آرشیو یکشنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۷، شماره ۶۸۲۶
ویژه جام جهانی فوتبال
۱۳

مگر در کافه هم می شود فوتبال دید؟

یگانه خدامی

«گللللللل»... فریادی که این بار بعد از پنالتی کریم انصاری فرد در بازی با پرتغال و حتی بعد از گل مردود بازی اسپانیا می زدم شبیه هیچ کدام از فریادهایم هنگام تماشای فوتبال نبود. کنار شاید 30 نفر دیگر در کافه ای در مرکز تهران نشسته بودم و با هم فریاد می زدیم، ذوق می کردیم و سر تکان می دادیم. برای من که از 5 سالگی کنار پدرم فوتبال تماشا می کردم تماشای دسته جمعی فوتبال کنار آدم هایی که نمی شناختم تجربه جدیدی بود. همیشه پرسیده بودم: «استادیوم چه شکلیه؟ چطوری تشویق می کنن؟ چقدر هیجان داره؟» و این بار انگار در استادیوم بودم. گیرم کوچک تر و با آدم های کمتر. مهم حسی است که همه شبیه هم در یک لحظه پیدا می کنند و فریادش می زنند. نتوانستم کنار زنانی باشم که تماشای فوتبال را در استادیوم آزادی تجربه کردند. اما آنچه من دیدم و حس کردم هم کمتر از آن نبود. هیچ چیز مهم نبود جز فوتبال، کسی نمی گفت چرا فوتبال تماشا می کنی و کسی از شادی و غمت و پرچم ایرانی که روی دوشت بود یا کلاه سه رنگی که روی سر داشتی تعجب نمی کرد. همه شبیه هم بودیم. اتفاقی که شاید کمتر بیفتد. در آن روزهای تمام فوتبالی و به یاد ماندنی یک تصویر بیشتر از همه به یادم مانده؛ بازیکنان تیم ملی ایران به ردیف ایستاده بودند و سرود ایران را می خواندند. در همان کافه کوچکی که جای سوزن انداختن نبود ما هم ایستادیم و سرود خواندیم. انگار همه کنار هم بودیم. انگار بین ایران تا روسیه فاصله ای نبود.