آرشیو دوشنبه ۷ اسفند ۱۳۹۶، شماره ۴۰۳۶
صفحه آخر
۱۶
دمی با قدما

زمستان از دید قدما

رضا ضیاء

امروز وقتی برفی می بارد، همگی حسی رمانتیک داریم و حتی عده ای زمستان را مطلقا به بهار ترجیح می دهند. ولی در شعر کهن، اصولا توصیفات زمستان اینچنین رمانتیک و بی طرف نیست:

اینت سردی که این زمستان کرد / که همه کار ما پریشان کرد/ تاختن کرد لشکر بهمن / خانه بر خلق، همچو زندان کرد / آب را تخته بند کرد به جوی / شاخ را از لباس عریان کرد / لشکر غز نکرد در کرمان / آنچه امسال برف و باران کرد/ خانه ها خود نبود، آبادان / باد و باران، تمام ویران کرد... (کمال اسماعیل، ص 643 دیوان)

اصولا هرچه در ادبیات کهن ایران یافت می شود، گله و شکایت از زمستان است. همین کمال اسماعیل در قصیده معروف برف نیز پس از آن توصیفات بی نظیر از زیبایی برف، می گوید:

گرچه سپید کرد همه خان و مان ما / یارب سیاه باد همه خان و مان برف / وقتی چنین، نشاط کسی را مسلمست / کاسباب عیش دارد اندر زمان برف / هم نان و گوشت دارد، هم هیزم و شراب / هم مطربی که برزندش داستان برف / معشوقه ای مرکب از اضداد مختلف: / باطن به سان آتش و ظاهر، به سان برف/ نه همچو من که هر نفسش باد زمهریر پیغام های سرد دهد بر زبان برف / هرلحظه دست چرخ بخروارها نمک / بپراکند بدین دل ریش، از امان برف / گر قوتم بدی ز پی قرص آفتاب، / بر بام چرخ رفتمی از نردبان برف...

و سپس در ابیات زیبای دیگری می گوید که: بله من هم می توانم از برف لذت ببرم ولی به شرطی که حداقل امکانات زیستن را داشته باشم، جالب اینجاست که هر دوی این شعرها را کمال اسماعیل برای طلبیدن و سائل گرم کننده (در حد پوستین و...) سروده است:

خورشید جودت ار نکند پشت گرمی ای سرما کند شمار من از کشتگان برف / کوته کنم که بس سبب پوستین بود دم سردی بدین صفت اندر زمان برف