آرشیو دوشنبه ۲۰ دی ۱۳۸۹، شماره ۴۶۹۶
صفحه آخر
۲۸

حافظ امروز

ما شبی دست بر آریم و دعایی بکنیم

غم هجران تو را چاره ز جایی بکنیم

دل بیمار شد از دست رفیقان مددی

تا طبیبش به سر آریم و دوایی بکنیم

آن که بی جرم برنجید و به تیغم زد و رفت

بازش آرید خدا را که صفایی بکنیم

خشک شد بیخ طرب راه خرابات کجاست

تا در آن آب و هوا نشو و نمایی بکنیم

در ره نفس کزو سینه ما بتکده شد

تیر آهی بگشاییم و غزایی بکنیم

مدد از خاطر رندان طلب ای دل ورنه

کار صعب است مبادا که خطایی بکنیم

دلم از پرده بشد حافظ خوش لهجه کجاست

تا به قول و غزلش ساز نوایی بکنیم