلکه از راه عروض احوال عرفانی و تامل حاصل از نیایش به دست می آید و معروض این احوال واجد نوع خاصی از آگاهی می شود که پیش از آن سابقه نداشته است؛ برای مثال شخص در این فرایند آگاهی خاصی به امور غیبی پیدا می کند که قبلا هیچ سابقه ای از آن نداشته است؛ مانند آگاهی خاص به احوال آدمیان.

    کلیدواژگان: معرفت، معرفت کشفی، شهود امور غیبی
  • مجید منصوری صفحات 237-268

    به گواه آثار سایر بزرگان ادبیات فارسی، می توان دریافت که شمار قابل ملاحظه ای از اشعار کلیات شمس، متعلق به مولانا نیست. اشعاری از سلطان ولد، سنایی، عطار، خاقانی و برخی دیگر با تغییراتی، در غزلیات شمس به نام مولانا ضبط شده است. می توان آمیختگی شعر شاعران پس از مولانا را با غزلیات شمس، ناشی از اختلاط دستنویس ها دانست؛ اما درباره اشعار شاعران پیش از مولانا، نظیر سنایی و عطار و...، می توان گفت که بیشتر این اشعار به دست خود مولانا به غزل های او راه یافته است. به عبارت دیگر، مولوی با تتبع در اشعار شاعران پیش از خود، اشعاری را از حافظه در حلقه های صوفیان می خوانده و همین امر باعث گردیده که این دست اشعار از وی دانسته شود و در دیوان او هم وارد شود. در این جستار به بررسی اجمالی چند غزل از سنایی و عطار که در غزلیات شمس و به نام مولانا آمده اند، پرداخته ایم و بر اساس مقابله این اشعار مشترک، ابیاتی را تصحیح و به برخی تصحیف ها در اشعار مولانا اشاره کرده ایم. همچنین بعضی تتبعات مولانا در اشعار انوری، مجیر بیلقانی و خمسه نظامی را نیز نشان داده ایم.

    کلیدواژگان: مولوی، سنایی، عطار، انوری، مجیرالدین بیلقانی
  • فرخ نیازکار صفحات 269-296

    سماع اهل تصوف و عرفان از دو منظر قابل بررسی است: یکی سماع رسمی که دارای آداب و رسوم و ترتیباتی خاص است و موافقان و مخالفان آن فراوانند؛ دیگر سماعی که ناظر بر مراتب تکاملی و تبدلات وجودی سالک است. یکی از عمده ترین دلایل مخالفان با مکتب تصوف، سماع ترسمی است. از اسرارالتوحید برمی آید که از زمان ابوسعید ابوالخیر این اختلاف نظرهای عقیدتی در مورد سماع فراوان بوده است. برخی از صاحب نظران آن را غذای روح دانسته، از آن بر حالت و صفت روحانی تعبیر می کنند و سماع این جهان را سایه ای از آن حقیقت مجرد فرض می کنند و برخی دیگر آن را آلت شیطان دانسته اند. سعدی سماع را خاص هر کسی نمی داند و معتقد است که از هزاران تن، سماع تنها در یک نفر (آشنایان راه) اثر خواهد کرد. در این مقاله کوشیده شده است ضمن بررسی این اختلاف نظرها، به بررسی سماع از دیدگاه اهل سماع و رویکرد سعدی بدان پرداخته شود.

    کلیدواژگان: سماع، تصوف، سعدی