فهرست مطالب
نشریه پژوهش های فلسفی
پیاپی 16 (بهار و تابستان 1394)
- تاریخ انتشار: 1394/05/04
- تعداد عناوین: 12
-
-
صفحات 1-22آکراسیا هنگامی رخ می دهد که فاعل، در حالی که می تواند بهترین را انجام دهد، برخلاف حکم همه جانبه نگر خویش به بهترین، رفتار کند. این مسئله را اولین بار سقراط مطرح کرد. وی می گفت وقوع آکراسیا امکان ناپذیر است. زیرا هیچ انسانی نمی تواند عامدانه اشتباه کند و یا بهترین را انتخاب نکند. اگر گاهی به نظر می آید که برخی عامدانه دست به عمل نادرست می زنند، از آن روست که به دلیل نادانی آن عمل را خیر به شمار می آورند. سقراط با معادل دانستن خیر و امر لذت بخش، این سخن را که «خرد مغلوب شهوت می شود» بی اساس شمرد. در نظر او هیچ چیز نیرومندتر از دانش نیست. اما ارسطو را مدافع امکان وقوع آکراسیا دانسته اند. او میان دانش محقق و دانش معلق تمایز می نهد. در دانش معلق شاید فاعل به کلیات علم داشته باشد اما جزییات مربوطه را نداند و یا با این که به هر دو علم دارد اما علمش به مانند انسان در خواب، دیوانه یا مست، ظاهری باشد. تنها دانش معلق است که ممکن است برخلاف آن رفتار شود. این که فاعل با علم محقق، مرتکب خطا بشود، درک نشدنی است. این مقاله نشان می دهد چگونه برخلاف تصور بعضی از پژوهشگران، موضع ارسطو به موضع سقراط نزدیک است.
کلیدواژگان: سقراط، ارسطو، آکراسیا، ضعف اراده، ناخویشتن داری، خیر، لذت، خرد -
صفحات 23-42هوسرل، علاوه بر دیلتای و هیدگر، یکی از کسانی است که گادامر در «حقیقت و روش» بارها به وی اشاره نموده و از اندیشه هایش تاثیر پذیرفته است. مواجهه گادامر با هوسرل، علی رغم عظمت او در نزد گادامر و تاثرش از وی، همواره مواجهه ای هرمنوتیکی بوده است. گادامر با نقد و بررسی عناصر پدیدارشناسی هوسرل در صدد انکشاف ناگفته های اوست. شمار اندکی از فلسفه ورزان و اهل تتبع در عالم به نسبت و رابطه این دو فیلسوف پرداخته اند و در بین این شمار کم، آنچه بیشتر مد نظر بوده تاثرات گادامر از هوسرل بوده است و نه دیدگاه های انتقادی گادامر نسبت به هوسرل. در عوض، هدف این مقاله آشکار کردن و برجسته نمودن اندیشه های انتقادی گادامر نسبت به مفاهیم کلیدی پدیدارشناسی هوسرل است؛ مفاهیمی همچون ذهنیت استعلایی، ادراک صرف، اندرهم ذهنی، شکاف بین ماهیات و واقعیات، و اگوی دیگر. ضمن نشان دادن وجوه انتقادهای گادامر بر این مفاهیم، به عیان خواهیم دید که وی با وفاداری به سلوک هرمنوتیکی خود صرفا در صدد بازگویی اندیشه های هوسرل نیست بلکه به پشت اندیشه های او رفته و با نقد آنها ناگفته ها را بیان نموده و افق جدیدی را گشوده است.
کلیدواژگان: هوسرل، گادامر، ادراک صرف، اندرهم ذهنی، اگوی استعلایی، اگوی دیگر -
صفحات 43-60کانت در «نقد قوه حکم»، امر زیبا را در چهار دقیقه متناظر با احکام منطقی بررسی می کند. او در دقیقه سوم بر مبنای تحلیل مفهوم کلیدی «غایت مندی»، به تعریفی فرم محور از زیبایی یعنی غایت مندی بدون غایت (غایت مندی ذهنی) می رسد. در ذیل همین دقیقه، دو مفهوم «زیبایی وابسته» و «ایده آل زیبایی» نیز مطرح می شود که داوری زیباشناختی در هر دوی آن ها بر مبنای غایت مندی عینی است و مفهومی دال بر چیستی عین و کمال عین موافق با آن برای داوری پیش فرض گرفته می شود. این پیش فرض در زیبایی وابسته، کمال عین و در ایده آل زیبایی، مفهوم حاصل از جمع ایده عقلی و ایده متعارف زیباشناختی است؛ اما این دیدگاه متعارض با این اصل زیباشناختی کانت است که داوری درباره امر زیبا صرفا بر یک غایت مندی ذهنی متکی است. این نوشتار با بررسی مفهوم غایت مندی و نوع غایت مندی عینی در زیبایی وابسته و ایده آل زیبایی، درصدد تبیین چگونگی ارزش زیباشناختی این دو مفهوم و در نهایت بررسی نقاط اختلاف و اشتراک آن ها با یکدیگر می باشد تا جایگاه این دو مفهوم در فلسفه کانت مشخص شود.
