آرشیو شنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۶، شماره ۶۶۱۱
صفحه آخر
۲۴
خاطره بازی

سبز باد امروز، سبز!

شکوه مقیمی

چندی پیش بود که ویدئویی با عنوان «تنها ویدئوی منتشر شده از سهراب سپهری» در فضای مجازی چون بوی گلستانه پخش شد. ویدئو کیفیت خوبی نداشت اما دیدن شمایل سپهری، حتی در دو، سه دقیقه، برای نسلی که به دهه شصتی معروفند و شعر او را پس از مرگش دریافتند فرصت مغتنمی بود؛ دو چهره از سهراب در این قطعه کوتاه عیان بود؛ در ابتدای ویدئو، سهراب، متانتی که به هیات انسان درآمده، در ایوان خانه ای با هم قطارانش ایستاده، یک بافتنی، در طیف قرمز و آجری به تن دارد، با آرامشی غریب در چهره اش که لابه لای آن چشم های سربه زیر و محاسنش نشسته، قدم می زند، دست به سینه پله های ایوان را پایین می رود و لابه لای درختان حیاط غیب می شود، ظاهر می شود و دوباره غیب می شود؛ دست هایش را دایره وار می چرخاند و با همراهان هم کلام می شود اما صدایی نیست و چیزی جز سکوت شنیده نمی شود. در ادامه تصویر دیگری را می بینیم از سهرابی که ریش ندارد، اما با همان حال و هوا در علفزار قدم می زند و به ریش دنیا می خندد؛ چشم هایش هنوز پنهان است، چشم های فراری اش که گویی در دنیای دیگری گشوده شده اند، در همان فراخی دشت ها یا پشت تبریزی ها، میان درختان حماسی یا وسعتی بی واژه، در غفلتی پاک یا به بلندای صدای باد... هرجا که گشوده باشد چشمانش را، آمد تا از بازترین پنجره با مردم سخن بگوید و ما را از دیدن یک باغچه مجذوب کند؛ آمد تا مثل نوری در بیشه شعر و نقاشی بتابد و همچون خواب دم صبحی شوق زندگی را بر بوم ادبیات بپاشد و چه بی تابانه دوید تا ته دشت، تا سر کوه و پی نوری، ریگی، لبخندی غیب شد...

امروز سهراب سپهری 89ساله می شود و سبز باد بر ما این زادروز، سبز باد بر دنیایی که تحمل وجود بی تاب او و تن هوشیارش را بیش از 52سال تاب نیاورد، سبز باد!