آرشیو پنجشنبه ۵ امرداد ۱۳۹۶، شماره ۲۱۶۸۱
معارف
۸

اقتدای آیت الله کاشف الغطاء به تاجر نیکوکار

منبع: با اقتباس و ویراست از کتاب داستان ها و پندها به نقل از حوزه نیوز

شیخ جعفر کاشف الغطاء در یکی از مساجد نجف اشرف اقامه نماز جماعت می کرد. در ظهر یکی از روزها، مردم به مسجد آمدند و در صفوف جماعت در انتظار آمدن آقا نشستند، ولی آمدن او طول کشید و آنها برخاستند و نماز خود را فرادی خواندند. در بین نماز، شیخ جعفر به مسجد آمد و دید مردم فرادی نماز می خوانند، بسیار ناراحت شد و آنها را سرزنش کرد و گفت: آیا در میان شما یک نفر مورداطمینان نیست که هرگاه من به مسجد نرسیدم به او اقتدا کنید و نماز را به جماعت بخوانید؟! در این حال، چشمش به مرد تاجر نیکوکاری افتاد که نزد شیخ جعفر مورد وثوق بود، دید در گوشه ای از مسجد نماز می خواند، نزد او رفت و به او اقتدا کرد.

مردم نیز به پیروی از شیخ، صف ها را منظم کرده و به آن تاجر صالح، اقتدا کردند. آن تاجر احساس ‍ کرد که شیخ و مردم به او اقتدا کرده اند، بسیار شرمنده شد. از طرفی شرعا نمی توانست نماز خود را قطع کند. نماز را با زحمت به پایان رساند، بعد از نماز فورا برخاست که به کناری برود، آمد که دست شیخ را ببوسد، شیخ دست او را گرفت و اصرار کرد که باید نماز عصر را نیز بخواند ولی او قبول نکرد، سرانجام شیخ جعفر خودش اقامه نماز کرد و مردم نماز عصر را با امامت شیخ بجای آوردند و با این کار به آنان آموخت که هیچگاه از ثواب جماعت نگذرند و تا جایی که امکان دارد نماز را به جماعت بخوانند.(1)