کلیدواژگان: ایده آل زیبایی، زیبایی وابسته، داوری زیباشناختی، غایت مندی ذهنی، غایت مندی عینی -
صفحات 61-78هدف از جستار کنونی، بررسی راه حل هگل در برخورد با ثنویت ذهن و عین دکارتی است. معنای چنین دوگانگی ای این است که ما در امر شناخت با دو قلمرو جداگانه و کاملا مباین با یکدیگر روبه رو هستیم: قلمرو اندیشه ها، باورها، مفاهیم و ذهنیات و قلمرو بیرونی که حاوی اعیان و اشیاء بیرونی است که قلمرو نخست به آن ها ارجاع می دهند و معطوف می گردند. به اعتقاد هگل، ثنویت دکارتی ناشی از یک اشتباه مقوله ای است و اساسا نقطه ی آغاز سوبژکتیویسم از همان بنیاد غلط است. هگل معتقد است که یک فلسفه ی «اصیل» می تواند بر این دوگانگی غلبه کند؛ او با طرح اندیشه «مطلق» (Absolute) و ایده این همانی در عین تفاوت تلاش کرد از این دوراهی(dichotomy) فلسفی، برون شویی بیابد. او همچنین باور دارد که فلسفه نقش مهمی در نظریه پردازی «راجع به جهان واقعی» دارد. هگل با تبیین نحوه ی شکل گیری آگاهی، به ما نشان می دهد که این تضاد در درون «ساختار آگاهی» است و با اتخاذ رویکرد درست در تبیین مساله ذهن/عین از منظر پدیدارشناسانه می توان ادیسه ی روح را در دل واقعیت نشان داد.
کلیدواژگان: سوژه باوری، ذهن، عین، پدیدارشناسی، مطلق، مفهوم، این همانی در عین تفاوت -
صفحات 79-95ویتگنشتاین اندیشمندی است که از سویی فلسفه را مولد آشفتگی ذهنی می داند و از سوی دیگر فیلسوف را در مقام یک درمانگر می خواهد. این نگرش دوسویه نسبت به فلسفه، از تراکتاتوس آغاز می شود و سپس با قول به تنوع شیوه های درمان به دوره ی دوم حیات فکری وی تسری پیدا می کند. اخیرا، اغلب مفسران پوزیتیویستی ویتگنشتاین از خاستگاه های رویکرد درمانگری ویتگنشتاین در تراکتاتوس غفلت ورزیده و صرفا این رویکرد را در دوره ی دوم اندیشه ی او به ویژه به رساله ی پژوهش های فلسفی محدود ساخته اند. در این مقاله، درصدد رفع این ابهام و نشان دادن ریشه های رویکرد درمانگرای ویتگنشتاین در رساله ی تراکتاتوس برآمده ایم. از آن جایی که ذکر «نشانه» یا نشانه های بیماری ناشی از تفکر فلسفی و مرحله ی «تشخیص» آن، به عنوان مقدمات «درمان» لحاظ می شوند، ابتدا «نشانه»، «تشخیص» و سرانجام رویکرد «درمانی» ویتگنشتاین نسبت به فلسفه در تراکتاتوس را با تاکید بر ارزش درمانی وضوح مورد بررسی قرار خواهیم داد و سپس به برخی از دلایلی که سبب غفلت از رویکرد درمانی تراکتاتوس شده است، به طور گزیده اشاره خواهیم کرد. بدین ترتیب نشان خواهیم داد که او از آغاز تفکر فلسفی خویش به این رویکرد باور داشته و در پژوهش های فلسفی صرفا آن را به زبان روزمره بیان کرده است. در این مقاله همچنین پرده از محدودیت رویکرد درمانگرای ویتگنشتاین به فلسفه برخواهیم داشت.
