نقدی بر رمان «سنگ و سایه» نوشته محمدرضا صفدری
چین خوردگی های نوشتار
«جامه جوانی ام بود. می ترسیدم توی یخدان بید بزند. توی ایوان روی بند آویزانشان می کردم، چشم ناپاک بود. توی اتاق از بند آویزان می کردم، دلگریخته می شدم. می ترسیدم جامه ام بی خودم برود به جای دوری. می ترسیدم خودم در خانه باشم و جامه ام دور از من، دور دور باشد. مگر نشد؟ مگر نیامد به سرم؟ توی خانه با دل آسوده خوابیده بودم. ماه، سنگ و ریگ و دیوار سرا را گرفته بود. سینه پهن کرده بود به روی پشته های ریگ. چشمم که افتاد به ریگ ها هراسان شدم، دویدم از پله ها پایین... ریگ، پشته پشته. آب دره، آورده بودشان توی سرا... جامه ام را شناختم. ریگ ها را بغل کرده بود.... ریگ به ریگ از من دور شده بود. دیدم این نه جامه
شما میتوانید به یکی از روشهای زیر مشترک شوید:
همزمان با برقراری دوره اشتراک بسته دانلود 70 مطلب از مجلات عضو و دسترسی نامحدود به مطالب روزنامهها نیز برای شما فعال خواهد شد!
پرداخت از طریق درگاه بانکی معتبر با هریک از کارتهای بانکی ایرانی انجام خواهد شد.
پرداخت با کارتهای اعتباری بینالمللی از طریق PayPal نیز برای کاربران خارج از کشور امکانپذیر است.
- دسترسی به متن مقالات این پایگاه در قالب ارایه خدمات کتابخانه دیجیتال و با دریافت حق عضویت صورت میگیرد و مگیران بهایی برای هر مقاله تعیین نکرده و وجهی بابت آن دریافت نمیکند.
- حق عضویت دریافتی صرف حمایت از نشریات عضو و نگهداری، تکمیل و توسعه مگیران میشود.
- پرداخت حق اشتراک و دانلود مقالات اجازه بازنشر آن در سایر رسانههای چاپی و دیجیتال را به کاربر نمیدهد.