آرشیو چهارشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۲، شماره ۲۸۴۸
صفحه آخر
۱۶
داستانک

دیگری

افشین پهلوان

صدای زنگ گوشیم می آید. به گوشیم که نگاه می کنم چراغش خاموش است و از زنگ خبری نیست. عادت کرده ام به این موضوع. مدتی است وقت و بی وقت صدای زنگ گوشیم را می شنوم و به سراغ گوشی که می روم خبری نیست. گاهی هم صدا را که می شنوم حواسم هست که همان صدای تکراری است که در گوشم می پیچد. اما بعدا وقتی می روم سراغ گوشی می بینم یک تماس ازدست رفته دارم. حدس می زنم این کسی که در گوشم مرتب زنگ می زند همان است که وقتی در حال راه رفتنم از پشت سر صدایم می کند و بر که می گردم کسی را نمی بینم.

نمی دانم، شاید هم دو نفرند. یک نفر دیگر، یا شاید همان نفر قبلی، گاهی در گوشم حرف می زند. چیزی می گوید و در می رود. نمی توانم گیرش بیاورم و دو کلام با او حرف بزنم. تا به خودم می آیم و متوجه حرف زدنش می شوم غیبش می زند. گوشیم دوباره دارد زنگ می زند...