کلیدواژگان: تراکتاتوس، ویتگنشتاین، نشانه، تشخیص، وضوح، درمان -
صفحات 97-120سورن کرکگور، یکی از تاثیرگذارترین فیلسوفان و الاهی دانان مسیحی در قرن نوزدهم بود. او در خصوص نسبت میان ایمان و عقلانیت دیدگاهی را طرح کرده که امروزه مورد توجه بسیاری از الاهی دانان و فیلسوفان قرار گرفته است. او با داشتن تفسیر خاصی از ایمان در تلاش بود تا نشان دهد، ایمان، یک شور و حقیقتی انفسی است که با مقولات آفاقی و دلایل عقلی نمی سازد. وی به دنبال آن بود که اثبات کند، ایمان فراسوی عقل و در تنش با عقل است و برای اثبات این دو ادعای خود از سه برهان تقریب و تخمین، برهان تعویق و برهان شورمندی بهره گرفت. این مقاله بر آن است تا به دو پرسش اساسی در خصوص اندیشه ی کرکگور در باب نسبت ایمان و عقلانیت پاسخ دهد: نخست این که کرکگور بر چه مبنایی اثبات می کند که ایمان فراسوی عقل و در تنش با آن قرار دارد؟ و دوم، آیا این نگاه کرکگور به مسئله ی ایمان و عقل موجه و قابل پذیرش است؟
کلیدواژگان: کرکگور، ایمان، عقلانیت، حقیقت انفسی، شورمندی -
صفحات 121-137در این مقاله، کوشیده ام تا با روشی تحلیلی- انتقادی به این پرسش پاسخ دهم که از نظر مور، شهود اخلاقی چه نسبتی با توجیه احکام اخلاقی دارد؟ برای پاسخ گویی به این پرسش، با تفکیک دو معنای «شهود» در آرای مور، یعنی «ادراک بی واسطه و مستقیم خاصه «خوبی»» و «ادراک بی واسطه و مستقیم قضایای اخلاقی حاوی محمول «خوب»»، که آنها را شهود ش.(1) و شهود ش.(2) نامیده ام، بر اساس تعریف سنتی «معرفت»- که خود مور هم بدان قائل بود- نشان داده ام که از نظر مور، شهود می تواند احکام اخلاقی را توجیه کند. در پایان بحثم از نسبت هر یک از دو معنای شهود با توجیه احکام اخلاقی، به ارزیابی آرای مور پرداخته ام. نتایج این مقاله عبارتند از: الف) شهود ش.(1) متضمن و مستلزم «ارزش گذاری عاطفی» است؛ ب) شهود مذکور، معیاری برای فیصله بخشیدن به اختلاف نظرهای بنیادین اخلاقی فراهم نمی آورد؛ ج) شهود مذکور نمی تواند معرفت به بار آورد؛ د) شهود ش.(2)، به سبب بی دلیل بودن مدعای مور درباره «مطابق با واقع بودن» یا «ناظر به واقع بودن» قضایای اخلاقی حاوی محمول «خوب»، نمی تواند احکام اخلاقی را توجیه کند؛ ه) شهود مذکور چون دلیل مناسبی برای اعتقاد به بداهت ذاتی و صدق ضروری قضایای حاوی محمول «خوب» فراهم نمی سازد، نمی تواند احکام اخلاقی را توجیه کند.
کلیدواژگان: شهود اخلاقی، احکام اخلاقی، توجیه، معرفت شهودی، جی، ئی، مور -
صفحات 139-154در پاسخ به چرایی پدیده ها دست به تبیین آن ها می زنیم، و تبیین چیزی نیست جز نسبت دادن پدیده ها به پدیده های شناخته شده ی دیگر و در نهایت طرح نظریه ای فراگیر جهت وحدت بخشیدن میان پدیده های متکثر. در این مقاله ابتدا از روی کرد وحدت انگارانه به معرفت دفاع می شود و در ادامه با پرداختن به بحث شی انگاری کلمه، جلوی پیش داوری های واقع گرایانه گرفته می شود.
