آرشیو چهارشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۸۵، شماره ۶۰۸۴
شعر و ادب
۱۹

قانون عشق

این سیل لحظه ها که ز جا می برد مرا

از هرچه هست و نیست جدا می برد مرا

رودی که از ازل به ابد می کشد زمان

دانی که از کجا به کجا می برد مرا

با رقص صوفیان بر امواج جذبه ها

تا بحر بی کرانه لا، می برد مرا

هرجا نواخت چنگ محبت نوای دل

آهنگ نینوا ز نوا می برد مرا

تنهاترین پرنده عاشق دل من است

آنجا که هست مهر و وفا می برد مرا

در کوچه باغ یاد تو ای مهربان ترین

بوی گلم که باد صبا می برد مرا

قانون عشق و شور تماشایی جنون

تا چشمه زلال شفا می برد مرا

بر دوش آفتابم و دست بلند عشق

دستی که در هوای خدا می برد مرا

در خلوتی که بال ملائک نمی رسد

با پای اشک دست دعا می برد مرا

گلبانگ آسمانی آن روح سرمدی

تا قله های قاف بقا می برد مرا

ای دوزخ زمین که زما گر گرفته ای

می آید آن که از من و ما می برد مرا