آرشیو پنجشنبه ۹ خرداد ۱۳۸۷، شماره ۱۶۸۹
تجسمی
۹

پرواز پرنده های خیال

بتول پورمحمدی

در خانه یی پرجمعیت متولد شدم. دلمشغولی ام نقاشی بود و گمان می کردم نقاش بزرگی می شوم. بعد از ازدواج با همسری همراه امکان آموزش دیدن و کارکردن به من داده شد. در حیاط بزرگ خانه مان که درخت های گیلاس و آلبالو داشت، نقاشی و گاهی با کودکان کار می کردم. آنچه می آموختم به آنها منتقل می کردم. چیزی نگذشت، کارگاهی داشتم با انبوهی از کودکانی که حالابا گذشت دهه های60 و 70... برخی شان را می بینم. هر کدام خاطراتی برایم تازه می کنند. گویا من هم برای آنها. مکان زندگی ام عوض و در سفری به تهران فضای کارم کوچک شد. کمی سخت کار می کنم و به خاطر فضای محدود کمی دیر به سراغ رنگ و بوم می روم. حالاتهمینه یی دارم (نوه ام) که با او و برای او کار می کنم. خط خطی می کند و کاغذهای پیش رویش را تیکه و پاره. از او هم آموختم. تجربه کردم و از تکه های کاغذ و خط خطی های کودکانه اش چیدمانی...