آرشیو پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۳۹۷، شماره ۴۰۶۸
شرح بی نهایت
۱۱

شعر دیگران

پلنگ

راینر ماریا ریلکه

ترجمه: علی عبدالهی

میله ها ره بر نگاه اش بسته اند

و نگاه اش را چنان فرسوده اند

که در آن دیگر توانی نیست

میله، صد میله، هزاران میله می بیند

در ورای میله ها گویی جهانی نیست

می خرامد نرم و اهلی، گام هایش استوار اما

دایره های خرامش تنگ، تنگ تنگ

همچو رقص قدرت اما گرد یک مرکز

که در آن عزم سترگی ایستاده منگ، منگ منگ

گاهی اما، پرده ها از مردمک هایش

می رود آهسته یک سو، تا خیالی در درون آید

از سکون خشمگین دست و پایش بگذرد، آن گاه

در میان قلب او آرام گیرد، در سکون آید

آیتن موتلو

ترجمه صابر مقدمی

یک بهار

چه به جا مانده از نگاه تو

جز سایه ای فرسوده

جنگلی دور

گلی مغموم

براده های رنگ های یک بهار؟

پرنده ها چگونه به فقدان یک آسمان عادت می کنند؟

آه، من از شناختن باران جا مانده ام

به اناری عریان می مانم، مغلوب و رنجیده

نگاه قدیمی تو چون پاییزی زنگ خورده

با طنین زنگ ها ترکم می کند

مورات حان مونگان

ترجمه سیامک تقی زاده

ماه، زیتون

در آن تاریکی سنگین

به سراغم آمدی

از همه داستان ها

گذر کردی

ماه، زیتون، شب

ماه، بر پیشانی اش افتاده بود

پیراهنی از کبوتر بر تن داشت

گفتم: کجا می روی؟

از میان این درخت های زیتون

از راه هایی که در مه،

ناپدید شده اند؟

ماه بود، زیتون بود، شب بود

فریاد زدم

کجا با این عجله؟

باد صدایم را دزدید و به او نرساند

جایی را که ایستاده بودم

نابود کرد و رفت

یال های اسب اش

تکه های نقره بر صورتم پاشید

من مردم، اما جسدم پیدا نشد

تاریکی سنگینی بود

شب داستانم را به انتها رساندم

اما کسی بیرون نیامد

شب ماند، زیتون ماند و ماه ماند

مه غلیظ ماند و راه ماند

تاریکی سنگینی بود