آرشیو شنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۴، شماره ۳۲۱۰
صفحه آخر
۱۶
گردون

مهجور بودن کتاب در سبد خرید...

اگر در این «اول سالی» و آغازیدن بهار و فصل تازه به قول جلال آل احمد «دم اسب یزدگرد را به کودتای سردار سپه» گره نزنیم و بنای نالیدن از اوضاع کتابخوانی داشته باشیم: شاید به مذاق خیلی ها خوش نیاید این چند خط یادداشت... در واپسین ساعت های سال کهنه و در خیابان های پرازدحام یکی از شهرهایی که مهد علم و دانش و پرورش نامیده می شود: در گرماگرم تهیه ملزومات «شب عید» (که چقدر این واژه دم دستی شده) از اطعمه و اشربه و البسه، مغازه ای بزرگ که نام «شهر کتاب» گرفته، جز کارمندانی که مشغول گردگیری از کتاب های فروش نرفته! هستند و دو سه نفری که کاغذ کادو برای دادن هدیه که آن هم افسوسانه کتاب نیست و قلم دیگری است: فرد یا افرادی در شهر کتاب یافت می نشود...! خب روح و مطلب این نوشته به قول فیلم دوستان آنقدر «گل درشت» است که نیاز به شرح و بسط ندارد! و زیاده قلمی کردن هم ره به صلاح و صواب نیست. اما نمی شود این گزاره را نادیده انگاشت که در سبد قرار نداشتن کتاب به همین سادگی قابل مشاهده است و نیازی به تفسیر آنچنانی نیست و آنچه باید در مدار شرح و بسط قرار گیرد چرایی این بی توجهی است که در پایان سال که همگی در پی خرید هستند کتاب به راستی و بی پیرایه جایی ندارد و غیر این اگر در اذهان باشد، شمارگان کمتر از هزار چه معنا می دهد؟! همان طور که نوشته شد این چند خط فقط من باب «تذکار» قلمی شد و امید است در روزهای پیش رو «ورق کتابخوانی» به شکل بهتری انجام پذیرد...