کلیدواژگان: علم، پرسش های چرایی، وحدت انگاری، آرخه، شی انگاری کلمه -
صفحات 155-175مارتین هایدگر در کتاب کانت و مساله مابعدالطبیعه، با چشم پوشی از تفاسیری که غالبا نقد عقل محض را یک پروژه معرفت شناسانه دانسته اند، آن را به منزله اثری هستی شناسانه شرح می کند. وی می کوشد تا معلوم کند که چگونه تمام پاره های این اثر کانت (با محوریت حیث زمانی به عنوان بستر شاکله سازی تخیل) اصالتا به مسئله اساسی هستی متناهی انسان یا دازاین (به منزله شرط یا بنیان امکان دیگر موجودات) ناظر است. از نظر هایدگر، ایمانوئل کانت همانا موسس هستی شناسی بنیادین دازاین است، گرچه به سبب گرفتاری در غل و زنجیر سنت یا فرادهش فلسفی (به ویژه فلسفه دکارت) در بدایت این طریق متوقف گشته و از ادامه آن بازمانده است؛ بدینسان، می توان گفت که به گمان هایدگر، نقد عقل محض و هستی و زمان برادرخوانده یکدیگرند، بدین معنا که هر دو از دغدغه ای واحد زاده اند و به راهی واحد گام نهاده اند. در مقاله حاضر به ویژه با رجوع به کانت و مسئله مابعدالطبیعه و هستی و زمان منحصرا و مختصرا به تحلیل و تشریح و ارزیابی این خوانش هستی شناسانه پرداخته ایم تا ببینیم کانت چگونه و به چه معنا موسس راه هستی شناسی بنیادین دازاین بوده و چرا و به کدامین جهت از ادامه آن بازمانده است. در این راه ناگزیریم که رویکرد انتقادی ارنست کاسیرر به خوانش هایدگر از کانت را نیز اجمالا معرفی کنیم.
کلیدواژگان: کانت، هایدگر، تفسیر، شاکله سازی، زمانیت، هستی شناسی بنیادین دازاین، کاسیرر -
صفحات 177-196کانت در نقد قوه حکم که سومین کتاب اصلی وی است، تلاش دارد داوری زیباشناختی را به قوه حکم تاملی اختصاص داده و آن را از احکام معرفتی فاهمه در نقد اول و احکام اخلاقی عقل در نقد دوم متمایز سازد. با این حال از آنجا که نقد سوم می بایست شکاف بین دو نقد نخست را پر کرده و بنابراین ارتباط بین دو قلمرو فلسفه را امکان پذیر سازد، قوه حکم تاملی می بایست در مواضع متعدد، پیوند قوای فاهمه، خیال و عقل را خواه در تاملات زیباشناختی و یا غایت شناختی برقرار کند. این نوشتار درصدد است پس از تقریر اصول کلی حاکم بر قوه حکم زیباشناختی و بازی آزاد خیال و فاهمه جهت نیل به صورت محض و غایی اعیان، چگونگی پیوند این قوه با عقل در زیبایی هنری و دو قسم برجسته آن، یعنی هنر مکانیکی و هنر زیبا (نبوغ) را نشان دهد.
کلیدواژگان: قوه حکم تاملی، زیبایی هنری، هنر آزاد، نبوغ، زیبایی شناسی -
صفحات 197-213مفهوم عدالت، آن گونه که در کتاب جمهوری آمده است، برای افلاطون، مفهومی انتزاعی و زاییده ذهن است که سقراط با استفاده از روش مامایی اش می کوشد تا آن را خلق کند. در واقع، افلاطون اگرچه بحث راجع به عدالت را از منظر بیرونی آغاز می کند، اما غرض اصلی او، بررسی تمام نمای ساختار درونی نفس انسان است و به دنبال آن بررسی طبقات اجتماعی، تا بدین وسیله ماهیت عدالت را روشن کند. در مقابل، راولز به واقعیت های جامعه نظر دارد و شرایط اقتصادی و اجتماعی کنونی جوامع برای او حائز اهمیت هستند. راولز در دو کتاب «نظریه ای درباره عدالت» و «عدالت به مثابه انصاف»، ماهیت عدالت را با توجه به واقعیت های اقتصادی و اجتماعی جوامع مورد بررسی قرار می دهد و نگاه او به عدالت، به مراتب کمتر از نگاه افلاطون، جنبه روان شناختی دارد. در این مقاله از یک سو، مزایای مفهوم «عدالت به مثابه انصاف» راولز را با مزایای مفهوم عدالت نزد افلاطون مقایسه می کنیم و از سوی دیگر، بررسی خواهیم کرد که آیا راولز نیز مانند افلاطون به تحلیل سه جزئی از عدالت پرداخته است و یا اینکه می توان از نظریه او راجع به عدالت چنین تحلیلی را اتخاذ کرد؟
کلیدواژگان: عدالت، فرد، جامعه، برابری، آزادی -
صفحات 215-236یکی از مشخصه های مهم فلسفه تحلیلی عبارت است از عطف توجه به زبان و کوشش برای استخراج معانی و ظرایف نهفته در پس آن، به منظور حل و یا منحل کردن مسائل فلسفی. هر سه پایه گذاران فلسفه تحلیلی، یعنی فرگه، راسل و مور، هر کدام به شیوه خود این راه را پیموده اند. ویتگنشتاین به عنوان وراث هر سه فیلسوف، در باب رابطه میان زبان و معنا، در عین این که وام دار گذشتگان خویش است، ولی وجوه افتراقی نیز با آنان دارد. در این مقاله ابتدا به اختصار اساس نظر سه فیلسوف تاثیرگذار بر ویتگنشتاین در باب رابطه زبان و معنا بیان شده، سپس نشان داده می شود که وی در مواردی نظیر نظریه تصویری زبان، اتمیسم منطقی و تمایل به زبان روزمره، وام دار اسلاف خویش است. اما در عین حال مولفه های مهمی از اندیشه او، نظیر فرض معنایی خاص برای حالات امور، نگرش انتقادی خاص نسبت به متافیزیک و دفاع از زبان روزمره، متفاوت با دیگران می باشد.
کلیدواژگان: زبان، تحلیل، ویتگنشتاین، مور، راسل
-
