آرشیو شنبه ۳۰ فروردین ۱۳۹۳، شماره ۱۹۹۴
هنری
۱۱

برای سخنرانی نیامده ام

دشواری سخن گفتن از «مارکز»

محمود حسینی زاد. مترجم

خبر درگذشت گابریل گارسیا مارکز، این نویسنده صاحب نام جهانی را شنیدم و بی تردید متاثر شدم. گفته می شود امروز جامعه هنری به رسم معمول روز مرگ بزرگان؛ از او، آثار، قلم و شخصیتش سخن گویند. من که در اطرافم کسی را نمی شناسم که در مورد عظمت ادبی مارکز و شخصیتش بتواند اظهارنظر کند و حتی سخنی چند بگوید. هر چه از او می دانیم از طریق کتاب ها، آثار ادبی و اطلاعات اینترنتی است که از ایشان درج شده، اما به واقع آیا اینها کافی است که بتوان از او سخن گفت؟ هر چه بگوییم همان صحبت های تکراری خواهد بود؛ اینکه قلمش عالی بود و کتاب هایش تاثیرات فراوانی بر ادب جهان پدید آورد. اینها بدیهیاتی بیش نیست که همه به درستی می دانیم. کدام یک از ما و اطرافیانمان ایشان را از نزدیک می شناخت و با او نشست و برخاست داشت که بتواند از او آنچه را که درخورش است، بگوید. بنابراین از مارکز سخن گفتن برای من سخت و از آثارش گفتن به مراتب سخت تر است.

مارکز و «عشق سال های وبا»

مدیا کاشیگر. منتقد و مترجم

نویسنده «عشق سال های وبا» درگذشت؛ که برای من خیلی مهم تر از نویسنده «صد سال تنهایی» است. چون دهه 60 که کتاب صد سال تنهایی درآمد، یک نفر که الان اسمش در خاطرم نیست، نوشت «اگر واقعیت دارد که رمان مرده است همه بلند شویم و به آخرین رمان جهان درود بفرستیم.» زمانی که «عشق سال های وبا» درآمد، معلوم شد رمان اصلانمرده است و اتفاقا استمرار دارد. بعد از گابریل گارسیا مارکز نویسندگان دیگری هم توانستند از برکتی که اتفاق «عشق سال های وبا» موجبش بود استفاده کنند. صد سال تنهایی آنچه را ثابت کرد این بود که کانون رمان جهان می تواند در جای جای کره زمین پخش شود. عشق سال های وبا هم ثابت کرد که کانون رمان واقعا در جهان پخش است.