آرشیو سه‌شنبه ۱۳ تیر ۱۳۸۵، شماره ۱۱۵۲
هفت و نیم
۵

تنها عشق

عبدالرضا فریدزاده

تنها عشق

تنها عشق می تواند

در چشم مرگ خیره شود

از ابتدای زمان

تا انتهای زمین

خشماگین

جوانی

جوانی می کنی!

چرا نکنی دل!

پروانه یی نمی پرد

آبی

در زمستانت? !

بر ماسه های ساحل آرامش

بر ماسه های ساحل آرامش

نقش سم هایی خونین...

یال در یال

دو اسب مجروح

آن سوتر

خفته اند

و ابرهای سنگین

بر آسمان تنگ

طرح هائل نفرین

آی آی آ...ی چه بی رحم است

چه بی رحم است

عشق

اشک عاشق

تا نیم قطره اشک عاشق را

توضیح داده باشم

هزار شعر می نویسم

هزار شعر

امشب

چکمه

چکمه ی پیر

حجله ی نیرنگ

بنفشه ی نوسال

دهل ها

بر گلوی نازک گریه

می

رق

صند

می

رق

صند

غسالخانه

من آماده ام!

لیف تو و کافور این همه آه

از اینکه سردترم نخواهد کرد!

اما

آوازها و آرزوهایم را

شعرهای ناسروده و

افقی که به آن نگاه می کردم را

نشوی

که نیازهای هستی اند

و سرمای غسالخانه جهان و

تاریکنای خاک

آن همه را نمی گنجد

لیف بزن

من آماده ام

آب بریز!

دوربین مخفی

یاشار صلاحی

جوراب های بودار همیشه چشمی برای دیدن دارند

مثل زن های همسایه که خوب رصد می کنند

خودم را از خودم می گیرند

می برند سر کوچه، نانوایی و تعاونی ها

می اندازند سر زبان ها

از زبان ها که بیفتم ویلچر می شوم

حالا هی بگویید برای شعر شدن

سوژه و عینک لازم است!

پادینه

جلگه و رود از یادمان پرید

زیر انجیر

بازی آفتاب و ابر پیرمان کرد

غروب از قضاوت ما قوز در آورد

آسمان از رازها و نیازها

شکست

اما کلاغ ها هنوز با غار... غار

ما را می شناسند

پاپا

نیسان های آبی سربلوار

گیلاس می فروشند

پشت نرده ها دست به عصا

در شرجی و شکر می شلم

من با کارنامه ی بیست

بستنی می لیسم

کودکی ام در سرای سالمندان

آب می شود

شهرام پوررستم آستارا