آرشیو یکشنبه ۱۰ آذر ۱۳۹۲، شماره ۲۸۳۹
صفحه آخر
۱۶

یک بی مزگی تمام نشدنی

دیبا داوودی

آیا میزان درک و شعور ما تعریفی دقیق در آژانس های تبلیغاتی دارد؟ آیا نهادهای رسمی، همان ها که بنرها، بیلبوردها و پوستر و دیگر اقلام تبلیغاتی را در سطح کلان در دست دارند به هوش مخاطب آنقدر که بایسته است توجه نشان می دهند؟در ایام هفته کتاب، اتوبان ها مملو از بنری بود که سوالی را از مخاطبی که پا را روی پدال گاز می فشرد تا خود را از مهلکه ترافیک برهاند می پرسید: آیا کتاب در سبد خرید کالاهایتان جایی دارد؟! حتی اگر از این پرسش ساده بتوان گذشت از آن علامت سوال و تعجب انتهایی نمی توان گذر کرد. طعنه یی از مد افتاده در این سوال خودنمایی می کند. بی شک قصد طراح این سوال انتباه ذهن مخاطب و یادآوری اهمیت مطالعه بوده است اما آیا واقعا این گونه کلیشه یی، این گونه پیش پا افتاده و عاری از هنر و خلاقیت و ظرافت طرح موضوع کردن نتیجه یی جز تخریب خواهد داشت؟ آیا مسوولان تنها به فکر ارائه بیلان کاری و یافتن مفری برای هزینه های مارکتینگ حوزه کتاب هستند که به این شکل و به معنی دقیق کلمه سر و ته ماجرا را هم می آورند تا صرفا گامی جهت رفع تکلیف برداشته باشند؟ در عرصه هنر خلاقیت حرف نخست را می زند و آن هنگام که بحث کتاب مطرح باشد فرهیختگی نیز به این مقوله افزوده می شود. در تبلیغاتی چنین، کدام یک از این فاکتورها اعمال شده است؟ آیا گرافیست ها، مدیران فروش، کارشناسان تبلیغاتی، روانشناسان اقتصادی- اجتماعی به کار گمارده شده اند؟ آیا افراد در همان جایی قرار دارند که باید؟ آیا... آنچه بر در و دیوار شهر می بینیم پاسخی مثبت به سوالات ما نمی دهد. و فراموش نکنیم، تهران کل ایران نیست. حتی همین بنرهای کلیشه یی در دیگر شهرهای کشور مطلقا به چشم نمی خورد.