آرشیو چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۷، شماره ۳۱۳۲
روزنامه فردا
۱۶
میدون و سوفیا

پول لازم

پوریا عالمی

ما دیروز پول لازم بودیم. یک مقدار پول ما را رفیقمان خورده بود. زنگ زدیم گفتیم پولمان را که خورده بودی پس بده. گفت استاد من غذا هم می خورم پس نمی دهم، وای به حال پول تو. گفتم معلوم است پس نمی دهی... حواسم نبود ظاهر و باطنت یکی است!

مسئولیت اقتصادی

بعد زنگ زدم به یک شرکت و گفتم پول ما را بده. گفت استاد آن پروژه را به عنوان مسئولیت اجتماعی و مسئولیت فرهنگی خودتان در نظر بگیرید! گفتم دلاورجان، من شغلم فرهنگی و کارم اجتماعی است! کسی که باید برای مسئولیت اجتماعی هزینه کند شمایی که کارت اقتصادی است!

تخلیه اطلاعاتی

بعد زنگ زدم به یکی از رفقا که هردفعه کار دارد به ما زنگ می زند و ما را تخلیه اطلاعاتی می کند و بعد خودش قرارداد می بندد و می رود تا کار بعدی اش! گفتم بابت این همه ایده و مشورت که تا حالا بهت داده ام پولی نمی خواهی بدهی؟ گفت: خاک توسرت با اون ایده هات! بهت احترام گذاشتم فکر کردی واقعا آدمی؟

ای بابا

بعد زنگ زدم به یک استاد و گفتم استادا در کار آخرتان بنده مثل خر کار کردم، پول نمی دهی؟ استاد گفت نه! تازه باید یک پول هم بدهی که در محضر من بودی.

نویسنده و نان

بعد زنگ زدم به ناشر و گفتم حق التحریر چی شد؟ گفت نویسنده اگر به پول برسد توی کارش تاثیر بد می گذارد، به همین دلیل پولت پیش من می ماند.

جمع بندی

سوفیا... عشق قشنگم!

و بابای سوفیا... خار چشم من!

تو واقعا می توانی روی من حساب کنی. فقط مثل این است که روی یخ بنویسی. عاشق مفلس تو؛ میدون دوم.