Pages 1-22When an agent acts contrary to his، all-things-considered، best judgment while he is able to do the best he acts akratically. Socrates for the first time posed the problem. He believed that akrasia is impossible since nobody can act wrong intentionally or waiver the best. But it sometimes seems that people commit evil intentionally; the reason، according to Socrates، is that they count the action in question as good due to their ignorance. Equating the good and pleasant، Socrates declares that the claim that «reason is sometimes overcome by passion» is baseless. Socrates knows nothing more powerful than knowledge. But Aristotle is known to be a defender of possibility of akrasia. He distinguishes between actualized and suspended knowledge. Agent with suspended knowledge may know related universals but particulars، or he may know both، but his knowledge is superficial like an asleep، insane or a drunken man. It is only the suspended knowledge that might be acted contrary to. It is not comprehensible that an agent equipped with actualized knowledge slips. This paper tries to show that، despite the opinion of some scholars، Aristotle''s standpoint is very close to that of Socrates.Keywords: Socrates, Aristotle, Akrasia, weakness of will, incontinence, good, pleasure, reason
-
Pages 23-42Husserl، besides Dilthey and Heidegger، is one of the most important philosophers who had big influence on Gadamer and is the philosopher who is frequently referred to in his works. Gadamer’s encounter with Husserl، in spite of his greatness in the eyes of Gadamer، was always a hermeneutical one. Considering and criticizing Husselr’s phenomenology، Gadamer tries to discover his unspoken thoughts. Few scholars have even considered Gadamer and Husserl’s relationships، which among them much more are people who tried to trace the influence of Husserl in Gadamer’s philosophical hermeneutics. Instead، here، we will reveal and highlight the Gadamer’s critical views of the key concepts of Husserl''s phenomenology such as subjectivity، pure perception، intersubjectivity، transcendental ego، and alter ego. We believe Gadamer practically remained loyal to his hermeneutical approach. Instead of just repeating the thoughts، he goes behind them and opens new horizons.Keywords: Husserl, Gadamer, pure perception, intersubjectivity, transcendental ego, alter ego
-
Pages 43-60Kant organizes his analysis in terms of four moments of the judgment of taste، each of which is supposed to contribute something essential to the complete exposition of the beautiful in «Critique of Judgment». He، in the third moment، based on the key concept analysis of «purposiveness»، reaches to the beauty definition «a purposiveness without a purpose» (subjective purposiveness). Below this moment، two concepts of «dependent beauty» and «the ideal of beauty» also arises that aesthetic judgment in both of them is based on an objective purposiveness and a concept indicating nature of the object and the perfection of the object that is considered as default for judgment. This default in dependent beauty is perfection of the object and in the ideal of beauty is a concept from the sum of the rational idea and the aesthetic normal idea، but this point of view is in contradiction with the principle of Kant''s aesthetic، which judgment of the beautiful just relies on the subjective purposiveness. This article reviewing the concept of purposiveness and the type of subjective purposiveness in the ideal of beauty and dependent beauty، attempts to explain the aesthetic value of these concepts and their differences and similarities، and finally to determine the position of these two concepts in Kant''s philosophy.Keywords: the ideal of beauty, dependent beauty, aesthetic judgment, subjective purposiveness, objective purposiveness
-
Pages 61-78In this paper، I am going to review the Hegelian solution to solve Cartesian doctrine of the mind body dualism. Such a dichotomy refers to the fact that in the recognition we are dealing with two completely different and separate domains، i. e.، the internal world (ideas، beliefs، concepts، and mentalities)، and the external world (the domain of objects) that which refers to the first domain. Hegel believes that Cartesian dualism arises from a categorical mistake. He says that subjectivism is the starting point that fundamentally is wrong. Hegel argues that a genuine philosophy could overcome the dichotomy. According to Hegel، it is only by the idea of «absolute» and “identity in differences” that could be possible to go out of this dualism. The role of philosophy، for him، is theorizing «about the real world”. Hegel says that these contradictions are within the» structure of consciousness. «By adopting the right approach in explaining Cartesian doctrine of the mind body dualism from a phenomenological perspective، it can be possible to show the mind’s Odyssey within reality.Keywords: subjectivism, subject, object, phenomenology, Absolute, Beg riff, identity in differences
