آرشیو پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۳۹۷، شماره ۴۰۶۸
شرح بی نهایت
۱۱
قالب های شعر

چهار پاره

بسیاری از منتقدان ادبی، قالب چهارپاره را همزاد شعر نو در ایران ارزیابی کرده اند: قالبی که بیشتر از سوی شاعرانی چون پرویز ناتل خانلری، فریدون مشیری، مهدی اخوان ثالث، مهدی سهیلی و چند تن دیگر از شاعران پایه گذاری شد و ادامه پیداکرد و مورد استقبال دیگر شاعران در دوره های مختلف قرار گرفت. چهارپاره، مجموعه ای از دوبیتی ها هستند که با درکنار هم قرار گرفتن، ماهیت یک شعر بلند را می سازند و به شکل جداگانه هم مفهوم خاص خود را القا می کنند. درقالب چهارپاره، قافیه های مختلف به لحاظ معنی به هم پیوسته اند و مصراع های زوج هر دوبیتی هم قافیه است.

قیصر امین پور

صبح یک روز نوبهاری بود

روزی از روز های اول سال

بچه ها در کلاس جنگل سبز

جمع بودند دور هم خوشحال

بچه ها گرم گفت وگو بودند

باز هم در کلاس غوغا بود

هر یکی برگ کوچکی در دست

باز انگار زنگ انشا بود

تا معلم ز گرد راه رسید

گفت با چهره ای پر از خنده

باز موضوع تازه ای داریم

«آرزوی شما در آینده»

شبنم روی برگ گل برخاست

گفت: می خواهم آفتاب شوم

ذره ذره به آسمان بروم

ابر باشم، دوباره آب شوم

دانه آرام بر زمین غلتید

رفت و انشای کوچکش را خواند

گفت: باغی بزرگ خواهم شد

تا ابد سبز سبز خواهم ماند

غنچه هم گفت گرچه دلتنگم

مثل لبخند باز خواهم شد

با نسیم بهار و بلبل باغ

گرم راز و نیاز خواهم شد

جوجه گنجشک گفت: می خواهم

فارغ از سنگ بچه ها باشم

روی هر شاخه جیک جیک کنم

در دل آسمان رها باشم

جوجه کوچک پرستو گفت:

کاش با باد رهسپار شوم

تا افق های دور کوچ کنم

باز پیغمبر بهار شوم

جوجه های کبوتران گفتند:

کاش می شد کنار هم باشیم

توی گلدسته های یک گنبد

روز و شب زائر حرم باشیم

زنگ تفریح را که زنجره زد

باز هم در کلاس غوغا شد

هر یک از بچه ها به سویی رفت

و معلم دوباره تنهاشد

با خودش زیر لب چنین می گفت:

آرزوهایتان چه رنگین است

کاش روزی به کام خود برسید

بچه ها آرزوی من این است

ساعد باقری

هرچه می خواهد بگوید هرکه می خواهد

هرچه می خواهد بگوید تلخ یا شیرین

من تو را می گویم ای باغ بهارآور

ای نماز آب ها را قبله دیرین!

من تو را می گویم ای بالیدنت از خاک

باور آنان که بر ماندن برآشفتند

من تو را می گویم ای باغی که مبعوثان

قصه گل کردنت را بارها گفتند

در خطرگاهی که طبع زرد هر توفان

شهوت قتل درختان تو را دارد

یا به میدانی که هر باد خزان فرمای

حرص مرگ سبز رختان تو را دارد

در خطرگاهی که فکر برگریزان را

پرورانده هر طرف جادوگری تردست

درکمینگاه غفلت های بدهنگام

می فشارد تیشه زرساز خود در دست

نادرنادرپور

در هر قدم که رفت درختی سلام گفت

هر شاخه دست خویش به سویش دراز کرد

او دست های یک یکشان را کنار زد

چون کولیان نوای غریبانه ساز کرد

سعید بیابانکی

طبیب نسخه درد مرا چنین پیچید:

دو وعده خوردن چایی به وقت چاییدن

معاونی که مشاور شده است می داند

چقدر شغل شریفی است کشک ساییدن