آرشیو شنبه ۳۰ فروردین ۱۳۹۳، شماره ۱۹۹۴
صفحه اول
۱

مارکز فارسی زبانان

مترجم: رضا قیصریه

روز درگذشت گابریل گارسیا مارکز تمایل دارم از کتابی بگویم که از او ترجمه کرده ام. سال ها پیش اثری متفاوت از این نویسنده به دستم رسید و از من خواستند ترجمه اش کنم. «سرگذشت غریق» نام اثری است که من از گابریل گارسیا مارکز ترجمه کردم؛ نوشتاری که یک اثر ادبی محسوب نمی شود. همه مارکز را به عنوان یک نویسنده ادبی می شناسند، با این حال این اثر که در سال 1979 یا 80 در یک روزنامه به صورت گزارش از ایشان چاپ شد، گزارشی بود از افتادن یک ملوان در آب زمانی که کشتی از کلمبیا بر می گشت. اهمیت گزارش آنجا بود که کسی متوجه افتادن ملوان در آب نشد و او مجبور شد مسافت زیادی را در آب شنا کند و خود را زنده نگه دارد تا به خشکی برسد. من فکر می کنم مارکز آن زمان خواسته است چیزی شبیه به «پیرمرد و دریا»ی همینگوی بنویسد. من این نوشتار را از زبان ایتالیایی ترجمه کردم و قرار بود در یک مجله ادبی آن دوران که الان اسمش خاطرم نیست به صورت پاورقی چاپ شود، اما خواسته ام تغییر کرد و با هزینه شخصی ام به صورت کتاب چاپ شد. بعد ها البته نشر نیلوفر خواستار چاپ آن شد. آن دوران مارکز هنوز در ایران به این وسعت شهرت نداشت. اگرچه کتاب «صدسال تنهایی» ایشان قبل از انقلاب به چاپ رسید و من «سرگذشت غریق» را یک سال بعد از انقلاب چاپ کردم. شهرت و معروفیت مارکز در ایران با کتاب «صدسال تنهایی» و ترجمه مرحوم بهمن فرزانه رقم خورد. صدسال تنهایی با ترجمه بهمن فرزانه از آثاری بود که گابریل گارسیا مارکز را در ایران معرفی کرد. ترجمه این کتاب به حدی فوق العاده انجام شده است که انگار خود مارکز این کتاب را به زبان فارسی نوشته است. مرحوم فرزانه با آشنایی به زبان ایتالیایی و اسپانیایی در مقایسه با دیگر ترجمه های این کتاب توانست موجب موفقیت این اثر در ایران شود. به طوری که همه مارکز را در ایران با این کتاب و این ترجمه می شناسند. درواقع صدسال تنهایی اثری بود که مارکز را به ایرانیان معرفی کرد. من این کتاب را به زبان ایتالیایی خواندم و آن وقت بود که فهمیدم ترجمه فرزانه بسیار عالی بوده است. در پایان شاید جالب باشد که اشاره کنم زمانی که ایتالیا بودم مارکز را نمی شناختم، وقتی به ایران آمدم با آثارش آشنا شدم.