-
Pages 79-95On the one hand، Wittgenstein considers philosophy as a generator of mental confusion، but on the other hand، he desires philosopher as a therapist. This two-sided attitude to philosophy begins with Tractatus and then admitting the various therapeutic methods، reaches to the second period of his life. Recently، the origins of Wittgenstein''s therapeutic approach in Tractatus are neglected by most of his positivist commentators، instead، this approach have been followed in the second period of his thought، especially in Philosophical Investigations. In this essay، we have tried to clarify this obscurity and to indicate the roots of Wittgenstein''s therapeutic approach in Tractatus. Since mentioning the «symptom» or symptoms of mental confusion resulting from philosophical thinking and stage of its «diagnosis» is considered as preparations of therapy، we، by emphasizing on the therapeutic value of clarity، will survey «symptom»، «diagnosis» and finally Wittgenstein''s therapeutic approach toward philosophy in Tractatus، and then we will point out some reasons causing negligence to Tractatus therapeutic approach. In this way، we will show that Wittgenstein، from the beginning of his philosophical thinking، has believed in this approach and in Philosophical Investigations he has just declared it in the everyday language. Here، we will also unveil restriction of Wittgenstein''s therapeutic approach to philosophy.Keywords: Tractatus, Wittgenstein, symptom, diagnosis, clarification, therapy
-
Pages 97-120Søren Kierkegaard was one of the most influential Christian philosophers and theologians in the nineteenth century. The relationship between faith and rationality in Kierkegaard’s thought is a very important topic for many contemporary theologians and philosophers. He، with a particular interpretation of faith، tried to show that faith is a passion and subjective truth، conflicting with objective categories and intellectual arguments. On the one hand، he attempted to prove that faith is beyond reason and in conflict with it، on the other hand. Using three arguments; the approximation argument، the postponement argument، and the passion argument، he asserts these two claims. This article seeks to answer two central questions about the relationship of faith and rationality in Kierkegaard''s thought: First، on what basis Kierkegaard proves that faith is beyond reason and in conflict with it? Second، is Kierkegaard''s view on the matter of faith and reason justified and acceptable?Keywords: Kierkegaard, faith, rationality, subjective truth, passion
-
Pages 121-137In this paper، I have tried to answer، by an analytic-critical method، to this question: What is the relation between moral intuition and justifying moral judgments from Moore''s viewpoint? For answering to this question، by distinguishing the two meanings of «Intuition» in Moore''s views، namely «Immediate and direct perception of the property ''Goodness''» and «Immediate and direct perception of the propositions containing the predicate ''Good''» - which I have called them Intuition (1) and Intuition (2) - I have shown that، according to Moore، intuition can justify moral judgments، based on the traditional definition of «knowledge». At the end of my discussion of the relation between each of the two meanings of intuition and justifying moral judgments، I have criticized Moore''s views. Following are what I finally get: a) Intuition (1) implies «emotive evaluation»; b) Intuition (1) doesn''t provide any criterion for resolving the basic moral disagreements; c) Intuition (1) can''t produce any knowledge; d) Since Moore''s claim that «the propositions containing the predicate ''Good'' are ''correspondent to reality'' and ''factual''»، it is unreasoned. Intuition (2) can''t justify moral judgments; e) since intuition (2) doesn''t provide any appropriate reason for believing in the self-evidence and necessary truth of such propositions، it can''t justify moral judgments.Keywords: moral intuition, moral judgments, justification, intuitive knowledge, G. E. Moore
-
