آرشیو دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۱، شماره ۲۶۰۹
صفحه آخر
۱۶
نگاه سینمایی

جشنواره یی از آن خودشان

بهاران بنی احمدی

این نخستین حضور من در جمع خانواده سینما نیست.اما شاید «قائده تصادف» نخستین حضور من به عنوان یکی از اعضای اصلی (!) یک فیلم پذیرفته شده در جشنواره فجراست.

عضو اصلی که می گویم... الکی است. شوخی است.

به قول شازده کوچولو «آن چه اصل است از دیده پنهان است.»

بازیگرها، کارگردان ها مهم تر می شوند. چون از دیده پنهان نمی شوند.

اما کیست که نداند سینما نتیجه بی خوابی ها و استرس های دستیارها وبرنامه ریزهاست!

معجزه صداست.

تلفیق رنگ و نور است.

چشم تماشاگر است، روی ثبت یک لحظه توسط دوربین فیلمبرداری.

آمیختن رنگ ها و شکل هاست برای تشکیل فضا، حس، نور. چای و شیرینی است بعد از کات، این سینما.

کلمات خط خورده است روی صفحه سفید فیلمنامه. تمجیدها و ناسزاهاست در روزنامه.کلام الکترونیکی خبرگزاری ها وبلاگ ها...

اصلاسینما مرگ است، جان آدم را بالامی آورد تا ساخته شود. تدوین شود. تا «سینما» شود. یک فیلم شود.

جان آدم را بالامی آورد تا بزرگت کند، آدمت کند. سینما مرگ است. مرگی که خودت انتخاب می کنی تا کاری کرده باشی.

می میری، زنده می شوی... هزاران نفر درراه مرگت پل می شوند. تا حل شوی. تا در فیلم بنشینی. مبارک شوی.

مرگ است این لعنتی!

اما انتخابش می کنی.

صدا، دوربین، حرکت!

مرگ است تا این همه آدم را کنار هم بنشانی. برایشان فیلم بگذاری. آرام شان کنی. بمیری و زنده شوی تا سینما زنده باشد. سینما مرگ است. مرگی که انتخابش می کنی. اما مبارک است. مبارک را باید هدیه کرد. به همه خانواده سینما. به آنها که «اصل»ند گرچه از دیده پنهانند. به پشت صحنه، به منتقد، به روزنامه نگار، و تک تک برگزارکنندگان جشنواره.