آرشیو دوشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۹۷، شماره ۳۱۶۷
ادبیات
۹

رویارویی گدار و دوراس

به تازگی کتابی با عنوان «گفت وگوی دوراس /گدار» که توسط سیریل بگن گردآوری شده با ترجمه قاسم روبین و از طرف نشر مرکز به چاپ رسیده است. این کتاب شامل سه گفت وگو بین گدار و دوراس است که در سه مرحله صورت گرفته است. گفت وگوی اول به سپتامبر 1979 مربوط است، یعنی همان زمانی که گدار مشغول ساختن فیلم «توان نجات(زندگی)» بود. گفت وگوی دوم برمی گردد به سپتامبر و اکتبر 1980 و درنهایت سومین گفت وگو هم در دسامبر 1987 و برای برنامه تلویزیونی اسه نیک صورت گرفته است. محوریت این گفت وگوها هم عمدتا به نویسنده-فیلم ساز یا نویسندگی-فیلم سازی مربوط است. جدا از اهمیت گدار و دوراس، گفت وگوی میان آنها اهمیتی مضاعف هم پیدا می کند وقتی به یاد بیاوریم که دوراس نویسنده فیلم هم می سازد و گدار فیلم ساز هم به روشنی با ادبیات و نوشتار پیوند دارد. سیریل بگن در بخشی از پیش گفتار کتاب نوشته است: «در گفت وگوی سه گانه گدار و دوراس در این کتاب، علاوه بر تبعات ادبی-سینمایی، به تاثیرپذیری های متقابل هم اشاره می شود. در اوایل دهه 80، بعد از یک دهه فیلمسازی سیاسی و تجربه ویدئو و دوری از چرخه رسمی تولید، گدار دوباره به ساختن فیلم هایی می پردازد که برای بیشتر دیده شدن تولید می شوند، و این همان دوره موسوم به تولد دوباره است. دوراس هم در همان سال ها از سبک نوشتن ده سال پیش خود تا حدودی فاصله می گیرد و سبکی متفاوت از سیاق فیلمنامه ای پیشه می کند. توفیق ادبی رمان عاشق(1984) همزمان است با دوری جستن از فعالیت سینمایی- فیلم بچه ها(1985) را در اواخر همین دوره ساخت. در همین دوره تحولات، دیدارها متمرکز می شود به نوشتن و فیلم ساختن. گدار از آرزوی ازدست رفته نویسنده شدن می گوید، دوراس از سینما می گوید، رودرروی بزرگ ترین کنشگر برای رهایی سینمای جهانی از قید و بندهای کهنه. گدار را خلاق ترین فیلم ساز می داند، و حاضر نیست برای خیلی از نامداران هورا بکشد. البته نه گدار و نه دوراس، طی گفت وگوهاشان، از فیلمسازانی که در عرصه کلام/تصویر دغدغه بیش وکم مشابهی دارند نام نمی برند، جز اشاره کوتاه و گذاری گدار به ژان استاش و گارل (در گفت وگوی 1987) اما از ژان ماری اشتروب و دانیل هوئیه یا شانتال آکرمن و هانس یونگر سیبربرگ یادی نمی کنند- و این پیش از آن که واکنشی باشد به اسلوب زیبایی شناسانه، نشانه نادیده گرفتن منزلت اینان است. بسیاری از فیلمسازانی که در دوره ای بر تفکیک و ناهمزمانی تصویر و صدا تاکید داشتند و آثار ماندگاری در این زمینه خلق کردند حالا تلقی دیگری دارند، تنها گدار و اشتروب کماکان این راه را به جد تا به امروز ادامه داده اند.»

حکایت گفت وگوی 1979 چنین است: در پاییز این سال، گدار در سوئیس مشغول ساختن فیلم «توان نجات(زندگی)» است. در ماه اکتبر از دوراس دعوت می کند تا در صحنه ای از این فیلم نقشی کوتاه ایفا کند. دوراس این پیشنهاد را نمی پذیرد اما گدار مکالمه کوتاهی با او انجام می دهد و بعد عباراتی از آن را در نوار صوتی فیلم جای می دهد. نسخه ای از این مکالمه حدودا یک ساعته را دوراس در بایگانی خود حفظ می کند و آنچه در این کتاب با عنوان گفت وگوی 1979 آمده درواقع برگرفته از نسخه کامل همین نوار صوتی است.

سیریل بگن موخره ای هم با عنوان «نرم/سخت» نوشته که در بخشی از آن می خوانیم: «گفت وگوی مارگریت دوراس و ژان لوک گدار را می شود رویارویی دو تنهایی تلقی کرد و خواند، ولی نه به سیاقی که زندگی نامه نویسان سعی دارند به آن سندیت بدهند، یا بی تردید خلافش را می گویند یا حتی آن را کم رنگ جلوه می دهند، حال آن که تنهایی مدنظر در اینجا همانی است که این دو در آثار تحسین برانگیزشان یادآور می شوند و در عین حال مدام آن را پس می زنند. دوراس اغلب می گوید که ساختن فیلم برایش نوعی برهم زدن انزوای نوشتار است. نکته مورد اشاره او معطوف به عمل گرایی و زیبایی شناسی است. می دانیم که سینما کاری است گروهی، نیازمند تشریک مساعی و همکاری، حال آن که نوشتن متضمن کناره جویی مولف است: عزلت نوشتار همان عزلتی است که نوشته بدون آن حاصل نمی شود، وگرنه چیز بی مایه ای از آب درمی آید و دوباره نوشتن را اقتضا می کند... هیچ کس تا به حال با دو صدا ننوشته است. این از یک سو، از سویی دیگر اگر فیلم ها به زعم دوراس منفک باشند از چیزی موسوم به فیلمنامه، ولی پیوسته اند با متن پیش از فیلم و نیز متن همراه و توام با فیلم. فیلم ها در قالب زنجیره ای از تکثر و تنوع، کتاب ها را ثبت می کنند، ثبات اند...». کتاب همچنین پیوستی دارد که در آن نامه ای از گدار خطاب به دوراس منتشر شده است.