Pages 139-154In response to why-questions، we explain the phenomena، and the explanation is nothing but relating some phenomena to others، and at the end، projecting a comprehensive theory over the various phenomena. In this essay، we defend a unification approach to the knowledge and by introducing “reification of the word،” restrain prejudices.Keywords: science, why, questions, unification, Arche, reification of the word
-
Pages 155-175We know that Martin Heidegger in «Kant and the Problem of Metaphysics» presented some ontological interpretation of «Critique of Pure Reason» as opposed to other epistemological interpretations. He tried to explain how all parts of the work of Kant (based on time as the necessary condition of schematism) are originally related to the basic problem of finite human being or Dasein. Immanuel Kant، from the perspective of Heidegger، is indeed the founder of fundamental ontology of Dasein. The main objective of this paper is related to the same problem. In this article، we have tried to briefly analyze and evaluate and criticize Heidegger''s interpretation of Kant. Heidegger seems to neglect the other important side of Kant’s thought، namely the non-temporal aspect of apperception. We''ve noted that Being، in Emmanuel Kant’s view، is not based on time، but certainly on some unknowable and non-temporal foundation beyond human experience.Keywords: Kant, Heidegger, temporality, schematism, fundamental ontology of Dasein, Cassirer
-
Pages 177-196Kant in Critique of Judgment tries to introduce aesthetical judgment as a product of reflective judgment، and he، in the First Critique، separates it from the cognitive judgments of understanding، but in the Second Critique، from the ethical judgments of reason. Because the Third Critique must fill the gap between those two، and thus enable communication between two realms of philosophy، it has to establish a relation between faculties of understanding، reason، and imagination in an aesthetical and a teleological reflective. This paper، introducing the general principles governing on aesthetical reflective judgment and the free play of imagination and understanding for abstraction of pure and final form of objects، wants to justify the relation between imagination and reason in the beauty of art and its two parts، i. e.، the mechanical arts، and fine art.Keywords: reflective judgment, the beauty of art, fine art, genius, aesthetic
-
Pages 197-213The conception of justice in Plato’s Republic is an abstract concept that Socrates by using midwifery method strives to create it. In fact، although Plato''s talk about justice starts from the external perspective، but، his main intention is investigation of all internal structure of human soul and then of social classes and thereby، to disclosure the nature of justice. For Rawls، in contrast، the realities of society and the economic and social conditions of current societies are more important. Rawls’ view on justice is less psychological than Plato''s one. In his two books، “A Theory of Justice” and “Justice as Fairness”، he investigates the nature of justice with regard to the economic and social realities of societies. In this article، on the one hand، we compare the advantages of Rawls'' concept of “Justice as Fairness” with Plato''s concept of justice، and on the other hand، we will investigate if Rawls، like Plato، did tripartite analysis of justice، or it (the tripartite analysis of justice) can be caused by his view of Justice?Keywords: justice, individual, society, equality, freedom
-
The Relation between Language and Meaning in analytic philosophy: Focusing on Wittgenstein's thoughtPages 215-236Focusing on language and attempting to derive the hidden meanings is one of the most important aspects of analytic philosophy to solve or resolve philosophical problems. All of the three founders of analytic philosophy، i. e. Frege، Russell، and Moore، trace this road differently. Ludwig Wittgenstein as the follower of them has his own ideas. In this paper، we will firstly explore theories of those founders briefly and then show that Wittgenstein، in some respects، such as; pitcher theory، logical atomism، and respecting to ordinary language is in agreement with them. However، he، in other respects، has own specific ideas: the meaning of states of affairs، critic of metaphysics and insisting on the ordinary language in a different manner.Keywords: language, analysis, Wittgenstein, Moore, Russell