آرشیو شنبه ۲ آذر ۱۳۹۲، شماره ۵۵۱۶
شعر
۸
یک شعر یک خاطره

هم سید بود هم حسن بود هم حسین

یزدان مهر

سال 62 بود زمستان 62 و بهمن ماه، همان موقع داشت جشنواره فیلم فجر برگزار می شد که اگر اشتباه نکرده باشم و یادم باشد دومین جشنواره بود و غلغله در سینما آزادی و این طرف خیابان هم در آمفی تئاتر کانون پرورش فکری که بعدها در دهه هفتاد شد سینما کانون؛ اولین شب شعر اعضای آفرینش های ادبی برگزار می شد که چند شاعر حرفه ای را هم دعوت کرده بود از جمله شاعران جوان حوزه هنری را. تا آنجا که یادم هست قیصر و سلمان نیامده بودند اما سیدحسن حسینی بود که چند شعر خواند از جمله غزل «کرامات نورانی» را که با استقبال مخاطبان روبه رو شد. غزل در اصل پیشکشی بود به بنیانگذار انقلاب اسلامی و تا آن موقع، تقریبا همه شاعران، حتی آنهایی که بعدها از انقلاب بریدند، شعری تقدیمی به ایشان در کارنامه خود داشتند اما این شعر، چیز دیگری شد. بارها خوانده و زمزمه شد و حتی الگوبرداری شد از روی آن و آن زبان تلطیف شده

«غزل انقلاب» بی شک ریشه در این غزل داشت. البته بعضی ها، بعدها منکر اهمیت و جایگاه این غزل شدند و کار خود را ارژینال دانستند اما تاریخ ادبی گرچه در بعضی زمان ها ساکت باشد فراموشکار نیست!

کرامات نورانی

هلاروز و شب فانی چشم تو

دلم شد چراغانی چشم تو

به مهمان، شراب عطش می دهد

شگفت است مهمانی چشم تو

بنا را بر اصل خماری نهاد

ز روز ازل بانی چشم تو

پر از مثنوی های رندانه است

شب شعر عرفانی چشم تو

تویی قطب روحانی جان من

منم سالک فانی چشم تو

دلم نیمه شب ها قدم می زند

در آفاق بارانی چشم تو

شفا می دهد آشکارا به دل

اشارات پنهانی چشم تو

هلاتوشه راه دریا دلان

مفاهیم توفانی چشم تو

مرا جذب آئین آئینه کرد

کرامات نورانی چشم تو

از این پس مرید نگاه توام

به آیات قرآنی چشم تو.